2- تفاوت الهام و وسوسه شیطان
3- دنیا طلبی، عامل کشیده شدن به گناه
4- تبلیغات سوء و تقلید نابجا
5- جهل و نادانی، از عوامل گناه
6- نفس اماره و نفس لوامه
7- سستی در نماز، عامل بروز گناه
8- حضور نسل نو در هیأت امنای مساجد
موضوع: زمینهها و عوامل گناه
تاریخ پخش: 12/05/91
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثهای رمضان 91 را ضبط میکنیم و موضوع بحث ما، گناه شناسی است. در این جلسه میخواهم بگویم چطور انسان به گناه آلوده میشود. عوامل گناه خیلی زیاد است. مقداری را من میگوییم.
عوامل گناه: 1- ابلیس و شیطان؛ ابلیس به آن شخص اول میگویند. شیطان، هم به او میگویند و هم به هرکسی که وجودش شیطنت دارد. «شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِن» (انعام/112) به انسانهای بدجنس هم شیطان میگویند. به میکروب هم شیطان میگویند. مثلاً میگویند: اگر ناخنهایتان را نگیرید، زیر ناخن شیطان جمع میشود. یعنی میکروب جمع میشود. به هر مضری شیطان میگویند، اما به هر وجود مضری ابلیس نمیگویند. به هر جا زمین میگویند، و به هر زمینی سالن… بگویید… نمیگویند.
1- چرا خدا شیطان را آفرید؟
اول یک سؤال اعتقادی: اصلاً چرا خدا ابلیس را خلق کرد؟ پاسخ: خدا موجودی صاحب اختیار خلق کرد. ابلیس خودش، خودش را ابلیس کرد. مثل اینکه خدا آهن خلق میکند. حالا کسی از این آهن، چاقو درست کرد، آدم کشت نباید بگوییم خدا چرا آهن خلق کرد. تو از این آهن چاقو ساختی. یک کسی یک چوب در سر شما میزند، کلهی شما میشکند. شما نباید بگویی: خدا چرا چوب خلق کرد؟ آن آقا از آن چوب چماق درست کرد. ابلیس شش هزار سال عبادت کرد. بعد یک دنده شد و لجبازی کرد و تکبر و نژاد پرستی، من بهترم. خودش، خودش را بدبخت کرد. خوب این یک مورد.
در قرآن دو تا تنزّل داریم. یکی شب قدر است که میگوید: «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوح» (قدر/4) یکی هم راجع به شیطان میگوید. «تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ» (شعرا/222) «تَنَزَّلُ» ابلیس، «عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ»، اِفک یعنی تهمت زدن، «أَثیمٍ» با «ث» یعنی گنهکار. یعنی معلوم میشود این ما هستیم که آهنربا یا طلا ربا، قلب پیغمبر «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ» (شعرا/193) یا داریم که «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ» روحالامین یعنی جبرئیل. «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ» معلوم میشود این قلب پیغمبر یک قلبی است که روحالامین و ملائکه وارد میشوند. پس این دست خود پیغمبر است. این قلب پاک است که جبرئیل و ملائکه را، «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ»، «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ عَلىَ قَلْبِک» ولی این «تَنَزَّلُ» به کی؟ «تَنَزَّلُ عَلى کُلِّ أَفَّاکٍ أَثیمٍ» یعنی این یک مجرم است. «اِفک» یعنی تهمت، تهمت زن گنهکار. چه دارم میگویم؟
2- تفاوت الهام و وسوسه شیطان
خدا هم فرشته آفریده هم ابلیس. یکجا داریم «وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى» (قصص/7) «وَ أَوْحَیْنا إِلى أُمِّ مُوسى» به مادر موسی وحی کردیم. یکجا داریم «إِنَّ الشَّیاطین» شیاطین، «لَیُوحُونَ إِلى أَوْلِیائِهِمْ» (انعام/121) وحی «یوحون» یعنی وحی. فرشته به مادر موسی، یا خداوند به مادر موسی وحی میکند، شیاطین هم به اولیائشان وحی میکنند. پس دو تا وحی داریم. گاهی شما نشستی یک چیزی به ذهنت میآید. نمیدانی اینکه به ذهنتان میآید، این القای شیطان است، شیطان آن را در سر تو آورد یا خدا این را به تو الهام کرد. هر دو را داریم. «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمین» داریم، «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ» داریم. «اوحی»، «ُیوحُونَ». به مادر موسی وحی کردیم، الهام کردیم، بچه را شیر بده، در جعبه بیانداز. در دریا بیانداز. ما این جعبه را به تو برمیگردانیم.
علامه طباطبایی(ره) میفرماید: اگر یک چیزی به دلت برات شد، نمیدانی این خدایی است یا شیطان، اگر تو را باز کرد، خدایی است. اگر تو را قفل کرد، شیطانی است. یک پولی بدهیم جهازیهی این دختر را جور کنیم. این پسر را برایش یک کاری انجام بدهیم. اگر بعد از آنکه به ذهنت آمد گره باز کردن شد، یعنی خودت باز شدی و تصمیم گرفتی گره باز کنی، معلوم میشود الهام، الهام الهی است. اما اگر قفل شدی، نه بابا، این کار را نکن. فردا مشکل این را حل کنیم، دیگران خواهند گفت، مشکل مرا هم حل کن. خودت پیری داری، کوری داری. فقیری داری، پولت را خرج نکن، برای روز مبادا بگذار. او که به تو کمک نکرده، تو هم به او کمک نکن. او که برای تو رأی نداده، تو هم برایش کاری نکن. او که جزء ستاد انتخاباتی نبوده، تو هم محل او نگذار. تو عروسی داشتی او نیامد کمک کند، تو هم عروسی او نرو. او با تو خداحافظی نکرد برای عمره، تو هم برایش سوغاتی نیاور. خلاصه اگر چیزهایی که به دلت میآید، تو را قفل کرد معلوم میشود شیطانی است، اگر بازت کرد، بابا بگذر، حالا یک فحش داده حلال! غیبت، ولش کن حلال! بابا حالا نداد، نداد.طوری نیست، حلال! اگر بعد از الهام باز شدی، الهام، الهام الهی است. اگر بعد از الهام، قفل شدی، الهام، الهام شیطانی است. این یک نکته است.
پس دو تا الهام داریم، الهام الهی و الهام شیطانی. نتیجه: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْر» (بقره/268) شیطان میگوید: نده. آدمی که بچه دارد که نباید…، چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است. تو خودت، اگر بعد از الهام قفل شدی، شیطانی است. بعد از الهام باز شدی، الهی است. ابلیس یک چیزهایی را به آدم الهام میکند. در اینکه الهام میکند خودت میگوید: «أَفَّاکٍ أَثیمٍ». اگر گنهکار بودی شیطان راه باز میکند.
روز قیامت یک آیه داریم که مردم به شیطان میگویند: ای خدا لعنتت کند. میگوید: چرا؟ میگویند: تو مرا گمراه کردی. میگوید: من گمراهت نکردم. عربیهایی که میخوانم قرآن است. «فَلا تَلُومُونی» (ابراهیم/22) مرا ملامت نکنید. «لُومُوا أَنْفُسَکُمْ» بر سر خودت بزن. من کاری نکردم، «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُم» من دعوتتان کردم، کیش کیش کردم. «فَاسْتَجَبْتُم» آمدی، نباید بیایی. (مثنوی یا ظاهراً یکی از شعرای دیگر، این را به شعر درآورده، میگوید: شیطان میگوید: من نجار هستم. درخت سبز را اره نمیکنم. تو خودت شاخهی خشک بودی، آمدم اره گذاشتم. یعنی خودت جنست جلب بود. بنزینی بودی من هم کبریت را نزدیک تو آوردم. من همین کبریت را نزدیک تو آوردم، نزدیک دیگری هم بروم، دیگران نسوختند، تو آتش گرفتی. پیداست خودت بنزینی بودی. یعنی ریگی در کفش خودت بود. ابلیس!)
3- دنیا طلبی، عامل کشیده شدن به گناه
یکی اشرافیت، یکی از عواملی که ما به گناه کشیده میشویم اشرافیت است. 2- اشرافیت؛ از عوامل گناه است. مثلاً زندگی ما مرفه باشد. از راه حلال هم نمیشود، به حرام میزنیم. من میخواهم خودم را به فلانی برسانم. من میخواهم ماشینم از او سبقت بگیرد. چه چیز من از او کمتر است؟ او برای عروسیاش تالار 500 متری گرفت، من باید تالار 600 متری بگیرم. او برای عروس بیست تا ماشین زده، من باید برای عروس سی تا ماشین بوق بزنم. یعنی هی چشم و هم چشمی، اشرافیگری باعث میشود هی به گناه کشیده شویم. چون پول حلال که نیست، مجبور میشویم از آنجا کش برویم، از آنجا کم فروشی کنیم. به او رشوه بدهیم. به هر حال از یک جایی کم کنیم، زیاد کنیم تا بتوانیم به خودمان برسانیم. زندگی اشرافیت، قرآن چه میگوید؟
قرآن میگوید که: «ذُقْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزیزُ الْکَریمُ» (دخان/49) شما در خیال خود یک آدم عزیزی بودی. میخواستی خانهات یک خانهای باشد که هرکس میآید، اوه…. میخواستی مردم خانهات را دیدند سوت بکشند. چه ماشینی دارد! اوه… چه لباسی…. اوه… در عروسی میخواستی لباسی که بپوشی، هیچکس مثل تو یک چنین لباسی نپوشیده بوده باشد. خلاصه دلت میخواست ممتاز شوی. خانهات، ماشینت، چون میخواستی ممتاز شوی، به این کارها دست زدی. این هم دومین مورد.
3- در جامعه هضم شدی. هضم شدنت در جامعه. از خودت رنگ نداشتی. از جاهایی که ما را به گناه وادار میکند، هضم در جامعه، هضم در جامعهی غافل یا فاسد. چرا نماز نخواندی؟ آخر در عروسی که نمیشد؟ چرا نمیشد؟ بلند میشدی میرفتی نمازت را میخواندی.
گفت: آقای قرائتی! گفتم: بله، گفت: در ماشین به راننده گفتم: برای نماز نگه دار. نگه نداشت، نمازم قضا شد. گناه کردم؟ گفتم: چطور گفتی؟ گفت: رفتم گفتم آقای راننده، نگه دارید نماز بخوانم. او هم گفت: بنشین، صدایت بزنم. نشستم صدایم نزد. گفتم: نه! اگر ساکت میافتاد، چه میکردی؟ نگه دار! نگه دار! چیه؟ ساک من افتاد. گفتم: برای نمازت… گفت: نه برای نماز نه! گفتم: پس تو قیمتت برای ساکت بیش از نمازت بود. یعنی آن سوزی که برای ساکت داشتی، برای نماز نداشتی. در جامعه هضم میشویم. این یک مثل مهمی است. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» (مدثر/45) قرآن میگوید که اهل بهشت از اهل جهنم میپرسند… عربیهایی که می خوانم قرآن است. میپرسند: «مَا سَلَکَکمُْ فىِ سَقَرَ» (مدثر/42) چرا شما دوزخی شدید؟ میگویند: به چهار دلیل؟ 1- «قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ» (مدثر/43) پای بند نماز نبودیم. گاهی میخواندیم و گاهی نمیخواندیم. «وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ» (مدثر/44) کار به گرسنهها نداشتیم. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضینَ» در جامعه هضم شدیم. «وَ کُنَّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدِّینِ» (مدثر/46) قیامت را هم رد کردیم. در جامعه نباید هضم شد. دیگر چه؟
4- تبلیغات سوء و تقلید نابجا
4- تبلیغات سوء؛ از چیزهایی که آدم را به گناه وادار میکند، تبلیغات سوء است. قرآن میفرماید: «یُوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ» (انعام/112) زخرف یعنی طلا، اینکه میگویند: مزخرف، حرفهایش مزخرف است، یعنی طلاکاری است. یعنی باطن حرفهایش خراب است. منتهی پوست حرفهایش طلا است. یعنی طلا کاری. آب طلا رویش میگیرند، طلای قلابی! «زُخرُف»، «یُوحی بَعْضُهُمْ إِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ» یعنی کلمات طلایی را به همدیگر یواشکی القاء میکنند. تبلیغات. تبلیغات هم انسان را به گناه وادار میکند. مخالفین تبلیغات درون گروهی داشتند. کلمات زیبا عامل انحراف است. دیگر چه؟
5- تقلید نابجا، وقتی میگفتیم: شما چرا این کار را میکنی؟ آقا رسم ما است. قبیلهی ما عین این است. آداب و رسوم ما است. در محله ما، در فامیل ما رسم است. باسمه تعالی این رسمها را باید شکست. هر رسم و عادتی که ریشه در عقل، و ریشه در قرآن ندارد و روایات، باید آن رسم را لغو کرد. رسم است، نباشد. تقلید نابجا، ما چهار رقم تقلید داریم.
سه تا بد است. 1- تقلید عالم از عالم، 2- تقلید جاهل از جاهل 3- تقلید عالم از جاهل، چهارمی را هم شما بگویید. باهم بگویید… جاهل از عالم. سه رقم تقلید بد است. جاهل از عالم، تقلید عالم از عالم، تو که خودت میفهمی چه کار داری دیگران چطور است؟ یک جوان هیپی با یک موهای خیلی بلندی گفت: حاج آقا قیافهی من منکر است؟ گفتم: نه! گفت: پس چرا بعضیها بد مرا نگاه میکنند؟ گفتم: اگر خودت این قیافهی را انتخاب کردی آفرین! اما اگر دیدی آنها این کار را میکنند،تو هم این کار را میکنی پیداست که خودت از خودت ارادهای، برو راست آینه بایست، هرطور قشنگ هستی همان را خودت انتخاب کن. ناراحتی ما این است که در یک فیلم قیافه اینطور بود، تو هم اینطور میشوی. ما که نباید… خودت انتخاب کن. عالم از عالم غلط است. چرا؟ به خاطر اینکه این به خودش اطمنیان ندارد. جاهل از جاهل هم غلط است. عالم از جاهل، آن هم غلط است. تنها تقلیدی که درست است جاهل از عالم است. رجوع به کارشناس! منتها شیعه روی این کارشناس دو تا توجه دارد که این افتخار شیعه است. میگوید: عالمی که اعلم باشد، با سوادترین باشد، باتقوا ترین باشد.
تقلید نابجا، «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَهً» (اعراف/28) قرآن میگوید: وقتی اینها مرتکب گناه میشدند. میگفتیم: آقا این کار خلاف است. «قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا» والله پدران ما این کار را میکردند و ما هم دنبال پدران رفتیم. این دختر در خیابان قیافهاش این است، او هم میخواهد اینطور باشد.
(6- مسألهی دیگر جذابیت زنها است. خواهران من یک چیزی به شما بگویم، خوب گوشتان را باز کنید. همه ما مسلمان هستیم. قرآن را هم قبول داریم. قرآن میگوید: «ذُو انْتِقامٍ» (آلعمران/4) «ذُو انْتِقامٍ» یعنی خدا صاحب انتقام است. این آیهی قرآن است. خدا از همه انتقام میکشد. شما که با این جلوهگری در خیابان راه میروی دل مردم را میبری، دل را با این آرایشت بردی؟ خدا در قرآن قول داده دل شوهرت را خواهند برد. یک خانم دیگر خودش را نشان شوهر شما میدهد، همین طور که دل شوهری را بردی، یک زن دیگر دل شوهر شما را میبرد. اگر خدا را قبول دارید که دارید به شما بگویم، این بدحجابی و این آرایشگری و این جلوهگری، این باعث میشود یک زمانی «وَ مَنْ حَفَرَ بِئْراً لِأَخِیهِ وَقَعَ فِیهَا» (بحارالانوار/ج72/ص321) حدیث داریم چاه برای کسی بکنی، خودت در آن میافتی. جلوهگری نکنید. بگذارید آن کسی از شکل شما استفاده کند که نوکر شما باشد. شوهر شما. خانه، ماشین، تلفن، آب، برق، گاز، اگر همه خرج شما را داد، سر و سینه شما را هم ببیند. آن خانم که خودش را بیحجاب میکند و به مردم میگوید: مفت، مفت، مفت، مجانی! لخت ببینید. یعنی خودش را حراج کرده. اسلام میگوید: خودت را حراج نکن. کسی حق دارد از تو لذت ببرد که تمام زندگی تو را تأمین میکند. این جوان هرزهای که یک قران خرج تو را نمیدهد، تو چرا سر و سینهات را به او نشان میدهی؟ چرا خودت را حراج کردی؟ چرا ارزشت را پایین میآوری؟ اگر من قرآن دست گرفتم گفتی: حاج آقا یک استخاره کن. برای چه؟ برای مثلاً یک امر خیری است. ازدواج! میگویم: خوب است. یکی میگوید: شما هم یک استخاره کن. میگویم: شما دیگر چه؟ میگوید: والله من نمیدانم تخمهی کدو بخرم یا تخمهی گل آفتاب. ای بابا! قرآن به خاطر خرج تخمه؟ بنده اگر بفهمم یک کار سطحی است برایش استخاره نمیکنم میگویم: برو دنبال کارت! قرآن کتابی نیست که شما برای عطسه و سرفهات استخاره کنی، یک کار بسیار مهمی باید باشد. سینهی زن، صورت زن، آرایش زن، دست و پای زن، برای این نیست که هر هرزهای نگاه کند. خانمهایی که خودشان را نشان میدهند، حراج میکنند خودشان را و متوجه نیستند که حراج کردن ارزش زن نیست.
چون من پیشنماز دانشگاه هستم، مرتب این را برای دانشجوها گفتم. باز هم بگویم. من میگویم: اگر بیحجابی حلال هم بود. نظام دانشگاه باید حجاب داشته باشد. حتی اگر مراجع گفتند: آقا حجاب بیحجاب! هرکس میخواهد هرطور باشد، باشد. باز هم میگوییم: حجاب به نفع است، چرا؟ از نظر عقلی، کار به دین نداریم. از نظر وجدانی.
یک جوانی که دارد مطالعه میکند، اگر فکرش متمرکز باشد مطالعهاش مفید است. اما اگر نگاهش به کتاب بود هی یک دختر آمد از این طرف دلش را برد. یک دختر از این طرف آمد دلش را برد. آیا این دیگر به علم میرسد. تمرکز فکر دارد؟ ضربهی علمی میزنید شما با این بدحجابی. در دبیرستان، در دانشگاه، آرایش، جلوهگری، «تبََرُّج» به قول قرآن. «تبََرُّج» از برج است. کلمهی «تبََرُّج» در قرآن است. میگوید: «لا تَبَرَّجْن» (احزاب/33) خانمها، خودتان را برج نکنید. برج ساختمان بلندی است که در شهر میدرخشد. چنین میکند، به من نگاه کنید! دختر میگوید: ببین به من نگاه کن. اگر کسی خودش را مثل برج کرد، یعنی گفت: بیایید مرا ببینید. این ضربهی علمی به دانشجو است. وقتی ضربهی علمی به دانشجو میزند این ضرر علمی دارد ولو حلال باشد. ضربهی علمی است. چرا گناه میکنیم؟ جذابیت زنها…)
5- جهل و نادانی، از عوامل گناه
7- گاهی وقتها عامل گناه جهل است. نمیدانی چقدر سیگار ضرر دارد باز هم سیگار میکشد. نمیدانی رفیق بد چطور است. رفیقهای بد مثل مار هستند، مار پوستش نرم است اما درونش زهر است. جهل میتواند باشد.
8- مراوده؛ (زلیخا درها را بست هی ارتباط برقرار کرد با…) دختر و پسر رابطهای که دارند، این رابطهها به گناه کشیده میشود. دارم عوامل گناه را میگویم.
9- درآمد؛ برای کسب درآمد، میگوییم: آقا شما ده قلم، بیست قلم جنس داری این دو قلمش حرام است. میگوید: آخر سود دارد. بنا نیست هرچه سود دارد شما سمت آن بروی. قرآن یک آیه دارد میفرماید: «وَ لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً لِتَبْتَغُوا عَرَضَ الْحَیاهِ الدُّنْیا» (نور/33) شما به خاطر دو فلس پول کنیزهایتان را وادار به فحشا میکنید؟ افرادی بودند کنیزهایشان را در اختیار جوانها میگذاشتند، میگفتند: پول بده، کنیز من در اختیار تو. (یعنی دلال فاحشه بودند نسبت به کنیزهایشان.) میگوید: کنیز است، ولی کنیز هم مثل زن آزاد، شما حق نداری او را به بهرهکشی جنسی بکشانی. گاهی وقتها به خاطر درآمد، این کار میشود.
10- گاهی هم نفس امّاره؛ وسوسه، راجع به نفس اماره هم یک حرفهایی دارم برای شما بزنم. یک صلواتی بفرستید.
6- نفس اماره و نفس لوامه
در قرآن سه حالت برای نفس گفته شده است. نفس امّاره، امّاره از اَمر است. امّاره یعنی امر میکند، هی تو را هُل میدهد که برو به سمت کار. هی وسوسهات میکند. همه ما هم داریم. یوسف میگوید: «وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوء» (یوسف/53) کلمهی «إِنَّ النَّفْسَ» هم خیلی تأکید است. «إِنَّ النَّفْسَ»، «إِنَّ» یعنی حتماً، «إِنَّ النَّفْسَ» یعنی حتماً، «لَأَمَّارَهٌ»، «لَ» یعنی حتماً. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ» (عصر/2)، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغى» (علق/6) «إِنَّ» یعنی حتماً، «لَ» یعنی حتماً، «اَمَّارَهٌ» نه یعنی آمر است. «اَمّار» یعنی خیلی امر میکند. «اَمَّارَهٌ» تازه این «ه» هم یک تأکید دیگر است. خود «اَمّار» یعنی امر کنندهی پی در پی. «ه» «اَمَّارَهٌ» هم مثل علامه، علامه این «ه» یعنی خیلی باسواد است. «علامه» این «ه» یعنی خیلی… «ه» خود اَمّار تأکید دارد یعنی بسیار، «ه» هم یعنی بسیار. قطعاً قطعاً بسیار قطعاً، «لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوء» یعنی نفس هی آدم را وسوسه میکند. لذا قبل از وسوسه باید بلند شد رفت. داریم اگر یک خانمی نامحرم با یک مردی نامحرم در یک خانه هستند، نماز در این خانه گیر دارد. چون شیطان گفته هرجا یک زن و مرد نامحرم باشد، سومی خودم هستم. «لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی».
یک نفس لوامه داریم که آن هم در قرآن آمده است. یعنی آدم وقتی خلاف کرد میگوید: چرا این غلط را کردی؟ نمیتوانستی این کار را نکنی؟ میتوانستی این کار را نکنی. آزاد بودی. لوامه یعنی خودش را ملامت میکند که چرا خلاف کرده. یک نفس مطمئنه هم داریم. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ» (فجر/27) همان که امام در وصیت نامهاش نوشت. دل آرام خیلی مهم است. قرآن میگوید: هرکس فکر میکند آدم خوبی است، حاضر است بمیرد. «إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکُمْ أَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ» (جمعه/6) اگر فکر میکنید آدم خوبی هستید، «فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ» نمیگوید «لا تَخافُون». نمیگوید: از مرگ نترسید. حاضر هستی بمیری. حاضر هستی بمیری. اگر میترسید بمیرید، پیداست ناخالصی دارید. به راننده بگویند: پلیس راه جلو است. میگوید: باشد. به پلیس نزدیک شدی، میگوید: خوب باشد نزدیک شوم. چه بهتر! ولی چرا؟ به خاطر اینکه سرعتش درست بوده. ماشینش درست است. گواهی نامهاش درست است. قاچاقچی سوار نکرده، اموال قاچاقی بار نکرده، اگر مراعات کرده همه قوانین را این دلهره ندارد. رانندهای میترسد که گواهی نامه رانندگی ندارد. سرعتش مجاز نبوده، قاچاقچی سوار کرده، اموال قاچاقی بار کرده، این رانندهها باید… بنزینش تمام شده، اینها باید بترسند. وگرنه راننده چرا میترسد.
امام حسین(ع) میفرماید: مرگ برای من مثل گردنبند در سینهی دختر است. گردنبند در سینهی دختر چه حالتی دارد؟ امام حسین فرمود: مرگ نزد من مثل گردنبند در سینهی دختر است. یعنی چه؟ یعنی برای من زیباست. به ابوذر گفتند: چرا از مرگ میترسیم؟ گفت: برای اینکه دنیایتان را آباد کردید و آخرتتان را خراب کردید. میترسید از خانهی آباد به خانهی خراب بروید. شما اگر بدانی در شهر دیگر خانهات قشنگتر است، با افتخار میروی، دائم هم میگویی: زودتر برویم، چون آن خانه بهتر از این خانه است.
عوامل گناه، یکی هم گناهان کوچک آدم را به گناهان بزرگ وادار میکند. قرآن میفرماید: «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ بِبَعْضِ ما کَسَبُوا» (آلعمران/155)، «بِبَعْضِ ما کَسَبُوا» یعنی به خاطر بعضی از خلافهایی که کردند، «اسْتَزَلَّهُمُ الشَّیْطانُ». شیطان اینها را گمراه کرد. یعنی گناه، گناه میآورد. ولذا گفتند: دروغ شوخی هم نگو. چون این دروغ شوخی شما را به گناه جدی هل میدهد. «لَا یَجِدُ عَبْدٌ حَقِیقَهَ الْإِیمَانِ حَتَّى یَدَعَ الْکَذِبَ جِدَّهُ وَ هَزْلَهُ» (بحارالانوار/ج69/ص262) دروغ شوخی هم نگو. حالا شوخی کردیم. چه شوخی، چه جدی، چون شوخی مقدمهی جدی میشود.
7- سستی در نماز، عامل بروز گناه
ضایع کردن نماز از عوامل گناه است. چون قرآن میگوید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْف» (مریم/59) قرآن میگوید: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْف» بعد از انبیاء گروهی آمدند، «أَضاعُوا» یعنی ضایع کردند، «أَضاعُوا الصَّلاهَ» نماز را ضایع کردند، بعد میگوید: «وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات» اول نماز ضایع میشود، بعد «وَ اتَّبَعُوا الشَّهَوات» دنبال شهوتها میروند. بچهی نماز خوان سالم است. بله ممکن است خلافی هم بکند، ولی اگر خلاف کند باز میرود مسجد با عذرخواهی، با همان نمازش آن خلافش را تمام میکند. اما کسی که از مسجد و نماز جدا شد.
از عوامل اینکه انسان مجرم میشود، شما آمار بگیرید از زندانیها… البته زندانیهایی که چکشان برگشته، پشت فرمان خوابشان برده، آنها حساب نیست. زندانیهای مجرم، گاهی یک کسی (ممکن است به خاطر خلافی مرتکب آدمکشی هم شود ولی این مجرم نیست. این فکر کرده، حیوان است، آهو است، شکار رفته و دیده بعد این کمانه کرده و به یک آدم خورده است.) رفته پایش را روی ترمز بگذارد، روی گاز گذاشته است. اینها مجرم نیستند، اینها خطاکار هستند. آن مجرمین حرفهای ببینید اینها اهل نماز هستند؟ میشود کسی اهل نماز باشد و مجرم حرفهای باشد؟ یکی از عواملی که آقایان، پدرها و مادرها! اگر میخواهید بچهتان مجرم نباشد، خودتان مسجد بروید، بچههایتان را هم مسجد ببرید. البته برنامههای مسجد هم باید یک برنامههای درستی باشد. (حالا چون بینندهها وقتی بحث را میبینند که در آستانهی شب قدر است.
مسجد ارث پدر کسی نیست. این حرف اول! بعضیها بلندگوی مسجد را مییرند، این فکر میکند بلندگو ارث پدرش است. به هیچکس نمیدهد. اگر یک کسی صدایش بهتر است بگو: او اذان بگوید. بگذار او اذان بگوید. چرا یک کسی که سوادش بد است، این بلندگو را گرفته ارث پدرش است.
8- حضور نسل نو در هیأت امنای مساجد
هیأت امنا، باید یک جوان هم در آن باشد. به دلیل قرآن. حرفهایی که میزنم مبنا دارد.) قرآن میگوید: در هیأت امنا باید یک جوان هم باشد. آیهاش این است. «طَهِّرا بَیْتِی» (بقره/125) «طَهِّرا» نمیگوید: «طَهِّر». «طَهِّرا» هردو. به چه کسی میگوید؟ ابراهیم صد ساله به اسماعیل سیزده ساله. میگوید: صد ساله و سیزده ساله با هم مسجد الحرام را تطهیر کنید. یعنی در هیأت امنای یک مسجد، نسل نو هم باید باشد. خیلی از مسجدها هیأت امنایش همه شصت سال به بالا هستند. آدمهای خوبی هستند ولی همه هم سن هستند. در هیأت امنا باید یک خانم تحصیل کرده هم باشد. آن هم به دلیل قرآن. قرآن میگوید: مادر مریم نذر کرد که خدا این بچهای که در شکم است، خادم مسجد است. آیهاش را بخوانم. «نَذَرْتُ» نذر کردم، «لَکَ ما فی بَطْنی مُحَرَّرا» (آلعمران/35) آزادش بگذارم که خادم مسجد شود. پس ببینید در هیأت امنا پسر باید باشد، خادم مسجد هم باید باشد.
(مسجد باید یک جور تقسیم شود. بعضی از مسجدها، مسجد را مثل ارث پدر تقسیم کردند. یعنی سهم مردها دو سوم و سهم زنها یک سوم! اینجا که ارث نیست. اگر عدد زنها بیشتر است، بیشتر مسجد برای زنها هست. تبعیض نباید باشد. در خیلی از مسجدها، مردها که پا دارند طبقهی پایین میروند. زنها که حامله هستند و ویار دارند و مشکل دارند میگوید: طبقهی بالا! این نامردی است. که جای بیدرد سر را به مردها میدهند. جای سخت را به زنها میدهند.
من در یکی از استانها رفتم. کار ندارم کدام استان بود. در مرکز استان قبل از خطبهها سخنرانی کنم. رفتم نماز جمعه. رفتم بالا ایستادم، تا نگاه کردم، دیدم زیر پای مردها قالی است و زیر پای زنها موکت. گفتم: هرکس میخواهد من سخنرانی کنم، بلند شوید بایستید. بلند شدند ایستادند. گفتم: ده تا از این قالیها را سمت خانمها بدهید. گفتم: «بِسْمِ اللَّهِ»! این عدالت اجتماعی همین است. سخنرانی هم لازم نیست، «وَ السَّلَامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحمَهُ اللهِ وَ بَرَکَاتُه»! ما زیر پای مردها را قالی میاندازیم، زیر پای زنها را موکت میاندازیم، آن بالا هم دربارهی عدالت اجتماعی سخنرانی میکنیم.
یک کسی مرده بود روی قبرش موز زیاد گذاشتند. گفتند: بابا اگر این موزها را میدادند میخورد اصلاً نمیمرد. به او ندادید، خورد حالا روی قبرش موز گذاشتید!
شب قدر جلو است، چه میکنید؟ دو ساعت الغوث الغوث میکنید. الغوث، الغوث کار خوبی است. خیلی هم کار خوبی است. اما همه مردم ظرفیت الغوث الغوث دارند؟منتهی ما روحانی کم داریم. بگذارید اینجا این کلمه را بگویم. مردم عزیز ایران! ما خیلی اسلام شناس کم داریم. ما صد هزار تا مطهری میخواهیم. من چند بار دور آفریقا گشتم، هر کشوری رفتم گفتند: یک اسلام شناس! قرآن ما به چهل، پنجاه زبان ترجمه شده است. انجیل مسیحیها به دو هزار زبان ترجمه شده است. ما عقب هستیم. باید شب قدر یک مسجد در منطقه باشد این پاسخ به سؤالات! جوان اصلاً سؤال دارد راجع به شب قدر، راجع به امام زمان سؤال دارد. یک جلسه باشد پاسخ به سؤالات، یک جلسه باید موعظه، یک جلسه باشد تفسیر، یک جلسه باشد دعای جوشن کبیر. بعد آخر هم اینها به هم ملحق شوند، قرآن سر بگیرند. قرآن سر گرفتن ما زجر است. قرآنهای یک کیلویی درست میکنیم، بعد هم وسطش هی دعا میکنیم. خوابش میبرد، چنین میشود، پیر طرف را درمیآوریم. آنکه در اسلام گفته من بگویم تا شب قدر نشده است. اسلام گفته ده مرتبه «بِکَ یَا اللَّهُ»، «بِکَ یَا اللَّهُ»، «بمحمد»، «بعلی» ده مرتبه! بعد قرآن را کنار بگذاریم. میخواهی موعظه کنی، موعظه کن. مردم، وسط قرآن نباید شما چیز دیگر بخوانی. شعر و روضه و مصیبت، بابا اینها نه در دین است، نه در آیه است. نه در حدیث است. نه سیرهی اهل بیت است، این زجرکش میشود. این بچه سالی یکبار مسجد آمدند بعضیهایشان. فقط امشب آمدند، یک قرآن سرشان میدهی، بعد هم میگویی چهل دقیقه این قرآن سرت باشد. هرکس هرچه میخواهد بگوید این سرت باشد. نکند این رقمی! پای این به هیچ جا بند نیست جز سلیقهی شخصی و آن تنفر است.)
خدا دکتر بهشتی را رحمت کند. از آلمان آمده بود چهل سال پیش، من طلبهی جوانی بودم، برای جوانهای کاشان جلسه داشتم. خدمتش رفتم گفتم: شما برای جوانهای آلمان، هامبورگ چه میگفتی؟ گفت: چطور؟ گفتم: من هم میخواهم برای جوانهای کاشان بگویم. یک عده خندیدند که جوانهای کاشان چه کار به هامبورگ دارد؟ ما فکر کردیم سؤالمان بی خود است چون یک عده خندیدند. دکتر بهشتی گفت: نه، خنده نداشت. تمام جوانها نیازهایشان یکسان است. بعد گفت: آقای قرائتی، اگر خواستید جوانها به اسلام کشش پیدا کنند دو کار بکن. یکی خرافات را از اسلام جدا کن. اسلام ناب جاذبه دارد. هرجا اسلام جاذبه ندارد، سلیقههای شخصی وسطش است. یک لیوان آب، هرکسی لیوان آب میخواهد بخورد. اگر کسی آب نخورد، معلوم میشود پشه در آن افتاده است. سلیقههای شخصی ما پشه است. وقتی در لیوان آب افتاد، انسان از خیر آب میگذرد.
(ما بین دو نماز حق نداریم استخاره کنیم. یکی میگوید: حاج آقا استخاره کن. بعد از دو نماز! چرا؟ برای اینکه این آقا استخاره میخواهد. گناه آن دویست نفر چیست که الاف شدند. آخر دویست نفر باید دویست تا یک دقیقه بایستند، چه خبر است؟ این آقا استخاره میخواهد. بعداً دو تا استخاره کن. آقا یک مسأله، بعد از دو نماز. آقا یک خواب دیدم، بعد از دو نماز، هرکس هر کاری دارد بعد از دو نماز. دو نماز را به هم بچسبانید، با یک تعقیبات حضرت زهرا(س). تعقیبات حضرت زهرا را هم من ساعت گرفتم، هفتاد ثانیه میشود. یعنی یک دقیقه و ده ثانیه. سی و چهار بار «اللَّهُ أَکْبَر»، سی و سه بار «الْحَمْدُ لِلَّه»، سی و سه بار «سُبْحَانَ اللَّه»، ثواب هزار رکعت نماز را دارد. از این نمیشود گذشت. اما بعد، هرچه میخواهید دعا بخوانید، بعد بخوانید. بعضیها میگویند: آقا اگر بین دو نماز سخنرانی نکنیم، مردم میروند. خوب گیر در خودت است. نمیتوانی یک جوری صحبت کنی که مردم نروند. کم صحبت کنیم، لازم هم نیست هرشب صحبت کنیم. لازم هم نیست سه ربع صحبت کنیم. کلمات قصار یعنی چه؟ یعنی سخنرانی یک دقیقهای، سخنرانی دو دقیقهای.
برخورد ما با بچهها برخورد مناسب باشد. برنامههای مسجد باید یک برنامههایی باشد که آن کسی که امشب مسجد آمده است، خوب این ظرفیت ندارد دو ساعت دعا بخواند. گاهی وقتها میگوییم: آقا بلند شویم برویم. گاهی میگوید: جلسه افتاده، اِ… به مداح بگو، بخواند بخواند تا واعظ بیاید. بابا حالا ده دقیقه هم جلسه افتاده باشد. بگذارید مردم نفس بکشند، اینها اسیر نیستند که تو، اشکال دارد جلسه ده دقیقه هیچ خبری نباشد. در مسجد را باز کن، هرکس میخواهد برود، هرکس میخواهد بیاید. پایش را دراز کند. ما گاهی یک چیزهایی را حمل بر… اینکه میگویند: در مسجد خوابیدن مکروه است، مسجد محله باشد. مسجدهایی مثل مسجد گوهرشاد و مسجد اعظم و مسجد جمکران و آنهایی که مسافرهایش میآیند درونش اکثراً مسافر هستند در آن مسجد خوابیدن اشکالی ندارد. اینکه میگویند: خوابیدن در مسجد حرام است، از خانهاش کسی برود در مسجد محله بخوابد. من نگفتم حرام است، مکروه است… ولی آدمهایی که در مسیر راه، در مسافرت است، خوب رفته خوابیده، چرا بیدارش میکنی؟ ما بد رفتار میکنیم. مذهبیهای ما باید یک دوره دیگر ببینند. آداب مسجد، آداب پیشنماز، آداب نماز جماعت، آداب قرآن سر گرفتن. آداب پذیرایی…
یک پسری نوشته بود: تا آخر عمرم مسجد نمیروم. چرا آقاجان؟ غذا میدادند در مسجد، بزرگها خوردند، زنها و مردها و جوانها و آخر به بچهها گفتند: بچهها غذا تمام شد. بروید خانهتان! دیگر تا آخر عمرم مسجد نمیروم. اول غذا را به بچه بدهید. بعد به بزرگ بدهید. اینها از چیزهای مهمی است. چای میدهیم، به همه که چای میدهیم، بفرمایید. بفرمایید! به بچه که رسید چنین میکنیم. خوب همینطور که به او بفرما گفتی، به بچه هم بفرما بگو. چرا به بچه که میرسی، بچه میگوید: به من که رسید چنین کرد. به آنها را چنین کرد، به آنها چنین کرد. اینها روی خشوع اثر میگذارد. پسر از مسجد برگشت گفت: تا آخر عمر مسجد نمیروم. گفتند: چرا؟ گفت: آقا سه جور جواب داد. من گفتم: سلام، گفت: علیک السلام، علیک السلام، علیک السلام، پدر من سلام کرد. گفت: سلام علیکم، سلام علیکم، سلام علیکم! پولدار سلام کرد. گفت: سلام علیکم، صَبَّحَکُم الله بِالخَیر! میگفت: چون این در سلام فرق میگذارد، من این آقا را قبول ندارم. به او گفتم: نه آقا، این آقایی که جواب خوب داده، به خاطر اینکه شاید بانی مسجد بوده، آدم خیری بوده. خدمت کرده به فقرا، شما نگو: به خاطر پولش، به خاطر اینکه از پولش استفاده خوب کرده. اگر پولدار بیدین را جواب سلام گرم داد، حق با تو است. این پولداری بوده که مذهبی بوده، این آقا خوب مشکلهای مرد را حل کرده. جوان میگوید: ما به او گفتیم که جواب سلام اگر به خاطر پول باشد، حق با تو بچه است. اما اگر به خاطر خدمات باشد، حق با جانب آن آقاست. نمیشود هرکس، کسی کسی را تحویل گرفت گفت: این بیدین است، یا کم دین است، یا بیاعتنا است، باید دید به چه دلیل. اجمالاً ما باید یک بازنگری روی کارهای خودمان بکنیم.
خدایا آنچه شب قدر برای خوبها مقدر میکنی، همه را برای همهی ما مقدر بفرما.)
1) انسانهای بد
2) جنیان بد
3) هردو مورد
2- براساس آیات قرآن، نقش شیطان در گناه انسان چیست؟
1) دعوت به گناه
2) اجبار به گناه
3) نشان دادن گناه
3- آیه 45 سوره مدثر، به کدام عامل گناه اشاره دارد؟
1) بیاعتنایی به نماز
2) بیاعتنایی به محرومان
3) همراهی با گنهکاران
4- براساس قرآن، عامل اصلی گسترش گناه در جامعه چیست؟
1) جهل و نادانی
2) تقلید نابجا
3) تبلیغات سوء
5- کدام حالت نفس، انسان را از گناه پشیمان میکند؟
1) نفس اماره
2) نفس لوامه
3) نفس مطمئنه