2- افشاگری امام حسین(علیهالسلام) برای حاجیان در مکه
3- حرکت امام حسین(علیهالسلام)، همراه خانواده و فرزندان
4- سخن امام سجاد(علیهالسلام) در بهرهگیری از نعمتهای الهی
5- قیام امام حسین(علیهالسلام) برای امر به معروف و نهی از منکر
6- داشتن مهارت، پیش از اقدام به هر فعالیت
7- معرفت و بصیرت، لازمهی هرگونه قیام و حرکت
موضوع: شیوه قیام امام حسین(علیهالسلام)
تاریخ پخش: 06/07/96
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت قوای مسلح هستیم و بینندهها به احتمال زیاد بحث را ایام محرم میبینند. موضوع ما که چند جلسه صحبت کردیم، مهارت بود. خود کربلا یک مهارتی است. بد نیست این تکه را برای شما بگویم. معاویه مرد، پسرش یزید جانشین او شد. به همه فرماندارها گفت: از مردم بیعت بگیرید که خلیفه مسلمانها یزید است. منتهی به فرماندار مدینه نوشت تو کار به مردم مدینه نداشته باش. از امام حسین بیعت بگیر. چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. امام حسین بیعت کند دیگر مردم تسلیم هستند. مشکل ما امام حسین است. امام حسین(ع) در مسجد النبی، مدینه نشسته بود. دید کارگزاران حکومت یزید آمدند گفتند: شما فرمانداری بروید، فرماندار نماینده یزید است و با یزید بیعت کنید. امام حسین به سی نفر اشاره کرد گفت: من را میبرند از من بیعت بگیرند. شما بیایید، اگر من الله اکبر گفتم و یک علامتی نشان دادم شما از سردیوار داخل بریزید که آنهامرا در اتاق نکشند. من از شهادت نمیترسم اما این شهادت هم مهارت میخواهد. طوری انسان شهید شود که بنی امیه را زیر و رو کند.
1- دستور یزید برای بیعت گرفتن از امام حسین(علیهالسلام)
فرماندار امام حسین را احضار کرد، گفت: معاویه مرده است. پسرش یزید حاکم شده است، شما باید به یزید بله قربان بگویی. گفت: من با یزید بیعت کنم؟ یک تشری زد و آن جلسه سوء قصدی به امام حسین نشد.
امام حسین نگفته از مدینه به مکه آمد. صبح دیدند امام حسین در مدینه نیست. شما از خواب بیدار شوید ببینید امام خمینی در جماران نیست. مقام معظم رهبری در تهران نیست! به هیچکس هم نگفته برود. نگفته رفت یک ولوله انداخت. چه شد؟ نگفته به هیچکس نگفته است. گفتند: دو روز پیش فرماندار ایشان را فرمانداری برد. هر خبری بوده از دو روز پیش از فرماندار قصه را دنبال کنید. قصه چه بود؟ فرماندار گفت: ما میخواستیم بیعت بگیریم ایشان بیعت نکرد. ما توهین نکردیم، جسارتی نکردیم. ولی همه مدینه فهمیدند که امام حسین را فرمانداری بردند، بیعت بگیرند. کمک کنید… امام حسین بیعت نکرد. ولوله افتاد! گفتند: خیلی خوب پس ما هم بیعت نمیکنیم. یعنی یک مدینه را با نگفتن… گاهی وقتها موج میافتد. من عمامهام را بردارم، سر برهنه در خیابان میروم. میگویند: آقای قرائتی عمامهات کو؟ میگویم: والا فلان جا رفتم، عمامه مرا برداشتند. مردم را علیه شما میشورانند با همین نیم کیلو پنبه! گاهی انسان میتواند با یک سکوتی، با یک قیامی، با یک فریاد و حرکتی، حرکت مخفیانه، این کلمه یادتان بماند. مخفیانه رفت ولوله شد. چه وقت مکه آمد؟ امام حسین در ذهنتان هست کی متولد شد؟ تولد امام حسین چه روزی است؟ سوم شعبان هم وارد مکه شد. یعنی سوم شعبان به دنیا آمد بعد از 57 سال باز سوم شعبان وارد مکه شد. یعنی این تولد سیاسی است. تولد از مادر سوم شعبان بود. تولد سیاسیاش هم که میخواست دست به انقلاب بزند، سوم شعبان بود. چرا مکه رفت؟ قرآن میگوید: مکه محل امن است. «وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِنا» (آلعمران/97) اگر کسی به شما تیراندازی کرد، چاقو کشید، فرار کرد رفت مکه شما حق نداری آنجا او را بکشی. میتوانی او را بگیری و بیرون از مکه بیاوری و آنجا بکشی. در مکه در امان هستند. امام حسین مکه رفت که منطقه امن باشد، سوم شعبان! سوم شعبان حساب کنید. 27 روز به رمضان مانده است. یک ماه رمضان هم صبر کنید. شوال هم صبر کنید. ذی القعده هم بایستید. ذی الحجه، تا هشتم ذی الحجه! بنویسم ببینم چه شد… (روی تخته سیاه یادداشت میکنند)
2- افشاگری امام حسین(علیهالسلام) برای حاجیان در مکه
27 روز به رمضان ایستاد. چون سوم شعبان، 27 روز رویش برود میشود رمضان. تا رمضان صبر کرد. سی روز هم رمضان، سی روز شوال، تا هشتم ذی الحجه! شعبان، رمضان، شوال، ذی القعده، حق با شماست… ذی الحجه! امام حسین 125 روز در مکه ماند. چه کار داشت؟ گروهها که مکه میآمدند، چون ذی الحجه مردم به مکه میآمدند. گفت: معاویه مرد! یزید به حکومت رسید. فرماندارش در مدینه خواست از من بیعت بگیرد. در اتاق مرا ترور کند. من به کعبه پناه بردم. در این 125 روزی که در مکه بود با سخنرانی مردم مکه را آماده باش میداد. این مهارت است. نگفته میرود، ولوله میاندازد. 125 روز در مکه میماند، در مکه ولوله میاندازد. هشتم ذی الحجه دوشب به عید قربان است عید قربان و قبل از عید قربان همه حاجیها باید مکه باشند. از دو شب به عید قربان باید همه مکه باشند. همه که جمع شدند ایشان رفت. منتهی چطور رفت؟ مهارت را ببینید. 1- روز رفت. اگر امام حسین شب میرفت، هیچکس نمیفهمید. 2- سوار شد، اگر کسی پیاده برود نمیفهمند. 3- کاروان راه انداخت. زن و بچهاش را هم…
خوب گوش بدهید. شب میرفت کسی نمیفهمید. پیاده میرفت کسی نمیفهمید. تنهایی میرفت کسی نمیفهمید. اینها همه مهارت انقلاب است. از وسط جمعیت رفت. باز ممکن بود سوار اسب شود و با خانوادهاش از پشت برود، از وسط کمربندی برود. نه از وسط جمعیت رفت. تا میگفتند: حسین جان، شب عید قربان است. حاجیها دارند میآیند، تو چرا میروی؟ میگوید: مگر خبر نداری؟ تروریستهای یزید میخواهند مرا در مکه بکشند. شما از کجا آمدی؟ از بیرجند آمدی؟ از حبشه آمدی؟ از کجا آمدی؟ سلام مرا به مردم برسان، بگو: یزید لیاقت ندارد. من بیعت نمیکنم. در مدینه تحت تعقیب بودم، اینجا تحت تعقیب هستم در مکه، من دارم کربلا میروم. همه حاجیها مثل کپسول خالی که میروند پر میکنند، پر شدند. هر کپسولی در کشور خودش برگشت. حاج آقا زیارت قبول، چه خبر! میگوید: خبری نیست. شب عید قربان که همه مکه آمدند، امام حسین از مکه رفت. گفتیم: چرا میروی؟ گفت: تأمین جانی ندارم. جانم در خطر است! گفت: من با یزید بیعت نمیکنم. سلام شما را رساند و فرمود: من حسین هستم! بیعت نمیکنم شما هم بیعت نکنید. این خیلی مهارت میخواهد.
3- حرکت امام حسین(علیهالسلام)، همراه خانواده و فرزندان
وقتی امام حسین خواست برود، دو خبرنگار با خودش برد. یک خبرنگار مرد، امام زین العابدین، یک خبر نگار زن، حضرت زینب! یک مشت هم ضبط صوت با خودش برد. این بچه کوچولوها همه ضبط صوت بودند. آمدند با چشمهایشان صحنه را دیدند و با گوششان نوار گرفتند، با چشمشان فیلم گرفتند. هر بچهای میگفت: آقاجون تو هم کربلا بودی؟ میگفت: بله بودم، بودم و دیدم. بودم و شنیدم. امام حسین یک مهر کوچک هم با خودش برد. علی اصغر، نامه بزرگ اگر مهر کوچک پایش نباشد، ارزش ندارد. این کربلا سند مظلومیتش علی اصغر است. گیرم میخواهند حکومت کنند، علی اصغر یک بچه شش ماهه چه گناهی کرده بود؟ این هم باید گلویش را با تیر بزنند؟
امام حسین حرکت کرد. در راه که میرفت به مناطق مختلف نامه میفرستاد. در آن زمان نامه مثل هلی کوپتر در این زمان است. الآن در هر منطقهای هلی کوپتر بنشیند، مردم دورش جمع میشوند. کیه؟ چیه؟ یک اسب سوار یک نامه آورد. نامه آوردی؟ بله، از کی؟ از امام حسین. برای کی؟ برای رئیس قبیله، چیست؟ امام حسین دارد به کربلا میرود. گفت: دارم میروم میخواهید کمک کنید کربلا بیایید. این نامهها چه فایدهای دارد؟ زیادی گوش بدهید مهارت را ببینید. مهارت تاریخی، مهارت انقلابی، مهارت سیاسی، همینطور که امام حسین میرود، اولاً که خود نامه ولوله میانداخت. رئیس قبیله که نامه را میخواند در رئیس قبیله اثر میگذاشت. رئیس قبیله ماجرای نامه را به مردم میگفت. حالا یا میآمد یا نمیآمد. اگر کربلا میآمد یک خبرنگار به خبرنگارها اضافه میشد. اگر شهید میشد یک روستا علیه یزید داغ میشدند چون رئیس قبیله کشته شده است. اگر کشته میشد و علیه یزید داغ میشدند و اگر کشته نمیشد یک خبرنگار به خبرنگارها اضافه میشد. این خیلی هنر است.
در کربلا که شهادت رخ داد، اسرا را به کوفه آوردند. در کوفه سخنرانیها مردم کوفه را داغ کرد. در شام بردند، در شام سخنرانی امام سجاد مردم شام را داغ کرد. یعنی از ذی الحجه تا کربلا چند روز است؟ 125 روز چه ماجراهایی رخ داد. کی آدم درس بخواند؟ چه کتابی بخواند؟ چطور یادداشت بکند؟ ما خیلی آدمهایی داریم بلد نیست یادداشت بردارد. یکی از دانه درشتهای بزرگ مملکت رفته صرفهجویی کند. من یادداشتهایش را دیدم. از این نوک ریز نوشته تا اینجا! نه خودش میتواند بخواند و نه ما میتوانیم بخوانیم. هشتاد سال تحقیق کرد به خاطر دو کیلو کاغذ، کسی نمیتواند بخواند. هشتاد سال رو هوا رفت! خود نوشتن و یادداشت برداشتن…
بعضیها هم که یادداشت برمیدارند انگار روزنامه میخوانند. همه را مینویسند. چگونه یادداشت برداریم؟ چگونه فیش برداری کنیم؟ پول داریم چه کتابی بخریم؟ آنقدر آدم پول میدهد کتاب بیخودی میخرد. کتابی که نه نویسندهاش دانشمند است، نه پیامی و حرف تازهای دارد.
4- سخن امام سجاد(علیهالسلام) در بهرهگیری از نعمتهای الهی
امام سجاد میگوید: خدایا کمکم کن چطور پول خرج کنم؟ پول خرج کردن مهارت میخواهد. عربیاش را بخوانم. در مکارم الاخلاق، صحیفه سجادیه امام سجاد است. میگوید: «الهی» خدایا، «أصِب» یعنی اصابت کن، به من برسان. تیر اصابت کرد، یعنی تیر به او خورد. «وَ أَصِبْ بِى» به من برسان، «سَبِیلَ الْهِدَایَهِ» راه هدایت، «لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ مِنْهُ» (صحیفه سجادیه، دعاى 20) یادم بده چطور پول خرج کنم. دعا کردن مهارت میخواهد. اصلاً بعضیها بلد نیستند دعا کنند.
به کسی گفتند: شما سه تا دعای مستجاب داری. بخاطر خدماتی که کردی سه دعای مستجاب داری. گفت: اِ… الحمدلله! خدایا دعای اول: زن من زیباترین زنهای دنیا شود. آمد خانه دید چه زنی! چقدر خوشگل! در همسایه پچ پچ افتاد، در محله، مردم در خیابان صف میکشیدند زن این را ببینند. دید مثل حلوای نذری هرکس میخواهد یک انگشت بخورد. قبلاً زن خودش بود حالا همه ناخنک میزنند. زندگی تلخ شد. دعای دوم: گفت: خدایا زنم اینقدر زشت شود که هیچکس نگاهش نکند. آمد دید چانه زن برگشت و دماغش کج شد. نمیشود به این نگاه کرد! گفت: دعای سوم. خدایا زنم مثل روز اولش شود. (خنده حضار) سه تا دعای مستجاب داشت ولی خل بود. آنقدر پولدار داریم که خل هستند. نمیداند پولش را کجا مصرف کند. تو که میمیری یک جوراب هم با خودت در قبر نمیبری. الحمدلله پسرهایت داماد شدند، دخترهایت عروس شدند. هیچ مشکلی نداری خوب این دو جوان را داماد کن. دو تا جهازیه درست کن. یک مسجد بساز. یک درمانگاه بساز. نمیدانیم چطور… هم پول درآوردن مهارت میخواهد، هم پول خرج کردن مهارت میخواهد. همه زندگی مهارت است.
5- قیام امام حسین(علیهالسلام) برای امر به معروف و نهی از منکر
چه عقیدهای قبول کنیم؟ حرف چه کسی را گوش بدهیم؟ این حرکتی که… این خودش بزرگترین معروف است. امام حسین فرمود: من برای امر به معروف و نهی از منکر کربلا میروم. منکر چیست؟ حکومت یزید منکر است. منکر این نیست که آدم تذکر بدهد خانم اینطور باش. آقا اینطور باش. تذکرات زبانی یک چیز ساده است. امام حسین گفت: نه، من باید خونم ریخته شود و زن و بچهام اسیر شوند تا این شهدا و سرهای شهدا وسخنرانی اسرا مردم را از خواب بیدار کند، مردم که از خواب بیدار شدند یک انفجاری میشود و بنی امیه سرنگون میشود. این مسأله مهمی است.
چه حرفی را… گاهی یک حرف در یک زمانی معروف هست، همین حرف در جای دیگر منکر است. ممکن است یک مرجع پیرمردی اگر یک حرفی را بزند برای او معروف باشد. همان حرف را من طلبه بزنم برای من منکر است. معروف شناسی، منکر شناسی، مهارت شناسی، خیلی باید دقت کنیم که انشاءالله…
حدیث داریم اگر کسی به کسی مهارتی را یاد بدهد، موجودات زمین و آسمان برایش استغفار میکنند. حدیثش این است. امام صادق فرمود: «معلم الخِیر» اگر یک مهارتی، حرفهای، هنری به کسی یاد بدهی، «معلم الخیر تستغفر له دواب الارض و حیتان البحر و کل صغیره و کبیره فی أرض الله و سمائه» (بحار الانوار، ج 2، ص 17) چهارپایان زمین، جنبندگان زمین، ماهی دریاها، هر کوچک و بزرگی چه در آسمان، چه در زمین، برای این آقایی که مهارت آموزی میکند استغفار میکند. خیلی مهم است. هنرت را یاد دیگران بده. امیرالمؤمنین فرمود: «یَا مَعْشَرَ التُّجَّارِ» ای تجار! «الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَرَ الْفِقْهَ ثُمَ الْمَتْجَر» (کافی، ج 5، ص 150) یعنی اول یاد بگیرید تجارت کنید و بعد تجارت کنید. اول باسواد شوید، بعد تجارت کنید. مسأله مهارت…
6- داشتن مهارت، پیش از اقدام به هر فعالیت
بعد امیرالمؤمنین فرمود: «لا یَقْعُدَنَّ فِی السُّوقِ إِلا مَنْ یَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَیْعَ» (الکافی، ج 5، ص 154) حدیث در کافی است. کسی حق دارد مغازه بزند، این دیگر برای وزارت بازرگانی و اصناف است. کسی حق دارد در بازار بنشیند و بگوید و بفروشد و بخرد که «یَعْقِلُ الشِّرَاءَ وَ الْبَیْعَ» از تجارت سر در بیاورد. اگر کسی از تجارت سر در نمیآورد، حتی یتیم مالش نزد وصی اوست. میگوید: ای وصی اگر این یتیم بزرگ شد، ممکن است داماد هم بشود. ولی مغزش اقتصادی نباشد. یعنی بلوغ ازدواج دارد، از نظر شهوت بلوغ ازدواج دارد، اما بلوغ داد و ستد ندارد. لذا قرآن میفرماید: «حَتَّى إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ» (نساء/6) یعنی این دختر و پسر میتواند همسر بگیرد. از نظر شهوت آمادگی زن داری و شوهرداری کند. اما پولش هم به او بدهیم؟ نه ندهید. «فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْداً» اگر رشد او را تشخیص دادید، پولش را به او بدهید. یعنی ممکن است عروس و داماد قدرت و توان زندگی داشته باشند، اما قدرت و توان داد و ستد نداشته باشند. بلوغ میخواهد، مهارت میخواهد.
امام خمینی، دیگر از ایشان بالاتر نداریم. ایشان برای روضه خواندن آقای کوثری را دعوت میکرد. میگفت: آقای کوثری روضه بخواند. چرا؟ برای اینکه آقای کوثری مهارت روضه خواندن داشت. اینطور نیست که چون من امیر لشگر هستم، یا سردار سپاه هستم، یا آیت الله هستم در همه کارها مهارت دارم. نه! بلد نیستم. به یکی از مراجع بزرگ گفتند: یک درس اخلاق بده! گفت: من فقه و اصول میگویم، شاگردهای مجتهد زیاد دارم. شاید صدها مجتهد تربیت کرده بود. مرحوم شد. ولی وقتی گفتند: درس اخلاق بگو. گفت: من چه بگویم؟
آیت الله مشکینی برای ما اخلاق میگفت، یادم هست پای درس ایشان چنان بعضیها میلرزیدند که پیدا بود میرود خودش را به دیوار تنگ میانداخت که حرکت بدنش پیدا نباشد. یعنی آدم را میلرزاند. اینطور نیست که چون من فوق لیسانس هستم، چون دکتر هستم، آیت الله هستم، نه! همه نیاز به مهارت داریم. امام خمینی برای روضهاش از آقای کوثری استفاده میکرد. خدا هردوی اینها را رحمت کند.
حدیث داریم فرمود: «مَنِ اتَّجَرَ بِغَیْرِ فِقْهٍ تَوَرَّطَ فِی الشُّبُهَاتِ» (مستدرکالوسائل، ج13، ص 248) اگر کسی مهارت نداشته باشد، بصیر نباشد، در داد و ستد وارد شبهات میشود. یعنی کارهای غلط و مشتبه انجام میدهد. امیرالمؤمنین فرمود: «یَا کُمَیْلُ مَا مِنْ حَرَکَهٍ إِلا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَی مَعْرِفَهٍ» (تحف العقول، ص 171) هر حرکتی میکنی شناخت میخواهد. الآن هفته امر به معروف و ماه محرم است. از روز اول تا هفتم محرم، هفته اول روز معروف است. من بارها این مثال را زدم. اگر گرد گچ روی لباس شما نشست چه میکنید؟ با سیلی بلندش میکنی. اما اگر دوده نشسته میتوانی با سیلی بلند کنی؟ دوده را بزنی هم دستت سیاه میشود و هم دوده فرو میرود. دوده را باید فوت کنی. یعنی دوده و گرده گچ هردو منکر هستند، منتهی با هر منکری باید یک طوری برخورد کرد. زمان شاه یک طلبه میگفت: من وقتی سوار ماشین میشدم بعضی از رانندهها موسیقی روشن میکردند. لذا من از قم که میخواستم به تهران بروم، یک قوطی سوهان میخریدم. تا وارد میشدم به آقای راننده میگفتم: این قوطی سوهان برای شماست. میگفت: نه، من میگفتم: پس یکی بردار. به همه مسافرها یک تکه سوهان میدادم. میگفتم: برای سلامتی راننده و مسافرهای اسلام صلوات، بعد دیگر این روشن نمیکرد! اگر هم روشن میکرد، به او میگفتم. چون سوهان مرا خورده بود، گوش میداد.
مردم باید احساس رفاقت کنند. یکی از کارهای مهارتی مقام معظم رهبری این است که ماه رمضان هر شبی با گروهی افطار میکند. یک شب با خانوادههای شهدا، یک شب با قاریان، یک شب با اساتید دانشگاه، یک شب یا چه… یعنی همه احساس میکنند آقا برای آنهاست. با آنها گپ میزند و صحبت میکند. حرفهایشان را گوش میدهد. گاهی حرفها سر صف فایده ندارد و باید خصوصی صحبت کرد. گاهی علنی بگویی بد است، باید یواشکی بگویی. گاهی شما حق نداری بگویی. شما اطلاع بده فلانی به او بگوید. بگو: ممکن است حرف من اثر نکند. امر به معروف مهارت میخواهد. سی رقم امر به معروف داریم و در کتاب امر به معروف هم نوشتم. یک کتابی به نام امر به معروف دارم. راههای امر به معروف، راههای مختلفی دارد. امر به معروف و نهی از منکر! این الله اکبری که ما میگوییم، هر الله اکبری یک جور است. این خودش یک مهارت است.
یکوقت شما در راهپیمایی الله اکبر میگویید. میگویی: اللهُ اکبر! یکبار شب 22 بهمن روی پشت بام میروی و میگویی: الله اکبر! یکبار تعجب میکنی و میگویی: الله اکبر! یکبار مکبر مسجد هستی، میگویی: «سمع الله لمن حمده، الله اکبر»! یک الله اکبر است اما هرجایی یک جور است. پارچه عمامهای با پارچه کت و شلواری فرق میکند. قالی ابریشمی را میشود عمامه کرد؟ ولو قیمتی است. حرف زدن مهارت میخواهد. قرآن میگوید: اگر با پدر و مادرت حرف میزنی، به نحوی اینها را تکریم کن. به پدر و مادر میگوید: «قَوْلًا کَرِیماً» (اسراء/23) یعنی با کرامت، احترام پدر و مادر را بگیر. اگر تبلیغ میکنی میگوید: «قَوْلًا بَلِیغاً» (نساء/63) اگر طرفت فرعون است میگوید: «قَوْلًا لَیِّناً» (طه/44) اگر با مردم عادی صحبت میکنی، میگوید: «قَوْلًا مَعْرُوفاً» (بقره/235) اصطلاح نو خلق نکن. بگو: همینطور که پیش میرویم. اما اگر گفتی: در روند تکاملی تاریخ! دانشجوها متوجه میشوند و باقی افراد نمیفهمند. «ابقاکم الله» آخوندها میفهمند و باقی افراد نمیفهمند. بگو خدا عمرت بدهد! با مردم… یاد گرفتید یا نه؟ امتحان هوش… با مردم «قولاً معروفا»، با پدر و مادر «قولاً کریماً» در تبلیغ «قولاً بلیغاً» با فرعون «قولاً لیناً» اینها مهم است. اینها همه مهارت است.
7- معرفت و بصیرت، لازمهی هرگونه قیام و حرکت
ما مهارت را در مکانیکی و کامپیوتر آوردیم. اینها هست اما همه چیز مهارت میخواهد. ای کمیل! «یَا کُمَیْلُ مَا مِنْ حَرَکَهٍ إِلا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَی مَعْرِفَهٍ» هر حرکتی که میکنی نیاز به یک شناخت و معرفت و مهارت دارد.
«أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِیرَه» (یوسف/108) میگوید: به مردم بگو من بصیرت دارم. یعنی در تبلیغ مهارت دارم. خیلی از ما در جامعه کار فرهنگی میکنیم غلط است. در ماه محرم دیروقت طبل میزنیم. به نظر خودمان این عزای حسین است. این درست است؟ عزاداری اگر به آخر شب رسید، طبل زدن اذیت میکند. اذیت مؤمن حرام است. نمیشود گفت: عزای امام حسین است. به اسم عزای امام حسین که حرام خدا حلال نمیشود. یک کسی جگر خرید بُرید، به سیخ کشید و روی آتش گذاشت. شروع کرد باد زدن. گربهها جمع شدند. به گربهها گفت: بلاله بلاله! یعنی جگر نیست. فکر کرد اگر به جگر بلال بگوید، گربهها میروند. به جوان میگوییم: حلقه طلا برای مردم حرام است. میگوید: نامزدی است. حالا اگر گفتی: نامزدی حرام خدا حلال میشود؟ در خود معروفهای ما گاهی منکر میشود.
یک جایی سخنرانی میکردم. جمعیتی انبوهی نشسته بودند. ایام عاشورا بود. مسئولین کشوری و لشگری منطقه آمدند. ریئس هیأت آمد گفت:بفرمایید… به بچهها گفت: بلند شوید. بچهها را بلند کرد و مسئولین را نشاند. روی منبر گفتم: یک بچه دو ساله جایی نشست نمیتوانی بلندش کنی. حتی اگر رئیس جمهور هم نماز بخواند، نماز رئیس جمهور هم باطل است. یک کسی را چون بچه است نمیشود از جایش بلند کرد. بله اگر بچهها خودشان بلند شدند و احترام کردند، طوری نیست. اما اگر رئیس هیأت بیاید اینها را بلند کند، خوب نیست. گفتم: آقایان مسئولین از اینکه امشب ایام محرم پای منبر من آمدید تشکر میکنم ولی چون رئیس هیأت بچهها را با زور بلند کرد، جای شما حرام است، غصبی است. بلند شدند جایشان را عوض کردند. هرکسی از این مسئولین یک جایی نشست و بالاخره گفتم: بچهها سر جایتان بیایید! بچهها پای منبر دویدند. یک مرتبه دیدم از پایین منبر اینطور میکنند. (با نشان دادن حرکت بوسه) (خنده حضار) این تبلیغ دین است.
گاهی وقتها ما در عزاداری گناه میکنیم. فکر میکنیم اگر دوبله پارک کنیم… بابا عاشورا هست، تاسوعا هست. اما راه خیابان را نمیشود بست. یکوقت زن زائو است. یک بیمار خطرناک است. نمیشود راهبندان کرد. بعضی از خیابانها عزاداری کنید ولی راهی برای ماشینها بگذارید. این منکر است. بلندگو برای چه؟ عزاداری و طبل بی وقت برای چه؟ صدای بلندگو نباید از مسجد و حسینیه بیرون برود. راهبندان ممنوع است. ما در امر به معروفمان منکر انجام میدهیم. برای اینکه یک کارهای غلطی انجام میدهند. اینها یک مسائلی است که با زبان هم نمیشود باید با عمل باشد.
خیلی از کارهای غلط انجام میشود به اسم دین. چقدر من اینها را دیدم. تقاضا میکنم تمام کسانی که کار فرهنگی میکنند به اسم قرآن، نهجالبلاغه، حفظ قرآن، عبادت و اعتکاف، من خواهش میکنم به عنوان یک کسی که دیگر پنجاه سال است کلاس دارم. خواهش میکنم یک اسلام شناس بالای سر شما باشد. اگر اسلام شناس نمیخواهید، یک آمپول زن باید زیر نظر دکتر آمپول بزند. نمیشود آمپول را به هرکسی داد و گفت: کار فرهنگی کن. نمونههای کار فرهنگی غلط که خودم دیدم.
من در یک جلسهای رفتم، دیدم دو سه بچه روی سن آوردند، یک مربی اینطور میکند. مثل سرود که میخوانند و اینطور میکنند، این قرآن را اینطور میکرد. بچهها هم میخواندند. مثلاً «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها، وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها» چه کسی گفته: اینطور قرآن بخوانی؟ قرآن گفته، حدیث داریم؟ مراجع گفتند؟ این چه چیزی است که باب کردی؟ میخواهی خودت را مطرح کنی، مطرح کن. اما راه تو راه اسلامی نیست. الآن دو تا آجر میخواهی روی هم بگذاری، شهرداری میگوید: نقشهات را به من بده. نمیتوانی هرکسی آجر بگذارد. اگر بی نقشه ساختی خراب میکند. عمل بی تقلید خراب میشود. قیامت ما دستمان خالی است. میگویند: سر خود بودی. آقا دلم سوخت! سید بود خمس دادم. باسمه تعالی بی خود دلت سوخت. اصلاً بعضی مراجع میگویند: اگر کسی دلش بسوزد خمس بدهد خمسش قبول نیست. چون برای سوز دلش داده است. یهودی هم اگر بود دلش میسوخت و کمک میکرد. خمس را باید برای خدا داد. نه اینکه دلم سوخت و دوستش دارم. اگر کسی خمس بدهد بخاطر اینکه دلم سوخت و دوستش دارم، این برای خداست؟ مثل اینکه من آب خنک ببینم و بگویم: به به! های های! وضویت باطل است. تو برای های های وضو میگیری. کار فرهنگی نیاز به اسلام شناس دارد.
مثلاً این ختم انعام کجا بوده است؟ سوره انعام یا سوره اعراف با باقی سورهها فرقی ندارد. یک مرتبه در میآورند ختم انعام! پایش به کجا بند است؟ هیچ جا! شعرهایی که برای عزاداری میخوانیم. به لطف خدا عزاداری خیلی خوب شده است. من سابق خیلی غصه میخوردم. ظهر عاشورا امام حسین سر نماز است. امام زمان سر نماز است، این در خیابان سینه میزند. میگویم: بابا ظهر عاشورا است. آقا سر نماز است. تعطیل کن و نماز بخوان! میگوید: دسته به هم میخورد! مگر ما مأمور هستیم دسته به هم نخورد. ما مأمور هستیم نماز اول وقت بخوانیم. بعضی اصرار میکنند پدران ما از این بازار رفتند و ما هم باید از این بازار برویم. امام حسین در این بازار است؟ اگر از بازار بغلی بروی باطل است؟ گاهی یک چیزهایی را جا به جا میکنیم. چیزهای حسینیه را به مسجد و مسجد را به حسینیه میآوریم. اینها حرام است. اگر شکر دادند و گفتند: برای تاسوعا است و شما عاشورا شربت دادی، حرام است. برای تاسوعا است. اگر برای امام رضا پول دادند، خرج امام جواد کنی، حرام است. نذر را باید همینطور که گفتیم باشد. شله زرد نذر میکنیم ولی به رفیقهایمان میدهیم. این کجایش خدا است؟ عید قربان گوسفند میکشیم، این تکه را به احمد آقا بده، این تکه را به قاسم آقا بده. این تکه را به شوهر خواهرم بده. کجایش قربانی شد؟ قربان یعنی قربه الی الله! تو به همه خویش و قومهایت دادی. این قربان خودت و فامیلت شد. باید یک اسلام شناس بالای سر ما باشد. عزاداری ما چک شود.
روحانیون عزیز در هیأتها بروید. با مردم سینه بزنید، ظهر عاشورا ده دقیقه نماز سریع بخوانید. راهبندان نکنید، صدای بلندگو اذیت نکند. منبریها طول ندهند. روی منبر قرآن و حدیث بگویند. فقط تاریخ و مصیبت نباشد. تاریخ باشد، مصیبت باشد. ولی مردم را با معارف آشنا کنند. حرف زیاد است.
خدایا کسانی که در طول تاریخ به اسلام و اهلبیت و امام حسین و یارانش، کسانی که در طول تاریخ خدمت کردند، الآن نیستند. همه را با امام حسین محشور بفرما. یاد ما بده وظیفه ما چیست توفیق بده عمل کنیم. یادمان وظیفه ما چه نیست، تقوا بده دوری کنیم. از الآن تا ابد قلب حضرت مهدی را از ما راضی بفرما. ما را به خودمان واگذار نکن.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- دلیل خروج امام حسین(علیهالسلام) از مدینه چه بود؟
1) قیام علیه یزید
2) بیعت نکردن با یزید
3) حرکت به سوی کوفه
2- امام حسین(علیهالسلام) در مدت 125 روز حضور در مکّه، چه اقدامی کرد؟
1) شورش و قیام علیه یزید
2) افشای خیانتهای یزید
3) سکوت و صبر در برابر یزید
3- خبرنگاران و گزارشگران واقعی ماجرای کربلا چه کسانی بودند؟
1) مأموران حکومت یزید
2) مورخان و تاریخنویسان مشهور
3) خانواده و فرزندان امام حسین(علیهالسلام)
4- امام حسین(علیهالسلام)، هدف از قیام خود را چه امری معرفی کرد؟
1) امر به معروف
2) نهی از منکر
3) هر دو مورد
5- آیه 6 سوره نساء، شرط واگذاری اموال یتیمان به آنان را چه میداند؟
1) رسیدن به سن ازدواج
2) رسیدن به رشد اقتصادی
3) هر دو مورد