2- دوری از بدزبانی، حتی نسبت به کافران
3- حیا در سخن گفتن با نامحرم
4- آموزش حیا به فرزندان در خانواده
5- دوری از جلوهگری و خودنمایی در روابط اجتماعی
6- تلاش برای حل مشکلات مردم
7- موارد حیای نابجا در زندگی
موضوع: شرم و حیا عامل دوری از گناه
تاریخ پخش: 30/02/98
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث امشب راجع به، در ادامهی بحثهای قبل در مورد گناه و ترک گناه، گناه و تقوا، بعضی شبها در مورد گناه و بعضی شبها در مورد تقوا امشب میخواهیم بحث حیاء را بکنیم. بخش زیادی از گناهان بخاطر نبود حیاء است. بخش زیادی از گناهانی که مرتکب میشویم بخاطر بودن حیاء نابجا است. حیاء چیست، کجا باید حیاء کنیم و کجا نباید حیاء کنیم؟ باید بدون تعارف و بی پرده حرف بزنیم و خجالت نکشیم. فکر میکنم یک بحثی است که همه ما برای همیشه به آن نیاز داریم.
1- حیای امام حسن، هنگام شنا کردن
روایتی داریم «الحیاء» علت اینکه این بحث یادم آمد، به ذهنم آمد این بود که امام حسن مجتبی(ع) کوچولو بود، خواست برود در مرکز آبی شنا کند، حالا رودخانه بود، جوی بود، حوض بود هرچه… لباسش بلند بود. یک نفر گفت: شما میخواهی شنا کنی و در آب بروی، لباس کوتاه بپوش یا بی لباس برو. لباست خراب میشود. ایشان فرمود، کوچک بود فرمود: لباس من خراب شود بهتر از این است که حیای من خراب شود. این حدیث امروز در ذهن من آمد و دیدم بحث خوبی است و به بحثهای گذشته هم میخورد. البته همه جا حیاء خوب نیست و انسان باید بعضی جاها بی پرده صحبت کند. حیاء را کنار بگذارد و رک حرف بزند. «الحیاء سبب کل جمیل» حدیث داریم حیاء سرچشمهی زیباییهاست. امام کاظم فرمود: همینطور که در روز روشن، در مسائل روشن از مردم خجالت میکشید، آنجایی هم که مردم نیستند از خدا خجالت بکشید. یک آیه در قرآن داریم «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» قاری: «أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرى» (علق/14) آیه قرآن است و معنایش این است، بشر نمیداند که خدا او را میبیند؟ ما اگر خدا را حاضر بدانیم همه چیز درست میشود. خدا را حاضر نمیدانیم با اینکه خداوند نه چشم را میبیند، پشت چشم هم چه هست را میبیند. «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ» قاری: «یَعْلَمُ خائِنَهَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ» (غافر/19) یعنی نگاه را که میبیند هیچ، از این نگاه چه نیتی داری، چه خیانتی داری، آن خیانتها و نیتهای بد پشت نگاه را هم میداند. داریم که «مَنْ کَثُرَ کَلامُهُ کَثُرَ خَطَوهُ» (نهجالبلاغه/حکمت349) چطور آدم بی حیاء میشود؟
کسی که خیلی حرف میزند خیلی لغزش دارد. کسی که لغزشش زیاد شد حیاء او کم میشود. کسی که حیایش کم شد تقوایش کم میشود. کسی که تقوایش کم شد قلبش میمیرد. یعنی اینها هی، هریک از گناهان مقدمه یک گناه دیگر میشود. کسی که تخم مرغ دزدید، مرغ میدزدد. کسی که مرغ دزدید، شتر میدزدد، کسی که شتر دزدید، تا میرسد به اینکه کشتی آهن را در دریا میدزدد. کشتی نفت را در دریا میدزدد. یعنی دزدی گناه ذره ذره انسان گناهکار میشود. افراد بی حیا از یک جایی شروع میشود و در این حدیث حضرت فرمود: راه اینکه انسان بد میشود حرفهای بیخودی است که میزند. زیاد حرف میزند.
2- دوری از بدزبانی، حتی نسبت به کافران
قرآن میفرماید: حتی نسبت به بت پرستها جسارت نکنید. «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ» قاری: «وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ» (انعام/108) به بت پرستها حرف زشت نزنید. چون آنها هم لج میکنند میگویند: حالا که حرف بد زد، ما هم به خدا حرف بد میزنیم. به بت پرستها هم زشت نگویید. ادب برای همه خوب است. «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» قاری: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً» (بقره/83) به همه مردم خوب حرف بزنید. نمیگوید: «قولوا للمؤمنین» نمیگوید: با افراد با ایمان خوب حرف بزنید. با افراد بی ایمان هم با ادب حرف بزن. یک خاطره بگویم.
مرحوم دکتر بهشتی چند سالی آلمان بود. اروپا، هامبورگ بود از طرف بعضی مراجع ایران، یک روز از جایی رد میشد قبرستان مسیحیها بود. یک سگ هم آنجا راه میرفت. یک نفر به مرحوم دکتر بهشتی گفت: این سگ میرود فاتحه بخواند سر قبر این مسیحیها. بهشتی گفت: چرا این حرف را زدید؟ گفت: مسیحی است. گفت: مسیحی باشد. شما به مسیحی هم نباید بگویی: سگ رفته فاتحه بخواند. حرف زشتی زدی. این یک خاطره. یک حدیث بخوانم، امام باقر(ع) یک رفیق قدیمی داشت. یک روز رفیق قدیمی فحش مادر به نوکرش داد. گفت: مادر فلان… امام صادق فرمود: نسبت زنا دادی به مادرش؟ گفت: آقا این نوکر من است و مادرش هم مسلمان نیست. فرمود: اگر کسی مسلمان نیست میشود گفت: زناکار؟ امام باقر فرمود: من سالهاست فکر کردم تو آدم خوبی هستی. تو آدم بی تقوایی هستی، بد دهان هستی. حیاء در کلام، کلمات زشت…
3- حیا در سخن گفتن با نامحرم
قرآن میگوید: خانمها، حتی به زنهای پیغمبر، میگوید: اگر میخواهید حرف بزنید، حرف زدن خانم با حیاء باشد، که اگر کسی ریگی در کفشش است، هوس نکند. «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» قاری: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» (احزاب/32) ای زنان پیغمبر شما با کرشمه حرف نزنید، اگر با کرشمه حرف بزنید، آن کسی که «فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» ریگی در کفشش است، «فَیَطْمَعَ» طمع میکند، دلش به سمت شما گرایش پیدا میکند.
اگر حیاء نباشد کسی به قولش عمل نمیکند، مشکلات مردم را حل نمیکند و احترام مهمان را نمیگیرد. بسیاری از حقوق پایمال میشود. قرآن یک آیه دارد و میگوید: بچههایتان را از اول با حیاء بار بیاورید. آیهاش این است «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ» قاری: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنْکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» (نور/58) از اینجا گوش بدهید، «وَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ» یعنی هنوز محتلم نشده است، یعنی هنوز به تکلیف نرسیده است، بچه ده ساله، یازده ساله، حتی بچههای ده ساله حق ندارند در اتاق بابا و ننه را باز کنند، داخل شوند. «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» قاری: «ثَلاثَ مَرَّاتٍ» سه مرتبه باید اینها در بزنند. یکی «مِنْ قَبْلِ صَلاهِ الْفَجْرِ» یعنی قبل از اذان در اتاق را بزن. بچه ده ساله هستی، پنج ساله هستی ولی حق نداری قبل از اذان در اتاق پدر و مادرت را باز کنی. دیگر چه؟ قاری: «وَ حِینَ تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ» وقتی که پدر و مادر لباسهایشان را میکنند، روز، چاشت، هروقت پدر و مادر لباس خفیف میپوشند شما حق نداری در اتاق را باز کنی و داخل شوی. دیگر؟ «مِنَ الظَّهِیرَهِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلاهِ الْعِشاءِ» بعد از نماز عشاء هم حق نداری داخل شوی. یعنی بچههای درون خانه حتی بچههایی که هنوز به تکلیف نرسیدند، حیاء را تمرین بدهید. قبل از اذان صبح، بعد از نماز عشاء و مغرب و در روز هروقت احساس میکنی پدر و مادر لخت هستند، «تَضَعُونَ ثِیابَکُمْ» یعنی پدر و مادر لخت هستند، شما در را باز نکن و داخل نرو.
4- آموزش حیا به فرزندان در خانواده
آموزش حیاء به بچهها، اینجا هم صدا و سیما مسئول است، آموزش و پرورش مسئول است، ما مسئول هستیم، همه با هم مسئول هستیم. خیلی از برنامهها، حالا این غیر از ماهوارهها و سیدیها و نمیدانم آنهاست. آنها که دیگر همه چیز نشان همهکس میدهند. ولی به هر حال ما اگر میخواهیم…
من یک سؤال میکنم، یک چیز آبکی بگویم، پپسی، یک چیز سفتکی بگویم هواپیمای اف شانزده، هردو ساخت آمریکا است. نه فرمول پپسی را آمریکا به کسی یاد داده که این پپسی از چه چیزی ترکیب شده است. نه فرمول هواپیما را، چرا فرمول صنعتشان را به ما یاد نمیدهند اما عکس سکس هرچه بخواهیم برای بچههای ما میفرستند؟ از اینجا بفهمیم اینها دشمن ما هستند، علمشان را یاد ما نمیدهند اما هرزگیشان را یاد ما میدهند. «عدوٌ مبین» معنایش این است که دشمنی آنها روشن است. حتی داریم….
بچهها را همین که هفت سالش شد، دیگر زیر یک لحاف نخوابند و رختخواب بچهها را جدا کنید. خانههای ما، مهندسی ما، حیاء درونش کمرنگ شده است. در اتاق میایستی، خانه همسایه زیر دوش است، او را میبینی، آشپزخانه اپن است این خانم میرود بادمجان و کدو درست کند، مهمانها او را میبینند. ساختمان آشپزخانه اپن، اشراف خانه بر خانه دیگر، حتی پشت بام میگویند: اگر میخواهید بروید، پشت بام باید دیوار داشته باشد، مهندسی ایرانی این است، پشت بام هم باید… اگر خواستید پشت بام بخوابید، دیوار باشد که همسایهها شما را نبینند. فکر نکنید این محرومیت است، اتفاقاً این برای لذت بهتر است. بگذار یک مثال بزنم. سؤال از من و جواب از شما، [آقا من اگر به شما گفتم هرجا جا هست بنشین معذرت میخواهم… به شما هستم. به شما گفتم هرجا جا هست بنشین معذرت میخواهم.] چه میگفتم؟ پشت بام، یادم رفت، [صلوات حضار] یادم رفت… حالا میخندید، شما هم هروقت یادتان برود من به شما خواهم خندید. الآن چند سؤال میکنم، یادتان برود به شما خواهم خندید. صلواتی بفرستید.
یک سؤال میکنم جواب بدهید، یادم آمد… افطار خوشمزهتر است یا نهار؟ افطار خوشمزهتر است. چرا؟ برای اینکه انسان خودش را نگه داشته، آدمی که خودش را از خوردن و آشامیدن نگه داشته افطار برایش خوشمزه است. اسلام گفته: خانم خودت را نگه دار. برادرها، پسرها، جوانها خودتان را نگه دارید، در عوض عروس و داماد برای شما خوشمزهتر میشود. چون کسی که مدتی خودش را نگه داشت، وقتی عروس و داماد را دید، لذت بیشتری میبرد چون مدتی است گرسنگی کشیده است. اما اگر کسی راه میرود هرچه حلوا بود، یک انگشت از این حلوا و یک انگشت از آن حلوا میخورد، مغز پسته میخورد، بادام میخورد، سیگار میکشد، آب میخورد، چای میخورد، اگر هرچه رسید، خورد این دیگر سفرهای که پهن میشود چون ول خوردی کرده، خیلی اشتها ندارد. اگر ما نگاه نکنیم، شما به هیچ زنی نگاه نکن، خانم خودت نمرهاش بیست است، چون زنی ندیده است. همین که هست نمرهاش بیست است. اما اگر این را دیدی، این یکی، این یکی، این یکی، اگر هر زنی را سیر دیدی، آنوقت زن خود شما دیگر برای شما مزه ندارد. چشم چرانی علاقه زن و شوهر را به هم کم میکند. «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ» قاری: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ» (نور/30) به مردها بگویید: به نامحرم نگاه نکنند. به خانمها بگویید: آنها هم به مردها نگاه نکنند. «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ» قاری: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» (نور/31) خانم به مردی دیگر نگاه نکن، آقا به زن دیگر نگاه نکن، وقتی همدیگر را دیدید، چون کسی را ندیدید، اگر در سفره یک رقم غذا بود آن غذا برای شما خوشمزه است. اما اگر انواع غذاها را دیدید، دیگر نانی که نزد شما هست خوشمزه نیست.
قرآن یک آیه دارد میگوید: خانمها، اصل در زن این است که خانه قرار بگیرد و جلوهگری نکند. اما اگر بیرون بیاید، چطور بیرون بیاید؟ وقتی بیرون میآید هدفش از بیرون آمدن از خانه چه باشد؟ سه مسأله هست. 1- در خانه بمانید. 2- اگر لازم شد بیرون بیایید ولی جلوه گری نکنید. 3- از بیرون آمدن هم هدف شما پرسه زدن نباشد. رشد باشد. سه آیه را بخوانم. اول میگوید: در خانه قرار بگیرید. «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَ» قاری: «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَ» (احزاب/33) یعنی خانمها در خانه باشید. اصل در زن خانه است. حالا میخواهی بیرون بیایی؟ بیا، ولی اگر بیرون آمدی جلوه نکن. «وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِیَّهِ الْأُولى» تبرج از برج است، برج ساختمانهایی که خودشان را نشان میدهند، یعنی هی نشان میدهد. اگر بیرون میآیی طوری راه نرو که هی به مردم بگویید: مرا نگاه کنید. اسلام میگوید: خانم هرکس خواست به تو نگاه کند باید خرجی تو را بدهد. خانه، ماشین، تلفن، اگر تمام نیازهای تو را داد، حق دارد به تو نگاه کند. این خانمهای بد حجاب به مردم بگویند: مردم، مفت مرا ببینید. حراج است. اسلام میگوید: هرکس میخواهد ببیند باید خرجی تو را بدهد، این خانم میگوید: نخیر خرجی نمیخواهد، مرا مفت ببینید. خودتان را حراج نکنید. شما ارزش دارید و کسی حق ندارد به شما نگاه کند.
5- دوری از جلوهگری و خودنمایی در روابط اجتماعی
اگر نگاه نکنیم مسأله ازدواج تشدید میشود چون جوان میل به همسر دارد و از آن طرف هم نمیخواهد گناه کند. تحریک میشود زودتر ازدواج کند. 1- «وَ قَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَ» در خانه قرار بگیرید. 2- بیرون میآیید «وَ لا تَبَرَّجْ» نکنید، مثل برج جلوهگری نکنید. بعد «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَ» قاری: «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ» (احزاب/34) خانمها بیرون میآیید هدفتان رشد باشد. «وَ اذْکُرْنَ» متذکر شوید، «ما یُتْلى فِی بُیُوتِکُنَ» آنچه برای شما تلاوت میشود از آیات خدا و حکمت، بروید علم و حکمت بیاموزید. یعنی زن باید دانشمند باشد. از خانه بیرون بیاید، خودش را جلوهگری نکند. پس چه شد؟ 1- قرار در خانه 2- بیرون بیاید بدون جلوهگری. هدف از بیرون آمدن هم رشد باشد. یعنی وقتی بیرون میآیی، وقتی برمیگردی یک چیزی به مغزت، به علمت و به کمالت اضافه شده باشد. خودت را هدر نده.
بعضی گناهان را میگوید: انجام ندهید. مثل نفت. بعضی گناهان مثل بنزین است میگوید: نزدیک هم نرو. نفت را باید کبریت را برد کنارش روشن شود. بنزین لازم نیست کبریت به پارچه بچسبد، از دور هم باشد، آتش میگیرد. زنا همینطور است. لذا میگوید: «وَلَا تَقْرَبُواْ الزّنَآ» قاری: «وَلَا تَقْرَبُواْ الزّنَآ» (اسراء/32) چون وقتی یک مردی و یک زنی در یک خانه خلوت شد، خلوت با اجنبی این سرازیری گناه است. نزدیک نشوید. قرآن در مورد حیاء میگوید: اگر متصدی ایتام شدی، یتیمها را به شما دادند، اموال یتیم دست شماست، اگر وضعت خوب است چیزی را ناخنک نزن به مال یتیم. «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ» قاری: «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا فَلْیَسْتَعْفِفْ» (نساء/6) اگر وضعت خوب است، حالا کسی در اطراف تو، بستگان تو مرحوم شدند، یتیم دارند، تو سرپرست یتیمها شدی. اگر وضعت خوب است دست به مال یتیمها نزن. اگر واقعاً وقت صرف میکنی و خودت هم نداری به مقدار معروف، به مقدار عرفی، یعنی انصاف داشته باش با انصاف یک مقداری از مال یتیم بخور که مدیریت کنی. اما «وَ مَنْ کانَ غَنِیًّا» یعنی تو که وضعت خوب است، نمیدانم چه کسانی پای تلویزیون هستند. برادرهای بازنشسته، گرچه آنهایی که بازنشست میشوند همه کارخانه دارند. کارخانه یعنی کار در خانه، ظرفشویی، یک کسی به کسی گفت: شما بازنشست هستی؟ گفت: نخیر من کارخانه دارم! من فکر کردم… گفتم: پول از کجا آوردی؟ گفت: کارخانه یعنی کار در خانه، داریم با خانم استکان و نلبکی میشوییم و عدس پاک میکنیم.
آقایان کارخانه دار و کسانی که با خانمتان هستید، واقعاً نمیتوانید روزی دو ساعت مجانی یک جایی کار کنید؟ آقا شغل نیست، شغل نباشد. من که در خانه نشستم، از شما کار میآید. پیغمبر از مسلمانها سان میدید، هرکس هیکلش خوب بود، میگفت: جبهه برو. هرکس دستش چلاق بود و پایش چلاق بود، میگفت: تو مسئول حفاظت همین کوچه باش. یعنی آدمهایی که تیز نیستند میتوانند حفاظت کنند. من چین بودم سوار یک ماشین بودیم، یک پیرزن بود موهایش سفید سفید بود شاید صد سالش بود. خیلی پیر بود. سوت کشید، گفت: به تو است! گفتم: چه میگوید؟ گفت: میگوید: اینجا پارک نکن. گفتم: مگر این پلیس است؟ گفت: بله. چین از پیرهایی که در خانه نشستند، یکی یک سوت دستش میدهد و میگوید: اینجا بنشین، هرکس بی خود پارک میکند سوت بکش. این زنها بعضیهایشان از پوست پرتقال مربا درست میکنند. ما چند میلیون آدم داریم که در خانه نشسته و اینها میتوانند کار کنند. اگر کاری پیدا شد که پول درونش است، خوب بروید. اما اگر کاری پیدا نشد مثل اخیراً دولت گفته بازنشستهها نباید استخدام شوند، حالا نمیدانم با مسئولین خودش چه خواهد کرد. چون خیلی از مسئولین خودش بازنشسته هستند. لابد یک فکری خواهد کرد. اگر دولت گفت: بازنشسته کار نکند، خود بازنشسته تصمیم بگیرد. مثلاً بیاید بگوید: آقای مدیر مدرسه من بازنشسته هستم و پول هم نمیخواهم. روزی یک ساعت، دو ساعت حاضر هستم در کاری به شما کمک کنم.
امام یا پیغمبر کسی را دید. گفت: چه میکنی؟ گفت: در خانه هستم، بازنشسته هستم. گفت: خرجی؟ گفت: من یک مقدار پول دارم تجارت میکنم، گاهی که تجارت میکنم اینقدر پول دارم که تا آخر عمرم بخورم. نیاز به کار ندارم. حضرت فرمود: تو کم عقل شدی. آدم عاقل نباید بیکار باشد.
6- تلاش برای حل مشکلات مردم
یک قصه از قرآن بگویم. در پیغمبرها سه تا پیغمبر وضع مالی خوبی داشتند. یکی حضرت یوسف بود که حکومت را دست گرفت. یکی حضرت سلیمان بود که هم پیغمبر بود و هم پادشاه بود، یکی هم ذوالقرنین بود. ذوالقرنین قرآن میگوید: شکمش سیر بود. آیهاش این است «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» قاری: «وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَباً» (کهف/84) یعنی به ذوالقرنین همه چیز دادیم. هیچ نیاز نبود، اما در مورد ذوالقرنین خدا سه بار میگوید: «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» (کهف/89) دوباره میگوید: «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» سه مرتبه میگوید: «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» با اینکه شکمش سیر بود بلند میشود این طرف میرفت، آن طرف میرفت. یکبار سفر غربی رفت، «مَغْرِبَ الشَّمْس» (کهف/86) یکبار سفر شرقی رفت «مشرق الشمس» یعنی هنر این نیست که من به طلبهها میگفتم: لازم نیست شما بی پول شوید و منبر بروید. هنر این است که اگر شکمتان هم سیر است، پدرت پولدار است میگوید: برو طلبه شو، خرجت با من. اگر شکمت هم سیر است منبر برو. اگر برای فقر و نیاز مالی منبر رفتی که هنر نکردی. هنر این است که با اینکه شکمت سیر است باز هم، حضرت ذوالقرنین «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» آیه قرآن است. «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» آیه قرآن است. سه مرتبه «ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً» یعنی با اینکه شکمش سیر بود آرامش نداشت. شرق رفت، غرب رفت و سد سازی کرد.
آقایان بازنشسته لازم نیست بگویید: ما نیاز داریم. نیاز هم ندارید بلند شو یک کاری کنید. هرکاری که راه دست شماست. بگو: من معلم قرآن هستم. بچهها من حاضر هستم قرآن را مجانی یاد شما بدهم. من استاد فیزیک بودم، بچههای محله هفتهای دو روز من میآیم در مسجد به بچهها فیزیک درس میدهم. آقا من شنا بلد هستم، حاضر هستم به شما رایگان شنا یاد بدهم. پول هم نمیخواهم. ما بعضیها تا پول نباشد تکان نمیخوریم. اصلاً حساب هم میکنیم. یکوقتی یک مرده شویی بود، البته همه اینطور نیستند، یکی پیدا شده بود، شاید هم جوک باشد که وقتی میخواست مرده بشوید نگاه میکرد اگر چاق است کیلویی میشست، اگر قدش بلند بود، متری میشست. اگر بچه بود عددی میشست. اینکه آدم برای پول کار کند خیلی کم است. ما میتوانیم با خدا معامله کنیم. میلیونها آدم مفید داریم در خانه نشسته، این خانم بازنشست شده است. خانم شما بازنشست شدی ولی دخترهای محله را جمع کن و این هنر خیاطی را یادش بده، هنر آشپزی را یادش بده. مملکت ما فلج است بخاطر اینکه تحصیل کردههایش هیچ مهارتی ندارند. بسیاری از نیروهای خوبشان هم در خانه نشستند، کار خانه دارند. در خانه کار میکنند. دارم چه میگویم؟ قرآن میگوید: اگر وضعت خوب است حیا کن. «فَلْیَسْتَعْفِفْ» حیا کن، از این یتیمها ناخنک نزن. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
7- موارد حیای نابجا در زندگی
چند جا نباید حیا کرد، حیا همه جا خوب نیست. بعضی جاها آدم باید خیلی پر رو و بدون تعارف و شفاف حرف بزند. من اینجا چهارده مورد نوشتم که نباید حیا کرد. 1- از گفتن حق حیاء نکن. یک کسی بود مرد. به یک جایی هم رسیده بود، میترسم بگویم به کجا رسیده بود کم کم لو برود کی بود. پیرمردی بود حدود صد سال داشت و مرد. یک چیزهایی خدا به او داده بود. ما گفتیم: چطور به اینجا رسیده است؟ تا یک کسی یک چنین حرفی زد. گفت: این بنده خدا یک جایی مهمان بود، در اتاق صاحبخانه زیر کرسی خوابیده بود. بچه صاحبخانه هم آن طرف کرسی خوابیده بود. این پیرمردی که خوابیده بود، بوی بدی از او بلند شد. طوری که اتاق بو گرفت. پدر وارد اتاق شد بچه را گرفت، بلند شو! رفت بزند، من دیدم این بچه دارد بی گناه سیلی میخورد. مهمان بلند شد و گفت: آقا من بودم. نگذاشتم یک سیلی به مظلوم بزند. از وقتی گفتم من بودم حقش را گفتم، خدا درهایی را به روی من باز کرد. گفت: تو انصاف داری. آقا بگو: مقصر من هستم. من ماشین را بردم زخمی کردم. مقصر من هستم. در همین مشهد قبل از انقلاب راهپیمایی بود، یک منطقهای است اسمش را نمیبرم. کلاسش بالا بود اهل راهپیمایی نبود، از جنوب مشهد وانت میگرفتند و آنجا میرفتند و مرگ بر شاه میگفتند. ما هم قاطی آنها بودیم. یکبار یک تانک درون جمعیت آمد، یک نفر دوید گفت: مسئول من هستم و من اینها را آوردم. شما کار به اینها نداشته باش. این ارزش است. یکجا بگو آقا من مسئول هستم. از عمل به حق خجالت نکشید.
از تحصیل علم خجالت نکشید. ما چقدر تحصیل کرده داریم بلد نیست قرآن بخواند. میدانید چه سرمایهای جلو است. دوازده میلون بچه مدرسهای داریم، یک سرمایه است. یک میلیون معلم داریم میشود سیزده میلیون، پنج میلیون هم دانشجو داریم میشود هجده میلیون، هجده میلیون دانشجو و بچه مدرسهای و معلم سه ماه تابستان تعطیل هستند. زمان نود روز، عدد هجده میلیون نسل نو و فرهنگی، خودمان بی عرضه هستیم. بابا بیایید بسیج شویم بعد از چهل سال از انقلاب یکی معلم قرآن شود، یکی معلم شنا شود، یکی معلم خطاطی شود، یکی معلم گلدوزی شود، هنر از همدیگر یاد بگیریم. اینقدر دختر فلج، پسر فلج، خجالت نکشید. بلد نیستم! بعضی از آیت اللههای ما کنار یک شوفر مینشیند و رانندگی یاد میگیرد. مراجع تقلیدمان هرکدام مریض میشوند نزد یک دکتر میروند. خجالت ندارد. من هشتاد سال درس خواندم و مرجع تقلید هستم ولی الآن مریض شدم متخصص تو هستی. هرچه گفتی من عمل میکنم. خجالت نکشید! از تحصیل خجالت نکشید.
از درآمد حلال خجالت نکشید. من! بروم این شغل؟ امام جمعه یاسوج میگفت: جوانی آمد گفت: کار ندارم. گفتم: خوب کار که ندارم ولی میتوانیم چند گوسفند بدهیم بروی بچرانی. گفت: من چوپانی کنم؟ گفتم: نه من بعد از خطبههای نماز جمعه میآیم چوپانی میکنم! تو میگویی: من بیکار هستم! خوب اگر بیکار هستی برو در بیابان قدم بزن هم یک چیزی گیر خودت میآید و هم چهار تا گوسفند سیر میشود. از درآمد… امام رضا در حمام کیسه میکشید. همین امام رضا که مهمانش هستید، یک نفر آمد نمیدانست این امام رضاست. گفت: میشود کیسه مرا هم بکشید؟ گفت: بله، شروع کرد دلاکی کردن و یک نفر وارد حمام شد دید این امام رضاست. به این مرد گفت: میدانی این کیه کیسه تو را میکشد؟ گفت: نه، گفت: امام رضاست. امام رضا گفت: تا آخرش کیسه نکشم ول کن نیستم! بگذار من کیسه بکشم. ما عارمان میشود خیلی از کارها را بکنیم. عارمان میشود به دانشجوها بگوییم این پدر ما است. چهار تا دانشجو خانه ما میآیند به بابا میگوییم: بابا جون برو بیرون! برو دو کیلو کاهو بخر بیاور. بابا را بیرون میکنیم، آخه پدر ما لهجه دارد. رفیقهای من خواهند گفت: پدرش لهجه دارد. خوب لهجه داشت باشد، من افتخار میکنم.
یکی از وزرا آمد دست امام را ببوسد، پشت سرش هم پدرش بود. وزیر دست امام را بوسید، گفت: این پیرمرد هم پدر من است. گفت: اگر پدر شماست نگذار پشت سر شما بیاید. پدر شما باید جلوی شما راه برود نه پشت سر شما. خجالت نکشیم. شغل پدرت چه بود؟ بگوییم شغلش این بود. از درآمد حلال خجالت نکشید. از خدمت به مهمان خجالت نکشید. از اینکه بگویید: نمیدانم خجالت نکشید. بلد نیستم. «قُلْ إِنْ أَدْرِی» (جن/25) خدا به پیغمبر میگوید: بگو بلد نیستم. از دعا خجالت نکشید. دعا کنید. مال کمی داری میخواهی بدهی خجالت نکش. بگو: آقا قابل نیست. یک برگ زرد قابل نیست، ولی همین برگ زرد در حوض بیافتد، کشتی پنجاه تا مورچه میشود. ممکن است بعضی بگویند: این چیزی نیست به فقیر بدهیم. بابا، ممکن است کم باشد ولی شما که بیش از این نداری. بله اگر وضعت خوب است و چیزی کم میدهی این بخل است. کنسی است، اما شما خودت هم وضعت ضعیف است، اما با اینکه وضعم ضعیف هست، همین مقدار من میدهم. خیلیها هستند در خانه لباس دارند. هر انسانی را حساب کنیم یک ساک لباس داشته باشد. بعضی خانهها چند تا ساک لباس دارند. میدانید چند تا قطار لباس در خانهها انبار شده است و چقدر آدمها زمستان لباس ندارند؟ از بخشش کم خجالت نکشیم. از خدمت به خانواده خجالت نکشیم. پیغمبر آمد در خانه دید امیرالمؤمنین کمک زهرا میکند. تجلیل کرد از اینها، چه اشکالی دارد کمک به خانم بکنیم.
زن میخواهی، شوهر میخواهی خجالت نکش به پدر و مادرت بگو. بعضی جوانها زن میخواهند به همه رفقا میگوید جز پدر و مادرش. خجالت نکشید و به پدرت بگو وقت ازدواج شده است. در مشورت خجالت نکشید، حتی با بچهها مشورت کنید. ممکن است این بچه یک چیزی بفهمد که پدر بچه نفهمد. به ابراهیم گفتند: سر بچهات را ببر. گفت: مشورت کنم. گفت: «إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ» قاری: «إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى» (صافات/102) ابراهیم به اسماعیل فرزندش گفت: من مأمور شدم سر تو را ببرم. «فَانْظُرْ» یعنی نظریه بده. «ما ذا تَرى» رأی تو چیست؟ از مشورت خجالت نکشید. از همنشینی با فقرا خجالت نکشید. از لباس ساده خجالت نکشید. خوراک ساده، لباس ساده، خجالت نکشید. یک جاهایی باید خجالت نکشید. من عارم نمیشود پدرم این است، لهجهام این است. سوادم این است، کارم این است و هیچ خجالت نمیکشم. خجالت حرام خواری است. خجالت آن است که خلاف شرع باشد و خلاف عقل و عرف باشد. زندگی ساده خجالت ندارد ما باید افتخار کنیم. خدایا حیای مفید را به ما مرحمت بفرما و حیای مضر را از ما دور بفرما.