2-هجرت به مکّه، برای اقامه نماز
3- دل ها به دست خداست
4- کار روی نسل نو
5- همسانی زن و مرد در کمالات انسانی و الهی
6- استقلال انسان در فکر و عقیده
7- دوری از شرم و حیای نابجا
موضوع: رسالت حکومت اسلامی در اقامه نماز (2)
تاریخ پخش: 02/12/97
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
تنها واجبی که در طول تاریخ همه انبیاء داشتند، تنها یعنی از جمله، تنها نگوییم، مسأله نماز است. پانصد سال قبل از پیغمبر ما حضرت عیسی بود. قرآن در مورد عیسی میگوید: «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاه» قاری: «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ ما دُمْتُ حَیًّا» (مریم/31) این برای حضرت عیسی است، حضرت عیسی میگوید: خدا به من «أوصانی» وصیت کرد به نماز. قبل از حضرت عیسی، موسی بوده است. حضرت موسی هم نماز داشته است.
1- اقامه نماز، توصیه همه پیامبران الهی
قرآن در مورد حضرت موسی میگوید: «و أقم الصلاه لذکری» قاری: «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ لِذِکْرِی» (طه/14) «وَ أَقِمِ الصَّلاهَ» برای موسی است، «وَ أَوْصانِی بِالصَّلاه» برای عیسی است. قبل از موسی پدرزن موسی بوده است. پدر زن از داماد معمولاً بزرگتر است. حضرت شعیب، گفتند: «یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ» قاری: «یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباؤُنا» (هود/87) شعیب تو بخاطر نمازت به ما دستور میدهی که ما هرکاری میخواهیم بکنیم، جلوی آزادی ما را گرفتی. قبل از شعیب حضرت ابراهیم بود. حضرت ابراهیم، قرآن در مورد ابراهیم میگوید: «رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاهِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» قاری: «رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاهِ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی» (ابراهیم/40) از خدا میخواهد که من اقامه نماز کنم، بنابراین نماز برای اسلام نیست. همه ادیان داشتند، این یک مسأله. همه اینهایی که مکه میروند به دو دلیل مکه میروند، یا برای حج یا برای عمره، حج و عمره کارهایش مثل هم است، مثل اذان و اقامه، اذان و اقامه مثل هم است منتهی اقامه «قد قامت الصلاه» دارد، در عوض الله اکبر دو تاست، اذان الله اکبرش چهار تا است و «قد قامت الصلاه» ندارد. پنج درصدی فرق میکند ولی اذان و اقامه شبیه هم است. حج و عمره هم مثل هم است. ده، سیزده کار است مردم که مکه میروند یا برای عمره است، اگر فصل حج بود برای حج است. در سال یک ماه حج است، ماه ذی الحجه، باقیاش را اگر کسی خواست مکه برود برای عمره میرود. ولی یک نفر که مکه رفت گفت: خدایا من آمدم مکه، نه برای حج آمدم و نه برای عمره، پس برای چه آمدی؟ برای نماز آمدم. «ربنا انی اسکنت من ذریتی…» جمله جمله بخوانید تا من… همه را یکجا نخوانید.
2-هجرت به مکّه، برای اقامه نماز
قاری: «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی» (ابراهیم/37) خدایا من زن و بچه و ذریهام را آوردم در این بیابانهای مکه، برای چه؟ «بِوادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ» در این بیابان نه آب است و نه گیاه، چند کوه داغ است که زن و بچهام را اینجا آوردم. برای چه آمدی؟ برای حج آمدی؟ نه، برای حج نیامدم، برای عمره نه، پس قاری: «رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ» یکبار دیگر میگویم، همه مردمی که مکه میروند یا برای حج میروند یا برای عمره، فرق حج و عمره هم مثل فرق اذان و اقامه است. یک مقدار فرق دارد، ولی بنیان گذار مکه که حضرت ابراهیم است، مکه برای ابراهیم است، بنیان گذار مکه گفت: اینجا آمدم نه برای حج آمدم نه برای عمره،«رَبَّنا لِیُقِیمُوا الصَّلاهَ» این اهمیت نماز است.
نماز یک آمپول است، خدا هم به زمین فرو میکند و هم به آسمان. زمین زلزله میشود میگویند: نماز آیات بخوان. آسمان باران نمیدهد، میگویند: نماز باران بخوان. این چه آمپولی است که خدا هم به زمین فرو میکند و هم به آسمان؟ نماز یک سرش زایشگاه و یک سرش قبرستان است. بچه در زایشگاه که متولد میشود در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه میگویند. وقتی میگویند: در گوش راستش من باید به گوش چپم اشاره کنم، چون گوش چپم را گرفتم، شما که از این طرف نگاه میکنید، سمت راست میشود. یعنی اگر من میگویم: گوش راستم میگویید: قرائتی اشتباه گفت، دست چپ و راستش را نمیشناسد. شما که از این طرف روبروی من نشستید، فرق میکند. بچه در زایشگاه به دنیا میآید، در گوش راستش اذان، در گوش چپش اقامه میگویند. وقتی مرد آخر عمرش میخواهند در قبر بگذارند، باز هم میگویند: نماز مرده! یعنی یک سر حی علی الصلاه در زایشگاه است، یک سر «الصلاه، الصلاه» دم قبر است. این قصه چیست؟
ما 350 رقم نماز داریم. اوه اوه اوه… 350 رقم نماز داریم. دو سه تا واجب است و باقیاش مستحب است. اینقدر تنوع، دخترها زودتر باید نماز بخوانند. این هم یک لطفی است که خدا به دخترها کرده است. چرا؟ الآن اگر شما اینجا نشستید و میخواهیم بستنی بیاوریم و پذیرایی کنیم، اول به دخترها بدهند یا اول به پسرها بدهند، اگر اول به دخترها بدهند میگویند: احترام ما را گرفت، رابطه با خدا را گفتند: اول دخترها با خدا رابطه پیدا کنند، علاوه بر اینکه در طول سال دخترها و زنها یک ایامی نماز نمیخوانند و نباید بخوانند، آن ایامی که نباید نماز بخوانند، چند سال زودتر نماز را شروع کنید، جبران آن ایامی که نمیخوانند. مثل پمپ بنزین، پمپ بنزین را اگر شما میفهمیدی که پنجاه کیلومتری پمپ بنزین است، یک مقدار لیتر میزدی، اگر بدانی تا صد کیلومتر پمپ بنزین نیست، اینجا بنزینش را اضافه میکردی. میگویی: تو بنزین را اضافه بگیر، چرا؟ برای اینکه ما تا صد کیلومتری پمپ بنزین نداریم. وقتی انسان احساس میکند یک جایی موفق نیست. مثلاً شما میخواهی یکجایی بروی نماز بخوانی، اگر بدانی مسجدش وضوخانه ندارد، از درون خانه وضو میگیری. میگویی: چون آنجا مسجد نیست پس از اینجا وضو بگیرم. به هر حال، بعضیها بی اعتنا به نماز هستند، یکسری هم نمیدانند. مثلاً نمیگوید و با خودش انصاف نداشته که خدا این زبان را به من داده، من از این زبانی که خدا داده با هرکس و ناکسی حرف زدم، چرا با خودش حرف نزنم. خوشم آمد از یک نفر نصیحت میکرد. میگفت: اگر هم میخواهی ریاکاری کنی برای خدا ریاکاری کن، چرا برای مردم ریاکاری میکنی؟ یعنی یک کاری کن که خدا خوشش بیاید. اگر خدا راضی شد، دل مردم هم به سمت تو هول میدهد. چون دل مردم دست… بعضی یک کاری میکنند که مردم خوششان بیاید. قرآن میگوید: تو اگر خدا را خوشحال کردی، من دل مردم را به سمت تو گرایش میدهم. «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ»
3- دل ها به دست خداست
قاری: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَهً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» معنای این آیه این است، ابراهیم میگوید: خدایا من کعبه را ساختم، دل مردم را به سمت کعبه هول بده. لذا مردم پول در بانک میخوابانند و سالها در صف و نوبت هستند، به عشق اینکه یکبار مکه بروند. مکه جای دیدنی نیست، چند تا کوه است. کعبه هم دیدنی نیست، چند تا سنگ سیاه است، کعبه هیچ دیدنی نیست. ولی چون پشت سرش دعای ابراهیم است. یک مثل است در کاشان میزنند، حالا ببینیم شهر شما هم میزنند یا نه. میگویند: کدخدا را ببین … باقیاش را بلد نیستید؟ نمیدانید… آخر قدیم اینهایی که، کدخدا، انجمن اسلامی هستند. قدیم هر دهی یک کدخدا داشت، همان رئیس شورای محلی، ضرب المثل است، میگویند: کدخدا را ببین ده را بچاپ. یعنی اگر با این گاوبندی کردی، او چشمش را هم میگذارد و هرچه میخواهی بردار برو. این مثل که غلط است یا درست کار نداریم، مشابهاش درست است. کدخدا را ببین ده را بچاپ، خدا را ببین دل را بچاپ. عروس فکر میکند اگر خودش را آرایش کند شوهرش دوستش دارد. ممکن است خیلی هم خودش را آرایش کند ولی باز هم شوهر نگاهش کند و دوستش ندارد. از طرفی گاهی خدا وسط میآید.
یک دختری بود صورتش آبله رو بود. ما میگوییم: آبله، صورتش لک لک بود و چاله و چوله داشت. هیچکس سراغ او نمیآمد، تا بالاخره کسی پیدا شد و خواستگاری کرد. فامیل دختر دست و پایشان را گم کردند، گفتند: اگر این برود دیگر کسی نخواهد آمد چون تا حالا کسی سراغ این نیامده است. به یک آرایشگر گفتند: شما بیا هرچه میتوانی روی صورت این کار کن. این آمد دید صورتش گیر دارد. گفت: حالا من هرکاری میکنم، یک مقداری که زحمت کشید آرایش کرد این دختر را، به دختر گفت: ببین من بیش از این کار دستم نیست. داماد بپسندد یا نپسندد، دل داماد دست خداست. دیگر خدا… این عروس گریه کرد. بلند شد در اتاق رفت و در را بست. سجاده را باز کرد و مهر کربلا را برداشت، گفت: یا امام حسین میگویند: کار دست تو است. من این مهر کربلا را به صورتم میمالم، خودت باقیاش را درست کن. عروس این مهر را به صورت خودش مالید و رفت. داماد که این را دید انگار زیباترین زنهای دنیاست. گفت: من همین را میخواستم. بالاخره عقدش کرد و اینها تا حدود هشتاد سالگی با هم زندگی کردند. در پیری وقتی زن میخواست بیرون برود با اینکه سالمند شده بود، مرد میدوید و میگفت: نه نه، میترسم چشمت کنند. این زن پیرزن را از زیر قرآن رد میکرد. مردم میخندیدند که این زن به این زشتی چطور این داماد اینقدر دوستش دارد؟ راست میگفت. دل دست خداست.
گاهی وقتها یک کسی اگر هرچه میخواهید باید خدا ببیند. نصفش را من میگویم و نصفش را شما بگویید. کدخدا را ببین، ده را بچاپ! جمله دوم چه بود؟ خدا را ببین دل را بچاپ. هرچه میخواهید خدا، شما فکر میکنی که چند تا جمیعاً در قرآن است. چند تا جمیع، جمیع یعنی همه، یعنی یک ذره هم دست غیر خدا نیست. صد در صد دست خداست. یکی «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً»، قاری: «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» (بقره/165) قدرت دست خداست، جمیعا، یعنی یک ذره دست کسی دیگر نیست. یک آیه داریم عزت هم دست خداست. قاری: «مَنْ کانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعاً» (فاطر/10) «عزه جمیعا» عزت دست خداست، قدرت دست خداست. تدبیر هم دست خداست. یک آیه داریم «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعا» (رعد/42) مکر یعنی تدبیر، یعنی بنابراین شما فکر نکنید که اگر چنین شوید، مثلاً لیسانس بگیرید، زودتر خواستگار خواهید داشت. نه حالا فعلاً خواستگار آمده ما این را رد کنیم، چون لیسانس که گرفتم مقام من بالاتر میرود. لابد داماد هم پروفسور سراغ ما میآید. بعد لیسانس میگیرد میبیند دیپلم هم سراغش نمیآید. دست خداست.
4- کار روی نسل نو
45 سال پیش بله، بیشتر 48 سال پیش تقریبا، حدود نیم قرن پیش من فکر کردم چه آخوندی شوم؟ آخر آخوندها بعضی دفتر عقد و ازدواج دارند، بعضی منبری هستند، بعضی مدرس هستند. بعضی مجتهد هستند. گفتم: در شاخههای آخوندی برویم کدام رشته؟ با خودم گفتم بروم رشته آخوند اطفال شوم، مثل پزشک اطفال، آخوند اطفال شوم. مثل چه کسی؟ الگو نداشتم مثل کی؟ ولی حالا از کجا جمعشان کنم؟ جا نداریم، الگو نداریم، پول نداریم. هیچی بلند شدیم و در کوچه رفتیم و بچهها را یکی یکی صدا زدم و گفتم: بچهها بیایید برای شما قصه بگویم. هفت تا بچه را دعوت کردیم، یک ذره یک ذره سالها قبل از انقلاب و بعد هم انقلاب شد در تلویزیون رفتیم. آن زمانی که من معلم بچهها بودم همه میگفتند: این شغل، شغل خوبی نیست. چون بچهها پول ندارند به تو بدهند. بچهها پزی ندارند که بگویی من… شما اگر پیشنماز یک مسجد باشی یک مقامی است، عنوانی است. بچهها کسی نیستند. معلم بچهها! ولی خدا خواست ما از همین معلم بچهها معلم بزرگها هم شدیم. من الآن یک کلاسهایی دارم…
دیروز یک جایی رفتیم به من گفتند: 2600 فارغ التحصیل فوق لیسانس داریم. جمعی بودند و سیصد، چهارصد نفرشان هم دکتر بودند. اگر خدا خواسته باشد از جلسه بچهها به جلسه دکترها هم میرسیم، ولی اگر خدا نخواسته باشد، از این طرفی بگویی، بگویی: نه این پولدار است. این مقام دارد، این داماد ماشین دارد. خانهاش کجاست. اگر از این طرف آمدی یکوقت میبینی خدا همه را از دستت میگیرد. اول زندگیتان با خدا معامله کنید. حدیث داریم اول خواستگاری که برای شما میآید را رد نکنید. مگر اینکه عیب داشته باشد. معتاد باشد، بی دین باشد، تارک الصلاه باشد، عرق خور باشد، لقمه حرام بخورد. آدم فاسدی است اما اگر بچه مسلمان است و مشکل اخلاقی ندارد، اخلاقش خوب است، فکرش خوب است. این هم که میگویند: به ما نمیخورد، مخ باید به هم بخورد. گاهی میگوییم به ما نمیخورد. میگوییم: چه مشکلی دارد؟ میگوید: آخر ما بنز داریم و او ژیان دارد. او موتور گازی دارد. او خر دارد. مگر ازدواج بین بنز و خر است؟ ازدواج بین آدمهاست؟ مخها و اخلاقها باید به هم بخورد. او به ما نمیخورد. چرا؟ ما قالی داریم او روی موکت نشسته است. مگر ازدواج بین قالی و موکت است؟ ما بلد باشیم که اسلام گفته به هم بخورد یعنی اخلاق و عقیده به هم بخورد. امتحان هوش، نصفش را میگویم و جمله آخر را شما بگویید. «فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» (یونس/65) با هم بگویید،«فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً» جمیعا یعنی یک درصدش هم برای کسی دیگر نیست. فکر نکن اگر مقام معظم رهبری این طرف شما بود، رئیس جمهوری هم این طرف شما شد، شما بین این دو تا عکس گرفتی، عزیز میشوید. یکوقت ممکن است دو هزار تا از این عکسها را داری و هیچکس سراغ شما نمیآید. یکوقت هم ممکن است با هیچکس عکس نداشته باشی در و دیوار سراغت بیایند.
5- همسانی زن و مرد در کمالات انسانی و الهی
«فَإِنَّ الْعِزَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً»، دومرتبه «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمِیعاً»، «فَلِلَّهِ الْمَکْرُ جَمِیعا» چند تا جمیعا در قرآن است. یعنی یک درصدش هم دست کسی دیگر نیست. حالا گاهی حرفها که اثر نمیکند، ریشهای که… امر به معروف و نهی از منکر برای زنها هم هست. اصولاً تمام کمالات، زن و مرد همه کمالات مثل هم است. در سوره احزاب یک آیه داریم «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِینَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِینَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِینَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِینَ وَ الْخاشِعاتِ… وَ الصَّائِمِینَ وَ الصَّائِماتِ» (احزاب/35) یعنی زن و مرد در رشد معنوی با هم هستند. یک جاهایی زن و مرد فرق دارد، آنجا حکیمانه است. مثلاً میگویند: اگر پول داری و ارث داری بیست تومانش را به پسرها بده، [پای تخته مینویسند] ده تومانش را به دخترها بده. سی تومان پول داری، پسرها بیست تومان، دخترها ده تومان، اینجا ممکن است کسی بگوید: چرا دخترها نصفه؟ این دختر خانم میگوید: چرا نصفه؟ میگویم: دخترخانم تو ده تومان داری؟ میگوید: آره. میگویم: این ده تومان خرج نداری. بردار قایم کن و برو اینجا پس انداز کن. شما دختر بالا بیا، پسر اینجاست، دختر با پسر ازدواج کند. پسر و دختر که ازدواج کردند این بیست تومان که برای پسرهاست وارد زندگی هردو میشود. ماشین است، مبل است، خانه است، اثاثیه است، هرچه هست. سفر است. این بیست تومانی که پسر دارد وارد زندگی میشود که ده تومانش را پسر استفاده میکند و ده تومان، پس دخترخانم ده تومان از این بیست تومان بالا میکشد و ده تومان هم یواشکی دارد. چه شد؟
درست است شما ده تومان داری ولی هیچ خرجی روی دوش شما نیست. مرد بیست تومان دارد ولی جور شما را باید بکشد. پس ببینید دو تا سؤال باید جواب بدهم. چرا دخترها زودتر نماز میخوانند؟ چون پمپ بنزین دخترها دور است، گفتند: اینجا که رسیدی بنزین بیشتر بردار. در سال، در ماه، ایامی شما نباید نماز بخوانید، اسلام گفته خوب در عوض آن وقتی که میتوانی بخوانی چند سال زودتر شروع کن. شاید این باشد. ارث هم همینطور است. باقی کمالات هم مثل هم است. بعضیها به دلیل اینکه نمیدانند. امام رضا فرمود: «انّ الناس» مردم، «لَو» لَو میدانید یعنی چه؟ با هم بگویید… اگر. «عرفوا» معرفت، شناخت، «فَإِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ کَلامِنَا» امام رضا فرمود: اگر مردم بدانند ما چه میگوییم؟ «لاتَّبَعُونَا» (بحارالانوار، ج 2، ص 30) همه علاقهمند میشوند. عدهای که به دین دهان کجی میکنند نمیدانند. اگر مردم بدانند حجاب چقدر خوب است. به حجاب تکیه میکنند. ارزش حجاب را نمیدانند.
تعصب، تکبر، لقمه حرام، گاهی سوء ظن به گوینده، کسی حرف میزند. یعنی اگر میخواهی حرفت خوب اثر کند باید مردم به شما خوشبین باشند، اگر مردم به شما بدبین باشند، سوء ظن داشته باشند، حرف شما اثر ندارد. یک هویت ندارد و هر ساعتی شکل او درمیآید. افراد بی هویت از خودشان، چون هویت ندارند هر ساعت، زنهای هندی را نمیدانم دیدهاید یا نه. زنهای هندی هرجای دنیا که میروند لباسشان را با خودشان میبرند. مردهای هندی بعضیهایشان یک قشری هستند که لباس خاصی میپوشند. هرکشور دنیا میروند با همان لباس خاصشان میروند. یعنی اینطور نیست که حالا اینجا آمد رنگ عوض کند. انسان باید خودش مستقل باشد.
6- استقلال انسان در فکر و عقیده
ممکن است در خانواده شما، فامیل شما، افرادی باشند کج بروند. خدای نکرده، پدر، مادر. حالا اگر پدر و مادر کج رفتند، قرآن صریحاً میگوید: «وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» (عنکبوت/8) پدر و مادرت را هم اطاعت نکن. قاری: «وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بِی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما» این را کلمه به کلمه بخوان.
قاری: «وَ إِنْ جاهَداکَ» یعنی تلاش، اگر پدر و مادر تلاش کردند، زحمت کشیدند که چه کنند؟ «لِتُشْرِکَ بِی» که مشرک شوی. اگر پدر و مادر شما را دعوت کردند به غیر خدا، «فَلا تُطِعْهُما» اطاعت نکن. ولی اطاعت نکن معنایش این نیست که درگیر شوید. باز هم به آنها احسان کن. گوش به حرفشان نده اما بی ادب هم نکن.
بعضیها بی تفاوت هستند، حرفهایی که بی تفاوتها میزنند و در جامعه ما هم هست. میگویند: چه کار داری؟ بگذار آزاد باشد. اول معنای آزادی چیست؟ این خانمی که میگوید: من میخواهم آزاد باشم، تو آزاد هستی هر لباسی را بپوشی ولی آزاد نیستی حواس مردم را پرت کنی. یک کسی سر کلاس فیزیک بیاید و با لباس شنا سر کلاس فیزیک بیاید، به استاد اینطور بگوید. آزادی است؟ تو آزاد هستی ولی آزاد نیستی کلاس مرا به هم بزنی. آزاد نیستی حواس مردم را پرت کنی. بنده عقیده دارم این بد حجابهای دانشگاه، از نظر عقلی محکوم هستند، کار به اسلام نداریم. اصلاً اسلام را کنار بگذاریم. تو آمدی درس بخوانی و حق هم داری حواس مرا پرت کنی؟ با این قیافه میآیی؟ معنای آزادی این نیست که هرکس هرکاری میخواهد بکند.
بنده اگر اینجا نشستم عمامهام را روی دماغم بگذارم. از تلویزیون بیرونم میکنند. اصلاً دادگاه ویژه روحانیت مرا میگیرد و میگوید: چرا با این قیافه بیرون آمدی؟ میگوید: چرا با این قیافه بیرون آمدی؟ آزادی نیست. چرا میگویند: لباس شهرت حرام است؟ یعنی یک لباسی بپوشی که همه بگویند… لباسی بپوشی که همه بگویند: این چه لباسی است پوشیده است. لباس شهرت حرام است یعنی چه؟ یعنی آزاد نیستی با پول خودت لباس بخری و بپوشی مگر لباس معمولی. هرطور همه هستند. حق نداری. شما حق داری، زنگ موبایلت را صدا گاو میگذاری. یعنی وقتی میخواهی موبایلت زنگ بزند با همه موبایلها فرق کند. این یک مرض است. عطسه میکنی یک طور دیگر عطسه میکنی.
در مسجد میآیند، همه میگویند: آمین، یکی آن وسط میگوید: آمین.. مریض هستی؟ مثل باقیها آمین بگو. خانه میسازد اوه… هرکاری… اینکه میگویند: لباس شهرت حرام است، یعنی فکل شهرت، کفش شهرت، هرکاری بکنی که من یک شب در مسجد یک بنده خدایی را دیدم، دیدم کارهایش یکجور استثنایی است. صدایش زدم و بردم از آن دانه درشتها بود. گفتم: کارهای شما عادی نیست. عادی باش. لباس شهرت حرام است یعنی شما حق نداری با پول خودت لباسی بپوشی که دل مردم را به سمت خودت جذب کنی. لباس خوب بپوش. ولی حق نداری طوری باشی که مردم جذب تو شوند. جاذبه فقط برای زن و شوهر است. با مردم باید عادی بود که آنها با قیافه جذب نشوند. گاهی میگویند: آزاد است. نه، آزادی معنا ندارد. یک بنده خدایی کفتر باز بود و میرفت پشت بام کفتر پرانی میکرد. کبوتر، این همسایه گفت: آقا تو پشت بام خانهتان میروی برای کفترها، خانواده ما در حیاط است، مشرف هستی زن مرا میبینی، ناموس من است. خوب بالاخره چرا مسکن میگویند؟ مسکن از سکینه است یعنی آرامش. من در خانه باید آرامش داشته باشم. تو بالای سر من میروی. گفت: آقا خانه خودمان است. پشت بام خودمان است. خانه خودم است. آزادی است. گفت: خیلی خوب. این هم وقتی کفترها را جمع میکرد یک سطل برداشت با یک چوب، هی رفت بالا زد. کفترها هی صدا میدادند و میپریدند. میگفت: نزن کفترها پریدند. میگفت: طبل خودم است، چوب خودم است، قدرت خودم است. اگر تو آزاد هستی من هم آزاد هستم. آزادی معنا دارد. گناه دیگران به ما ربطی ندارد. چرا؟ گناه دیگران به ما ربط دارد. بنده اگر اینجا سیگار کشیدم غیر از اینکه خودم خلاف کردم، تجاوز به حریم هوایی شما هم کردم. شما را خدا خلق کرده که اکسیژن استفاده کنی. من میآیم اکسیژن را برای شما دودی میکنم. تجاوز به حریم هوایی که فقط برای هواپیما اف شانزده نیست. همین هم که دود سیگار من در حلق شما میرود تجاوز به حریم هوایی شماست. گناه دیگران به ما ربط دارد. شما اگر سوار کشتی شدی، بگویی: صندلی خودم است بیا سوراخ کنیم. آقا صندلی خودم است میخواهم سوراخ کنم. صندلی تو سوراخ شد، آب درونش میآید و همه با هم غرق میشویم.
7- دوری از شرم و حیای نابجا
بعضی وقتها میگویند: خجالت میکشیم، چرا خجالت میکشی؟ دو رقم خجالت داریم، «الْحَیَاءُ حَیَاءَان» (کافی/ج2/ص106) حدیث داریم حیاء دو رقم است. «حَیَاءُ عَقْلٍ» بعضی حیاءها روی عقل است. خجالت میکشم به مادرم تند شوم. به پدربزرگم تند شوم. اینها سنشان بالاتر است و احترامشان برای من واجب است. اما بعضی حیاءها هم «وَ حَیَاءُ حُمْقٍ» از احمقی است. آدم چیزی بلد نیست. قرآن بخوانم، قرآن به پیغمبر میگوید: «قُلْ إِنْ أَدْرِی» (جن/25) بگو بلد نیستم. خجالت نکش، بلد نیستم. بگو: فلانی از من بهتر است. «هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی» (قصص/34) هارون بیاید کمک من کند، فصاحت و بیان او از من بهتر است. گاهی میگویند: با یک گل بهار نمیشود. قرآن میگوید: با یک گل بهار میشود. با یک گل بهار میشود؟ بله. کدام آیه میگوید: با یک گل بهار میشود؟ حالا همه بی حجاب هستند و من این وسط حجاب داشته باشم؟ همه نشستند و میخندند و من تنهایی بلند شوم نماز بخوانم؟ با یک گل بهار نمیشود. قرآن میگوید: با یک گل بهار میشود، کدام آیه؟ «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» قاری: «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قالَتْ» (تحریم/11) یک جمله یک جمله بخوانید چون اینها دبیرستانی هستند زود میفهمند. جمل جمله… «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» خدا یک مثل زده است. «لِلَّذِینَ آمَنُوا» برای مؤمنین یک مثل زده است. «امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ» زن فرعون، زن فرعون یکی بود ولی تحت تأثیرفرعون قرار نگرفت و گوش به حرف فرعون نداد. در راه خودش شهید شد، میگوید: از این زن یاد بگیرید، زیر بار زور نرفت. «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا» خدا مثل زده است. «لِلَّذِینَ آمَنُوا» حتی نمیگوید: «للاتی» الذین شامل مردها هم میشود. یعنی حتی مردها هم از این خانم یاد بگیرند. از آیاتی است که آیا زن میتواند الگوی مردها باشد؟ میگوییم: بله. قرآن میگوید: زن الگوی مردها شود. یعنی ای مردها از این خانم یاد بگیرید.
یک بنده خدایی بود در خیابان کنار پیاده رو راه میرفت و با خدا حرف میزد. دستش بالا بود. یک نفر آمد رد شود فکر کرد این فقیر است. یک پولی در دست این گذاشت، دید پول است. گفت: خدایا از این یاد بگیر. (خنده حضار) حالا مردها از این خانم یاد بگیرند. زن بود، با یک بهار نمیشود. بله یک زن بود اما اسمش در تاریخ ماند.
گاهی وقتها می گویند: همه چیز دست خداست. یک آیه داریم «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ» قاری: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمِینَ» (تکویر/29) هرچه شما بخواهید به شرطی میشود که خدا هم بخواهد. بالاخره اختیار دست ماست یا دست خدا؟ ما هرکاری بخواهیم تصمیم با ماست یا نه خدا خواسته و ما هم مجبور هستیم. جواب: هم دست شماست، هم دست خدا. یک مثل است که خیلی مثل خوبی است و هرجا گفتم، گفتند: عجب مثلی است. یکی از مراجع بزرگوار که خیلی مقلد داشت، میگفت: حرفهای تو را بلد هستم اما پای تلویزیون مینشینم برای این مثلها، خیلی مثلهای خوبی است. کار دست ماست یا دست خداست؟ هردو. چطور؟ شما رانندگی که یاد میگیری میروید تعلیم رانندگی، پشت فرمان مینشینی، میشود گفت: تو عقل نداری؟ نه من عقل دارم، سواد دارم، پا دارم، گاز میدهم و ترمز میکنم، چشم دارم و میبینم و تصمیم میگیرم. پس من فلج نیستم. اما هرچه بخواهی میشود یا نه؟ ممکن است تو گاز بدهی و این مربی نگه دارد، به شرطی گاز تو اثر دارد که مربی هم بخواهد برود. وگرنه اگر تو گاز بدهی و مربی صلاح نداند ترمز میکند. «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ» یعنی هرچه میخواهید به شرطی میشود که خدا هم بخواهد. مثل این… تعلیم رانندگی به شاگرد چه میگویند؟ مربی میگویند، شاگرد میگویند. اسم ندارد؟ آقا استاد و شاگرد میگوییم. این شاگرد هرچه بخواهد میتواند به شرط اینکه استادش هم بخواهد.
بعضی میگویند: امام زمان درست کند، ما حریف نمیشویم. امام زمان بیاید درست کند. بله انتظار امام زمان درست است اما معنای انتظار این نیست که بنشینیم هیچ کاری نکنیم. شما زمستان منتظر عید هستید که هوا بهتر شود اما وقتی شما منتظر عید هستید، معنایش این نیست که سرما بخورید. منتظر هوای گرم هستیم اما در ماشین یک بخاری، شوفاژ روشن میکنیم. شب که میشود منتظر هستیم هوا روشن شود ولی تاریکی نمینشینیم. منتظر خورشید هستیم اما لامپ روشن میکنیم. منتظر هوا هستیم ولی یک بخاری گرم میکنیم. شما منتظر امام زمان هستید ولی باید خودتان هم یک کاری کنید. اینکه به ما ربطی ندارد، امام زمان خودش بیاید درست کند حرف غلطی است.
چند بار گفتم گوش ندادند. قرآن میگوید: «قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ» قاری: «قالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوْتُ قَوْمِی لَیْلًا وَ نَهاراً» (نوح/5) حضرت نوح گفت: خدایا شبانه روز گفتم، حالا دو بار گفتی و سه بار گفتی. بگو تا بشود. نگو هفت بار گفتم. شما یک تبر زدی و چوب را میشکنی، زدی نشکست، دو، سه، ده بار زدی نشکست، تبر را دور میاندازی؟ نه! تبر را دور نمیاندازیم. چوب را دور میاندازیم؟ نه. چوب را هم دور نمیاندازیم. نه چوب را دور میاندازیم و نه تبر را، میزنیم تا بشکند. اگر ده بار گفتی یازده بار بگو. یازده بار گفتی، دوازده بار بگو. اگر یک نوشابه سر سفره باز نشد، دور میاندازی؟ نه، دست به دست دور سفره میگردانی تا یکی زورش برسد و باز کند. باید تکرار کرد. قرآن یک آیه دارد میگوید: اگر به اولادت سفارش نماز میکنی، حوصله کن و نگو: چهار بار گفتم. «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» قاری: «وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاهِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» (طه/132) «وَ أْمُرْ» یعنی امر کن. «أَهْلَکَ» زن و بچهات را، «بِالصَّلاهِ» به زن و بچهات سفارش نماز کن. بعد میگوید: «وَ اصْطَبِرْ» یعنی حوصله هم بکن. به شما ربطی ندارد. میخواهم میخوانم و نخواهم نمیخوانم. اگر یک چنین برخوردی کردی باز تو نزن. «وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها» حوصله کن. مقاومت کن.
بعضی وقتها میگویند: دیگران هستند. به یک عده میگفتند: به فقرا پول بدهید. گفت: لازم باشد خود خدا میدهد چرا من بدهم؟«أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ» قاری: «وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَ نُطْعِمُ مَنْ لَوْ یَشاءُ اللَّهُ أَطْعَمَهُ» (یس/47) به بعضی میگویند: کمک کنید به فقرا، اینها به پیغمبر میگفتند: ما اگر فقیر لازم هست کمک شوند، خود خدا به آنها بدهد، چرا من بدهم؟ بابا امتحان است. اگر تو بدهی روح سخاوت در تو زنده میشود. محبت فقیر به تو اضافه میشود. رحم تو تقویت میشود. انسانیت و سخاوت تو تقویت میشود. ندهی تو در بخل و حرص میمانی. خیلی خوب… بس است میگویند: وقت تمام شد. بله؟ خیلی وقت است…
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد یاد ما بده وظیفه ما چیست و توفیق بده عمل کنیم. در جامعه سه رقم آدم هستند. آدمهایی هستند در جامعه هضم میشوند. از خودشان هویت و اراده ندارند. «وَ کُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخائِضِین» (مدثر/45) آدمهایی هستند در جامعه خودشان را نگه میدارند مثل اصحاب کهف، آدمهایی هستند جامعه را عوض میکنند. «فَتًى یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ» (انبیاء/60) خدایا ما را در مفاسد هضم نکن و ما را برای متقین امام قرار بده. هرچه به عمر ما اضافه میکنی به ایمان و عقل و علم و عمل و عمق و اخلاص و برکت کار ما بیفزا.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- سفارش به نماز در کدام یک از ادیان الهی بوده است؟
1) ادیان ابراهیمی
2) همه ادیان الهی
3) ادیان صاحب شریعت
2- حضرت ابراهیم در دعای خود برای نماز چه کسی دعا میکرد؟
1) نماز همسر
2) نماز فرزندان
3) نماز پیروان
3- حضرت ابراهیم، هدف خود از سفر به مکه را چه میداند؟
1) مراسم حج
2) آبادی مکه
3) اقامه نماز
4- قرآن، بر کدام یک از گزارههای ذیل، تأکید دارد؟
1) عزّت، همگی از آن خداست
2) قدرت، همگی از آن خداست
3) هر دو مورد
5- آیه 35 سوره احزاب، کمالات معنوی کدام گروه را بیان میکند؟
1) مردان مؤمن
2) زنان مؤمن
3) مردان و زنان مؤمن