موضوع: عزت و ذلت
تاریخ پخش: 10/06/67
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
بحث ما در بارهی مسئله عزت است. این بحث بسیار بحث زندهای است و چون در ماه محرم هم هست، و امام حسین(ع) هم فرمود: «هیهات منا الذله»(اللهوف، ص97) اصولاً ما بحثی در بارهی عزت و ذلت داشته باشیم.
نکات بسیار ظریف دربارهی بحث عزت، من بیست، سی تا از اینها را خیلی فشرده برای شما میگویم. اول معنای عزت را میگویم و بعد هم این که عزیز کیست. چه کنیم که عزیز شویم؟ چگونه آدم ذلیل میشود. الهام این بحث هم از سخن امام حسین(ع) است که فرمود: «هیهات منا الذله»
عرض کنم بحث ما موضوعش بحث بررسی مسئلهی عزت است. خوب، تیترهایی که داریم، یکی راه به دست آوردن عزت است. چون خیلیها خیال میکنند اگرخانهی آنها کنار خیابان باشد، ماشین داشته باشند و مهریهی آن چنانی، پول و پست آن طور عزیز هستند و خیلی تلاش میکنند عزت خود را از راه بدست آوردن دنیا و پول و پست و مقام به دست بیاورند. این راههای عزت را امروز ان شاءالله میخواهم بگویم.
1- عزت چیست و مداهنه و مدارا کدام است؟
اول باید بگوییم عزیز یعنی چه؟ عزیز یعنی نفوذناپذیر ممکن است کسی چیزی را قبول کند، طبق وظیفهی شرعی خود، ممکن است انسان آتش بس را قبول کند، جنگ کند یا آتش بس را قبول کند. اما عزیز یعنی واقعاً ترسید یا نترسید. زمانی آدم میترسد، ببینید زمانی مداهنه میکند. زمانی مدارا میکند. مداهنه یعنی ترسید و کوتاه آمد. مدارا یعنی نترسید لکن کوتاه آمد. اگر ترسید و کوتاه آمد. میگویند مداهنه کرد. زمانی مدارا میکند. مثلاً پدر نسبت به بچهاش مدارا میکند. نه اینکه یعنی بابا از بچهاش بترسد. خوب، بچه است، با او کوتاه میآییم. پس اگر ترسیدی وکوتاه آمدی، مداهنه است. در اسلام مداهنه ممنوع است. اگر نترسیدیم ولی کوتاه آمدیم. طبق وظیفهی شرعی، این مدارا است.
عزت یعنی انسان نترسد. خودش را نبازد. خیلی با جرأت و شجاعت و تکیه بر خدا و اعتماد به نفس به وظیفه عمل کند. عزت این است. عزت هم از آن خداست. «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ»(آل عمران/26) خدایا هر کس را بخواهی عزیزش میکنی. آن قدر آدم هست پول ندارد و محبوب است و آن قدر آدم هست پول دارد و مردم دوستش ندارند. آن قدر رئیس اداره هست که هیچ کس دوستش ندارد. آن قدر آدم هست که پستی ندارد و مردم دوستش دارند. عزت و ذلت ربطی به اینها ندارد. از آن خداست.
2- عزت در سایه غیر خدا ذلت است
حالا چند حدیث بگویم. «من اعتز بغیر الله أهلکه العز»(غررالحکم، ص478) امیرالمؤمنین فرمود: هر کس بخواهد با غیرخدا عزیز شود، بدبخت میشود. آدم بخواهد تحت پرچم و عکس و نامهی فلانی، اتصال و پیوند به فلانی و قرارداد با فلانی عزیز شود، «هلک» هلاک میشود. شاه به همه باج میداد تا عزیز شود. همه از عراق حمایت کردند وعزتش را عراق میخواست از اتصال به ابرقدرتها بگیرد. «الْعَزِیزُ بِغَیْرِ اللَّهِ ذَلِیلٌ»(بحارالأنوار، ج75، ص10) کسی که بخواهد عزتش را از این و آن بگیرد، ذلیل است. مثلاً شما مهمان داری و میخواهی پز بدهی. میروی از همهی همسایهها وام میگیری، از کسی چنگال، از کسی زیردستی، از کسی قاشق، از کسی قالی، از کسی طلا، خانهات را مثل عروس آرایش میکنی، اما همه قرض از همسایهها، تو خیال نکن عزیز هستی. کسی که بخواهد از کفش و کلاه مردم عزیز شود، اوذلیل است. شما نمد و موکت بینداز و به مهمانت بگو خیلی خوش آمدی، من توانستیم برای تو با قرض تدارک بیشتری ببینم. اما همین طور خوب است. «فَکَمْ قَدْ رَأَیْتُ یَا إِلَهِی مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَیْرِکَ فَذَلُّوا»(صحیفه سجادیه، دعاى 28) امام سجاد(ع) در دعای صحیفه میگوید: خدایا، چقدر مردم میخواستند عزیز شوند، به این و آن چسبیدند، همهی آنها روسیاه شدند. اگر عزت میخواهیم از خدا بخواهیم. خدایا، به فرد فرد و کشور و امت ما عزت مرحمت بفرما. عزتی که ابرقدرتها نگویند، اینها چون به ما چسبیدند عزیز هستند. خدایا، به ما عزت الهی مرحمت بفرما.
3- راههای رسیدن به عزت
میخواهم راههای عزت را بگویم. بحث تازه و شیرینی است و درس هم هست. 1- رهبری حق راه عزت است. ما باید به این که رهبرمان حق است افتخار کنیم. چون به آن عزیزیم. چرا؟ به دلیل قرآن، سوره طه. افرادی میگویند: «رَبَّنا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى»(طه/134) میگوید: برای شما پیغمبر فرستادم تا نگویید خدا ما رهبر نداشتیم، ذلیل شدیم. خدا برای این رهبر میفرستد که اگر مردم رهبر حق نداشته باشند، ذلیل میشوند. رهبری حق باعث عزت است. امروز صبح یک حدیث در سنن ابوداود دیدم. از کتابهای درجه یک سنی هاست. آنها بعد از قرآن، پنج، شش کتاب درجه یک دارند. از سنن ابی داود یک روایت قشنگ است که پیغمبر فرمود: «لَا یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزاً مَنِیعاً إِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَهً فَقَالَ کَلِمَهً أَصَمَّنِیهَا النَّاسُ فَقُلْتُ لِأَبِی مَا قَالَ قَالَ قَالَ کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»(خصال صدوق، ج2، ص472) دین اسلام دائماً عزیز است به شرط این که «إِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَهً» رهبرانش دوازده امام باشند. «و کلهم من قریش» اگر رهبری به دست امام معصوم باشد، مردم و مسلمانها عزیز هستند. اگر رهبر امت امام حسین(ع) باشد، امام هادی(ع) باشد، امام صادق(ع) باشد، مردم عزیز هستند. این حدیث را شیعه و سنی نقل کرده است.
امام رضا(ع) میفرماید: «إِنَّ الْإِمَامَهَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ»(کافى، ج1، ص198) امامت «عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ» رهبر حق باعث عزت است.
امام سجاد(ع) میفرماید: «طَاعَهُ وُلَاهِ الْعَدْلِ تَمَامُ الْعِزِّ»(کافى، ج1، ص20) خلاصه رهبری حق عزت است. ما باید افتخار کنیم که رهبر حق داشته باشیم و نان خالی بخوریم. اگر رهبر باطل داشته باشیم و بهترین غذا را بخوریم. نمیصرفد. آدم با امام حسین(ع) نان خالی بخورد، شرف دارد تا با یزید بهترین غذا را بخورد. بعضی چیز مفتی که به دست میآورند میگویند خوب است و دیگر کار ندارد که از کجا آمده است. میگویند از کسی پرسیدند چه چیزی از عسل شیرینتر است؟ گفت: سرکه مفت. بعضی فکر میکنند، همین که مفت است خوب است نخیر با رهبری حق ارزش دارد.
4- بینیازی از مردم
2 – بی نیازی از مردم، حدیث زیاد داریم. استعفا از مردم، روایت هایش زیاد است اجمالاً این که اگر میخواهی عزیز باشی، به کسی تکیه نکن. جوانی از پدرت پول نگیر. به کارگری، نجاری، خیاطی، مکانیکی، ساعت سازی، دکورسازی، بالاخره شغلی اختیار کن و از پدرت پول نگیر. میگوید: به پدرش با 85 کیلو وزن که بابا 50 تومان بده من بروم سرم را اصلاح کنم. 80 کیلو هستی، زشت است.
اگر میخواهی عزیز شوی به کسی نگو چیزی بده. حتی در خانه تحمیل نکن تا لباس هایت را بشویند. اگر نشستند، خودت بشوی. داد و بیداد راه نینداز. اگر میخواهی عزیز باشی، به کسی تکیه نکن. روی پای خودت بایست، این جا روایت زیاد است «الْیَأْسُ مِمَّا فِی أَیْدِی النَّاسِ عِزُّ الْمُؤْمِنِ فِی دِینِهِ»(کافى، ج2، ص149) اگر به دست مردم چشم امید نداشتی، معتبر و عزیز هستی. کسانی در بازار معتبر هستند که هیچ وقت تقاضای نسیه نکنند. اگر نزد کسی گردن کج نکنی عزیزی. نقل شده امیرالمؤمنین(ع) میخواست گوشت بخرد، به دکان قصابی آمد یک مرتبه متوجه شد به همراهش پول ندارد. گاهی اینطور میشود. من زمانی میخواستم جایی بروم. به راننده تاکسی گفتم: برو فلان جای خاکی، آخر خیابان گفت: آقا خاکی است، چاله دارد. گفتم: آقا من کار واجب دارم. برو، هر چه میخواهی به تو میدهم. گفت: سوار شو. سوار شدیم. بیچاره هم به عشق پول ماشین را انداخت در این چالهها و دست اندازها. آخر خیابان که پیاده شدم دیدم هیچ پولی در جیبم نیست. ترسیدم پیاده شود و مرا یک فصل کتک بزند. گفتم: دروغ نگفتم. من نمیدانستم پول ندارم. او یخ کرد. گفتم: یک کار کن، دومرتبه مرا به شهر ببر. پول میگیرم و پول این سه راه را به تو میدهم. گفت: آقا بس است دیگر. میترسم برویم آن جا هم که پول میگیری در آن خانه بسته باشد. دیگر بس است. امیرالمؤمنین(ع) آمد گوشت بخرد، دید هیچ چیز در جیبش نیست، برگشت رفت و قصاب پرسید: چرا رفتی؟ گفت: پول درجیبم نبود. گفت: آقا خواهش میکنم، گوشت بگیرید، فردا پول بدهید. گفت: عوض این که به تو بگویم فردا پول میدهم به شکمم میگویم که فردا گوشت بخور. این راحتتر و بهتر است. میخواهید عزیز شوید؟ از کسی چیزی نگیرید.
5- تقوا و گذشت و منطقی داشتن
3 – تقوا: «لَا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى»(نهجالبلاغه، حکمت 371) عزتی بهتر از تقوا نیست. اصولاً آدمهایی هم که گناه میکنند، آدم باتقوا را دوست دارند. گاهی جوانهای هرزه خود به بسیاری از دخترها به چشم بد نگاه میکنند، اما بعد وقتی میخواهند ازدواج کند میگوید: کسی باشد که کسی او را ندیده باشد. خودش هرزه است، اما باز وقت ازدواج دنبال دختری پاک میگردد. تقوا را دوست دارند. «العزیز من اعتز بالطاعه»(غررالحکم، ص184) عزیز کسی است که با عبادت خدا عزیز شود.
4 – اگر میخواهی عزیز باشی، عفو کن. روایت زیاد است، یکی دو تا را میخوانم. بگو آقا شما را بخشیدم، وقتی آدم بدی میآید و معذرت میخواهد گذشت کن. اگر گذشت کنی، عزیز هستی. ما خیال میکنیم مرد آن است که اگر یکی خورد، دو تابزند. مردی آن است که اگرکتک خوردی، او را ببخشی. البته در برابر خودیها، والا حساب نسبت به کفار جداست قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «عَلَیْکُمْ بِالْعَفْوِ فَإِنَّ الْعَفْوَ لَا یَزِیدُ الْعَبْدَ إِلَّا عِزّاً فَتَعَافَوْا یُعِزَّکُمُ اللَّهُ»(کافى، ج2، ص108) اگر عفو کنی، عزیزتر میشوی. امام باقر(ع) میفرماید: سه چیز آدم را عزیز میکند. یکی آن است که اگر کسی به تو بدی کرد، او را ببخشی.
بزرگوار باش. اگر خانم اذیت کرده است، انتقام نگیر. ببخش «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»(فرقان/63) قرآن میگوید: افراد مؤمن و بندگان خوب خدا کسانی هستند که با یک برخورد افراد ناآگاه «قالُوا سَلاماً» برخورد زیبایی میکنند. به تو نداد، خوب، تو به او بده. وام نداد، اگر توانستی تو به او وام بده. دعوتت نکرد، تو دعوتش کن. اینها آدم را عزیز میکند. اینها هر کدام یک روایت دارد. منتهی ما به خاطر بی حوصلهها روایتش را نمینویسیم.
5- آدمی که منطق و ایمان دارد، عزیز است. آدم بی منطق مثل پر کاه میماند. هر ساعتی مثل لنگ دور پای کسی است. لنگهای عمومی حمام را دیدهاید؟ هر ساعت دور پای کسی هستند. منطق ندارد. مثل موم در دست است. بی اراده است و بی منطق. هر دعایی کنند، ایشان میگوید: الهی آمین. اصلاً نمیفهمد دعا چیست؟ او آمین گو است. کاشانیها میگویند: قند گشنیز خور، یعنی نگاه میکنند کجا سور است. یک سور چران بود، گفتند: این هفته کجایی؟ گفت والله دو تا بی هوش در یک بیمارستان داریم، اصلاً هر کس میمرد او میرفت فاتحه میخواند و سور میخورد و حساب آنهایی را هم که یک هفتهی دیگر شاید میمردند داشت. بعضی آدمها همین طور هستند. اما بعضی آدمها منطق و ایمان دارند. آنهایی که منطق و ایمان دارند، عزیز هستند. روی منطقش ایستاده است، لا ابالی و بیفکر نیست چون روایت داریم «مَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یَسْتَوْحِشَ إِلَى أَخِیهِ فَمَنْ دُونَهُ الْمُؤْمِنُ عَزِیزٌ فِی دِینِهِ»(کافى، ج2، ص245) مؤمن در دینش محکم است. یعنی با یک سخنرانی و تبلیغات این طرف و آن طرف نمیرود. راهی را پسندیده و دنبال همان راه میرود. حساب نمیکند، برویم دراین هیئت سینه بزنیم جمعیتش بیشتر است. طبلش بزرگتر است. کار به طبل و اینها ندارد. حساب میکند کجا برود، چرا برود؟ با که برود؟ به چه دلیل برود؟ منطق دارد. چون منطق دارد، عزیز است.
6- انصاف و استقامت
6- یکی از چیزهایی که باعث عزت است، انصاف است. «أَلَا إِنَّهُ مَنْ یُنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ لَمْ یَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا عِزّاً»(کافى، ج2، ص144) هر که انصاف داشته باشد، مردم او را دوست دارند. راستش را بگو، انصاف داشته باش. بگو آقا حق با تو است. بد نیست دربارهی انصاف چیزی بگویم. شخصی آمد خدمت امام صادق (ع) بحث کند. امام صادق(ع) به طلبهها گفت: شما با او بحث کنید. اینها یک مدت بحث کردند، امام صادق هم تماشا میکرد، بعد که رفت، طلبهها گفتند: آقا بحث ما خوب بود؟ بلد هستیم کشتی علمی بگیریم؟ فرمود: تو و تو و تو و به یکی گفت: اما تو بی انصاف بودی، برای این که حرفهای حق طرف را هم قبول نداشتی، بابا این حرفش که حق بود. ممکن است کارش زشت بود، ولی این حرفش حق بود. این تعزیه خوانها هستند، یک پرده به دیوار میچسبانند، پای پرده میایستند روضه میخوانند. ببینید عکس شمر را چقدر زشت میکشند. بابا عمل شمر ملعون بد بود، شکل او که این طور نبود. شمر را کشیده که زبانش از پشت دماغش بیرون زده. بابا، این طور نبود. نه که او از شمر بدش میآید، خیال میکند شکل او هم زشت است. میگوید: آقا شمر خوشگل بود. صد لعنت بر این خوشگل. مثال میزنم. حالا شاید هم زشت بوده است. ما چکاره هستیم که از شکل شمر دفاع کنیم؟ ولی غرض این است که انصاف یک اصل است. پیغمبر میگوید: بنشین ثابت کنم تو باطل هستی. میگوید: بنشین تا حرف بزنیم. یا من، یا تو «إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فی ضَلالٍ مُبینٍ»(سبأ/24) انصاف داشته باشید.
7 – مسئلهی هفتم استقامت است. استقامت به انسان عزت میدهد. ایرانی که بعد از 8 سال جنگ روی پای خودش ایستاد، غیر از ایران سال اول انقلاب است. ایران سال اول، ایران خواری بود که گفته بودند ما دو سه روزه ایران را میگیریم. یعنی این قدر ذلیل بود. ایرانی که همهی ابرقدرتها جمع شدند و بعد از 8 سال ایران پیروز شد. این استقامت باعث شد که ایران امروز، ایران عزیزی است. کسی خدمت امام آمد و گفت: آقا همسایهام مرا اذیت میکند. گفت: صبر کن. گفت: صبر میکنم منتها مردم محله فکر کنند من بدبخت و ذلیل هستم. میگویند: فلانی بدبخت و ذلیل و مفلوک است. امام صادق(ع) فرمود: نه! تو صبر کن «إِنَّمَا الذَّلِیلُ مَنْ ظَلَمَ»(کشفالغمه، ج2، ص202) آن همسایه و صاحب خانه ومستأجری که ظلم میکند. هر کس ظالم است ذلیل است. تو صبر کن.
7- علم و دانش
8 – علم باعث عزت است. آقا دمپایی پا کن، تجدید نشو. کفش دو هزار تومانی، ساعت هفت هزار تومانی، تیپ هشت هزار تومانی، اما 16 تا تجدیدی، ذلیلی. اما در خیابان هشت متری، کوچهی 5 متری، کوچهی 3 متری و 1متری و خانهی نیم متری، شاگرد اول باش عزیزی، اگر نبش فلکه تجدید آوردی ذلیلی. در روستا قبول شدی، عزیزی.
آقا باید یک مقدار درس خواند. هر چه به ماه مهر نزدیک میشویم، باید به مهر، مهر بورزیم. و ما به مهر، مهر نمیورزیم. ولی از فردا دو مرتبه باید به مدرسه برویم. مگر تو نمیخواهی عزیز باشی؟ الآن بعضی کشورها روی گوجه کار کردهاند و گوجه را مثل قوطی کبریت درست کردهاند، یعنی گوجه مثل قوطی کبریت در بیاید. برای این که صندوق بستن برای صادراتشان راحت باشد. روی گوجه، روی شکلش کار میکنند که صرفه جویی شود و در یک صندوق به جای 10 کیلو، 30 کیلو گوجه جاسازی کنند. چون گوجه این طوری که هست، زود در یک صندوق پرمی شود. اما اگر مثل غالب صابون و قوطی کبریت شود. گوجهی بیشتری در یک صندوق جا میگیرد. برای حمل ونقل گوجه، دارند روی نژاد گوجه کار میکنند. زیر آب هندوانه کاشتهاند. قربان خودمان بروم که باغچه داریم و علف هم نمیکاریم.
اوضاع ما خیلی خراب است. اگر میخواهید عزیز باشید، باید با سواد باشید. اگر روحانی بخواهد مسجدش شلوغ باشد، باید مطالعه کند. برای این که مردم وقتی میآیند میگویند: ما رفتیم مسجد یا نماز جمعه، پای منبر آقا چیزی گیر ما نیامد. اگر مسجد خلوت شد. پیش نمازش مطالعه ندارد. از روحانی، دانشجو، دبیرستانی، مدرسهای، همه باید درس بخوانیم قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مَا أَعَزَّ اللَّهُ بِجَهْلٍ قَطُّ»(کافى، ج2، ص112) میخواهیم پیراهن هفت صد تومانی بپوشی. یک پیراهن 100 تومانی بپوش. باقی پولت را کتاب بخر. میخواهی کفش گران بخری، کفش ارزان بخر و کتاب هم بخر. میخواهی به دخترت جهیزیه بدهی، برای دبیرستان دخترانه آزمایشگاه درست کن. در یک محله دبیرستان دخترانه، آزمایشگاه ندارد. مثلاً پدر دخترها جهیزیه میدهند. مقداری از جهیزیه کم کنید. برای دبیرستان آزمایشگاه درست کنید. نمیشود آدم بی سواد عزیز باشد. آدم با کمد و قالی عزیز نمیشود.
خانوادهی شریف، یعنی خانوادهی شهید، یکی از دلائل عزت جزء خانواده شهید بودن است. امام حسین(ع) فرمود: «هیهات منا الذله»(اللهوف، ص97) ابداً زیر بار ذلت نمیروم. چون مادرم زهراست و من در دامن فاطمهی زهرا تربیت و بزرگ شدهام و یکی از دلائل عزت پدر و مادری است. هم چون امیرالمؤمنین و فاطمهی زهرا،
8- مراقبت و کنترل از عزت
این راههای به دست آوردن عزت بود. و اما نکات و تذکرات: من پانزده نکته را سریع میگویم:
این که اینهایی که عزیز هستند باید مواظب باشند کنترل عزت یک اصل است. امام در صحیفهی سجادیه میفرماید: هر چه مرا در جامعه عزیز میکنی. کاری کن که من از درون مغرور نشوم. ممکن است مردم به من احترام بگذارند، اما خلافها و گناهان خودم یادم نرود. یعنی اگر در جامعه عزیز میشوم، خودم در درون، عزت خودم راکنترل کنم. آقا مردم میگویند: صل علی محمد یار امام خوش آمد. خیلی خوب، مردم میگویند: تو که خود میدانی که یک رکعت نماز با توجه در طول عمرت نخواندهای، استاد، دانشمند، انقلابی، بابا چند سال جنگ بود، برای جبهه یک سیلی نخوردی. آقا ایشان از حزب اللهی هاست! کجای او حزب اللهی است؟ یعنی اگر مردم توجه ندارند و تجلیل میکنند، خودمان باید سعی کنیم خودمان را کنترل کنیم. کنترل عزت مسئله است.
آقا ایشان فوق لیسانس است. دکتری دارد. بابا ما فوق لیسانس بودیم، اما حضرت عباسی چند سال است که مدرک گرفتهایم، حال مطالعه نداریم. تازگی مطالعه نکردیم، مطالعات گذشته را هم فراموش کردیم. حالا مردم میگویند: دکتر، فوق لیسانس، آیت الله، خودت که میدانی آن چه را خواندهای فراموش کردهای. اخیراً هم که دیگرحال مطالعه نداری، کمی خودمان را کنترل کنیم.
عزتهای زودگذر: امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «ساعه ذل لا تفی بعز الدهر»(غررالحکم، ص478) یک ساعت اوضاع بد به یک عمر ریاست نمیارزد. کسی میگفت: میخواهی وزیر شوی؟ طرف مقابل گفت: نه. گفت: چرا؟ گفت: به استیضاح مجلس نمیارزد. آدم را مینشانند و بازخواست میکنند، نمیارزد.
مسئلهی دیگر عزت منفی است. معنای عزت این است که آدم زیر بار نرود. نفوذناپذیر باشد. یک بار دیگر هم این کلمه را گفتم. وقتی میگویند: «ارض عزاز» عربها میگویند: زمین عزیز است. یعنی هر چه بیل و کلنگ بزنی، زمین فرو نمیرود. دستی که چرب است، میگوییم عزیز است. یعنی آب میریزیم، چربی آب را پس میزند. پس زدن و فرونرفتن کلنگ و بیل را میگویند عزیز است، زمین عزیز است. مؤمن عزیز است، یعنی نفوذناپذیر است. یعنی به او پول میدهی و هر کاری میکنی که در او اثر کنی، او مقاومت میکند. او عزیز است، منتهی عزت منفی هم داریم که انسان از روی لجبازی مقاومت کند. این منافقین واقعاً بعضی از آنها لجبازی میکنند. دلیل شما چیست؟ اگر میگویید امت، خوب، این راهپیمایی روز جمعه و نماز جمعه را دیدید، امام و عشق به امام را دیدید، قصه چیست؟ شما دنبال فلانی رفتید، سواد دارد؟ کمال دارد؟ تقوا دارد؟ هم شرقی است، هم غربی است، هم جیره خوار است. هم بی سواد است. هم مزدور است. آخر شما برای چه این قدر روی این مسئله مقاومت میکنید؟ این عزت منفی است. یعنی درراه منفی نفوذناپذیر است. قرآن در بارهی اینها میفرماید: «وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ»(بقره/206) وقتی میگویند: آقا جان تقوا داشته باش. بیا ببین منطق و حرف و فلان چیست؟ «وَ إِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ» وقتی به او میگویند: تقوا داشته باش «أَخَذَتْهُ الْعِزَّهُ بِالْإِثْمِ» این عزت نسبت به گناه است.
برای عزت داریم در سرزمینهای کفر اگر مسلمان خلاف هم کرد، شلاقش نزنید. این نکتهی بسیار قشنگی است. مثلاً مسلمان اگر در ایران خلافی کرد، بخوابانید و شلاقش بزنید. اما اگر همین مسلمان در فلان کشور کافر خلافی کرد، آن جا شلاقش نزنید ولو مجرم است. او را به ایران بیاورید و شلاقش بزنید. چون آن جا وقتی به یک مسلمان شلاق بزنی، میگویند: به به! این هم از مسلمانها. اسلام به خاطر حفظ عزتش گفته است به مسلمان مجرم در سرزمین کفر شلاق نزنید. این هم یک نکتهی قشنگ است.
یکی دیگر، میگویند اگر میخواهید عزیز باشید، از آدمهایی که تازه به پول رسیدهاند پول قرض نگیرید. آنهایی که تازه به پول رسیدهاند. عرض کردم، هرکار تازهای دیدید، آدم که تازه لخت میشود، میرود در استخر شیرجه میزند. بعد کمی که شنا کرد، میآید و دم استخر مینشیند. اصولاً همیشه در حال هیجان آدم کارهای شاقی میکند و لذا حدیث داریم، خدا میگوید: داود دستت را در دهان مار بکن، اما این دست را نزد آدمی که تازه به پول رسیده است، دراز نکن. آنهایی که تازه به پول رسیدهاند، کم ظرفیت هستند و این خاصیت کم ظرفیتی است. مشکی که آب در آن کم است، تکان خوردنش زیاد است. اینهایی که تازه ساعت مچی میبندند، هر 2 دقیقه یک بار به آن نگاه میکنند. پیداست او تازه ساعت بسته است.
9- ظاهر سازی و کتمان فقر و نداری
داریم چیزهای سبک نخرید به خانه ببرید. یک حدیث قشنگ برایتان بخوانم. امام باقر(ع)، کسی را دید که یک ماهی بسیار پست، حالا گندیده بوده، کوچک بوده، بد طعم بوده، نمیدانم یک ماهی آشغالی خریده بود و داشت میبرد. امام فرمود: دور بینداز. گفت: چرا؟ گفت: بابا تو شیعه هستی و آنها هم مخالف ما هستند. اینها میگویند: شیعیان گدا هستند. یا چیز خوب بخر و به خانه ببر، یا اگر بناست چیز متوسط بخری، روبروی انظار مردم در دست نگیر. بله گاهی ممکن است آدم پول ندارد خوشهی انگور بخرد، دانهی انگور میخرد. اما دانهی انگور میخری، دیگرجعبهاش را طوری نگیر که همه بفهمند چه خریدهای. آن را طوری در دستمال بپیچ که نبینند. اینها دقت است. اسلام به ما میگوید: اگر میخواهی عزیز باشی، چیزهای متوسطی که میخرید، طوری ببرید که دیگران نبینند. آبروداری کنید.
کتمان فقر. اگر میخواهید عزیز باشید، بی پولی خود را جایی نگو. آقا درآمد نیست. پول نیست. خوب، برای من نگو. من که پولی به تو نمیدهم. خودم مثل تو هستم. گدا به گدا، رحمت به خدا. بنابر این حالا که من دردی از دلت دوا نمیکنم، چه دلیل دارد بدبختی هایت را برای من بگویی؟ امام صادق(ع) فرمود: نگو وضعت چگونه است. سبک میشوی. هر که در هر شرایطی هست، به کسی نگوید. «یَا کُمَیْلُ لَاتری النَّاسَ افْتِقَارَکَ وَ اضْطِرَارَکَ»(بشارهالمصطفى، ص26) کمیل بدبختی هایت را به دیگران نشان نده. امیرالمؤمنین میفرماید: «رضی بالذل من کشف ضره لغیره»(غررالحکم، ص263) هر که بدبختی هایش را برای دیگران بگوید، پیداست آماده است که ذلیل شود. اگر میخواهید عزیز باشید، مشکلات خود رابه دیگران نگویید. این هم یک نکته. مسئلهی دیگر سکوت است.
10- سکوت و کار و پرهیز از پر حرفی و بیکاری
«إِنَّ عِزَّ الْمُؤْمِنِ فِی حِفْظِ لِسَانِهِ»(معانیالأخبار، ص385) گاهی آدم خیال میکند اگر حرف نزند از قافله عقب مانده است. بابا افرادی که کمتر حرف میزنند، در جامعه عزیزتر هستند. پرحرفی آدم را خراب میکند. چون آدم که زیاد حرف زد، لغزشش زیاد است. لغزشش که زیاد شد، دسته گل به آب میدهد. کم حرف بزنید.
کسی آخر وقت، دم ظهر سر کار میرفت، امام فرمود: این چه وقت سر کار رفتن است. آخر تو این موقع سر کار میروی. الان سر ظهر است. امام کاظم(ع) فرمود: «اغْدُ إِلَى عِزِّکَ»(کافى، ج5، ص149) بابا کار برایت عزت است. صبح زود برخیز، کار عزت است و متأسفانه فرهنگ کار در میان ما نیست و نمیدانم باید چگونه آن را ایجاد کرد. کار نمیکنیم. ما باید کار کنیم. ما خیلی کم کار میکنیم. آدمهایی هستند تا آخر عمرشان مطالعه میکنند. ما میگوییم فارغ التحصیل. انسان هیچ وقت فارغ التحصیل نمیشود. فقط زن حامله فارغ میشود. مگر انسان از تحصیل فارغ میشود، که شما اسم خودت را گذاشتهای فارغ التحصیل. ما فارغ نداریم. زن حامله فارغ میشود. انسان باید تا آخر عمرش کار کند. کار عزت است. کسی دیر سر کار میرفت، امام فرمود: وای به حالت. تو ذلیل میشوی در جامعه، به خاطر این وقتی که سر کار میروی. دنبال کسی که خرجتان را میدهد راه نیفتید. آخر گاهی وقتها آدم به کسی بند میشود. طفیلی او میشود. هفت حدیث در وسائل الشیعه داریم که اگر میخواهید به مسافرت بروید بگویید آقا دنگی. کارتقسیم، پول هم باید تقسیم کنید. به خاطر این که آدم دوام نمیآورد. آدم خوار میشود. وقتی تقسیم شد، آدم سرافراز است. اگر شما خرج من را دادی، گاهی آدم خوار میشود.
در مشهد زمانی در یکی از حوزههای علمیه نشسته بودم. یک حاجی آمد کیفی دستش بود، شاید هم حاجی نبود، پول دار بود. آمد و گفت: آشیخ! گفتم: بله! فوراً یک پنج تومانی داد و گفت: یک سورهی قرآن برای پدر من بخوان. من هم فوراً یک ده تومانی در آوردم و گفتم: تو هم یک سورهی قرآن برای اموات من بخوان. گفت: یعنی چه؟ گفتم: بله. تو بخوان من هم میخوانم. گفت: آقا من که بلد نیستم. گفتم: بنشین و تو سورهی توحید را بخوان، من سورههای دیگر را میخوانم. تو با این پولی که به من میدهی، میخواهی مرا خوار کنی. قرآن خواندن افتخار است، اما نه به این شکل.
11- شکست عزت
چند جا داریم که بر سر خود بزن. حدیث داریم در هشت مورد بر سر خودت بزن. جایی که خودت، خود را ذلیل کردی. بی دعوت جایی رفتی و تو رانپذیرفتند، بر سر خودت بزن. دو نفر دارند حرف میزنند، میروی میبینی آنها چه میگویند و میگویند آقا لطفاً بفرما آن اتاق، یا گفتند: برویم که ایشان گوش نکند. اگر جایی دعوت نشده رفتی و بیاحترامی شدی، بر سرت بزن. حدیث داریم ملامت نکند مگر خودش را. چرا رفتی به جایی که دعوت نشدی؟ چرا از تو سؤال نکردهاند و جواب میدهی؟ چرا آن جا که نباید بنشینی، مینشینی؟ با کسی که خرجت را میدهد سفر نکن. خوار میشوی. حالا اگر او خرج کند، نگذار خرج کند. یک حدیث شیرین بخوانم. کسی از مکه آمد. امام صادق(ع) با او برخورد بسیار تندی کرد. فرمود: تو مردم را خوار میکنی. گفت: آقا من چه کردم؟ گفت: دائم گوسفند میکشتی و کباب میدادی میخوردند. گفت: این که من افتخار میکردم در راه مکه این همه گوسفند کشتهام و به حجاج کباب دادهام. حالا مزد من این است؟ فرمود: بله، چون آنها سهمشان را نمیدادند، سر سفرهی تو بودند. تو آقا بودی و آنها جیره خوار. شما وقتی میبینی طرف ندارد، نباید گوسفند بکشی و شما هم نباید با کسی که از شما سطح بالاتر است، مسافرت کنی. دنگی خرج کنید. میگوید: آقا جان من پول چلوکباب و بستنی را میدهی، بعد میگویی پول تمام شد. خوب، مگر مجبوری؟
همراه کسی که سواره است نروید. حدیث داریم: کسی سوار بود و کسی هم به دنبال اسبش میرفت، فرمود: آقا من که سواره هستم، شما دیگر دنبال اسب من نیا. «فإِنَّ مَشْیَ الْمَاشِی مَعَ الرَّاکِبِ مَفْسَدَهٌ لِلرَّاکِبِ وَ مَذَلَّهٌ لِلْمَاشِی»(کافى، ج6، ص540) من سواره و تو پیاده. خوار میشوی. خودتان را حفظ کنید، کارهایی را که دستتان به آنها نمیرسد انجام ندهید. «لَا یَنْبَغِی لِلْمُؤْمِنِ أَنْ یُذِلَّ نَفْسَهُ قِیلَ لَهُ وَ کَیْفَ یُذِلُّ نَفْسَهُ قَالَ یَتَعَرَّضُ لِمَا لَا یُطِیقُ»(کافى، ج5، ص63) کارهایی را که طاقتش را نداری، نمیتوانی قرض این خانه را بدهی، در این مورد ازدواج موفق نیستی، در این خرید خانه، در این شرکت موفق نیستی، تلاش بیهوده نکن. اگر بندهی طلبه را منبری کنند، خراب میکنم. خوب، از من بر نمیآید. خوشی نکن. نه آقا مسجد مهمی است، شلوغ است. ولی میروی منبرت جذاب نیست. دسته گل به آب میدهی. خانه میخری، پولش را نداری بدهی. سزاوار نیست مؤمن متعرض کارهایی بشود که طاقتشان را ندارد.
12- کمک و انفاق بیجا عزت شکن است
کسی میخواست خمس مالش را به آقای بروجردی بدهد، یک کاغذ کوچک برداشت و حواله نوشت که مثلاً در قم از فلان تاجر، فلان مبلغ خمس بگیرید. تا دادند به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی، (خوب، مرجع تقلید بود) آقای بروجردی نامه را دور انداخت. فرمود: اینها خیال میکنند که به پول اینها نیازی داریم. حواله به دست من داده است. این بد است.
گوشت بخر و برو در خانهی محرومین بده. بعضی از اینها که میخواهند خدمت کنند واقعاً آدم را خراب میکنند. من یادم نمیرود، زمانی یک نفر در یک صحنه با من برخورد کرد، آتش گرفتم. خیلی سوختم. گفت: آقای قرائتی کاری باتو دارم. گفتم: بفرما. البته برای زمان قدیم است. یک کاغذ کوچک داد و گفت: بروید قصابی با این یک کیلو گوشت بخرید. به قدری خجالت کشیدم. خوب، ای نادان تو میخواهی خدمت کنی، گوشت بخر و به من بده. این که حواله میدهی غیر از این است که میخواهی در دکان قصابی هم یک عده بفهمند که شما گوشت دادی؟ بعضی افراد طوری کمک میدهند، مثلاً از بزاز پارچه میگیرد به همهی طلبهها یکی دو متر و نیم پارچهی سرمهای میدهد که همه بفهمند که این پارچه، پارچهی فلان شخص است. خوب، پول بده تا خودم بروم بخرم. اصلاً اجازه نمیدهند که خود آدم تصمیم بگیرد. کفش میدهند. پارچه میدهند. گاهی با انفاقهای بی جا آدم را به لجن میکشند.
آیت الله بروجردی وقتی حواله را دید، حواله یک پول حسابی بود، آن زمان چهارصد هزار تومان خیلی پول بود. شاید چند میلیون تومان بود. فوراً دور انداخت. فرمود: ما مرجع تقلید هستیم، به مرجع تقلید که نباید حواله داد. پول را باید با احترام به او داد. پول را به فقیر هم که میدهی، در پاکت بگذار و بده. اگر پول خرد است، به اسکناس تبدیل و در پاکت بگذارید. پول دادن باید محترمانه باشد. به فقیر پول میدهید، با آبرومندی بدهید و از بس بسیاری از پولها را مقید میکنند، خرابش میکنند. ناصرالدین شاه داشت میرفت مشهد، سبزوار به خانهی یکی از آیت اللههای مهم رفت. گفت: بالاخره من شاه هستم وسلطنت دارم و کسی که سلطنت دارد باید خدمت کند. من میخواهم خدمتی بکنم. فرمود: من هیچ کاری به تو ندارم. گفت: آقا من ناصرالدین شاه هستم. گفت: باش. گفت: اجازه بده مالیات زمین شما را بگویم نگیرند. گفت: نه! شما سهمیه تعیین کردی که سبزوار باید فلان قدر پول به تهران بفرستد. اگر از من نگیری از یک بدبخت دیگر بیشتر میگیری. اگر هم تو از من نگیری، از کس دیگر بیشتر میگیری. گاهی افرادی هستند که مثلاً چیزی را مفت به نهادها میدهند. یا به امام جمعهها یا به مسجدها، یا به تکیهها چیزی را مفت میدهند. بعد پولش را روی جنسهای دیگر میکشند. اسمش هم این است که آقا برای حسینیه داده است، اما جای دیگر دوبله کرده است. خیلی مشکل است. بعضی مردم واقعاً فکر میکنند خیلی زرنگ هستند.
خدا بیامرزد آقای برقعی را. یکی از واعظین قم بود. قدیم روضه خوانها با اسب روضه میخواندند. میگفت: یک تهرانی از ما برای روضه خوانی دعوت کرد. ما اسبی داشتیم، سوارشدیم و بعد اسب را در خانه بستیم و رفتیم روضه بخوانیم. صاحب خانه گفت: آقا قشنگ میخوانی ادامه بده. فردا شب باز ما یک ربع بیشتر خواندیم، باز همان را گفت. ما فهمیدیم او عاشق منبر من شده است. دو ساعت منبر بودیم. او دائم میگفت: آقا طولش بده. آمدیم پایین و پرسیدیم چه میگوید؟ از ما دعوت کرده و بالای منبر هی میگوید: بیشتر بخوان. گفت: آقا این صاحب خانه بنایی دارد، شما تا منبر هستی، با اسبت آجر کشی میکند. گاهی وقتها مردم با آدم بازی میکنند.
خلاصه این که اسم همدیگر را عزیز ببریم. دنبال کار برویم. شغلی اختیار کنیم که نیاز به کسی نداشته باشیم. بر پدر و مادرمان بار نباشیم. ساده ترین شغلها شرف است. پول گرفتن از پدر و مادر شرف نیست. ساده ترین کارها، ظرف شویی است. اگر آدم روی پای خودش باشد شرف است. تاجرزادگی که آدم از پدرش بگیرد شرف نیست. مواظب کمال باشیم. هنری، تحصیلی، علمی، دردی از جامعه دوا کنیم.
خدا ان شاءالله به حق محمد و آل محمد فرد فرد امت و دولت و ملت ما را عزیزترین افراد و دولتها و ملتها وامتها قرار بدهد. خدایا ما را به علم و ایمان عزیز کن ما را با کار و تقوا عزیز کن.
خدایا، قیامت که آن جا روز رو سیاهی است «یَوْمَ لا یُخْزِی اللَّهُ النَّبِیَّ وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ»(تحریم/8) خدایا روز قیامت که روز ذلت خیلی هاست، در آن جا ما را عزیز قرار بده. ما را در خط حسینی که فرمود: «هیهات منا الذله»(اللهوف، ص97) به ما توفیق بده دنبال هیچ عمل جزئی و کلی که باعث ذلت ما شود، نرویم. نماز جمعه یادتان نرود.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»