عقل و وحی حجت‌های الهی

1- جایگاه حضرت عبدالعظیم حسنی نزد امامان
2- عرضه عقاید و افکار به مراجع دینی
3- شناخت حجت‌های درونی و بیرونی الهی
4- دوری از استبداد رأی و خودکامگی
5- رجوع به حجّت، نه حدیث و روایت
6- خطر افکار خرافی و انحرافی بیش از خوراکی‌های غیر استاندارد
7- شهرت و محبوبیت، یا صلاحیت و قابلیت‌؟
8- قاریان و حافظان قرآن، در برابر امیر مؤمنان
9- دقت در انتخاب گویندگان و کارشناسان دینی

موضوع: عقل و وحی، حجت‌های الهی

تاریخ پخش:  26/11/91

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

1- جایگاه حضرت عبدالعظیم حسنی نزد امامان

عزیزان پای تلویزیون زمانی این بحث پخش می‌شود که مربوط به حضرت عبدالعظیم حسنی است. دو سه دقیقه راجع به ایشان صحبت کنم و آن شیرین‌کاری که کرده، برای همه ما درس است. تاریخ نیست. برای همه ما درس است. ایشان سال دویست هجری در مدینه متولد می‌شود و عمرشان هم 52 سال است. به قول مرحوم صدوق ایشان شهید شده است. تحت تعقیب حکومت بنی عباس از مدینه بیرون می‌آید و به هوای زیارت امام رضا به ایران می‌آید. چون تحت تعقیب بود در شهر ری یک شیعه‌ای یک سرداب به ایشان می‌دهد و ایشان مخفیانه در این سرداب زندگی می‌کند. گاهی در تاریکی شب‌ها بیرون می‌آید و یک برنامه‌های تعلیم و تربیت و کلاس‌های درس برای مکتب تشیع راه می‌اندازد. خیلی مقام علمی‌اش بالا است. امام هادی، امام دهم وقتی مردم به ایشان مراجعه می‌کردند به مردم می‌گفت: شما این سؤال‌ها را از حضرت عبدالعظیم بپرسید. امام دهم به ایشان ارجاع می‌داد و می‌گفت: بروید نزد ایشان و مشکلتان را حل کنید.

شیخ طوسی هم می‌فرماید: هم حضرت عبدالعظیم، و هم حضرت حمزه که مثل قبل کنار هم هستند، اینها شهید شدند. جمله‌ی تاریخی که سر قبرش هم تابلو زدند، این است: «انت ولینا حقا». امام هادی فرمود: انصافاً تو ولی ما هستی. حالا باید ببینیم حضرت عبدالعظیم چه کرده که سه تا امام را درک کرده ولی امام دهم می‌فرماید: «انت ولینا حقا». حقاً تو ولی ما هستی.

یک دعا می‌کنم آمین بگویید. خدایا همینطور که حضرت عبدالعظیم آنگونه فکر می‌کرد و عمل می‌کرد که امام زمانش از او راضی بود، به ما هم توفیق بده آنگونه فکر کنیم و عمل کنیم که امام زمان ما از ما راضی باشد. حالا این کلمه را یاد بگیرید. «انت ولینا حقا»! خیلی جمله‌ی قشنگی است. این بالاتر از عنوان آیت الله العظمی و پروفسور و استاد دانشگاه است. قرآن یک گروه خاصی را می‌گوید: «أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا» (انفال/4) اینها مؤمن حقیقی هستند. مؤمن حقیقی، «انت ولینا حقا».

2- عرضه عقاید و افکار به مراجع دینی

شیرین کاری حضرت عبدالعظیم این است. به امام دهم گفت: من می‌خواهم اصول عقایدم را به شما عرضه کنم. راجع به توحید عقیده‌ی من این است. نبوت، امامت، معاد، درباره‌ی صراط عقیده‌ی من این است. دوزخ این است. بهشت این است. عقیده‌ی من راجع به نماز، روزه، حج، زکات، تک تک اصول دین و فروع دین و احکام را مطرح می‌کند. امام می‌فرماید: این درست است. همه‌ی اینهایی که تو گفتی درست است. فرمود: «هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّه‏» (بحارالانوار/ج3/ص268) امام فرمود: «هَذَا وَ اللَّهِ دِینُ اللَّه‏» به خدا قسم دین خدا همین است. «ارْتَضَاه‏» دینی که خدا از آن راضی است این است. بعد دعا کرد گفت: «إِنْ شاءَ اللَّه‏» بر این دین ثابت بمانید، و پایدار بمانید. خیلی‌ها دین دارند، اما بی‌دین می‌شوند. در قرآن آیاتی داریم برای آدم‌های بد عاقبت. آیه‌اش این است. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/137) ایمان داشت، اما کافر شد. انقلابی بود، بی‌تفاوت شد. بی‌تفاوت بود، ضد انقلاب شد. این ثابت قدم ماندن، «وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» (بقره/250)، جزء دعای اولیای خداست. «تَوَفَّنی‏ مُسْلِماً» (یوسف/101) خدایا من با اسلام زنده باشم، با اسلام هم بمیرم. «تَوَفَّنی‏ مُسْلِماً» یعنی حسن عاقبت. «وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا» یعنی حسن عاقبت. «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» یعنی بد عاقبت. آیه راجع به خوب مردن، بد مردن، خوب بودن، خوب ماندن، انقلابی بودن مهم نیست، انقلابی ماندن مهم است. انقلابی بودن مهم نیست. انقلابی ماندن مهم است.

ما اول انقلاب، هسته‌ی مرکزی انقلاب چند نفر بودند؟ هر کدام یک جوری شدند. بعضی مثل باهنر و بهشتی شهید شدند. بعضی مثل آیت الله طالقانی مرحوم شدند. بعضی مثل قطب زاده اعدام شدند. بعضی مثل بنی صدر فرار کردند. یعنی مرحوم و مقتول و شهید و فراری یعنی در خود هسته‌ی مرکزی انشعاب‌های زیادی پیش آمد.

من چیزی که امروز می‌خواهم پشت دوربین برای همه‌ی عزیزان بگویم، اول اینکه کارهایمان را به اولیای خدا عرضه کنیم. جوان می‌گوید: «وَ اللَّهُ» من این را نمی‌پسندم. من این را دوست ندارم. من این را دوست دارم. دختر، پسر هرکسی یک راهی را می‌رود. ما وظیفه‌مان این است که حجت داشته باشیم. رجوع به حجت، این مسأله‌ی مهمی است.

3- شناخت حجت‌های درونی و بیرونی الهی

موضوع بحث: مراجعه به حجت الهی. حجت یعنی چه؟ ببینید من و شما مریض که شدیم تنها موردی که حق داریم دارویش را مصرف کنیم، و برای ما حجت است این است که به یک پزشک برویم. به خصوص اگر پزشک، پزشک متخصص باشد. اگر پزشک متخصص گفت یک کاری کن، بر فرض اشتباه کند، و بر فرض قرص اشتباهی بدهد و ما مرضمان بدتر شود و بمیریم، اما روز قیامت رو سفید هستیم. چون من بی‌گدار به آب نزدم.

فیلمی از شهید باقری این شب‌ها نشان دادند. مسؤولین جبهه و جنگ را دعوت کرده بود و گفته بود: اگر منطقه را شناسایی کنید و با برنامه جلو برویم، سیصد نفر هم کشته شویم روز قیامت حجت است. می‌گوییم: فکر کردیم و برنامه داشتیم. اما اگر بی‌گدار به آب بزنیم، یک نفر هم در جبهه کشته شود ما روز قیامت باید جواب بدهیم.

حالا حجت الهی چیه؟ ما دو تا حجت داریم. عقل و وحی. حجت ما اینهاست. یا عقل، یا وحی، و پس از پیامبر، اول امام معصوم، دوم فقیه عادل. اینها حجت‌های ما هستند. «وَ اللَّهُ» من خودم به فقرا کمک می‌کنم. لازم نیست از این آخوندها بپرسم چقدر خمس بدهم؟ به چه کسی بدهم؟ من خودم هرکس فقیر باشد به او می‌دهم. خوب این سلیقه‌ی شخصی شد. از کسی که خوشت می‌آید، من سراغ دارم یک کسی سهم امامش را به مرجعش داد. مرجعش گفت: این سهم امام پیش خودتان باشد. افرادی را که تشخیص می‌دهید، خودتان با دست خودتان بدهید. آن آقا گفت: نه، نمی‌خواهم با دست خودم بدهم. برای اینکه من نفس دارم. ممکن است نفس من از یک نفر خوشش بیاید، به او بدهم. از کسی بدم بیاید، به او ندهم. خمس عبادت است. باید برای رضای خدا باشد. نه اینکه خودم خوشم می‌آید.

ما یکوقت تابستان کنار جوی آبی رفتیم خیلی آب خنک بود. در این هوای داغ چه آب خنکی در روستا، گفتیم یک وضو بگیریم، وضو گرفتیم گفتیم: های های های های… همین که وضو می‌گرفتم های های هم می‌گفتم. گفتم: خوب این وضو باطل است. این وضویی که قصد قربت ندارد، برای های های می‌گویی. خوشت می‌آید. گفتم که این وضو باطل شد، پس بگذار من دو سه مشت بریزم و های های بکنم. های های های های… هی ریختم و خوب که های های من تمام شد، گفتم: حالا این تمام شد، حالا «قُرْبَهٌ إِلَى اللَّه‏»، حالا یکبار… مثل درسهایی که ما می‌خوانیم.

این کتاب‌هایی که ما می‌خوانیم. برای ترم و واحد و نمره و لیسانس و فوق لیسانس و مدرک و استخدام است. اینها قبول نیست. بعد از آنکه استخدام شدی، مدرکت را گرفتی، حالا اگر شب‌ها مطالعه کردی، پیداست علم را دوست داری. آن درسی که بنده برای پول بگویم، دانشجو هم برای نمره بخواند، این را پای حساب خدا نگذارید. مدرک می‌خواهی باید بخوانی و نمره بیاوری. کار ندارد که این درس مفید هست یا مفید نیست؟ مدرک بدهند. فردا که می‌رویم داماد شویم، گفتند: مدرک داماد چیه؟ بگوییم: عروس لیسانس است. داماد فوق لیسانس است.

4- دوری از استبداد رأی و خودکامگی

حالا ما کارهایی که می‌خواهیم بکنیم، ببینیم حجت داریم یا نه؟ کسی که حجت دارد، برکاتش: 1- استبداد رأی ندارد. به خانمش نمی‌گوید: هرچه من می‌گویم. خانم هم می‌گوید: هرچه من می‌گویم. پسر هم می‌گوید: هرچه من می‌گویم. دختر هم می‌گوید: هرچه من می‌گویم. این استبداد است.

حدیث داریم «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَک‏» (بحارالانوار/ج72/ص104) کسی که استبداد رأی داشته باشد. یعنی بگوید: هرچه من می‌گویم، کسی نباید بالای حرف من حرفی بزند، مثل فرعون است که گفت: «ما أُریکُمْ إِلاَّ ما أَرى‏» (غافر/29) هرچه من می‌گویم. وقتی افرادی ایمان آوردند به موسی، گفت: «آمَنْتُم‏» شما به موسی ایمان آوردید؟ «قَبْلَ أَنْ آذَنَ لَکُم‏» (اعراف/123) قبل از اجازه‌ی من ایمان آوردید؟ شما بدون اجازه‌ی من حق ندارید ایمان بیاورید.

اگر یک کسی نماز خواند، روزه گرفت ولی عملش خلاف فتوای مرجع بود. نمازش باطل است. آقا چرا راه دور می‌رویم. اگر کسی ساختمان ساخت، خلاف مجوز شهرداری، شهرداری با خانه او چه می‌کند؟ خرابش می‌کند. هرچه می‌گویی: بابا پول دادم، میل گرد، آهن، سیمان خریدم، می‌گوید: آقا زحمت کشیدی، اما باید خراب شود. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: بعضی‌ها روزی هجده ساعت کار می‌کنند ولی جهنمی هستند. اِ… این همه جان کند. بله خیلی جان کند ولی جهنمی است. آیه‌ای که آنها که خیلی کار می‌کنند، آخرش هم جهنمی هستند، آیه‌اش این است. می‌فرماید که: «عَامِلَهٌ» یعنی عمل می‌کند، «نَّاصِبَهٌ» (غاشیه/3) یعنی خودش را به تَعَب می‌اندازد. ولی «تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَهً» (غاشیه/4) «عَامِلَهٌ نَّاصِبَهٌ، تَصْلىَ‏ نَارًا حَامِیَهً» نار را می‌دانید یعنی چه. عمل می‌کند، سخت کوش است، اما وارد جهنم می‌شود. چرا؟ برای اینکه قصد قربت ندارد. اگر کسی غسل واجب به گردنش است، در همه‌ی اقیانوس‌ها شیرجه بزند، تا نیت غسل نکند باز هم جنب است. بگوید: آقا من در همه‌ی دریاها تاب خوردم. می‌گویند: بله، تاب خوردی، اما نیت غسل نکردی.

5- رجوع به حجّت، نه حدیث و روایت

2- به حدیثی عمل می‌کند، که صحیح باشد. آقا می‌گوید یک حدیث داریم. بعضی از زن‌ها و مردها یک حدیثی در یک کتابی می‌خوانند، طبق حدیث عمل می‌کنند. شما این حدیث را عرضه کردی، درست است یا نه؟ علامه امینی در کتاب الغدیر آمار آورده چهارصد هزار حدیث دروغ. آیا شما می‌توانید، هرچه حدیث دیدی عمل کنی. حدیث را باید به یک اسلام شناس بدهی، بگویی: این حدیث اعتبار دارد یا نه؟

پیار فروش پیازهایش را نمی‌خریدند. داد به یک آخوند حدیث باف، حدیث ساز، کارخانه‌ی حدیث سازی داشتند. گفت: بگو هرکس پیاز این منطقه را بخورد، در بهشت خدا به او یک باغ می‌دهد. یک حدیث دروغ بگو، که پیازهای من فروش برود. پول می‌گرفتند.

در صحیح بخاری مهم‌ترین کتاب اهل سنت، آمده است که یک راوی حدیث نقل کرد، گفتند: «هذا من کیسک او من کیس رسول الله» این حرف‌هایی که می‌زنی از کیسه‌ی خودت است، یا از کیسه‌ی رسول الله؟ گفت: «هذا من کیسی» آقایان اهل سنت خواهش می‌کنم، از کامپیوتر این کلمه را ببینید. «هذا من کیسی» کلمه کیسی را بیاورد در کامپیوتر، در صحیح بخاری است که خودشان هم حدیث‌های جعلی، شیعه هم همینطور است. در شیعه‌ و در سنی‌، بنابراین مردم حق ندارند به حدیث مراجعه کنند. امام صادق فرمود: اگر یک حدیثی از ما شنیدید، با قرآن قدر بگیرید. حجت قرآن است. اگر این حدیث ضد قرآن بود پس «فاضربوه علی الجدار» حدیث را به دیوار بزن.

آقا روی منبر گفت، باسمه تعالی ممکن است غلط بگوید. در سایت‌ها آمده، باسمه تعالی ممکن است غلط بگوید. مگر هرچه در سایت‌ها آمد، در روزنامه‌ها نوشتند. مگر نمی‌شود در روزنامه دروغ نوشت؟ مگر نمی‌شود در سایت جعل کرد؟ مگر نمی‌شود، ما هرچه می‌خواهیم باید حجت داشته باشیم. یک قرصی که می‌خواهی بخوری،

6- خطر افکار خرافی و انحرافی بیش از خوراکی‌های غیر استاندارد

آقا تعجب این است. الآن دنیای ما رب گوجه‌ استاندارد دارد. آخر مخ ما به اندازه‌ی رب گوجه نمی‌ارزد؟ شما رب گوجه‌ای که می‌خواهد در شکمت برود می‌گویی: باید از طرف وزارت بهداشت استاندارد داشته باشد. این گوشت گاو، یا گوساله، یا گوسفندی که می‌خواهی بخوری باید مهر وزارت کجا را خورده باشد. مهر سازمان کجا را خورده باشد. یعنی گوشت و مرغ و رب گوجه استاندارد دارد. افکاری که وارد ذهن می‌شود، عرفان‌های کاذب، استاندارد ندارد؟ در زمان علم اینقدر حماقت که انسان دنبال کسانی برود که ادعا می‌کنند ما علم غیب داریم. ادعا می‌کنند امام زمان را خواب دیدیم. ادعا می‌کنند فلان است. مفاتیح را باز می‌کنی صفحه اول آن با خودکار نوشته که این دعا را بخوان، دعای صفحه‌ی فلان را بخوان. پنج بار از روی آن بنویس. به پنج نفر بده، نمی‌دانم اینها ریشه‌اش کجاست؟ این دعای «أَمَّنْ یُجیبُ» که می‌خوانی، چون «أَمَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ» (نمل/62) آیه‌ی قرآن است. قرآن نور است و شفا است و طوری نیست بخوانی. اما خود این آیه امتیازی بر آیات دیگر ندارد. این آیه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» فرق نمی‌کند. چون قرآن است عزیز است. اما «أَمَّنْ یُجیبُ» با باقی آیه‌ها فرقی ندارد. ختم سوره‌ی انعام با ختم سوره‌ی اعراف چه فرقی می‌کند؟ یکبار یک چیزی روی بورس می‌افتد. هرچه می‌گویی ریشه‌اش کجاست؟

یکوقت گفتند: اگر ماه را دیدند فردا عید فطر است. همه‌ی ایران پخش شد که فلان استان دیدند. زنگ زدند به امام جمعه‌ی استان گفت: بله، فلان محله دیدند. اینجا معروف است. رفتند در محله گفتند: مردم مسجد ماه را دیدند. رفتند در مسجد، گفتند: خادم ماه را دیده. رفتند پیش خادم دیدند کور است. (خنده حضار)

چقدر مزخرفات در جامعه‌ی ما و خرافات هست. امام هادی به حضرت عبدالعظیم فرمود: تو درست می‌گویی. ما باید عقایدمان را عرضه بدهیم.

رشته‌ی دانشجویی می‌خواهی انتخاب کنی با چهار نفر مشورت کن. این رشته به چه درد می‌خورد؟ چه مشکلی را حل می‌کند؟ چقدر ضامن نیاز است؟ آیا در این رشته صاحب نظر داریم؟ به اندازه‌ی کافی، صرف اینکه خوب فروش می‌رود. فروش می‌رود که برای ما حجت نیست، این درست نیست دیگر.

خدا لطف کرد بنده یک تفسیری نوشتم، به من می‌گویند: ترجمه‌اش را هم سوا چاپ کن. قرآن با ترجمه‌ی آقای قرائتی. من نگاه کردم دیدم بعد از انقلاب دهها ترجمه نوشتند. دیدم نیازی نیست. وقتی آیت‌الله مشکینی ترجمه دارد. آیت الله مکارم ترجمه دارد. ترجمه‌های خوبی نوشتند. هرکدام هم ممکن است نقاط ضعف هم داشته باشند. ولی الآن قرآن با ترجمه زیاد است. بله ممکن است بنده قرآنم چاپ شود ترجمه‌ی قرائتی، چون مشهور هستم ممکن است عده‌ای هم به خاطر شهرت ترجمه‌ی مرا بخرند و یک پول خوبی هم گیر من بیاید. اما واقعاً حجت است که من کاغذ حرام کنم. وقت مردم را بگیرم.

7- شهرت و محبوبیت، یا صلاحیت و قابلیت‌؟

آقا مرا می‌شناسند و به من رأی می‌دهند. خیلی خوب حالا اگر رأی دادند، حضرت عباسی تو به درد می‌خوری؟ حالا گیرم به دلیلی مشهور هستی و به دلیل حالا قبیله‌ات، نژادت، فامیل‌هایت، حالا یک کاری کرده‌ای و دوستت دارند. یعنی هرکس رأی می‌آورد حجت است که خودش را کاندیدا کند؟ دختر فلانی است، حالا اگر دختر فلانی است. پسر فلانی است. برادر فلانی است. برادر بودن، پسر بودن، همسر بودن، دختر بودن، اینها حجت است که ما به او رأی بدهیم. کجا می‌رویم؟

ازدواج‌هایی می‌کنیم، بدون اولیای دلسوز، دختر و پسر خودشان همدیگر را می‌شناسند، در دانشگاه، در دبیرستان، در فامیل، به هر حال می‌بینند و حرف‌هایشان را می‌زنند. جهت اطلاع روزهای آخر به پدر و مادر می‌گویند، آن هم جهت اطلاع. جهت اطلاع و پیگیری.

یک کسی یک نامه نوشته بود به یکی از مسؤولین نظام، نوشته بود رونوشت شماره یک به آقای فلان. رونوشت سیزده، چهارده، پانزدهم، پانزدهمش خیلی خوشمزه است. رونوشت به علامه جعفری جهت پیگیری، ما خیلی خندیدیم. چون علامه جعفری خدا رحمتش کند، ایشان کار اجرایی نداشت. یک علامه فیلسوف، عارف و فقیر و فلان. نوشته بود جهت پیگیری. یکی دیگر نامه نوشته بود رونوشت به آقای فلان، آخرش نوشته بود رونوشت به عزرائیل. به جبرئیل، یعنی مردها وقتی خسته شدند به هر دری می‌زنند. ما باید اگر علاقه به دختر و پسری داریم این را عرضه کنیم.

تازه روانشناسان ما هم، آن روانشناسانی نزد ما عزیز هستند، که حرف‌هایشان طبق حرف خالق باشد. اگر دختر و پسری افسردگی گرفتند. اگر رفتند نزد دکتر روانشناس و دکتر روانشناس گفت: «وَ اللَّهُ» شما برای رفع افسردگی خوب است که یک رفیقی داشته باشید. به دختر بگوید: یک دوست پسر بگیر، به پسر بگوید: یک دوست دختر بگیر. افسردگی شما برطرف می‌شود. این نسخه است؟ نسخه‌ی ضد دین و ضد عقل. ما به جامعه شناس‌ها و روانشناس‌هایی هم که مسیر حرف‌هایشان، ترجمه‌ی کتاب‌های غربی است. آنها هم در این وادی‌ها نیستند. عبدالعظیم حسنی هنرش این بود که عقایدش را به امام هادی عرضه کرد، ما حرف‌هایمان را با یک اسلام شناس…

آقا عطسه کردی صبر کن. مبنایش چیست؟ هیچ مبنایی ندارد. برعکسش داریم عطسه کردی، عجله کن. آقا صبح از دنده‌ی چپ بلند شدم. بابا، اصلاً هیچ مبنایی ندارد. از نظر علمی، عقلی، دینی، هیچ مبنایی ندارد. اگر کسی از دنده‌ی چپ بلند شود، خلقش تنگ است. ختم انعام از کجا پیدا شد؟ عطسه از کجا پیدا شد؟ عرفان‌های کاذب از کجا پیدا شد؟ اینقدر شیادو حقه باز در جامعه ما هست. مردم هم که البته کسی که دستش در دست امام معصوم یا فقیه عادل نگذارد جزایش این است که…

یکبار کسی نزد منصور دوانقی آمد و گفت: من می‌خواهم با تو بیعت کنم. گفت: من حال ندارم. خوابیدم. با پای من بیعت کن. همینطور پایش را دراز کرد و گفت: بیعت کن. با پایش بیعت کرد و گفت: چشمت هم کور شود. کسی که با دست امام صادق بیعت نکند باید با پای منصور دوانقی بیعت کند! آبی که برای علی اصغر و علی اکبر و ابالفضل ممنوع شد، بعداً آب را به بیابان‌ها بستند. ما از کجا سیلی می‌خوریم؟

تجلیل‌ها، مبنای تجلیل شما چه بود؟ به چه دلیل اینقدر از ایشان تجلیل کردید؟ هرکس مرید هرکس است برمی‌دارد می‌نویسد، ایشان چنان است، چنین است. چنان است، چنین است. نظر تو است، تو مریدش شدی. این خبرها نیست. از جاهایی که غیبت جایز است، جایی است که کسی یک ادعایی کند که اهلش نباشد. غیبتش هم جایز است. یکی می‌گوید: من سید هستم. ما می‌دانیم سید نیست. باید بگوییم: مردم این سید نیست. نگو: آقا حالا غیبتش را نکن. غیبت ندارد. کسی می‌گوید: من دکتر هستم اما دکتر نیست. می‌گوید: من آیت الله هستم، اما آیت الله نیست. می‌گوید: من مهندس هستم، اما مهندس نیست. می‌گوید: من جبهه بودم، اما چنین نیست. اگر کسی ادعایی کند که دروغ بگوید و با آن ادعا ضربه بزند، اینجا می‌شود گفت: آقا اینطور نیست. یک کسی راننده نیست پشت فرمان می‌نشیند. آقا این راننده نیست. پیاده شوید، پیاده شوید، الآن شما را می‌کشد. حالا غیبتش را نکن، نان او را آجر نکن. بابا رحم کنید به اینکه نان یک راننده آجر می‌شود، چرا ماشین را در دره می‌اندازید؟ دین ما که گفته غیبت حرام است، یک جاهایی هم گفته غیبت جایز است. از جمله جاهایی که غیبت جایز است، این است که کسی ادعایی کند که اهلش نیست. باید کارها کارشناسی شود.

8- قاریان و حافظان قرآن، در برابر امیر مؤمنان

حضرت امیر داشت با کمیل می‌رفت، دید در خانه‌ای یک کسی با حال قرآن خواند. «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ» (زمر/9) آیا کسی که در حال خضوع و تواضع است، در دل شب با خدا رابطه دارد، آیه قرآن می‌خواند. کمیل می‌گوید در دلم آمدگفتم: به به! این چه حالی دارد؟ چه تهجّدی، چه مناجاتی در دل شب. می‌گوید: به دلم آمد و چیزی به زبان نگفتم. تا به دلم برات شد، حضرت امیر گفت: کمیل، می‌دانی صاحب این صدا کیست؟ از خوارج است. بی‌دین می‌میرد. تعجب کردم از اینکه چطور امیرالمؤمنین خبر از ذهن من دارد؟ چون به ذهن من آمد که این چه آدم خوبی است؟ حضرت امیر از دل من با خبر است. این یک مورد. دوم اینکه از عاقبت او هم باخبر است. هم قلب من و هم عاقبت او. قصه گذشت و گذشت در جنگ خوارج، این فرد آمد شرکت کرد و کشته شد. یکبار حضرت امیر گفت: کمیل، بیا بیا! این را می‌شناسی؟ «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ» این همان بود که قرآن می‌خواند و تو دلت رفت. بگویم گول نخوری. حدیث داریم برای پرس و جو به ظاهر افراد نگاه نکنید. ببینید حرف که می‌زند راست می‌گوید یا نه؟ ببینید نسیه برداشت سر وقت پولش را می‌دهد یا طفره می‌رود.

برادرهای روحانی کلمه‌ی «کیف» را از کامپیوتر ببینید. گاهی وقت‌ها پیش کسی می‌گفتند: فلانی چنین، چنین است، چنین است، امام فرمود: «کَیْفَ عَقْلُه‏» (بحارالانوار/ج1/ص84). من یکوقت یک چیزی برای یک کسی گفتم. به من زنگ زدند که حاج آقا شما ایشان را می‌شناسی؟ ایشان از اوتاد است. مخلص، موحد، آنقدر گفت، گفتم: ببخشید دلیلش چیه؟ گفت: دلیلش این است که ایشان هر روز زیارت عاشورا می‌خواند. هر شب نماز شب می‌خواند. گفتم: زیارت عاشورا و نماز شب را عمه‌ی من هم می‌خواند. مگر هرکس زیارت عاشورا می‌خواند آدم خوبی است؟ همین زیارت عاشورا را می‌خواند که تو را خر کند. همین که تو را احمقت کرده، همین است. حواس ما جمع باشد.

اگر منافقین روز اول انقلاب دستشان را در دست امام می‌گذاشتند الآن بیست سال در به در نبودند. عمرشان رفت، «خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَهَ» (حج/11) دستشان را در دست حجت خدا نگذاشتند. دستشان را در دست مسعود رجوی گذاشتند. بابا اخر عقل نداشتی. سواد امام تقوایش، سابقه‌اش، اخلاصش، امام با کم و زیادش هزار تا امتیاز دارد که آن رهبر تو ندارد. چرا دستت را در دست او گذاشتی؟ روایت داریم «کَیْفَ عَقْلُه‏» نگاه کن عقلش چطور است؟ «کَیْفَ عَقْلُه‏» بعضی جاها می‌گوید: «کَیْفَ صَلَاته» (بحارالانوار/ج17/ص19) خیلی کارهای خوب می‌کند، اما نماز نمی‌خواند. قبول نیست. هم «کَیْفَ عَقْلُه‏» داریم، هم «کَیْفَ صَلَاته» داریم. آیاتی در قرآن داریم می‌گوید: «یَحْسَبُون‏»، این در دنیای خیال است. خیال می‌کند کارش درست است. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُون‏» (کهف/104)، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (اعراف/30)، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» (مجادله/18) کلمه‌ی «یَحْسَبُونَ» مکرر در قرآن آمده است. باید آدم کارش را عرضه کند.

شما الآن نگاه کنید، بدن را چکاپ می‌برند. خونش، قندش، چربی‌اش، اوره‌اش، چی و چی… ما باید همینطور که بدنمان را چکاپ می‌کنیم، باید عقایدمان را چکاپ کنیم. آقا این عقیده‌ی من درست است یا نه؟

یک شبهه‌ای داریم، می‌گوید: آقا کارها دست من است یا دست خداست؟ می‌گوییم: دست هردو است. می‌گوید: چطوری؟ می‌گوییم: اینطوری. تعلیم رانندگی نرفتی؟ آنهایی که تعلیم رانندگی رفتند، یک گاز و ترمز زیر پای راننده است، یک گاز و ترمز هم زیر پای مربی است. یعنی اینطور نیست که تو هیچ کاره باشی. «وَ اللَّهُ» خدا خواست ما اینطور باشیم. خدا خواست این کاره باشیم. نخیر خدا نخواست. تو خودت ناشی گری کردی. گاهی هم می‌گوید: چون من می‌خواهم حتماً می‌شود. نه، ممکن است شما گاز بدهی، مربی ترمز کند. یعنی این برقی که اینجا روشن است، هم دست شماست که کلید را بزنی روشن شود، هم دست اداره‌ی برق است که ممکن است از سازمان، برق را قطع کند. هم کارها دست خداست، هم خدا به تو اراده داده است.

9- دقت در انتخاب گویندگان و کارشناسان دینی

در قدیم اگر کسی می‌خواست حدیث نقل کند، حق نداشت. باید اجازه داشته باشد برای نقل حدیث. اما الآن افرادی تفسیر می‌گویند، افرادی نهج‌البلاغه می‌گویند، افرادی جهان بینی می‌گویند، ایدئولوژی می‌گویند. آقا این کیه؟ نمی‌خواهم بگویم حتماً آخوند باشد. من لباس پرست نیستم. آخوند و غیر آخوند ندارد. هرکس هست باید مجوّز داشته باشد. بودجه‌ی قرآن را دست یک کسی می‌دهند می‌گویند: آقا شما در این محله خرج قرآن کن. این هم مثلاً پول را به کسی می‌دهد که آیت الکرسی را با یک نفس می‌خواند. آخر آیت الکرسی را با یک نفس خواندن واجب است؟ مستحب است؟ خوب باید به او پول داد؟ یعنی وقتی پول دست آدم نااهل می‌افتد، یا آیت الکرسی را به یک برنج می‌نویسد. آخر چه کسی می‌خواهد این را بخواند؟ اینقدر ریز نوشتی، یک آیت الکرسی را نوشتی، آخر چه کسی می‌خواهد این را بخواند؟ من هم قرآنی دیدم که آیت الکرسی‌اش روی برنج است. این را شنیدم. هم قرآنی که ورقه‌هایش را با جرثقیل جا به جا می‌کردند، یعنی چهل تن است. قرآن چهل تنی!

از یکی از سازمان‌های دولتی به من تلفن کردند که می‌خواهیم یک قرآن چوبی درست کنیم. همه ورقه‌هایش چوب باشد. چوب‌هایش رنگارنگ باشد و ده میلیارد قیمت قرآن است. گفتم: حالا یک قرآن چوبی ده میلیاردی خاصیتش چیست؟ می‌گوید: در یونسکو ثبت می‌کنیم. مردم نان ندارند بخورند، دیوانه‌ای! بی‌دینی، بی‌عقلی، نان ندارند بخورند. حقوقشان عقب افتاده، گرانی است. پول خرجی مدرسه را ندارند. سه تا دختر دارد با یک چادر شیفتی مدرسه می‌روند. چه پول شخصی باشد، چه پول اوقاف باشد، چه پول ارشاد باشد، چه پول دولت باشد، شما حق داری قرآن ده میلیونی با چوب‌های رنگارنگ درست کنی که در یونسکو ثبت بدهی؟ آقا ثبت در یونسکو چه خاصیتی دارد؟ حالا گیرم ما فلان ساختمان را ثبت در یونسکو دادیم. این مثلاً چه می‌شود؟ یکوقت بمباران شد، آنها برای تعمیرش بودجه می‌دهند. به کجا داری فکر می‌کنی؟

آقا می‌خواهم مقبره بخرم. عرضه کن، آقای مرجع تقلید، آیا درست است من دویست میلیون مقبره بخرم؟ یا دویست میلیون را وام بدهم، ده تا بیست تومان به ده تا جوان بدهم، خانه دار شوند؟ بپرسید. همینطور چشم‌هایش را هم می‌گذارد، چون پولدار است دویست میلیون هم مقبره می‌خرد. کارهایمان را باید عرضه کنیم. از ازدواج، از رشته‌ی تحصیلی، از بودجه‌‌ای که خرج می‌کنیم.

هرکس ساختمان جدید ساخته می‌داند. چند رقم مهندس باید بیاید. یکی برای برقش می‌آید. یکی برای آبش می‌آید. یکی برای گازش می‌آید. یکی برای سازه‌اش می‌آید. یکی برای… چندین مهندس می‌خواهی پایان کار از شهرداری بگیری، پایان کار از شهرداری گرفتن بیش از زاییدن درد دارد. برای اینکه همه دقت‌ها را می‌خواهد. آیا یک ساختمان که می‌خواهی بسازی این همه مهندس باید مهر بزنند. عقاید شما، افکار شما، ازدواج شما، تربیت شما، تعلیم شما، اینها کارشناس نمی‌خواهد؟ باید کارهایمان را حجت داشته باشیم. حجت خدا عقل است و وحی، حجت خدا امام معصوم است و فقیه عادل. افرادی که جان می‌کنند، عرفان‌های کاذب و هر برنامه‌‌ی دیگر، جان می‌کنند. ممکن است روزه هم بگیرند. نماز هم بخوانند، «أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ».

هنر حضرت عبدالعظیم این بود که تمام ریز و بم افکار و عقاید و اعتقادش را به امام دهم عرضه داشت و حضرت فرمود: «انت ولینا حقا».

عارتان هم نشود. مرجع تقلید ما وقتی مریض می‌شود به پزشک مراجعه می‌کند. پزشک هم دینش را به مرجع مراجعه کند. خجالت ندارد. مرجع تقلید 50 سال درس خوانده است. بعد از 50 سال نزد یک پزشکی می‌آید که ده سال بعد از دیپلمش درس خوانده، عمل جراحی روی بدنش می‌کند. همینطور که آن آیت الله العظمی حرف پزشک را گوش می‌دهد، پزشک هم حرف آیت الله العظمی را گوش بدهد. رجوع به کارشناس عقلی است.

ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم ثواب زیارت کربلا است. این هم مقامش است. بالاخره اینهایی که نزدیک حضرت عبدالعظیم هستند، یک زیارتی بروند.

خدایا تمام عقاید و افکار ما را استاندارد، طبق حجت، طبق عقل، طبق وحی قرار بده. سلیقه‌های شخصی که توسط شیادها و رندها و عرفان‌های کاذب و حقه‌بازها، عرفان‌های کاذب، دستورالعمل‌های غلط که توسط آدم‌های سلیقه‌ای، دکان‌دار درست می‌شود، جامعه‌ی ما به خصوص نسل ما را از این شیادها حفظ بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

 


«سؤالات مسابقه»

1- ویژگی حضرت عبدالعظیم حسنی کدام است؟

1) عرضه عقاید به امام هادی

2) شهادت در راه خدا

3) هر دو مورد

2- آیه 137 سوره نساء، چه خطری را به مؤمنان هشدار می‌دهد؟

1) کفر بعد از ایمان

2) فرار از جهاد

3) نماز بدون زکات

3- حجت خداوند بر انسان‌ها کدام است؟

1) عقل و علم

2) وحی و نبوت

3) عقل و وحی

4- آیه 29 سوره غافر، به کدام خصلت فرعونی اشاره دارد؟

1) استعمار مردم

2) استبداد رأی

3) استکبار طلبی

5- آیه 104 سوره کهف، چه امری را سرزنش می‌کند؟

1) محاسبات خیالی

2) مقایسه دنیا و آخرت

3) محاسبات دنیوی

Comments (0)
Add Comment