عمر،کار، ورزش

موضوع: عمر، کار، ورزش
تاریخ پخش: 71/04/04

بسم الله الرحمن الرحیم

الهی أنطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.

زمانی بحث در تلویزیون پخش می‌شود و بیننده‌های عزیز بحث را می‌‌شنوند که در آستانه‌ی تعطیلات تابستان هستیم. تابستان به قول شهید عزیز باهنر می‌گفت: تعلیم تعطیل است اما تربیت تعطیل نیست.
1- زیانکار کسی است که عمرش تلف شود
امروز ما جلسه‌ای داشتیم با بعضی از مسئولین صحبت شد که هر واحدی، بچه‌های واحد خودش را برایش برنامه ریزی کند. مدیر عامل یک کارخانه که هزار تا کارگر دارد اگر می‌تواند یکی دو تا از این ماشین‌هایی که مال سرویس است بفرستد منطقه، مثلا ً شنبه یک منطقه، یکشنبه یک منطقه، دوشنبه یک منطقه، هفته‌ای یکی دو بار این بچه‌های کارگرها را بیاورد توی کارخانه، اگر کارخانه استخر دارد، اگر کارخانه سالنی دارد که خنک است و اگر احیانا ً بچه‌های کارگرها تجدیدی دارند، برنامه بگذارد برایشان دبیر استخدام کند برای کمک آموزشی اینها، اگر نماز بلد نیستند، اگر شنا بلد نیستند به هر حال مدیر عامل کارخانه نباید فقط فکرش این باشد که تولید برود بالا، بیمه و بهداشت و مدیریت کارخانه اگر ما روی جماد کار بکنیم، آهن را ماشین کنیم، پشم را قالی کنیم، اما کارگر و نسلش و زن و بچه‌اش از بین برود این مدیر عامل موفق نیست گرچه کارخانه‌اش را به سود برساند.
قرآن می‌فرماید: «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ» (زمر/15)، به مردم بگو، به مردم بگو خاسر کسی نیست که کارخانه‌اش ضرر بدهد، «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ»، خاسر کسی است که جانش آب بشود. یعنی عمرش تلف بشود. بازاری همینطور، بانک همینطور، بالآخره یک مدیر کل یک بانک، فقط یک مدیر کلی نیست که با یک برنامه ریزیهایی بتواند سود بانک را بالا ببرد، حالا گیرم پانصد میلیون را شما کردید پانصد و پنجاه میلیون، اما پرسنلی که توی بانک هستند؛ خانم‌هایشان، دخترهایشان، پسرهایشان، کمبودهای اخلاقی، فکری، روانی؛ غفلت نکنیم.
بحث ما امروز غفلت از استعدادها، ایام فراغت، انشاالله بحث مفیدی است چون از قرآن کریم شروع می‌کنیم. چند تا مسأله هست که باید اینجا مطرح بشود. یکی هدر دادن ایام، یکی عوامل فراغت، یکی خطرات بیکاری خطرات فراغت و بیکاری، اهمیت کار، پیشنهادات، روی این چند زمینه انشاالله صحبت خواهیم کرد.
2- هدر دادن ایام فراغت
زمینه‌ی اول به هدر دادن ایام فراغت: این بحث هم شامل دانشجوها می‌شود، هم شامل طلبه‌ها می‌شود که دو سه ماه تابستان بیکارند، متأسفانه بعضیشان شامل بازنشسته‌ها می‌‌شود شامل زنهایی می‌شود که هنوز عروس نشده اند, بچه دار نشده‌اند، بچه هایشان بزرگ شده، کم بچه دارند، شامل خیلی یعنی میلیونها افراد مستمع دارد. قرآن می‌فرماید: به هدر نده ایامت را. چرا؟ برای اینکه «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری‌» (فجر/23)، یک روزی می‌آید که آدم متذکر می‌شود، «یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» زمانی می‌آید آدم به هوش می‌آید ولی، «وَ أَنَّی لَهُ الذِّکْری»‌ دیگر چه فایده‌ای دارد.
بگذارید من یک حساب سر انگشتی برایتان بزنم، ما اگر یک میلیون آدم بیکار داشته باشیم، که به حضرت عباس بیشتر داریم، مرادم از بیکار نه یعنی وزارت کار و استخدامی، آدم‌هایی که دیپلم گرفته‌اند و کاری نگرفته‌اند، دیپلم گرفته‌اند و شغل نگرفته‌اند، دیپلم ردی¬اند، دیپلم نگرفته‌اند، پنج کلاس خوانده‌اند، شش کلاس خوانده‌اند، اگر ما خیلی خوش بینانه صحبت کنیم، یک میلیو ن آدم بیکار، یا همین تابستان اگر بگوییم یک میلیون جوان، یک میلیون جوان ضربدر 90 روز، می‌شود چی؟ می‌شود 90 میلیون. یک نقطه اضافه‌ی 90 میلیون روز، تقسیم بر 365 بکنیم، حالا اگر این 90 میلیون را بکنیم 100 میلیون که تقسیمش راحت‌تر باشد، 100 میلیون چند قرن می‌شود؟ دو تا نقطه‌اش را کم کنیم باز می‌شود هزار قرن. تابستان امسال هزار قرن عمر جوانها آب می‌شود. خیلی است‌ها! اگر یک میلیون جوان بیکار حساب کنیم، هزار قرن! اشتباه که نکرده‌ام! ؟ ده هزار قرن، صد میلیون، درست گفتم، بله، یک میلیون قرن عمر جوانها آب می‌شود در یک تابستان امسال، اگر یک میلیون حساب کنیم، یک میلیون قرن، آن وقت اگر پنج میلیون باشد میشود پنج میلیون قرن، چه قرنی؟ قرنی که آدم گاهی برای یک نفس کشیدنش می‌گوید: «لَوْ أَنَّ لی‌ کَرَّهً» (زمر/58)، آیه‌ی قرآن است، خدایا می‌شودیک لحظه‌اش من برگردم! می‌گویند: نمی‌شود. ده میلیون قرن آب می‌شود عمری که آدم برای یک لحظه‌اش می‌گوید: «رَبِّ ارْجِعُونِ» (مومنون/99)، خدایا مرا برگردان، ده میلیون، خیلی مهم است.
هیچ چیزی را انسان مثل جوانیش مفت از دست نمی‌دهد. خیلی راحت، چه کنیم، تعجب است کسی که فکر اتوی شلوارش است، فکر گل بشقابش هست، اگر شش تا بشقاب گلش فرق بکند، سه تایش گلش قرمز باشد، سه تایش گلش سبز باشد، اعصابم خرد شد، آبرویم رفت، نمکدانها سرویسش با هم جور در نمی‌آید، اعصابش خرد می‌شود به خاطر گل نمکدان، آن وقت صدها هزار سال عمر خودش و دودمانش و نسلش آب می‌شود. آب می‌شود عمرها خیلی مهم است. آن وقت این همه کار که هست، کارهای زیاد، غفلت می‌کنیم. از چی غفلت می‌کنیم؟ غفلت می‌کنیم از خدا. «نَسُوا اللَّهَ» (توبه/67)، قرآن درباره‌ی غفلت از خدا می‌گوید: «نَسُوا اللَّهَ»، غفلت از راه، «أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها» (طه/126)، غفلت از نیازها، نیاز مردم، چقدر مردم نیاز دارند، اینقدر، اصلا ً کسی که اسراف می‌کند نمی‌داند.
3- اسراف کردن
امام رضا(ع) وارد خانه شد دید یک کسی میوه را نیمه خور کرده، فرمود: چرا نیمه خور کرده‌اید؟ مگر نمی‌دانید عده‌ای هستند که تابستان می‌آید و می‌رود میوه گیرشان نمی‌آید، چرا نیمه خور می‌کنی. نه آخر مگر شخصیت آدم است خربزه را رویش را بخورد. ما گاهی وقتها همچین یک پزهایی می‌دهیم الکی. داماد شده بودم، اولین روزی هم که رفته بودیم پهلوی عروس، تابستان هم بود، خوب داماد آمده، خربزه آوردند جلو، ما خربزه را خوردیم تهش را هم دندان زدیم، عروس پا شد رفت، یکهو دیدیم همه‌ی فامیل آمده‌اند پشت شیشه نگاه می‌کنند که این شیخ کیست که پوست خربزه دندان می‌زند! ؟ بعد گفتند: بابا آبرویمان رفت، گفتم: بابا من خانه‌ی خودم خربزه را تا تهش می‌خورم حالا مثلا ً داماد شده‌ام جور دیگری شده؟ این خانم همچین پز می‌دهد یک خورده‌اش را می‌خورد بقیه‌اش را دور می‌ریزد. یا مثلا ً سیگار را نصفش را، البته سیگار را انشاالله همه‌اش را دور بیاندازد، مثلا ً این پز است که آدم سیگار را نصفه، نیمه خور کند! جلسات می‌روی گلابی را قاچ می‌کند میوه را قاچ می‌کند، یک مقدارش را می‌خورد باقیش را دور می‌ریزد، خوب چرا باقیش را نمی‌خوری.
چرا نان را نصفش را خمیر می‌پزی نانوا با آب تهران، و چرا و چرا و چرا. راحت آب، راحت نان، راحت گندم از کجای دنیا می‌آید ما نفله می‌کنیم می‌ریزیم پهلوی زباله، نمی‌دانیم. نمی‌دانیم از خدا غافلیم، از مردم غافلیم، از خودمان غافلیم. نمی‌دانیم که هر یک از خوش استعدادهای ما می‌توانند بو علی سینا بشوند. بگذار یک جمع بزنم، حاصل جمعش را هم برایتان بگویم:
استاد بی‌نشاط+محصل ول+والدین غافل+نبود بودجه=سقوط.
سقوط نسل. قرآن می‌فرماید: مفسدین وقتی حکومت را به دست گرفتند «وَ یُهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْلَ» (بقره/205) کشاورزی و نسل. باید مواظب باشیم. خیلی مسأله‌ی ایام فراغت مهم است. امیر المومنین کفشش را وصله می‌کرد سبحان الله می‌گفت. گفتند: چه می‌کنی؟ گفت: فکر کردم لبم بیکار است. ما باید از عمرمان استفاده‌ها کنیم. کار را باید عوض کنیم چون یک کار را بکنیم تکراری می‌شود آدم خسته می‌شود. اما کار را باید عوض کرد. چند منظوره. خود خدا کارهایش همینطور است. یک انگشت شصت به ما داده اینجا همه‌ی کارها را شما با انگشت شصت می‌کنی، شما انگشت شصت را بگذاری کنار 90% کارهایت فلج است. «أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَیْنَیْنِ وَ لِساناً وَ شَفَتَیْنِ» (بلد/9-8) یک جفت لب بهت دادیم همه‌ی کارها از این لب است. می‌خواهی نفس بگیری، می‌خواهی نفس پس بزنی، حرف بزنی، بچشی، بگویی. اصلا ً مکیدن، بچه لب نداشته باشد نمی‌تواند بمکد، اصلاحیات ما با مکیدن شیر مادر است و آن با لب است.
یک شکاف، حالا دست کارشناس‌ها می‌دادی کله‌ات را پر از دودکش می‌کردند خروج اکسیژن، ورودکربن، کارشناسی، کله یمان را پر از دودکش می‌کردند. با یک لب همه‌ی کارها حل می‌شود. با یک سالن همه‌ی برنامه‌ها می‌شود. چند منظوره، یک کتاب را، بارها من گفته‌ام، اگر آموزش و پرورش ما، محصلین کتاب را درست نگهدارند، و دو سال آموزش و پرورش کتاب چاپ نکند بخش عظیمی از فرهنگیها خانه دار می‌شوند. وا، کتاب را که نباید دوبار خواند! چرا نباید دوبار خواند؟ خیلی ما هم شکممان گرسنه و هم پزمان عالی است، گاهی وقتها کشوری که صادر کننده‌ی کاغذ است کتابش را که چاپ می‌کند دو سه سال بچه هایش می‌خوانند. کشوری که کاغذ را باید بخرد یک سال که کاغذ را خواند کتاب را پرت می‌کند. هدر دادن ایام، هدر دادن استعدادها، غفلت؛
4- خطرات بی‌کاری و فراغت
حالا عوامل فراغت چیست: بیخبری از نیاز جامعه، بیتوجهی به مسئولیتها، رفقای بیکار، رفقای بیعار، کار طبق آیین نامه، سر ساعت که می‌شود، آقا وقت اداری تمام شد، مثلا ً پنج دقیقه، خدا می‌داند توی این اداره‌ها، ساعت آخر کارش توی آسانسورش چه خبر است؟ ! یعنی انگار می‌گویند: اگر هفت دقیقه‌ی دیگر توی اداره باشد الآن منفجر می‌شود. توی یک اداره مثلا ً اعلام کنند توجه توجه، سه دقیقه‌ی دیگر اداره منفجر خواهد شد چه طور می‌پرند بیرون؟ تا ساعت اداری، بابا صبر کن، اگر دو سه دقیقه اضافه بایستی، طوریت نمی‌شود. نشاط نیست.
خوب، خطرات بیکاری خطرات فراغت و بیکاری زیاد است، خطرات اقتصادی¬دارد خطرات روحی دارد. خطرات اجتماعی دارد. خطرات جسمی دارد. حالا خطرات اقتصادی، فقر و محرومیت. خطرات روحی، گناه و فساد، عقده، سوء قصد، آدم بیکار چه کند، آدم بیکار عقده‌ای می‌شود، سوء قصد است. خطرات اجتماعی، مردم آزاری. خطرات جسمی، اعتیاد هست، بیماریها و کسالتها. بیکاری این مفاسد را دارد. البته مرادمان هم از کار، انسان اگر خواسته باشد کار بکند، منتها حالا ما هر چه بگوییم ممکن است بخندند، خوب بخندند.
اگر عشق باشد بین معلم و شاگرد، یک معلم که یک قطعه زمین دارد، شاگردهای دبیرستانی به معلم می‌گویند: آقا ما سی تا شاگرد هستیم شما اگر یک بنا بگیرید، ما هفته‌ای دو روز می‌توانیم تابستان بیاییم کمک کنیم، اتاق خانه‌ی شما را بسازیم. من یک صحنه از طلبه‌ها دیدم. البته توی طلبه‌ها هم از این خبرها نیست ولی خوب حالا یک جا ما دیدیم. تصادف بود. یادم است یک طلبه‌ای می‌خواست خانه بسازد. طلبه‌های دیگر همشهریانشان مال تربت حیدریه بود. الآن پیشنماز تهران است. به طلبه‌ها گفت: من می‌خواهم خانه بسازم، پول ندارم، طلبه‌ها گفتند، خوب یک بنا بگیر، عملگیش را ما می‌کنیم. من رفتم دیدم بیست تا طلبه پنج شنبه و جمعه لخت شده‌اند و یک بنا و دارند خانه‌ی این طلبه را می‌سازند. ما می‌توانیم مشکل همدیگر را حل کنیم اما نیت نکرده‌ایم، یعنی حضرت عباسی، سپاه و کمیته که نیروهای انتظامی، سپاه و نیروهای انتظامی و ارتش نمی‌توانند مشکل مسکن خودشان را حل کنند؟ دهها هزار سرباز همینطور. . .
در کره بودم. کره‌ی شمالی، کره‌ی شمالی را در جنگ با خاک یکسان کردند. سه شیفت زن و مرد، ارتشی و غیر ارتشی، سه شیفت، حتی دو بعد از نصفه شب، این شهر را ساختند مثل عروس. آدم باور نمی‌کند که اینجا خرابه بود و این رقمی ساخته‌اند. یعنی جوانهای توی پادگانها نمی‌توانند مشکل مسکن، آقا پادگانها خوابگاه کم دارد، خوب آجر که هست، یک بنا بیاورید، سربازها هم عملگی کنند نیت نکرده‌ایم مشکل حل کنیم. هنوز تصمیم نگرفته‌ایم. نیت کنیم کتابها را تمیز نگه داریم، سالی چند تا شهرک آموزش و پرورش می‌تواند بسازد. نیت کنیم یک کسی یک باغ دارد، یا یک مزرعه یا یک استخر دارد، به امور تربیتی بگوید: آقا بچه‌ها، اگر استخر نباشد پای ویدئو می‌نشینند فاسد می‌شوند. من این استخرم دست شما، یک مربی آموزش و پرورش بگذارد یا تربیت بدنی، مربی‌اش را شما بگذارید، استخرش را هم من، برنامه‌اش را هم آموزش و پرورش بکند، ما می‌توانیم بچه‌ها را شنا یاد بدهیم، فساد هم نباشد، آقا استخر دارد درش را می‌بندد می‌رود. آقای قرائتی نمی‌شود شما به این جمهوری اسلامی بگویید یک خورده مالیاتها را کم بگیرد؟ تو را باید پوستت کنند، نه که مالیات. من اگر وزیر دارایی بودم از تو خیلی می‌گرفتم. برای اینکه یک استخر داری با یک باغ چند هزار متری، فقط برای ماهی یک بار با خانمت بروی شنا. آن وقت بچه‌های مردم توی کوچه فاسد می‌شوند. بالآخره یا باید از تو بگیرند استخر بسازند یا تو در باغت را باز کنی. این نمی‌شود که شما و خانمت یک استخر خصوصی، پانصد تا بچه حوض دارند صورتشان را بشویند. نمی‌شود که، عدالت اجتماعی اصلا ً امام زمان هم که بیاید باغت را مصادره می‌کند، قدر جمهوری اسلامی را داشته باشید دعا نکنید امام زمان بیاید. امام زمان بیاید، هیچ تحمل ندارد. چون حدیث داریم، شوخی نمی‌کنم حدیث داریم کسانی بگویند: یاحجه ابن الحسن عجِّل علی ظهورک، ‌ای امام زمان بیا، کسانی دعا کنند که آماده باشند زندگی فقیرانه داشته باشند. حدیث داریم کسانی که حال ندارند ماشینشان که می‌رود نماز جمعه دو نفر را سوار کنند، بچه‌شان بالای چرخ و فلک یک خانواده‌ی فقیر هم بگوید: آقا من امروز بچه‌ام می‌رود چرخ و فلک شما هم بیایید سوار شوید. یکی بیست تومان بدهد مردم هم بچه‌های همسایه هم ببرد. کسی که صندلیش را به بچه‌ی همسایه نمی‌دهد یا آن وقت دستمال کاغذی، ‌ای امام زمان إهه إهه، چی است، بیاید چه.
اشاره کنید من ادامه بدهم، چقدر، بیست دقیقه صحبت کرده‌ایم تا حالا، نصفِ راهم، خوب حالا، این سوال که آقایی که می‌گویی: ما استخرمان را بدهیم به مردم شما خودت استخر اگر داشت باشی می‌دهی؟ بسمه تعالی، نه پس چرا «أَ تَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَ تَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» (بقره/44)، «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ» (صف/2)، اگر خودت نمی‌دهی پس چرا، مردم ما هم یک جوری هستند متأسفانه، اگر یک چیزی بهشان دادی درست نگهداری نمی‌کنند. گیر دو طرف است. ما باید برسیم به جایی که اگر فلکه هایمان پر از گل بود یکی از بچه‌ها دست به گل نگذارد. برسیم به جایی که اگر درخت میوه دیدیم با کرامت از کنارش رد شویم. ما هم امانتدار خوبی بعضی‌هایمان نیستیم. بهر حال. از قرار معلوم در حسابی که کردم یک میلیون جوان و هرجوانی90میلیون و این چند میلیون قرن، این سیصدهزار سال بوده این را ما تصحیح می‌کنیم.
5- کار هم خالق است هم مخلوق
حالا خطرات بیکاری و پیشنهادات: کار مخلوق است یا خالق؟ هر دو، هم مخلوق و هم خالق. اما کار مخلوق من است چون من کار را خلق می‌کنم. اما کار خالق من است چون همین که کار کردم، کار هم مرا، من کار می‌سازم، کار هم مرا می‌سازد. یعنی اگر گفتند: چی است که هم خالق است هم مخلوق، باید بگوییم: کار، کار مقدس است. افرادی را که خدا دوست دارد یکیش افرادی هستند که کار می‌کنند. افرادی را که دوست ندارد حتی داریم آدمهایی را که می‌خورند و می‌خوابند، پرخور و پرخوابند، «إِنَّ اللَّهَ جَلَّ وَ عَزَّ یُبْغِضُ الْعَبْدَ النَّوَّامَ الْفَارِغَ»(کافی، ج‌5، ص‌84) خدا بغض دارد غضبناک است بر آدمی که پرخور و پرخواب. اصولا ً اگر کار نکنیم در عالم هستی یک خائنیم. چون کل هستی در فعالیت است. ابر و باد و مه و خورشید، نسل گذشته در حال فعالیت است. همه رسیده است به ما، ما می‌خوریم کار نمی‌کنیم. اگر کسی کار نکند به نسل گذشته، به خدا، به طبیعت، به نسل آینده بدهکار است. اگر کسی کار بکند قوه‌ی خیالیه‌اش هم یک خورده آرام می‌گیرد. اگر کسی کار نکند، بدن که کار نکند، فکر هم کار نمی‌کند، هی می‌نشیند توی خیال، ترسو، خیالی، وسواسی، عقده‌ای. اینها آثار کار است. 1- نقش کار در اقتصاد 2- نقش کار در سلامتی 3- نقش کار در مقابله با خیال گرایی 4- نقش کار در ایجاد ابتکار 5- نقش کار در ارزانی، چرا باید گیر دو سه هزار تومان باشیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. بلد نیستم ببافم. اگر هر دختری بلد باشد یک چیزی را ببافد، بدوزد، نباید پیراهن عروس دوختش اینقدر گران باشد. گفت: آقا گرانی است، آقای قرائتی نمی‌شود به این مسئولین مملکتی بگویید یک خورده ارزانش کنند؟ بله باید گفت، کار دستشان است باید ارزانش کنند، به آنها باید گفت ارزانش کنند، هر کس می‌تواند ارزانش کند ولی به آنها هم باید گفت: آقا تو کار نمی‌کنی جنس گران می‌شود. رفته‌ام سر بچه‌ام را ماشین کرده‌ام اینقدر داده‌ام. بسمه تعالی، نرو ماشین کن، خودت موهایش را برایش بزن. بیکاری خوب باید پولت را بدهی سلمانی، هی می‌گویند: بگو ارزانش کنند، خوب رئیس جمهور که نمی‌تواند به دلاک بگوید: ارزانش کن! به تو باید گفت که: به اندازه‌ی یک ماشین کردن سر هنر نداری! یک دست چلو کباب چهل تومان بوده حالا شده فلان. خوب خودت نمی‌توانی بپزی؟ آدمی که زن دارد و بچه دارد چلو کباب غذای اضطراری است. مسافر مهمان ناغافل یا زن زائو. زن هفتاد کیلو، مرد نود و دو کیلو. پسرها یکی شصت و هفت کیلو نشسته‌اند می‌گویند که: تلفن کنیم از چلو کبابی، به خدا من چلو کبابی باشم نمی‌توانم پول ازتان بگیرم. چون هشت تا آدم بیعار می‌خواهند بیاورند بخورند. باید پوستتان کند شما را.
این طوری است آقا جان واقعش این است که یک مقدار گرانی به خاطر بیکاری ما است. یک آشپز را دعوت می‌کنی چند هزار تومان می‌گیرد. بله، شما در کل فامیلتان 832 نفرید. یکیتان غیر از اشکنه بلد نیست. آدم وقتی بی هنر بود، باید، آقایان توجه کنید، بخشی از گرانی جریمه‌ی بیعاریست. از کلمات محسن قرائتی. بخشی از گرانی جریمه‌ی بیعاریست. من اگر، اگر هر زنی، حالا زنهای تهران که می‌گویند: جا نداریم. خانه‌ی همسایه، آپارتمان، ولی مثل دخترهای نائین دیگر چرا قالی بلد نیستند، دخترهای یزد و اصفهان و کاشان دیگر چرا قالی بلد نیستند. یک وقت توی خانه‌ها همه‌ی زندگیها از قالی اداره می‌شد. حالا دخترها بلد نیستند قالی ببافند.
آن وقت می‌دانید سه ماه چهار ماه پنج سال عقب این است که یک جایی استخدامت کنند. استخدامت کنند چقدر بهت می‌دهند؟ پنج تومان شش تومان، تازه تو که استخدام شدی یک جوان بیکار می‌ماند، تو می‌توانی یک کاردستی توی خانه بکنی و جایت را بدهی به یک پسری که می‌خواهد ازدواج کند و تشکیل خانواده بدهد. زن تشکیل زندگی نمی‌خواهد بدهد، زن یک خورده پول می‌خواهد برای خرجی خودش و الّا اداره‌ی زندگی روی دوش مرد است. یک کاردستی بکن آن را بیرون بده به یک پسر که مشکل بیکاری حل بشود. عرض کردم ما، بخشی از گرانی جریمه‌ی بیکاری است ما می‌دهیم.
6- باید خودمانی تصمیم بگیریم
یک مقداری باید برادرها بیفتیم توی دنده‌ی کار. منتهی در مملکت ما یک چند خط شکن می‌خواهیم. گاندی چه طور مشکل هندوستان را حل کرد. برای مبارزه با انگلستان. مشکل را باید حل کرد با خط شکن منتهی گاهی وقتها من به دو سه نفر گفته‌ام بیایید همچین کنیم، گفته‌اند: اگر همچین کنیم می‌گویند دیوانه شده. ولی ما دیوانه می‌خواهیم. اگر یک زمانی رسم بشود که دوچرخه زیاد بشود توی تهران سه تا مشکل یکباره حل می‌شود. یکمرتبه یک میلیون آدم سوار دوچرخه می‌شود.
1- مشکل ترافیک 2- هوای کثیف 3- گرانی ماشین. هم ماشین نرخش می‌آید پایین، هوای تهران هم سالم می‌شود، ترافیک هم کم می‌شود. نه، سوار ماشین شو. هوا کثیف است، شهرداری می‌گوید: می‌خواهم برایت فواره درست کنم پولت را بده ببینم. آقا پسرم می‌خواهد داماد بشود. چه بساطی است، آقا بده ببینم یاالله، تو که سوار ماشین می‌شوی و هوا را ماشینت آلوده می‌کند، یک لوله اگزوز یک درخت، یک درخت 300000 تومان. بده ببینم. تو که آب پنیرت را می‌ریزی پای درخت خشک می‌کنی، تو که جوی خیابان را،
بگذار قرآن بخوانم چرا حرف می‌زنم. «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها» (اسراء/7)، قرآن می‌گوید: دودهایی که چشمتان می‌رود همین حرفی که من زدم، بخشی از گرانی جریمه‌ی بیکاری است. هیچ مانعی ندارد مسافتهایی تا پنج شش کیلومتر سوار دوچرخه شویم. چین، همه‌ی مردم سوار دوچرخه می‌شوند. خانمها، مریضها، پیرها، جاده‌های سربالا، من که نمی‌گویم همه سوار دوچرخه شوند. وگرنه آخوندها هم مثل خانمها است. آخوند با قبا و عبا سوار دوچرخه شود می‌افتد. نه ولی من می‌بینم که حالا می‌ترسم آبروریزی شود، وگرنه ما خانه‌مان در یک پادگانی است تهران، از در پادگان تا محل کار یک خیابانی است، گاهی فراوان دیده‌ام، صدها و هزارها، کم و زیادش دیده‌ام، جوانهایی هستند مشت بزنند دیوار می‌رود تو، می‌آید توی پادگان سر خیابان سی ِ این یک تیکه راه سوار ماشین می‌شود. هر ماشین هم می‌آید برود همچین نیش باز می‌کند آه می‌کشد. بابا برو یک کیلومتر نمی‌رود.
پریشب یک برنامه بود، سه ساعت یک کسی ایستاده بود، تلفن کردم: چرا نیامدی؟ گفت: والله موتوری نیامد مرا ببرد گفتیم: خوب از در خانه‌ات تا اینجا تاکسی تلفنی چقدر می‌گیرد؟ چرا اینقدر وقت را می‌کشی به خاطر اینکه موتوری بیاید ببردت! سرویس بیاید ببرد. بله یک جایی راه دور است حساب جداست. مریض حسابش جداست. پیرمرد حسابش جداست. بچه‌ی کوچک است حسابش جداست. خیابان سربالایی است نمی‌توان دوچرخه زد حسابش جداست. راههای دور حسابش جداست. همه را استثنا کنید. اما اگر تصمیم بگیرند مردم توی خیابانهای صاف سوار دوچرخه بشوند، خدا می‌داند نرخ ماشین می‌شکند، هوای تهران هم خوب می‌شود، اصلا ً هم بنا نداریم جدی باشیم. بسم الله الرحمن الرحیم. بنده هم یکی از آنهایی هستم که بنا ندارم جدی باشم. با هم بنا نداریم.
7- کار غرور و آزادی بوجود می‌آورد
نقش کار در آزادگی: آدم وقتی کار می‌کند احساس آزادگی می‌کند. آدم بیکار الّاف است. انگل است. وابسته است. مثل لنگ هر لحظه باید دور پای یک کسی باشد. آدم که کار می‌کند احساس غرور و شرافت و کرامت می‌کند. بهر حال یک مقداری حساب کنیم تابستان بچه هایمان را، این طرح کاد نمی‌دانم حالا شکست خورد یا موفق بود یا چند درد موفق بود، یک طرح خوبی بود ولی عواقبی هم داشت، عیبهایی هم داشت کمالاتی هم داشت. یک شبیه این کار باید انجام بشود، چه می‌شود کرد. پیشنهادات مشخصی را که من اینجا نوشته‌ام را کار توی خانه، هر مردی، خدا کند انشاالله خانمی این بحث را گوش نکند، هر مردی توی خانه کارهای داخل را خودش می‌تواند بکند، آبگرمکن و ضبط صوت و رادیو و شستن و شیشه پاک کردن و لباسشویی و یک سری کارها را مردها توی خانه می‌توانند بکنند، این یک
2- تعمیر وسایل، حضرت امیر جارو می‌کرد، عدس پاک می‌کرد، تعمیر وسایل، کفش‌هایش را وصله می‌کرد، لباس‌هایش را وصله می‌کرد. حضرت زهرا(س) پانسمان می‌کرد. فراگیری هنر و تخصص، بافندگی، فراگیری مسائل دینی، ما الآن چند تا دختر دبیرستانی تابستان بیکار می‌شوند؟ چند میلیون، چند میلیون چند تایشان نماز می‌خوانند؟ چند میلیون از این دخترها که بیکار می‌شوند چند هزار نفرشان بلد می‌شوند یک صفحه قرآن را بی‌ غلط بخوانند؟ پدرشان به اندازه‌ای که برای چادر و جهیزیه‌ی دختر عنایت دارد حاضر است آن خانمی و پدری که صدها هزار تومان برای جهیزیه‌ی دختز دبیرستانیش توی فکر است، یک پنج هزار تومان بدهد به یک نفر، بگوید: این پنج هزار تومان را بگیر خانم قرآن خواندن را یاد دختر من بده تابستان است. صدها هزار تومان برای جهیزیه می‌دهد اما پنج هزار تومان برای یادگیری قرآن نمی‌دهد. بابا ما نسبت به قرآن و نسبت به کار بالغ نشده‌ایم بعضی‌هایمان، فراگرفتن مسائل دینی، بازدید. . . خود بنده یکی از کشورهای غربی رفتم، 18 دلار دادم برای بازدید سنگ. آنجا یک هیئتی بود هر کدام 18 دلار دادیم. آن وقت شمردیم، چون یک چند ساعت طول کشید، یک گروهی بودیم، چندین ساعت طول کشید شمردیم، بیست هزار رقم سنگ بود. و ما نگاه کردیم بسیاری از این سنگها توی ایران است. یک مخ می‌خواهد این سنگها را بردارد توی ویترین بگذارد و از مردم، ساعت فراغتشان را پرکند، هم بیاید ببیند خدا چقدر آفریده، الآن به ما می‌گویند: سنگ، می‌گوییم: سنگ مرمر و سنگ ترانتر و سنگ پای قزوین، آجر و خشت و عتیق و فیروزه و جمعا ً شاید بتوانیم بیست تا سنگ بشمریم، بیست هزار رقم سنگ همه را هم تقریبا ًتوی ایران داریم، یکجایی می‌خواهد، یک سالنی، اینها را بگذاریم توی ویترین، ایام فراغت برای بازدید، هم توحیدش زیاد می‌شود هم سرگرمی‌ سالمی است.
8- باید دلسوزی می‌کرد
آقای قرائتی ویدئو خراب می‌کند، خوب ویدئو خراب می‌کند کجا بروند بچه‌ها؟ کجا بروند آن که استخر دارد درش را بسته، آن هم که می‌گویی: مالیات بده، فحش می‌دهد به شهرداری، این هم که پدرش پول ندارد که استخر بسازد، هوا هم که گرم است، خوب چه باید کرد؟ یک مقداری باید از دنگ و فنگهای خانه کم کرد، شما لوسترت را باز کن، لامپش کن، پول لوستر را بده برای سلامتی مخ بچه‌ات. با دمپایی برو توی مغازه دمپایی بخری صد تومان، آن هزار تومانی که باید پول بدهی کفشت برق بزند بده دخترت مغزش برق بزند. ما حاضریم کفشمان ورنی باشد برق بزند، حاضر نیستیم مخ دخترمان برق بزند. ما خودمان گیر توی خودمان است ایام فراغت را باید پر کنید. یک مقدار باید پول خرج کرد. یک مقدار باید دلسوزی کرد. سواد آموزی، ما خودمان نهضت سواد آموزی، ریاست جمهوری پول حسابی در اختیارمان گذاشته، چند میلیارد تومان، در اختیار ما گذاشته هر بچه دبیرستانی مادر و پدرش را باسواد کرد شما پولش بدهید. توی خانه بیکارند، بچه همینطور بیکار است، دیپلم بیکار، فامیل بیسواد. بابا تابستان است، صبحها زود، عصرها، اصل این که می‌گویند: تابستان وقت درس خواندن نیست یعنی چه؟ متأسفانه این فکر غلط توی طلبه هاست من خودم که طلبه، حالا هم که طلبه‌ام، یک تابستان رفتم یکی از دهات کاشان، به اندازه‌ی یک سال تحصیلی لمعتین را یک تابستان خواندم. اشکالی ندارد تابستان، تابستان از 2 بعدازظهر تا 4 بعدازظهر داغ است، از صبح ساعت 5 تا ساعت 10، پنج ساعت صبح خنک است و سه ساعت هم عصر. ما نمی‌خواهیم درس بخوانیم. تازه تابستان گرم است به همدان چه؟ دماوندی هم زیر هوای خنک بیکار نشسته، می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: والله تابستان است. بابا تابستان برای تو که فرق نمی‌‌کند تو دماوندی. ما وقتی می‌گویند: گرم است. آنجایی هم که سرد است. . . من بارها گفته‌ام آدمهایی که در مناطق سردسیر زندگی می‌کنند باید دو برابر دیپلمه‌های گرمسیر سواد داشته باشند. شما که می‌توانید مطالعه کنید هفته‌ای چند تا کتاب مطالعه می‌کنید.
9- همه گروه‌ها و سازمان‌ها باید با همفکری مشکل فراغت را حل کنند
در جامعه‌ی ما ساندویچ فروشی بیشتر است یا کتاب فروشی؟ نمی‌خواهیم جدی برخورد کنیم. ایام فراغت ول شده‌ایم. سازمان تبلیغات، کلاسهای قرآن، نوار، مسابقه، وزارت ارشاد، چه کارهایی می‌تواند بکند؟ اوه. خیلی کارها وزارت ارشاد می‌تواند بکند، بازدید از موزه‌ها هست، چاپ کتاب است، سوبسید برای کاغذ و کتاب است، باز ایجاد مسابقات است. صدا و سیما چه کارهایی می‌تواند بکند؟ پرسشها، پاسخها، فیلمهای آموزشی، به کارگیری سلیقه‌ها، هنرها، حوزه‌های علمیه، آخوندها چه می‌توانند بکنند؟ ما جمعا ً در ایران دهها هزار روحانی جوان داریم که درسهایشان تعطیل است، مشهد، اصفهان، تبریز، قم، هر طلبه اگر پسرعمه‌ها و پسر داییها و پسر خاله هایش را دعوت کند، هر طلبه‌ای جوانهای دختر و پسر فامیل خودش را دعوت کند، می‌توانند آخر تابستان بگویند: بسم الله الرحمن الرحیم. حوزه‌ی علمیه‌ی قم دو میلیون نسل نو را امسال زیر پوشش برد. وزارت کار چه می‌تواند بکند؟ وقتمان تمام شد، آن وقت کارهای مفید چی است؟ کارهای بیضرر چی است، کارهای غیر مفید چی است؟ اینقدر قصه داریم. قرآن ما 268 تا قصه دارد. ما الآن توی مملکت ما می‌دانید قصه گو نداریم. در جمهوری اسلامی ما قصه گو نداریم. رمان نویس کم داریم. قصه گو کم داریم. قرآن ما 268 تا قصه دارد و چه قصه‌های سودمندی که می‌توانیم کار بکنیم.
عربی آسان است. فرهنگیان عزیز می‌توانند تابستان اگر وقت دارند، یک جای بخصوص در شهرک‌های کوچک، یک روحانی جوان خوش سلیقه، سه تا شرط دارد، باسواد، جوان، خوش سلیقه باشی نیم ساعت عربی آسان بخوانند، خدا رحمت کند روزبه را، خدا رحمت کند رجائی را، ما داشته‌ایم شبیه روزبه و رجائی، و شما فرهنگیان عزیز هم دوره‌های آنها و هم نسل آنها و هم کار آنها هستید. ما جدی نگرفته‌ایم. کمکهای اولیه، وزارت بهداری، وزارت بهداری می‌تواند صدها جوان را آمپول زنی یاد بدهد، منتهی بهش می‌گوییم، می‌گوید: بودجه نیست. یک نفر بیاید بگوید: آقا، بسم الله الرحمن الرحیم، بنده صد هزار تومان می‌دهم برای اینکه برای صد تا جوان، به هر جوان هزار تومان، صد هزار تومان می‌دهم به یک نفر شما مشکلات اقتصادیت را حل کن به صد تا از این جوانهای محله‌ی ما کمکهای اولیه را یاد بده، عرض کردم پهلوی ما مدل ماشین، سرویس آشپزخانه، پهلوی ما، ما هنوز نسبت به نسل نو بالغ نشده‌ایم. ایام فراغت سیصدهزار قرن جوانیمان هدر می‌رود.
به امید اینکه مسئولین هر شهری و هر محله‌ای دور هم بنشینند، مسئول آموزش و پرورش، مسئول تاجرمحله، مسئول آموزش و پرورش، امور تربیتی، پیشنماز محله، دور هم جمع بشوند بگویند: آقا برای بچه‌های محله چه کنیم. از خرید میز پینگ پنگ گرفته تا باز کردن استخر، تا جایزه، تا مسابقه، تا سرود، تا خطاطی، اینقدر جوان هست دیپلم است و خطش بد است و تابستان می‌توانند بیست تا بدخط‌ها جمع بشوند پهلوی یک خطاط، ما تصمیم نگرفته‌ایم عیب‌هایمان را برطرف کنیم، اگر بخواهیم شما ملتی هستید که شاه را بیرون کردید، و هشت سال جنگیدید، کسی که کار بزرگ کرد کار کوچک هم می‌تواند بکند. باید تصمیم بگیریم.
امیدواریم ایام فراغت به نحوی که خدا راضی باشد پر بشود. توی مملکت ما نباشد کسی که نمازش غلط باشد، دیپلمی که نتواند یک صفحه قرآن بخواند، دختری که نتواند یک کار ساده‌ی بافندگی خیاطی، کارهای هنری داشته باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment