سیر و سفر – 4، شناخت خطرات و راه نجات

موضوع: سیر و سفر (4)، شناخت خطرات و راه نجات
تاریخ پخش: 09/12/80

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

1- شناخت خطرات راه زندگی
بینندگان عزیز بحث را در ایام تولد امام هادی و در آستانه عید غدیر خم می‌بینند. موضوع بحثی که ما دنبال کردیم مسأله سفر بود، و بعد از این‌ها سفر و جهانگردی سیر و سیاحت رفتیم به یک سیر و سیاحت معنوی حالا یک مطالب دیگر هم اینجا تحت عنوان شناخت‌ها و خطرات سفر هم سفر مادی و هم معنوی یادداشت کرده‌ام، بعد ببینم دوای خطرات چی می‌تواند باشد، موضوع بحث: در ادامه بحث سفر, شناخت‌ها، خطرات، و راه نجات.
یک مسافر چه شناخت‌هایی باید داشته باشد؟
اول: شناخت راه.
دوم: امنیت راه.
سوم: سرما و گرمای منطقه.
چهارم: وفور یا قحطی.
پنجم: حمایت یا تنهایی.
ششم: مشکلات.
هفتم: همراهان.
هشتم: منازل راه.
نهم: نشانه‌ها.
در یک مسافرت طبیعی که می‌خواهیم برویم، این شناخت‌ها را باید داشته باشیم، در یک مسافرت معنوی هم، این شناخت‌ها را می‌خواهیم.
2- شناخت راه
شناخت راه: این شناخت خیلی مهم است، انسان تنها دعایی که هر روز می‌خواند این دعاست: «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) خدایا راه صاف بروم. چون، روزی 17 رکعت نماز می‌خوانیم بر ما واجب است در ده رکعتش، بگوییم «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» پیغمبر ما که نماز شب هم بر او بود بیش از ما می‌گفت. یعنی انسان ممکن است راه ازدواج را گم کند. فکر کند مثلاً این همسر خوب و این عروس خوب است، برای تحصیل فکر می‌کند تمام سعادتش این است که مثلاً این شغل را انتخاب کند، این رشته را انتخاب کند، انتخاب شغل و شریک و اصلاً حرف که می‌خواهد بزند این کلمه را بگوید یا نه، انتخاب کلماتی که بکار می‌برد. در هر انتخابی باید لحظه به لحظه انتخاب کند و هر چیزی که می‌خواهد انتخاب کند، نیاز به راه مستقیم است. آنوقت این امن است یا ناامن، کسانی در کمین هستند یا نیستند، ما گاهی وقت‌ها فکر می‌کنیم مثلاً همان درست است.
دوزخیان می‌گویند: خدایا ما را برگردان به دنیا، کار خیر انجام می‌دهیم، «نَعْمَلْ صالِحاً» (فاطر/37) بعد کنار آن می‌فرماید: «غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَل» (فاطر/37) این هم آیه قرآن است: خدایا ما را برگردان در دنیا کار خوب انجام می‌دهیم، دوزخیان در قیامت التماس می‌کنند که خدایا ما را برگردان به دنیا، یک کاری می‌کنیم غیر از آن کاری که قبلاً انجام می‌دادیم. این «غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَل» معنایش این است که کاری که در دنیا انجام می‌دادیم به نظر خودمان کارمان درست بود اینجا پرده رفته کنار فهمیدیم.
دو شاخه تلفن را زده‌ایم توی برق، فکر کرده‌ایم ضبط صوت روشن است سخنرانی کرده‌ایم. بعد فهمیده‌ایم اصلاً وصل به برق نبوده، پول آورده‌ایم بعد معلوم می شود آن نخی که در اسکناس باعث ارزش است، در اسکناس ما نخ نیست و قلابی است. اِ اِ اِ نخ اخلاص نبوده، چون نخ اخلاص نبوده معلوم می‌شود که، بابا من این همه قرآن خواندم، بله خواندی که بگویند صدایت خوب است، پول خرج کردم، خرج کردی که بگویند سخاوت دارد، برای خدا نبوده، هر چی می‌گویی من انجام داده‌ام می‌گویند: نخیر پوک بود، این انتخاب راه را آدم درست تشخیص بدهد، درست فهمیدن خیلی خوب است.
3- امنیت راه
امنیت راه، سرما، گرما. در راه‌های معنوی هم عین این مسائل هست، یه کسی می‌خواهد رشد کند از چه راهی رشد کند، چه کسانی جلو رشدش را می‌گیرند، گاهی وقت‌ها می‌گویند: من دلم می‌خواست ترقی کنم، به چه قیمتی؟ می‌خواستم پول داشته باشم برای کمک خرجی، گفتم: مستأجر بیاید. خوب این مستأجر پهلوی ناموست فهمیدی این مستأجر آدم خوبی است یا بد، بچه‌اش، خودش صالح است یا نه؟ تو به خاطر چند هزار تومان همه چیزت را در معرض خطر گذاشتی.
یک راهی که می‌خواهی بروی، آدم می‌خواهد به دوستش تلفن کند؟ خوب این دوست در تلفن چی می‌گوید؟ تلفن خانه همسایه رفتی تلفن کنی، آفتی نداشت خانه همسایه امن بود؟ این سفر امن بود، اینجا که رفتی، یک راه معنوی که می‌خواهد برود، راه و امنیت و همراهان و مشکلات و آنوقت اینها از من حمایت خواهند کرد یا تنها خواهند گذاشت.
خیلی‌ها می‌گویند آقا برو، برو، (کف می‌زند) کیش کیش می‌کنند. می‌رویم بعد ولم می‌کنند، موتور سوار است سر موتور را بلند می‌کند (کف می‌زند) ولی همین‌ها که برای من کف می‌زنند اگر از موتور بیفتم مغزم متلاشی شود یکی از آنها به عیادت من هم نمی‌آید، با فوت تحریک نشوید. موتورسواری با تشویق، کجا می‌روی؟ چرا خودت را پرت می‌کنی؟
دو سه جوان می‌رفتند گفت: چند می‌دهی خودم را از اینجا پایین بیندازم، یک چاله بود، گفت: هزار تومان می‌دهم، خوب حالا می‌افتی پایت می‌شکند ما هم هزار تومان را نمی‌دهیم، خوب حالا هزار تومان را هم داد، خوب خودت را به کی فروختی؟ چرا این را زدی؟ برای کی امضاء کردی؟ چه حواله‌ای بهت دادند از تو امضاء گرفتند؟ آدم را رها می‌کنند، مشکلات همراهان، آن وقت در راه‌ها، کار خیلی خطرناکی است.
4- خطرات یک مسیر
خطرات راه: در یک جاده، انحراف هست، سقوط، تصادف، سردرگمی، عقب گرد، سؤال از افراد نااهل، بی رویه رفتن هست، اینها خطرات یک حرکت است، تخلف از مقررات راهنمایی و رانندگی، خوب راننده خواب آلوده بودن، یک مسافرت مادی این خطرات را دارد، مسافرت معنوی هم این خطرات را دارد. فکر نمی‌کنم در مادی نیاز به صحبت داشته باشیم، چون همه می‌دانند که یک راننده یک مسافر، این خطرات جلو اوست، مادی‌اش را شما می‌دانید، معنویش را پای سفره قرآن بنشینیم با هم یاد بگیریم.
5- خطر انحراف
خطرات انحراف: حالا اینجا چون بحث روز تولد امام هادی گوش می‌دهید و در آستانه غدیر خم هستیم، بحث امامت است و دوای همه اینها رهبر معصوم است، یعنی اگر جامعه خواست منحرف شود، دستمان را بگذاریم در دست امیرالمؤمنین منحرف نمی‌شویم، دستمان را در دست غیر علی بگذاریم هر کسی باشد منحرف می‌شویم. قرآن درباره هدایت می‌فرماید: «مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى» (یونس/35) دنبال کی می‌روی؟ کسی که پشیمان می‌شود نباید دنبالش برویم برای این که آقا که پشیمان شد از کجا معلوم که من دنبالش می‌روم فردا از کار امروزش پشیمان نشود، باید دنبال کسی برویم که در عمرش پشیمان نشده باشد، دنبال آن کسی برویم که در عمرش خطا نکرده باشد در زمانی که امام معصوم نیست دنبال عادل برویم که در عمرش از او گناه کبیره ندید باشیم، چون عادل معنایش چیست؟ می‌گویند عادل است، یعنی من در عمرم از او گناه کبیره سراغ ندارم و این کرامت انسان است، انسان شناس.
وقتی ماشین قیمتی است دست راننده‌ای می‌دهی که پایه یک داشته باشد، هرچی پارچه قیمتش بیشتر باشد در انتخاب خیاط حواست را… یکوقت گونی می‌خواهی… بدوزی خیلی خوب حالا، نمی‌خواهد گزینش کنی، گونی است دیگر.
اگر یک زمین گران است دست هر معمار نمی‌دهیم، در هستی گران‌ترین موجودات انسان است، و این انسان نباید در اختیار یک جامعه شناس است، روان شناس است، لیسانس است، جامعه شناس، دو هزار بار اشتباه می‌کند، روان شناس پنج هزار بار اشتباه می‌کند با کم و زیادش، دست بشر را باید فقط در دست خدا گذاشت یا در دست ولی خدا که معصوم باشد. حداقل، این است که دستمان در دست عادل باشد، اگر می‌خواهیم منحرف نشویم.
سقوط: قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَکَأَنَّما خَرَّ مِنَ السَّماء» (حج/31)
کسی که خدا را رها کند و دنبال غیر خدا برود که خیلی‌ها هم می‌روند، ببینید که یک جاده اگر خطر کم باشد یک مرتبه می‌گویند خطر، اگر گفتند: خطر، خطر، اگر پنجاه تابلو بود پیداست خطر خیلی است. همینطور لحظه به لحظه می‌گویند خطر، در قرآن بالای 200 مرتبه می‌گوید: سراغ غیر خدا نروید، غیر خدا خطر است، غیر خدا, خودت ممکن است غیر خدا باشی و دنبال هوست بروی، رفیقم دوست دارد، همسرم دوست دارد، شریکم دوست دارد، شاگردم دوست دارد، اگر دنبال، غیر خدا برای این که او خوشش بیاید، اینها یک بار مصرف است.
غیر خدا، اگر می‌خواهید دژ و قلعه باشد باید برویم سراغ معصوم، به همین خاطر می‌گویند می‌دونی قلعه چیست؟ قلعه فارسی است عربی‌اش می‌گویند: «حصن» یعنی قلعه. دو جا حص در روایات داریم: یه جا داریم «کَلِمَهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی» (بحارالانوار/ج49/ص126) و یکی هم داریم «وَلَایَهُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی» (بحارالانوار/ج39/ص246) یعنی توحید و رهبر معصوم, قلعه است این که هر دو را می‌گوید قلعه، یعنی اگر می‌خواهی بیمه شوی دستت را بگذار در دست خدا، یا ولی خدا، کسی دیگر تو را بیمه نمی‌کند، اگر می‌خواهی قلعه باشد، و گرنه باقی‌ها زندانت می‌کنند. گفتم: فرق بین قلعه و زندان را هم که می‌دانید.
قلعه را از داخل قفل می‌کنند و زندان را از بیرون قفل می‌کنند. درب قلعه و زندان فرقش این است. درب قلعه آنها که داخل هستند برای حفظ جانشان از داخل قفل می‌کنند، زندان را از بیرون قفل می‌کنند. دیگران ما را در زندان می‌کنند، یعنی در محاصره سلیقه‌های خودشان درمی آورند.
یک خطر اگر می‌خواهید منحرف نشوید و سقوط نکنید، توقف. این آقایی که دست در دستش گذاشتی متوقفت می‌کند. چقدر سواد دارد، حالا بگو پروفسور، چقدر سواد دارد؟ آیت الله چقدر سواد دارد؟ بالاخره به جایی می‌رسد که می‌گوید نمی‌دانم.
اما وقتی دستت در دست خدا بود، خدا علمش بی‌نهایت است، انبیاء علمشان وصل به علم الهی و بی نهایت است. دیگران می‌گویند: من تا اینجا بلد بودم یادت دادم دیگر از این به بعد، مثل بعضی بچه‌ها می‌گوید: مامان این کتاب چیست؟ می‌گوید: من این کتاب را دیگر نخوانده‌ام، من تا دیپلم و یا سیکل خوانده‌ام. اینهایی را که در کتاب‌های شما نوشته‌اند من بلد نیستم. یعنی دستت را در دست هر کسی بگذاری می‌رسد به آنجایی که می‌گوید: دیگر من بلد نیستم، اما خدا.
6- تصادف
چیزهایی که باعث تصادف است, چیست؟ تصادف سلیقه‌ها، جناح‌های سیاسی، سلیقه‌های شخصی، تصادف می‌شود. داشتن سلیقه مهم نیست. سلیقه با هوس که قاطی می‌شود مشکل دارد وگرنه ما مراجع تقلیدمان فتوایشان متفاوت است. در طول تاریخ شنیده‌اید؟ بگویند دو تا مرجع تقلید درگیر شدند. با این که فتوای امام با فتوای خیلی از مراجع فرق می‌کند، از امام درباره مراجع و از مراجع درباره امام هنوز چیزی شنیده‌اید؟ چرا که شرط مرجعیت این است که مخالف هوی و هوسش باشد، اگر یک مرجعی هواپرست باشد نمی‌شود تقلید کرد، وقتی انسان مخالف هوا و هوسش باشد، گرچه مخالف نظر دارد ولی هیچ وقت درگیر نمی‌شود مسأله مهمی است. قرآن می‌فرماید: «وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا» (انفال/46) درگیری می‌شوید تق بهم می‌خورید، ماشین هردوتان قفل می‌شود «وَ تَذْهَبَ ریحُکُمْ» (انفال/46) بادتان خالی می‌شود.
مثل توپ بازی، وقتی باد توپ خالی شد. همه فوتبالیست‌ها می‌ایستند، ماشین پنچر می‌شود. راننده پایه یک باش، بابا هر چی می‌خواهی باش. فعلاً لاستیک باد ندارد.
سردرگمی: قرآن آیاتی دارد. اگر رهبری غیر معصوم باشد اینکه اسلام خیلی روی امامت تکیه می‌کند می‌گوید: امامت، امامت، بخاطر اینکه «فی‏ طُغْیانِهِمْ یَعْمَهُونَ» (انعام/110) عقب گرد, دیگران را ممکن است مرا به عقب گرد ببرند «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/137) کلماتی در قرآن داریم که ایمان داشته ولی برگشته، عقب گرد کرده، «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) خدا پرست بود یه مجسمه گوساله‌ای را دید گفت این بهتر است. انسان بدون رهبر حق ممکن است برگردد. عقب گرد کند. انسان بدون رهبر حق ممکن است تصادف کند.
7- سؤال از افراد ناآگاه
می‌گوید جاده از کدام طرف است، کسی خبر ندارد می‌گوید از این طرف برو. خطرات جاده، دشمن در کمین نشسته، شیطان قسم خورد «لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقیمَ» (اعراف/16) به خدا سر راه مستقیم می‌نشینم. و تک تک افراد را منحرف می‌کنم. و هر کسی را هم یک جوری منحرف می‌کند، یکی را با ماشین و یکی را با دوچرخه، یکی سوار ماشین می‌شود به راننده می‌گوید: برو جلوتر. زمانی که می‌خواهد پیاده شود می‌بیند کنار خیابان یک عده‌ای ایستاده‌اند، که نگاه می‌کنند که ایشان پیاده شوند.
گاهی با ماشین پز می‌دهد و گاهی هم سوار دوچرخه می‌شود. باز هم از همان دوچرخه گول می‌خورد مرا ببینید، سوار دوچرخه می‌شود نان خالی می‌خورم یعنی با همین سوار دوچرخه شدن و نان خالی خوردن، به مردم می‌گوید مرا ببینید، یعنی زهدش را برای خودش دکان کرده، یعنی همین طور که روی قالی ابریشمی ممکن است دکان باشد روی گونی نشستن هم ممکن است دکان باشد، شیطان قسم خورده، یکی را با علم و یکی را با جهل.
8- بی رویه رفتن
اگر رهبر نباشد و دستش را در دست خدا نگذارد بی رویه می‌رود. شخصی وصیت کرده بود که تمام اموالم را به فقرا بدهید، حضرت فرمود: مگر این اولاد ندارد؟ گفتند چرا دارد، گفت برای اولادش ارث نگذاشت؟ گفتند نه. گفت بسیار آدم بدی است اگر به من می‌گفتید، من نمی‌گذاشتم قبرش در قبرستان مسلمان‌ها باشد، بی رویه پولش را خرج کرده.
حتی پیامبر یک لباس داشت یکی آمد گفت: بده من، بهش داد، ظهر شد می‌خواست برود مسجد لباس نداشت. آیه نازل شد:
این رقمی بی رویه خرج کردن ممنوع است. «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/29) قرآن می‌گوید: مؤمن کسی است که پول خرج کردنش رویه داشته باشد. ما گاهی وقت‌ها از کسی بدمان می‌آید، بی‌رویه باهاش برخورد می‌کنیم، آدم با دشمنش هم باید درست برخورد کند.
امیرالمؤمنین(ع): جنگ می‌کنید، جنگ هم اخلاق دارد، ما در جنگ هم اخلاق داریم. اول اینکه: گاهی وقت‌ها خود طرف خودش خوب است کارش بد است، بهش بگو من با خودت خوب هستم کارت خوب نبود، می‌فرماید: من عمل شما را محکوم می‌کنم. نمی‌گویم آدم بدی هستی شاید شما آدم خوبی هستی اما کار زشتی بود. یعنی گاهی با جهل مخالف باشید نه با جاهل. با عمل مخالف باشید نه با شخص. طرف آدم خوبی است و یه دسته گلی به آب داده نگو این بسیار آدم پستی است نه بسیار پسر خوبی است. آقا می‌دانی چه کرد، می‌دانم کارش خیلی غلط بود. اما آدم خوبی است.
تخلف از مقررات «مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّه» (بقره/229)
9- جایگاه و شخصیت علی(ع)
خواب آلوده رفتن: راننده‌هایی که خواب آلود هستند تصادف می‌کنند. قرآن می‌فرماید: بعضی‌ها در حال کسالت نماز می‌خوانند. دو جای قرآن می‌گوید: نماز می‌خواند ولی در حال کسالت. امیرالمؤمنین(ع)، آدم می‌خواهد ببیند واقعاً در غدیر خم چه کسی نصب شد. در آستانه غدیر خم، هزار رکعت نماز با توجه در یک شب، در یک شبانه روز، ما در کل عمرمان یک نماز با توجه نمی‌خوانیم، حالا حضرت امیرالمؤمنین علمش، شجاعتش، اخلاصش، اشکش… همه را کنار بگذاریم، اگر امیرالمؤمنین صد تا کمال داریم 99 تا را کنار بگذاریم. فقط عبادتش را در یک شبانه روز هزار رکعت نماز با توجه می‌خواند و ما در کل عمرمان، یعنی کل عمرمان به اندازه یک دقیقه امیرالمؤمنین در یکی از کمالات، علی کی بود؟ آن وقت آدم دستش را از دست امیرالمؤمنین بردارد در دست کی بگذارد؟ دستش را از دست جانشین امیرالمؤمنین درآورد بگذار به دست کی؟ به همین خاطر اصرار کرده‌اند که باید تقلید کرد. البته در مرجع تقلید انتخاب و آزادی است. شما باید حساب کنی بهترین مرجع با سواد ترین مرجع، با تقواترین و شجاع ترین، در مرجع خیلی می‌خواهی تحقیق کن اما یک کسی پیدا کن با سوادترین، شجاع ترین، مخلص ترین، زاهدترین همه خوبی‌ها را خوب تحقیق کردی، اگر می‌خواهی منحرف نشوی دستت را در دست او بگذار.
راه نجات ما این است که دست در دست خدا و اولیای خدا باشیم. غیر از این هم راه نجاتی نیست. هر کسی ما را به یک سمتی می‌برد، همه مردم ما را برای خودشان می‌خواهند. مرجع تقلید ما را برای خودش نمی‌خواهد امیرالمؤمنین(ع) ما را برای خودش نمی‌خواهد. ولذا گاهی حضرت علی (ع) راه می‌رفت یه عده‌ای عقبش می‌دویدند. می‌فرمود چرا عقب من می‌دوید؟ آقا گفت: زشت است. خودتان هم یک شخصیتی هستید، دنبال من می‌دوید این توهین به شماست.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment