موضوع: زینت صالحین(1)
تاریخ پخش: 78/10/14
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- زینتهای ظاهری و باطنی
امسال سر سفره امام سجاد(ع) دعای مکارم الاخلاق را تفسیر میکردیم تا رسیدیم به این جمله: بخوانید «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کَظْمِ الغَیْظِ، وَ إِطْفَاءِ النَّائِرَهِ، وَ ضَمِّ أَهْلِ الْفُرْقَهِ وَ…» (صحیفه سجادیه/دعاى20) «حلیه»، یعنی: زیبایی، خدایا مرا به زیبایی و زینت صالحین آرایش بده و به زینت متقین ملبس کن. و از این معلوم میشودکه ما دو نوع زینت داریم. قرآن میفرماید: تمام گل و بلبلها زینت زمین هستند: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَهً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً» (کهف/7) آنچه روی زمین میباشد زینت زمینی است، و اما زینت باطنی انسان چیست؟ میفرماید: «وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِکُمْ» (حجرات/7). برای شما ایمان را دوست داشت و آن را زینت قلوب شما قرار داد. پس زینت انسان، ایمان اوست. یک دختر و پسر هرچه هم سوپر دولوکس باشند ولی امید و توکل و اراده نداشته باشند پوکاند، و پوکی مشکلی است که الآن کشورهای دنیا دارند. من یک وقتی در تلویزیون گفته و الآن تکرار میکنم که: جناب حجه الاسلام و المسلمین آقای هاشمی رفسنجانی در اجلاس نماز ارومیه میفرمود: من در مدت هشت سال ریاست جمهوری با سران زیادی از کشورهای مترقی تماس داشتم، از آنها سؤال میکردم که ما مشکل جنگ و خرابی و بازسازی داریم. شماها چه مشکلی دارید؟ در جواب میگفتند: که مشکل ما پوکی نسل جوان است. و الا از جهت اتوبان و مترو و… مشکل نداریم. جوان هرچه هم زیبا ولی برای اندک مسأله و مشکلی عکس العمل منفی و عصبانیت نشان میدهد. اگر یک شنی در بشقاب باشد، آن را پرت میکند و یا دختر به او نمیدهند، سیگار میکشد.
2- اهمیت و ضرورت عدالت در تمام موارد
امام میفرماید: خدایا صلاحیت به من بده «فِی بَسْطِ الْعَدْلِ»: عدالت را در همه جا گسترده کنم. نه این که عدالت را در حق خودم بلکه برای دیگران هم بخواهم. مثلاً موقعی که به خواستگاری دختری میرود میخواهد مهریه کم بدهد اما موقعی که به خواستگاری دختر و یا خواهرش میآیند حاضر به مهریه سبک نمیشود. هر چه خوب است و عدل است باید برای همه باشد، نماینده خوب آن است که همه ایران را یک جور ببیند نه این که چند وکیل و وزیر را قلاب کند برای این که دوباره به او رأی بدهند. یک مسلمان دزدی کرد نزدیک بود رسوا شود، جنسی که دزدیده بود انداخت به خانه یک یهودی. آن را در خانه یهودی پیدا کردند، حضرت پیامبر(ص) خواست حکم کند، آیه نازل شد که فلان مسلمان دزدی کرده و یهودی بی گناه است. گاهی انسان باید در راه بسط عدل یهودی را آزاد ومسلمان را زندان کند. اگر عدالت خوب است برای همه باید باشد. در مسجد کنار بخاری نشستهای کمی گرم شدی، بلند شو برو کنار دیگری استفاده کند. یک مدتی اذان گفتی بس است حال بده به یک جوان. و هرکس به مقدار نیازش نه عنوانش از امکانات استفاده کند. رییس است ولی ده روزی یک نفر مراجعه دارد اتاق کوچکتری داشته باشد و اگر معاونی دارد که روزی پنجاه نفر مراجعه دارد اتاق بزرگتر داشته باشد، نه چون که او رییس است گرچه احتیاج ندارد باید اتاقش بزرگتر باشد. علی(ع) دو تا لباس خرید یکی از آنها گرانتر و شیکتر بود آن را به قنبر غلامش داد. عرض کرد من غلام شما هستم چرا این لباس را به من میدهی؟ حضرت فرمود: تو جوان هستی و جوان لباس شیک دوست دارد، برای تو بهتر است. و ما منتظر کسی هستیم که: «یَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً» (کافی/ج1/ص338) زمین را پر از قسط و عدالت میکند. بسط عدل و عدالت گسترده یعنی اینکه در یک ساختمان 30 دکتر نباشد و در یک بخش هیچ. در یک شهر 30 آیت الله نباشد و در یک روستای تا10 کیلومتری آن نماز جماعت نداشته باشد. عدالت فقط در تقسیم کره و تخم مرغ نیست، بسط عدل در جمهوری اسلامی زمانی است همان طور که کره و پنیر تقسیم میشود استعدادها هم تقسیم شود. البته بعضی چیزها را نمیشود تقسیم کرد مثل کوه هیمالیا. گویند کودکی در امتحان جغرافی اشتباه نوشته بود بعد آمده منزل دعا میکرد که خدایا دریاچه ارومیه را ببر سبزوار، مادرش گفت: این چه دعایی است. گفت من غلط نوشتهام میگویم: خدایا درست کن. خیلی از دعاهای ما هم این طوری است یک غلطی کرده بعد میگوییم: خدایا درستش کن. بسط عدل در همه موارد باید باشد در تقسیم پزشک و روحانی و کتاب و منافع. از کدام شهرها گازکشی را شروع کنیم؟ حال اگر برای این شهرگاز کشیدیم. برای آن شهر قطار بکشیم. به این معنی که امکانات بین شهرها تقسیم شود. یعنی عدالت در نگاه، علی(ع) در نهج البلاغه میفرماید: «وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَهِ وَ النَّظْرَهِ» (نهجالبلاغه/نامه27)ای قاضی به هنگام محاکمه به هر دو طرف دعوا یکجور نگاه کن.
3- علاقه در فرزندان
حدیث داریم اگر یکی از فرزندان را بوسیدی بقیه را هم ببوس. و اگر چنین نکند بقیه عقدهای میشوند.
4- عدالت در وصیت
حدیث داریم اگر پدر و مادری وصیت کند که به یک فرزند بیشتر و به دیگری کمتر بدهند، گناه کبیره کرده مگر این که این تبعیض عدالت باشد، چون که بعضی جاها اختلاف عدالت است. مثلاً یک فرزند تیز و زرنگ است و یکی عقب مانده است به این عقب مانده باید زیادتر بدهد.
5- تفاوت مساوات با عدالت و برتری عدالت
همه جا مساوات خوب نیست، مثلا شما معلم و استاد میشوی بگویی من میخواهم عدالت داشته باشم و لذا به همه محصلین نمره یکسان بدهی این ظلم است. و یا یک دکتر همه مریضها را سرم بزند این دیوانگی است، همه جا مساوات خوب نیست. عدالت همه جا خوب ولی مساوات همه جا خوب نیست، فرق میکند. عدالت یعنی هر چیز به جای خودش. اما مساوات یعنی همه چیز برابر. برابری در همه جا درست نیست. در یکسری حقوق باید برابری باشد اما در یکسری حقوق برابری ظلم است. مثلا دو دختر یکی کوتاه و یکی بلند برای هر دو که مثل هم چادر نمیخرند. سه نفر سلام میکنند آن که پول دارد گرمتر جواب میدهد و دیگری را سردتر و به یک بچه جوابی مختصر میدهد. هر سه مسلمان بودند باید یک جور جواب میدادی.
6- عدالت با دشمن و مجرم
علی(ع) دستور داد مجرمی را شلاق بزنند. پس از پایان کار حضرت از کسی که شلاق میزد سؤال کرد: چند تا زدی؟ جواب داد این قدر. فرمود: سه تا زیادی زدی. شلاق را از او گرفت و سه ضربه به خودش زد. عدالت با دشمن: «فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَیْکُمْ» (بقره/194) همان طور که دشمن تجاوز کرد با او برخورد کن. یک موشک در جواب یک موشک جان عالمی به قربان امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: «فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَهً بِضَرْبَهٍ» (نهجالبلاغه/نامه47). ابن ملجم با یک ضربه شمشیر مرا زده شما هم در زمان قصاص با یک ضربه شمشیر قصاص کنید. اما اگر کسی یک سیلی به ما بزند، میگوییم: به من زدی؟ ده تا سیلی به او میزنیم.
7- عدالت در انتقاد
قرآن میخواهد انتقاد کند، میفرماید: «وَ مِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ» (بقره/253) بعضی از آنها کافر هستند (نمی فرماید همه آنها کافرند). آخه ما اگر در یک شهری فقط یک موردی ببینیم، میگوییم: فلان شهر کلا این جور است. و یا از یک روحانی چیزی میبیند، میگوید: این آخوندها، این دانشجوها، این شوفرها، چرا به همه؟ یکی از آنها خطایی کرد. در قرآن بسیاری از جاها داریم که میفرماید بعضی از آنها این طور هستند. در آن ماجرایی که چند وقت قبل اتفاق افتاد درباره امام زمان(ع)، میگفتند: مجله دانشجویی چنین کاری کرده است. مقام معظم رهبری در نماز جمعه فرمود: چرا میگویید دانشجویی؟ حال یک دانشجویی کاری کرده. یک میلیون و نیم دانشجو را تحقیر میکنی برای این که یکی این کار را کرده. و با کمال تأسف این قضاوتها هست، زنها چطورند مردها چطورند آخوندها… مواظب زبان باشیم. حتی در مورد انتقاد، قرآن درباره شراب هم که میخواهد بگوید بد است عادلانه انتقاد میکند. میفرماید: «وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» (بقره/219) البته منافعی هم دارد. چقدر از آن راه نان میخورند، کشاورز، کارخانهها، کامیونها، کارتون سازی، فروشگاهها، اداره دارایی، البته میفرماید: «وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» ضررش بیشتر است. بدگویی از شراب هم باید عادلانه باشد.
خداوند مرحوم فلسفی را رحمت کند که 70 سال سخنران درجه یک بود چون گاهی برخی افراد ده سال یا کمتر یا بیشتر سخنران درجه یک هستند اما ایشان 70 سال این طور بود و این مهم است، گاهی بعضی آقایان و چند جلسه خودم خدمت ایشان گفتیم: چگونه سخنرانی کنیم؟ یکی خیلی ساده بود آمد خدمت آقایی گفت: دعایی به من یاد بده که بخوانم هوا سرد است خوب بشود. آقا نگاهی کرد و گفت: من دعایی میگویم که 65 روز بعد از نماز صبح بخوانی هوا خوب میشود. البته ناگفته نماند 65 روز که بگذرد عید است و هوا خوب میشود. یک فوتبالیست ده سال از عمرش رفت به طور طبیعی باید پیر شود، ولی آخوند این طور نیست، آخوند مثل قالیهای کاشان است هر چه بیشتر پا بخورد قیمتش زیادتر میشود، مراجع ما از پیری درجه یک میشوند و اول کارشان از 70 سالگی است. بعضی چیزها خاصیت سنی است.
8- عدالت در بیان و صحبت
رفتیم و به آقای فلسفی گفتیم برای سخنرانی دو، سه تکه بگویید. گفت: وقتی حرف میزنید چیزی بگویید که دوست و دشمن قبول کند یعنی محکم باشد. مثلاً امام خمینی(ره) فرمود: ما با سینما مخالف نیستیم با مفاسد مخالفیم. اگر بگویی با سینما مخالفم، میگویند بسم الله این آخوندها با تکنولوژی مخالفند، نه ما با فیلم بد مخالفیم. با هنر مخالف نیستیم. بعد ایشان مثالی زد از امام سجاد(ع) که امسال سر سفرهاش هستیم، در مسجد شام به هنگام سخنرانی فرمود: «أَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ سَبْراً» (اللهوف/ص157) اگر میفرمود: من پسر کسی هستم که کشته شد، همه میگفتند بالاخره در جبهه یکی میکشد و دیگری کشته میشود، اما این که فرمود: «قُتِلَ سََبْراً» قتل سبر: مثل کبوتری که داخل قفس کرده و با سر چاقو از سوراخها به او زده تا از بین برود. نگفت: کشتید. فرمود: اگر هم میخواستید بکشید چرا اینگونه؟ حضرت چیزی فرمودند که دشمن هم گفت حق با امام سجاد(ع) است. با فیلم بد مخالفت کردن، کسی نمیتواند بگوید فیلم بد، خوب است. هرکس و صاحب وجدانی این را قبول دارد. جوانی آمد به حضرت گفت: من به دختر مردم نگاه میکنم. حضرت فرمود: دوست داری به خواهر تو هم نگاه کنند؟ گفت: نه. فرمود: آن هم خواهر یک کسی است. به خواهرت نگاه کردن بد است اما به خواهر مردم نگاه کردن بد نیست. چطور برای او «آری» ولی برای تو «نه»؟ من فکر میکنم اگر ده روز برای این بسط عدل مصداق بگوییم حل نشود.
9- تفاوت غیظ و غضب
بخوانید: «وَ حَلِّنِی بِحِلْیَهِ الصَّالِحِینَ، وَ أَلْبِسْنِی زِینَهَ الْمُتَّقِینَ، فِی بَسْطِ الْعَدْلِ، وَ کَظْمِ الغَیْظِ»
سؤال: فرق «غیظ» و «غضب» چیست؟ جواب: «غَضِبَ» یعنی این که انسان عصبانی میشود اما «غیظ» انسان سر میرود (و تحمل از دست میدهد) و لذا در قرآن «غَضِبَ اللَّهُ» (فتح/6) داریم یعنی خدا خشم میگیرد ولی «غاظ الله» نداریم، چون وجود بی نهایت هیچ وقت سر نمیرود. بلاخره جوانی است و انسان جوش میآورد و حدیث داریم جرعهای شیرینتر از جرعه غیظ نیست. من یک خاطرهای را 8، 9 سال پیش در تلویزیون گفته میخواهم تکرار کنم، چون خیلیها پای تلویزیون نبوده و هم بچهها بزرگ شدهاند، و مردم یادشان رفته و بعضی نشنیده دفعه اولشان است. این خاطره را که خودم در صحنه بوده و بسیار مهم است برایتان بگویم، قشنگ است.
10- کظم غیظ، جهاد اکبر
ایام جبهه و جنگ بود و بنده یک دفعه تصمیم گرفتم رفتم همدان، به منزل شهید محراب آیت الله مدنی وارد شدم، البته ایشان شهید شده بود اما در منزل ایشان امام جمعه فعلی حضرت آقای موسوی تشریف داشتند. در آنجا پدر دو شهید نیز حاضر بودند، که با اصرار زیاد ما را برد منزل خودش به همراه امام جمعه و دوستان رفتیم منزل آن پدر شهید. ایشان مشغول تعریف کردن داستانهایی از دو پسر شهیدش بود. که پیرمردی وارد اتاق شده حرف این پدر شهید را بریده با امام جمعه و من روبوسی کرده و گفت با عجله آمدهام حرفی بزنم و آن این که: خداوند یک پسر بیشتر به من نداده آن هم در بسیج مسجد بود. در جریان واگذاری کوپن با یکی اختلاف میکند و در حین بحث یکی از آنها که با انقلاب و اسلام رابطه چندانی ندارد آب دهان پرتاب میکند به ریش پسر من، مردم و دوستان میخواهند به حساب او برسند، فرزند من مانع شده با دستمالی آب دهان را پاک کرده و اغماض میکند. «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/134) میبخشد و میروند دنبال کارشان. که به این میگویند جهاد اکبر، جبهه جهاد کوچک است و جلو نفس را گرفتن جهاد بزرگ است، پسر من رفت جبهه و شهید شد، حالا آقایی که آب دهان پرتاب کرده بود آمده برای عذرخواهی، و طلب حلالیت، این پیرمرد همین طور که داشت از این پسر تعریف میکرد و مرتب میگفت الحمد لله، تا این که همانجا جلوی ما مُرد. من به فکر افتادم چطور من آمدم همدان منزل امام جمعه به اینجا این پدر شهید آمد حرف آن پدر شهید را قطع کرده و از پسرش گفت و وسط جلسه ما هم مُرد؟ به امام جمعه گفتم: این فیلم و کلاس آزمایشگاه الهی است، منقلب شده به تهران آمدم و داستان این معلم شهید را درتلویزیون گفتم، پیر مردی به ملاقات من آمد و گفت: داستان معلم همدانی مرا منقلب کرد و خیلی گریه کردهام. این جوانها جلو افتاده هم در جهاد اکبر و هم در جهاد اصغر پیروز شدند و من با این که وضع مالیام خوب است هیچ کاری نکردهام. بعد گفت: تمام اموالم را میخواهم وقف نهضت سواد آموزی کنم. باغ و ساختمان و…، به او گفتم خمس دادهای یا نه؟ گفت: نه. گفتم: خمس واجب و وقف مستحب است، شما با وقف نکردن جهنم نمیروی ولی خمس و زکات واجب است، برو اول خمس مالت را بده. او رفت ولی دوستان ما در نهضت ناراحت شده که چنین شکاری آمده بود چرا نگرفتی؟ گفتم: من شکارچی نیستم من آخوند هستم، یعنی باید حکم خدا را بگویم، من این را نیاورده بلکه آن معلم همدانی بوده، همه این داستان برای این است که خداوند میخواهد مزد کظم غیظ را بدهد، رفت دوباره آمد. گفت: هم خمس دادم و هم میخواهم وقف کنم، خمس داده و اموال را وقف نهضت کرد. ما هم از باغ بزرگی که داد تربیت معلم برای افراد نهضت درست کردیم. از آن سهم امام را هم که به عنوان خمس داده بود، مقداری از آن را، آن مرجع برای من فرستاد من گفتم: نیاز ندارم، آقا فرمودند: باشد به نزد شما هر کجا لازم دیدی مصرف کن. یک روحانی عالمی میخواست برود برزیل، ما پول بلیط هواپیمای ایشان را از همان پول خمس دادیم، او هم رفت و جوانها را جمع و به سؤالات و شبهات درباره اسلام پاسخ داد و کارهای زیادی در این زمینه انجام داد، حدود یک سال 30 نفرمسیحی مسلمان شدند، و نیم کیلو طلا از آنجا برای جبهه فرستادند. یکی از اساتید دانشگاه که با ایشان مسائلی را مطرح وجواب گرفته بود برای جلسات بعدی مریض شد، این آقا رفت بیمارستان برای صحبت کردن و بعد اسلام را قبول کرد، روی تخت استاد دانشگاه شهادتین را داده مسلمان شد و روی همان تخت بیمارستان مسلمان مُرد. نتیجه آب دهانی که در همدان پرتاب شده، معلم با فضیلتی بود که برای کظم غیظ خودش را نگه میدارد بعد من به همدان رفته از ماجرا خبردار شده در تلویزیون مطرح کرده، پیر مرد میآید خمس و سهم امام را میدهد و مقداری سهم امام به نزد من میماند پول بلیط هواپیمای آن عالم میشود و مذاکره با یک استاد دانشگاه که روی تختخواب بیمارستان مسلمان شده میمیرد. یک قدم به طرف خدا میرویم ببینید خداوند چه کار میکند و این است تفسیر یک جمله از دعای امام سجاد(ع) در حد سواد کم من.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»