عدل الهی، پاسخ به پرسشها

موضوع: عدل الهی، پاسخ به پرسش‌ها
تاریخ: 19/05/58

بسم الله الرّحمن الرّحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله على سیدنا و نبینا محمد و على اهل بیته و لعنه الله على اعدائهم اجمعین.

دنباله بحث اصول عقاید به صفات خدا و درباره یگانگى صحبت شد و درباره رابطه ما با خدا هم کمى صحبت شد و درباره عدل داشتیم حرف مى‌‏زدیم. به اینجا رسیدیم که بسیارى از گله‌‏هاى ما به دستگاه آفرینش بخاطر این است که زود قضاوت مى‏کنیم.
1- درباره دستگاه آفرینش چگونه قضاوت کنیم؟
بعضى از گله هایى که مى‏کنیم از دستگاه آفرینش براى اینکه کج معنا مى‏کنیم، بعد مى‌‏فهمیم، آنوقت انتقاد مى‏کنیم. عینکى گذاشته‌‏ایم مثلاً با رنگ خاصى، همه را با آن رنگ مى‏بینیم، آنوقت باید عینک را برداریم، نباید در آفرینش تغییر بدهیم.
یک مقدار هم قضاوت‏‌هاى ما جزئى است، در سطح خودمان نگاه مى‏کنیم. مثلاً حساب کنید که خورشید تابشش خوب است؟ بله خوب است، خورشید مى‏تابد به اقیانوس، خوب است، بخار هم خوب است، ابر هم خوب است، باران هم خوب است، گیاه هم خوب است، کشاورزى هم خوب است، همه خوب است اما حالا که خورشید تابید و بخار بالا رفت و ابر شد و باران شد و زمین هم باران را جذب کرد و بنا شد انسان کشاورزى کند، در زمین کشاورزى، آب مى‏ رود توی یک لانه‏اى، یک لانه مورچه هم از بین مى‏رود، این مورچه از لانه بیاید بیرون و بگوید مرگ بر خورشید با تابشش، مرگ بر زمین با اقیانوسش، مرگ بر ابر، مرگ بر باران، مرگ بر انسان، مرگ بر کشاورز. به مورچه مى‏گوییم چیه؟ مى‏گوید لانه‌‏ام دیشب خراب شده است. درست است که لانه تو خراب شد اما وقتى مى‏خواهى قضاوت کنى همه را باید در نظر بگیرى و قضاوت کنى، نمى‏توانى بگویى چون این ماجرا به ضرر من شد، پس به تمام هستى بدبین بشویم.
شهرى در هواى داغ مى‏سوزد، افرادى مى‏آیند و مى‏خواهند براى هواى شهر فکرى بکنند، مى‏گویند اطراف شهر، دهاتى است، از دهات خیابان‌هاى چهل و پنج مترى مى‏کشیم تا به شهر، درختکارى مى‏کنیم، فلکه هایى، چمن زارهایى، شاید یک خورده هواى شهر بهتر بشود، البته وقتى خیابان چهل و پنج مترى مى‏کشند براى فضاى شهر، ممکن است دو تا خانه هم خراب شود، البته باید این خانه‏‌ها را شهردارى عادلانه جبران کند، اما بالاخره ایشان باید از این خانه بلند شود و برود، پولش را هم بگیرد ولى خانه‏اش بالاخره خراب مى‏شود و تا یک خانه دیگرى پیدا کند یک خورده به درد سر هم مى ‏افتد، اما چاره چیست؟ در سطح کل انسان و کشاورزى این لانه هم آب در آن مى‏رود، در سطح کل این خانه هم خراب مى‏شود.
ما وقتى خواستیم در بحث عدالت قضاوت کنیم، بعد از آنکه فهمیدیم، ریشه ظلم یا ترس از رقیب است، یا بد ذاتى است و یا جهل است و یا عقده و محرومیت است، این ریشه‏‌هاى ظلم در خدا نیست پس ظلم در خدا نیست و اما آنکه در نظر ما مى‌‏آید که چرا نامیزان است؟ آنها را باید بنشینیم و تفسیرش را برسى کنیم.
2- خیرها و شرها وسیله آزمایش است
رسیدیم به اینجایى که بسیارى از گرفتارى‏‌ها بخاطر خود ماست و آیات سوره فجر را خواندم که سوره فجر مى‏گوید بشر همینکه دید یک خورده وضعش کمرنگ شده است اینرا مى‏گوید «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) خدا به من اهانت کرده است. قرآن مى‏گوید «کَلاَّ» ابداً من به تو اهانت نکرده‏‌ام «بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17) آن روزى که به تو پول دادام تو به دیگران ندادى. آنروزى که پول وسیله امتحان بود، از امتحان خوب بر نیامدى «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى‏ طَعامِ الْمِسْکینِ» (فجر/18-17) تو خودت کوتاهى کردى و من پس گردنى به تو زدم و گوشمالیت دادم، زنگ بیدار باش، بنابراین اگر یک وقت زندگیت عالى مى‏شود، اعلى مى‏شود، متوسط مى‏‌شود، کم و زیاد مى‌‏شود، هر کم و زیادى آزمایش است، قرآن مى‏گوید «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ» (انبیاء/35) تمام شر و خیرها، تمام فراز و نشیب‌ها، همه وسیله آزمایش است. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُم» (شورى/30) اگر دیدى در زندگى، گوشمالى مى‏گیرى، بخاطر نقطه هایى است که خودتان، گناهانى که مى‏شود مربوط به خودتان است.
در جلسه قبل گفتیم که مصیبت‌هایى که ما دچارش مى‏‌شویم، بخاطر لغزشهاى خود ماست،پس پیغمبران که هیچ گناهى ندارند، آنها بخاطر چه دچار مشکلات مى‏شوند؟
3- اثر مشکلات و سختی‌ها برای افراد گوناگون متفاوت است
سوال خوبى است، مى‏فرمایند که شما مى‏گویید ما نقاط ضعفى داریم، یک مشکلاتى، یک گناهانى، لاابالى کردیم، مثلاً سیگار کشیدم، تنگى سینه گرفتم. درس نخواندم، رفوزه شدم، مراعات رانندگى نکردم، تصادف کردم. مصیبتهاى من بخاطر، لغزشهایى است که از من سر زده است. پیغمبران و اولیاء خدا هم، آنها هم به بلاها مبتلا مى‏شدند، آنها که دیگر لغزشى نداشتند، لغزش من بخاطر کوتاهى من است، آنها که دیگر کوتاهى نکردند و مقصر نبودند، آنها چرا این همه مبتلا شدند؟
سوال خوبى است، جواب: در سرباز خانه یک مقدار سرباز را در فشار مى‌‏گذارند، یک نوع سرباز را در فشار مى‏‌گذارند براى اینکه این سرباز تخلف مى‏کند، سربازى است به آن کارى گفته‌‏اند و انجام نداده است، تخلف کرده، کارهاى سخت را به دوشش مى‏‌گذارند، این یک نوع، کار سخت مى‌‏گذارند رو دوش سرباز چون تخلف کرده است، گاهى کار سخت به سرباز می دهند، مى‏خواهند رشدش بدهند، مثلاً مى‏گویند سینه خیز باید یک کیلومتر راه بروى، اذیت مى‏شود اما آن درجه دار، آن فرمانده این را اذیتش مى‏کند، نه براى اینکه سرباز بدى است، مى‌‏خواهد رشدش بدهد.
پس گاهى سرباز را در فشار مى‏گذارند براى تخلف، گاهى سرباز را در فشار مى‏گذارند براى رشد و گاهى سرباز مى‏آید پهلوى فرمانده مى‏گوید هفته آینده جشنى داریم، عروسى داریم در شهرمان، مى‌‏خواهم هفته آینده شما یک هفته، ده روز به من مرخصى بدهید، خواهش مى‏کنم موافقت بفرمائید، فرمانده مى‏گوید اگر مى‌‏خواهى هفته آینده مرخصى داشته باشى، پس این هفته باید کار تو دوبله باشد،یک سرى کارهاى سخت را به آن مى‏دهد براى اینکه هفته آینده، مرخصى داشته باشد. پس سه رقم فشار داریم، فشار بخاطر تخلف، فشار بخاطر رشد، فشار بخاطر آسایش بعدى.
رسول الله در روایتى مى‏فرماید «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَهٌ» (جامع‌‏الأخبار،ص‏113) حدیث داریم «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ» بلا و مشکلات براى ظالم ادب است، مثل سربازى که تخلف کرده و ظلم کرده، مى‏خواهیم ادبش کنیم، چه جورى؟ کارش را مشکل مى‏کنیم. «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» مشکلات را به مومنین مى‌‏دهیم، مومنین که ظلمى نکرده‏اند، اینها هم مى‌‏خواهیم رشدشان بدهیم براى امتحان، امتحان خدا براى رشد است «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ» براى انبیاء خدا مشکلات وسیله درجه هست.
سختى در سرباز خانه براى سرباز بد، ادب است، براى سرباز خوب رشد است، و براى افرادى که مى‏‌خواهند بعداً آسایش داشته باشند این هفته کارشان دوبله مى‏شود. مى‏خواهند مثلاً، درجه‏اى بگیرند، یکخورده کارشان سنگین‏تر مى‏شود. نظیر این روایت حدیثى از رسول خدا داریم «إِنَّ اللَّهَ لَیُغَذِّی عَبْدَهُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ کَمَا تُغَذِّی الْوَالِدَهُ وَلَدَهَا بِاللَّبَنِ» (أعلام‏الدین،ص‏277) بله، خداوند بنده مومن خودش را به بلاء خوراک مى‏‌دهد، همینطور که مادر به بچه‌‏اش شیر مى‌‏دهد، یعنى همینطور که مادر شیر دهان بچه‏‌اش‏ مى‏گذارد بخاطر رشد، خداوند هم اولیاء خودش را با گرفتارى‏‌ها، وادار مى‏کند دست و پنجه نرم کنند تا اینها رشد کنند.
4- نبوغ افراد متفاوت است
گاهى افرادى هستند که گله مى‏کنند که آقا من، هر سال درس مى‏خوانم، هر سال تجدید مى‏شوم ولى فلانى تجدید نمى‏شود، گاهى از این گله‏‌ها مى‏شود. دوستان عزیز، کمتر کسى را داریم که نابغه نباشد، گیر ما این است که نمى‌‏دانیم نبوغمان در چى است، معمولاً نابغه هستیم، منتها نمى‏‌دانیم نبوغمان در چى است. شما آقاى داروین را مى‌‏شناسید؟ پدر آقاى داروین پزشک بود و مى‏خواست پسرش هم پزشک شود، فرستادش دانشکده پزشکى، مردود شد، هر سال مایه دردسر و با باباش دعوا داشتند. حیف نانی که تو مى‏خورى به چه درد مى‏خورى؟ گفتند حالا که در دانشکده پزشکى مردود شدى برو در علوم دینى و کشیش باش، روحانى مسیحیت باش. رفت در رشته علوم دینى مسیحیت درس خواند، آقای داروین در آن رشته هم شکست خورد، آخرش رفت در رشته طبیعى، در دانشکده طبیعى موفق شد و نظریه هایى هم داد. حالا تا چقدر درست باشد کار نداریم ولى اجمالاً نبوغى، استعدادى در آن رشته داشت.
روایتى داریم در کتاب تجارت، به افرادى که نوع تجارت و حرفه‏‌اى دارند، امام مى‌‏فرماید اگر در کارتان شکست خوردید، نگوئید من نبوغ ندارم، رشته را پیدا نکرده‏‌اى، برو کار و حرفه ات را عوض کن و شاید در کار و حرفه دیگر موفق باشى. ممکن است یک خانمى، یک دختر خانمى، نبوغش در خیاطى باشد، بله اگر ریاضى بخواند، شکست مى‏‌خورد. ممکن است یک خانم دخترى در پزشکى نبوغ داشته باشد، ممکن است یکى در چیز دیگرى نبوغ داشته باشد و الى الاخر. اجمالاً افرادى که گله دارند یک مراجعه کنند به خودشان و شاید استعداد و نبوغشان را کشف نکرده‏‌اند و در مسیرى دیگر حرکت مى‏کنند، مثل همان کسى که برخلاف مسیر آب شنا مى‏کند، دستش خسته مى‏شود، آخرش هم حرکتى ندارد، این نباید به آب گله کند که این آب نمى‏گذارد من شنا کنم، آقاجان مسیرت را با آب یکسان کن. شما حساب کن مسیر ذوق شما در چه رشته‌‏اى است. بسیارى از گله‏‌ها، نمى‌‏خواهم بگویم همه، ولى بسیارى از گله‌‏ها بخاطر اینکه استعدادمان را کشف نکرده‌‏ایم که در چى هست.
5- عدالت اجتماعی
از این بحث بگذریم، در بحث عدالت، مسئله‏‌اى که مطرح است، مسئله عدالت اجتماعى است. که اصلش انبیاء آمدند براى همین جهت، عدالت اجتماعى. قرآن مى‏‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّنات» (حدید/25) ما پیامبرانمان را فرستادیم با (بینه) دلیل روشن، براى چى؟ «وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزان» ما پیامبر را فرستادیم با (بینه) با کتاب و با میزان، وسیله سنجش، پیامبر را فرستادیم براى چى؟ «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» تا مردم خودشان قسط و عدالت را در جامعه پیاده کنند. مسئله عدالت اجتماعى یک مسئله مهمى است، حالا چون بحثمان بحث عدالت است، یک مقدار هم در رابطه با عدالت اجتماعى صحبت بکنیم. چند حدیث است دوست دارم که آقایان بنویسید هر کدام که خطتان هم خوب است، قشنگ بنویسید و در دستشویى و اتاق مهمانخانه این حدیث‌‏ها را بزنید، این حدیث‌‏ها درس زندگى ما است، بین ما و این روایات جدایى افتاده است. حدیث، در بحث عدالت اجتماعى یک سرى روایت اجتماعى داریم که هم در فقه هست و یک سرى دستورات اخلاقى و یک سرى دستورات حکومتى که همه اینها مربوط به عدالت اجتماعى است. یکى از قصه‏‌ها که مربوط به عدالت اجتماعى است، حدیثى داریم «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ» (کافى،ج‏5،ص‏293) قصه‏‌اش را بگویم، یک مرد بد جنسى بود بنام آقاى ثموره، این ثموره خیلى آدم بدى بود، از معاویه پول مى‏گرفت یک حدیث هایى را جعل مى‏کرد براى فضیلت ابوسفیان، با پیغمبر هم مخالفت کرد، با امیرالمومنین هم مخالفت کرد و بعد هم پول گرفت و آمد کربلا تا امام حسین (ع) را بکشد. در تمام صحنه‌‏ها، در حزب‏هاى باطل هم بود خلاصه خیلى آدم ناجورى بود. یک باغى بود، مال یک نفر، این باغ درختهاى زیادى داشت، در کنار باغ هم یک درخت براى آقاى ثموره بود، باغى بود مال یک نفر، اتاقهاى باغ کنار باغ بود، بقیه‏اش را هم کشت مى‏کرد، آخرش هم یک درخت مال آقاى ثموره بود. این ثموره گاهى از در خانه مى‏آمد، بدون اینکه یا الله بگویید، صدا بزند، در بزند، و مى‏دانید که اسلام براى پسرهاى کوچک هم، قرآن مى‏فرماید «وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» (نور/58) بچه کوچولوها هم وقتى مى‏خواهند وارد اتاق بابا و ننه بشوند، باید پشت در، در بزنند. قرآن مى‏فرماید «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتاً غَیْرَ بُیُوتِکُمْ» (نور/27) وارد خانه کسى نباید بشوید «فَلا تَدْخُلُوها حَتَّى یُؤْذَنَ لَکُمْ» (نور/28) مگر آنکه اجازه بدهند. اسلام براى هر کارى گفته‌اند اجازه بگیرید.
6- آداب مهمانی رفتن و چگونگی برخورد با یکدیگر
مى‌‏خواهم یک مثال ساده برایتان بزنم، شما اگر خواستید بیائید منزل کسى و چایى بخورید، براى چاى خوردنت قدم به قدم در بزنید، دستور است، یعنى ادب دارید، و باید مراعات این ادب را کرد. اول پشت در خانه باید در بزنید، در را زدى، اگر گفتند که بفرما داخل که مى‏روى، اگر «إِنْ قیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» (نور/28) اگر در زدید و بچه ای آمد و گفت بابام الان وقت ندارد، وقت دیگری تشریف بیاورید، ناراحت نشوید. قرآن مى‏گوید وقتى پشت در خانه به شما گفتند: برگردید، برگردید و نق نق هم نکنید، چون نشانه رشد است «هُوَ أَزْکى‏ لَکُم» (نور/28) حالا اگر گفتند بفرمائید داخل، بسم الله، تا داخل شدى «فَإِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتاً فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِکُم» (نور/61) در خانه که رسیدى سلام کن، سلام علیکم، سلام کردى، باز ادب در سلام است. قرآن مى‏گوید: هر کس به شما سلام کرد، سلام گرم‏تر به آن بدهید. سلام، سلام علیکم، جانم، سلام علیکم و رحمه الله، سلام علیکم، سلام علیکم و رحمه الله و برکاته. هر جورى سلام کرد، گرم‏تر و چرب‏تر، بهتر، داغتر، جواب بدهید. سلام کردى و وارد اتاق مى‏شوى، خوب کجا بنشینیم؟ قرآن مى‏گوید تا وارد اتاق شدید، یک کسى دیدید که با چشم‌ها دنبال جا مى‏گردد «إِذا قیلَ لَکُمْ تَفَسَّحُوا فِی الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا» (مجادله/11) اگر جا مى‏خواهد، فورى تحویلش بگیرید. یک کسى اگر وارد اتاق مى‏شود، اگر کسى اعتنا به آن نکند، یخ مى‏کند، تا دیدید یک نوعى وارد شد یک تکانى بخورید و جا به آن بدهید. جا به آن دادید، پس در جلسه که نشسته‌‏اى داد نزنى «إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمیرِ» (لقمان/19) داد نزن، تنگ گوشى هم حرف نزنى «إِنَّمَا النَّجْوى‏ مِنَ الشَّیْطان» (مجادله/10) نجوا هم کار خوبى نیست. نه داد بزن و نه تنگ گوشى. از طرفى هم نق نق نکنید براى خاطر غذا «غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ» (احزاب/53) هى نگویید دیر شده.
«فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا» (احزاب/53) نهار هم که دعوت شدید، بعد از نهار حرکت کنید، چون نهار دعوت شدى، الان چهار بعد از ظهر است، نشسته‏‌اى اینجا که چکار کنى؟ مى‏‌آمدند خانه پیغمبر و نهار بخورند، مى‌‏نشستند و صحبت مى‏کردند تا نزدیک غروب، پیغمبر هم هى دلش جوش مى‏زد و رویش هم نمى‌‏شد که بگوید خوب آقا بلند شوید و بروید دیگه، آیه نازل شد «فَإِذا طَعِمْتُمْ» وقتى طعامتان را خوردید «فَانْتَشِرُوا» بلند شوید و منتشر شوید «وَ لا مُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ» (احزاب/53) نشینید و انس بگیرید با گفته‏ ها. وقتى هم مى‏‌خواهید بروید از رئیس جلسه اجازه بگیرید، این ادب است. ادب نداشت این آقاى ثموره، سرزده مى‌‏آمد داخل، این آقا گفت، آقا این باغ مال من است و تو یک درخت بیشتر ندارى، خواهش مى‏کنیم یا الله بگو. گفت: دلم نمى‌‏خواهد! شکایت برد پهلوى پیغمبر، یا رسول الله این آقاى ثموره یک درخت دارد، بدون یا الله و سر زده وارد مى‏شود، من هم زن و بچه‏‌ام سر برهنه هستند، نمى‏خواهم، آسایش من را سلب مى‏کند، بالاخره آزادى مسکن در اسلام هست. از همین حدیث آزادى مسکن استفاده مى‏شود که انسان، هر کسى، اصولاً در کوچه هایى هم که داریم راه مى‏رویم و در خانه‌‏هایى باز است، بعضى از فقها مى‏‌گویند اگر در کوچه‌‏اى راه مى‏روى، در خانه‌‏اى باز است، حق ندارى نگاه کنى. آقا در باز بود؟ اگر هم باز باشد شما حق نگاه کردن ندارى، درهایى هم که باز است نباید نگاه کنیم. ادب است دیگه.
7- دستورات ادبی اسلام درباره‌ی مهمان
اسلام مى‌‏فرماید، دستورات ادبى اینقدر در اسلام زیاد است. مى‏گوید وقتى مهمان مى‌‏آید، برو ساکش را بگیر و بگو بفرما داخل، ولى وقتى مهمان از خانه مى‏خواهد برود بیرون ساکش را کمکش نکن، چون ساکش را که کمکش مى‏کنى یعنى خوش آمدى. وقتى مى‏آید داخل ساکش را که گرفتى این ادب است ولى وقتى مى‏خواهد برود بیرون ساکش، ادب. مى‏گوید وقتى در مهمانى مى‏خواهى دستت را بشورى، اگر از اینطرف قبل از غذا دستهایت را شستى، آخر غذا از آنطرف دستهایت را بشور، که آنکه آخر شده یکبار هم اول شود. یک دفعه از اینطرف چایى دادى، دفعه دوم از آنطرف چایى بده، یکجورى باشد ادب، شخصیت محترم باشد.
یا رسول الله به آقاى ثموره بگویید که یا الله بگوید، پیغمبر احضارش کرد و گفت آقاى ثموره یا الله بگو و برو در خانه، گفت نمى‏‌خواهم. گفت: تو یک دانه درخت دارى، بفروش. گفت: نمى‏فروشم. ده برابر پولش را بگیر، نمى‏‌خواهم. آقاى ثموره این درختت را بده به این صاحب باغ من یک درخت در جاى دیگرى به تو مى‏دهم. نمى‏خواهم. ثموره، تو این درخت را بده به این صاحب باغ، من که پیغمبر هستم ضمانت مى‏کنم براى تو بهشت را و در دنیا هم به تو درخت مى‏دهم. گفت: دلم نمى‏خواهد! من یک درخت دارم و هر وقت بخواهم مى‏روم در خانه و یا الله هم نخواهم گفت. پیغمبر فرمود: این مفسد فى الارض است، ایشان آدم مزاحمى است فرمود: آقا برو و این درخت را بِکن. رفت و این درخت را کند و انداخت در کوچه و قانون..، پیغمبر فرمود «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار» (کافى،ج‏5،ص‏294) این یک قاعده‏اى است که هر مسلمانى حق ضرر زدن به..
این طبق حکومت اسلامى مى‏شود افراد مزاحمى را که بیخودى مزاحمت مى‏کند، جلوى مزاحمتشان را گرفت. خوب حالا در رابطه با عدالت اجتماعى چند حدیث مى‏خوانم، این حدیث‏ها را بنویسید.
8- احادیثی درمورد عدالت اجتماعی
امیرالمومنین (ع) در یکى از نامه هایش مى‏‌نویسد،استاندار، الله اکبر ببین چقدر قشنگ، نوک قلمت را تیز کن، سطرها را کنار هم بنویس، القاب را هم کم کن. چرا؟ «فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ» (خصال صدوق،ج‏1،ص‏310) بدرستى که بیت المال، اموال مسلمین «لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ» تحمل ضرر ندارد، کمتر کاغذ مصرف کن. نوک قلمت را تیز کن، سطرها را کنار هم بنویس، بدرستى که اموال مسلمین تحمل ضرر را ندارد. امیرالمومنین این در رابطه با عدالت در بیت المال. امیرالمومنین (ع)وارد منطقه‏اى شد براى حکومت، فرمود: «دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ بِأَشْمَالِی هَذِهِ وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِیها هِیَ فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِکُمْ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ» (المناقب،ج‏2،ص‏98)
«دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ» یعنى وارد بلاد شما شدم، وارد شهرتان شدم «بِأَشْمَالِی» «دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ بِأَشْمَالِی» اشمال یعنى لباس کهنه. من با همین لباس کهنه‌‏ها وارد شدم براى اینکه حکومت کنم بر شما «وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی» من با همین رحله، رحله یعنى اثاثیه. من ببینید با همین اثاثیه، با همین موکت «وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی» با همین مرکب آمدم، ببینید با ژیان آمدم، با ژیان دسته سوم و قراضه آمدم، من با همین لباس کهنه‏ ها و با همین اثاثیه کمرنگ، با همین مرکب آمدم «فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ» اگر دیدى دو، سه سال استاندارى، حکومت کردم، ولى وقتى مى‏خواهم بروم، با قالى و بنز از شهر مى‏روم بیرون، بدانید که من خائن هستم. وقتى وارد شدم با این لباس و با این مرکب، خوب زندگى من را ببینید، بعد من براى شما حکومت مى‏کنم ولى وقتى خواستم بروم، ببینید چه جور آمدم و چه جور رفتم. «فَإِنْ» اگر من «خَرَجْتُ» اگر من خارج شدم از شهرتان «بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ» به غیر از وضعى که داخل شدم «بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَإِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ» من خائن هستم. این را مى‏گویند عدالت اجتماعى. خیلى مهم است. وضع من را ببینید، با همین فرم آمد، اگر دیدید من دارم مى‏روم جور دیگر، من خائن هستم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment