موضوع: عفاف و کرامت زن (2)
تاریخ پخش: 70/06/07
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- اهمیت شغل معلمی
در خدمت عزیزانی هستیم که آدمسازان فردا هستند. من یک وقتی بین معلم وغیر معلم مقایسه میکردم. منتها هروقت میخواهیم بگوییم: معلم! میگویند: حقوقش کم است. این یک مشکل بیشتر نیست. بقیه خیلی مشکل دارند. شما یک مشکل دارید. این مشکل هم انشاءالله هرچه زودتر با یک برنامه ریزی برطرف میشود. ولی معلم با مهندس با پزشک با هیچ صنفی قابل مقایسه نیست. چون من خودم هم معلم هستم. همه روی جماد کار میکنند. مثلاً مهندس راه وساختمان روی ساختمان کار میکند. مهندس ماشین روی آهن کار میکند. همهی مهندسها روی جماد کار میکنند. معلم روی آدم کار میکند. ماشین وقتی ساخته شد، ماشین، ماشین نمیسازد. اما آدم، آدم میسازد. مهندسی که ماشین ساخت خانه ساخت، خانه چند سال بیشتر کار نمیکند. ماشین چند سال بیشتر کار نمیکند. اما اگر یک کسی آدم ساخت تا روز قیامت آثارش میماند. تا آن طرف بهشت و بعد این آدم بچه هایش هم آدم میشوند. هم از نظر تربیتی، هم از نظر وراثتی! بالاخره قداست کار و کمال کار را فراموش نکنید. بخصوص تربیت دختر که میگویند: تربیت یک دختر مساوی با تربیت هفت پسر است. اهمیت کار خیلی مهم است.
2- حجاب کرامت است
بحثمان در جلسه قبل راجع به کرامت انسان بخصوص کرامت زن بود. بالاخره حجاب دردسر است و نشان دهنده چیست؟ حجاب باری سنگینی است. درجلسه قبل منهای اسلام بحث کردیم. فهرست صحبتهایی را که کردیم برایتان بخوانم. اول اینکه گفتیم: عفاف یک کرامت است. زرگرها طلاها را در یک قاب یا جعبه میگذارند. یک چیزی که قیمتی است میپوشانند. چیزی که پوشیدنی است نشان دهنده کرامت است. در همه جای دنیا اگر یک کسی با لباس خواب باشد چه زن چه مرد، مهمان که رسید، بلند میشود به احترام مهمان لباسش را میپوشد. پوشیدن یک احترام است.
گاهی زنها میگویند: مگر خدا به ما نامحرم است؟ نه خدا به همه محرم است. اگر محرم است چرا سر نماز خودمان را بپوشانیم؟ معنای پوشیدن محرمی و نامحرمی نیست. معنای پوشیدن کرامت است. در همه دنیا همینطور است. هیچ کس حاضر نیست در مقابل رئیس جمهوری با شرت برود. چه زن باشد و چه مرد. کشورهایی هم که دین ندارند کسی با زیر پیراهن در مقابلشان رژه نمیرود. حالا اگر هوا پنجاه و شصت درجه هم باشد احترام دارد. پس لباس یک کرامت است و هر کرامتی ممکن است دردسری هم داشته باشد. شما وقتی دو زانو مینشینی پایت درد میآید. آدم لم بدهد راحتتر است. خون هم به جریان میآید. مگر جلوی هرکس میشود لم داد؟ این را باید بدانیم که کرامت است. این جمله اول بود که گفتیم. مسئلهی دیگر این است که در جلوهگری سه اصل پیدا میشود. خواهرها این را خوب گوش کنید که شما فرهنگی هستید. به دخترهای جوان یاد بدهید. حجاب کرامت است. حجاب حفاظت است. شما کفش هم که میپوشی بالاخره پایت گیر میکند. آدم پابرهنه برود راحتتر است. بله! راحتتر است. اما تیغ در پایت میرود. کفش یک بار است. اما این بار را باید کشید. چون که هم بار هست. هم حفاظت هست. کفش بار است اما حفاظت است. لباس بار است اما کرامت است.
3- مفاسد و مضرات جلوهگری
اگر حجاب را کنار بگذاری سه تا چیز پیدا میشود. 1- رقابت! چون وقتی آدم چیزی روی خودش کشیده است، حالاپیراهنش وصله داشته باشد، رنگش قشنگ باشد. کمرنگ باشد. همه رنگارنگیها زیر است. اما اگر پرده کنار برود، رنگها رو میشود. آن وقت رقابت است. در رقابت مصرف پیش میآید. بعد از مصرف دخترهایی که رنگ و رویی ندارند در خانه میمانند. چون هرکس خوش آب و رنگتر است شانس ازدواجش بیشتر است. وقتی جلوه زیاد شد دخترهای که یک نمره رنگشان کمتر است، در خانه میمانند. حالا ممکن است کسی یک نمره شکلش کمتر باشد. ولی پنج نمره استعدادش بیشتر باشد. عقلش بیشتر باشد. خطش بهتر باشد. بیانش بهتر باشد. ممکن است صد تا کمال داشته باشد. صد تا کمال داشته باشد حالا یک نمره زیبایی کمتر داشته باشد. این عیب نیست.
بلال حبشی یک مشکل داشت. وقتی اذان میگفت، به جای «اشهد» میگفت: «اسهد» گفتند: یا رسول الله این چه سخن گوی مملکت است؟ این زبانش میگیرد. اذان گوی رسول الله نمیتواند اذان بگوید. به جای «شین» «سین» میگوید. اما کمالاتی دارد. آنقدر کمالات دارد که «سین» او ویتامین «شین» را دارد. بله! اگر یک کسی کمال داشت، ممکن است دختری یک نمره رنگ و آبش کم و زیاد شده باشد اما ممکن است آنقدر کمال داشته باشد که آن کمالات آن مسأله را حل میکند. وقتی پرده کنار رفت بدحجابی و بیحجابی و جلوه آمد، عقل جوانها در چشمشان میرود. ازدواج براساس جمال میشود. چیزهای دیگر به دست فراموشی سپرده میشود.
زمان شاه یکی از هیئتها نمیگویم: کدام شهر بود که آبروریزی نشود. یکی از آنها آمده بود و میگفت: یک واعظ میخواهم که صدای خوبی داشته باشد. گفتیم: صدا مهم نیست. باید سواد داشته باشد. گفت: اگر سواد داشته باشد همه پای منبرش جمع نمیشوند ولی اگر صدا داشته باشد جمع میشوند و من هم میخواهم مسجد و حسینیه شلوغ باشد. من کاری ندارم که چیزی یاد بگیرند یا نه! اینکه حسینیه شلوغ باشد مهم است.
و وقتی میخواهیم حسینیه شلوغ باشد، مثلاً اگر پلو بدهیم ده هزار نفر میآیند. آبگوشت بدهیم چهار هزار نفر میآیند. شله زرد بدهیم سه هزار نفر میآیند. این آقا رقیب شله زرد است. چون وقتی اصول دین پر شدن مسجد شد، حساب میکنند که شله زرد عقل در شکم میرود. اگر پرده کنار رفت و جلوه پیدا شد انتخاب ازدواج در چشم میرود. ارزشها در بلوز میرود این یک مسأله است.
4- قدرت جذب زنان با حجاب
مسأله دیگر این است که مرد یک سلطه دارد. زن یک سلطه دارد. تسلطی که مرد بر زن دارد این است که قدرت قلبیاش بیشتر است. زن به خاطر اینکه حیایش بیشتر است تسلط قلبی دارد و اگر زن خودش را نشان بدهد سلطه قلبیش بر مرد کم میشود. زنی که رها است در اختیار هرکس و ناکسی است. درغرب چنین چیزهایی هست. آن حرف مرد اروپایی را برایتان گفتم. به یک مرد احمق در غرب وقتی گفتند: چرا داماد نمیشوی گفت: آدمی که هروقت میخواهد یک لیوان شیر در دستش است، دلیل ندارد که گاو را در خانه بیاورد. یعنی وقتی در غرب بی حجاب است، هر لحظه در کنار خیابان از هر دختری که میخواهم استفاده میکنم. چرا ازدواج کنم؟ یعنی کام گرفتن کنار خیابان شیر پاستوریزه میشود و ازدواج را گاوداری میکند. این تفکر است. یعنی وقتی زن خودش را ول کرد مرد هم اینطور میگوید. چرا داماد شوم؟ هروقت میخواهم هستند. این بی حجابی ارزش را پایین میآورد. مطالبی که دیروز گفتیم و بعد گفتیم: به جای خدا پرستی مد پرستی میشود. به جای کار مصرف میشود.
بعد از نفت درآمد ایران از قالی است. قالی برای زنهای برهنه است یا پوشیده؟ برنج برای زنهای برهنه است یا زنهای پوشیده؟ زغفران برای زنهای برهنه است یا پوشیده؟ اصولاً آن مقداری که زن کار میکند برهنهها کار میکنند یا پوشیدهها؟ به جای کار مصرف میشود. به جای رشد تظاهر میشود. به جای آرامش اضطراب میشود. اصلا وقتی آدم پوشیده باشد آرامش دارد. وقتی پرده کنار رفت رنگارنگ میشود. هیجان پیش میآید. ولذا اگر زن کرامت داشته باشد و مرغوب باشد به او شیر پاستوریزه کنار خیابان نمیشود.
در غرب به جای صرفهجویی اسراف میشود. به جای اینکه یک موجود مقاوم باشد یک موجود دکوری میشود. به جای رقابت در علم و هنر و حرفه رقابت در بلوز و کفش و کلاه ایجاد میشود. به جای سادگی پر کردن جیبهای بیگانهها ایجاد میشود. اینها آثاری بود که در جلسه قبل گفته شد. چون این دو جلسه به هم ربط دارد حالا دنباله بحث آن جلسه را میگوییم. مقداری از آن جلسه گفتیم که سرنخ بحث قبل گفته شود و اما جلسه امروز!
5- پیامدهای برهنگی
عوامل برهنگی را میگوییم. عوامل از دست دادن کرامت را میگوییم. عوامل مختلفی دارد. در ایران خیلی کم است وحجاب جزء ضروریات دین است. خیلی وقتها من خودم بارها به برادرها گفتم که این حلقه طلا برای مرد حرام است. میگوید: آقا من وقت نماز در میآورم. گفتم: وقت نماز که نماز باطل است. غیر از نماز هم یک گناه بی خودی است. آدم یکوقت یک دروغی میگوید و یک چیزی پیدا میکند. شما دائما در حال گناه بیخودی هستید. میگوید: آخر حلقهی نامزدی است. گفتم: اگر هم نامزدی باشد باز هم گناه است. حالا خیال میکند آدم در عالم یک بار عروس میشود. یک بار داماد میشود. حالا نامزدی، حالا فلان، حالا فلان، خیلیها نمیدانند. سیگاریها که سیگار میکشند خیلیهایشان ضرر سیگار را نمیدانند. خیلیها خیلی کارها میکنند. نمیدانند.
من یک مقدار آیات قرآن را برایتان بخوانم. «وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» (احزاب/53) بگذار آیه را بنویسم. «و اذا» زمانی که «سَأَلْتُمُوهُنَّ» از خواهر چیزی را سؤال کردی. «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ»
المیزان میگوید: «مِنْ وَراءِ حِجابٍ» علامه در تفسیر میگوید که وقتی با خواهرها صحبت کردید همینطور بی پرده نباشید. و بعد میگوید: «ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» یعنی اگر میخواهید روحتان پاک باشد خانمها هم میخواهند روحشان پاک باشد. به هم نگاه نکنند. وقتی آدم نگاه کرد میل پیدا میکند. میل که پیدا میکند نمیتواند به میلش برسد. وقتی نمیتواند به میلش برسد هی خودش را میخورد. مثل آدم گرسنهای که دم دکان کبابی میایستد. خوب پول نداری برو. هم پول ندارد و هم میایستد. دود میخورد. حالا که پول نداری برو! «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ»
ما مسئول هستیم که دلمان را پاک نگه داریم. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ» یعنی مؤمن موظف است که حرکتش به سویی باشد که قلبش پاک باشد. در همه مسائل سو ظن نداشته باشد. کینه نداشته باشد.
6- انواع قلب در قرآن
سه قلب در قرآن است. قلب علیم، قلب سلیم، قلب مریض، این آخری را شما میدانید. «فی قُلُوبِهِمْ مَرَض» (بقره/10) «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (صافات/84) «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (شعراء/89) «وَ جاءَ بِقَلْبٍ مُنیبٍ» (ق/33) سه تا روح در قرآن است. روح سالم، روح منیب، سلیم یعنی سالم و سالم یعنی شرک ندارد. بخل ندارد.
آدم خسیس پول خرج نمیکند. حالا ممکن است بگوید: ماپول نداریم، زور که داریم. هوش که داریم. بیان که داریم. آدم که یک چیزی را دارد نمیگذارد دیگران از او بخورند. این روحش سالم نیست. همه در علم بود «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم» یعنی تقوا و متقی را هم جای دیگر معنی میکند. میگوید: از آتش جهنم دوری میکند. «اتقا» کسی که پول خرج کند. آدمی که یک قران به کس نمیدهد این تقوا نیست. درست است که قرآن میگوید: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم» بهترین شما با تقوا ترین شما است. اما با تقوا چیست؟ در یک جای دیگر میگوید: اتقا را معنی کرده است. «الَّذی یُؤْتی مالَهُ یَتَزَکَّى» (لیل/18) اتقا کسی است که «یُؤْتی مالَهُ» مالش را خرج کند. منتها نه اینکه مال خرج کند که در انتخابات رأی بیاورد. برای اینکه چشم و هم چشمی باشد. برای رقابت مالش را خرج کند. قلب منیب یعنی اگر قلب آلوده شد فوری عذر خواهی کنیم. شما بروید عذر خواهی کنید. قهر میکنید آشتی کنید. چون اسلام میگوید: دو تا مسلمان اگر سه روز با هم قهر کنند روز چهارم آشتی نکنند، پیغمبر فرمود: اینها جزو امت من نیستند. من اینها را نمیخواهم. پیداست «منیب» به معنی عنابه است. عنابه کرد یعنی در راه خدا برگشت. ممکن است گناه بکند ولی زود میگوید: خدایا عذر میخواهم. قلب سلیم یعنی روح به قدری پاک است که دنبال هیچ چیزی نیست. سلیم یعنی دست نخورده و آکبند است. منیب یعنی اگر آلوده شد بشوید. عنابه کند. اگر مریض هست میگوییم: از آنهاست! در فارسی میگوییم: یک ریگی در کفشش است و اگر قلب مریض باشد، هرچی به او دوا بدهیم بدتر میشود. حوض آبی را فرض کنیم. در این حوض آب یک گربه مرده افتاده است. هرچه بارندگی بیشتر باشد بوی بد حوض بیشتر میشود. چرا؟ چون «فی قُلُوبِهِمْ مَرَض» (بقره/10) ولذا قرآن میگوید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنین» (اسراء/82) قرآن شفا و رحمت است و بعد میگوید: «وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» (اسراء/82) برای آدم ظالم وقتی قرآن خواندی بدتر میشود. قرآن آدم را بدتر میکند. بله! قرآن آدم را بدتر میکند. مثل اینکه باران بوی بد را بیشتر میکند. تقصیر باران نیست. تقصیر این لاشه است. قساوت قلب او را نگیرد.
حالا وقتی خواهر و برادر، زن و مرد میخواهند در جامعه گفتگویی داشته باشند، داد و ستدی داشته باشند، یک پرده و پوششی باید باشد. حالا پرده چیست؟ «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ» این آیه پنجاه وسه سوره احزاب است. شجاعت! «فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ» (قصص/25) یک آیهی دیگر در قرآن داریم. «تَمْشی» مشی یعنی راه میرود. «اسْتِحْیاءٍ» با حیا! این قصه برای راه رفتن دختر شعیب است. در یک ماجرا قرآن قصهای را نقل میکند. میگوید: حضرت شعیب(ع) پیغمبر بود. پیر بود. گوسفند و بزغالههایی هم داشت. زمینگیر شده بود. پیغمبر پیرمرد و زمینگیر گوسفند هم دارد. بعد این گوسفندها را به این دو دختر میدهد تا بروند آنها را بچرانند. این خودش یک درس است که دختر تنهایی جایی نرود. دو نفر باشند.
چند مسأله دربارهی تنهایی وجود دارد که نهی شده است. تنها غذا خوردن در خانه، تنها ماندن، تنها سفر کردن، همه اینها سفارش شده که بسیار بد است. حتی لعنت شده است. آنطور که در ذهن من است. تنها مسافرت کردن به خصوص برای زن خیلی بد است. دو دختر هستند. گفت: بروید! دو دختر گوسفندها را میبردند و چوپانی میکردند. کنار چشمهی آبی رفتند. دیدند مردها آمدند و گوسفندها را آوردند. این دو دختر گوسفندهایشان را کنار کشیده بودند و ایستاده بودند. حضرت موسی تحت تعقیب فرعون بود. داشت فرار میکرد در این مسیر که فرار میکرد آمد و به این دو دختر رسید. آمد گفت: دختر خانمها شما چرا اینجا ایستادهاید؟ آدم بی تفاوت نباشد.
گاهی وقتها یک کسی در کنار خیابان افتاده است. میگوید: این را سوار کن تا او را به یک بیمارستان برسانیم. اینجا میگویند: به او ماشین زده است. بگذار در برویم. سنگی که در جاده است بردار. میگوید: ما که ننداختهایم. هرکس انداخته است بردارد. با این حرف یک ماشین دیگر پدرش در میآید. لاستیکش میترکد. حالا به من چه؟
بی تفاوت نباشید. بگویید: این خانمی که پشت موتور نشسته است ممکن است که چادرش بین چرخ موتور برود و این خانم بیافتد. نگو: آقا چشم شوهرش کور! میخواست سوارش نکند. چادرش را بالا بگیرد. آقا اینقدر بی تفاوت نباش! آدمهایی هستند که دست و به خیر هستند. پوست خیار هم که میبینند میگویند: من دیدم ممکن است یک مسلمان دیگر این را نبیند و همینطور که راه میرود زمین بخورد. بعضی آدمها خیر میبینند. چون هدفشان این است که خیر برسانند. خیر هم میبینند.
حضرت موسی تحت تعقیب است. توجه کنید این را که گفتم فراموش نشود. اول دوتا تذکر بدهم. یک صلوات هم بفرستید. حضرت موسی تحت تعقیب است. به این دو خانم رسید. گفت: چرا اینجا ایستادهاید؟ گفتند: ما یک پدر پیری داریم که در خانه است و نمیتواند چوپانی کند. ما بزغالهها را میآوریم و آنها را آب میدهیم. سر چشمه شلوغ است. کنار میایستیم. نزدیک مردها نمیرویم. حضرت موسی بزغالهها را گرفت و جلو رفت. خلاصه زود حیوانها را آب داد و دخترها حیوانات را به خانه آوردند. حضرت شعیب گفت: دختر خانمها چقدر زود آمدید؟ گفتند: یک جوانی تحت تعقیب بود. وسط فرارش آمد و حال ما را پرسید؟ ماجرا را به او گفتیم. او هم بزغالهها را آب داد. چون پیغمبر بود، میدانست قضیه چیست. گفت: بروید به او بگوید بیاید. آنوقت این دختر خانم نزد پدر آمد. «تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ» این دختر خانم وقتی آمد خیلی با حیا آمد. چون موسی هم یک جوان مجرد بود. «إِنَّ أَبی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْت» (قصص/25) پدرم گفته است: در خانه بیا تا اجر این کار چوپانیت را بدهم.
بعضیها میگویند: برای خدا کرده است. حضرت موسی برای خدا این کار را کرد. قرآن را مینویسم شما بخوانید. «إِنَّ أَبی» بدرستی که پدر من «یَدْعُوکَ» دعوت کرده است. «لِیَجْزِیَکَ» میخواهد به تو جزا بدهد. پاداش بدهد. «أَجْرَ» یعنی اجر تو را بدهد. «ما سَقَیْت» پدرم تو را دعوت کرده است که پاداش کار تو را بدهد. از این آیه میفهمیم که اگر یک کسی برای خدا کار میکند پاداشش را میگیرد. گرچه او چشم داشتی ندارد. برای خدا کرد اما شما هم به خاطر خدا از او تشکر کن.
7- عفاف هم برای مرد و هم برای زن است
ما میگوییم: به خاطر خدا کرده است. بله! به خاطر خدا کرد. این راه رفتن دختر چیست که خدا در قرآن تعریف میکند؟ این دارد خط میدهد که دختر خوب این است. «تَمْشی عَلَى اسْتِحْیاءٍ» آیه دیگر سوره قصص آیه بیست و چهار میفرماید: دختر خانمها با کرشمه و نرمش حرف نزنید. چرا؟ «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» (احزاب/32) آدمهایی که قلبشان مریض است آدمهای بنزینی پیش گوگرد آتش میگیرند. خودتان را گوگردی نکنید. چون بنزینیها آتش میگیرند.
پوشیدن پیراهن بدون آستین حرام است. نه! لازم نیست مرد پیراهنش آستین داشته باشد. میتواند با پیراهن بی آستین بیاید. اما اگر با پیراهن بی آستین بیاید بخصوص اگر یک جوانی باشد که رنگ وآبش خوب باشد و این بازوی شما را یک دختر مجرد ببیند ممکن است بازوی شما گوگرد شود و یک عدهای را بسوزاند. آقا شما که راه میروید توجه کنید. این تذکر من فراموش میشود. آیا لازم است که این دکمه پیراهن را ببندیم؟ نه! اصلا مرد میتواند شکمش هم پیدا باشد. اما سینهات را که نشان میدهی «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» حجاب که برای زن نیست. مردها هم باید حجاب داشته باشند. اصلا رمز بی حجابی بعضی از دخترها چشم مردهاست. اگر دختر بداند که مرد نگاهش نمیکند اینطور نمیگردد. این میبیند شما نگاهش میکنید لوس میشود. مرد عفیف آن است که زن را با عفت کند. زن عفیف میتوانه مرد را با عفت کند. هر دو در هم اثر دارند. قرآن میگوید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن» (بقره/187) مرد برای زن لباس است و زن هم برای مرد لباس است. یعنی هردو میتوانند به هم دیگر پوشش بدهند. چشم مرد زن را هرزه میکند. دکمه یقه باز باشد یا بسته اثر دارد. محیط چه محیطی باشد؟ آقا هوا گرم است. هوا گرم است ولی درست نیست که پدر در خانه لخت راه برود. آخر دخترم است. میدانم دخترت است. ممکن است دخترت باهم بگویید: «فی قَلْبِهِ مَرَض» نه اینکه دختر معیوب است. نه! جوان است. وقتی شما اینطور راه میروی در او اثر میگذارد. برادر بزرگ جلوی خواهر باید مواظب باشد. یک مقداری باید اینها مراقب باشند. زن و شوهر میتوانند خودشان را برای هم آرایش کنند. دختر بزرگ و پسر بزرگ در خانه هست. این آیه یادتان نرود. «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» هر حرکتی که طمع میکند، «یَطْمَعَ» یعنی طمع میکند. آن آقایی که در قلبش، آن کسی که در قلبش مرض است طمع پیدا میکند.
این آیه به ما چیزهایی را نشان میدهد. یعنی اگر یک جایی هم ما دبیر مرد نداشتیم اول مهر دبیر زن نداشتیم. لااقل کسی را بفرستیم که از نظر قیافه و سن یک خرده جا افتاده باشد. برای اینکه او «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» دکمه باز باشد یا بسته باشد تاثیر دارد. «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» بچه میخواهد استخر برود و شنا یاد بگیرد. شنا لازم است اما دست چه کسی میدهید شنا یاد بگیرد؟ مربی شنا یک مربی باشد که ازدواج کرده باشد. شما پسرت را در اختیار این مربی مجرد میگذاری. بالاخره دو پسر لخت در استخر «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض».
این «فَیَطْمَعَ» خیلی است. برای دکمه سینه است. برای مربی شنا است. برای دبیر مرد در کلاس دخترها هست. برای آرایش زن در خانهای که پسر بزرگ دارد است. برای نیمه عریان بودن مرد هست. برای زن در خانهای که دختر بزرگ دارد هست. ما در نهضت سوادآموزی آدمهایی را داریم که با زنها سر وکار دارند. من خودم اینها را گزینش میکنم. گاهی نگاه به بعضیها میکنم و میگویم: ببخشید! شما به دلیل اینکه خیلی خوشگل هستی صلاح نیست در نهضت باشید. بخاطر اینکه با این قیافه میخواهی نزد آموزشگرها بروی. ممکن است آموزشگرهای ما بعضی هایشان ازدواج نکرده باشند. با این قیافه صلاح نیست که درس بدهید. تربیت معلم هم همینطور است. دانشگاه هم همینطور است. بچه شما کمبود تحصیلی دارد. قرار است برود یک جایی تقویت بشود. «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» چرا نزد او میفرستید درس بخواند؟ خانهی همسایه تلفن با تو کار دارد. نگذار دخترت به خانه همسایهها برود. دخترت به خانه همسایهها میرود و جواب میدهد. «فی قَلْبِهِ مَرَض» شاگرد بزاز، شاگرد طلا فروش، در انتخاب شاگرد دقت کنید.
به هر حال باید یک طوری باشد که سعی کنیم جامعه پاک باشد. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُم» (احزاب/53) بگو: حالا نمیخواهم قلبم پاک باشد. دیگر بس کنید. اول که گفتید: باید شاه برود. خون بدهید. شاه رفت و خون دادیم. صدام را بیرون کردیم. حالا مگر شما ول کن هستید. دکمه یقه را ببند. پیراهن بدون آستین نپوش. دبیر مرد سر کلاس زن نیاورید. حتی المقدور اگر مجبور شدید دبیرهای مسن و جا افتاده بیاورید. قرآن میگوید: «أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُم» قلبت پاک باشد.
به کسی گفتند: با غیرت باش! گفت: من نمیخواهم با غیرت باشم. گفت: من نمیخواهم. اگر قلب پاک نشد خداوند همینطور که شما ظرف نشسته را آب نمیکنی. خدا هم به دل نا پاک چیزی الهام نمیکند. وقتی دل آلوده شد، دل آلوده آنتن زنگ زده است. آنتن زنگ زده موج را نمیگیرد. دل وقتی پاک شد، میتواند یک سری دریافتها را داشته باشد. «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ» (بقره/194) اگر شما قلبتان پاک بود، خدا یک چیزهایی را به دلتان میاندازد. امام بزرگ بنیانگذار جمهوری اسلامی(ره) به خاطر روح پاکی که داشت گاهی وقتها یک چیزی را قبل از تاریخ میفهمید. هنوز کشورهای مارکسیسم سقوط نکرده بود که امام به گورباچف نامه نوشت. شما اگر خواستید از کمونیستها خبر داشته باشید در موزههای تاریخ باید بفهمید. یعنی چه؟ یعنی کمونیست در حال سقوط است. قبل از سقوط کمونیست این «اطهر» آنتن میگیرد. وقتی روح پاک است ظرف شسته را خدا پر میکند. اگر شما روحت پاک باشد خدا یک الهاماتی به شما میدهد. ما که پیغمبر نیستیم! پیغمبر نباش. قرآن میگوید: پیغمبر هم نباش. اگر قلبت پاک باشد ما یک چیزهایی به تو میدهیم. «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» (انفال/29) اگر پاک باشی خدا یک دیدی به تو میدهد که کلاه سرت نمیرود. دانشگاه سیاست نرفتی. علوم سیاست را نخواندی. اما اگر همه سیاست مدارها هم جمع شوند کلاه سرت نمیگذارند. «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» (انفال/29) «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (صلاق/2) راه فرار را به تو نشان میدهد که در مخمصه نمیمانی. روح پاک امتیازاتی دارد. در بن بست نمیمانی. یک دید خدا به تو میدهد که در بن بست نمیمانی. «یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا» (انفال/29) «یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» (صلاق/2) «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ» (بقره/194) اینها پاداش قلب پاک است. جای دیگر قرآن میفرماید: «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِن» (نور/31) در زنهای عرب رسم بود همینطور که در زنهای عرب ایرانی و غیر ایران همه زنها دست بند میبندند. دست بند بینالمللی است. در همه دنیا زنها دست بند دارند. اما خلخال ندارند. خلخال یک چیزی مثل دست بند و النگو است که به مچ پا میبندند وقتی راه میرود صدا میکند. قرآن میگوید: «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ» یک طوری قدم نزنید. این کفشها را نپوشید. «لِیُعْلَمَ ما یُخْفینَ» خودتان را نشان بدهید. بوق نزنید.
وقتی میخواهید عروس ببرید بوق نزنید. همه جوانها بوق میزنند تا همه ببینید خانم ایشان این است. این بی غیرتی است. بوق میزنی یعنی جوانها زن تو را ببینند. قرآن در سوره نوح میگوید: «وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ» بوق نزنید پا به زمین نزن. وقتی میگوید: پا به زمین نزن. حتما بوق هم نزن. قرآن میگوید: «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف» (اسراء/23) به پدر ومادر اف نگویید. گاهی حکم خدا را نمیدانند. جهل به قانون! راجع به قانون یک مقداری صحبت کردیم. اگر میخواهی دخترت را به مدرسه بفرستی، اگر راه دور است و به تاکسی زنگ میزنی با تاکسی تلفنی صحبت کن. اگر خانم بزرگ میخواهد برود هر شوفری میخواهد بیاید. اما اگر دختر جوانت را میخواهی بفرستی به تاکسی تلفنی بگو: راننده که میفرستی شرایطش این باشد. «فَیَطْمَعَ الَّذی فی قَلْبِهِ مَرَض» ما حجابمان وعفت و دینمان ارزان تمام نشده است. یک وقت یک چیزی ارزان درمیاید. ارزان هم میرود.
اما یک چیزی که با کتک خوردن ابوذر به دست آمده است. با پاره شدن لب پیغمبر به دست آمده است. با شکافته شدن مغز امیرالمؤمنین به دست آمده است. با گلوی علی اصغر به دست آمده است. با دست ابوالفضل به دست آمده است.
با کتکهایی که انقلابیون در زندانهای شاه خوردن به دست آمده است. با صد هزار و بیش از صدهزار شهید به دست آمده است این را نمیشود گفت: بوق زد که بوق زد. دکمهاش باز بود که باز بود. حالا پیراهن بی آستین بود که بود. یک ذره یک ذره این طناب نخ میشود.
الآن اگر شهدا زنده بودند و از مزار بیرون میآمدند و جامعه را میدیدند، فقط آب دهانشان را در صورت ما بیاندازند و بگویند: خاک بر سرت بکنند. ما برای این وضع پرپر شدیم؟ آنهایی که از دست دادهاند آنها هم به لجن کشیده شدهاند. خیلی مفاسد غرب بیشتر است. بودجهای که صرف آرایش میشود بودجهای که صرف امراض روانی میشود. هیجانهایی که هست، به هم پاشیدن خانوادههایی که هست. مسأله دیگر غریزه تظاهر است.
8- در کارهایمان نیت خدایی کنیم
بعضیها که خودشان را نشان میدهند، بگویند: آقا بالاخره زن تجمل برایش اصل است. این را ما قبول داریم. اسلام دین فطری است و با غریزه مخالفت نمیکند ولذا اسلام گفته است: طلا بر مرد حرام و برزن حلال است. چرا طلا بر مرد حرام است و برزن حلال است؟ زن آرایشگر است و باید آرایش کند. لباس ارزش دار برمرد حرام و بر زن حلال است. حتی یک سری کارها که به بدن ضرر میزند اسمش را نمیبرم برای بدن ضرر دارد. ولی چون جز آرایش زن است اسلام اجازه میدهد. اینکه مرد موی ابرویش را بکند گناه است. گاهی یک زجری هم که یک زن میبرد چون جز آرایش است و زن موجود لطیفی است و آرایش را دوست دارد، اسلام حلال کرده است.
دین اسلام دین فطرت است. حتی زنی بود که شوهرش نابینا بود. حضرت فرمود: چرا خودت را آرایش نکردی؟ گفت: من برای شوهر کور چه آرایشی بکنم؟ او که چشم ندارد ببیند. گفت: عطر که میتوانی بزنی. بلند شو عطر بزن که از طریق شامه و بو بفهمد که تو برایش آرایش کردی. حتی یک بار پیغمبر به فاطمه زهرا فرمود: چرا نشستهای؟ مگر نمیدانی علی دارد میآید؟ پس چرا نشستهای؟ بلند شو خودت را آرایش کن. آرایش برای زن اصل است. یعنی اسلام نمیگوید: غریزهات را بکوب. مسیر غریزهات را یک مسیر حلال تعیین کن. مثال گذشته را یادتان نرود. مثالی که داشتم مثال کپسول بود. گفتم: فرض کنید این کپسول است. اگر ما شیلنگ بیاوریم بعد از طریق شیلنگ به چراغ هدایت بشود بعد غذا پخته شود نور هست. پختن هست. حرارت هست. هیچ خطری هم نیست. اما اگر این شیلنگ پاره شود انفجار رخ میدهد.
خطر غریزه شهوت و سایر غریزهها هم همین است. باید از مسیرش هدایت شود. این مشت که شما به طرف دشمنت پر میکنی خوب این غریزه غضب است. آمدند برنامه ریزی کردند که مسیر غریزه غضب ما این باشد. اگر جوانی ناراحت است بگذارید بزند. این دوست من است. این همشهری من است. یعنی مسیر اعمال غریزه را برداشتند مسیر انحرافی برایش درست کردند. درست مثل آب سیلی که به جای اینکه کشت بشود، خرابی بوجود میآورد. باید مسیر به آن داد.
آخر حرفهایم این است که برادرها و خواهرها در این دنیا هیچ کاری دست شما نیست. هیچ کاری دست بنده و امسال بنده و هیچ کاری دست هیچ کس نیست. فقط یک کار است. اینکه ما بتوانیم به کارها رنگ بدهیم. دقیقه آخر من میخواهم یک حرف مهمی بزنم. یعنی خیلی ساده است ولی مهم است. عنایت کنید. ابر و باد و مه وخورشید و فلک هیچ ربطی به شما ندارد. فقط هنر شما این است که شما بتوانی به کارهایت رنگ بدهی. یعنی گاز هست. کپسول هست. هنر شما این است که این گاز را هدایت کنی. شما مسیر جوانیت را هدایت کنید. جوانیت را کجا مصرف میکنی؟ به کارها رنگ بدهید. «صِبْغَهَ اللَّهِ» (بقره/138) رنگ خدایی بدهیم. ممکن است بگویید: آقا ما تربیت معلم یا دانشگاه آمدهایم که بعد فلان مدرک را بگیریم. استخدام بشویم. وارد زندگی میشویم. بعدش هم میمیریم. این یک رنگ زندگی طبیعی و مادی است.
اما اگر رنگ خدایی داشته باشد خیلی ارزش دارد. عرض کردم جراح و چاقو کش هردو شکم پاره میکنند. از چاقو کش پنجاه هزارتومان میگیرند. به جراح پنجاه هزارتومان میدهند. رنگش فرق میکند. شما باید رنگ کارهایتان خدایی باشد. به کارهایتان رنگ بدهید. الآن شما نو هستید. من الآن 45 ساله هستم. شما 22 سال دارید. این 22 سال را میخواهی چه بکنی؟ عمرتان را رنگ کنید. «صِبْغَهَ اللَّهِ»
قرآن میگوید: رنگ خدایی بزنید. مگر نمیخواهی راه بروی؟ یک سمتی برو که در خانه عمه هم یک سلامی بکنی. مگر قرار نیست که از کوه بالا بروی؟ مگر قرار نیست از سرازیری پایین بیاید. هر حرکتی که میکنید رنگش بدهید. یکوقت آدم میگوید: کباب بخوریم خوشمزه است. یک وقت میگوید: کباب بخوریم مفت است. یکبار هم میگوید: کباب بخوریم. یک وقت هم میگوید: اگر من امشب کباب بخورم میتوانم تا صبح مطالعه کنم و فردا در امتحانم موفق شوم. اما اگر ماست بخورم خوابم میگیرد. خیلی فرق میکند که رنگها رنگ خدایی باشد.
امیرالمؤمنین وقتی میخواست به مهمانی برود، به خانه میرفت یک چیزی میخورد و به مهمانی میرفت. گفتند: یا علی! چرا در خانه شام میخوری؟ میگفت: چون گرسنه هستم. میترسم که مهمانی رنگ سور داشته باشد. به مهمانی بروم و یک شکمی هم از عزا در بیاورم. برای همین به خانه میروم و شام میخورم که فقط برای خدا به مهمانی بروم. برای شکم مهمانی نروم.
رنگ دنیایی به کارتان نزنید. چون دنیا هفت تومان و چهارتومان وپنج تومان است. کل عمرتان پول جمع نکنید. دنیا خیلی کمرنگ است. ولی اگر رنگ آخرتی بزنیم من این شغل را انتخاب کردم که نسل آینده را بسازم. بی سواد را باسواد کنم. بی کمال را با کمال کنم. ترسو را شجاع کنم. آدم بسازم. برای مسلمین بازو بسازم. به آن هنر بدهم. ذوق بدهم. ابتکار بدهم. تعلیم بدهم. کارها رنگ خدایی داشته باشد.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد ما را از غفلت هنگام غفلت نجات بده.
خدایا مشکلات فرد ومملکت وجامعه دولت وملت ما راحل کن. خدایا به ما توفیق بده آنچه رنگ خدایی نداشت رنگ هوا و هوس وطاغوت و پول وشهوت داشت، اگر کارمان رنگ خدایی نداشت و انجام دادیم و باختیم باختههای ما را بیامرز. از این به بعد آنچه به ما دادی از عمر، بیان، قلم، فکر، مال، ذوق، نظام جمهوری اسلامی هر نعمتی به ما دادی به ما توفیق بده از این نعمت با رنگ الهی تا آخر از آن استفاده کنیم. نسل ما، ناموس ما، رهبر و امت ما، نظام ومرز وکشور ما، دین و عقائد و اخلاق ما را حفظ کن.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»