سوال، اهمیت و آداب

موضوع بحث: سوال، اهمیت و آداب
تاریخ: 25/08/68

بسم الله الرحمن الرحیم

بحثمان در آستانه هفته وحدت حوزه و دانشگاه است و در خدمت دانشجویان عزیز هستیم و موضوع بحثمان هم سوال و جواب است که انسان از بچگى تا پایان عمر به آن نیاز دارد. موضوعات، اهمیت سوال، آداب سوال، هدف، از چه کسى و درباره چه چیزى بپرسیم و در چه حالى سوال کنیم. و یا پدر و مادر و معلم و استاد چگونه جواب بدهند و سپس سوال در قیامت.
و اما اهمیت سوال.
1- ارزش انسان به سؤال کردن است
اصولاً ارزش انسان به سوال کردن است چون الاغ هرگز سوال نمى‌‌کند زیرا براى انسان است که شک بوجود مى‌‌آید و انسان براى بر طرف کردن آن سؤال مى‌‌کند. امام مى‌‌فرماید: «القلوب أقفال و مفاتحها السؤال»(غررالحکم، ص‌‌60) قلبها بسته شده و کلید آن سؤال است. یا «العلم خزائن و مفتاحها السؤال»(کنزالفوائد، ج‌‌2، ص‌‌107) علم خزینه‌‌اى است که کلید آن سؤال است. امام باقر(ع) شعرى دارد، « شِفَاءُ الْعَمَى طُولُ السُّؤَالِ وَ إِنَّمَا تَمَامُ الْعَمَى طُولُ السُّکُوتِ عَلَى الْجَهْل»(کفایهالأثر، ص‌‌253) شفاى نابینایى سؤال است و تمام نابینایى سکوت است. یعنى در اینجا تشبیه کرده‌‌اند. امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّمَا یَهْلِکُ النَّاسُ لِأَنَّهُمْ لَا یَسْأَلُونَ»(کافى، ج‌‌1، ص‌‌40) حکایت و بدبختى مردم براى این است که نمى‌‌پرسند. عمرى غسل بلد نیست یا نمازش غلط است ولى نمى‌‌پرسد یا مریض است ولى از دکتر نمى‌‌پرسد و در انتخاب شغل نیز مشورت نمى‌‌کند. امیرالمؤمنین مى‌‌فرماید: سقوط امت بوسیله گروه است که یکى ازآنها «جاهل یستنکف أن یتعلم»(غررالحکم، ص‌‌371) نمى‌‌داند ولى ننگ دارد که بپرسد. در قرآن داریم «ثانِیَ عِطْفِهِ» (حج/9) یعنى کسى که شانه هایش را بالا مى‌‌اندازد و مثل کسى که مى‌‌خواهد آمپول بزند و خودش را مى‌‌گیرد و آمپول زن مى‌‌گوید خود را شل کن.
2- سؤال نکردن نشانه بی‌اطلاعی است
در روایت داریم از کسانى که از مردم شکایت مى‌‌کنند یکى دانشمند است که مى‌‌گوید من در میان مردم بودم ولى از من سؤال نمى‌‌کردند. اصولاً میزان رشد انسانها به سؤال است. 12 چیز عامل رشد است و یکى دیگر از آنها دعا کردن است و دعا نشان دهنده میزان رشد و طرز تفکر است. به کسى گفتند، 3 دعاى مستجاب خواهى داشت او ابتدا دعا کرد که زن او زیباترین باشد و شد بعد دید همه درباره زن او صحبت مى‌‌کنند و موجب دردسر شده است سپس دعا کرد زن او زشت‌‌ترین شود و شد. بعد متوجه شد نمى‌‌تواند او را نگاه کند سپس دعا کرد مثل اولش شود و 3 دعایش را بیهوده از دست داده بود.
سابق پول درآوردن مهم بود ولى الآن خرج کردن آن هم مهم است. امیرالمومنین فرمود هرچه مى‌‌خواهید از من بپرسید، آن وقت احمقى گفت: ریش من چند تا است؟ سؤال نکردن نشانه بى خیالى است. اگر به من بگویند در مورد آسمان چیزى بپرس نهایتاً مى‌‌توانم چند سؤال سطحى بپرسم ولى یک ستاره شناس هزاران سؤال پیچیده خواهد داشت. پس هر کس بیشتر مى‌‌داند بیشتر مى‌‌پرسند. و اگر کسى از احکام دین سؤالى ندارد یا دانشجو و طلبه سؤال ندارند نشانه بى اطلاعى و کم توجهى آنهاست.
3- اصولی را که در سؤال باید رعایت کرد
آداب سؤال. در مورد آداب سؤال پانزده مورد یاداشت کرده‌‌ام.
1- خجالت کشیدن. حدیث داریم حیانکند قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْلٍ وَ حَیَاءُ حُمْقٍ»(کافى، ج‌‌2، ص‌‌106) دو رقم حیا داریم برخى حیاها از عقل و برخى از حماقت است. حدیث داریم هر کس 1 ساعت ننگ شاگردى را تحمل نکند عمرى ننگ بى سوادى را تحمل باید بکند.
2 – از اهل آن بپرسد.
3 – به موقع بپرسد. یک لطیفه تاریخى، در جبهه بودند از على(ع) پرسیدند یا على نظرت راجع به فلانى چیست؟ امام فرمود: این سؤال در این موقع نشان دهنده این است که شما توطئه‌‌اى در نظر دارید. پس به موقع سؤال کردن خیلى مهم است.
4 – خوب طرح کردن سؤال که ارزش است.
5 – از هر چیزى نباید سؤال کرد. باادب سؤال کند عجولانه نباشد یا اگر معلم یا پدر و مادر گفت: بلد نیستم، نباید او را تحقیر کرد. از عالمى و بزرگى پرسیدند گفت: نمى‌‌دانم، بعد گفتند پس این عمامه براى چیست؟ گفت، عمامه براى اینهایست که بلد هستم. و همینطور از کسى هم که بالاى منبر رفته بود این سوال را پرسیدند که اگر بلد نیستى چرابالاى منبر رفته‌‌اى و او گفت: اینها براى چیزهایى است که مى‌‌دانم و اگر قرار بود براى چیزهایى که نمى‌‌دانم پله بسازم باید تا آسمان منبر و پله مى‌‌ساختم. برخى شغلشان سؤال کردن است ولى اهل عمل نیستند و ما هم از این پیر مردهاى قدیمى داشتیم و بالاى منبر از ما مى‌‌پرسیدند. دختر عمه، پسردائى اگر شیر نوه خاله خودش را خورد با مادر زن عمویش محرم مى‌‌شود یا خیر؟ یا طلبه‌‌اى مى‌‌پرسد (اشطرتن) چه صیغه‌‌اى است؟ و از این سؤالها مى‌‌پرسند تا طرف را تحقیر کنند.
4- برخی اهداف سؤال کننده
گاهى سؤال کردن براى فهمیدن است، گاهى براى فهماندن است، گاهى براى امتحان، گاهى براى خودنمایى، گاهى براى تحقیر دیگران، گاهى براى ایجاد وسوسه. مثلاً مردم در حال نماز خواندن هستند مى‌‌پرسد آقا شما این امام جماعت را عادل مى‌‌دانید؟ مى‌‌گویند کسى ریش داشت و فردى از او پرسید شما هنگام خواب ریش خود را روى پتو مى‌‌گذارید یا زیر آن و ایشان تا به حال به این مساله فکر نکرده بود و شب براى اینکه بفهمد همیشه چکار مى‌‌کرده است، خوابش نبرد. گاهى سؤال براى توبیخ است، گاهى براى بهانه است، بنى اسرائیل گفتند گاوى را ذبح کنید آنها پرسیدند زرد باشد یا سرخ یا سفید یا سیاه یا چند کیلو باشدو. . . و این است که مى‌‌گویند ایرادهاى بنى اسرائیلى. گاهى سؤال براى شایعه سازى است. مثلاً مى‌‌گویند فلانى 4 زن یا 10 خانه دارد. گاهى سؤال براى جاسوسى است و «یَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِکُمْ» (احزاب/20) واین 10 مورد اهداف سؤال کردن هستند و فهمیدن و فهماندن ارزش دارد ولى بقیه رده بندى دارند و از واجب تا حرام داریم.
5- از چه افرادی سؤال شود؟
از چه کسى بپرسیم؟ بستگى به موضوع سؤال دارد. اگر مذهبى است «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَهُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاهِ حَدِیثِنَا»(کمال‌‌الدین، ج‌‌2، ص‌‌483) یعنى اگر موضوع سؤال، مساله‌‌اى شرعى است که انسان تکلیف شرعى خود را نمى‌‌داند باید به مرجع تقلید و مجتهد رجوع کند. البته مجتهد عادل و بى غرض و مرض «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ» (نحل/43) از اهل بیت و حدیث و سنت بپرسید. اما حدیثى هم داریم که(فسئلوا اهل الشرف من العلم) یعنى از شرف اهل علم بپرسید یعنى برخى اهل علم هستند که شرف ندارند. یعنى از اهل علم با شرف بپرسید. عالمى با شرف است که حقیقت را کتمان نمى‌‌کند و کارى ندارد که به نفع کیست و ضرر چه کسى. کسى که با شرف است بزرگوار است و بخاطر خط بازى سیاسى و پول حرفى نمى‌‌زند و شیطنت نمى‌‌کند. کسى که شرافت دارد پول بازى و پارتى بازى و رفیق بازى نمى‌‌کند و هیچ عاملی در اطلاع رسانى وى تاثیر ندارد. اگر سؤال مربوط به اشخاص است باید از خودش پرسید نه از افراد دیگر هر چند بگویند فلانى بسیار قابل اعتماد است. حدیث بخوانم. اگر 50 عادل گفتند قرائتى پول دارد ولى من خودم گفتم ندارم اینجا اسلام مى‌‌فرماید باید حرف خود من را قبول کرد «فَإِنْ شَهِدَ عِنْدَکَ خَمْسُونَ قَسَامَهً»(کافى، ج‌‌8، ص‌‌147) یعنى اگر 50 نفر نزد شما شهادت دادند که فلانى فلان طور است ولى خودش گفت نه، باید حرف خودش را بپذیرید. چون مى‌‌بیند یک وقت همه دروغ مى‌‌گویند به خصوص در مسائل سیاسى که بسیار راحت جوسازى مى‌‌کنند و مارک مى‌‌زنند.
دو قصه پیرامون عشق به سؤال بگویم. 1- ابو ایوب انصارى همان کسى که شتر پیامبر جلوى خانه‌‌اش خوابید. او حدیثى شنید از پیامبر و گفت من این حدیث را از پیامبر شنیده‌‌ام. چه کسى آن را از پیامبر شنیده است؟ گفتند فلانى که الآن هم مصراست. و او از مدینه تا مصر رفت تا آن سؤال را بپرسد. 2- مى‌‌خواستند از امام کاظم (ع) سؤالى بپرسند در حالى که امام در زندان بود بران همین صحنه‌‌اى درست کردند که خیار فروشى از صبح سبدى روى سرش گذاشت و خیار فروشى کرد تا غروب که پیرامون زندان خلوت شد. و تا دید مامورها نیستند از کوچه فریاد زد و سؤال پرسید و امام هم از داخل زندان جواب داد.
این آدم‌‌ها بوده‌‌اند ولی امروزه ما هم در جمهورى اسلامى آدمهایى داریم که با وجود تلفن و عالمان بسیار سؤالهاى بى پاسخ فراوانى دارند چون هنوز ما در تحقیقات تشنه نشده‌‌ایم و قصه تشنه شناس را گفته‌‌ام و تکرار نمى‌‌کنم. باشد مى‌‌گوییم. مى‌‌گویند سابق اسرای جنگى را که براى فروش مى‌‌برده‌‌اند هر اسیرى هنر داشت قیمت بیشترى داشت و اسیرى را که گران‌‌تر بود پرسیدند چه هنرى دارد گفتند تشنه شناس است و با دیدن مى‌‌فهمد چه کسى تشنه است. خلاصه او را خریدند و بردند در خانه و آن روز غذاى چرب و شور درست کردند و به همه دادند تابخورند بعد از خوردن همه آب خواستند و آب نبود صاحب خانه به برده مى‌‌گفت اینها تشنه هستند ولى او مى‌‌گفت اینها دروغ مى‌‌گویند. اینها چون مى‌‌خواهند من و تو را امتحان کنند. در همین حین یکى از اینها گفت مرگ بر تشنه شناس و ظرف را برداشت و خودش به سراغ آب رفت. آن وقت برده گفت این واقعاً تشنه است. چون کسى که مى‌‌نشیند و آب مى‌‌خواهد واقعاً تشنه نیست. دانشجویى هم که هم تلفن دارد و هم عالم هست و هم سؤال دارد ولى نمى‌‌پرسد واقعاً دانشجو نیست.
6- از چه موضوعاتی سؤال شود
اما از چه سؤال کنیم بماند تا اگر وقت کردیم بگوییم. در هر حال سؤال کنیم. ابوریحان بیرونى در حال مرگ بود و فقیهى به عیادت او آمد و ابوریحان از او سؤال علمى کرد و عالم گفت شما با این حالتان چه وقت سؤال پرسیدن است و ابوریحان گفت بدانم و بمیرم بهتر از آن است که ندانسته بمیرم. على(ع) مى‌‌فرماید: رسول خدا وقتى حرکت مى‌‌کرد من قدم به قدم از او سؤال مى‌‌پرسیدم «کَانَ لَا یَمُرُّ بِی مِنْ ذَلِکَ شَیْ‌‌ءٌ إِلَّا سَأَلْتُ عَنْهُ»(بحارالأنوار، ج‌‌2، ص‌‌230) در جبهه پیرمردى از على(ع) پرسید توحید یعنى چه؟ همه گفتند الآن چه وقت این سؤالهاست اما امام فرمود شما بجنگید تا من برایش بگویم. آن وقت ما مى‌‌گوییم الآن حال نداریم.
کسى مى‌‌گفت دانشجوهاى ما 40 روز است مرغ نخورده‌‌اند نخست وزیر گفت مگر ابو على سینا چند مرغ خورده است. ناخداى خوب کسى است که کشتى خود را در آب شیرین و شور و در هر وضعیتى براند و صیاد و غواص و خوب هم همینطور است.
7- انواع جواب‌های پدر و مادر در برابر سؤالهای فرزندان
اما جواب دهنده که من برخى حرفهایم را نگفتم تا به این مطلب بپردازیم. در مقام سؤال پدر و مادرها 3 نوع هستند. یک پدر و مادرهایى که هرچه از آنها مى‌‌پرسند به بچه هایشان دروغ مى‌‌گویند و به فهم و علم و امانت الهى خیانت مى‌‌کنند. دوم برخى پدر. مادرها بچه‌‌ها را مى‌‌کوبند و مى‌‌گویند مگر فضولى، فضول‌ها را مى‌‌گیرند. کسى راه مى‌‌رفت و مرتب مى گفت 16، کسى از او پرسید چرا مگویى 16، او گفت 17، پرسید چرا مى‌‌گویى 17، گفت داشتم فضول‌ها را مى‌‌شماردم. سوم پدر و مادرهاى که به بچه‌‌اش در حد عقلش جواب مى‌‌دهد. اگر بلد نیست به طرق مختلف جویا مى‌‌شود و از آقا یا با تلفن از کسى مى‌‌پرسد و به بچه مى‌‌گوید.
کسى به من گفت آقاى قرائتى چه کنم که حواسم موقع خواندن نماز جمع باشد من هم گفتم دستت را به من بده تا با هم برویم و از کسى بپرسم چون من هم نمى‌‌دانم. شما هم اگر سؤال فرزندانتان را بلد نبودید خیلى راحت بگویید نمى‌‌دانم و با هم مى‌‌رویم و مى‌‌پرسیم.
8- شیوه پاسخ جواب دهنده
اما جواب دهنده. ابتدا باید ایجاد آمادگى کرد چون شاگرد و مستمع باید آماده شود. لطیفه‌‌اى بگویم که حدیث است. و بگویم که علم ما در مورد حدیث بسیار ضعیف است و شاید مساله‌‌اى نداشته باشم مگر آنکه در مورد آن حدیث داشته باشیم. کسى از خدمت امام سؤال کرد. امام «فَأَطْرَقَ رَأْسَهُ» امام سرش را پایین انداخت و سپس جواب داد. او گفت: آقا بلد نبودى؟ امام فرمود چرا، و او پرسید پس چرا سرتان را پایین انداختید؟ امام فرمود مى‌‌خواستیم تا تو تشنه شوى براى همین زود جواب ندادم. چون لحظه‌‌اى مکث باعث مى‌‌شود مطلب در ذهن بماند. مى‌‌گویند پدرى به پسرش و صیت کرد اگر خواستید خانه را بفروشید ابتدا سر در خراب کنید و بسازید سپس بفروشید تا بفهمید بنایى چقدر کار دارد. امام مى‌‌فرماید(توقیرا للحکمه) یعنى سرم را پایین انداختم و تو را منتظر گذاشتم تا قدر جواب را بدانى.
در نیشابور وقتى از امام رضاسؤال کردند، امام فرمود: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَهُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»(توحید صدوق، ص‌‌25) و بعد از مدتى فرمود: «وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا» و مردم را تشنه گذاشت. خود خداوند هم وقتى مى‌‌خواهد حرفى بزند ابتدا ما را تشنه مى‌‌کند. مثلاً «الم ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ» (بقره/2-1) یا «وَ الْفَجْرِ وَ لَیالٍ عَشْرٍ وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ» (فجر/4-1) فجر و شب و. .. قسم مى‌‌خورد که چى؟
«هَلْ فی‌‌ ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ» (فجر/5) یا «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها وَ النَّهارِ إِذا جَلاَّها وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها» (شمس/4-1) و یازده قسم مى‌‌خورد تا بگوید «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها» (شمس/9) یا قرآن مى‌‌فرماید «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ وَ إِذَا الْجِبالُ سُیِّرَتْ وَ إِذَا الْعِشارُ عُطِّلَتْ وَ إِذَا الْوُحُوشُ حُشِرَتْ وَ إِذَا الْبِحارُ سُجِّرَتْ وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» (تکویر/9-1) یعنى خود خدا هم گاهى با قسم شنونده را تشنه مى‌‌کند گاهى هم با چند اگر، و گاهى هم با حروف مقطع مثل برخى خطبا و به این ترتیب طرف را آماده مى‌‌کنند. دوم، اگر جواب را بلد نیستى راحت بگوید بلد نیستم چون از پیامبر که بالاتر نیستى. خدا مى‌‌گوید در قرآن که پیامبرش مى‌‌گوید «لا أَعْلَمُ» (انعام/50) یا «إِنْ أَدْری» (انبیاء/109) نمى‌‌دانم «عِلْمُها عِنْدَ رَبِّی» (اعراف/187) یعنى خدا مى‌‌داند. از علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان سؤالى پرسیدند، ایشان فرمود اگر بگویم نمى‌‌دانم اشکالى ندارد و آنها گفتند: نه، سپس ایشان فرمود پس نمى‌‌دانم. چون برخى نمى‌‌دانند ولى آنچنان سمبل مى‌‌کنند و مى‌‌گویند اقوال بسیارى در این زمینه هست و باید مراجعه کنم و. . و انسان مى‌‌فهمد که نمى‌‌داند. آقاجون علامه طباطبائى گفت نمى‌‌دانم شما هم بگویید نمى‌‌دانم. «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» (اسراء/36) در مورد چیزى که علم ندارى قضاوت نکن و حکم نکن. «مَنْ أَفْتَى النَّاسَ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَ لَا هُدًى لَعَنَتْهُ مَلَائِکَهُ الرَّحْمَهِ وَ مَلَائِکَهُ الْعَذَابِ وَ لَحِقَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِفُتْیَاهُ»(کافى، ج‌‌1، ص‌‌42) و چقدر حدیث در مورد کسى که بدون علم فتوى بدهد، داریم.
سوم، در جوابها کلیدى جواب بدهیم. یعنى سعى کنید یک جواب کلى و کلیدى بدهید که خودش همیشه بتواند جواب را بیابد. مثلاً کسى مى‌‌پرسد فلانى چطور آدمى است؟ مى‌‌گویند انسان داغى است؟ من جواب مى‌‌دهم که داغ است یا پخته یا هر دو چون هر داغى ممکن است سرد شود ولى هیچ پخته‌‌اى خام نمى‌‌شود پس سعى کنید هم داغ باشید و هم پخته چون هیچ پخته‌‌اى خام نمى‌‌شود. مثلاً مى‌‌پرسد نمى‌‌دانم لباسم نجس شده است یا خیر؟ امام مى‌‌فرماید: «کُلُّ شَیْ‌‌ءٍ طَاهِرٌ»(مستدرک‌‌الوسائل، ج‌‌2، ص‌‌583) تا اینکه علم پیدا کنى. یا ما قبلاً وضو نداشتیم و نمى‌‌دانیم وضو گرفته‌‌ایم یا خیر؟ خوب قبلاً که وضو نداشته‌‌اى حالا هم ندارى تا وقتى که علم پیدا نکنى به وضو گرفتن یا اگر وضو دارى و نمى‌‌دانى که خوابیده‌‌اى یا خیر، هنوز هم وضو دارى. قرآن مى‌‌فرماید «قُلْ یا أَیُّهَا الَّذینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ» (جمعه/6) هرکس گمان مى‌‌کند انسان خوبى است باید از مرگ نترسد. مثل اینکه من که الآن در حال سخنرانى هستم اگر هر مقام علمى وارد شود و رنگ من عوض نشود، مشخص مى‌‌شود که حرف‌هایم درست است ولى اگر کسى آمد و من دست و پایم را گم کردم معلوم مى‌‌شود حرف‌هایم چرت و پرت بوده است. پس اگر مى‌‌خواهید ببینید واقعاً حزب اللهى هستید ببینید واقعاً آماده مرگ هستید یا خیر؟ مى‌‌گویند نرخ شما چقدر است؟ من یک فرمول کلى مى‌‌گویم، هر کجا گناه کردید قیمت شما همانقدر است مثلاً اگر بخاطر 30 تومان دروغ گفتى قیمت شما همان 30 تومان است و فرقى نمى‌‌کند که فوق لیسانس باشى یا غیره. اما نرخ على(ع) آنقدر است که مى‌‌گوید اگر همه هستى را بدهند تا من گناه کنم هرگز گناه نخواهم کرد. اگر من را با یک بستنى خریدند دیگر حجه‌‌السلام نیستم و فقط یک بستنى هستم.
9- در جواب ذکر سند و استفاده از هنر مهم است
مسأله دیگر در جواب سند نقل کنید. امام باقر(ع) مى‌‌فرماید: هرکس از من سؤالى کرد و من جواب دادم از من سند بخواهید تا سند قرآنى آن را برایتان بگویم. مسأله استفاده از هنر در جواب دادن مثل خدا که وقتى ابراهیم(ص) در مورد زنده کردن مردگان در قیامت از خداوند سؤال کرد خداوند به طریقه نمایش به او جواب داد که قصه‌‌اش را مى‌‌دانید. یک وقت آقایى بالاى منبر این داستان را تعریف مى‌‌کرد، حیوان چهارم را گفت الاغ بود(یادش نبود)پرسیدند که الاغ نمى‌‌پرد؟ او گفت که الاغهاى زمان ابراهیم مى‌‌پریدند. کسى نزد امام آمد و گفت شما این همه یار دارید چرا قیام نمى‌‌کنید. امام به او گفت بیا برویم بگردیم و رفتند بیابان. سپس به او فرمود برو بزغاله‌‌ها را بشمار، و او گفت 17 تا است و امام فرمود: اگر به تعداد این بزغاله‌‌ها یار داشتم قیام مى‌‌کردم. مسأله دیگر ارجاع به داناتر، یعنى بگویید جواب سؤال شما این است ولى فلانى از من بهتر مى‌‌داند. یا وقتى کسى براى عذرخواهى بخاطر غیبت مى‌‌آید کلى خودش را سبک و سنگین نموده است تا خود را به این کار راضى کرده پس من نباید بپرسم چرا غیبت کردى یا چه چیزى گفتى؟
10- برخی سؤالات را نباید جواب داد
هر سؤالى را نباید جواب داد مثل اسرار نظامى، یوسف(ع) خواب دید و براى پدرش نقل نمود. یعقوب(ع) فرمود: «قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاکَ عَلى‌‌ إِخْوَتِکَ فَیَکیدُوا لَکَ کَیْداً» (یوسف/5) خوابت را براى برادرانت نقل نکن چون براى تو نقشه مى‌‌کشند پس نباید هر سؤالى را جواب داد.
سؤالهاى مسخره را هم نباید جواب داد مثل اینکه مى‌‌پرسند شما چند کیلویى؟ از رسول اکرم(ص) سؤال مسخره‌‌اى پرسیدند و پیامبر ناراحت شد. خداوند فرمود: سؤالهایى از این بدتر از حضرت موسى پرسیده‌‌اند «فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‌‌ أَکْبَرَ مِنْ ذلِک» (نساء/153) در سؤال تکلف نداشته باشد و جواب دهنده سعى کند از شغلش بپرسد. کسى پرسید شما همه اینهایى را که مى‌‌گویى خودت هم عمل مى‌‌کنى. و آقا پرسید شما چه کاره‌‌اى؟ گفت به کفاش، واو گفت مگر تو همه کفشهایى را که تعمیر مى‌‌کنى خودت مى‌‌پوشى؟ ! ارتشى مى‌‌پرسید چرا نماز عربى است. وگفت سرود ملى شما باید فارسى باشد اگرچه عرب و کرد و لر، در ایران است چون زبان بین المللى است. پس باید در جواب دادن از شغل طرف مقابل استفاده کنید. وقت روبه پایان است. کتابهایى در مورد پاسخ به سؤالات است. کتاب علل الشرایع کتابى است حدود هزار صفحه که از امام مى‌‌پرسند چرا غسل یا تیمم و. . . فلان طور است و امام پاسخ مى‌‌دهند و کتابى است به نام المراجعات که صد سؤال و جواب است و همینطور کتاب احتجاجات طبرسى(اجوبه موسى جارالله) حضرت امام(ره) مجموعه استفتاءاتى دارند که چاپ شده است. مرحوم شهید هاشمى نژاد هم سؤال شما پاسخ کتابى به این نام دارند و پرسشها و پاسخ‌‌ها همینطور. ولى سؤال از روز قیامت ماند که مى‌‌پرسند جوانى‌‌ات را چه کردى، از کجا در آوردى و در چه راهى خرج کردى؟ چه کسى رأى دادى و از رهبرى مى‌‌پرسند و رئیس جمهور پس سؤال از قیامت هم خیلى مهم است ولى فرصت ما تمام شد. انبیاء و اولیاء و شهداء و پدر و مادر و استاد و. . همه برگردن ما حق دارند. خدایا هرکس بر گردن ما حق دارد و از دنیا رفته است با امیرالمؤنین و شهداى صدر اسلام محشور بفرما و به هرکس که الان برگردن ما حق دارد عزت و وحدت مرحمت بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment