شکر – 1

موضوع بحث: شکر 1
تاریخ پخش: 18/11/69

بسم الله الرحمن الرحیم

جلسه قبل بحثمان یاد نعمت‌ها بود و اینکه نعمت‌های ویژه‎ای که خدا به ما داده است، چه چیزهائی است. معمولاً انسان ذاتش اینگونه است که آنچه را ندارد یادش است ولی آنچه را دارد یادش نمی‎آید. یعنی یک استکان چایی را که مادر می‎گذارد پهلوی بچه‌اش بچه می‎گوید: مادر چرا سرش خالی است؟ نمی‎گوید بیشتر آن پر است. بزرگترها هم اینگونه‎اند، یعنی کمبودها را می‎گویند، اما بودها را یادشان می‎رود. سلامتی را فراموش می‎کنند، مریض شدن را به یاد دارند. چند شب خوابیدی یادمان نیست، چند شب تا صبح نالیدی یادمان است. در قرآن خیلی تذکر داده شده است که نعمت‌ها را یادتان نرود و شکر کنید. پس موضوع بحثمان شکر خداوند و تشکر از مردم است.
عناوین شکر از خدا:
1- سیمای شکر
2- عجز انسان از شکر
3- ایجاد روحیه شکر
4- بی‎نیازی خداوند از شکرها
5- برای چه شکر کنیم؟
6- چگونه شکر کنیم؟
1- سیمای شکر
1- سیمای شکر: از امیرالمؤمنین(ع) حدیث داریم که می‎فرماید: «الشُّکْرُ زِیَادَهٌ»(غررالحکم/ ص‌279) شکر وسیله‎ای است که خداوند لطفش را به تو زیاد کند.
«الشکر مغنم»(غررالحکم/ ص‌277) شکر یک درآمدی است.
«الشُّکْرُ مَفْرُوضٌ»(غررالحکم/ ص‌277) شکر واجب است.
«الشکر یدوم [بذر] النعم»(غررالحکم/ ص‌278) شکر به خدا باعث می‎شود که نعمت‌های خدا به تو سرازیر شود. «الشکر یدوم [بذر] النعم» شکر نعمت‌ها را مداوم می‌کند. «الشُکر حِصنَ النَّعم»(غررالحکم/ ص‌278) شکر قلعه‎ای برای نعمت هاست. همینطور که چیزی در قلعه محفوظ است، نعمت‌ها نیز در مدار قلعه شکر محفوظ است. «الکَریمُ یَشکُرالقلیل»(غررالحکم/ ص‌278) آن کسی که بزرگوار است تشکر می‎کند. آدم‌های پست هر چه بخورند هیچ لبی را تکان نمی‎دهند، اگر کسی شکر نکرد کرامت ندارد.
انسان از تشکر عاجز است. خداوند به موسی گفت: «اُشکر لی حَقَّ الشُکر» حق شکر من را انجام بده. خوب شکر کن. موسی گفت من نمی‎توانم حق شکر را انجام بدهم. تو خیلی نعمت به من داده‎ای. من شکر یکی از نعمت‌های تو را هم نمی‎توانم انجام بدهم. چون هر وقت بخواهم بگویم: «الحمدلله» باز خود الحمدلله هم شکر می‎خواهد چون خدا توفیق به من داده که یاد نعمت هایش بیفتم.
آن مرد خدا که نماز شب می‎خواند، نمی‎گوید: «خدایا نماز شب خوانده‎ام» نه نماز شب خوانده‎ام بستانکار نیستم، بدهکارم. چون خدایا! تو مرا از خواب بیدار کردی، آبی که وضو گرفتم از تو بود، حافظه‌ای که نمازم یادم بود از تو بود، نانی که خوردم که طاقت داشته باشم و بلند شوم از تو بود، هوائی که با آن نفس کشیدم از تو بود، اصلاً دینی که داشتم از تو بود و همه چیز از تو بود. آن لحظه که موسی به خدا گفت نمی‎توانم شکر کنم. خداوند فرمود: حالا شکر کردی، شکر خدا به این است که انسان به خدا بگوید نمی‎توانم. همین که آدم به خدا بگوید نمی‎توانم شکر را انجام دهم، این بهترین شکراست.
اگر شما خانه کسی می‎روید می‎بینید که همه هدیه‎ای آورده‎اند، شما اگر رفتید و به صاحبخانه گفتید که همه این‌ها برای شما چیزی آورده‎اند ولی من بازار رفتم و دیدم چیزی که لایق شما باشد گیر نیاوردم، صاحبخانه بیشتر خوشش می‎آید.
2- اظهار ناتوانی در شکرگزاری بهترین شکر
اظهار ناتوانی شکر بهترین شکر است. امام حسین(ع) می‎فرماید: «لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّیَ بَعْضَ شُکْرِ وَاحِدَهٍٍ مِنْ أَنْعُمِکَ فَمَا اسْتَطَعْتُ ذَلِکَ إِلَّا بِمَنِّکَ الْمُوجِبِ بِهِ عَلَیَّ شُکْراً آنِفاً جَدِیداً أَوْ ثَنَاءً طَارِقاً عَتِیداً أَجَلْ»(إقبال‌الأعمال/ ص‌341) خدایا اگر خواسته باشم شکر یکی از نعمت هایت را بگذارم، نمی‎توانم.
سعدی هم یک حرف خوبی می‎زند:
بنده همان به که زتقصیر خویش *** عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش *** کس نتواند که بجای آورد
این شعر جرقه‎اش از امام حسین(ع) برخواسته است که می‎فرماید: «اگر عمری شکر کنم شکر یک نعمت را نتوانم بجای آورم. »
امام صادق(ع) می‎فرماید: «فِی کُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِکَ شُکْرٌ لَازِمٌ لَکَ بَلْ أَلْفٌ وَ أَکْثَرُ»(مصباح‌الشریعه/ ص‌24) می‎گویند در هر نفسی که فرو می‎رود و چون بر می‎گردد، هزار نعمت است و بلکه بیش‌تر. منتهی سعدی فرقش با امام صادق(ع) این است که امام صادق(ع) می‎فرماید: «بَلْ أَلْفٌ وَ أَکْثَرُ» در هر نفسی هزار شکر است و سعدی می‎گوید در هر نفس دو شکر است، سعدی فقط فکر می‎کرد که نفس می‎رود و بر می‎گردد و اما امام صادق(ع) می‎فرماید: در هر نفسی هزار نعمت بلکه بیش‌تر موجود است. چون در هر نفسی که ما می‎کشیم خیلی چیز‌ها شریک هستند، هر برگ درختی شریک در نفس ماست چون ما اکسیژن می‎گیریم و کربن می‎دهیم در عوض درخت‌ها کربن می‎گیرند و اکسیژن می‎دهند. پس هر برگی شریک است که این کربن‌ها را تبدیل به اکسیژن کند.
در اقیانوس‌ها که ماهی‌ها می‎میرند، نهنگ‌ها ماهی مرده را می‎خورند. اگر نهنگ‌ها ماهی مرده را نخورند آب اقیانوس از بین می‌رود و تنفس برای ما مشکل می‎شو. د پس هر نفسی که می‎کشیم مال این است که برگ، کربن را می‎گیرد و اکسیژن می‎دهد. مال این است که نهنگ ماهی‌های مرده را می‎خورد. مال کره مریخ است. مال ستاره عطارد است. در هر نفس ما هستی شریک است.
حالا می‎فهمیم که امام در وصیتنامه‎اش فرمود: ما مفتخریم که امام باقر(ع) از ماست، ما مفتخریم که امام صادق(ع) از ماست، غصه بخورند آن هائی که اسم پسرهایشان را باقر و صادق نمی‎گذارند. ما افتخار می‎کنیم به اینکه امام صادق(ع) ما در 1400 سال پیش فرمود در هر نفسی هزار نعمت است شاید هم بیشتر. امام زین العابدین(ع) می‎فرماید: «کَیفَ لِی تَحصیل شُکر» خدایا! من چگونه می‎توانم شکر تو را بکنم و حال آن که شکر تو نیاز به توفیق الهی دارد و خود توفیق الهی نیاز به شکر دارد. مثل اینکه آدم یک جائی برود مثلاً در راه پله‎ای ببیند که نوشته: «به دست راست نگاه کنید» به دست راست که نگاه کردید نوشته باشد که: «به پشت سر نگاه کنید» بعد بگوید: «به سمت چپ نگاه کنید» و. . . همینطور هی دور خودمان بچرخیم. مگر نمی‎گوئیم: «الحمدالله» خدا باید توفیق بدهد تا بگوییم «الحمدلله» و. . .
8 سال یک تنه با صدام جنگیدیم. حالا همه دنیا جمع شده‎اند و می‌بینید که چه بساطی راه انداخته‎اند، هی پس می‎روند و هی پیش می‎آیند، چه رهبری داشتیم، چه رهبری داریم، چه امتی داریم، جوان‌های ما چه کردند، زنان ما چه کردند، خاک ایران چه خاکی است، آب ایران چه آبی است، استعداد‌های ایرانی‎‌ها چه استعدادی است، هوشمان، نبوغمان، مذهبمان، اهل بیتمان و خیلی خدا به ما نعمت داده است. این‌ها همه نعمت است.
3- شکر با یادآوری نعمت‌ها و ضعف‌ها
برای این ایجاد روحیه شکر کنیم. من چند نکته اینجا یادداشت کرده‎ام. یکی اینکه آدم به یاد گذشته‎اش باشد. قرآن می‎فرماید: «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً» هیچ بودی، بعد در آیه‎ای دیگر می‎گوید: «لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»(دهر/1) قابل ذکر نبودی. جای دیگر می‎گوید: «مَهینٍ»(مرسلات/20) پست بودی. بعد می‎گوید: «ظُلُماتٍ ثَلاثٍ»(زمر/6) در تاریکی‌های سه گانه رحم مادر بودی و هیچ طاقتی نداشتی، هیچ کس فکر تو نبود، وقتی به دنیا آمدی هیچ چیز را بلد نبودی، یعنی بچه وقتی به دنیا می‎آید از نوزاد هر حیوانی ضعیف‎تر است، یعنی در عمرتان نشنیده‎اید که یک کره خر از پشت بام پرت شد، اما بچه آدم در گهواره می‎خواهد دست کند و ماه را بگیرد، بچه آدم فاصله را نمی‎داند و کره خر می‎داند. قرآن می‎فرماید: «لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً»(نحل/78) هیچ چیز بلد نبودی، حالا فکر نکنید چون حجه الاسلامی ‎یا لیسانسه‎ای سواد داری. قرآن می‎گوید: همه‎تان بی سواد هستید «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً»(اسراء/85) یادمان نرود گوش به ما داد، چشم به ما داد، روح به ما داد «وَ اذْکُرُوا إِذْ کُنْتُمْ قَلیلاً»(اعراف/86) کم بودیم و زیاد شدیم. ضعیف بودیم و قوی شدیم. جاهل بودیم با سواد شدیم. مهر مادر نعمت خداست و به هر حال باید یاد نعمت‌های گذشته باشیم. 

شما الآن که می‎خواهی به مشهد بروی، نهایت با ماشین 10- 20 ساعت طول بکشد، ولی پدرهای ما در گذشته برای مشهد چند ماه در راه بودند. اختراعات در زمانی بود که ما از آن استفاده کردیم. قرن‌ها و نسل‌ها آمدند و سوار خر شدند، نه ماشین بود، نه هواپیما و… الآن زمانی است که ما از همه اختراع‌ها می‎توانیم صحبت کنیم.
قرن‌ها در ایران نظام شاهنشاهی حاکم بود. قرن‌ها تحصیل کردن برای افراد امکان نداشت. امنیت، عبادت، هجرت، استعداد، توجه به نعمت‌های فعلی، توجه به نعمت‌های مخفی وجود نداشت. یک سری نعمت‌ها هستند که مخفی‎اند، کسی به این‌ها توجه ندارد ولذا قرآن می‎فرماید: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَهً وَ باطِنَهً»(لقمان/20) که خداوند به شما نعمت‌های باطنی را سرازیر کرد.
4- سختی‌ها و تلخی‌ها هم شکر دارد
گاهی وقت‌ها یک چیزی سخت است ولی نعمت باطنی است. یک سری نعمت‌ها اگر تلخ است، می‎بینیم که تلخی آن هم نعمت است. گاهی ممکن است بگویید: آقای قرائتی دلت خوش است ما فلان مشکل را داریم. چطور شما می‎گویید: تلخی‌ها هم نعمت است؟ من می‎گویم: اگر لیمویی ترش است آن را دور نینداز، هنر داری از لیمو ترش، لیمونات درست کن. زن خوب زنی است که از پوست پرتقال مربا درست کند.
در مورد سختی‌ها باید بگویم که آدمی که تلخی را پیدا کرد؛
1- این سختی کفاره گنا هان است. «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ »(شورى/30) اگر مصیبتی به شما رسید، یک گناهی کردی کفاره گناهان است.
2- برای کسان بی گناه اعلای درجه است.
3- برای یک سری افراد هم رشد درجه است.
در ارتش سه رقم سرباز را اذیت می‎کنند، یک سری سرباز که بدجنسی کرده باشند، مربی او می‎خواهد حالش را بگیرد و یک بار سنگین را به سرباز می‎دهد به خاطر اینکه کفاره بدجنسی اوست. گاهی وقت‌ها عملیات و مسئولیتش را به یک سروان می‎دهند چون می‎خواهند سرگرد بشود و درجه هایش را اضافه کنند و یا می‎خواهند رشدش بدهند می‎گویند: سینه خیز برو، یک مانور بده و تمرین کن که در مقابل دشمن ما آمادگی داشته باشید.
امام علی(ع) می‎فرماید: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَهٌ»(مستدرک‌الوسائل/ ج‌2/ ص‌437) سختی‌ها برای آدم بد کفاره‎اش است، برای آدم‌های خوب اضافه کار است، برای آدم‌های معمولی زمینه‎ساز رشد است. یک چیز قدیمی‌ها می‌گفتند، من فکر می‎کردم فقط برای قدیمی هاست، البته این مطلب که می‌گویم حدیث هم دارد. مثلاً می‎گفتند: یک مرغی که در خانه‌ای می‎میرد، می‎گویند بلایی وارد خانه شد و این بلا به مرغ خورد، من فکر می‎کردم این یک تفکر عوامی ‎است ولی دیروز حدیثش را پیدا کردم. حدیث داریم که هر بلایی که می‎آید، جلوی بلای مهم‌تر را می‎گیرد. اصولاً اگر بلا نباشد، آدم رشد نمی‎کند و آدم خوابش می‎برد، خیابان و اتوبان اگر صاف باشد راننده خوابش می‎برد. طب و داروسازی و پدافند و گلوله سازی هر چه که می‎بینی در درگیری‌ها به پیش رفته است. هیچ رشدی در زندگی یکنواخت نیست. از همه گذشته آدم می‎گوید: «الحمدلله» که این مصیبت به جسمم خورد، به دینم نخورد. افرادی هستند که مصیبت که به جسمشان می‎خورد، غصه می‎خورند ولی به دینشان که می‎خورد، غصه نمی‎خورند و بی تفاوتند. خوشا به حال کسانی که بنشینند و حساب کنند که غمشان برای چیست؟
یک وقت با عده‎ای به مسافرتی می‎رفتیم و من هم صندلی آخر نشسته بودم که یک دفعه راننده به سرش زد. گفتند: چه شد؟ گفت: پرسپولیس باخت. معلوم شد این طرفدار پرسپولیس بوده و حال اینکه اگر این راننده 20 بار نماز صبحش قضا شود و توی سرش نمی‎زند که نمازم قضا شد. خوشا به حال کسی که بداند که مریض است و بدا به حال کسی که نداند مریض است. یک سری نعمت‌ها زنگ بیدار باش است. بارندگی نمی‎شود تا مردم بگویند باران دیر شده است و کم کم دعائی، مناجاتی، استغفاری بکنند.
خدایا! باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. خدایا! آن گناهی که باعث می‎شود با ما قهر کنی، آن گناه را از ما ببخش. گاهی خدا قهر می‎کند. می‎گوید: این همه نعمت به تو داده‎ام، تو برای دو فلس پول مثل فنر خم شدی ولی در مقابل نعمت‌های من تشکر نکردی. قرآن می‎گوید: اگر می‎خواهید ببینید نعمت‌ها چیست، فکر کنید که این نعمت‌ها را ندارید. شما اگر می‎خواهید بدانید نعمت چشم چیست، یک دقیقه چشم را ببند. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ»(ملک/30) اگر کندی و به آب نرسیدی «فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» به چه کسی تلگراف می‎کنی؟
«لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَکَّهُونَ»(واقعه/65) اگر امسال بهار درخت‌ها سبز نشود، چه کنیم؟ البته خدا نیاز به ما ندارد و ما می‎گوییم از خدا تشکر کنید. خدا گفته است «واشکر» شکر کنید. اما آخرش هم می‎گوید: «وَ مَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ ِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ»(لقمان/12) اگر شکر کنی، خودت رشد می‎کنی و گرنه «وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ» کفران کنی، خدا نیازی به شکر تو ندارد. اصلاً گاهی وقت‌ها خداوند می‎گوید: نماز نخوان و «سبحان الله» هم نگو «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ»(جمعه/1) تمام هستی شکر می‎کنند، تو اگر نمی‎خواهی نخوان. می‎گویم «سَبَّحَ»، «سُبْحانَ الله» بگو برای اینکه تو بالا بیایی، نه اینکه خدا به تو نیاز داشته باشد. خدایی که هستی برای اوست. «إِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»(عنکبوت/6). «إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً»(ابراهیم/8) در یک جا می‎گوید: اصلاً کل مردم کره زمین کافر بشوند، خدا باکی ندارد.
می‎گویند: یک نوکری غیظ کرد، رفت بالای پشت بام و به اربابش گفت: از دست تو می‎روم و خودم را پایین می‎اندازم و نابود می‎کنم. ارباب گفت: تو خودت می‎میری من می‎روم و یک نوکر دیگر می‎آورم. کسی به کسی گفت: گوشت را می‎گیرم و تو را دور کره زمین می‎گردانم. گفت: من راضی‎ هستم، چون تو هم باید همراه من بیایی. گفت: چطور؟ گفت: اگر می‎خواهی، گوش من را بگیری تو هم باید همراه من بیایی. شکر تو، تو را بالا می‎برد.
5- مصادیق شکر
1- ایمان: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»(دهر/3) ما راه را نشان دادیم هر کس می‎خواهد شکر کند و هر کس می‎خواهد کافر بشود. یعنی ایمان شکر است. همین که انسان به خدا ایمان بیاورد، این شکر نعمت‌ها را بجا آورده است.
2- تقوی: امام صادق(ع) فرمود: «شُکْرُ النِّعْمَهِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»(کافى/ ج‌2/ ص‌95) شکر نعمت این است که دنبال کار حرام نروید.
3- خمس و زکات: اگر دو میلیون «الحمدلله» بگویی اما خمس ندهی انگار که شکر نکردی. امام صادق(ع) فرمود: «إِنْ کَانَ فِیمَا أَنْعَمَ عَلَیْهِ فِی مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ»(کافى/ ج‌2/ ص‌95) اگر در مالش حقی است و مال فقرا است، اگر در مالش خمس و زکات است «أَدَّاهُ» باید آنرا بپردازد.
4- خودداری از اذیت و مردم آزاری: حدیث داریم که بهترین نوع شکر خدا این است که گناه نکنی و مردم آزاری هم نکنی.
5- در نامه 69 امیرالمؤمنین(ع) می‎فرماید: با زیردست نشستن شکر است، یعنی کسی که بنز دارد، پهلوی پیکانی بنشیند. سرگرد پهلوی سرباز بنشیند. آیت الله با طلبه، استاد دانشگاه با دانشجو، دانشجو با مقطع نظری، نظری با دبستانی، یعنی که ژست نگیرد و فکر نکند که یک کسی است. همین که یک خورده تواضع کند و با زیردستش بنشیند شکر است.
امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه می‎فرماید: «أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَیْهِ»(نهج‌البلاغه/ نامه 69) یعنی نگاه کن به کسی که زندگیش کم‎رنگتر است، نگویید که ما دیگر خانه‎مان بالای شهر رفته و ما دیگر رابطه‌ای با پایین شهری‌ها نداریم. ما دیگر به شهر رفته‎ایم و کاری با دهات نداریم، آدم باید با فقرا بنشیند.
6- یکی از نمونه‎های شکر «أحسن شکر النعم الإنعام بها»(غررالحکم/ ص‌279) انفاق شکر است.
شکر سه رقم است: نسبت به بالا دست، نسبت به هم تراز، نسبت به پائین دست. نسبت به بالا دست اطاعت است. اطاعت از رهبر شکر است. «شکر من فوقک بصدق الولاء»(غررالحکم/ ص‌279) اگر می‎خواهی شکر کنی از بالا دست اطاعت کن. «شکر نظیرک بحسن الإخاء»(غررالحکم/ص‌414) اگر هم طراز توست برادرانه با او رفتار کند، برادر بودن شکر است. «شکر من دونک بسیب [بسبب‌] العطاء»(غررالحکم/ ص‌279) از زیردست هم حمایت کن.
7- تعلیم مردم شکر است. آقا یک چیزی بلد هستی به کسی هم یاد بده خیلی‎ها یک چیزی بلد هستند و یاد نمی‎دهند. می‎گویند: اگر یاد بگیرد می‎رود و دکان باز می‎کند و میکانیکی ما خلاص می‎شود. یک تراشکار، یک هنری دارد یاد نمی‎دهد، طب قدیم بلد است، یک هنری بلد است، اما یادداشت هایش را به کسی نمی‎دهد، حتی کسی که دارد قالی می‎بافد نقشه‎اش را نمی‎گذارد، که دیگر قالیباف‌ها هم از آن استفاده کنند. می‎گوید: که من می‎خواهم که این نقشه در شهر منحصر به خودم باشد. شکر علم این است که به دیگران یاد بدهی و خودت هم عمل کنی.
6- کارها با انگیزه‌های غیر الهی پایدار نیست
در این چند سال که شما من را می‎شناسید و با هم سلام علیک داریم، اگر من یک تیغ بردارم و کت شما را پاره کنم شما دیگر مرا دوست نداری، اگر با ماشین زدم به ماشین شما و فرار کردم، دیگر شما من را دوست نداری. علاقه‎ای که به من دارید به شرطی است که به کت و ماشین شما کاری نداشته باشم، بنده تو را اندازه‎ای دوست دارم که در سخنرانی من نشسته‎ای و گوش می‎دهی، اگر وسط سخنرانی بلند شوی و بروی دیگر دوستت ندارم. ما علاقه‎هایمان این گونه است.
پس علاقه‎های طبیعی دو تا باجناق، دو تا برادر، دو تا همسایه همه این‌ها که همدیگر را دوست دارند. به شرطی است که ضرری به آن‌ها نخورد. اما این انقلاب ما، این همه جوان را از ما گرفت، ما با انقلاب دشمن نشدیم، نه با امام، نه با جنگ و با هیچ کدام دشمن نشدیم. بچه دوم فرستادیم، بچه سوم فرستادیم، بقیه همشاگردی هایش هم از این روستا رفتند و شهید شدند. این پیداست که قصه طبیعی نیست و دست خدا در کار است.
دوستی‌های طبیعی با یک سیلی قهر می‎کنند و دیگر حاضر نیستند روی همدیگر را ببینند، اما روحیه‎ای که پیدا شد این است که جوان ما، جانباز ما پا داد، چشم و دست داد و. . . ما چقدر خانواده جانباز داریم؟ خانواده شهید داریم؟ چقدر خانواده اسیر داریم؟ اسرای ما که اینقدر زجر کشیدند وقتی که برگشتند نسبت به انقلاب عشق ورزیدند به فرمان رهبر رفتند و سال‌ها زجر کشیدند و حالا هم آمدند به رهبر عشق می‎ورزند. دوستی‌های طبیعی با یک تیغ کشیدن به کت از بین می‎رود، پس معلوم می‎شود که خداوند نظر کرد که ما نسبت به امام و انقلاب وفادار بودیم.
خدایا اعلام می‎کنیم که ما نمی‎توانیم شکر کنیم. در مقابل همه نعمت‌های تو «الحمد الله رب العالمین» می‌گوییم، ولی این شکر نیست. باید به خدا ایمان آورد. باید از گناهان دوری کرد. شکر نعمت ایمان است، شکر نعمت دوری از گناه است، شکر نعمت این است که خمست را بدهی، شکر نعمت این است که مردم را اذیت نکنی، خانه دار شدی، برفت را روی خانه من نریزی. شکر نعمت رهبری، اطاعت است. شکر نعمت هم وطنی، برادری است. شکر نعمت علم، تعلیم است. «الحمدلله» خالی فایده‎ای ندارد و مهم ترین شکرها نماز است. خدایا! ما را از شاکرین خودت قرار بده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment