رضا و تسلیم

موضوع بحث: رضا و تسلیم
تاریخ پخش: 6/6/65
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
چون در آستانه‌ی محرم هستیم، یعنی بین عید غدیر و ایام عاشورا قرار داریم، مسئله‌ای که می‌خواهم مطرح کنم، مسئله‌ی رضا و تسلیم است. اصولاً در زندگی حوادث تلخ و شیرین پیش می‌آید. چه ما راضی باشیم چه نباشیم. چه بخواهیم چه نخواهیم، خدا کار خودش را می‌کند.
1- تسلیم خدا بودن یا نبودن
می‌گویند: گالیله وقتی ثابت کرد زمین حرکت می‌کند، او را نزد رهبر مسیحیان بردند و گفتند: دیگر از این حرف‌ها نزن. از حرفی که زدی توبه کن. ایشان هم از ترس جانش توبه کرد. وقتی بیرون آمد. به زمین لگد زد وگفت: ‌ای زمین تو حرکت خودت را بکن و کاری به حرکت من نداشته باش. روایتی داریم مشکلاتی که پیش می‌اید چه جیغ بزنی، چه صبر کنی، خدا کار خودش را انجام می‌دهد.
منتها چقدر خوب است که ما یک مقداری در حوادث خودمان را نگه داریم و بدانیم کسی که این حوادث را برای ما به وجود آورده است، دوستمان دارد.
«وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ فَهُوَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ»(انعام/17) خدا برایتان خیر بخواهد یا شربخواهد کسی نمی‌تواند آن را برطرف کند. اگر ما راضی باشیم، تلخی‌ها هم برای ما شیرین می‌شود. می‌گوید: «گر صبر کنی زغوره حلوا سازم».
روایت داریم که ما برای بنده یک مشکلی را پیش می‌آوریم. اگر این بنده‌ی ما صبر کرد، همان مشکل را تبدیل به شیرینی می‌کنیم. خداوند اراده فرمود و به پیغمبرش امر کرد که در غدیر خم، علی بن ابیطالب را نصب کند. ولی مردم تسلیم حکومت علی نشدند و ما هزار و چهار صد سال عقب افتادیم. تازه اگر جمهوری اسلامی به اهدافی که می‌خواهد برسد، شاید یک هزارم آن عدالتی است که علی بن ابیطالب داشت.
عدالت علی کجا و ما کجا؟ رهبر عزیزما می‌فرماید: من که هستم که از علی بگویم و چه کسی می‌تواند که از علی چیزی بگوید؟ چنین رهبری را تسلیم نبودند و فرمان خدا زمین خورد. در یک آبیاری بین دو نفر دعوا شد. پهلوی پیغمبر رفتند. پیغمبر به نفع یکی رأی داد. فوری طرف مقابل گفت: چون این خویش و قومت بود، طوری قضاوت کردی که به نفع او باشد. آیه نازل شد «فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ»(نساء/65) به خدا قسم دین ندارند کسانی که وقتی پیغمبر آنها را دعوت می‌کند، تسلیم نیستند. تسلیم رضای خدا باشید. ما باید بدانیم خدا دوستمان دارد. گرچه حوادث تلخی پیش می‌آید اما باید بدانیم که کار دست حاکم است. من فکر کردم که برایتان مثال قلم را بزنم. شما یک دانه مداد را فرض کنید. یک محصل چاقو را باز می‌کند و قلم را می‌تراشد. همینطور که قلم را می‌تراشد، اگر این ذرات چوب شعور داشته باشند می‌گویند: چرا سر ما را می‌بری؟ چرا ما را که به هم متصل هستیم، ذره، ذره می‌کنی؟ چرا ما که در دست تو هستیم، زیر پا می‌ریزی؟ یعنی اگر ذرات چوبی که از سر قلم ریخته می‌شوند، شعور داشته باشند اعتراض می‌کنند. می‌گویند: چرا ما را از وحدت و اتصال به تفرقه و جدایی تبدیل می‌کنی؟ حالا واقعاً اگر از این اعتراض‌ها بکنند، اعتراض وارد است. باید بگوییم: آقای مداد! گرچه ما با چاقو شما را تکه تکه می‌کنیم اما منتظر هستیم، آن جوهری که درون شماست کشف شود. دنبال آن سیاهی‌هایی می‌گردیم که در وسط آن چوب هاست. اگر آن سر قلم تیز شود، چه مطالب خوبی نوشته می‌شود. گرچه بر حسب ظاهر، سر چوب بریده می‌شود اما یک هدف عالی داریم و به خاطرآن هدف عالی مشکلی نیست.
هوای شهری گرم است. مسئولین استان و کشور می‌آیند، می‌گویند: هوای اینجا خیلی بد است. برای این که هوا خوب شود، باید چند خیابان چهل و پنج متری از چند فرسخی جاهای خنک به این شهر کشیده بشود. مصلحت عمومی این است که نسیمی را از روستا به شهر هدایت کنند. خیابان‌های وسیعی که پر از دار و درخت است را ایجاد کنند، تا این جا هوای خوب داشته باشد. البته در مسیر این خیابان کشی، خانه‌هایی خراب می‌شود. اما صاحبان این خانه‌هایی که خراب شده، نباید به مسئولین و برنامه ریزها فحش بدهند. به خاطر این که یک مصلحت مهمی درکار است که به خاطر این مصلحت مهم، این خانه‌ها را خراب می‌کنیم.
2- شکوفایی گوهر انسانیت در حج
خدا حکیم است. اگر خدا حکیم است این مشکلات همه رمز تکامل ما است. چون ما معتقدیم که خدا رب العالمین است و کسی که عالمیان را تربیت می‌کند، شدایدی را به وجود می‌آورد که ما باید تسلیم باشیم. معنای این که ما به مکه می‌رویم، همین است. چرا حاجی‌ها به مکه می‌روند؟ به خاطر این که در مکه یک سرزمینی است که خدا به ابراهیم گفت: از زن و بچه‌ات بگذر. اسم آن سرزمین منی است. الآن هم حاجی‌ها دو سه شب در آنجا می‌ایستند. حاجی‌ها در سه بیابان می‌ایستند. یک بیابان چهار فرسخی مکه است. یک بیابان تقریباً دو فرسخی مکه است. در بیابانی که چهار فرسخی مکه است و عرفات نام دارد، باید چند ساعت بایستند. از ظهر تا غروب در آنجا می‌مانند. در مشعر باید از سحر تا طلوع آفتاب بایستند. سه ساعتی در زمین منی می‌ایستند. خلاصه اینکه دو سه شبانه روزی باید در آنجا باشند. عرفات جای معرفت است. مشعر جای شعور است و آدم در طول چند ساعت، معرفت و شعور را پیدا می‌کند. اما در عمل که رسید باید دو سه روز صبر کند. چون منی سرزمین عمل است. در سرزمین عمل، حرف زدن کاری ندارد و عمل کردن سخت است. در منی که سرزمین عمل است. می‌گویند: سه روز باید این جا بایستی. معنایش این است که به حج برو و ببین ابراهیم دل کند و تسلیم شد. الآن که اتفاقات زیادی افتاده است و ما در محاصره‌ی اقتصادی هستیم. باید تحمل کنیم. ما طبق گفته امام که فرمودند: پیروزی نزدیک است، صبر می‌کنیم. نمی‌توانیم تسلیم شویم و دوباره سرجای خودمان برگردیم. نمی‌خواهیم که دوباره تسلیم آمریکا و انگلیس شویم. نمی‌توانیم خون‌ها را نادیده بگیریم. چه می‌شود کرد؟ اگر یک کاری به ما تحمیل شد، قضا و قدر ما است. باید تسلیم خدا بشویم. حدیث داریم اگر شما تسلیم شدید و تحمل کردید «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً»(انشراح/5) برایتان سختی‌ها را به آسانی تبدیل می‌کنیم.
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ»(بقره/216) برایتان سخت است. اما این سختی شیرینی‌هایی را هم برایتان در میان دارد. درد زایمان برای زن سخت است، اما می‌ارزد که مادر این درد را تحمل کند و صاحب فرزند شود. ما باید این سختی‌ها را تحمل کنیم و از کربلای حسین درس بگیریم. چند روز دیگر عاشورا است. الآن بعضی چیزهای ما گران می‌شود یا گران شده است. اما هنوز هست. امام حسین در کربلا آب نداشت اما تسلیم نشد؟ اما هنوز لباس داریم. اگر همه‌ی کارخانه‌هایمان بخوابد، هنوز لباس کهنه داریم که بپوشیم. پیراهن امام حسین را کندند. اما تسلیم نشد؟ یعنی امام حسین نه خوراک داشت، نه پوشاک داشت، نه مسکن داشت ولی تسلیم نشد. ما نباید تسلیم شویم. فقط تسلیم خدا بشویم. بدانیم که خدا برای ما خیر می‌خواهد. مثل قلم که نباید یادمان برود. تراشیدن قلم خیر است. جوهرش در می‌آید. جوهر انسانیت ما در لابه لای حوادث در می‌آید. شخصیت انسان در حوادث روشن می‌شود.
3- راضی به رضای خدا
آدم راضی عفیف است. یک آدمی که راضی است به همان مقداری که دارد عفیف است. شخصیت خودش را حفظ می‌کند. تملق نمی‌گوید. مثل لنگ هر ساعت، دور پای یک کسی نمی‌پیچد. یعنی به خاطر یک چیز تملق نمی‌گوید. نان خالی می‌خورد ولی بله قربان نمی‌گوید. آدم راضی عفیف است. می‌گویند: این را امضا کن به تو پول می‌دهیم، نمی‌کند.
آدم راضی راحت است. چون راضی است راحت است. قانع است. حرص نمی‌زند. نه از بیرون دست و پا می‌زند و نه از درون حرص می‌خورد. «ارض تسترح»(غررالحکم، ص‏104) بعضی‌ها می‌گویند: چه کنیم راحت باشیم؟ فکر می‌کنند راحتی به این است که بیرون شهر بروند. اگر قانع باشی، راحت هستی. روایت داریم کسی که از خدا راضی باشد با همین زندگی ساده، خدا هم با عمل کم از او راضی است.
یک باغ بزرگی بود. من به صاحب باغ گفتم: چرا با وجود این همه درخت حتی یکی از آنها هم میوه نمی‌دهد. صاحب باغ هم گفت: این همه آدم است ولی یک نفر هم نماز شب نمی‌خواند. اگر کسی از خدا با چیز کم راضی شد، خدا هم در عبادت کم از او راضی است.
آدم راضی حسود نیست. ناراحت نیست که چرا دیگران دارند ولی او ندارد. آدمی که راضی است، سخت گیر نیست. مردم آدم راضی را دوست دارند.
در زمان شاه، یک عده از منبری‌ها بودند که دیگر منزوی و خانه نشین شده بودند. می‌گفتند: این قدر پول بده، که پای منبر برویم. پول را می‌گرفتند و به منبر می‌رفتند. گرچه صدایشان خوب بود، اما آن‌هایی که پای منبرش می‌نشستند هم به آن‌ها ایمان نداشتند. اصلاً به آنها عقیده نداشتند.
مردم آدمی که راضی باشد را دوست دارند. خدا هم او را دوست دارد. آدم راضی از درون راحت است. حسود هم نیست. رضایت از خدا خیلی اثر دارد.
ولی آدمی که راضی نیست، عفتش را از دست می‌دهد. متملق است. آدمی که راضی نیست حرص می‌زند. هرکسی را ببیند که از او یک چیزی بیش‌تر دارد، حسودی‌اش می‌شود.
حسد در شاخه‌های زیادی جلوه دارد. امام فرموده است: هرکس به مکه می‌رود، جنس آمریکایی نخرد. انصافش این است که حاجی‌ها هم گوش دادند. اما بعضی چیزها هم آمریکایی نیست. مثلاً زن و شوهری به مکه رفتند و تلویزیون آوردند. اگر بدانی کسانی که ندارند، چقدر به این حاجی که جنس آورده است، نیش می‌زنند. اصلا نمی‌توانند ببینند. چون خودشان ندارند. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ»(همزه/1) پریروز در فرودگاه یک بنده خدایی یک تلویزیون آورده بود. خیلی اذیتش کردند. هرکس رسید یک نیش زد. گفت: آقا گناه کردم؟ آمریکایی نیست. ژاپنی است که خریدم. گفتم: نه گناه نکردی احتمال بده که آن‌ها حسودی‌شان می‌شود. تو نمی‌خریدی بهتر بود. تو کار خوبی نکردی، اما نیش او هم کار خوبی نیست.
خدایا تورا به حق محمد و آل محمد به ما حالت آرامش عنایت بفرما.
افرادی که ناراضی هستند و شروع به غر زدن می‌کنند، غرهایشان در مسائل مختلف هست. اول از کائنات شروع می‌کنند. می‌گویند که چرا این قرآن بر کدخدای شهر ما نازل نشد؟ پیش پیغمبر آمدند. گفتند: قرآن به تو نازل شده است؟ در این شهر از تو مهم‌تر نبود؟ «وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلى‏ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظیمٍ»(زخرف/31) اگر قرآن بر ما نازل نشده است، چرا قرآن بر کس دیگر نازل شده است؟
قرآن غر زدن بعضی‌ها را بازگو می‌کند. «لَنْ نَصْبِرَ عَلى‏ طَعامٍ واحِدٍ»(بقره/61) حالا که گوشت گران شده است، ما که نمی‌توانیم همه‌اش کدو و بادمجان بخوریم. می‌خواهی چه کار کنی؟ یا باید وام بگیری. یا باید دولتمان قرض کند. یا باید خودمان قرض کنیم. یا باید نان خالی بخوریم.
4- خاطره
داشتیم به مدینه می‌رفتیم. ایرانی‌ها با یکی از فروشنده‌های مدینه بحثشان شده بود. فروشنده می‌گفت: قرآن گفته که بروید صلح کنید. صدام که می‌گوید صلح کنید. چرا شما زیر بار صلح نمی‌روید؟ هرچه می‌خواست صحبت کند، خسته شده بود. اتفاقاً من از کنار خیابان می‌رفتم. گفت: آقای قرائتی بدو، بدو ببین چه چیزی می‌گوید؟ گفتم: چه می‌گویی؟ گفت: که من به این ایرانی‌ها می‌گویم: چرا صلح نمی‌کنید؟ ایرانی‌ها هم دست و پا می‌زدند، جواب بدهند. من به ایرانی‌ها گفتم: یک طاقه پارچه‌اش را بردارید فرار کنید. یک طاقه پارچه را برداشتند فرار کردند. بعد گفتم: بیایید صلح کنیم. گفت: نه پارچه را بیاور. گفتم: نه صلح کنیم. گفتم: ما هم همین را می‌گوییم. هرچه دزدیده است پس بدهید، بعد صلح کنیم. گفتم: نمی‌شود که بیاید خانه‌مان را خراب کند. جوان‌هایمان را بکشد. بعد هم صلح کنیم. این طاقه‌ی پارچه که برداشتند در رفتند خیلی به درد خورد. به تو چه که صلح کنیم یا نکنیم. آن کسی که نود درصد جنگ را حل کرده است، ده درصدش را هم حل خواهد کرد. از چیزی نگران نیستیم. ما یک عمری حسین، حسین گفتیم. یعنی امام حسین برای علی اصغرش آب نداشت. علی اصغر روی دستش تکه تکه شد ولی تسلیم نشد. حالا ما برای چه تسلیم بشویم؟
آدم هیچ وقت با خدا قهر نمی‌کند. چون می‌دانیم کاری که خدا می‌کند به خیر و صلاح ماست. آن وقتی که ما خاک بودیم، از خاک گندم درست کرد و از گندم نطفه درست کرد و از نطفه ما را درست کرد. در شکم مادر هرچه می‌خواستیم به ما داد. وقتی به دنیا آمدیم یک نوکر مجانی به نام پدر برای ما درست کرده بود. یک کلفت مجانی به نام مادر برای ما درست کرده بود. فوت کردن و باد کردن را بلد نبودیم، اما مکیدن را بلد بودیم. چون کاری به فوت کردن نداشتیم. وقتی ما سابقه‌ی خودمان را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که خدا از زمانی که در شکم مادر بودیم تا وقتی که کودک شدیم، چه حوادث تلخی را از ما دفع کرده است. «کم من عثار وقیته و کم من مکروه دفعته»(مصباح‌‏المتهجد، ص‏844) در مسائل سیاسی، امت متفرق متحد شدند. خط آمریکا، خط امام شد. وقتی ما دیدیم در همین مسائل تا به حال هرچه بوده خیر بوده است پس از این به بعد هم هرچه می‌شود خیر است. یعنی همه‌ی توطئه‌ها هم خیر است. از وقتی که یک مقداری نان و گوشت گران شد، سطل‌های زباله آشغال ندارد. دیگرخربزه را تا آخرش می‌تراشند. همین کمال است. فایده‌ی گرانی این است که ما انگور را تا دانه‌ی آخرش بخوریم. خود من وقتی به بچه‌ام می‌گفتم: به من یک خودکار بده. در کیفش دست می‌کرد و چند خودکار بیرون می‌آورد. بگذار گران بشود تا از یک خودکار دو نفری استفاده کنند. البته نمی‌خواهم بگویم که این خوب است. می‌گویم که در هر تلخی یک شیرینی هست.
ما یک امتی بودیم که صرفه جویی نمی‌کردیم. مثلاً شما برادران و خواهران که در سازمان آب هستید، چقدر در مصرف آب اسراف می‌شود. آب تهران از بهترین آب‌های دنیا است. با این آب ماشین می‌شویند و هزار کار دیگر هم می‌کنند.
حدیث داریم که باید با سه کیلو آب غسل کنید و اگر کسی بیش‌تر مصرف کند، اسراف کرده است. بارها من این را گفتم. اسراف از گناهان کبیره است. در تحریر الوسیله امام است. اگر یک مقدار این فشارها باعث شود که ما یک امت قانع و صرفه جو بار بیاییم، لا به لای این تلخی‌ها، شیرینی‌هایی هم هست.
قرآن می‌گوید: آن‌هایی که تسلیم نیستند، در همه مسائل شروع به بهانه گرفتن می‌کنند. مثلاً می‌گویند: «لَوْ لا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً واحِدَهً»(فرقان/32) چرا قرآن یک آیه، یک آیه نازل می‌شود؟ آخر به تو چه ارتباطی دارد؟ وقتی یک آیه، یک آیه نازل می‌شود به دل می‌نشیند. اگر یک بار یک معلم بیاید، همه‌ی حرف هایش را در یک ساعت بزند که طرف گیج می‌شود. اما اگر هر دفعه آمد دو تا مطلب را گفت و حلاجی کرد، همه می‌فهمند.
اگر شما یک مرتبه از اول رساله‌ی امام تا آخرش را بخوانی، جز این که سرت گیج برود فایده‌ای ندارد. اما اگر هر وقت حادثه‌ای پیش آمد، رفتی رساله را باز کردی و مسئله را پیدا کردی، یا در هر‌شان نزولی به آن دستور مراجعه کردی، آن مسئله در ذهنت می‌ماند. چرا قرآن یک مرتبه نازل شد؟ چرا قرآن بر یک آدم نازل شد؟ می‌گفتند: او هم یک بشری مثل ماست. ما زیر بار او برویم؟ تسلیم نبودند. هیچ می‌دانید که من تا به حال چند مرتبه خدا را شکر کردم که خدایا شکر که من امام جواد را ندیدم. چون اگر ما امام جواد را می‌دیدیم شاید هشت امامی می‌شدیم. چون امام جواد بچه بود که امام شد. اگر یک بچه را می‌آوردند می‌گفتند: این امام نهم ما است. می‌گفتیم: این امام است؟ یعنی آن روح تسلیم نبود.
وقتی علی بن ابیطالب در غدیر خم نصب می‌شود. عده‌ای گفتند: ما باید هرچه خدا گفته است، گوش بدهیم. خدا برای ما خیر می‌خواهد. سؤال می‌کنند چرا به هرکسی وحی نازل نمی‌شود؟ روایت داریم خوب است که به هرکسی وحی نازل بشود. چرا وحی بر پیغمبر نازل می‌شود؟ بعد به ما می‌گویند: به حرف پیغمبر گوش بدهید. در آن روایت می‌گوید: به خاطر این که اگر هرکسی به خودش وحی نازل شود، دیگر تسلیم نیست. در شما روح تواضع نیست. چون هرکسی خودش وحی را از ملک می‌گیرد. اگر رادیو هر موجی را بگیرد ما دیگر تسلیم دیگری نیستیم. اما اگر یک رادیو موج‌ها را گرفت، بعد شما به حرف من گوش دادید خود این اطاعت کردن باعث رشد می‌شود.
امام سجاد می‌گوید: یکی از رشدها این است که خدایا به من توفیق بده این که یکی حرف بزند و بگویی: چشم، خود این رشد است. بچه‌ی شما پیشنهادی می‌کند. می‌گویی: آقاجان تو کوچک هستی اما حرفت منطقی است. من به احترام شما، حرفت را می‌پذیرم و چشم می‌گویم. اگر یک بزرگی از حرف منطقی یک کوچک اطاعت بکند، این رشد بزرگ است. اگر خود وحی بر آن بزرگ نازل شود، از آن رشد محروم می‌ماند. اگر همه‌ی مردم یک طور باشند، سخاوت از بین می‌رود. اگر همه مردم به یک صورت بفهمند، خوب در این صورت رشد نیست. من می‌توانم قرآن بخوانم. اگر شما بیایی شاگردی کنی، رشدپیدا می‌کنی. از آن طرف شما هم رانندگی، مکانیکی، پزشکی، مهندسی بلد هستی و من بلد نیستم. می‌آیم شاگردی شما را می‌کنم. من در شاگردی از شما، شما در شاگردی از ما رشد است. اگر همه‌ی مردم یکی باشند، روح سخاوت از بین می‌رود. اصلاً رشد ما در لابه لای این تفاوت هاست. البته تفاوت غیر تبعیض است. تفاوت درست است، ولی تبعیض درست نیست. بین این دو فرق است. به شعیب می‌گفتند «قالُوا یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا»(هود/87)‌ ای شعیب ما به خاطرخم و راست شدن تو بیاییم دست از رفتار و حرف‌های پدرانمان برداریم؟ تسلیم نبودند. کسانی که تازه تلویزیون را روشن کردند. شکست غدیر برای چه بود؟ چون که تسلیم حکم خدا و پیغمبر شدند. قرآن می‌فرماید: «وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ»(احزاب/36) همین که خدا و رسول تصمیمی را گرفتند: تسلیم شوید. علت این که حکومت علی موفق نشد، به خاطر این بود که تسلیم نبودند. نزد حضرت علی آمدند و گفتند: ما از آن ریش سفیدها هستیم. باید سبیل ما را چرب کنی و به ما یک حقوق اضافه بدهی. حضرت چراغ را خاموش کرد و طبق آن نقل چراغ دیگری را روشن کرد. فرمود: حساب آن چراغ با این چراغ فرق می‌کند. گفتند: ما آمدیم از چه کسی باج بگیریم؟ تسلیم عدالت نبودند. چون تسلیم حکم خدا نبودند، غدیر خم شکست خورد. امام حسین در صحرای کربلا راضی بود. می‌فرمود: همان که خدا می‌خواهد من راضی هستم. «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ»(اللهوف، ص‏60)
یکی از دوستان می‌گفت: یک آرزویی داشتم. ایشان جزو ستاد حج بود و در مکه خدمت می‌کرد. گفتم: خدایا، اگر من را به آرزوی خودم برسانی، چهل مرتبه عمره انجام می‌دهم. می‌گفت: خدا من را به آرزویم رساند و من چهل مرتبه اعمال را انجام دادم. عمل عمره مثل حج است. مثل اذان و اقامه است ولی یک فرق‌هایی دارد. می‌گفت: دفعه‌ی آخر به خودم گفتم: چرا تو به خدا می‌گویی که خدایا اینطور که من می‌خواهم درست کن؟ ‌ای کاش می‌گفتی: خدایا، دل من را تسلیم خودت کن.
امسال در حج یکی از خلبان‌های عزیزی را که در عملیات‌های متعدد خیلی موفق بود، دیدم. گفتم: تو درعملیات موفق بودی، حالا آمدی مکه از خدا چه خواستی؟ گفت: من آرزویم این بود، گفتم: خدایا، من می‌خواهم بنده‌ی خوب تو باشم. می‌خواهم تو من را دوست داشته باشی. این رشد خلبان ما است.
یک سرایدار هم از مدرسه بلند شده بود و آمده بود. گفت: به من گفتند: هرکس کعبه را ببیند سه دعای او مستجاب می‌شود. من هم سه دعا برای سلامتی امام کردم و گفتم که خدایا امام را برای اسلام نگه دار.
خلبان می‌خواهد محبوب شود. سرایه دار می‌خواهد امام حفظ شود. این‌ها رشد است. اگر یک کسی هم به خاطر یک چیز جزیی غر زد عیب ندارد. زیبایی‌ها و تلخی‌های این دنیا همه می‌گذرد. آن چیز که می‌ماند زیبایی‌های درونی است.
از ثمرات رضا حدیث داریم که اگر کسی از خدا راضی شود و بگوید: خدا تو خواستی، من هم راضی هستم.
«وَ إِنْ رَضِیَ اصْطَفَاهُ»(بحارالأنوار، ج‏79، ص‏142)، حدیث داریم اگر تو از خدا راضی باشی خدا تو را برای خیلی ازتوفیق‌ها انتخاب می‌کند. حدیثی دیگر داریم «فَیُسْتَجَابَ لَهُ»(کافى، ج‏2، ص‏62) اگر تو تلخی را تحمل کنی و از خدا راضی باشی، خدا تو را مستجاب الدعوه می‌کند. یعنی دعایت را مستجاب می‌کند.
«رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»(مجادله/22) وقتی این‌ها از خدا راضی شدند، خدا هم از این‌ها راضی می‌شود.
روایت داریم که خدا به افراد بهشتی سه هدیه می‌دهد. یکی از هدیه‌ها این است که خدایا من از تو راضی هستم. اینکه خدا از آدم راضی باشد، خیلی مهم است. چقدر از این کارمندهای دولت دلشان می‌خواهد یک تشویق نامه داشته باشند. خدای عالم می‌گوید: من از تو راضی هستم. فقط یک شرط دارد که تو هم راضی باشی و بدان که دوستت دارم. اگر گوشت را می‌مالم دوستت دارم. اگر مادر سر بچه‌اش آب داغ می‌ریزد، دوستش دارد. اگر به بدنش کیسه می‌کشد، دوستش دارد. برای این است که بچه پاک شود و روح ما هم زنگ می‌زند و لذا قرآن می‌گوید: گاهی شما را در پرس می‌گذارم. زیر پایتان را داغ می‌کنم «لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُونَ»(اعراف/94) یک آیه‌ی دیگر «لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ»(انعام/42) من اگر تو را در فشار گذاشتم، برای این است که دوستت دارم. آقا بعد از نماز سی و چهار مرتبه الله اکبر بگو. تسبیحات حضرت زهرا را بفرست. می‌گویند: حالا چرا سی و چهار بار، یکباره بگو چهل بار. می‌گوییم: نه! همان که گفتند. مثلاً سی و چهار متری گنج است. می‌گوید: آقا ما می‌رویم چهل متری را می‌گیریم. خوب به گنج نمی‌رسی. همان که گفتم. هر طوری که خدا برای ما برنامه ریخت، همان درست است.
وقتی یزید امام حسین را کشت. زن و بچه‌ی امام حسین را در مجلس آورد. گفت: حالت چطور است؟ گفتند: ازخدا راضی هستیم. زینب کبری هفتاد و دو داغ دیده است. بزرگ‌ترین توهین‌ها، جسارت‌ها، کتک‌ها را دیده و شنیده است. می‌گوید: ازخدا راضی هستیم. آدم اگر عاشق خدا شد، از خدا راضی است.
یک نفر گفت: شما شیعه‌ها در ستایش علی غلو می‌کنید. می‌گویید: در نماز تیر را از پای علی کشیدند، نفهمید. چرا دروغی به این بزرگی می‌گویی؟ گفت: دروغ نیست. علی عاشق خدا بود. گفت: آخر چه دلیلی داری؟ گفت: قرآن خوانده‌ای؟ قرآن می‌گوید: زنان مصر وقتی یوسف را دیدند، دستشان را بریدند و نفهمیدند. همینطور که عشق به یوسف در دل آن زن‌ها بود، عشق به خدا در دل علی است. چه مانعی دارد آدم که عاشق شد، دستش را ببرد و نفهمد. مگر در بازی فوتبال به پا لگد نمی‌خورد و خون می‌آید و آدم هم نمی‌فهمد. چون آدم عشق گل زدن دارد.
اگر انسان به خدا علاقه‌مند شد، راضی است. ما بدانیم که جنگ هم برای ما نعمت بود با این که عزیزترین جوان‌های ما را از ما گرفت. یک مقدار از خانواده‌های شهدا درس بگیرید.
امسال بنیاد شهید کاروانی آورده بود. کلاً چند گروه کاروان می‌روند، یکی از کاروان‌ها، کاروان زبان دان‌ها هست. ما یک چیزهایی برایشان می‌گوییم. آن‌ها هم به زبان‌های مختلف می‌روند و شکار می‌کنند. در آن جا آدم چیزهایی می‌بیند که یقین می‌کند که انقلاب ما صادر شده است.
می بینم فوق لیسانس از فلان کشور تحت عنوان تاکسی ران و بارکشی و حمالی در مکه می‌آید. فقط برای این که ایرانی‌ها را ببیند. یک دکتری از یک جای دنیا آمده بود. گفت: فقط آمدم مرگ بر آمریکای ایرانیان را ببینم. چون نمی‌گذارند در ایران بیایم، به مکه آمدم تا نمونه‌ی مرگ بر آمریکا را ببینم. به آن برادر هندی گفتیم: نظر شما در باره‌ی امام چیست؟ گفت: من امام را نمی‌شناسم اما گاندی را می‌شناسم و فرق این دو این است که گاندی هند را نجات داد، امام هم هندوهای هند را نجات داد. اما امام می‌خواهد مستضعفان جهان را نجات بدهد. ما دو سال پیش که راه پیمایی کردیم، زبان دان‌ها بین تماشاچیان می‌پرسیدند که نظر شما چیست؟ امسال هفتاد و پنج درصد گفتند: کار شما درست است. انقلاب ما دردل‌ها صادر شد. همینطور که امام فرمود: صدام سیلی‌اش را خورده است، دنیا ما را دوست دارند. به ما مثل قهرمان نگاه می‌کنند. هر وقت تلخی جنگ یادتان آمد. شیرینی محبوبیت هم یادتان بیاید. به ما می‌گفتند: شما در نور هستید، یادی از ظلمت ما هم بکنید.
روشن فکرهای دنیا و آزادگان دنیا، حاضرند بیایند تا آزاده باشند. ممکن است کسانی هم برای عیاشی و ولگردی بروند و این افتخار ماست که جاذبه‌ی ما آزادی خواهان را جذب می‌کند و دافعه‌ی ما عیاش‌ها را دفع می‌کند و این معده سالم است، معده‌ی سالم معده‌ای است که غذای خوب را جذب کند و غذای فاسد را دفع کند و الآن ایران سالم است. آزادی خواهان عاشق ایران هستند و کسی که از ایران بدش می‌آید، کسی است که رفاهش به هم خورده است.
در آستانه‌ی عاشورا هستیم. باید یادمان باشد که امام حسین همه‌ی سختی‌ها را کشید و حتی زیر سم اسب، قطعه قطعه شد اما تسلیم نشد. سرش را داد که به ذلت تن ندهد.
من می‌خواهم هفته‌ی دیگر در مورد روضه خوانی و هیئت‌ها و نوع تبلیغ و تذکرات تبلیغ صحبت کنم.
نمی‌توانیم تحمل کنیم که رئیس هیئت ما کسی باشد که شش سال است یک مرتبه هم در نماز جمعه نیامده است. باید یک مقدار در مورد رئیس هیئت، حسینیه‌ها، عزاداری‌ها، تجدید نظر بشود. عزاداری باید سنتی باشد.
خدایا، تو را به حق محمد و آل محمد در ظهور مهدی تعجیل بفرما و رهبر عزیز را تا زمان ظهورش پایدار بدار.
خدایا رزمندگان عزیز ما را به کربلا برسان.
خدا سیلی دیگر را که امام وعده داد، به همه‌ی ابرقدرت‌ها با دست غیبی خودت بزن.
به ما صبر، تسلیم در برابر همه‌ی مشکلات عنایت بفرما.
ایمانی بده که هرچه بر سر ما هست ما راضی باشیم و هرگز در هیچ شرایطی با تو قهر نکنیم.
خدایا خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
Comments (0)
Add Comment