شناخت مقام امامان معصوم علیهم‌السلام

موضوع: شناخت مقام امامان معصوم علیهم‌السلام
تاریخ پخش:15/07/1400
عناوین:
1- مقایسه حدیث توحید و حدیث ولایت
2- هدف مأمون از ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام
3- توحید و ولایت، قلعه محکم الهی
4- یادگار امام رضا علیه‌السلام در نیشابور
5- نقش امام معصوم علیه‌السلام در جامعه
6- حق را ملاک قرار دهیم، ‌نه افراد را
7- معرفت، مودّت، اطاعت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

عزیزان بحث را غروب شهادت امام رضا علیه السلام می‌بینند. خوب است که قبل از بحث یک سلام به امام رضا بکنیم، شما هم سلام کنید:
«السلام علیک یا علیّ بن موسی الرضا، السلام علیک و رحمه الله و برکاته».
این جلسه می‌خواهم راجع به حق امام صحبت کنم. مقام امام و حق امام، یعنی وظیفه‌ی ما در برابر امام چیست؟ امام شناسی.
امام رضا را وقتی از مدینه می‌بردند مرو، پهلوی مأمون الرشید، در نیشابور توقفی داشتند. نیشابور خیلی باسواد داشت، مردم تا فهمیدند امام رضا هست، دورش را گرفتند و گفتند که یک حدیثی را برای ما بگو یادگاری، امام رضا هم فرمود که: از پدرم شنیدم امام کاظم، او از پدرش شنید امام صادق، او از پدرش امام باقر، او از پدرش امام سجاد، امام حسین، امیرالمؤمنین، پیغمبر از خدا، سلسله الذهب یعنی راویان همه امام بودند و معصوم. حدیث چه هست؟ فرمود که:
بسم الله الرحمن الرحیم
[پای تخته] امام، نقش امام، وظیفه‌ی ما
1- مقایسه حدیث توحید و حدیث ولایت
امام فرمود: «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏»
یک حدیث دیگر داریم: «وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی‏‏» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج‏ 2، ص 136)
خب حالا یک حدیث تاریخی است، امام رضا را دارند می‌برند با تشکیلاتی، از مدینه تبعید کردند و گفتند: می‌خواهیم برویم پُست به او بدهیم. هدف مأمون چه بود؟
1- دلواپس امام رضا بود. امام رضا در مدینه بود، مردم دورش جمع شدند، او هم در مرو حکومت داشت، ‌گفت: من رقیبم امام رضا است، ممکن است کودتا کند. می‌خواست امام رضا را زیر نظر داشته باشد. آوردند (4:08) بگویند امام رضا را تبعیدش کردند، این برای بنی‌عباس بد می‌شود، بنی‌عباس می‌گفتند: ما فامیل پیغمبر هستیم، پسر عموی پیغمبر هستیم، ما بیاییم پسر پیغمبر، امام رضا را تبعید کنیم! گفتند: بیاییم پُستش بدهیم، چی؟ قائم مقام مأمون. یعنی تبلیغات کردند که امام رضا را داریم از مدینه می‌بریم، ولی نمی‌بریم بکشیمش، می‌بریمش پُست حکومتی به او بدهیم، نفر دوم حکومت باشد، اول مأمون، دوم امام رضا.
خب این‌ها را باید خنثی کند. چه کنیم؟ امام رضا گفت: من باید خداحافظی کنم با قبر پیغمبر، می‌خواست از مدینه برود بیرون خداحافظی کند، یک روضه‌ای و یک ناله‌ای کرد و چنان مطرح کرد که بابا دارند من را دارند می‌برند می‌کشند، گول نخورید که می‌بریم پُستش می‌دهیم، می‌برند بکشند، یعنی با این خداحافظی‌ها و مناجات‌ها و حتی جلسه‌ی عزاداری گفت: برای من عزاداری کنید تا زنده هستم، یعنی به همه فهماند نه، پُست نیست، مرگ است.
2- هدف مأمون از ولایتعهدی امام رضا علیه‌السلام
2- مأمون می‌خواست هر کاری می‌کند، کارهای خوبش را بگوید من کردم، کارهایش بدش را بگوید مردم امام رضا هم بود. ببینید یک مثال بزنم. شما اگر داخل یک اتوبوس نشستی، این راننده یک آهنگ تندی را گذاشت، هر کسی نشسته باشد، اگر در داخل اتوبوس یک آخوند باشد، می‌گویند به ما چه، اگر حرام است، به آخوند بگو، خود این آخوند به راننده بگوید این آهنگ را نگذار. یعنی تا یک آخوند در یک ماشین باشد مردم می‌گویند وظیفه‌ی آخوند است. امام رضا را می‌برم پُست می‌دهم، اگر یک غلطی هم کرد، امام رضا بغلش است، قائم مقامش است، خب به او بگوید. یعنی امام رضا نقشی مثل آن آخوندی که در اتوبوس است، می‌گویند هر کاری که کرد، می‌گویند امام رضا هم بود، یعنی شریک جرم درست کند برای خودش.
و لذا امام رضا در نیشابور فرمود: مرا می‌برند پُستم بدهند، ولی در هیچ کاری شریک مأمون نیستم. یعنی کار او را به من نسبت ندهید. فردا نگویید اگر کار بد بود، چرا امام رضا نهی از منکر نکرد، جلویش را نگرفت؟ این هم یکی.
بین مأمون و امین هم اختلافی بود، مأمون گفت که: من بروم یک پُستی بدهم به امام رضا، دل ایرانی‌ها را خوش کنم، چون ایرانی‌ها امام رضا را خیلی دوست داشتند. گفتند: اهل بیت پیغمبر است، پُستش بدهیم، می‌گویند مأمون آدم خوبی است، یک پُست حساس داد به اهل بیت پیغمبر. دل این ایرانی‌ها و شیعیان را هم جذب می‌کنم. این هم سه تا.
از آن طرف هم ملاقات، مراقبش هستیم، وقتی در دربار می‌بریم او را نفر دوم حکومت قرار می‌دهیم، پلیس برایش می‌گذاریم، پاسدار برایش می‌گذاریم، چه کسی آمد، چه کسی رفت، تمام شیعه‌ها را هم کنترل می‌کنیم، چه کسی پول برد، چه کسی پول آورد، چه کسی نیرو آماده کرد، یعنی تمام کارهای امام رضا و لذا هر کس هم می‌خواست ملاقات کند، می‌گفتند: امام رضا گفته یک سال ملاقاتی ندارم، می‌خواهم عبادت کنم. به اسم این‌که امام رضا می‌خواهد عبادت کند، ملاقات هم با امام رضا ممنوع شد.
نقشه‌های مختلفی داشت. همه‌ی نقشه‌ها را هم و مهم این است که می‌خواست شریک جرم کند، گفت: من به شرطی.
3- توحید و ولایت، قلعه محکم الهی
3- سوم این‌که می‌خواست ریشه‌ی حکومت را بزند. ریشه‌ی حکومت چه جوری است؟ این است، فرمود: «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، این «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» کلمه‌ای است که لب هم تکان نخورد، آدم گاهی در جلسه نشسته است، می‌خواهد ذکر بگوید می‌بیند نگاهش می‌کنند، لبانش به هم می‌خورد، اگر یک وقت خواستید در جایی ذکر خدا را بگویید که لبتان هم پیدا نباشد، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» بگویید. شما نگاه به لب من کن، «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، لب تکان نمی‌خورد، سه تا حرف هم بیش‌تر نیست، لام و الف و ه. کلمه‌ی «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» سه حرف است: یا الف است یا لام است، یا ه. فرمود: این «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» اولین شعار اسلام همین است: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا» (بحار الأنوار، ج‏18 ، ص 202). اولین کلمه‌ای که مسلمان باید بگوید همین است.
حدیث گفت توحید «حِصْن» است، «حِصْن» با ح جیمی، و صاد ضاد، «حِصْن» یعنی قلعه. توحید، قلعه است، یعنی آدم در قلعه است، این در را قفل می‌کند، خیالش راحت است، می‌گوید اگر دستتان را بگذارید در درست خدا خیالتان راحت است، دیگران شما را برای خودشان می‌خواهند، اگر نازتان را می‌کشند، مثل نازی است که ما از انار می‌کشیم. ما چه جوری انار را نازش را می‌کشیم؟ دو دستی بلندش می‌کنیم. دیدی کسی یک دسته آب انار را نمی‌مکند، دو دسته می‌آورمیش بالا، لبمان را به انار می‌گذاریم، منتها تا آب دارد، [صدای هورت کشیدن آب انار]، دون که شد پرتش می‌کنیم. اگر یک وقت یک کسی می‌گویند تا ما را دوستمان دارند، اگر نفتمان را می‌خواهند، اگر گازمان را می‌خواهند، اگر می‌خواهند از ما استفاده کنند، نازمان را می‌کشند، دیگران ما را برای خودشان می‌خواهند. توحید، خدا ما را برای خودمان می‌خواهد. اگر می‌خواهید حروم نشوید، هدر نروید، برای خدا کار بکنید. شما دو هزار تا سلام بکن به افراد، برای این‌که مدیر است، رئیس است، پُست دارد، مقام دارد، پول دارد، زور دارد، شهرت دارد، فوتبالیست است، نمی‌دانم آیت الله است، هر چی، این سلام‌ها همه‌اش روی عنوان است، اما یک وقت نه، یک آدم گمنامی است، نمی‌دانی چه کسی است، به این می‌رسی یک سلام می‌کنی، سلام علیکم. این سلامی که هیچ رنگی ندارد برای قیامت می‌ماند ولی باقی سلام‌ها که برای پُست و این‌ها بود، می‌پرد.
بارها این را گفتم، دُم طاووسی را که خدا رنگ کرده، هر چی هم شلنگ گرفتی پاک نمی‌شود، اما تخم مرغی که ما رنگ می‌کنیم، با یک خورده آب دهن پاک می‌شود، چیزی که رنگ ما باشد پاک می‌شود، چیزی که رنگ خدا باشد، می‌ماند، اگر می‌خواهید بمانید، «حِصن» با ح جیمی و صاد، اگر می‌خواهید در قلعه محکم بمانید، هدر نروید، بچسبید به خدا. «مَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»: کسی که وارد این قلعه بشود دیگر از عذاب خدا بیمه است.
این یک حدیث است، عین این حدیث هم، یک حدیث داریم که نوک این حدیث‌ها به هم می‌خورد، از وسط کار جدا می‌شوند. «کلمه لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنی»، «وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی». ولایت علی قلعه است، توحید هم قلعه است، این را گفت. حالا این یعنی چه؟ اگر یک دکتر به بیمار بگوید قرص را بخوری خوب می‌شوی، آمپول را هم بزنی خوب می‌شوی، بیمار چه می‌فهمد؟ قرص را بخورم، خوب می‌شوم، شربت هم خوب می‌شوم، این معلوم می‌شود که موادش یکی است، منتها یکی جامد است شده قرص، یک مایع است، شده شربت. این معلوم می‌شود روح ولایت، یعنی ولایت معصوم و توحید، روحش یکی است. یعنی بروی سراغ خدا، می‌گوید رهبرت باید معصوم باشد، بروی سراع رهبر معصوم، می‌گوید دستت باید در دست خدا باشد، کارهایت فی سبیل‌الله باشد، هر دو قلعه هستند، منتها حالا یکی‌ا‌ش انسان است، یکی‌اش خالق انسان است.
4- یادگار امام رضا علیه‌السلام در نیشابور
جمعیت انبوهی قلم و کاغذ دست گرفتند، این حدیث را نوشتند. ماندند که یک حدیث یک سطری، ما به امام رضا گفتیم یک یادگاری دروازه نیشابور است، یک یادگاری، امام رضا یک سطر گفت؟ امام رضا یک مقداری ساکت شد. این‌ها خب تشنه شدند. یکی از راه‌های تشنه کردن این است که گاهی آدم ساکت بشود. مثلاً من دارم سخنرانی می‌کنم بگویم این چه وضعی است؟! این چه وضعی است؟! این چه وضعی است؟! این اثرش بیشتر است یا بگویم که: این چه وضعی است؟! [سکوت] می‌گویند سکوت اثرش از فریاد بیش‌تر است. امام رضا ساکت شد. این‌ها قلم و کاغذ در دست، آمدند حدیث بنویسند دم دروازه‌ی نیشابور، امام ساکت شد. یک مدتی که شد، امام سرش را بیرون آورد از هودج، فرمود: «بِشُرُوطِهَا» (أمالی، صدوق، ص 235): توحید شرط هم دارد. شرط توحید چه هست؟ فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» (أمالی، صدوق، ص 235): من شرط توحید هستم. شرط یعنی نباید از مشروط جدا شود، مثلاً می‌گویند شرط نماز، وضو است، یعنی چه؟ یعنی اگر وضو نداشته باشی، نمازت باطل است. توحید شرطش این است که امام رضا هم باشد. یعنی اینجا گفت: من شرط توحید هستم، یعنی من از توحید جدا نمی‌شوم، چون وضو از نماز جدا نمی‌شود، شرطش است. امامت از توحید جدا نمی‌شود، بعد فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»، نگفت: «و الإمام مِنْ شُرُوطِهَا»، «أنا» یعنی امام زنده، یعنی در هر عصری باید یک امام زنده باشد. الآن توحید هست یا نه؟ اگر الآن هست باید یکی‌اش، شخص زنده‌ای باشد، این برای امامت حضرت مهدی علیه السلام است. امام رضا دم دروازه‌ی نیشابور فرمود: من که امام زنده هستم، شرط توحید هستم، شرط از مشروط، می‌گویم دوختن دو تا شرط دارد: سوزن و نخ، سوزن باشد، نخ نباشد، نخ باشد، سوزن نباشد، دوخته نمی‌شود، این‌ها به هم بند هستند.
وضو و نماز، سوزن و نخ، این‌ها شرطش است. در دم دروازه فرمود: من شرط توحید هستم، یعنی هرگز از توحید جدا نمی‌شوم. یک سؤال برای این‌که آیا چه دلیل داریم برای این‌که الآن امام زمان حضور دارد؟ می‌گوییم همین حدیث. وقتی امام رضا فرمود شرط امامت، امام زنده هست، پس باید الآن باید یک امام زنده باشد، نگفت: «و الإمام مِنْ شُرُوطِهَا»، «أنا»، «أنا» یعنی منی که زنده هستم. در مراسم تاج‌گذاری به قول خودشان که می‌خواستند پُست و ولیعهدی را بدهند به امام رضا، فرمود: من حالا که اجبار دارم، چون اجبارش کردند، گفتند باید بپذیری، گفت: حالا که مجبورم می‌پذیرم اما به یک شرط، در هیچ کار حکومت دخالت نکنم. این یعنی چه؟ در نیشابور فرمود: من شرط توحید هستم، اینجا فرمود: من به شرطی قبول می‌کنم که با مأمون همکاری نکنم، یعنی چه؟ یعنی نظام مأمون، نظام توحیدی نیست، چون اگر حکومت مأمون، حکومت الهی باشد، امام رضا از توحید جدا نمی‌شود. یک جا می‌گوید من به این شرط می‌آیم، یک جا می‌گوید من به آن شرط. خیلی مهم است. این دو تا کلمه را پهلوی هم بگذارید، یک خورده دقیق است، عزیزان یک خورده کلمه فنی است.
نیشابور و مشهد فاصله‌ی کمی با هم دارند. در نیشابور فرمود: من شرط توحید هستم، یعنی من از توحید جدا نمی‌شوم، ولی در مراسم تاج‌گذاری فرمود: من از مأمون جدا می‌شوم، یعنی چه؟ یعنی نظام مأمون توحیدی نیست، چون اگر نظامش اسلامی و توحیدی بود، من جدا نمی‌شدم، من در نیشابور گفتم: من جدا نمی‌شوم از توحید، اینجا، در این جلسه می‌گویم: جدا می‌شوم از مأمون، یعنی کار مأمون به عهده‌ی خودش است، اگر غلطی کرد، یقه‌ی خودش را بگیرید، به امید این‌که امام رضا بغلش نشسته، لابد نهی از منکر می‌کند، نباشید هان. یعنی نظام مأمون‌الرشید را از ریشه امام رضا. این خیلی مهم است، امامان ما خیلی قشنگ هدایت کرده‌اند.
دو تا برادر آمدند پهلوی امام رضا. حالا شام غریبان امام رضا هست که حدیث را گوش می‌دهید. سال 1400. دو نفر آمدند گفتند: ما مسافر کجاییم، امام فرمود: تو نمازت را نشسته بخوان، تو درست. گفتند: آقا از یک منطقه آمدیم، چرا یکی دو رکعتی، یکی چهار رکعتی؟ امام رضا فرمود: تو آمدی من را زیارت کنی، زیارت امام ارج دارد، نمازت شکسته است، آن آمده کار با مأمون‌الرشید دارد، حکومت طاغوت، زیارت طاغوت، سفر حرام است، سفر حرام، نماز دو رکعت نیست، سفر حرام، نماز چهار رکعتی است. به او گفت. یعنی امام رضا با این‌که ساکت است به یکی می‌گوید چهار رکعتی، به یکی دو رکعتی. تو زیارت طاغوت آمدی، تو زیارت امام معصوم آمدی. این‌ها حسابی دم بزنگاه ریشه‌ی این‌ها را می‌زدند. که این‌ها، نگاه کردن به این‌ها حرام است، کمک کردن به این‌ها، آرزوی این‌که این‌ها یک دقیقه زنده بمانند، حرام است، مهم است.
حالا «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی»، توحید قلعه‌ی الهی است، در قلعه انسان.
فرق بین قلعه و زندان چیست؟
زندان، از بیرون قفل می‌کنند، قلعه را این‌هایی که داخل قلعه هستند، قفل می‌کنند، چون قلعه می‌خواهند کسی وارد نشود، پس باید از داخل قفل کنند وگرنه اگر از بیرون قفل کنند، می‌روند یک سیخی، میخی می‌اندازند، در را باز می‌کنند. حِصن است. اگر ما برای خدا کار بکنیم باخته نیستیم، درس می‌دهیم برای خدا، درس می‌خوانیم برای خدا، تجارت می‌کنیم، کار می‌کنیم، کشاورزی می‌کنیم، هر کاری که رنگ خدا داشته باشد «صبغه الله» است، «صبغه» با صاد و غین، یعنی رنگ‌آمیزی الهی. اگر کارها خدایی باشد می‌ماند، اگر برای خدا نباشد می‌پرد. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ»، آیه قرآن است که می‌خوانم، «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» (نحل/ 96): یعنی هر چه رنگ شما داشته باشد می‌پرد، «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» (نحل/ 96): آن که برای خداست می‌ماند. یک کار خیر بکنی برای خدا، میلیون‌ها سال می‌ماند، اما هزار تا کار بکنیم برای اینکه مردم کف بزنند، سوت بکشند، مثل خاراندن، خاراندن وقتی که دستت می‌خارد در یک لحظه که می‌خارانی حال می‌آید، بعد پنج دقیقه‌اش، نه چیزی چیزی هست، نه اینجا، پرید، هر چیزی که رنگ الهی داشته باشد، ماندگار است، هر چیز رنگ الهی نداشته باشد، ماندگار نیست.
5- نقش امام معصوم علیه‌السلام در جامعه
مسئله‌ای که خدمتتان می‌خواهم عرض کنم چند تا نکته هست. وظیفه‌ی ما چیست؟ اما نقش امام:
امام رضا فرمود که: «زِمَامُ الدِّینِ» (کافی، ج ‏1، ص 200) رهبر دینی است، همین رهبر دینی است؟
«وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ» (کافی، ج ‏1، ص 200) مسلمان‌ها را نظام می‌دهد، یعنی مثل نخی که در دانه‌ها به آن نظام می‌دهد، تبدیل می‌کند به یک تسبیح.
«صَلَاحُ الدُّنْیَا» (کافی، ج ‏1، ص200) دنیای شما اگر می‌خواهید باید به امام متوسل بشوید. هر وقت به ایران حمله کردند، یک تیکه از ایران را گرفتند. خیلی از مناطق بحرین و افغانستان و ترکمنستان و خیلی از همسایه‌های ما جزء ایران بودند، هر وقت به ایران حمله کردند، گرفتند. تنها وقتی که یک وجب زمین ایران را نگرفتند آن وقتی بود که مردم دستشان در دست ولایت فقیه بود. «صَلَاحُ الدُّنْیَا»، یعنی دنیای شما اگر استقلال می‌خواهید باید دستتان در دست ولایت فقیه باشد.
«إِنَّ الْإِمَامَهَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی» (کافی، ج ‏1، ص200) اگر می‌خواهید اسلامتان نمو کند، رشد کند، پویا باشد، باید معصوم باشد.
«تَمَامُ الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ» (کافی، ج ‏1، ص200) نماز کامل به شرطی است که ولایت باشد. شما اگر رهبرت، رهبر آسمانی نباشد هر چه هم نماز می‌خوانی قبول نمی‌شود، مثل این‌که می‌گویند چایی باید در استکان باشد، شما چایی را بریز در آفتابه کسی نمی‌خورد. تمام نماز. زکات اگر می‌خواهید فقرا، همین امسال من از تلویزیون شنیدم که مثل این‌که گفتند، اگر اشتباه نکنم، هزار میلیارد تومان زکات شده، با این‌که چند درصد کمی مردم زکات می‌دهند. یک وقتی صحبت از شش درصد و پنج درصد بود. حدیث داریم نه یکی و دو تا و سه تا و چهار تا و پنج تا، حدیث‌های زیادی داریم که اگر مردم زکات بدهند، گرسنه‌ای روی کره‌ی زمین باقی نمی‌ماند. «أَنَّ النَّاسَ أَدَّوْا زَکَاهَ أَمْوَالِهِمْ مَا بَقِیَ مُسْلِمٌ فَقِیراً مُحْتَاجاً» (من لا یحضره الفقیه، ج ‏2، ص 7): اگر مردم زکات بدهند، خدا به تو داده است، پانزده کیلو گندم، ده کیلو گندم، یک کیلویش را به فقرای محل بده. اگر می‌خواهی زکات جمع‌آوری بشود. مردم هم مطمئن باشند که این زکات را به آدم معصوم می‌دهند. در زمانی که دستمان به امام زمان نمی‌رسد به یک مجتهد عادل، محتهد عادل را هم نگفتند اجباری است، خودت انتخاب کن، برو از کسانی که اطمینان داری بپرس، فقیه عادل، بگو آقا این زکات من است، اگر می‌خواهی گرسنگی حل بشود، باید زکات بدهید.
حج همین‌طور. امام فرمود: حج بدون برائت، حج نیست. می‌رویم آنجا و لذا وقتی سنگ می‌اندازند روز عید قربان حاجی‌ها باید یک سنگی پرتاب کنند به جای شیطان به عنوان نماد تنفّر، آنجا یک دعا دارد می‌گوید: خدایا حج من را قبول کن. یعنی در طواف نمی‌گوید حج من را قبول کن، در سعی صفا و مروه، نماز مسجدالحرام، فقط وقتی سنگ پرت می‌کند به شیطان، می‌گوید خدایا حج من را قبول کن. (الوافی، ج ‏13، ص 1078) پیداست که طرد شیطان جزء ارکان حج است، که اسم حج را آنجا برده است.
دیگر چی؟ «إِمْضَاءُ الْحُدُودِ» (الکافی، چاپ الإسلامیه، ج ‏1، ص 200): حدّ خدا جاری بشود روی آدم‌های مجرم. مجرمین، کسانی که اختلاس می‌کنند، مال مردم را نفله می‌کنند، حق‌الناس، بیت‌المال، این‌ها باید حدود رویشان جاری بشود.
«یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ» (الکافی، چاپ الإسلامیه، ج ‏1، ص 200): از دین خدا پاسداری کنند. الآن ببین چه‌قدر حمله می‌شود به اسلام، اشکالات فکری، اشکالات سیاسی، اشکالات اقتصادی، شایعه‌ها، تهمت‌ها، فیلم‌هایی که می‌سازند، شعر که درست می‌کنند، طنز که درست می‌کنند، در و دیوار بسیج شده، به قول مقام معظم رهبری چند شب پیش می‌فرمود، از تلویزیون ما شنیدیم که از صد راه دارند به اسلام حمله می‌کنند. بالأخره باید امامی باشد تا جلوی این‌ها بایستد. اول انقلاب یک نفر از این ملی‌گراها می‌گفت که: نمی‌شود که مجرم را شلّاق زد، الآن شلّاق زدن به مجرم، نه عرض کنم، نه مصلحت است، نه صلاح است، یک همچین جمله‌ای گفت. امام آمد در حسینیه‌ی جماران فرمود: «می‌گویند احکام خدا را نمی‌توانیم جاری کنیم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون‏»(بقره/ 156)». پناه بر خدا، احکام خدا را نمی‌شود جاری کرد، قانون‌های بشری را باید جاری کرد؟! الآن مشکل بشر در همین رهبرها و در همین قانون‌ها است. الآن در دنیا مردم دستشان را از دست رهبر درآوردند، در دست چه کسی گذاشتند؟! این رؤسای جمهوری، رهبران کشورها چه کسانی هستند؟ مردم عقب چه کسی می‌روند؟ چه قانونی را عمل می‌کنند؟ دنیا به چه سمتی می‌رود؟ امام باید باشد که مرز را حفظ کند، امام باید باشد که حدود را اجرا کند، امام باید باشد که بگوید چه چیزی حلال است، چه چیزی حرام است، امام باید باشد که مردم را بعضی‌ها را با موعظه، بعضی‌ها را با استدلال عقلی هدایت کند، نقش امام این است.
برویم سراغ جمله‌ی سوم، وظیفه‌ی ما در برابر امام چیست؟
6- حق را ملاک قرار دهیم، ‌نه افراد را
بسم الله. اول امام را بشناسیم. کاری به مردم نداشته باشیم. ببینید در جنگ جمل یک نفر هی نگاه کرد به امیرالمؤمنین، طلحه و زبیر، گفت: این‌ها همه‌شان جزء اصحاب پیغمبر هستند، حالا این‌ها خودشان دعوا کردند، من که گیج شدم. حضرت فرمود: گیج نشو، شما کاری به آدم‌ها نداشته باش، علی کجاست، طلحه و زبیر کجاست، حق چی هست، حق را که شناختی، الآن مثلاً ما می‌گوییم جمهوری اسلامی، سعودی هم می‌گوید مسلمانم، پاکستان می‌گوید مسلمانم، بحرین، قطر، نمی‌دانم عراق، خیلی کشورها، یمن، همه می‌گویند مسلمان هستند، می‌گوید کاری نداشته باش که چه کسی پرچمش چه جوری است، چه شعاری می‌دهد، صدام حسین گفتند، خودشان برداشت روی پرچمش نوشت: الله اکبر. ما در پرچممان الله است، عراقی‌ها الله اکبر است، این را صدام نوشت، ممکن است صدام الله اکبر بنویسد.
چه کسی راست می‌گوید، چه کسی دروغ؟ چه کسی زاهد است، چه کسی اشرافی زندگی می‌کند؟ در هواپیماهای شاهزاده‌ها مرفّه‌ترین وسایل تفریحی در هواپیما هست که اگر در هواپیما هم هوس کرد دوش بگیرد، حالا نمی‌دانم شاید هم استخر ساختند، حالا آن را نگوییم، این شاهزاده‌های سعودی را حساب کنید، شاهزاده‌های رئیس‌جمهورها را حساب کنید، با زندگی امام خمینی، ساده‌زیستی یا اشرافی‌گری؟! تشخیص بدهید، بعد ببینید حق با چه کسی است؟ چه کسی شجاع است، چه کسی ترسو؟ روی کره‌ی زمین رهبر فقط یک کشور است که رهبرش به نخست وزیر ژاپن می‌گوید من با رئیس‌جمهور آمریکا حرف ندارم، گفت: حرف نمی‌زنم، او نامرد است، بی‌وفاست، پیمان‌شکن است، الآن روی کره‌ی زمین چه کسی است که رئیس‌جمهور آمریکا برایش نخست وزیر ژاپن را بفرستد و او بگوید من با تو حرف نمی‌زنم، چه کسی است که یک همچین جگری داشته باشد، جرئتی داشته باشد، آرامشی داشته باشد؟
ما باید اول بشناسیم حق با چه کسی است. شیعه نقل کرده است، سنّی هم نقل کرده است. «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ». این حدیث را شیعه و سنی نقل کرده اند، «وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی‏» (إحتجاج، طبرسی، ج‏ 1، ص 75)، علی با حق است، حق هم با علی. خب معلوم شد علی حق است؟ دیگر هر کس باشد باطل است، «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ» (یونس/ 32)، بعد از حق دیگر هر راه را بروی انحراف است. شیعه و سنّی نقل کرده‌اند هر دویشان. روایات متعدد داریم در چند مورد پیغمبر فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِی‏». خب اگر حق با علی است دیگر غیر علی باطل است دیگر، معطل چه هستید شما؟ «فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ» (یونس/ 32). آیه قرآن بود که خواندم.
اول امام را بشناسیم، شهادت بدهیم، «أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّهُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ»، زیارت جامعه برای امام دهم است، امام دهم در زیارت جامعه سیمای امام را نقل کرده است.

7- معرفت، مودّت، اطاعت
خب بعد از این‌که شناختیم، باید دوستشان داشته باشیم، چون آدم گاهی یک چیزی را می‌شناسد ولی دوستش ندارد. نه، می‌گوید وقتی شناختی، باید اطاعت هم بکنی، سه مرحله بیشتر نداریم:
1- شناخت؛ 2- بعد از شناخت علاقه؛ 3- بعد از علاقه اطاعت، هر چه گفته گوش بدهیم.
چرا دوست داشته باشیم؟
برای این‌که امام چه کسی است؟ «الدَّرَجاتُ الرَّفِیعَهُ» (زیارت جامعه‌ی کبیره)، بالاترین درجه را خدا به امام داده. «وَ الْمَقامُ الْمَحْمُودُ، وَ الْمَکانُ الْمَعْلُومُ عِنْدَاللّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ الْجاهُ الْعَظِیمُ، وَ الشَّأْنُ الْکَبِیرُ، وَ الشَّفاعَهُ الْمَقْبُولَهُ» (زیارت جامعه‌ی کبیره). کمالاتی که امام دارد، اگر بشناسیم، امام را دوست داریم. ریشه‌ی تشیّع ایران، علاقه به اهل بیت بود، همین امام رضا که شام غریبانش بحث را گوش می‌دهید. بعضی از آدم‌هایی که بگویم کذایی هستند، آدم‌های کذایی، می‌گویند نه، ایران که مسلمان شد، به‌خاطر حمله‌ی عرب‌ها بود، عرب‌ها به ایران حمله کردند، ایرانی‌ها از ترس مسلمان شدند!! دروغ شاخ‌دار. ایران که اسلام آورد به خاطر علاقه به اهل بیت بود، عرب‌ها به جای دیگر هم حمله کردند، چه‌طور آن‌ها شیعه نشدند؟! اطاعت. امام را بشناسیم، اطاعت کنیم.
این‌ها چه کسانی بودند؟ یک روز مردم آمدند پهلوی مأمون‌الرشید گفتند: از وقتی امام رضا آمده، باران نمی‌آید، قدم امام رضا برای ما برکت نداشت، تو شاهی، تو مأمون‌الرشید هستی، امام رضا را آمدی پُستش دادی، قائم مقام و ولیعهد شده، نفر دوم شده، از وقتی ایشان ولیعهد شده، باران نمی‌آید.
خب مأمون می‌خواست امام رضا را نگه دارد، گفت این حرف را به امام رضا نگویند، یک وقت کسی بی‌ادبی نکند و رفت پهلوی امام رضا گفت مردم همچین می‌گویند. یک نماز باران شما بخوانید، جمعه. فرمود: نه، دوشنبه. من جدّم به من گفت: دوشنبه نماز باران بخوان. حالا نه یعنی دوشنبه نماز باران وقتش دوشنبه است، آن شرایط جوری بوده که امام رضا مأمور بوده دوشنبه نماز بخواند. نماز باران که خواند، یک مرتبه ابرها پیدا شد، مردم گفتند: اوه، ابر آمد، فرمود: نه، این ابر برای فلان منطقه است، می‌آید از بالای سر شما رد می‌شود، ولی باران به شما نمی‌دهد. خب ابر رد شد، باز یک ابر دیگر، اوه، گفتند: نه، این هم برای شما نیست، این هم برای فلان شهر است. چند دفعه ابر آمد رفت و امام رضا فرمود: این برای کجاست، این برای کجاست، حضرت امیر فرمود: من راه‌های آسمان را از راه‌های زمینی بیش‌تر آشنا هستم، آشنایی من به راه‌های آسمان بیش از آشنایی من به راه‌های زمینی است. (نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 189). تا یک ابر آمد گفت: این ابر برای شماست. آمد ابر ایستاد و بارندگی حسابی شد، پر شد، سیراب شدند. ما باید دستمان را بگذاریم توی دست امام. اسم رضا، اسم مهدی، اسم احمد، اسم‌های مذهبی را بگذاریم، حق امام رضا را بدهیم، خب اگر امام رضا را دوستش داری، پس چرا خمس نمی‌دهی؟ ما هر سال کلی گریه می‌کنیم برای حضرت زهرا، می‌گوییم چرا گریه می‌کنی؟ می‌گوید: حق حضرت زهرا را غصب کردند، حق علی را غصب کردند، خب تو گریه می‌کنی که چرا حق علی را ندادند، خب خودت هم که حق حضرت مهدی را نمی‌دهی! چه فرق می‌کند بین ما و او؟! او حق علی را خورد، ما هم حق پسرش را خوردیم. رابطه‌ی علمی باید داشته باشیم.
امام رضا به دو نفر فرمود: «شَرّقا أو غَرِّبا»، به شرق بروید یا به غرب بروید، علم واقعی می‌خواهید پهلوی ما اهل بیت است، بیخودی این طرف و آن طرف نزنید. علم می‌خواهید اهل بیت. یک جمله دیگر هم بگویم. در زیارت جامعه یک جمله است. شما وقتی خوابت گرفت چه می‌شود؟ وقتی خوابت گرفت این پلکت را نمی‌توانی نگه داری، این چه‌قدر است؟ یک مثقال نمی‌دانم هست یا نه، یک مثقال را نمی‌توانیم نگه داریم، هی خوابمان می‌آید، پلک را نگه داشتیم، گردنمان را نمی‌توانیم نگه داریم، یعنی توان ما، نمی‌توانیم یک مثقال را نگه داریم، ولی در زیارت جامعه، امام دهم به امامت می‌گوید، به همه‌ی امام‌ها می‌گوید، می‌گوید: «بِکُمْ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ» (زیارت جامعه‌ی کبیره). ای امام رضا، ای امام جواد، ای امام هادی، ای حضرت مهدی، آسمان‌ها و کرات آسمانی در این فضا به‌خاطر شما حفظ شده، وگرنه این‌ها به هم می‌خورد، «بِکُمْ»: توسط شما، «یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ»: اگر آسمان سر جایش است، به‌خاطر وجود شما است. یعنی ما پلک چشممان را نمی‌توانیم نگه داریم، سرمان را نمی‌توانیم نگه داریم، ولی هستی را آن‌ها نگه داشتند. گاهی در اسکناس یک نخ است، آن نخ به اسکناس ارزش داده، این نخ را بکش بیرون، اسکناس می‌شود کاغذ. بله. خدا را شکر که ما در جوار امام رضا هستیم و ثواب زیارت امام رضا، از زیارت امام حسین هم بیش‌تر است. چرا؟ یک روز از امام جواد پرسیدند ثواب زیارت امام حسین بیشتر است یا ثواب زیارت امام رضا؟
امام جواد بلند شد رفت یک جای دیگر، در یک اتاق دیگر مثلاً، یک مدتی شد برگشت، دیدند گریه کرده، گفتند: آقا ما یک سؤال کردیم، گریه کردید؟ گفت: بله، گفت: امام حسین در عراق است، آنجا هستند، غریب نیست، ولی امام رضا در ایران غریب است، ثواب زیارت امام رضا از امام حسین بیش‌تر است. گاهی وقت‌ها زیارت سامراء از زیارت کربلا ثوابش بیش‌تر است، چون کربلا خیلی مشتری دارد، سامراء هیچ کس را ندارد. ثواب زیارت امام رضا و اگر کسی، آقایانی که مشهد تشریف دارید، اگر کسی غسل کند، مثل غسل‌های جمعه، غسل‌های واجب، کسی غسل کند، اگر غسل مستحبی است، وضو هم بگیرد، بعد برود سلام بدهد به امام رضا، دو رکعت نماز بخواند، آن‌چه که در قنوت نمازش می‌گوید مستجاب می‌شود.
سعی کنیم حتماً از این.
خدایا تو را به حق آبروی پیغمبر و اهل بیتش، به آبروی امام رضا، امام حسین، همه‌ی امام‌ها، امام زمان علیه السلام، بالاترین درجه‌ی ایمان، معرفت، مودت، اطاعت، اخلاص را نسبت به خودت و اولیائت نصیب همه‌ی ما بفرما.
این زیارت هم که می‌روید به نیابت زیارت بروید. میلیون‌ها آدم هستند، صدها میلیون آدم هستند که می‌خواهد بیاید، نمی‌تواند بیاید، من رفته بودم آفریقا، یک زن و شوهر شیعه پیدا کردیم، مسلمان بودند، اهل سنّت بودند، منتها شیعه یک زن و شوهر بودند، گفتیم برویم این‌ها را ببینیم، رفتیم بازار و مغازه‌اش بسته بود و آدرسش را گرفتیم، خلاصه پیدایش کردیم، از شیعه‌های هندوستان بود که رفته بود در آفریقا، زیمبابوه. گفتم: شما شیعه هستی؟ گفت: بله. گفتم: اسم بچه‌هایت؟ گفت: صادق، کاظم، باقر. گفتم: خب مدرسه چه می‌کنند؟ گفت: می‌رود مدرسه‌ی اهل سنت، درس‌های آن‌ها را می‌خواند، می‌آید آنجا که ما نظرمان با آن‌ها فرق می‌کند، می‌گوییم: نه، ما شیعه نظرمان این است. گفتیم: دیگر چه می‌کنی؟ گفت: شب عاشورا که می‌شود، تاریخ را داریم، یک صندلی می‌گذارم، بچه‌ها و خانواده‌ام می‌نشینیم، من از روی تاریخ کربلا می‌گویم، آن‌ها گریه می‌کنند. بعد خانمم روی صندلی می‌نشیند، من می‌نشینم، او برای من می‌خواند، من برای او می‌خوانم. یک روضه‌ی دو نفری هم داریم. به او گفتم: چه آرزویی داری؟ گفت: از کجایی؟ گفتم: از ایران. گفت: می‌توانی آرزوی من را بربیاوری؟ می‌شود من بیایم ایران، زیارت امام رضا. یعنی آه می‌کشید، حدود هشتاد سالش بود. در هندوستان پیرمردی را دیدم، تا فهمید ایرانی هستم گریه کرد، گفتم: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: از اول جوانی پول جمع کردم که از هندوستان بیایم ایران، زیارت امام رضا، ولی هنوز نتوانستم بیایم. این کفران نعمت است، شعر قشنگی دارد، می‌گوید:
آنان که در جوار رضا آرمیده‌اند کفران نعمت است گر بهشت آرزو کنند
خدایا بالاترین درجه‌ی معرفت و مودت و محبت را برای خودمان و نسلمان تا ابد برای ما هدیه بفرما.

«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- در روایات، چه امری به عنوان قلعه محکم الهی معرفی شده است؟
1) توحید الهی
2) ولایت معصومین
3) هر دو مورد
2- امام رضا علیه‌السلام، چه امری را به عنوان شرط توحید مطرح کردند؟
1) نماز و روزه
2) حج و زکات
3) ولایت امام معصوم
3- در روایات، اداری چه کاری برای رفع فقر و محرومیت معرفی شده است؟
1) زکات واجب
2) صدقه مستحب
3) وقف و وصیت
4- آیه 32 سوره یونس به چه امری اشاره دارد؟
1) حق یکی است نه متعدد
2) بین حق و باطل حد وسط ندارد
3) هر دو مورد
5- امام رضا علیه‌السلام حدیث سلسله الذهب را در کدام شهر بیان فرمودند؟
1) مدینه
2) مرو
3) نیشابور

اطاعتامام رضاامامتدرسهایی از قرآنسلسلة الذهبقرائتیمودتنیشابورولایت
Comments (1)
Add Comment
  • عل اصغر

    میشه جواب ها رو بگین