شیوه‌های تعلیم و تربیت(2)

1- تواضع و مردمی بودن معلّم و مربّی
2- بهره‌گیری از خنده و شادی در آموزش
3- هدف از ورزش، تفریح و خدمت
4- توجه دادن به استعدادها و ظرفیت‌ها
5- نقش روان‌گویی در گسترش آموزش
6- جهت دار بودن آموزش‌های رسمی
7- دوری از مباحث کم فایده
8- پیشگامی و پیشقدمی معلّم در امور تربیتی

موضوع: شیوه‌های تعلیم و تربیت(2)

تاریخ پخش:  31/01/91

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحثمان راجع به این بود که در گفتگوی با نسل نو، استاد دانشگاه، معلم، پدر و مادر، چگونه باشیم. چه بگوییم؟ چگونه بگوییم؟ این سه تا بحث را… چگونه باشیم؟ چه بگوییم؟ چگونه بگوییم؟ در چگونه بگوییم گفتم از مثل خیلی می‌شود استفاده کرد. مثلاً این آیه را چگونه تفسیر می‌کنید سر کلاس. بچه‌ها هم تقریباً همه حفظ هستند. «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» (عنکبوت/45) نماز جلوی فحشا و منکر را می‌گیرد. یک مثال می‌زنیم. آدمی که لباس سفید پوشید خودش روی زمین سیاه نمی‌نشیند. نه که نتواند بنشیند، می‌تواند بنشیند ولی سعی می‌کند که ننشیند. این یک مثال.

مثلاً می‌خواهی بگویی اگر نماز قبول شود باقی کارها هم قبول می‌شود. نماز نباشد باقی کارها هم قبول نیست. یک مثل بزنم. بگو اگر سوزن فرو رفت، نخ هم فرو می‌رود. سوزن ایستاد، نخ هم می‌‌ایستد. یک مثل است. «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردت رد ما سواها» (بحارالانوار/ج10/ص393) اگر نماز قبول شود باقی کارها هم قبول می‌شود. همه کارهای خیر را بکنی نماز نخوانی قبول نیست. یک مثال دیگر. تمبر بچسبد نامه به مقصد می‌رسد. تمبر نچسبد بهترین مطالب را توی پاکت بگذاری، بهترین مطالب، بهترین نویسنده، بهترین خط، بهترین کاغذ، بهترین قلم، بهترین جوهر، همه این بهترین‌ها باشد، اما یک تمبر نباشد نامه به مقصد نمی‌رسد. این مثال خوبی است. این چگونه بگوییم. اما چگونه باشیم. راجع به اینکه چگونه باشیم؟

1- تواضع و مردمی بودن معلّم و مربّی

1- قرآن می‌گوید: تواضع؛ اصلاً قرآن نازل شد. یعنی پایین آمد تا ما بفهمیم. ائمه ما نازل شدند. «کنتم» جمله‌اش یادم بود، همین الآن پرید. که شما انواری بودید در جای دیگر. آنوقت خدا شما را در زمین قرار داد، که دسترسی پیدا کنید. ارواح مقدسه ائمه و انبیاء، اینها برای یک دنیای دیگر هستند، خدا اینها را در دسترس ما گذاشت. مثل اینکه اختراع برق و کارخانه‌ی برق جای دیگر است. منتها یک سیمش را در خانه‌ی شما وصل کردند، تا شما را روشن کنند. «و جعلکم فی بیوت».

معلم، مربی، پدر، مادر، استاد دانشگاه باید تواضع داشته باشد. چرا مثلاً اساتید با دانشجوها با هم غذا نخورند. چرا سرهنگ‌ها و سرگردها با هم غذا نخورند. با هم باشیم، با هم بازی کنیم، با هم بخندیم، با هم باشیم. معلم خوب سه تا شرط دارد. از مردم باشد «رَسُولاً مِنْهُم‏» (بقره/129). در مردم باشد  «رسولا فیهم». با مردم باشد «وَ الَّذینَ مَعَهُ» (اعراف/64). «منهم، فیهم، معه» هر سه تا در قرآن است. «منهم» یعنی از مردم، «فیهم» یعنی در مردم، «معه» یعنی با مردم. بچه‌ها در مدرسه نماز جماعت بخوانند. اگر معلم و دبیر و رئیس دبیرستان و همه، دبیر فیزیک و شیمی، امور تربیتی اگر همه نماز جماعت رفتند خوب نماز شلوغ می‌شود. اما اگر به بچه‌ها گفتید بروید نماز، خودمان در دفتر نشستیم چای می‌خوریم، این نماز…

این نصیحت نیست که من بکنم. این وظیفه‌ی شما است. قرآن می‌فرماید: «الَّذینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاه» (حج/41) مؤمن به مقداری که قدرت دارد باید نماز را… قدرت شما این است که یک کلاس داری، بچه‌ها چشمشان به شما است. خانم‌ها اگر در مدرسه نماز بخوانند دخترها هم یاد می‌گیرند. اگر خانم وزیر در نمازخانه آمد، پرسنل هم می‌آیند. اگر نیامد آنوقت نمازخانه، برای تلفن‌چی و آبدارچی و شغل‌های عادی می‌شود. خود وزیر و معاونین و مدیر کل‌ها باید در نماز بیایند. تواضع، «وَ اخْفِضْ جَناحَک‏» (حجر/88) جناح یعنی بال، پیغمبر بال‌هایت را برای مسلمان‌ها باز کن. تو مربی آنها هستی. باید تواضع کنی.

2- مشورت؛ چه اشکال دارد که معلم از بچه‌ها مشورت کند. «شاورهم» این «هم» اینطور نیست که، مشورت کنید. نظر شما چیه؟ ممکن است به ذهن بچه چیزی برسد که به ذهن معلم نرسد. ابراهیم صد ساله بود تقریباً، اسماعیل سیزده ساله بود تقریباً، صد ساله با سیزده ساله مشورت می‌کرد. گفت: «فَانْظُر» یعنی نظر بده، «ما ذا تَرى‏» (صافات/102) رأی تو چیست؟ «فَانْظُرْ» نظر بده، «ما ذا تَرى‏» رأی تو چیست؟ تواضع، مشورت.

2- بهره‌گیری از خنده و شادی در آموزش

3- خنده حلال، نه طنز؛ من دیروز طنز را در لغت دیدم. طنز به معنای تحقیر است. طنز به معنای لغوی درست نیست. که ما کسی را تحقیر کنیم، دست بیاندازیم، ولی مزاح خوب است. خنده حلال و خنده‌ی حکیمانه! من دو سه سال است این فریاد را می‌زنم، خیلی دوست دارم، آموزش و پرورش قیام کند چون بهترین نهادی است که می‌تواند قیام کند. ما تقریباً یک میلیون معلم داریم. هر معلمی یک خنده‌ی حلال در 5 سطر بنویسد. بالاخره یا در کتابی خوانده، یا از پدرش شنیده، یا جایی یک شعری است. یک طنز حلال، که 5 سطر هم بیشتر نباشد، که هم آدم بخندد، هم از خدا غافل نشود. اگر ما یک کاری کنیم مردم را غافل کنیم، می‌گویند: این سرگرمی است.

خیلی وقت‌ها می‌گوییم: آخر این چه فایده‌ای داشت؟ می‌گوید: بابا این سرگرمی است. ما حق داریم مردم را سرگرم کنیم، باید اگر هم می‌خندانیم خنده‌ای باشد برای اینکه یک کار مفیدی کنیم. مثل غذا می‌گوید: «کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ» برای اینکه «وَ اعْمَلُوا صالِحاً» (مؤمنون/51) قرآن می‌گوید: غذای خوب بخور، تا یک عمل صالحی انجام بدهی. ما خنده‌ای که بستری شود برای گوش دادن حرف‌ها، من اگر بخندانم در 5 دقیقه از حرف‌هایم، مخاطبین بیشتری پای تلویزیون هستند. پس هیچ مانعی ندارد سی دقیقه‌ای که حرف می‌زنم 5 بار بخندانم، هر 5 دقیقه یکبار بخندانم و در عوض دو میلیون بیننده بیشتر شود. 5 بار می‌خندند دو میلیون قال الصادق بیشتر گوش می‌دهند. این خنده حلال است.

ولی ما حق نداریم مردم را غافل کنیم. قرآن یک چیزی می‌گوید برای غافل‌ها ولی خیلی تعبیر بدی است. بگذارید بنویسم آیه‌ی قرآن است. قرآن می‌فرماید: «أُولئِکَ» افرادی هستند «کَالْأَنْعام‏» (اعراف/179) مثل چهارپا هستند. بعد می‌گوید: «بَلْ هُمْ أَضَل‏» نه نه نه نه! از چهارپا هم بدتر هستند. می‌گوییم: از الاغ بدتر؟ می‌گوید: بله بدتر هستند. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: «أُولئِکَ» می‌دانی چرا بدتر هستند، «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ» (اعراف/179) اینها غافل هستند. اگر کسی غافل باشد قرآن می‌گوید: از چهار پا بدتر است. غفلت از چه؟ غفلت از خیلی چیزها. غفلت از خدا، «نَسُوا اللَّه‏» (توبه/67)، خدا را فراموش می‌کنند. غفلت از معاد «نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ» (ص/26). غفلت از مکتب «أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها» (طه/126) غفلت از فقرا «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکینَ» (مدثر/44) غفلت از استعدادها، استعدادت را کجا مصرف کردی؟ غفلت از دشمن، دشمن در کمین است تو چرا غافل هستی؟ غفلت… ما حق نداریم در فیلم‌هایمان، در کتاب‌هایمان، در جدول‌های روزنامه‌هایمان سرگرمی درست کنیم، مگر اینکه سرگرمی هدفمند باشد. اگر دولت ما یارانه‌ها را هدفمند کرده، ما باید عمرمان را هدفمند کنیم. خنده هدف داشته باشد، گریه هدف داشته باشد. گریه هم همینطور است. گریه هم باید هدفمند باشد. بعضی‌ها همینطور الکی گریه می‌کنند. الکی گریه می‌کنند. گریه باید هدفمند باشد.

یک کسی بود مفاتیح را که دست می‌گرفت، می‌گفت: مفاتیح، چاپ افست، اِه.. اِهه… بابا چاپ افست که گریه ندارد. (خنده حضار) این از چاپ افست‌اش گریه می‌کرد. قرآن می‌گوید: «دمع»، «دمع» یعنی اشک، اگر گریه می‌کنی، «دمع» یعنی گریه، «الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا» (مائده/83) قرآن می‌گوید: گریه باید براساس معرفت باشد. خنده حکیمانه، گریه حکیمانه، تفریح حکیمانه،

3- هدف از ورزش، تفریح و خدمت

ورزش حکیمانه، اسلام می‌گوید: یک ورزشی بکن که در آن حکمت باشد، مثل شنا. کسی اگر شنا و قایقرانی بلد باشد، ضمن اینکه شنا امروز یک تفریحی است، فردا هم خودش را نجات می‌دهد، بچه‌اش را نجات می‌دهد، اسب سواری شما بگو موتور سواری، ماشین سواری، این آموزش‌های سواری ضمن اینکه یک تفریحی است، فردا هم می‌تواند کسی که رانندگی بلد است یک مشکلی از خودش و جامعه حل کند. تیر اندازی و انواع آموزش‌های نظامی، امروز تفریح است، فردا هم می‌تواند کسی که اسلحه بلد بود از خودش و وطنش و ناموسش و کشورش و فکرش دفاع کند. ورزش ما هم گل و فوتبال و والیبال نیست. گل و والیبال یک تفریحی هست اما هیچ چیز نیست که خوب شد ما گل زدیم وگرنه وضع مملکت به هم می‌ریخت. ورزش ما باید ورزش هدفمند باشد. بچه‌های روستایی دیگر گول نخورند بگویند: ما هم مثل شهری می‌خواهیم فوتبال بازی کنیم. نمی‌گویم فوتبال بد است. می‌خواهم بگویم: والیبال و فوتبال و بازی‌هایی که الآن هست، امروز یک لذتی هست، اما فردا نمی‌شود به جامعه خدمت کرد. اما اگر شما تیر اندازی بلد باشی، شنا بلد باشی، قایقرانی بلد باشی، انواع آموزش‌های نظامی را بلد باشی، می‌توانی به کشور خدمت کنی.

تفریحی بکنید که امروز لذت، فردا خدمت. بعضی از ورزش‌ها نه امروز دارد، نه فردا، مثل بوکس، امروز می‌زند دندانت را می‌شکند، فردا هم هیچی! بعضی‌ها امروز لذت است مثل والیبال و فوتبال و اینها، یک تفریحی است، بالاخره بازی پر هیجانی است. اما امروز لذت دارد ولی فردا خدمت در آن نیست. ما باید همه کارهایمان هدفمند باشد.

مگر نمی‌خواهی وقت بگذاری چرا می‌گویی: شش بعد از ظهر! بگو: نیم ساعت بعد از نماز مغرب! اگر زمستان است. تابستان است چرا می‌گویی: هشت شب! یا نه شب، بگو: نیم ساعت بعد از نماز مغرب. می‌خواهی مسابقه بگذاری، چرا می‌گویی: از پمپ بنزین تا پمپ بنزین؟ بگو: از این مسجد تا آن مسجد. گوشواره می‌خواهی بخری، بگو:گوشواره می‌خرم اگر نمره‌ات بیست بود. اگر یک صفحه قرآن بی غلط خواندی گوشواره برایت می‌خرم. یعنی حالا که گوشواره را می‌خری این را جهت بدهید. آب که به صورتت می‌ریزی خوب قصد وضو کن. همه کارهایمان باید… حدیث داریم خوابتان هم هدفمند باشد. خوراکتان هم هدفمند باشد.

خنده حلال، آموزش و پرورش بیاید اقدام کند یک سایت خنده… معلم چهار پنج ساعت سر کلاس بوده خسته شده. به خصوص این معلمین مدارس استثنایی که واقعاً کارشان سخت است، ولذا دولت باید برای اینها یک حساب ویژه‌ای باز کند. حالا اگر از نظر حقوق هم یکسان هستند، در اداره‌ها می‌آیند کارشان را راه بیاندازید. بالاخره با بچه‌های ناتوان دارد سر و کله می‌زند. حساب اینها فرق می‌کند. شد؟ این معلم خسته به خانه آمده، سایت حلال را باز می‌کند، از همکاران خودش، یک میلیون معلم، یک میلیون خنده فرستادند، پنج تا را می‌خواند می‌خندد. عرض کردم خنده‌ی غافلانه نباشد، خنده‌ی حکیمانه باشد. یعنی هم چیز یاد بگیرد و هم بخندد.

4- بین بچه‌ها تبعیض نباشد. بچه‌ها حساس هستند. چرا به او سه ثانیه نگاه کرد، به من یک ثانیه؟ چرا به او گفت: بفرما، به او گفت: بنشین؟ تبعیض نباشد. «وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَه» (نهج‌البلاغه/ص383) حضرت امیر می‌فرماید: نگاه‌هایت یکسان باشد.

4- توجه دادن به استعدادها و ظرفیت‌ها

5- توجه دادن به جوهر شاگرد؛ این هم خیلی مهم است که به بچه‌ها بگوییم شما باید جوهر داشته باشید. اگر کسی صیاد باشد، مهم نیست برایش، دریا آبش شور است یا شیرین. در هردو ماهی می‌گیرد. اگر کسی قایقران باشد، مهم نیست دریا شور است یا شیرین در هردو قایقرانی می‌کند. اگر کسی غواص باشد برایش مهم نیست دریا شور است یا شیرین در هردو لؤلؤ و مرجان درمی‌آورد. یعنی چه؟ یعنی خودت صیاد هستی، غواص هستی، ناخدا هستی، اگر خودت جوهر داشته باشی در همه شرایط، جوهر داری یا نداری؟ کامپیوتر دارم یا ندارم؟ آن کسی که جوهر دارد بدون کامپیوتر هم رشد می‌کند. آن کسی که جوهر ندارد، دور تا دورش هم کامپیوتر بگذارند، رشد نمی‌کند. قلم آدم را نویسنده نمی‌کند. عشق به نوشتن آدم را نویسنده می‌کند. خیلی از بچه‌ها مثلاً هی فکر می‌کنند امکانات، امکانات، امکانات، الآن امکانات زیاد است اما حالا هرکس امکاناتش بیشتر است باسوادتر است. بارها و بارها شاید من این را صد بار گفتم.

خدا حاج احمد آقا را رحمت کند. می‌گفت: امام کتاب‌هایش از دویست تا بیشتر نبود. هیچوقت کتاب‌های امام خمینی، از دویست تا بیشتر نبود. هم مرجع شد و هم رهبر شد. دنیا را هم تکان داد. ما کتابخانه‌های سوپردولوکس داریم، اصلاً هیچی، سر کلاس بگویید امکانات بی‌ اثر نیست. اما مهمتر از امکانات اراده است. کسی تصمیم داشته باشد شاگرد اول شود، به کتاب‌های کتابخانه شاگرد اول می‌شود. اگر حال مطالعه نداشته باشد، زیباترین کتاب را هم به او بدهی رفوزه می‌شود. کتاب مهم است، کامپیوتر مهم است، ولی مهمتر از همه اراده است.

5- نقش روان‌گویی در گسترش آموزش

روانگویی؛ من نمی‌دانم چه کسی گفته علم یعنی قلمبه گفتن. قرآن را که قبول داریم. قرآن می‌گویم: «لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ» (قمر/17) روان بگو. به خصوص مطالب دینی را. مطالب دینی را روان بگو. خط را در مسابقات گم نکنید. سن را فراموش نکنید.

یکوقت من شنیدم که یکی از این همکارهای امور تربیتی بچه‌های کلاس دوم دبستان را، این نه سالش است، برده جمکران مناجات عارفین را می‌خواند. «الهی قلبی محجوب، نفسی معیوب» گفتم: آخر بچه نفس نداری. برو گردویت را بخور. مناجات عارفین را به بچه هفت ساله یاد می‌دهد.

یا یک بچه‌ای داشتیم نوه‌ی ما بود، رفتند برای حفظ قرآن. این مربی من نمی‌دانم عقلش کجا بود. این مربی یک چیزی یاد او داد که مراجع تقلید هم حفظ نیستند. سخت ترین آیات قرآن این است. «وَ الْمَوْقُوذَهُ وَ الْمُتَرَدِّیَهُ وَ النَّطیحَهُ وَ ما أَکَلَ السَّبُع‏» (مائده/3) به حضرت عباس بعضی از مراجع حفظ نیستند. آخر این بچه‌ی چهار ساله آمده بابا، بچه‌ی چهار ساله می‌خواهد قرآن حفظ کند، دو تا کلمه «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسانا» (بقره/83)، «فَاذْکُرُونی‏ أَذْکُرْکُم‏» (بقره/152) آیات دو کلمه‌ای، سه کلمه‌ای، آخر آیه‌ی پنج سطری را به بچه‌ی دو ساله یاد می‌دهید. مثل اینکه نوزاد استخوان ماهی در حلقش گیر می‌کند. پر از استخوان. ما باید بدانیم با چه کسی چقدر حرف می‌زنیم. هرکسی یک شأنی دارد، ظرفیت را در نظر بگیریم.

گاهی افراد می‌خواهند تفسیر مطالعه کنند. قبل از آنکه تفسیر نمونه را مطالعه کنند که آیه را قشنگ، تفسیر نمونه هم علمی است. اما خوب حالا چون روان است ما فکر می‌کنیم ساده است. نه علمی علمی است. قبل از آنکه تفسیر نمونه را بخواند، می‌رود المیزان می‌خواند. می‌گوید: نه علمی… نمونه که فارسی است. باید المیزان بخوانم. علامه طباطبایی استاد مطهری است.این فکر می‌کند کار خوبی می‌کند. این مثل آن می‌ماند که بچه سردش است، یک لحاف کرسی رویش بیاندازد، خوب خفه می‌شود. این هنر نیست که شما اگر بچه سردش است، لحاف کرسی رویش بیاندازد. المیزان خواندن مهم نیست، فهمیدن مهم است. تو زود است المیزان بخوانی. بگذار دندان‌هایت دربیاید، غذا بجو. فعلاً باید شیر بخوری، بعد باید فرنی بخوری. ما گاهی وقت‌ها ادای محققین را درمی‌آوریم. فکر می‌کنیم اگر المیزان را مطالعه کنیم.

گاهی وقت‌ها هم خودمان را جهنمی می‌کنیم به خاطر پز. مثلاً داستان راستان یک قصه‌ای دارد. مرحوم مطهری نوشته که این از مستدرک الوسایل، حدائق الناظره، یک قصه‌ای را مثلاً از مستدرک، حالا ما می‌خوانیم سر کلاس نمی‌گوییم: این برای داستان راستان است. برای اینکه اگر بگوییم: از داستان راستان است خواهند گفت: استاد کتاب داستان مطالعه کرده است. می‌گوییم: این حدیث در کتاب مستدرک الوسایل است. فکر می‌کنیم که مثلاً یک کلمه‌ی قلمبه‌ای بگوییم که بگویند: اوه… اوهه… آقا چقدر باسواد است. خانم چقدر باسواد است. قرآن می‌گوید: اینها که آدرس دروغ می‌گویند، خودشان ندیدند آدرس را از کس دیگری می‌گیرند و می‌گویند، اینها قطعاً جهنمی هستند. اوه، اوه، اوه… چقدر آیه داغ است. «یُحِبُّون‏» یعنی خوشش می‌آید، از چه چیزی محبت دارد، «یُحِبُّون‏» محبت دارد، «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا» دوست دارد ستایش شود، دوست دارد حمد شود، ستایش شود، به چه «بِما لَمْ یَفْعَلُوا» (آل‌عمران/188) به کاری که انجام نداده است.

خوشش می‌آید به او دکتر بگویند با اینکه دکتر نیست. مهندس به او بگویند، با اینکه مهندس نیست. آیت الله بگویند، با اینکه آیت الله نیست. کسی که خوشش بیاید ستایش شود، «یُحِبُّونَ أَنْ یُحْمَدُوا» دوست دارد ستایش شود «بِما لَمْ یَفْعَلُوا» به کارهایی که انجام نداده است. مستدرک الوسایل را ندیده، کتاب داستان راستان را دیده، اما چنان می‌گوید: مستدرک الوسایل را که مردم می‌گویند: اوه اوه، این آقا مستدرک الوسایل دیده است. خدا می‌گوید: «فَلا تَحْسَبَنَّهُمْ» یعنی احتمال نده که اینها بهشتی باشند. «بِمَفازَهٍ» یعنی فوز، یعنی رستگاری، احتمال نده اینها رستگار هستند، اینها قطعاً بدبخت هستند. آیه خیلی داغ است. که چه؟ گاهی وقت‌ها به کسی می‌گویند: استاد حوزه و دانشگاه که حضرت عباسی من می‌شناسم نه در حوزه درس داده و نه در دانشگاه. هرچه هستیم بگوییم. «قل» بگو، «إِنْ أَدْری» (جن/25) بگو بلد نیستم. خدا به پیغمبرش می‌گوید: بگو: بلد نیستم. چه اصراری داریم هی بگوییم دکتر، مهندس، نه آقا من دکتر نیستم. من مهندس نیستم. من فقیه نیستم. بی روغن سرخ نکنید. خدا خواسته باشد عزتت بدهد، عزتت می‌دهد.

کلمه‌ی فارغ التحصیل را بیایید از فرهنگ برداریم. ما در اسلام فارغ التحصیل نداریم. خلاص!خدا به پیغمبرش می‌گوید: تو فارغ التحصیل نیستی، «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً» (طه/114) «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنی‏ عِلْماً» یعنی چه؟ یعنی ما فارغ التحصیل نداریم. مگر آدم با صد تا کتاب فارغ می‌شود؟ افرادی که یک عمری درس خواندند هنوز احساس کمبود می‌کنند. فارغ التحصیل در اسلام نداریم.

6- جهت دار بودن آموزش‌های رسمی

7- درس‌ها باید جهت داشته باشد. برادرهای آموزش و پرورشی، اساتید دانشگاه، روحانیون عزیز، من هم همکار شما هستم. باید این را بگویم. قرآن می‌گوید: درس باید جهت داشته باشد. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک‏» (علق/1) «اقْرَأْ» باید «بِاسْمِ رَبِّ» باشد. الآن دنیا، «اقْرَأْ» هست، «بِاسْمِ رَبِّ» نیست. و لذا فارغ التحصیلش، متخصصین‌شان خودشان را به آمریکا می‌فروشند. دلار می‌گیرند و بمباران می‌کنند. آن کسی که بمباران می‌کند بی‌سواد که نیست. متخصص است، منتها تخصصش را به طاغوت فروخت. چون «اقْرَأْ» بود، «بِاسْمِ رَبِّ» نبود. سوزن بود، نخ نداشت. سوزن با نخ می‌دوزد، سوزن بی‌نخ خون می‌اندازد. «اقْرَأْ» باید «بِاسْمِ رَبِّ» باشد.

من یک چیزی را یکبار گفتم، می‌خواهم تکرار کنم. ممکن است اگر زنده باشم ده بار دیگر هم تکرار کنم. چون اشتباه می‌کنیم می‌گوییم یکبار دیگر گفتیم. بعضی چیزها را باید دائماً گفت. قرآن در آخر سوره‌ی «اقْرَأْ» که سجده واجب دارد. چهار جای قرآن چهار آیه داریم هرکس بخواند باید سجده واجب کند. یکی این است. من نمی‌خوانم شما هم نخوانید. سوره‌ی علق اولش می‌گوید: «اقْرَأْ» برو سراغ خواندن، قرائت کن، آخرش آیه‌ی سجده واجب دارد. آخر سوره‌ی علق می‌گوید: باید سجده کنی و به خدا قرب پیدا کنی. یعنی چه؟ یعنی آموزش و پرورش، دانشگاه، حوزه، تمام مسؤولین فرهنگی، ارشاد، فیلم‌ساز، تمام کسانی که دستشان در فرهنگ است باید «اقْرَأْ»‌شان به سجده ختم شود. اگر باسواد شدیم،بنده‌ی خدا نشدیم این «اقْرَأْ» وبال است. علمی مفید است که ما را بنده‌ی خدا کند. باید دبیرستانی ما بیش از راهنمایی‌ها در نماز جماعت بیایند. باید دانشجوهای ما بیش از دبیرستانی‌ها بیایند. باید ترم ششمی‌ها بیش از ترم دومی‌ها به استاد دانشگاه سلام کنند.

هرکس باسوادتر است باید تواضعش به پدر و مادرش بیشتر باشد، به معلمش بیشتر باشد. الآن دبستانی‌ها ادبشان به معلم بیشتر است یا راهنمایی‌ها؟… بگویید… دبستانی‌ها! راهنمایی‌ها احترامشان به استاد بیشتر است یا دبیرستانی‌ها؟ راهنمایی‌ها! این یعنی چه؟ یعنی هرچه باسوادتر می‌شود، پرخاش‌تر، پرروتر، بی‌ادب تر، خوب پیداست ما در مسائل علمی شکست خوردیم.«اقْرَأْ» باید آخرش به سجده کشیده شود. «اقْرَأْ» باید «بِاسْمِ رَبِّ» باشد. «ثمره العلم العبودیه» ثمره‌ی علم بندگی است. امام زین العابدین در دعای مکارم الاخلاق می‌گوید: خدایا، به هرچه عنوان اجتماعی من بیشتر می‌شود، تواضع من بیشتر شود. نه اتاق من درازتر شود. ایشان مدیر کل است. اتاقش 35 متر! معاون وزیر است، 35 متر کم است. 40 متر! خود وزیر است، 80 متر! فکر می‌کنیم هرکس رئیس است اتاقش باید دراز باشد. اسلام می‌گوید: هر اتاقی مراجعه‌اش بیشتر است باید درازتر باشد. ممکن است وزیر روزی ده تا ملاقات دارد، آن نفر پنجم روزی 40 تا مراجعه دارد. اتاق چهل متری را به پنجم می‌دهند، وزیر در اتاق پنج متری برود. چون او ده نفر را می‌خواهد ببیند او چهل نفر را. تقسیمات ما، ارزش‌های ما…

8- معلم خوب باید سوز داشته باشد. خدا آیت الله العظمی گلپایگانی را رحمت کند. یک روز سر درس ما بودیم، «اللَّهُ أَکْبَر»! توفیقی داشتیم مقداری سر درس ایشان رفتیم. گفت: من گاهی که می‌فهمم طلبه‌ها کم درس می‌خوانند به قدری غصه می‌خورم که تب می‌کنم. می‌افتم! من هرچه فکر کردم که اگر سه تا بچه‌هایم رفوزه شوند، داد می‌زنم ولی تب نمی‌کنم. من برای بچه‌های خودم تب نمی‌کنم. ولی ایشان برای بچه‌های مردم هم تب می‌کرد. من از امام شنیدم فرمود: دیشب یک ساعت خوابیدم. تا صبح به علمای شهرها نامه نوشتم که به فریاد اسلام برسید. شاه دارد جنایت می‌کند. این سوز، خدا به موسی می‌گوید: می‌دانی چرا تو را پیغمبر کردم؟ در تو یک سوزی بود که در دیگران نبود. «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» (توبه/128) پیغمبر می‌سوخت، سوز باید داشته باشیم. سوز، «حَریصٌ عَلَیْکُمْ»

7- دوری از مباحث کم فایده

9- بحث‌های بی‌فایده را مطرح نکنید. حضرت ابالفضل خواهر هم داشته یا نه؟ چه کار داری؟ اصلاً چه کار داری. اسم مادر موسی چه بوده؟ چه کار داری. چند تا از یاران امام حسین با زن‌هایشان به کربلا آمدند و چند نفرشان بدون زن آمدند؟ این چه اطلاعاتی است؟ مثل اینکه آدم بگوید: بوعلی سینا چند کیلو بود؟ یک بحث‌هایی که خدا می‌داند چقدر کاغذ و اینها حرام می‌شود. کاغذ، عمر، مال، جان، آخر یک خرده حرف به درد بخور بزنیم. اینقدر چیزهایی که باید نسل نو ما بداند والله در کتاب آموزش و پرورش نیست. والله نیست. واجب است بداند، هم برای مملکت هم برای… بسیاری از چیزها را باید بدانند در کتاب‌ها نیست. و بسیاری از چیزها هیچ ضرورت ندارد و در کتاب‌ها هست.

در حوزه هم همینطور است. گاهی یک بحث‌هایی مطرح می‌شود راجع به گوشت خرگوش، آیا مادرم خورده، پدرم خورده، تو خوردی، کجای ایران گوشت خرگوش می‌فروشند که حالا من تحقیق کنم، درباره‌ی گوشت خرگوش. بعد آنوقت یک سری از چیزها که در بورس بورس است و همه مورد نیاز هستند، از آن سؤال می‌کنیم نیست. البته الآن خیلی حوزه تکان خورده است. الآن تقریباً همه‌ی علما کتاب‌های مسائل مستحدثه دارند. یعنی مسائلی که مورد نیاز جامعه است و در توضیح المسائل نیست. الآن در قم تحولی پیدا شده است. ولی خوب تا یک زمان‌هایی بود. یک انقلابی باید شود. باید یک کسی خودش انقلاب کند. من می‌گویم: این آقایی که این کتاب را نوشته اگر خودش دمپایی‌اش مثلاً اگر کفشش، پایش و یک لنگه کفشش نیست، حاضر است با دمپایی دانشگاه بیاید؟ اینقدر جسارت دارد که یک روز بدون شبرو بیاید. آن کسی که تحول در دمپایی ندارد، چطور می‌خواهد آموزش و پرورش تحول پیدا کند؟ می‌گوییم: آقا شما می‌خواهید تحول پیدا کنید، یک اذان امروز بگو. من خجالت می‌کشم. کسی که از نمی‌تواند یک «اللَّهُ أَکْبَر» در اذان بگوید، اینقدر شهامت ندارد، این می‌تواند مملکت را متحوّل کند. اهل تحول دو نژاد هستند. کسانی که خون رجایی در بدنشان است، کسانی که خون نواب صفوی در بدنشان است. اگر آخوندهایمان خون نواب صفوی در بدنشان بود، کت و شلواری ما خون رجایی در بدنشان بود، اینها اهل تحول هستند. والا صرف اینکه ایشان دکترا دارد، ایشان آیت الله هست و دکتر و آیت الله دور هم بنشینند…

من خانه‌ی یک آیت‌اللهی رفتم که جزء خبرگان بود، خدا رحمتش کند مرحوم شد. خوابیده بودم صبح بلند شدم، اذان گفتم. گفت: یک عمری است می‌خواهم اذان بگویم خجالت می‌کشم. گفتم: بابا در خانه کنار زنت «اللَّهُ أَکْبَر» خجالت می‌کشی؟ گفت: آره! خوب کسی که آیت الله است از «اللَّهُ أَکْبَر» خجالت می‌کشد. آیت الله گلپایگانی، اذان می‌گفت. مطهری اذان می‌گفت. بهشتی طوری اذان می‌گفت که همه فیضیه صدایش را می‌شنیدند. آخر «اللَّهُ أَکْبَر» هم خجالت دارد؟ مرد تحول با مدرک نیست. یک نژاد و یک چیز دیگر می‌خواهد. باید نژادش بخورد، بعضی‌ها نژادشان مثل اسفناج است با گلابی پیوند نمی‌خورد. حالا پیوندها را هرچه هم زور بزند، اسفناج با گلابی پیوند نمی‌خورد. باید یک کسانی باشند که خط شکن باشند. آقا من قبول ندارم.

ما یکوقتی گفتیم: این آقایان کشتی‌گیر یا وزنه‌بردار یک خرده شورتشان بلندتر باشد. اینکه می‌خواهد دویست کیلو بلند کند، یک سیر هم شورتش اضافه باشد. بشود دویست کیلو و یک سیر! خوب این بدن تنگ را نشان می‌دهد، دخترها هم هستند، این همه بدنش پیدا است. درست نیست، بی‌حیایی می‌شود. یک مرتبه در روزنامه آوردند که قرائتی لباس‌های استاندارد ما را به هم می‌زند. گفتم: ببینید اسرائیل دائماً مصوبات سازمان ملل را وتو می‌کند و ذره‌ای خجالت می‌کشد. شما یک سیر لباست را رویت نمی‌شود. (خنده حضار) بابا شما مرد انقلاب نیستی. چطور طرح تحول می‌نویسی؟ شما دو سانت شلوارت را می‌خواهی بلند کنی درش مانده‌ای، استاندارد استاندارد! من استاندارد حیا را می‌گویم. حیای دخترها را می‌گویم استاندارد، غلط کرد آن کسی که به من می‌گوید: لباست چند سانت باشد! عرض کردم تحول یک نژاد دیگر می‌خواهد. ما خط را گم کردیم. البته آدم‌های خوبی هستند، من با آدم‌ها کاری ندارم. من می‌گویم: نژاد، نژاد تحول هست یا نیست؟ آن کسی که راجع به نماز کتاب می‌نویسد خودش در نماز جمعه می‌آید یا نه؟ آن کسی که علیه سیگار مقاله می‌نویسد باید لااقل خودش سیگاری نباشد، یعنی حداقل.

8- پیشگامی و پیشقدمی معلّم در امور تربیتی

10- پیش قدم باشد؛ ببینید معلمین و مربیان هرکس می‌خواهد مردم را راه بیاندازد باید خودش راه بیفتد. خدا می‌خواهد در قرآن بگوید: مردم صلوات بفرستید، می‌گوید: «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّون‏» (احزاب/56) خود خدا، خود فرشته‌ها «یصلون» دائماً صلوات می‌فرستند. بعد بخشنامه می‌کند «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا» (صلوات حضار) خدا وقتی می‌خواهد بخشنامه کند می‌گوید: من هم به بخشنامه‌ی خودم عمل می‌کنم. بابا من خدا هستم. دائماً صلوات می‌فرستم. تو لااقل برای یک لحظه یک صلوات بفرست. «یصلون» فعل مضارع است برای همیشه، یعنی دائماً. «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ» خود خدا و ملائکه‌ای که از شما بهتر هستند، دائماً صلوات می‌فرستند، بعد بخشنامه می‌کند آن هم با ادب. نمی‌گوید: «یا ایها الناس» می‌گوید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» عزیزم، پسرم، دخترم… پیش قدم بودن.

11- انتقاد پذیری؛ نگو من خوب هستم، شما بد هستید. پیغمبر در قرآن به کفار نمی‌گفت: بنشینید ثابت کنم تو کج می‌روی. می‌گفت: یا من، یا شما! یا کج هستیم، یا صاف می‌رویم. «إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فی‏ ضَلالٍ مُبینٍ» (سبأ/24) این عربی که خواندم قرآن است. ترجمه‌اش این است یا ما یا شما یا صاف می‌رویم، یا کج می‌رویم. بنشینید گفتگو کنیم. هیچ وقت پیغمبر نگفت: بنشین ثابت کنم که تو کج می‌روی. من هم اینطور هستم، تو هم اینطور هستی. وقتی می‌گوییم: علم بی فایده هست، باید بگوییم: علم بی‌فایده هم در حوزه هست و هم در دانشگاه. بگوییم: نه دبیرستان دارد، دانشگاه دارد، حوزه مقدس است. نه در حوزه هم تحقیقاتی هست که ثمره‌ی علمی ندارد. ثمره‌ی عملی هم ندارد.

سعه صدر؛ گاهی آدم از شاگردش بی‌محبتی می‌بیند. نامهربانی می‌بیند. جسارت می‌بیند. می‌گوید: معلم خوب کسی است که حوصله کند و این را به دل نگیرد. قرآن بخوانم به پیغمبر گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ سَفاهَهٍ» (اعراف/66) «سفاهه» سفیه، خُلی، نفرمود: من خُلم، بیرونش کنید، اخراجش کنید! ننه‌ات خل است، بابات خل است، جد و آبادت خل است. نه! تا گفتند: خل هستی، فرمود: نه من خل نیستم. «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ سَفاهَهٍ» فرمود: «لَیْسَ بىِ سَفَاهَهٌ» (اعراف/67) من خل نیستم. به پیغمبر دیگر گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی‏ ضَلال‏» (اعراف/60) منحرف هستی. فرمود: «لَیْسَ بىِ ضَلَالَه» (اعراف/61) نه من انحراف ندارم. حالا یک کسی یک توهینی به ما کرد، نه من از سرش نمی‌گذرم، من از او انتقام خواهم گرفت. بابا بگذر. از یوسف یاد گیر، به برادرانش گفت: همین الآن همه شما را بخشیدم. خلاص! چهل سال من را سوزاندید، در چاه انداختید، در زندان رفتم، دور از پدرم، پدرم از فراق من نابینا شد، همین الآن همه شما را یک ضرب بخشیدم.

روز فتح مکه به پیغمبر گفتند: امروز می‌خواهی چه کنی؟ گفت: برادرم یوسف چه کرد؟ برادرم یازده برادر را بخشید. من همه مردم مکه را یکجا بخشیدم. در یک آن یک شهر را بخشید. با اینکه خاکستر روی سرش ریختند، توهینش کردند، مجنون گفتند، شاعر گفتند، کاهن گفتند، ساحر گفتند، همه رقم توطئه کردند، اما در یک آن همه را بخشید. این را می‌گویند معلم خوب، کینه نداشته باشد، انتقاد پذیر باشد، پیش قدم باشد، نگاه کند این درس‌هایی که داده خروجی‌اش تواضع است یا تکبر، بس است.

خدایا به ما یاد بده وظیفه‌ی ما چیست تا عمل کنیم. یادمان بده وظیفه‌ی ما چه نیست و توفیق بده دوری کنیم. در فهم وظیفه ما را گیج و سردرگم قرار نده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


 

«سوالات مسابقه»

1- در قرآن، کدام ویژگی پیامبر تکرار شده است؟
1) از مردم بودن
2) در مردم بودن
3) از مردم، در مردم، با مردم بودن
2- آیه 88 سوره‌ی حجر بر کدام ویژگی مربیان تأکید دارد؟
1) تواضع
2) تغافل
3) تعامل
3- از نظر قرآن، چه کسانی حتی از چهارپایان پست‌ترند؟
1) جاهلان
2) غافلان
3) گنهکاران
4- آیه 17 سوره‌ی قمر بر کدام ویژگی قرآن اشاره دارد؟
1) جهانی بودن
2) معجزه جاوید بودن
3) آسانی و روانی
5- آغاز و انجام سوره‌ی علق، چه پیامی دارد؟
1) جهت‌دار بودن آموزش
2) عبادت بودن آموزش
3) آموزش و فراگیری عبادات

Comments (0)
Add Comment