عدالت الهی

برنامه سمت خدا 7 آبان 1396

بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

بی تاب تر از جان پریشان در تب *** بی خواب‌تر از گردش هذیان بر لب
بی رؤیت روی او بلا تکلیفم *** همچون گل آفتاب گردان در شب
شریعتی: «اللهم عجل لولیک الفرج» سلام می‌کنم به همه بیننده‌ها و شنونده‌های عزیزمان. به سمت خدای امروز خوش آمدید. حاج آقای قرائتی سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله و برکاته.
شریعتی: از معارف ناب قرآن و اهل‌بیت با بیان شیوای شما می‌شنویم.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، بحث امروز ما پاسخ به یک سری شبهات در مورد خداوند است. افرادی هستند می‌گویند: چرا خدا اینطور کرد؟ به کارهای خدا اشکال می‌گیرند. چرا مرد؟ بی وقت مرد؟ نا به هنگام مرد؟ چرا بچه دار نشد؟ چرا ازدواج نکرد؟ چرا در تجارت موفق نبود؟ چرا در کنکور قبول نشد؟ هرکسی چند تا چرا در مغزش هست. این چراها را جمع کنیم و در یک فلکه بریزیم ببینیم چند میلیون چرا هست؟ هر آدمی یک دو تا چرا دارد. ما یک دسته کلید آوردیم این قفل‌ها را باز کند. ریشه همه اینها تخیلات است. یک کسی عینک سرخ می‌گذارد همه شلغم‌ها را لبو می‌بیند. عینک سبز می‌گذارد همه بیابان را سبز می‌بیند. همه بیابان را چمن می‌بیند. ما یک عینک می‌گذاریم و پشت عینک قضاوت می‌کنیم. ریشه اشکال به عدل خدا که چرا خدا به او داد و به او نداد، چند مورد است.
1- اول اینکه خیال می‌کنیم عدل این است که همه یکسان باشند. بعضی جاها عدالت یعنی مساوات، اما خیلی جاها اگر مساوی باشد ظلم است. عدل همه جا به معنی مساوات نیست. اگر یک معلم گفت: من از دم به همه 17 می‌دهم. این معلم عادل نیست. یک دکتر بگوید: از دم به همه یک سرم بزنید. عدل همیشه به معنی مساوات نیست.
2- خیال می‌کنیم از او طلب داریم. چرا چنین کرد؟ طلبی داری؟ از خدا طلب نداریم! اگر شما یک دسته گل آوردی به یکی یک گل دادی و به یکی دو تا گل دادی. نمی‌تواند بگوید: چرا به او دو تا دادی و به من یکی! مگر طلب داری؟ من دلیلی دارم به او دو تا می‌دهم. چطور شما برای کارهایت دلیل داری، خدا دلیل ندارد؟ ما فکر می‌کنیم از خدا طلب داریم. گاهی طلبکارانه از خدا می‌خواهیم!
3- خیال می‌کنیم جبران نمی‌شود. گاهی وقت‌ها یک کمبود و تلخی هست ولی جبران می‌شود. یعنی اگر قبر امام حسین را آب بستند که کربلا محو شود. بدن امام حسین را زیر سم اسب کردند که محو شود الآن زیارت اربعین را ببینید. خدا جبران می‌کند. اسم خدا جبار است. جبار یکی از معانی‌اش جبران کننده است. ممکن است یک چیزی را از کسی بگیرد و چیز دیگری بدهد. بنده رفتم روضه بخوانم نگرفت. هرچه روضه خواندم همه خندیدند. دیدم نمی‌توانم روضه بخوانم، پای تخته سیاه آمدم و دیدم در معلمی موفق هستم. سخنرانی کمرنگ ولی معلمی پررنگ شد. آیت الله تبریزی از مراجع تقلید بود، گفت: رفتم منبر بروم، صدا نداشتم. مرجع تقلید شدم! این دختر ممکن است زشت باشد اما ببیند خدا چه چیزی به او داده که یک دختر زیبا ندارد. اعصابت چطور؟ حافظه‌ات چطور؟ خدا جبران می‌کند.
خیال می‌کنیم این تفاوت‌ها حکیمانه نیست. در حالی که حکیمانه است. می‌گوید: چرا این انگشت‌ها کوتاه است؟ چرا همه بالا هستند و این یکی پایین است؟ هر تفاوتی ظلم نیست حکمتی دارد. یک ماشین قطعات ریز هم دارد. قطعه درشت هم دارد. اگر همه کارخانه‌ها ماشین تولید کنند. موتور ماشین تولید کنند، خوب چرخ را چه کسی تولید کند؟ آچار و اگزوز و فرمان و دنده چه؟ در یک جامعه باید استعدادها متفاوت باشد تا کار راه بیافتد. همه مردم شاعر باشند. همه مردم نانوا باشند. باید تفاوت باشد تا زندگی بچرخد. وگرنه هزار تا موتور ماشین کنار هم باشد راه نمی‌رود. باید یک موتور باشد، یک لاستیک باشد، یک دنده باشد، یک گاز باشد. یعنی باید ریز و درشت با هم ترکیب شود.
خیال می‌کنیم خودمان بی تقصیر هستیم. گاهی می‌گوییم: چرا اینطور شد؟ خوب تقصیر خودت است. قرآن می‌فرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ‏ مِنْ مُصِیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» (شوری/30) درس نخواندی رفوزه شدی. سیگار کشیدی و تنگی سینه گرفتی. سرطان ریه گرفتی. ضامن نداشتی پولت را خوردند. خودمان هم مقصر هستیم. همینطور عاشق یکی می‌شود بدون اینکه بداند خانواده‌اش کیست؟ پدر و مادرش کیست؟ چه تفکری دارد؟ ازدواج می‌کنند و بعد از یک مدتی از هم جدا می‌شوند. خوب خودمان هم مقصر بودیم. حدیث داریم «لا یلومن‏ إلا نفسه‏» (أمالی صدوق، ص 497) در مواردی باید بر سر خودت بزنی که تو بودی! اگر دو نفر با هم در گوشی صحبت می‌کنند. شما در گوش یکی رفتی ایستادی ببینی چه می‌گویند. اگر به تو گفتند: شما چه کار داری؟ تحقیرت کردند. خودت مقصر هستی. بی دعوت جایی رفتی، تحقیر شدی. «لا یلومن‏ إلا نفسه‏» خودت مقصر هستی. رعایت بهداشت را نکردی.
برای مطالعه باید یک نور خاصی باشد. اگر نور کم بود، چشمت را از دست می‌دهی. دم غروب نباید مطالعه کنی. کسی که چشمش را دوست دارد نباید دم غروب مطالعه کند. با شکم پر مطالعه نکن! گاهی خودمان مقصر هستیم. رفیق بد می‌گیریم، فیلم بد می‌بینیم، عمرمان را پای یکسری از حرف‌ها تلف می‌کنیم. امروز پای یک موج هستیم و فردا پای یک موج دیگر هستیم. به هر بادی اینها باد می‌زنند. حضرت امیر می‌بیند: عمرش تمام شد، می‌گوید: با عمرم چه کردم؟ حضرت امیر در نهج‌البلاغه صحنه جان کندن را می‌گوید. می‌گوید: روح از قسمت پایین نزدیک گلو می‌آید، چشم‌ها می‌بیند و گوش‌ها می‌شنود. کم کم روح از زبان گرفته می‌شود. بعد چشم، لحظه آخر فکر می‌کند که «یُفَکّرُ فیما أفنى‏ عُمرَه‏ و فیمَ اذهَب دَهرَه» با عمرش چه کرده است؟
این آهنگ حلال است. ارشاد اجازه داده است. ارشاد اجازه بدهد. شما می‌دانی این آهنگ در شما اثر سوء دارد خاموش کن. به ارشاد چه کار داری؟ شما اگر یک کفشی را بگویند: مد است، پایت می‌کنی؟ پوشیدی به پایت تنگ است. وقتی می‌فهمی تنگ است، در بیاور! خیلی از خانم‌ها کفش‌هایی که می‌پوشند حضرت عباسی زجر می‌کشند. دلش خوش است که مد است. حاضر است عقلش را له کند و دنبال وهم دیگران برود. بعضی جاها بخاطر رفتار خودمان سیلی می‌خوریم. خیال می‌کنیم کار ما درست است.
خیال می‌کنیم پاداش‌ها یکسان است. چرا به او داد و به ما نداد؟ روایت داریم خدا به مبلغ کار ندارد،
خدا به نسبت کار دارد. یک کسی صد میلیون دارد، یک میلیون به فقرا می‌دهد. یک کسی هم صد ریال دارد و یک ریال به فقرا می‌دهد. حدیث داریم اجر هردو یکی است چون هردو یک صدم از مالشان را دادند. خدا نگاه نمی‌کند چه کسی یک ریال داد و چه کسی صد میلیون داد؟ می‌گوید: او که یک میلیون داد یک صدم مالش را داده است. تو چند درصد دادی؟ حدیث داریم خداوند در مزد به مبلغ نگاه نمی‌کند. به نسبت نگاه می‌کند. کسی دو تا مو دارد، دو تا مویش را شانه می‌کند. یک کسی هم موهای زیاد دارد شانه می‌کند. هردو ثواب شانه زدن را دارند.
مسئولیت‌ها یکسان نیست. یک کسی یک نان دارد هیچ مسئولیتی ندارد. نان بخور نمیری! اما یک کسی که بیست تا نان دارد باید بیست شکم را سیر کند. کامیون باید بار بزند چون لاستیکش کلفت‌تر است. اما سواری مسافر می‌برد. اگر سلول استخوان پای من با سلول چشم فرق می‌کند، چون وزن مرا باید استخوان بکشد. چشم من سلولش ضعیف‌تر است. اما بارکش هم نیست. حساب اینها جداست. ما باید فکر کنیم. بهترین راه این است که نعمت‌ها را چپ کنیم. آنوقت قدرش را می‌شناسیم! یعنی پنج دقیقه چشم‌مان را ببندیم ببینیم دنیا روی ما بسته شد. عجب نعمتی است چشم! تا چشم ما باز است قدر نمی‌دانیم. گاهی نوزادها به دنیا می‌آیند در همان نوزادی عمل جراحی دارند. خدا برای دست محافظ نگذاشته است. برای پیشانی محافظ نگذاشته است اما برای چشم پنج رقم محافظ گذاشته است. یکی درون چشم گذاشته اشک چشم، چون چشم ما از پی است. پی اگر در آب و نمک نباشد از بین می‌رود. لب در مژه گذاشته است، روی چشم پلک و بالای پلک ابرو گذاشته است. روی ابرو خطوط پیشانی گذاشته است. خطوط پیشانی همه از این طرف است که وقتی آدم عرق کرد از این طرف بیاید. وگرنه عرق درون چشم می‌رفت. چشم هم در گودی گذاشته که اگر یکوقت ضربه خورد چیزی نشود. اگر چشم ما مثل دماغ بیرون بود، نصف ما کور بودیم. حالا چشم ظریف است و همه رقم حفاظت برای آن گذاشته است. خدا حکیم است و روی حکمت این کار را می‌کند. اگر گوش ما مثل پیشانی صاف بود صدا را می‌فهمیدیم ولی نمی‌فهمیدیم از کدام طرف است. امواج چنان با چین و چروک‌ها تنظیم شده که جهت صدا مشخص شود.
خیال می‌کنیم قضاوت‌های ما درست است. گاهی یک چیزی را قضاوت می‌کنیم فکر می‌کنیم درست است. یک کسی در خانه سگ داشت، زنبیل را برداشت رفت بیرون خرید کند. در خانه یک نوزادی داشت. این وسط یک حیوانی، گربه‌ای یا سگ دیگری، یک حیوان خطرناکی وارد خانه شد. این سگ دید یک حیوان غریبه وارد شد، ترسید برود نوزاد را گاز بگیرد. پرید رفت نوزاد را بغل کرد و بالا گذاشت و با این حیوان درگیر شد. تا صاحبخانه آمد دید سگ آمد پوزه‌اش را نشان صاحبخانه بدهد، که اگر چند تا استخوان چرب خوردم در عوض از بچه‌ات حمایت کردم. این سگی که پوزه‌اش خونی است بچه را خورده است. با گلوله زد و سگ را کشت. دوید رفت و دید بچه سالم است منتهی بالا است. فکر کرد دید این سگ بچه را بغل کرده و بالا گذاشته و آمده با این حیوان جنگیده و به صاحبخانه می‌گوید: من وفادار هستم. چهار تا استخوان چرب دیدی به تو خدمت کردم! ایشان یک مقاله نوشته بود که زود قضاوت کردم. ای کاش صبر می‌کردم و بعد این سگ را می‌کشتم! خیال می‌کنیم بی تقصیر هستیم. قضاوت‌های ما درست است. خیال می‌کنیم وظیفه همه یکسان است. خیال می‌کنیم همه چیز را می‌دانیم. خیلی وقت‌ها از خدا ناراحت هستیم بخاطر اینکه نمی‌دانیم. قرآن یک قصه دارد که خدا به موسی گفت: نزد خضر برو و چیزی یاد بگیر. به خضر گفت: «هَلْ أَتَّبِعُکَ» اجازه بدهید من دنبال شما راه بیافتم؟ «عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً» این علومی که خدا به تو داده و رشد کردی من هم می‌خواهم شاگرد شما شوم. گفت: سؤال بی‌جا نکنی، عجله نکنی! اگر همراه من بودی باید ظرفیت داشته باشی. سوار کشتی شدند دید خضر کشتی را سوراخ می‌کند. گفت: غرق می‌شویم! گفت: به تو گفتم صبر کن! پیاده شدند دیدند یک پسری داشت می‌رفت، پسر را گرفت و کشت. چرا این جوان را کشتی؟ گفت: نگفتم صبر کن! به روستایی رسیدند و گرسنه بودند. به مردم گفتند: غذایی بده بخوریم. غذا ندادند، موسی گفت: عجب مردمی! دو نفر پیغمبر یک لقمه نان می‌خواهیم، هیچکس به ما نداد. در همان روستا رفتند، دیدند دیوار خرابه است. گفتند: دیوار خراب می‌شود. بسازیم! حضرت موسی گفت: مفت!؟ «لَوْ شِئْتَ لَاتَّخَذْتَ عَلَیْهِ‏ أَجْراً» (کهف/77) تو نمی‌توانی تحمل کنی. یک جایی کاسبی است باید پول باشد. اما بعضی سریع می‌گویند: چقدر پول می‌دهی؟ پشت سرش می‌گوید: «هذا فِراق‏» (کهف/78) نمی‌گویم پول ندهید، شرط نکنید. بعضی چیزها مثل طبابت عبادت است. قضاوت عبادت است. نماز جماعت عبادت است. تبلیغ دین عبادت است. پول لازم است ولی اگر شرط کنید، من به شرطی دیوار می‌سازم که پول باشد.
من کشتی را سوراخ کردم یک سلطان ستمگری در راه کشتی‌های سالم را می‌گرفت. می‌‌خواستم این کشتی معیوب شود بگذرد. اما این بچه را که کشتم این بچه سرنوشت تلخی داشت، خدا جبران می‌کند. من از طرف خدا مأمور بودم این کار را بکنم. یعنی موسی به خضر سه اشکال کرد. چرا بچه را کشتی؟ چرا کشتی را سوراخ کردی؟ چرا مجانی دیوار را بنایی می‌کنی؟ عملگی مجانی! گاهی که اشکال می‌کنیم پس پرده را نمی‌بینیم. گاهی یک چیزی را می‌بینیم و یک چیزی را نمی‌بینیم. گاهی دلمان به حال یک کسی می سوزد. چرا چنین کردی؟ بالاخره آمده رانندگی کند، شما افسر هستی امضاء کن برود. گواهی‌ نامه‌اش را به او بدهید، من اگر خواسته باشم رحم کنم این راننده نشده گواهی‌نامه بدهم، رحم یعنی یک اتوبوس را در دره بیاندازم. یعنی دلمان برای فرد می‌سوزد، اسلام می‌گوید: بین فرد و جمع همیشه جامعه اصل است. خیال می‌کنیم که قضاوت ما درست است. خیلی چیزها را نمی‌دانیم.
خیال می‌کنیم مرگ نابودی است. می‌گوییم: چرا مُرد؟ زود مُرد. مرگ نابودی نیست. مرگ انتقال است. مثل بچه که از رحم مادر به دنیا می‌آید. از دبستان به راهنمایی می‌رود. انتقال است «خَلَقَ‏ الْمَوْت‏» (ملک/2) اطلاعات ما کم است. مثل ما مثل کسی است که از پشت دیوار یک کاروان شتر می‌بیند. صد تا شتر هستند می‌روند، این از پشت دیوار که شترها را می‌بیند، هر یک شتر که می‌بیند اول گردن می‌بیند، بعد شکم…     اگر بیرون می‌آید یکجا همه را می‌بیند. چون ما محدودیت داریم ذره ذره یاد می‌گیریم. چون دید ما ناقص است قضاوت ما هم ناقص است.
توجه به برکات نداریم. گاهی می‌گوییم: چرا چنین شد؟ همین جنگ تحمیلی، خیلی از علمای ما، از شهدای محراب، سردارها و پاسدارها و بسیجی‌ها شهید شدند. سیلی محکمی خوردیم اما برکاتی هم داشت. ایران امروز با ایران فردا یکی است؟ الآن آمریکا روی ما حساب می‌کند. این سر بیل که با آن شخم می‌زنی، ساییده می‌شود. آهن بالای بیل کلفت‌تر است. ولی این ضرر نیست. نازک شد اما سفید شد. تیز شد، ما اگر 70 میلیون آدم ترسو داشته باشیم، یا 69 میلیون شجاع، 69 میلیون شجاع بهتر از 70 میلیون ترسو است. شهیدان ما رفتند اما مملکت ما تیز شد. سرفراز شد. ما هم نیامدیم بمانیم. می‌رویم چه بهتر از آن راه برویم.
شنیدم از یکی از دوستان که مرحوم مطهری درس نهج‌البلاغه می‌داد. به این آیه رسید که بهشت دری دارد مخصوص شهداء، بهشت یک دری دارد به نام باب الشهداء، باب المجاهدین، مرحوم مطهری وقتی این جمله را می‌بیند نهج‌البلاغه را زمین می‌گذارد. خدایا مطهری را از همین در شهدا وارد کن! بیست سی سال قبل از شهادتش از خدا می‌خواهد که اینطور بروم. من که باید بروم. به همین خاطر امام حسین فرمود: مرگ برای انسان مثل گردنبند در سینه عروس است. زیباست شما بد می‌بینید. نگاه‌ها فرق می‌کند. یک کسی داشت می‌رفت یک کلاغی آشغال‌های شکمش را بیرون ریخت، روی سر این بنده خدا ریخت. یک مقدار نگاه کرد و ناراحت شد و گفت: الحمدلله! گفتند: چرا گفتی الحمدلله!؟ سر و صورت و لباس‌هایت خراب شد. گفت: اگر گاوها می‌پریدند چه می‌کردیم؟ گاهی وقت‌ها انسان با مقایسه «إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِماءٍ مَعِینٍ» (ملک/30) اگر صبح بلند شدی و هرچه کندی به آب نرسیدی. بخواهیم آب را تلخ می‌کنیم. «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً فَلَوْ لا تَشْکُرُونَ» (واقعه/70) بخواهیم درخت‌ها را خشک نگه می‌داریم «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ» (واقعه/65)، «وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ بِهِ عَلَیْنا وَکِیلًا» (اسراء/86) بخواهیم وحی را قطع می‌کنیم. راه علم به سوی شما بسته می‌شود. مگر علم‌های تجربی!
اگر جنگ تلخ بود زود قضاوت نکنید. برکاتی هم داشت. در جمهوری اسلامی چه دادیم و چه گرفتیم؟ چند تا امام جمعه شهید شدند. اما در ایران ده تا امام جمعه نداشتیم. الآن بالای هشتصد تا امام جمعه داریم. پنج تا هم شهید شدند. وقتی با چکش بر سر میخ می‌زنی، نباید میخ بگوید: آخ! باید به چکش گفت: بر سر میخ خورد اما می‌دانی میخ در چوب فرو رفت. این اعضای چوب به هم متصل می‌شود، یک در می‌شود و دهها سال کار می‌کند. گاهی یک صحنه هست اما برکات ندارد. مثل درد زایمان است. درد زایمان هم درد است. چطور درد زایمان را تحمل می‌کنی؟ دردی دارم اما در عوض بچه‌دار می‌شوم. مادر می‌شوم، پدر می‌شوم. از قیامت خبر نداریم. گاهی وقت‌ها یک دست را قطع می‌کنند. می‌گویند: شما قندت بالا رفته بیماری قندت خطرناک است. باید چهار انگشتت قطع شود، یا انگشت پا، یا انگشت دست، یا ساق پا! اگر نکنیم چشمت نابینا می‌شود. یک چیزی را می‌دهیم و یک چیزی را می‌گیریم.
همیشه نعمت‌ها، نعمت نیستند. گاهی سرگرمی هستند و گاهی هم وسیله غفلت و قهر خدا هستند. اگر یک دکتر بگوید: بگذار هرچه خواست بخورد، این به این معنا نیست که سالم شده است. ممکن است مردنی باشد. ممکن هم هست سالم شده باشد. اگر خداوند یک افراد جنایتکاری را مهلت می‌دهد، برای بعد گذاشته است. «وَ جَعَلْنا لِمَهْلِکِهِمْ‏ مَوْعِداً» (کهف/59) قرآن می‌گوید: همه مجرمین را گوشمالی نمی‌دهیم. یک مجرمین را تا خلاف کردند حالشان را می‌گیریم. بعضی مجرمین هم می‌گوید: بگذار جاوید شاه بگویند. بعد مرگ بر شاه هم خواهند گفت. بعضی هم ممکن است کاری نداشته باشیم، برای قیامت گذاشته است. مثل قالی که چرک است را می‌گذارند عید بشویند. لباست چرک شود می‌شویی. منتهی هرچه عقب بیافتد، شستن آن سخت‌تر می‌شود. قالی را که می‌خواهند بشویند لگد می‌کنند. با دسته بیل می‌شویند. یعنی اگر به عقب افتاد خطرش بیشتر است.
شریعتی: تک تک نکاتی که گفتید احساس کردم یک مشکل اساسی داریم و اینکه تفکر و تدبر ما خیلی کم است. اگر خوب فکر کنیم و درست تدبر کنیم قدر خیلی از نعمت‌ها را می‌دانیم.
حاج آقای قرائتی: هر انسانی با یک انسان شناس گره بخورد.    ولو تلفنی رابطه داشته باشد. بالای سی چهل سال درس خوانده باشد. مشکلات فکری که وجود دارد تلفن کند و سؤال کند.
شریعتی: این هفته قرار است از مقام علمی علامه میرجهانی اصفهانی تجلیل کنیم که صاحب کتاب «البکاء للحسین» است. از فضیلت گریه بر سیدالشهداء هرچقدر بگوییم کم گفتیم. دوستانی که اهل تحقیق و مطالعه هستند، یکی از بهترین منابعی که در باب گریه بر سید الشهداء می‌توانند تهیه کنند همین کتاب مرحوم میرجهانی اصفهانی است. امروز صفحه 122 قرآن کریم، آیات 84 تا 90 سوره مبارکه مائده در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‏ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ «83» وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ «84» فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ «85» وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ «86» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ «87» وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ «88» لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ فَکَفَّارَتُهُ إِطْعامُ عَشَرَهِ مَساکِینَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ أَوْ کِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَهِ أَیَّامٍ ذلِکَ کَفَّارَهُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ «89» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ «90»
ترجمه: و (آن مسیحیان) هرگاه آیاتى را که بر پیامبر نازل شده مى‏شنوند، مى‏بینى که چشمانشان از این‏که حقّ را شناخته‏اند از اشک لبریز مى‏شود و مى‏گویند: پروردگارا! ما ایمان آوردیم، پس نام ما را در زمره‏ى گواهى‏دهندگان (به حقّ) بنویس. و (مى‏گویند:) چرا به خداوند و حقّى که (از سوى او) براى ما آمده ایمان نیاوریم؟ در حالى که امید داریم پروردگارمان ما را همراه صالحان وارد (بهشت) سازد. پس خداوند به پاس این سخن (و گواهى‏شان) به ایشان باغهایى که از پاى (درختانش) نهرها جارى است پاداش داد، همواره در آن ماندگارند و این است پاداش نیکوکاران. و کسانى که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، آنان اهل دوزخند. اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزهاى پاکیزه‏اى را که خدا براى شما حلال کرده است، بر خود حرام نکنید و از حد نگذرید که خدا تجاوزگران را دوست نمى‏دارد. و از آنچه خداوند، روزى حلال و پاکیزه به شما بخشیده بخورید و از خدایى که به او ایمان دارید، پروا کنید. خداوند، شمارا به خاطر سوگندهاى لغو وبیهوده بازخواست نمى‏کند، لیکن براى شکستن سوگندهایى که (از روى اراده) بسته‏اید، مؤاخذه مى‏کند، پس کفاره آن (شکستن سوگند) طعام دادن به ده بینواست، از نوع متوسط آنچه به خانواده‏ى خود مى‏خورانید، یا پوشاندن ده فقیر است، یا آزاد کردن برده‏اى. پس کسى که (غذا و لباس براى ده فقیر نداشت و برده‏اى) نیافت، سه روز روزه بگیرد. این کفاره‏ى سوگندهاى شماست، هرگاه که سوگند خوردید، (و آن را شکستید) و سوگندهایتان را مراقبت کنید، این گونه خداوند آیات خود را براى شما بیان مى‏کند، تا او را شکر کنید. اى کسانى که ایمان آورده‏اید! همانا شراب و قمار و بت‏ها و تیرهاى قرعه، پلید و ازکارهاى شیطان است، پس از آنها بپرهیزید، تا رستگار شوید.
شریعتی: اشاره قرآنی این صفحه را بیان کنید و جمع بندی مباحث را بشنویم.
حاج آقای قرائتی: این صفحه که تلاوت شد، «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ» ای مؤمنین اینکه خدا حلال کرده است، حرام نکنید. بعضی‌ها حرام خدا را حلال می‌دانند. می‌دانند حرام است ولی باز هم مصرف می‌کنند. بعضی‌ها هم حلال خدا را حرام می‌دانند. زمان شاه اخبار هم برای ما حرام بود. یادم نمی‌رود در قم در یک مدرسه درس می‌خواندم که به من نشان بدهند این رادیو را می‌بینی، طلبه دارد یواشکی رادیو گوش می‌دهد. اخبار رادیو گوش دادنش حلال است! ولی آن زمان حرام بود. یکوقت می‌بینی آهنگ حرام هم حلال می‌داند. خوشا به حال کسی که سلیقه‌ای عمل نکند. ما بنده خدا باشیم، خدا ما را آفریده است. امام که آفریده می‌داند چه آفریده است. بایدها و نبایدهای ما، سبک زندگی ما، حبّ و بغض ما، موضع گیری ما، زنده باد و مرده باد ما همه باید قانون باشد. حتی حلالیت طلبیدن، بنده غیبت شما را کردم. می‌گویم: آقا ببخشید غیبت شما را کردم حلال کن. لازم نیست بگوییم. می‌گوید: آقا ببخشید غیبت شما را کردم حلال کن! لازم نیست به او بگویی. بگو: خدایا من غیبت شما را کردم، ما را ببخش او هم ببخش!
یکوقت آیت الله العظمی گلپایگانی خدا رحمتش کند، گفتم: اگر غیبت کسی را کردیم، باید به او بگوییم؟ آیت الله گلپایگانی گفت: نه، به او بگویید دوباره ناراحت می‌شود. یکبار غیبتش را کردی و یک غلطی کردی. حالا وقتی می‌گویید: غیبت تو را کردم، دوباره حال او را می‌گیری. می‌گوید: چه کسی گفته است و چه چیزی گفته است؟ غیبتش را کردی حلال کن. لازم نیست به او بگویی. ما باید یاد بگیریم، حلالیت طلبیدن‌های ما هم روی اصول باشد. گاهی سفارش‌های ما گناه است. مثلاً عزاداری می‌کنیم، صدای بلندگو اذیت می‌کند. افراط و تفریط! «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ»» (اسراء/29) قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید به فقرا کمک کنید، همه اموالت را نده! مشتت بسته نباشد. نه مشتت را ببند که هیچکس به هیچ چیز ندهی. نه باز کن همه را بده! به هر حال این آیه می‌آید می‌گوید: اگر یک چیزی را خدا حلال کرده است، تو حرام نکن. مرد خوشش می‌آید که خانم رنگ روشن بپوشد. خانم یا قهوه‌ای می‌پوشد یا سرمه‌ای یا سیاه! شوهر می‌گوید: من این رنگ را دوست ندارم. خانم می‌گوید: نمی‌توانم مثل دخترها قرتی باشم. این کلمه را بگویی: گناه کردی. تو باید طبق میل شوهرت رنگ لباسی که او دوست دارد را بپوشی. آقا دهانش بوی سیگار می‌دهد. خوب خانم دوست دارد همسرش بوی خوب بدهد. ما نباید حلال خدا را حرام کنیم.
یک روز امام صادق پیراهن سرخ پوشیده بود. یک نفر دید گفت: آقا، این رنگ برای شما خوب نیست. شما امام صادق هستی. گفت: زنم دوست دارد. من باید دل او را بدست آورم. وقتی حلال است چرا می‌گویی: حرام است. یا مثلاً من دیدم طلبه‌ها در قم می‌خواهند خانه‌شان نزدیک حرم باشد که به درس‌ها برسند. نزدیک حرم خانه گران، زمین گران، رهن بالا و اجاره سنگین است. گفت: برویم بیرون به درسمان برسیم. گفتم:سوار موتور شویم برویم. گفت: نه زشت است با موتور برویم. آخوند سوار موتور شود. گفتم: حرام است. چطور سوار ماشین شدن حلال است ولی سوار موتور شدن حرام است؟ فرق اینها چیست؟ خود بنده عد‌ه‌ای را دیدم چند موتور تهیه کردیم، با عمامه سوار موتور شدند تاب خوردند و این سد را شکستند. یعنی ما گاهی خودمان روی پای خودمان قفل می‌زنیم. با اینکه نه عقل می‌گوید، نه وحی می‌گوید. هرکس هر سلیقه‌ای دارد بگوییم: در اینکه امام رضا فرمود: اگر من امام رضا هم حرف زدم، بگویید: کدام آیه این را گفته است؟ دلیل قرآنی‌اش چیست؟ به چه دلیل شما این را حرام می‌دانید؟ مثل کسی که یک مدرسه وقف کرده بود و گفته بود: من راضی نیستم کسی در این مدرسه زندگی کند جز اینکه نماز شب بخواند. خدا نماز شب را مستحب کرده است. تو چرا نماز شب را سخت می‌کنی. من می‌خواهم دعای کمیل بخوانم، چرا اینقدر مصیبت می‌خوانی که سه ساعت طول بکشد؟ یک ربع دعای کمیل را بخوان، طوری که هرکس هرجا خواست برود، برود.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای قرائتی: همه دعاها مستحب است جز یک دعای واجب و آن هم «اهدنا الصراط المستقیم» است. نماز واجب است و در نماز حمد واجب است و باید این دعا را بخوانیم. مثل جاده‌ای که نوشته: احتیاط، احتیاط! جاده لغزنده است. این پیداست هی لغزش پیدا می‌کنیم. یا افراط، یا تفریط! خدایا از الآن تا ابد همه ما را در همه چیز در راه مستقیم هدایت بفرما. یعنی درست تشخیص بدهیم و درست بفهمیم. درست عمل کنیم، درست بگوییم و درست موضع گیری کنیم، درست درس بخوانیم، درست برنامه ریزی کنیم. «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی همه ما را در همه چیز به راه مستقیم هدایت بفرما.
یکوقتی در نجف طلبه بودم و توفیقی داشتم پیاده تا کربلا بروم. زمانی که رفتم یک کار خوبی کردم. همین که پیاده می‌رفتم می‌گفتم: این ده متر برای آیت الله سعیدی. این ده متر برای مرحوم مطهری، این ده متر برای شیخ مفید، یعنی همینطور که راه می‌رفتم هر چند متر می‌گفتم: ثواب چند متر برای فلانی، آقایانی که کربلا می‌روید، همانطور که قدم برمی‌دارید به نیابت از آنها بردارید. شما که این همه راه می‌روید. هر ده متر برای یک کسی بروید. ما را هم دعا کنید.
شریعتی: السلام علی ساکن الکربلا…

Comments (0)
Add Comment