سیمایی از قرآن – 2

موضوع بحث: سیمایی از قرآن-2
تاریخ پخش: 25/03/63- رمضان 63

بسم الله الرحمن الرحیم

این بحث دنباله بحث آشنایی با قرآن است. مرحوم علامه طباطبایی در تفسیرالمیزان مطالبی دارد که فکر کردم مطرح کنم.
گفتیم که قرآن خود می‌گوید که نور است و شفاء است، حکیم و کریم ومجید است. اوصافی در قرآن درباره خود قرآن است. مثل تبیان، بیان، موعظه است، ذکر و تذکره هست، هدی است، لا ریب فیه است. بعضی از این اوصاف را باز می‌کنیم.
1- قرآن شفای امراض و دردها
قرآن شفاء است. شفاء در مقابل مرض است. همین گونه که جسم ساختمانی دارد، عوارضی که این ساختمان را از بین می‌برد، می‌گویند: مرض. یک فطرتی انسان دارد که حوادث و عواملی که آن فطرت را بهم می‌زند، مرض می‌گویند. مثلاً شش و ریه ما، دستگاه تنفس ما با اکسیژن راحت کار می‌کند، اکسیژن می‌گیرد و دی اکسید کربن پس می‌دهد. اما همین که دود را تحویل می‌گیرد، حال کار به آدمهای معتاد نداریم اما آدمهایی که معتاد نشده‌اند و فطرتشان سالم است، دستگاه تنفس آنها سالم است، دفعه اول تا سیگار روشن می‌کند و می‌خواهد بکشد، سرفه می‌کند. یعنی چه؟ یعنی دستگاه درد را پس می‌زند. منتهی با زور آنقدر دود را فرو می‌دهد تا این دستگاه را به دود عادت می‌دهد. ولی بافت دستگاه تنفس با اکسیژن است. دود خلاف بافت دستگاه تنفس است. بنابراین دود مرض است برای دستگاه تنفس. نان که می‌خوری دندانت راحت می‌جود، ولی بادام که می‌خواهی بشکنی دندانت خلاف ساختمانش است. یک سوزن را شما اگر نگهداری یک خط کش رویش می‌تواند بایستد اما روی سوزن بخواهی آپارتمان بسازی ممکن نیست. یعنی این سوزن ساختمانش اقتضا می‌کند که یک خط کش را نگهدارد، اما اقتضا نمی‌کند که یک تیر آهن را نگهدارد. پس بدن ما سلامتی دارد، همان آفرینش الهی. مرض دارد، کارهای تحمیل شده به این دستگاه آفرینش. فطرت ما هم یک فطرت طبیعی داریم و یک کارهای خلاف فطرت که به آن تحمیل می‌شود. مثلاً آدم حرف حق را که پذیرفت(شنید باید بپذیرد) اگر حق را پذیرفت، می‌گویند: فطرتش سالم است. اما روح لجاجت می‌گویند: قلبش مریض است. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ»(بقره/10) قرآن به آدمهایی که لجباز هستند، می‌گوید مریض است. نه اینکه درد چشم و پا و دندان و کمر دارد، بدنش درد نمی‌کند، این روحش مریض است. چون روح سالم روحی است که حق را بپسندد و بپذیرد. لجبازی مرض است. (مرض) کفر ونفاق نیز مرض هست که به آنها اشاره شد. اما از بعضی آیات معلوم می‌شود که فقط مرض کفر و نفاق نیست. مثلاً قرآن می‌گوید: «لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض»(احزاب/60) منافقین و آنهایی که مریض هستند، مرض روحی دارند. منافقین و آنهایی که مرض روحی دارند را کنار هم گفته است. معلوم می‌شود آنهایی که مرض روحی دارند فقط منافقین نیستند. در آیه‌ای دیگر داریم که: «وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُون»(مدثر/31) مریض‌های روحی و کافرین چنین حرفی می‌زنند. پس پیداست مریض‌های روحی یک گروهی هستند، و کافرین گروه دیگری هستند. اگر مرض همین کفر و نفاق فقط باشد، نباید اینها را از هم جدا کند. همین که می‌گویند: «الْمُنافِقُونَ وَ الَّذینَ فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ » یا «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُون» اینها را از هم جدا کرده‌اند، معلوم می‌شود کافر و منافق یک گروه هستند و مریض‌ها یک گروه دیگر هستند. پس ممکن است کسی منافق و کافر نیز نباشد ولی مریض باشد.
حالا مریض یعنی چه؟ تا معنای مرض را نفهمیم، معنای شفا را نمی‌فهمیم. گفتیم جسم سالم، همان خلقت اولیه است و کارهای تحمیلی مرض است. روح سالم فطرت اولیه است و کارهای تحمیلی مرض است. کارهای تحمیلی مرض است. کار تحمیلی مثل چه؟ مثلا ًمیل به باطل. این یک مرض است. انسان میل دارد(نه انسانهای سالم) به باطل، که مریض است. هوسها باطل است. نق نق‌ها و بهانه گیری‌ها، اینها مرض است. هوس و بهانه گیری و میل به باطل کفر نیست، نفاق نیز نیست، اما سلامت هم نیست. یک مرضی است.
قرآن گفته است من اینها را شفا هستم. دوا برایتان می‌دهم. میل به باطل چگونه درمان می‌شود؟ باطل را معرفی می‌کند، که باطل زود گذر است، لذت باطل کم است. اینهایی که به دنبال باطل رفتند به چه سرنوشتی دچار شدند؟ میل به باطل چه ضرری برای تو دارد؟ با موعظه، برهان، تاریخ، تشویق، تمجید، مثل، قرآن با برهانی که دارد، استدلال می‌آورد، با موعظه‌ای که می‌کند، با تاریخ کسانی که دنبال هوس رفتند و بهانه گیر بودند و میل به باطل داشتند، تاریخ آنها را برای ما بیان می‌کند. تشویق می‌کند که اگر در یک لحظه هوست را کنار گذاشتی، یوسف با این که می‌توانست شهوترانی کند درهای اتاق را بسته بودند و زن نیز آرایش کرده بود، اما به خاطر یک لحظه خودداری که جلوی هوسش را گرفت، خدا چه مقامی به او داد. کسانی که تسلیم رضای خدا بودند، تاریخ برایمان نقل می‌کند، با بیان برهان و موعظه، تاریخ و تشویق که اگر جلوی هوست را گرفتی! تهدید، که اگر بخواهی لجبازی کنی! ببین تاریخ لجبازها را که به کجا رسانید. با این بیانها این مرضها را شفا می‌دهد. این معنای شفاست.
2- دستورات قرآن حقایقی در جریان
بیان دیگر اینکه؛ قرآن یک واقعیاتی دارد که آن واقعیات برای همه اصل و ریشه است. قرآن برای همه عصرها و نسل‌ها. بعضی کتاب‌ها یک زمانی و دورانی دارد و دورانش طی می‌شود و تمام می‌شود ولی قرآن برای همه عصرها و نسل هاست. یعنی قصه‌هایی نیز که نقل می‌کند، ممکن است قصه مال زمان خاص و نسل خاصی باشد، اما آن قصه به درد هر زمانی می‌خورد. از باب نمونه اگر می‌گوید: یوسف را بردن به اسم بازی در چاه انداختند، ممکن است کسی بگوید: به من چه ربطی دارد؟ در زمان دنیای علم و صنعت این که به درد ما نمی‌خورد و چند هزار سال پیش یوسفی بوده و برادرانش حسود بودند او را به اسم بازی بردند و او را در چاه انداخته‌اند. به من چه ربطی دارد؟ نه وقتی می‌گوید یوسفی بود و او را بردند، یعنی بچه‌ها شما را هم ممکن است، ببرند. یوسف را پرت کردند، یعنی شما را نیز پرت می‌کنند. یوسف را به اسم بازی بردند، یعنی بچه‌ها الان چند میلیون جوان را به اسم بازی بردند و از هدفهای اصلی. . .
گاهی وقتها ممکن است یک کشوری بگوید: گوش بده ببین که این توپ در بازی فوتبال بین بلژیک و آلمان توپ بلژیک کجا می‌رود، تا نفهمی نفت خودت کجا می‌رود. ! ! ! گاهی اوقات به اسم بازی ما را از مسائل اصلی دور می‌کنند. وقتی قصه یوسف را که نقل می‌کند، می‌گوید: حواست جمع باشد. قرآن داستانهایش شامل همه انسانها می‌شود. چیزی در قرآن نیست که بگوییم این مال زمان خاصی بوده است. هر آیه‌ای از قرآن گر چه تاریخی باشد، به پیشانی ما هم این تمبر می‌چسبد.
این را از لحاظ ادبیات عرب می‌گویند: «جری» جری یعنی جریان دارد. اکنون نیزحرفهای سیاسی می‌زنند. می‌گویند یک جریانی در کار است، فرق است بین جریان و جرقه. جرقه یعنی پیش بینی نبود، خط و خطوط و برنامه و تشکیلاتی نیز نبود. همین طوری پیش آمد. یکبار یک کسی می‌آید و به کسی می‌رسد و یک سیلی نیز به او می‌زند. ولی این جرقه است، مست بود، گیج بود، حواسش پرت بود، داد زد. این جرقه است. جریان یعنی قبلاً دیشب نشسته‌اند، که تو دم تا در رسیدی تا سلام کرد او را بزن. اگر یک سیلی بر اساس برنامه ریزی قبلی باشد، می‌گویند: جریان و اصلاً بی برنامه ریزی باشد جرقه است.
وقتی می‌گویند قرآن از باب جری است، یعنی جریان است، یعنی یک سنت تاریخی است. قانون دارد، بی حکمت و بی علت و تصادفی نیست.
3- آسانی قرآن برای عوام و خواص
علامه طباطبایی می‌گوید: قرآن آسان است چون می‌گوید «وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ»(قمر/17) «یسر» یعنی آسانی. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/6) «عسر» یعنی مشکل، «یسر» یعنی آسانی و لذا به قمار نیز می‌گویند: میسر، زیرا در قمار بازی آدم به آسانی پول پیدا می‌کند. البته آسانی نیز نیست و کلی باید مغز انسان کار کند.
یک کسی می‌رفت و سور می‌خورد و می‌گفتند: عجب مفت خوری هستی! می‌گفت: چرا به من مفت خور می‌گویید؟ خدا می‌داند من چقدر عرق می‌ریزم، تا کسی حاضر می‌شود سور مفت به من بدهد. کلی باید او را بپزم تا او حاضر شود سور بدهد. راحت که نمی‌گوید: بیا و سور بخور. کلی باید با او رفیق شویم، تا یک سور به ما بدهد. ولی در عین حال چرا کاسبی نمی‌کند و کار تولیدی نمی‌کند، پول از جیب من به جیب شما می‌آید و دوباره بر اثر قمار بازی از جیب شما به جیب من می‌آید. این صد تومان، جیب به جیب می‌شود. هیچ کار ارزشمند و تولیدی در جامعه انجام نمی‌شود و این درآمدها غلط است. «میسر» یعنی قمار بازی. «یُسر» یعنی آسانی، «عسر» یعنی مشکلی «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» همانا با هر مشکلی آسانی است. مشکل اما آسان است. جالب این که در قرآن هر تعداد عسر داریم به همان تعداد یسر داریم. یعنی در مقابل هر یک مشکل یک آسانی است.
«فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/6-5) «سَیَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ یُسْراً»(طلاق/7) قرآن «یسرنا» آسان است، مثل سخنان امام در حسینیه جماران. امام«دامت برکاته» صحبت می‌کند درحسینیه جماران و مردمان عوام پشت کوهی، حرفهایش را می‌فهمند. سیاستمدارترین افراد کره زمین هم می‌فهمند. منتهی حد فهم افراد فرق می‌کند. این مثل یادتان نرود. گفتیم: به کسی می‌گویند نفت، می‌گوید: همین که در چراغ است و به کارشناس که می‌گویند: نفت. یاد سد می‌افتد. درخت جنگلی به عوام که می‌گویند، درخت جنگلی می‌گوید: همین درخت که در راه مشهد است. از جنگل همین را می‌بیند. اگر خیلی عوام باشد در جنگل برود و باز هم جنگل را نمی‌بیند. می‌گویند، یک کسی گفت: می‌خواهم جنگل را ببینم، او را به جنگل بردند. گفت: این درختها که نمی‌گذارد من جنگل را ببینم. این باز در میان درخت‌ها دنبال چیز دیگری گشت.
عوام از جنگل یک چیزی می‌فهمد و گاهی نیز می‌گوید: خدا چرا اینقدر درخت خلق کرده است. اما افراد کارشناس می‌فهمند که از این درختهای جنگلی بیش از 20 نوع مواد استخراج می‌شود. حالا قرآن نیز همین طور است. از قرآن یکسری آدمها یک چیزهایی می‌فهمند و یکسری دیگر مطالب دیگر.
بد نیست یک لطیفه‌ای از یک حدیث برایتان بگویم. این خیلی حدیث جالبی است. خودم لذت بردم و یادداشت کردم با کم و زیاد عبارتش این است. «کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى أَرْبَعَهِ أَشْیَاءَ عَلَى الْعِبَارَهِ وَ الْإِشَارَهِ وَ اللَّطَائِفِ وَ الْحَقَائِقِ فَالْعِبَارَهُ لِلْعَوَامِ وَ الْإِشَارَهُ لِلْخَوَاصِّ وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ»(عوالی‏‌اللآلی، ج‏4، ص‏105) «فَالْعِبَارَهُ لِلْعَوَامِ» یعنی عبارت قرآن برای عوام است. «وَ الْإِشَارَهُ لِلْخَوَاصِّ» اشاره‌هایی برای خواص دارد «وَ اللَّطَائِفُ لِلْأَوْلِیَاءِ» برای اولیای خدا یک لطایفی نیز میان این عبارتها وجود دارد. یک چشمک که می‌زنی، بچه کوچک که چیزی متوجه نیست، می‌گوید: این مرده چشم خود را این چنین کرد. بزرگ‌ها از چشمک می‌فهمند که این یک اشاره‌ای به مسأله‌ای است. آنوقت لطایف، از یک چیزی ممکن است برداشت‌های مختلفی بشود. «وَ الْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِیَاءِ» خدا رحمت کند مرحوم مجلسی را «بحار‌الانوار جلد 89»
این جمله جالب است؛ «فَالْعِبَارَهُ لِلْعَوَامِ» آنوقت آقایانی که قرآن بلد نیستند بخوانند، معلوم است از عوام نیز یک مقدار پایین‌تر هستند. دیگر عوام باید باشیم. عوام عبارت قرآن را باید بخواند. اشاره‌ها و لطیفه‌هایی در قرآن است که آدم‌های خواص می‌فهمند. لطیفه‌هایی است که اولیاء خدا می‌فهمند و حقایقی است که اولیای خدا می‌فهمند این خیلی مهم است. برای همین است که حدیث جلسه قبل را فراموش نکنید که امام باقر(ع) فرمود: من از «اللَّهُ الصَّمَدُ»(اخلاص/2) همه چیز در می‌آورم.
4- قرآن حکیمانه و منشأ برکت
قرآن حکیم است یعنی چه؟ «وَ الْقُرْآنِ الْحَکیمِ»(یس/2) در قرآن داریم که قرآن حکیم است. حکیم است، یعنی لغو و بیهوده و ضعف ندارد. هر دانشمندی کتاب که می‌نویسد، در چاپ دوم می‌نویسد چاپ دوم با تجدید نظر، یعنی در چاپ دوم یک چیزهایی فهمیدم که در چاپ اول نفهمیده بودم یا فهمیدم که چه چیزهایی ضعف است. تنها کتابی که هیچ تجدید نظر نشده است قرآن است. زیرا از علم بی نهایت است. علم ما محدود است، یک روزهایی سوادمان زیاد می‌شود، می‌گوییم: کار دیروزمان غلط بوده است. قرآن حکیم یعنی ضعف و تجدید نظر در آن نیست.
قرآن یعنی چه؟ اصلاً کلمه قرآن یعنی چه؟ قرآن یعنی خوانده شده، خواندنی. اینکه به قرآن، قرآن می‌گویند، زیرا خواندنی است. چند آیه قرآن دارد؟ مرحوم علامه طباطبایی در جلد 15 المیزان می‌فرماید: ما حدیث متواتری نداریم و حدیث محکمی نداریم که دلیل بر این باشد که قرآن چند آیه است. ولی قرآن هرچه هست همین است، منتهی آیه هایش را مثل یک کله قند که شما بگویید، چند حبه قند می‌شود. یک کله قند قطعاً همین است. یعنی تمام مسلمین بدون اختلاف معتقدند، که این قند همین است. منتهی در این که این کله قند چند حبه می‌شود، اختلاف وجود دارد. ممکن است ریزتر خرد کنند، حبه‌ها بیشتر شود. ممکن است درشت‌تر خرد کنند، کمتر شود. بلا تشبیه یک سیخ کباب را می‌شود سه لقمه کرد، می‌شود 10 لقمه کرد. یک حرف قرآن کم و زیاد ندارد. بین شیعه و سنی هیچ فرق نمی‌کند، در طول تاریخ. منتهی بعضی از آیات در یک سوره 227 آیه است و در یک شمارش دیگر 230 آیه. این به این معنا نیست که در یک مورد 3 آیه حذف شده است. یک مقدار آیه هایش را بزرگتر گرفته است و یا دیگری کوچکتر گرفته است.
در مورد قرآن داریم که «وَ هذا ذِکْرٌ مُبارَکٌ»(انبیاء/50) در قرآن داریم که قرآن مبارک است. یعنی چه؟ مرحوم علامه طباطبایی درجلد 14 المیزان بیانی دارد درباره این که، قرآن کتاب مبارک است. مبارک یعنی برکت دارد. برکت آن هم شامل موافقین قرآن و هم مخالفین قرآن است. یعنی قرآن برای موافقین و مخالفین برکت دارد. عجب! قرآن برای کفار چه برکتی دارد. در قرآن مطالبی است که دیگران از آن گرفته‌اند، گرچه به آن ایمان ندارند. هیچ مانعی ندارد که یک کسی معتقد به جمهوری اسلامی نباشد، اما از برق جمهوری اسلامی در خانه‌اش استفاده کند. از آسفالت‌هایی که جمهوری اسلامی ایجاد می‌کند، استفاده کند. بنابراین مانعی ندارد کسی به قرآن معتقد نباشد. اما از الهامات و جرقه‌های آن استفاده کند. و الآن پیشرفت علم و صنعت را، بسیاری را الهام گرفته از جرقه‌های وحی می‌دانیم. این قرآن است که به ما می‌گوید در کرات بالا موجود زنده هست، «وَ ما بَثَّ فیهِما مِنْ دابَّهٍ»(شورى/29) سماوات، آسمانها را آفرید «وَ ما بَثَّ فیهِما مِنْ دابَّهٍ» قرآن می‌گوید که در آسمانها موجود زنده هست. قرآن امکان حرکت به آسمان را بیان کرده است. قرآن کروی بودن زمین را بیان کرده است. «ِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ»(معارج/40) خدای مشرقها و مغربها یعنی چه؟ مگر چند مشرق داریم؟ خدای مشرقها و مغربها هیچ معنایی ندارد، مگر این که زمین کروی باشد که هر منطقه‌اش در یک لحظه مشرق باشد و در یک لحظه مغرب. اگر زمین کروی بود و دور خودش چرخید می‌شود، مشرقها و مغربها وجود دارد. بنابراین قرآن حتی برای مخالفین هم برکت داشته است.
بو علی سینا را ما نشناخته‌ایم، اروپا شناخت. دلیلش این است که وقتی چاپخانه در اروپا اختراع شد دومین کتابی که چاپ کردند کتاب بوعلی سینا بوده است. این معنای برکت است و لذا امیر المؤمنین(ع) نیز می‌گوید: مسلمان‌ها خوابتان نبرد، دیگران به قرآن شما عمل کنند و شما عقب بمانید. مسواک دستور اسلامی است، اما الآن غیر مسلمان‌ها توجه و عنایتشان به مسواک بیشتر است. یک زمانی ما خیلی بلد بودیم، اما بعد ما را عقب نگهداشتند و با نقشه‌ای موفق شدند.
من این را یک بار دیگر نیز گفته‌ام و اجازه بدهید دوباره بگویم. زمان امام کاظم(ع) حدود 1300 سال پیش، 10 یا 13 قرن قبل زمان امام کاظم(ع)، زمان هارون الرشید لعنتی، مسلمان‌ها ساعتی اختراع کردند و بردند نزد پادشاه فرانسه، پادشاه فرانسه نگاهی کرد و گیج شد و به اطرافیانش گفت که این چیست؟ گفتند: این جنی است که دارد می‌گردد. عقربک‌ها جنی است و خواستند که آن را بشکنند. زمانی که مسلمان‌ها مخترع ساعت داشتند، اروپا در توحش زندگی می‌کرد. حالا چطور شد که اینگونه شدیم، خدا لعنت کند رهبرانی را که با عیاشیشان ذره ذره این کار را انجام دادند.
5- قرآن، گفتاری وزین و سنگین
قرآن می‌گوید: قول ثقیل «إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً»(مزمل/5) یکی از آیات قرآن این است که قرآن می‌گوید: من قول سنگین هستم. یعنی چه؟ اگر سنگین است چرا می‌گوید: من آسان هستم؟ «یَسّرنا»، «یُسر» قرآن سنگین است یا آسان؟ از نظر فهم سبک است و اما از نظر ارزش سنگین است.
شما الآن اگر رهبر انقلاب با شما کار داشته باشد، یا مثلاً یک شخصیت مهم مملکتی به شما تلفن کند شما تا گوشی را برمی‌داری، فشار خونت بالا می‌رود. ممکن است کاری نیز نداشته باشد و فقط می‌خواهد مثلاً ساعت را بپرسد. اگر هم بپرسد چه ساعتی است و شما جواب بدهی بعد تا دو سه ساعت در رختخواب خوابت نمی‌برد. یعنی گاهی حرف را می‌فهمی بحث علمی نبود، می‌خواست بپرسد چه ساعتی است، اما از نظر این که حرف از طرف کیست؟ طرف حرف کیست؟ برای شما سنگین است.
یعنی شما 100 کیلو بار سر دست بلند می‌کنی به نفس نفس می‌افتی و اگر پهلوی یک شخصیت مهم هم بروی به نفس نفس می‌افتی. یعنی کار سبک است، اما از نظر منبع کار سنگین است. معنای ثقیل شاید این باشد. یکی نیز واقعیتش این است که حقایق سنگینی دارد، حال عبارتش سبک است بارش سنگین است و حقایقش سنگین است و این هم که قول سنگین است، چون وقتی به پیامبر می‌گویند: جامعه را عوض کن، عوض کردن یک جامعه و تغییر نظام و عمل به قرآن کاری انصافاً سنگین است.
6- شرایط لازم برای حکومت جهانی
یک مقدار درباره وضع کشورهای اسلامی صحبت کنیم! برادرها حواستان را جمع کنید. برای یک حکومت جهانی سه چیز لازم داریم؛ 1- رهبر جهانی، قانون جهانی، آمادگی جهانی. کدام یک از اینها را داریم. اولی را داریم، رهبر جهانی کیست؟ امام زمان(عج). ما رهبر جهانی داریم و قانون جهانی نیز داریم، قرآن. آمادگی جهانی نیست. آمادگی جهانی چیست؟ ما چند تا رجایی در جمهوری اسلامی داریم؟ چند تا چمران داریم؟ آخر رهبر عزیز انقلاب وقتی می‌خواهدحکومت اسلامی تشکیل بدهد یک چند تا مثل رجایی و چمران و چند تا مثل هاشمی نژاد و مفتح و مدنی و اشرفی و دستغیب و چند هزار تا از این عزیزان ارتشی و بسیجی و سپاه و ژاندارمری و. . . و یک عده از عوام و چند هزار تا از این نیروها باید باشد، تا این کشور 40 میلیونی اداره شود. یعنی چند تا مهره درشت مثل مطهری و اینها، بهشتی و. . باید باشند و چند هزار تا پیچ و مهره خوب، تا در یک کشور 40 میلیونی، اینها بتوانند نظام فاسد را عوض کنند و نظام صحیح بیاید روی کار. خوب اگر برای یک کشور ایران ما چند تا بهشتی می‌خواهیم، آن‌وقت برای کره زمین چند تا بهشتی می‌خواهیم؟ چند تا رجایی و چمران می‌خواهیم؟ چند تا پسران 13 ساله بنام شهید فهمیده می‌خواهیم؟ ما آمادگی جهانی نداریم. برادرها آمادگی جهانی را می‌توان ایجاد کرد. الآن همین جوان هایمان را انقلاب عوض کرد. جنگ آنها راعوض کرد. شهادت اینها را عوض کرد. یک مقدار نیز باید خودمان را عوض کنیم.
7- توجه به تعلیم و تعلّم قرآن
بیایید قرآن را یاد بگیریم. پدرها و مادرها! خدا می‌داند اگر دخترت با چادر وصله دار برود غصه می‌خوری و اگر پابرهنه برود ناراحت می‌شوید. گاهی پدر و مادرها به خاطر این که نمی‌توانند وضع پسر و دخترشان را درست کنند، گریه هم ممکن است بکنند. پدر و مادر برای خیلی چیزها غصه می‌خورد، اما برای این که بچه من بلد نیست قرآن بخواند، غصه نمی‌خورد. یعنی دیدید تا کنون مادری گریه بکند و بگوید بچه‌ام قرآن بلد نیست؟ گریه می‌کند که بچه‌ام تب دارد، بچه‌ام سرخک گرفته است، بچه‌ام دستش مشکل دارد. نذر و نیاز و آه و ناله می‌کند و به هر دری می‌زند برای کمبودهای جسمی و مادی. اما دیدید که یک مادری و پدری دست و پا بزند که بچه‌اش قرآن خوان شود.
پدر و مادرها بعضی هایشان سوز قرآن یاد دادن به بچه هایشان را ندارند. پدر و مادرها! یک مقدار سوز داشته باشید تا بچه هایتان قرآن یاد بگیرند. شما که دوچرخه و موتور می‌خری به بچه‌ات بگو وقتی دوچرخه و موتور برایت می‌خرم که قرآن بخوانی. به دخترت بگو وقتی گوشواره برایت می‌خرم که قرآن بخوانی.
الآن الحمد لله معلم قرآن خیلی داریم. الآن اینجا که ما داریم صحبت می‌کنیم پادگان است. در همین پادگان ارتش، ارتش جایی نبوده است که کلاس قرآن در آن باشد. چند سال اخیر کلاس قرآن گذاشته‌اند. در ارتش کسی اجازه نمی‌داد قرآن درس داده شود. هر کس خودش خانه پدرش بلد بود، بلد بود. در عین حال در همین برادرهای ارتشی من بگویم چه کسی قرآن بلد است، خیلی‌ها دست هایشان را بلند می‌کنند. بالاخره در هر20 نفری چند نفر قرآن بلد هستند. خوب آن‌هایی که بلد نیستند، یاد بگیرند. اینکه کاری ندارد. گیر این است که ما می‌گوییم بت شکنیم، ولی خودمان بت شکن نیستیم. یکی از بتها بت خودمان است. می‌گوییم من40 سال سن دارم، ولی پهلوی یک بچه 15 ساله شاگردی نمی‌کنم. گیر این است. یعنی بت منیت را نمی‌شکنیم. چند میلیون آدم بزرگسال داریم که قرآن بلد نیستند و کنار اینها پسرهای 15 یا 18 ساله قرآن بلد هستند؟ اما به خاطر این که من پهلوی این، من و این، من بت اوست و به خاطر این بت قرآن یاد نمی‌گیرد.
آقایان در مسجدها ماه رمضان است بیایید بهار قرآن است، این که می‌گویند: ماه رمضان بهار قرآن است، حدیث می‌گوید «لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ رَبِیعٌ وَ رَبِیعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَانَ»(کافى، ج‏2، ص‏630) بهار قرآن ماه رمضان است. بیایید 2 تا 2 تا، 5 تا 5 تا، قرآن یاد بگیریم. چقدر آدم داریم که نمازش غلط است؟ البته خیلی‌ها هم بزرگ‌ها بلد هستند و بچه‌ها بلد نیستند. بچه‌ها شاگرد بزرگ‌ها بشوند، آنجایی که بزرگ‌ها بلد هستند. و بزرگ‌ها شاگرد بچه‌ها شوند، آنجایی که بچه‌ها بلد هستند. آقا شاگردی چیست؟ اگر بزرگی، شاگرد هم بشوی، بزرگ هستی.
ما یک مقدار توحیدمان ضعیف است. ما خیال می‌کنیم که اگر بگوییم بلد نیستیم، آبرویمان می‌ریزد. یک وقتی حدود چند سال پیش رفتیم در یکی از شهرهای ایران و اعلام کردیم پاسخ به سؤالات. جلسه درست کردیم «پاسخ به سؤالات» و ما نشستیم و یک عده‌ای از دانشجویان تحصیل کرده آمدند و یک سؤال کردند، گفتم: بلد نیستم. دیگری گفت: آقا بنده هم یک سؤال دارم، او هم سؤال کرد و گفتم: بلد نیستم. سومی سؤال کرد و دیدم این را نیز بلد نیستم. چهارمی سؤال کرد. 20 نفر از اینها سؤال کردند، اتفاقاً هیچکدام را بلد نبودم. همه خندیدند. گفتم: خوب بلد نیستم. گفتند: اسم جلسه، پاسخ به سؤالات است. گفتم پاسخ سؤالاتی را که بلد هستم. حالا اینهایی را که بلد نیستم، می‌روم و یاد می‌گیرم. خداحافظ بلند شدیم و آمدیم، اینها به هم نگاه کردند و گفتند عجب شیخ خوبی است. راست می‌گوید که بلد نیست. بعد آمدند در خیابان و ما را صدا کردند و یکی یکی ما را بوسیدند. قربان تو آخوند که صاف می‌گویی بلد نیستم. من دیدم اگر جواب الکی به اینها می‌دادم، شاید مرا نمی‌بوسیدند اما چون گفتم بلد نیستم، یک علاقه‌ای به من پیدا کردند.
دل مردم دست خداست. تو می‌خواهی زور بزنی که در دل مردم جا پیدا بکنی، شما شاگردی کن، من می‌گویم تو را به خدا چقدر آدم خوبی است. یک آدم پنجاه و سه ساله آمده است نزدیک آدم 18 ساله شاگردی می‌کند، به عشق اسلام. درود بر این فرد. اگر شما خیال می‌کنی اگر آدم 53 ساله شاگرد فرد 18 ساله شود ننگ است. خیر، اگر خدا بخواهد به تو عزت بدهد، شاگردی کنی عزت به تو می‌دهد. اینها شرک است. نه مثل این که فردی بت پرست باشد. خلاصه هنوز خداشناسی ما قوی نیست. مرتب می‌گوییم: من، این، سر این من و این می‌مانیم. والا در یک پادگان 200 تا افسر و درجه دار و سرباز قرآن بلد هستند، 800 تا هم بلد نیستند، آن 800 نفر شاگرد 200 نفر شوند20 روزه همه قرآن یاد می‌گیرند. چیزی نیست. حروف الفبای عربی و فارسی یکی است. 4 تا فقط(پ، ژ، گ، چ) حرف فرق داریم. حرکات نیز که همان است. یک تغییرات ریزی است که بعد عادت می‌کند و یاد می‌گیرد. شما با کلماتی که حرف می‌زنید اکثراً عربی است. اداره، مدیریت، مسجد، . . . از این حرفهای عربی است. شما اگر یک زمان بخواهید فارسی حرف بزنید که عربی در آن به کار نبرید، درد سر پیدا می‌کنید.
اجمالاً خواهش و تقاضا می‌کنم، بسیجی‌ها، بسیج شوید برای یادگیری و یاد دادن قرآن و کمیته و سپاه باید پیش قدم باشد و نهادهای انقلابی باید جلوتر باشند، زیرا اسم خود را می‌گذارند نهاد انقلابی که هستند. انجمن اسلامی باید پیش قدم‌تر باشد. آخوند، انجمن اسلامی، امور تربیتی، حزب جمهوری، کمیته و سپاه و بسیج و. . . خلاصه آنهایی که بعد از انقلاب جوشیدن و پیدا شدند و اسلامی‌تر هستند، اینها باید مسؤولیت نشر قرآن را بعهده بگیرند. امیدوارم این کار انجام شود.
8- قرآن و آمادگی برای حکومت جهانی و نجات از فتنه‌ها
برای یک حکومت جهانی، رهبر جهانی داریم، امام زمان(عج)، (خدایا ظهورش را تعجیل و قلبش را از ما راضی بگردان. رهبر عزیز انقلاب را تا ظهورش و تا بعد ظهورش در پناهش حفظ بفرما) رهبر جهانی موجود، قانون جهانی موجود و قرآن است. آمادگی جهانی هم، یعنی ما باید رجایی و چمران و مطهری و بهشتی شویم. در هر رشته‌ای که می‌توانیم. در میدان فردی مثل طیب داریم، در خلبان‌ها نمونه داریم، در ژاندارمری نمونه داریم، در ملوان‌ها نمونه داریم، در قصاب‌ها نیز نمونه داریم، در تاجرها نمونه داریم.
لذا حدیث داریم خداوند روز قیامت افراد را با افراد مقایسه می‌کند. به فردی می‌گویند: چرا گناه کردی؟ می‌گوید: تو مرا زیبا کرده بودی در دنیا، این زیبایی برای ما درد سر شده بود. خلاصه ما به گناه افتادیم. آن وقت خداوند می‌فرماید: آیا فلانی زیبا و خوشگل نبود. به فردی دیگر می‌گویند: چرا گناه کردی؟ می‌گوید: پول داشتیم و پول عامل یاغی گری است. می‌گویند: مگر فلانی بیشتر از تو پول نداشت؟ تو خودت مشکل داشتی. وگرنه پول، زیبایی، و مال و. . . باعث گناه نیست. بنابراین آمادگی جهانی، رهبری جهانی، و قانون جهانی همه باید باشد.
آخرین حرف، حدیثی از پیغمبر(ص) است «إِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ»(کافى، ج‏2، ص‏598) وقتی حوادث برایتان پیش آمد، هر وقت ظلمت برایتان پیش آمد «فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ» سراغ قرآن بروید. ما معتقدیم که کشورهای اسلامی که الان دچار بدبختی شده‌اند به خاطر این است که قرآن را کنار گذاشته‌اند. قرآن را می‌خوانند، اما چه خواندنی! فقط اسم و نامش مانده است. «لَا یَبْقَى مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ»(کافى، ج‏8، ص‏307) گاهی دیدی یک ماشین آنچنان تصادف می‌کند که از طرفین تصادف موتور و چرخ و. . . همه، داغون می‌شود. قراضه آن را می‌اندازند کنار. وقتی آن را نگاه می‌کنی می‌بینی «لا یبقی من الماشین الا اسمه » فقط اسم ماشین روی این است و الا هیچ چیز ندارد. حالا از اسلام فقط باید گفت کشور اسلامی، کشورهای عرب، و الا. . .
9- قرآن و انقلاب عوامل پیروزی و خواری سران کشورهای اسلامی
عامل نجات ایران چه بود؟
1- تقوا بود. جوانهای ما عرق و ورق وسینما و نگاه به دختر مردم و قمار و عیاشی را کنار گذاشتند و اهل نماز شب و سلامتی و تقوا و جبهه و پشت جبهه و. . . شدند. از فضای دود و سیگار و سینما آمدند به فضای جبهه و تقوا و عوض شدند.
2 – وحدت بود. از هم گسسته بودند، پیرها جوان‌ها را قبول نداشتند و جوان‌ها پیرها را، مردم ارتش را قبول نداشتند و ارتش مردم را ولی باهم یکی شدند.
3 – رهبری بود. طاغوت بود، نایب حضرت مهدی(عج) شد.
4 – تلاش بود. جوان‌ها بیکار بودند، زنجیر دست می‌گرفتند و می‌چرخاندند، تمام که می‌شد از این طرف می‌چرخاندند، اهل تلاش شدند.
5 – استقامت و شهامت بود.
اینها را از کجا گرفته‌ایم؟ همه را از قرآن. سفارش به تقوا و وحدت و. . .
کشورهای اسلامی الآن گرفتاری و بدبختی آنها چیست؟
1- نفوذ بیگانه. وارد فرودگاه جده که می‌شوی اصلاً آمریکا آنجا ایستاده است با همان چشمهای زاغ وموهای بور و با زبان انگلیسی می‌گوید: که چه کنید. ما حساب کردیم فقط ریگهای عربستان که به شیطان می‌زنند از خود عربستان است وگرنه زغال و نمک و آب آن هم وارد می‌شود. درباره نفوذ بیگانه قرآن می‌فرماید: «لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ» (آل عمران/118)یعنی مسلمانها! نگذارید عامل خارجی بین شما بطانه یعنی کسی که می‌اید و نفوذ می‌کند. «لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ» شما نگذارید کسی در میانتان نفوذ کند.
2- تفرقه. به قدری تفرقه هست که الآن مسلمان‌های عرب لبنان، آنطور تحت فشار هستند و بقیه مسلمانها در فکر خواب و خواب هستند. و این تفرقه است.
3- ترس. از تهدید و تشرها می‌ترسند. قرآن می‌گوید: از تشر نترسید. می‌آمدند کنار مسلمان‌ها می‌گفتند: با آمریکا نمی‌شود در افتاد. قرآن می‌گوید «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً»(آل عمران/173) دشمنان خیلی قوی هستند و تاکتیک وتشکیلاتشان مهم است «فَاخْشَوْهُمْ» بترسید. یکبار قد علم نکنید. «فَزادَهُمْ إیماناً» می‌گفتند: برو پی کارت. قرآن نقل می‌کند که یک عده‌ای تبلیغات چی می‌آمدند تشر می‌زدند، که شاید مسلمانها عقب گرد کنند، اما مسلمان‌ها عقب گرد نمی‌کردند. از تشرها نترسیدن مهم است.
4- خود کم بینی. یعنی خودشان را کم می‌دانند. یکی از ساواکی‌های عربستان سعودی می‌گفت مسلمان که نمی‌تواند کار آمریکا را بکند. اصلاً خودش را باخته است.
5- رهبران فاسد. این امیرهای کثیف. پیغمبر فرمود: اگرخواستید نجات پیدا کنید «لا تَتَّخِذُوا بِطانَهً مِنْ دُونِکُمْ»(آل عمران/118) مستشاران خارجی را بیرون کنید. تفرقه «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً»(آل عمران/103) «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا»(انفال/46) نزاع نکنید «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ» دشمنان قوی هستند بترسید. هیچ نمی‌ترسیدند. خود کم بینی «و أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ»(آل عمران/139) شما بزرگترید، نترسید.
اینها عوامل سقوط کشور اسلامی است و اینها نیز عوامل پیروزی جمهوری اسلامی است. و این عوامل در قرآن هست. پیغمبر فرمود: ‌ای کاش ما به سراغ قرآن بیاییم. برادرهایی که قرآن بلد نیستند، بیایید حداقل ظاهر آن را فراگیرید تا بعد به تفسیر آن برسیم و تفسیرهای فارسی، ترجمه تفسیر المیزان، البته یک مقدار سنگین است برای سطح‌های بالا. تفسیر نوین از جزء 30 قرآن است. تفسیر خوبی است. تفسیر نوین، تفسیر نمونه هم هست که چند جلد آن چاپ شده است و تفسیر نمونه نیز تفسیر مفیدی است. تفسیرهای فارسی دیگر نیز داریم که یک مقدار ثقل بیان دارد. اما بهتری تفسیر فعلاً نوین، نمونه است.
خدایا، ما را با قرآن و آداب قرآن و رهنمودهای قرآن آشنا و کشورهای به خواب رفته مسلمان را در پناه قرآن از این خواب نجات بده. طرفداران قرآن را حمایت و مخالفین قرآن را سرنگون بفرما. رزمندگانی که قرآن را به مجامع وتلویزیون و بازار و کارخانه آوردند و به پادگانها آوردند، اخلاق اسلامی و قرآن را با خون خودشان آوردند، روحشان را از ما راضی گردان و خون و روح و جان ما را سبب نشر قرآن در عالم قرار بده. خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.

«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment