موضوع: زنان نمونه(2)
تاریخ پخش: 10/11/64
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی.
در خدمت برادران وزارت دارائی و برادران جهاد سازندگی و خواهران و برادران کمیته امداد هستیم، این هفته دنباله بحث زنان نمونه صبحت میکنیم. «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَاءً وَلَا شُکُورًا» (انسان/8-9) وقتی امام علی (ع) و حضرت زهرا(علیها السلام) غذایشان را دادند به طبقه محروم گفتند ما غذا میدهیم به محرومین اما فقط اطعام میکنیم شما را بخاطر خدا، اراده نمیکنیم از شما جزا. . . گاهی آدم ممکن است توی زبانش بگوید نه، اما توی دلش میگوید بله.
اراده نمیکنیم، یعنی به فکرمان نمیآید گاهی آدم دلش میخواهد اما زبانش میگوید نه مثل کسی که مهمانی میدهد و دوست هم دارد شما بگویی دستت درد نکند اما رویش نمیشود که به شما بگوید که از من تشکر کنید در نتیجه دو سه بار سر سفره هی میگوید ببخشید اگر کم و کاستی بود خوب این یعنی شما از او تشکر کنی که دلش حال بیاید سرش میخارد گرچه به زبان نمیآورد اما اراده دارد.
می گوید آدم حسابی کسی است که «لا نرید منکم» (انسان/9) گاهی یک کسی را میبینیم میخواهیم بدانیم نظر ایشان راجع به این بحث چی است رویمان هم نمیشود بگوئیم آقا تعریف کن با او کاری میکنیم که بالاخره بگوید استفاده کردیم خیلی خوب بود.
این یک آیهای که در گفتن آسان است اما در عمل جز افرادی که خود خدا به آنها کمک کرده است کسی نمیتواند به آن عمل کند کاری به علم هم ندارد آدم ممکن است دهها هزار جلد کتاب مطالعه کند توی دلش بخواهد که به او بگویند ایشان دهها هزار جلد کتاب مطالعه کرده است آدم هم هست که نمیخواهد.
1- زنان نمونه
داشتیم در مورد زنان نمونه صحبت میکردیم، این جلسه در مورد اُم اسود صبحت میکنیم خواهر زُراره که از شاگران درجه یک امام صادق (ع) بود این زُراره خواهری داشت که از طرفداران اهل بیت شد بعد رفت برادرش زُراره را آورد بعد کس و کارهایش را آورد در طول تاریخ آنقدر فقها و حدیث شناسها از این خانواده سرچشمه گرفت که مؤسس همه اینها یک خانواده بود. تمام فقهای ما بدون استثناء سر سفره حدیثهای زراره نشستهاند تمام حدیث شناسان ما و تمام کتابهای حدیث ما از حدیثهای زُراره تقریباً پر است حالا اینکه اول خواهر آمده است بعد برادر را دعوت کرده است سلام و صلوات خدا بر این خانم که اسمشام الاسود است.
2- اُم البنین
یک خانم دیگراُم البنین است مادر حضرت ابوالفضل (ع) که چهار تا فرزند داشت و همه هم به کربلا آمدند عبدالله و جعفر و عثمان و عباس بودند چهار تا برادر بودند چهار تا هم در یک روز شهید شدند به مادرش که میگویند، میگوید از بچههایم نگوئید از امام حسین (ع) بگوئید به او میگویند که امام شهید شده است اینجا دیگر. . . منفجر میشود.
3- اُم الخیر
خانم دیگر اُم الخیر که یک پیرزن است، دیگر نگوئید ما پیر هستیم ما نمیتوانیم آقای کوثری پدر پیری دارد که حدود نود سالش است میگفت دیدم که من پیر هستم حالا برای نظام چه کاری میتوانم بکنم میگفت من مصاحبه اسرا را که ساعت دو و سه نصف شب از رادیو عراق پخش میشود را گوش میدهم اسم و مشخصات اسیر را یادداشت میکنم فردا به خانوادهاش زنگ میزنم که پسر شما اسیر است و زنده است و کسانی بودهاند که پسرشان فکر کردهاند که شهید شدهاند یا مفقود شدهاند حتی برای آنها عزاداری هم کردهاند ما به آنها اطلاع میدهیم میخواهم بگویم اگر کسی بخواهد برای انقلاب کار کند نود سالش هم باشد ساعت دو بعد از نصف شب هم خوابش نبرد زمینگیر هم باشد پیام اسیر را سحر میگیرد روز به خانوادهاش میگوید. ام الخیر پیرزنی بود عابد و رزمنده که در کوفه سخنرانی میکرد ایشان برخورد تندی با معاویه داشت.
4- اُم حکیم
خانم دیگر اُم حکیم است در روزی که پیغمبر آمد و مکه فتح شد شوهر این زن کافر بود در رفت، زن آمد پیش پیغمبر گفت من مسلمان هستم اما شوهرم کافر است و فرار کرده است شما یک امان نامه بده که نگذارم فرار کند امان نامه از پیغمبر گرفت دید که شوهرش خودش را به ساحل رسانده است که به یمن فرار کند که زنش نگذاشت این مرد عکرمه بود که بعداً مسلمان شد و در یکی از این جنگها شهید شد. این خانم بعداً با خالد ازدواج کرد بعد این هم شهید شد.
زن گاهی میتواند شوهرش را از خطر نجات بدهد ما توی خانه میبینیم که اگر زن میفهمد که شوهرش بد است میخواهد خودش را نجات بدهد که این مهم نیست ما سه رقم آدم داریم گروهی که در جامعه فاسد آب میشوند «وَکُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِینَ» (مدثر/45) یعنی دیدیم که دارند آب میشوند که ما هم گفتیم خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو یکسری آدمها هم هستند خودشان را حفظ میکنند مثل اصحاب کهف یک عده هستند که میخواهند جامعه را عوض میکنند مثل حضرت ابراهیم(ع).
5- اُم رعله
اُم رعله هم خانمی بود که سخنران بود یک روز خدمت پیامبر رسید و گفت چه کنیم که سعادتمند باشیم حضرت فرمود سعی کن از نامحرم دوری کنی بعد گفت من یک خانمی هستم که زنها را آرایش میکنم برای شوهرهایشان پیغمبر فرمود خیلی کار خوبی میکنی چون مردها را به عفت میکشاند و از فساد در جامعه باز میدارد. از این میفهمیم که آرایش کردن زن برای شوهر ثواب الهی دارد گرچه ریا است ولی ما همه ریاها را حرام نمیدانیم این ریای مستحب است.
یک روز پیغمبر داشت میآمد خانه حضرت زهرا(علیها السلام) را دید فرمود: شوهرت کجاست؟ گفت تا چند دقیقه دیگر میآید گفت پس چرا نشستهای بلند شو و خودت را آرایش کن یعنی پدر به دخترش میگوید که خودش را آرایش کن برای شوهرت و این کمال است.
فرهنگ قرآن با فرهنگ ما فرق میکند، مثلاً در فرهنگ قرآن زن و شوهر میتوانند با هم باشند اما در فرهنگ ما داماد که پیش عروس میآید میگویند زشت است که قرآن میفرماید «فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ» (معراج/30) این زشت نیست رسم را باید شکست انسان باید سنت حق را بپذیرد. اگر خدا در مسئلهای میفرماید آری اما این میگوید نه این توحیدش لنگ است.
6- اُم سلیم
خانم دیگرام سلیم است که یک کافر خواست او را بگیرد گفت من زن کافر نمیشوم از نظر فقهی هم همین است این دختر با شوهرش صحبت کرد او هم اسلام آورد بعد گفت زن تو میشوم بعد گفت مهریه گفت مهریه من همین اسلام تو. همین که تو مسلمان شدی مهریه من، در صدر اسلام داشتیم که مهریه تعلیم قرآن بوده است.
ام سلیم پسر دار شد بعد از مدتی هم پسرش مُرد شوهر که آمد توی خانه نمیخواست ناراحت بشود این پسر مرده را در یک پارچهای پیچید و خودش را آرایش کرد آمد با لبخند گفت یک سوال دارم، گفت اگر کسی به تو چیزی امانت بدهد بعد بگیرد ناراحت میشوی؟ گفت نه، گفت بچه را خدا به ما داده بود امروز گرفت! وقتی پیغمبر این کار را از این زن دید گفت خدا را شکر در امت من زنانی هستند مثل سابره بنی اسرائیل گفتند این زن کی بوده است؟ گفت زنی بود که دو تا بچه هایش افتادند توی چاه و مردند ولی ایشان مهمان داشت کاری نکرد که مهمانها ناراحت بشوند و این زن نظیر آن زن است.
7- اُم سلمه
خانم دیگراُم سلمه بود که زنی پاک و آزاده بود در سپاه اسلام اسلحه تعمیر میکرد در هفت تا جنگ این زن شرکت کرد بعدام سلمه چند تا بچه داشت شوهرش که از دنیا میرود ابوبکر و عمر به خواستگاری او آمدند که زن این دو نفر نشد. پیغمبر آمد خواستگاریام سلمه به پیغمبر گفت: یکی اینکه من سنام زیاد است و دیگر اینکه بچه دارم. حسود هم هستم. پیغمبر فرمود: بچههایت را خودم نگه میدارم. حسودیت را هم من که رسول خدا هستم دعا میکنم از بین برود. بدین ترتیب ام سلمه زن پیغمبر شد.
حضرت امیر نامه هایش را به او میداد وصیت نامه هایش را به او میداد امام حسین (ع) وقتی میخواست برود کربلا وصیتاش را بهام سلمه گفت، خلاصه زن بود ولی از زنهایی که مورد اطمینان پنج تن آل عبا بود.
ما زنهایی داشتیم اسلحه به دست، مثلاً در جنگ جمل عایشه شرکت کرد وقتی طرفدارهایش کشته شدند. حضرت امیر میخواست که عایشه را سالم به منطقه برساند به دو تا زن مسلح گفت با عایشه بروید که کس متعرض به عایشه نشود از این میفهمیم که ما در صدر اسلام چقدر زنان مسلح داشتهایم.
همراه امام زمان (ع) سیزده تا زن هستند که از حضرت سوال میکنند این سیزده تا زن کیها هستند میفرماید اینها برای مریضها و مجروحین با من هستند همینطور که با رسول خدا زنها برای پانسمان و مداوا بودند.
در این جلسه ما زنی هست که با کمک هشت نفر دیگر صد و هشتاد دختر بی بضاعت را سر و سامان دادهاند. زنهایی هستند که تهران را شش منطقه کردهاند و در هر منطقه هر سال هشتصد دختر را آموزش خیاطی و گلدوزی میدهند. دخترهایی که آموزش دیدهاند سالی صد هزار لباس مردانه و زنان برای محرومین و رزمندهها میدوزند، زن نمونه توی همین جلسه ما هست.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»