شعائر در اسلام

موضوع بحث: شعائر در اسلام، رمضان 59
تاریخ پخش: 05/05/59

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمد لله رب العالمین و صلّی الله علی سیدنا و نبینامحمد و علی آله و لعنه الله علی اعدائهم من الآن الی قیام یوم الدین. »

بحث ما در این جلسه مسئله شعائر است. ما در روزهای قبل بحث فلسفه روزه، بحث امنیت، شناخت مومن، شناخت کافر، شناخت فاسق، شناخت منافق، مسئله بررسی بحث آزاد از نظر اسلام، مسائل زکات، مسئله مستضعف، مسئله خط امام را داشته ایم. این بحث‌‌هایی بوده که هر روز یک بحثش را جمع و جور می‌‌کردیم و می‌‌گفتیم و در این جلسه ان شاءالله می‌‌خواهیم درباره خط امام صحبت می‌‌کنیم.
1- معنی لغوی شعائر
در قرآن چندین بار اسم شعائر آمده است. جمع(شعیره) است. حالا از نظر مغز و ریشه لغویش به آن شعیره می‌‌گویند. شعیره آن لباسی است که به بدن بچسبد. (یعنی موی بدن) و لباسی که به موی بدن بچسبد مثل زیر پیراهن است. حالا به چه دلیل این را شعیره می‌‌گویند. معنی شعائر علامت‌‌ها است. شعائر خدا یعنی علامت‌‌هایی که انسان از آن علامت ‌‌ها بیاد و نام خدا می‌‌افتد. حالا در شعائر چند بحث است که باید مطرح کنیم. یکی اینکه نقش شعائر چیست؟ دوم اینکه نقش شعائر، سابقه شعائر، تاریخ شعائر چیست؟ مسئله سوم پیوند شعائر با شعور است. مسئله چهارم شعارهای مقدس و هدفهای نا مقدس است. مسئله پنجم خلع شعائر است. این ‌‌ها یک سری مسائلی است که می‌‌خواهیم بررسی کنیم.
2- شعار معرفی مکتب و شکوفا کردن روح عاطفی و حماسی
نقش شعائر چند چیز است. یکی معرفی مکتب است. ما در شعار مکتب خودمان را معرفی می‌‌کنیم که ما این هستیم. شعار جملاتی است که ایده ما و هدف ما در این شعار خلاصه می‌‌شود. مکتب خود و ترسیم خط خودمان را معرفی می‌‌کنیم. ما در شعار، خطی را که باید در آن برویم را اعلام می‌‌کنیم. هدف را می‌‌گوییم. خط رسیدن به آن هدف را هم می‌‌گوییم. شعار انرژی زاست. در شعار خودمان را کوک می‌‌کنیم. در جنگ ‌‌ها زنان را می‌‌بردند تا با شعار‌‌هایی که می‌‌دهند مردان را تحریک کنند. جهت حمله و یورش به دشمن مردان را داغ کنند. در اوایل حرکت ‌‌ها که در ایران شروع شد در شهر مشهد، اولین حرکت از طرف زنان مشهد بود. اولین روز راهپیمایی، زنان مشهد با چادر سیاه، قرآن سر دست گرفتند و تظاهرات کردند.
مسئله این که انسان با شعار به خودش تلقین کند. نظیر ذکر و دعا که ما می‌‌گوییم. ما که بعد از نماز دعا می‌‌خوانیم(لاحول ولا قوه الا بالله) حول و قوه‌‌ای نیست. تاب و توان و قدرتی نیست مگر از جانب خدا. این معنایش این است که به غیرقدرت خدا اتکال و تکیه و توکل نکن. عین ذکر و وردی که خودمان به خودمان تلقین می‌‌کنیم. منتها تلقین ذکر ما را، توحید ما را شکوفا می‌‌کند و شعار روح عاطفی و حماسه‌‌ای ما را شکوفا می‌‌کند و توجه می‌‌دهد که ما با شعار خودمان را تحریک کنیم. وقتی انسان یک ربع ایستاد و گفت توپ، تانک، مسلسل دیگر اثر ندارد بعد اگر یک گاز اشک آور ر‌‌ها کردند، دیگرخجالت می‌‌کشد. خلاصه انسان با شعار خودش را داغ می‌‌کند.
مسئله دیگر تهدید و ارعاب دشمن است. رژیم سابق وقتی می‌‌دید ملت روی بام ریختند و الله اکبر می‌‌گویند، حاضر بود شبی چند میلیارد بدهد که مردم این الله اکبر را نگویند. اصلاً از این الله اکبر ‌‌ها وحشت می‌‌کرد و البته این وحشت کردن از الله اکبر ‌‌ها چیزی نیست که در زمان ما باشد، سابقه دارد.
اگر حوصله‌‌تان می‌‌رسد من یک قصه برایتان بگویم. یعنی قصه نیست یک تکه از تاریخ است. عرض می‌‌شود که تفسیر المیزان می‌‌فرماید که یک گروهی و قبیله‌‌ای یهودی بنام بنی النضیر بودند. این یهودی ‌‌ها در پناه اسلام در شهر مدینه زندگی می‌‌کردند و قراردادشان این بود که توطئه نکنند. چوب لای چرخ نگذارند. کار بکنند و زندگی عادی و روزانه خودشان را داشته باشند. این یهودی ‌‌ها پیمان شکستند. پیغمبر به مردم گفت گرد قلعه بروید. رفتند و بنی النضیر را محاصره کردند. تفسیر المیزان می‌‌گوید: «فکبّر رسولُ الله و کَبَّر المومنون» پیغمبر الله اکبر می‌‌گفت و همه مسلمان ‌‌ها هم الله اکبر می‌‌گفتند و یک دلهره‌‌ای برای یهودی ‌‌ها پیدا شد. و چند شب بدین منوال گذشت. این تکه در تفسیر المیزان است. دنباله بحث را در بحار علامه مجلسی دنبال می‌‌کنم و می‌‌گوید شب یازدهم حضرت رسول رفت و فرماندهی این جمعیت را به علی بن ابیطالب داد. حضرت علی که آمد، پیغمبر گفت: در مدتی که من نیستم و شما فرمانده هستید. تاصبح همه باید الله اکبر بگویید. همه مسلمان ‌‌ها دور این قلعه را گرفتند و فریاد الله اکبر زدند و این ‌‌ها خلاصه خودشان میدان را خالی کردند و رفتند. ارعاب دشمن از شعار و تقویت روح خودمان از شعار، ترسیم خط مکتبی ما از شعار و معرفی مکتبمان هم از شعار است. ما با شعار این کار ‌‌ها را می‌‌کنیم.
3- تاریخ شعاری در میان همه قبیله‌‌ها بوده است
مسئله دیگر تاریخ شعار است. شعار، یک تاریخ بسیار طولانی دارد. در کربلا می‌‌بینیم که اصحاب امام حسین و همچنین طرفداران حزب باطل هر کدام وارد میدان می‌‌شدند و رجز می‌‌خواندند. این رجز ‌‌ها شعارشان بود و با شعار همان معرفی مکتب و ترسیم است خط و تقویت روح باهمین شعار ‌‌ها تأمین می‌‌شد. بت پرست ‌‌ها در جنگ احد یک بت بزرگی بنام هبل داشتند. این بت را که بزرگترین بت بود در جنگ با اسلام سر دست گرفتند و شعار می‌‌دادند و می‌‌گفتند «اعْلُ هُبَلُ» بلند کنید. هبل را بلند کنید. هبل را نگاه دارید. هبل باید زنده و جاوید باشد. شعارهایی به نفع بت هبل می‌‌دادند ولی پیغمبرفرمود: ما باید این را خلع شعار کنیم. حالا این ‌‌ها به نفع بت شعار می‌‌دهند و می‌‌گویند «اعْلُ هُبَلُ» «اعْلُ هُبَلُ» ما همینطور شعار می‌‌دهیم «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ» هرچه آن ‌‌ها پایکوبی می‌‌کردند «اعْلُ هُبَلُ» «اعْلُ هُبَلُ» مسلمان ‌‌ها هم «اللَّهُ أَعْلَى وَ أَجَلُّ» می‌‌گفتند. بعد بت هبل را زمین گذاشتند. یک بت دیگر را به نام(عزّی) سر دست گرفتند. شعارشان این بود «لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَکُمْ» یعنی ما بت عزی داریم. شما که بت عزی ندارید. برای ما بتی بنام عزی است و این بت عزی برای شما نیست. «لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَکُمْ» پیغمبر فرمود: ‌‌ای خدا می‌‌خواهیم این ‌‌ها را خلع شعار کنیم. بر وزن همان شعار، شعار بدهید و بهتر از آن ‌‌ها «اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَى لَکُمْ» (خصال صدوق، ج‏2، ص‏397) ببینید «لَنَا عُزَّى وَ لَا عُزَّى لَکُمْ» «اللَّهُ مَوْلَانَا وَ لَا مَوْلَى لَکُمْ» این بیان برای این بود که تاریخ شعار در بت پرست ‌‌ها بوده است.
معاویه وقتی می‌‌خواهد جنگ راه بیاندازد. شعارش پیراهن عثمان است. یا مثلاً بنی اسرائیل وقتی می‌‌خواهند جنگ کنند یک صندوق را جلو ارتش حمل می‌‌کردند و این صندوق را به عنوان یک علامتی که پیش، پیش می‌‌بردند. چون فرعون در آن زمان هر پسری که متولد می‌‌شد را می‌‌کشت. به او گفته بودند پسری که کاخ تو را بهم می‌‌زند، امسال متولد می‌‌شود. به ساواک خویش گفته بود هر زنی که بچه پسر زایید بچه او را بکشید. وقتی موسی به دنیا آمد مادر موسی بخاطر اینکه فرزندش گیر مامورین فرعون نیفتد، یک صندوق چوبی تهیه کرد و بچه را در آن صندوق گذاشت و آن را به داخل رود نیل انداخت و سرنوشت او را قرآن می‌‌گوید. این صندوق یاد بود خیری بود و الواح و نامه‌‌های تورات و قسمتهایی از این ‌‌ها یعنی چیزهای مقدس را در این صندوق می‌‌گذاشتند و برای دلگرمی ارتش هرجا می‌‌رفتند این را با خودشان می‌‌بردند. مثلاً در ارتش پرچم مسئله‌‌ای است و خود پرچم شعار است. گاهی شعار صندوق بود. گاهی پرچم بود. گاهی پیراهن بود و الی آخر. . .
نقش شعار چیست؟
4- اذان شعار است
معنای شعار علامت است. علامت خدا است. شعار مکتب را معرفی می‌‌کند. خط رسیدن به مکتب را می‌‌گوییم. در خودمان انرژی به وجود می‌‌آوریم. تقویت روح و تهدید و ارعاب دشمن را ایجاد کنیم. تقریباً می‌‌توانیم بگوییم تاریخ شعار، در میان همه قبیله ‌‌ها بوده است. با فرق‌‌هایی که دارد. خود پیغمبر اسلام وقتی آمد فرمود: «قولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا»و این «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» شعار توحید است.
شعار، معرفی مکتب است. ما در دینمان یک شعار مستقل بنام اذان داریم. اذان شعار ماست. یک دوره بینش‌‌هایی که ما داریم در اذان هست. اذان شعاری است که اولش از الله شروع می‌‌شود و آخرش هم «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» می‌‌گوییم. شعاری داریم که از خدا شروع می‌‌شود و به الله هم ختم می‌‌شود. میان این دو(الله) مکتب را معرفی می‌‌کنیم. او بزرگ است. (الله اکبر) او بزرگتر از گفتنی ها، شنیدنی ها، نوشتنی ها، فکرکردنی ‌‌ها است. «اشهد ان لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هیچ معبودی را نمی‌‌پذیریم. بله قربانگوی هیچ کس نمی‌‌شویم. خودمان را تسلیم هیچ قدرتی نمی‌‌کنیم. «مَلِکِ النَّاسِ»(ناس/2) فقط اوست «إِلهِ النَّاسِ»(ناس/3) فقط اوست. معنای توحید این است. «اشهد ان لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» خدایی جز او نیست. قدرتی جز او نیست. معبودی جز او نیست. «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» مکتب من مکتب وحی است. من قانون از بشر نمی‌‌گیرم چون بشر حق قانونگذاری برای من ندارد. مرا مادر آزاد زایید. دلیلی ندارد که بله قربانگوی دیگران باشم. آن وقتی که مادر مرا زایید، چرا با دست خودم بردگی دیگران و بله قربانگویی دیگران را بپذیرم؟ از کجا معلوم است که دیگران دلسوز من باشند. از کجا معلوم است که نیاز مرا دانسته باشند. از کجا معلوم است که هوی و هوس در قانونگذاری ایشان تأثیر نکرده باشد. از کجا با علمشان همه واقعیت ‌‌ها را فهمیده باشند. از کجا معلوم که قانونی که وضع می‌‌کنند امروز و فردا خودشان پشیمان نشوند. به چه دلیل انسان برای من قانون وضع کند.
در«أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه» می‌‌گوییم قانون فقط وحی است. باید از طرف خدا باشد. چون خدا ما را ساخته است. آنکس که ساخته است می‌‌داند چه ساخته است و خیر خواه من هم هست. شما چرا ماشینت را به مکانیک می‌‌دهی. چون او می‌‌داند. خدا هم می‌‌داند. چراخودت را در اختیار پزشک می‌‌گذاری؟ چون او می‌‌داند. خدا هم می‌‌داند. خدا مهربان است. پس شما نزد پزشک و مکانیک می‌‌روی با اینکه فقط می‌‌دانند. گاهی مهربان نیستند. همینطور که ماشین را در اختیار مکانیک می‌‌گذاری، بخاطر این است که می‌‌داند. خودت را در اختیار خدا بگذار چون هم می‌‌داند و هم مهربان است. بعد شروع به صحبت کردن می‌‌کنیم. الگوی ما کیست؟ الگویمان را می‌‌گوییم. «حَیَّ عَلَى الصَّلَاه» دعوت به نماز، پیوند با خدا. «حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ» رستگاری، «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَل» «الله اکبر» راه حق بهترین راه هاست.
برایتان بگویم که باید در شعار دقت کرد. مسلمان ‌‌ها 15 سال شعار نداشتند. پیغمبر که در سن چهل سالگی به پیغمبری رسید تا 15 سال پیغمبر بود و مردم می‌‌آمدند مسلمان می‌‌شدند. اما شعار رسمی نداشتند. آمدند گفتند: یا رسول الله! آخر ما باید یک شعاری، یک آرمی داشته باشیم. پس اجازه بدهید یک طبلی بزنیم. فرمود: طبل شباهت به ناقوس دارد. می‌‌خواهم مستقل باشیم. اجازه بدهید آتشی روی بام دود کنیم تا آرم ما و شعار ما را بفهمند. از روی این آتشی که دود شده، مسلمان ‌‌ها جمع شوند و آمار مسلمان ‌‌ها زیاد شود. جمع کردن ایشان مشکل شده است. اجازه بده سوت بکشیم و طبل بزنیم. آتش دود کنیم. فرمود این ‌‌ها همه ریشه‌‌های تاریخی دارد و ما دوست نداریم تقلیدکنیم. در ثانی طبل مفهوم ندارد. آتش کردن، دود کردن مفهوم ندارد. صبر کنیم منتظر یک شعار مغز دار، مفهوم دار باشیم.
تا اینکه اذان آمد از طریق وحی و پیغمبر اذان را به بلال حبشی یاد داد و بلال مؤذن رسمی پیغمبر شد. ببینید پیغمبر مدت ‌‌ها طفره رفت و هر شعاری را عرضه می‌‌کردند، نمی‌‌پسندید. بنابراین ما مسلمان ‌‌ها هم هر شعاری در دهانمان گذاشتند نباید قبول کنیم. شعاری باشد که یک وقت جهت گیری ما در حرف ‌‌ها هضم نشود. خودمان و فکرمان و مکتبمان و ایدئولوژیمان در مکتب ‌‌ها و ایدئولوژی ‌‌ها و خط ما در خط ‌‌ها حرام و هضم نشود. مشخص بشود که چه کسی هستیم و چه می‌‌خواهیم و چرا می‌‌خواهیم. دید ما و روش ما و راه ما باید روشن باشد. چه می‌‌خواهیم بگویم؟ می‌‌خواهم بگویم پیغمبر 15 سال طفره رفت. چون می‌‌خواست در شعار دقت کند. شما هم باید طفره بروید تا در شعاردقت کنید.
5- صفا و مروه از شعائر است
قرآن می‌‌گوید: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»(بقره/158) حالا شما که مکه نرفته‌‌اید ولی انشاءالله می‌‌روید. معطل نباشید که واجب الحج بشوید و به مکه بروید. قرآن می‌‌گوید به مکه بروید. «لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»(حج/28) منتها ابرقدرت ‌‌ها و سردمداران کشورهای اسلامی، طاغوت‌‌هایی بودند. یکی از آنها صدام است. یکی هم سادات است. یکی هم شاه سابق ما بود. اینها یک عنصرهای کثیفی بودند. قبل از آن ‌‌ها هم یک عنصرهای کثیف‌‌تری بودند که اصلاً نگذاشتند حج واقعیت خودش را نشان بدهد. «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» حاجی‌‌ها که در مکه می‌‌روند، بعد از اینکه دور خانه خدا طواف کردند دو کوه نزدیک کعبه است. یکی کوه صفا و دیگری کوه مروه است. فاصله این دو کوه حدود 400 متر است. بعد می‌‌آیند سر کوه صفایک قدری فکر می‌‌کنند و خاطراتی از پیغمبر بیاد می‌‌آورند. چون پیغمبر بالای کوه صفا رفت. هرچه فریاد زد کسی گوش به حرفش نداد. حالا نگاه می‌‌کنند، میلیون ‌‌ها آدم به مکه آمدند. یک نگاه به حالا می‌‌کنند. یک نگاه به سال پیش می‌‌کنند. غربت اسلام را می‌‌بینند. کوه صفا مرکز بت ‌‌ها بود. حالا مرکز(لااله الاالله) شده است. از اینجا شروع به حرکت می‌‌کنند و 7 مرتبه مسیر را طی می‌‌کنند. حدیث داریم بهترین مکان‌‌های روی زمین اینجاست. چرا؟ برای اینکه حاج آقا آنجا نمی‌‌تواند این چنین ژست بگیرد و آهسته، آهسته راه برود. یعنی همینطور باید برود. یعنی هرکس با هر ژستی که هست در آنجا خانه تکانی می‌‌شود. تکبرتکانی می‌‌شود. حدیث داریم بهترین مکان این مکان است. که هرچه غرور و تکبر هست می‌‌ریزد. قرآن می‌‌گوید: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ» این رژه‌‌ای که اینجا می‌‌روند. این گامهایی که اینجا می‌‌زنند. این سعی و حرکتی که اینجا می‌‌کنند از شعائر است. چون حاجی در اینجا باید لخت شود. کفن پوشیده است و دعا می‌‌خواند و راه می‌‌رود و یاد و خاطرات ابراهیم و هاجر و اسماعیل که خودش فلسفه‌‌ای دارد، را زنده می‌‌کند.
از طرفی شترهایی را هم نشانه گذاری می‌‌کنند و خونی جاری می‌‌کنند. قرآن به شترها شعائر گفته است: «وَ الْبُدْنَ جَعَلْنا ‌‌ها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ»(حج/36) ببینید خدا هم به خون شعائر می‌‌گوید و هم به کفن پوشیدن و دعا کردن شعائر می‌‌گوید. در اسلام هم خون و هم شتران خونین شده هردو شعائر هستند. حاجی آن وقتی که کفن پوشیده است و دعا می‌‌خواند شعائر را انجام می‌‌دهد. آن وقتی هم که چاقو بدست گرفته و خونی جاری می‌‌کند مشغول انجام شعائر است. هر دوی این ‌‌ها شعائر است و این جامعیت اسلام است. که اسلام فقط دین نصیحت و اخلاق و انزوا نیست. یک دست به مفاتیح است و یکدست به چاقو و هر دو شعائر است.
6- تعظیم شعائر از تقوای قلب است
حالا در بحث شعائر قرآن می‌‌گوید: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّ ‌‌ها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ»(حج/32) کسی که شعائر خدا را بزرگ بدارد و به آن احترام بگذارد «فَإِنَّها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» تعظیم شعائر از تقوی قلب است. آقایانی که به مسجد ‌‌ها تشریف نمی‌‌آورند اینها تقوی قلبی ندارند. نمی‌‌شود هم که گفت تقوی ندارند. این ‌‌ها در تقوی قلبی خودشان تجدید نظر بکنند. به چه دلیل شما در مسجد نمی‌‌آیی؟ مگر چقدر درس خوانده ای؟ مگر چند کتاب خوانده ای؟ مگر آن چه که توخوانده‌‌ای دلیل بر این است که سواد داری؟ مگر این مدرک ‌‌ها خیلی ارزش دارد؟ مگر دو کلمه که من بلدم چیزی است؟ مگر دو کلمه که شما بلدی چیزی هست؟ چرا فاصله می‌‌گیری؟ این عیب ما هست که تا بنده و شما دو تا کلمه درس خواندیم، فاصله می‌‌گیریم. می‌‌بینی در یک محله تمام گروه ‌‌ها در مسجد می‌‌آیند و آن کسی که مثلاً دو تا کلمه درس خوانده است یک پز و عنوان ومدرکی دارد یک قدری از مردم فاصله می‌‌گیرد. حدیث داریم اگر هرچه درس بخوانی، علم و مدرکت زیاد می‌‌شود، اما علاقه‌‌ات به دنیا کم نشود معلوم می‌‌شود که بدبخت هستی. اگر هرچه درس بخوانی تواضع و خودمانی بودنت بیشتر نشود معلوم می‌‌شود که بدبخت هستی.
امام سجاد(ع) می‌‌گوید: خدایا هرچه عزت اجتماعی بیشتر به من میدهی خودمانی‌‌تر بشوم. یعنی اگر دبیرستانی هستم بگویم سلام. تا دانشجو شدم بگویم سلام علیکم. استاد دانشگاه شدم بگویم: علیکم السلام حالت چطور است. یعنی هرچه عنوان اجتماعیم بیشتر شد، اگر کاسبم و پولم بیشتر شد، اگر طلبه ام، حجهالاسلام شدم. اگر نیمچه پهلوانم، پهلوان شدم. اگر شاگردم، استاد شدم. هرچه مقامم بیشتر شد. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَهً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا»(صحیفه‌‏سجادیه، دعاى 20) خدایا درجامعه درجه مرا بالا نبر مگر اینکه تواضع مرا روز به روز بیشتر بکنی.
مسجد شعائر است. حج شعائر است. عزاداری‌‌ها شعائر است. مثلاً در عزای حسین(ع) می‌‌بینیم که همه شرکت می‌‌کنند. چهار نفر یا شرکت نمی‌‌کنند یا فقط شب عاشورا و شب بیست و یکم در مسجد می‌‌آیند. وقتی هم می‌‌آیند، داخل مسجد نمی‌‌روند. یک بیست متر فاصله می‌‌گیرند. وقتی هم همه‌‌ی مردم گریه می‌‌کنند این چنین گریه می‌‌کند، (بدون کلام و توجه به شکل صورت) اصلاً وقتی هم همه مردم می‌‌خندند، این چنین می‌‌خندد، می‌‌بینی خنده‌‌اش از اختیارش رفته است. گریه و خنده‌‌اش مصنوعی شده است. خدا پدر این دو کلمه درس را بیامرزد که اینطور آدم را از طبیعی بودن بیرون می‌‌برد.
من یک وقت پارسال در تلویزیون یک قصه‌‌ای را گفتم. گفتم یک روز یک پهلوانی نزد پیغمبر آمد و گفت: یا رسول الله! بیا کشتی بگیریم. گفت: آخر وحی و نبوت به کشتی نیست. گفت: همینطور که هستم. خلاصه پیغمبر لخت شد و با او کشتی گرفت. سه بار کشتی گرفت و خلاصه سه مرتبه این را زمین زد. در تفسیر ابوالفتوح نقل شده است که سه مرتبه او را زمین زد و بعد گفت: خوب حالا فهمیدم حالا دیگر ایمان آوردم. بعد از ایمان قدری با او صحبت کرد. مسئله این است که قدری باید خودمانی‌‌تر بشویم. قرآن می‌‌گوید: «وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ فَإِنَّ ‌‌ها مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ» ریشه‌‌ی تعظیم شعائر تقوای قلبی است و برادران و خواهرانی که در جلساتی مردمی، در جلسات مذهبی، داخل مردم نمی‌‌شوند خودشان را موجود استثنایی می‌‌دانند. همیشه فاصله می‌‌گیرند. خیال می‌‌کنند خبری است. این‌‌ها در تقوایشان تجدید نظر بکنند. چون قرآن می‌‌گوید: کسی که تعظیم شعائر دارد این جلوه تقوای قلبی اوست و کسی که شعائر ندارد، تقوی قلبی ندارد. نمی‌‌خواهیم بگوییم کسانی که شرکت نمی‌‌کنند بی تقوا هستند.
می خواهم دو مسئله مهم را مطرح کنم.
7- شعار مقدس و هدف نامقدس
شعارهای مقدس و هدفهای نا مقدس است. اگر یادتان باشد بختیار لعنتی چند نفر از این ساواکی ‌‌ها و غیر ساواکی ‌‌ها را جمع کرده و می‌‌گفتند: این است شعار ملت، خدا، قرآن، محمد(ص). می‌‌دانی چرا؟ خدا را ما قبول داریم، قرآن را هم ما قبول داریم. شعارهای مقدس، بدنبال هدفهای نامقدس است. این شعار در مقابل شعار خدا، قرآن، خمینی بود که انقلابی‌‌ها سر می دادند. چون ملت می‌‌گفتند این است شعار ملی، خدا، قرآن، خمینی. او می‌‌گفت این است شعار ملی خدا، قرآن، محمد! حرف حق بود، شعار مقدس بود اما او هدفش نا مقدس بود این مسئله.
خیلی ‌‌ها گفتند: بلال بیا برای پیشنمازی ما هم یک اذان بگو. گفت: ابداً! من وقتی اذان می‌‌گویم که پیشنمازش رسول خدا باشد. اما تو الله اکبر بگو. الله اکبر کلمه حقی است اما پیشنماز چه کسی است؟ گاهی وقت ‌‌ها می‌‌گویند: آقا بیا و در مسجد نماز بخوان. نماز خوب است اما مسجد چه کسی است؟ می‌‌دانی این مسجد را چه کسی ساخته است؟ گاهی وقت ‌‌ها شعار و افرادی که می‌‌گویند: خلق هم شعار مقدسی است اما نمی‌‌دانم هدف مقدس است یا نامقدس؟ از خودشان بپرسید. فقط ببینیم خرمن ‌‌ها را چه کسی آتش می‌‌زند. من چه می‌‌دانم مقدس است، شاید هم هدفشان نامقدس است. ما اگر دیدیم کسی می‌‌گوید: خلق و خرمن هم آتش می‌‌زند باید تجدید نظر بکنیم. اینکه می‌‌گویم تجدید نظر به خاطر این است که خیلی ‌‌ها قابل برگشتن هستند و کم و زیاد هم برگشته اند.
شعارهای مقدس و هدفهای نا مقدس را گفتیم. در مقابل علی بن ابیطالب صف بندی می‌‌کردند و شعار می‌‌دادند «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه». «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه»یعنی چه؟ یعنی حق حکم کردن مگر خدا ندارد. «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» مدام می‌‌گفتند. خوب حرف، حرف خوبی است. شعار، شعار مقدسی است. اما هدفش این بود که حکم مال خداست. یا علی! تو کنار برو. این شعار برای خوارج است. شعار، شعار مقدس است. اما هدفشان کنار زدن علی بن ابیطالب بود. علی بن ابیطالب وقتی شعار را شنید، فرمود: «کَلِمَهُ حَقٍّ»یعنی شعار حقی است. کلمه، کلمه حقی است. اما «یُرَادُ بِها بَاطِل» کلمه حقی است که رد شده است. «یُرَادُ» یعنی به این کلام حق باطل اراده شده است. «کَلِمَهُ حَقٍّ یُرَادُ بِها بَاطِل» گاهی حق را دستاویز قرار می‌‌دهند.
درباره جهاد برایتان مسئله بگویم. اگر دشمن دارد به ما تیر اندازی می‌‌کند ولی فقط ما می‌‌خواهیم دفاع کنیم، می‌‌بینیم یک مشت بچه را آورده و در صف اول قرار داده است. بچه بیگناه است. خوب چه کنیم؟ اگر خواسته باشیم ما هم تیراندازی کنیم به بچه تیر می‌‌خورد. اگر خواسته باشیم تیراندازی نکنیم، او مدام از لابلای بچه ‌‌ها می‌‌زند و ما هم دست و پایمان بسته است. اگر کفار مسلمانانی را آورد و در صف اول علم کرد یعنی مسلمانان را سپر قرار داد، اسلام می‌‌گوید: باید حساب این مسلمان ‌‌ها را هم با شرایطی رسید. البته باشرایطی که به فقیه و رساله و فقه مراجعه کنید. «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّه» بله «کَلِمَهُ حَقٍّ» شعار مقدس است اما «یُرَادُ بِها بَاطِل» می‌‌خواهید علی را خانه نشین کنید.
در لابلای شعارهای مقدس یک مسئله هم داریم که برایتان بگوییم. ما چند دقیقه بیشتر وقت نداریم. تو این چند دقیقه می‌‌خواهیم بحث شعار را خلاصه کنیم. داشتیم در یک شهری می‌‌رفتیم. یک گروه اعلامیه‌‌ای پخش می‌‌کرد. اعلامیه‌‌اش را دیدم. آن وقت من قطعنامه اعلامیه این گروه را برایتان می‌‌خوانم. چطور است؟ ببینید شعارهای خیلی قشنگی است. اعلامیه این بود. نوشته بود که ما خواهان رفاه کارگران هستیم. حرف خوبی است. ماخواهان عدالت اجتماعی هستیم. شعار مقدس است. ما خواهان حق مرخصی برای کارگران هستیم. ما خواهان حق اعتصاب برای کارگران هستیم. کارگر باید بتواند حق اعتصاب داشته باشد. ماخواهان حق بیمه و بهداشت برای کارگران هستیم. شعار مقدس است. حرف خوبی است. ما خواهان تساوی حقوق و نفی تبعیض هستیم. ما خواهان استفاده و برخورداری از آزادی‌‌های طبیعی برای کارگران هستیم. اعلامیه‌‌ای پخش شد و حرف‌‌های زیادی هم در آن زده بودند. آخرش هم قطعنامه ایشان این بود. هر دختر و پسری این اطلاعیه را بخواند. چون شعار ‌‌ها مقدس است، جذب می‌‌شود و گاهی هم که می‌‌گویند پسر و دختر ما گول خورده‌‌اند برای این است که من و شما شعار ‌‌ها را بشنویم. چه بسا گول بخوریم. خوب کیست که خواهان رفاه کارگر ‌‌ها نیست. کیست که خواهان عدالت اجتماعی نیست. خوب کارگر باید حق مرخصی داشته باشد. کارگر باید حق اعتصاب داشته باشد. این ‌‌ها یک حقوقی است که گروه ‌‌ها می‌‌آیند این ‌‌ها را علم می‌‌کنند و حرف هم حرف منطقی است. اما جواب نامه را وقتی خواندم، گفتم حرف حرف خوبی است. شعار مقدس است.
8- نامه حضرت علی به استاندارها
آیا اسلام نمی‌‌تواند از این شعار ‌‌ها بهتر بگوید؟ اسلام بهترین شعار ‌‌ها را دارد. بعد مثال زدم گفتم: حضرت علی(ع) وقتی به حکومت رسید به استاندار ‌‌ها و فرماندار ‌‌ها نامه می‌‌نوشت و رهنمودهایی می‌‌کرد. کارنامه و دستورالعمل حکومت را می‌‌نوشت. 77 نامه در نهج البلاغه هست. ان شاءالله اگر یک کلاسی برای جوانان بگذاریم تا این چند نامه برایتان تدریس بشود خوب است. اگر درس این ‌‌ها را بخوانید با خطوط کلی حکومت اسلامی آشنا می‌‌شود. یعنی خط کش دستتان می‌‌آید که اگر جمهوری اسلامی کج رفت می‌‌توانید طبق آن خط کش صافش کنید. خط کش همان نامه است. در نامه که به مأمور اداره دارایی می‌‌نویسد که برو از پردرآمد ‌‌ها زکات جمع کن و بیاور به نفع طبقه محروم است. نامه می‌‌نویسد‌‌ای مأمور تو که می‌‌روی زکات بگیری شترهایی را که داری می‌‌آوری، مواظب باش در راه شتر ‌‌ها خسته نشوند. اگر 30- 40 شترو گاو و گوسفند ازپردرآمد ‌‌ها برای طبقه محروم گرفتی، در راه این ‌‌ها را خسته نکن. به ایشان رفاه بده «وَ لْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِب»(نهج البلاغه، نامه 25) (لاغب) و(لغوب) در قرآن هست و به معنی خسته است. «وَ لْیُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِب» یعنی به حیوانات خسته رفاه بده. حالا شما می‌‌گویی چه؟ می‌‌گویی ما خواهان رفاه کارگران هستیم. خوب کارگرکه انسان و عزیز است. آن چه که تو برای آدم می‌‌گویی، اسلام حتی برای حیوانها هم گفته است. پس ببینید چیز تازه‌‌ای نیست. بعد حضرت علی می‌‌گوید: اگر خواستی سوار شتر بشوی یک طور سوار شو. اگرپانزده شتر داری و از یک منطقه‌‌ای می‌‌آوری، نکند یکی از شتر ‌‌ها را 2 ساعت سوار شوی. باید حساب کنی چند ساعت در راه هستی. چند تا شتر هستند و تقسیم کنی. باید میان سوار شدن عدالت را مستقر کنی. «وَ لْیَعْدِلْ بَیْنَ صَوَاحِبَاتِ ‌‌ها فِی ذَلِکَ وَ بَیْنَهَا»(نهج البلاغه، نامه 25) نامه را ببینید. باید به عدالت رفتار کنی. آن عدالتی را که تو برای انسان می‌‌گویی، اسلام هم برای حیوان گفته است. پس ببینید چه شعارهایی داریم. منتها نگذاشتند که ما با این نامه‌‌های علی آشنا بشویم. چون مغزمان از این نامه ‌‌ها اطلاع ندارد. اسلام را بلد نیستیم. شعارهای دیگران گل می‌‌کند. کسانی این اعلامیه پهلویشان خوشمزه است که خبر از نامه‌‌های علی نداشته باشند.
9- مرخصی و اعتصاب در قرآن
در قرآن برای حق مرخصی آیه داریم. کارگرهایی که آمدند خندق می‌‌کندند، بعضی از کارگر ‌‌ها خسته شدند. آمدند گفتند: یا رسول الله! مدتی است ما این جا خندق می‌‌کنیم. اجازه هست یکی و دو شب پهلوی زن و بچه هایمان برویم. آنجا کار داریم. آیه نازل شد(آیه سوره نور) می‌‌گوید: «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ» (نور/62) (اذا) یعنی زمانیکه «اسْتَأْذَنُوکَ» از تو اذن می‌‌گیرند «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ» وقتی از تو برای بعضی کارهایشان اذن می‌‌گیرند. وقتی کارگری که خندق می‌‌کند، نزد تو‌‌ای رسول خدا آمده تا اجازه مرخصی بگیرد. «فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ»(نور/62) برای کسی که می‌‌خواهی یعنی مواظب باش این اجازه ‌‌ها و مرخصی ‌‌ها توطئه نباشد. ما خواهان مرخصی هستیم. قرآن به پیغمبر می‌‌گوید: به کارگر ‌‌ها مرخصی بده. بچه‌‌های ما گول خوردند. چون نه سوره نور را بلدند و نه آیه را می‌‌دانند.
آقایانی که پای تلویزیون می‌‌نشینید. گروه، گروه بشوید. با سوادهایتان، کم سوادهایتان، همه گروه گروه شوید. با حوصله هایتان، کم حوصله هایتان یک کلاس‌‌هایی بگذارید. از افرادی استفاده کنید. ما خواهان حق اعتصاب هستیم. حق اعتصاب چیز تازه ایست؟ پیغمبر اسلام دستور جهاد داد. همه حرکت کردند. سه نفر نرفتند. تمام مسلمان ‌‌ها گفتند: ما باید این سه نفر را که در جهاد شرکت نکرده اند، ادب کنیم. چه کنیم؟ فرمود: ادب این است که با این ‌‌ها حرف نزنید. اعتصاب سخن کنید. این ‌‌ها با گریه، ناله، زن و بچه‌‌اش غذا می‌‌آوردند و جلویش می‌‌گذاشتند مردم و دیگران نهارشان می‌‌دادند. اما با این ‌‌ها حرف نمی‌‌زدند. بقدری ناراحت بودند و گریه می‌‌کردند. در مسجد پیغمبر آمدند و گریه و زاری کردند. آیه نازل شد. «وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذینَ خُلِّفُوا»(توبه/118) سه نفری که تخلف کردند و در جنگ شرکت نکردند و شما اعتصاب کردید. حالا دیگر آدم شدند و غلط کردند. توبه کردند. دیگر اعتصاب را بشکنید پس ما در قرآنمان داریم که مسلمان ‌‌ها از راه اعتصاب افراد متخلف را به زانو در می‌‌آورند.
10- بیمه، بهداشت و بازنشستگی در اسلام
در اسلام بیمه و بهداشت داریم. در قانون خبرگان مسئله‌‌اش مطرح است. حضرت علی(ع) آمد، برود. دید پیرمردی فقیر است و گدایی می‌‌کند. گفت پیرمرد چرا گدایی می‌‌کنی؟ گفتند: یا علی این تا جوان بود کار می‌‌کرد، حالا پیر شده و به گدایی افتاده است. فرمود: وای به حکومت اسلامی که تا جوان هستند کار می‌‌کشند. پیر که شدند به گدایی می‌‌افتند. باید از بودجه بیت المال افراد زمین گیر و سالخورده حقوق بازنشستگی داشته باشند و باید این ‌‌ها بچه بشوند. گفتند: آقا این پیر مرد مسلمان نیست. او مسیحی است. فرمود: مسیحی هم که در کشور اسلامی است باید بیمه بشود. ما خواهان بیمه هستیم. قبل از آن که مادر تو، تو را بزاید حضرت علی خواهان بیمه برای مسیحی ‌‌ها هم بود. آقا اگر یک ذره از اسلام خبر داشته باشید، هیچ شعاری نزد شما مزه نمی‌‌دهد. اگر یک قدری اطلاعات اسلامی داشته باشید، هر جا سرفه کنید هر که باشد، فرار می‌‌کند. تمام مانورهایی که می‌‌روند خاطرشان جمع است که ما اطلاعات مذهبیمان کم است.
شما(آیه سوره نور) را بلد باش. در جریان نامه باش. آیه «وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذینَ خُلِّفُوا»(توبه/118) را بلد باش. قصه امیرالمومنین را که برای پیرمرد مسیحی باید بیمه باشد، را بدان. تبعیض و تساوی داریم. یک زنی دزدی کرده بود. از فامیل محترم خواستند که دستش را قطع کنند. هرچه گفتند مهم است. مهم است قطع نکن. پیغمبر فرمود: دخترم زهرا هم اگر دزدی کند، دستش را قطع می‌‌کنم. در اسلام تبعیض برداشته بشود. برخورداری از آزادی‌‌های طبیعی باید باشد. چه کسی گفته است که انسان از آزادی‌‌های طبیعی برخوردار نباشد؟ اسلام می‌‌گوید: حق نداری حیوان را اذیت کنی. اسلام می‌‌گوید: حق نداری جنگل را آتش بزنی. اسلام می‌‌گوید: حق نداری آب دریا را خراب کنی. «فَإِنَّکُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم»(نهج‏البلاغه، خطبه‏167) حدیث است. یعنی شما مسئول هستید. حتی در برابر زمین ‌‌ها مسئول هستید. اسلام می‌‌گوید: اگر حیوانی رفت یک جایی علف بخورد. حق نداری افسارش را بکشی. اسلام می‌‌گوید: اگر خواستی شتر را به عنوان زکات بگیری، بچه شتر را از مادرش جدا نکن. برای اینکه مادر و بچه یک حق طبیعی دارند که با هم باشند.
ما می‌‌خواهیم این ‌‌ها را خلع شعار کنیم. چون شعارهایشان خیلی قشنگ است. هرکس شعارش را بخواند زود جذب می‌‌شود و ما همینطور که پیغمبر در جنگ احد کفار را خلع شعار کرد. چون این ‌‌ها منطق که ندارند. محبوبیتی هم که ندارند. عمل هم که ندارند. نه منطق دارند، نه عمل و نه محبوبیت. همه‌‌اش شعار هست. فقط خودشان و شعارشان هستند. ما باید این آخرین حربه را از دست ایشان بگیریم. شعارشان هم این است که مدام می‌‌گویند: رنجبر، کارگر، زحمتکش، خلق رفاه تو را می‌‌خواهیم. مرخصی می‌‌خواهیم. عدالت می‌‌خواهیم. اعتصاب می‌‌خواهیم. باید بگوییم سرجایت بنشین. آن که تو می‌‌خواهی و حرفش را می‌‌زنی اسلام و قرآن و نهج البلاغه دارد. دعوت می‌‌کنم برادر ‌‌ها شما قبل از اینکه جذب این شعار ‌‌ها بشوید یک نگاهی هم به اسلام بکنید. قبل از آن که غذای بیرون را بخورید، ببینید شاید مادرتان غذای خوب پخته باشد. اگر مادرتان غذای خوب پخته است، غذای بیرون را نخورید. اگر قرآن و نهج البلاغه شعار خوب دارد، جذب شعارهای شرقی و غربی و شعارهای مقدس و هدف‌‌های نامقدس نشوید. خدایا شعار و شعور ما را، زیاد و شعار ما را تند، عقل ما را قوی و بدن مارا سالم و ما را متحد و در راه مستقیم، و به ما اخلاص و به رهبر انقلاب ادامه عمر بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment