2- نیاز انسان به خنده و شادی
3- توجه همسران به نیازهای یکدیگر
4- ناقص الخلقهها، محصول ظلم یا جهل والدین
5- عدالت میان فرزندان در محبت
6- پیشگیری از گسترش اختلافات خانوادگی
7- بزرگترین آیه قرآن برای جلوگیری از اختلافات در معاملات
موضوع: راههای پیشگیری از جرم(۲)
تاریخ پخش: 04/02/93
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث ما دربارهی پیشگیری از جرم است. یک نگاهی به دین که بکنیم، میبینیم همه پیشگیری از جرم است. خود توحید پیشگیری از طاغوت است. خود نبوت و امامت پیشگیری از این است که انسان سراغ افراد غیر معصوم برود. نماز، خودش پیشگیری است. «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» (عنکبوت/45) حدود 46 نخ حقوقی من در نماز پیدا کردم. یعنی نماز در 46 مورد با حقوق مردم رابطه دارد. مثلاً نماز و حق کودک، نماز و حق همسر، نماز و حق والدین، نماز و حق همسایه، نماز و جامعه، نماز و حیوان، اگر سگی تشنه است، شما حق نداری وضو بگیری. باید آب را به سگ بدهی و تیمم کنی. سگ حق دارد. اگر یک حوضی است، آجرهایش غصبی است، وضو گرفتن در آن مشکل دارد. مکانش، زمانش، فضایش، عرض کردم 46 نخ حقوقی را البته من هم ملا و فقیه نیستم. همینطور سرانگشتی و رفتم دانشکدهی علوم حقوق، گفتم اگر ما خواسته باشیم، مردم خواسته باشند، یک نماز درست، انسان را یک آدم قانونمند میکند. یک آدمی میکند که دیگر به حق هیچکس…
اگر پدر و مادر گفت: در خانه پیش من بنشین. مسجد نرو. دختر و پسر حق ندارد مسجد برود. اگر خانم شما در خانه میترسد، خانهی شما بیرون شهر است، یا همسایهها نیستند، خلوت است به هر حال به یک دلیلی این خانم شما میترسد. شما حق نداری مسجد بروی، در خانه نماز بخوان. پیامبر نمازش را طولانی کرد، گفتند: یا رسول الله طولانیاش کردی؟ فرمود: این کوچولوها روی کمرم رفتند بازی کنند، میخواستم بازی بچهها بهم نخورد. خود «إِنَّ الصَّلاهَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» خوب!
1- گسترش راههای حلال، پیش از بستن راههای حرام
استفاده از حلال! اگر خواستیم جلوی جرم را بگیریم، باید راههای حلال را باز بگذاریم. راههای حلال را باید باز بگذاریم. از قرآن بگویم. خدا میخواهد به آدم بگوید، به حضرت آدم! بگوید: گندم نخور! اول یک راه حلالی را باز میکند، میگوید: «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» (بقره/35) آدم و حوا! «کلا» بخورید! «مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما» هر چه میخواهید بخورید، بعد میگوید: این یکی را نخورید. یعنی یک راه حلالی را باز میکند، میگوید: این خوردنیها اینها هست، بخور! ولی آن یکی را نخور! وقتی حضرت لوط میخواست به مردم بگوید: مرتکب جرم نشوید، لواط نکنید، گفت: دختر دارم، بیایید عقد بکنم به شما میدهم. دخترهایم را عقد میکنم و به شما میدهم، لواط نکنید. آیه اش این است: «هؤُلاءِ بَناتی» اینها دخترهای من هستند، «هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» (هود/78) بابا ازدواج پاکتر است. پاک است. «وَ لا تُخْزُونِ فی ضَیْفی» اینها مهمانان من هستند. کار به مهمانان من نداشته باشید. یعنی وقتی میخواهد جلوی لواط را بگیرد، راه ازدواج را پیش میکشد.
2- نیاز انسان به خنده و شادی
ما یک خندهی حلالی باید به مردم بدهیم، که مردم وقتی میخواهند بخندند، گرفتار جرم نشوند، طرف خسته شده است، میخواهد بخندد، خسته شده است میخواهد بخندد! خود پیغمبر یک بار خیلی خسته بود، گفت: فلانی کجاست که بیاید و من را بخنداند؟ یک روز یک عربی آمد، به پیغمبر گفت: این خرماها هدیه! پیغمبر هم گفت: دست شما درد نکند، خوشحال شد و خرما را خورد، وقتی خورد گفت: پولش را بده ببینم! اول گفت: هدیه! وقتی خورد گفت: پولش را بده! حضرت خندهاش گرفت. این خاطره بود، یک بار که پیغمبر خسته شده بود، گفت آن عرب پیدا شود و باز ما را بخنداند. یکی از مراجع بزرگوار، آخر عمرشان یک گرفتگی پیدا کردند که پزشک گفت: یک کسی باید بیاید و ایشان را بخنداند، خنده درمان است. نه فرح! آخر بعضیها کارشان دلقک بازی است. اصلاً نگاهش که میکنی دلقک است. ما خلیفهی خدا هستیم، دلقک نیستیم. من خودم دو سه بار، در بحثهایم به طور طبیعی میخندانم. دو سه بار به طور طبیعی میخندانم. ولی من را میبینند نمیگویند: آقای قرائتی جک گو! میگویند: آقای قرائتی معلم درسهایی از قرآن! یعنی لقب من اسلامی و قرآنی است، منتهی در بحثهایم یکی دو مرتبه هم میخندانم. مردم خندهی حلال میخواهند. ازدواج آسان میخواهند.
به جوان میگوییم: مطالعه کن! میگوید: آقا شما شکمتان سیر است، شما میدانی کتاب چند است؟ میدانی کتاب چند است؟ باید انتشارات ما، ارشاد ما، مسئولین چاپ و نشر ما دو رقم کتاب چاپ کنند، یک کتاب گران برای هر کسی که پول دارد، یک کتاب ارزان برای هر کسی که پول ندارد. یعنی نباید کسی که پول ندارد، محروم شود. دو رقم میشود یک کتاب را جاپ کرد، یک کتاب را چاپ کرد یک قیمت، یک کتاب را چاپ کرد ده برابر آن قیمت!
مثل پذیرایی، هم میشود با یک آش سادهای، آدم دور هم جمع بشود و آش بخورد و صفا کند و بگوید و بخندد، مثل اینکه مادران ما همین کار را میکردند. بچه بودم، مادر ما یک دیگ آش میپخت، همهی همسایهها دور هم جمع میشدند، با همان آش بهترین… حالا نوههای ما میخواهند مهمانی کنند، یک پروژه است. اصلاً وقتی میخواهند مهمانی کنند، انگار میخواهد یک حادثهای رخ بدهد. مهمانی ساده، مهمانی اشرافی! جلوی اشرافی را هم نمیشود گرفت. یک کسی دارد خوب خرج کند. قرآن میگوید: «عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ» (بقره/236) از خانمت خواستی جدا شوی، اگر پول داری، یک پول خوب بده به خانم! پول نداری یک پول کمی بده! بالاخره یک عمری با هم زندگی کردهاید، حالا به هر دلیلی از هم جدا میشوید، «مَتِّعُوهُنَّ بِإِحْسانٍ او أَوْ سَرِّحُوهُن بِإِحْسانٍ» {«فَأَمْسِکُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ» (بقره/231)} جدا میشوید، روی کینه و فحش نباید باشد. روی محبت باشد. یک خورده باید زندگی را آسانش کنیم. اشکالی نداشته باشد که آدم اینطوری باشد.
«اللَّهُمَّ أَغْنِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ» (بحارالأنوار/ج92/ص301) بچه، بچه میخواهد. اگر همبازی دارد، که با همبازیاش بچه دارد. حالا اگر یک بچه میخواهد بازی کند، همبازی ندارد، خوب احساس کمبود میکند. پیغمبر و اسلام دستور داده است که پدرها و مادرها برایش بچه بشوند. «من کان له صبی فلیستصب» (نهجالبلاغه/ج16/ص62) یعنی خودت را بچه کن. بچه میخواهد صدای بزغاله کنی، صدای بزغاله کن. میخواهد چهار دست و پا راه بروی، بیاید کول تو، بیاید روی کولت. بچه نیاز دارد. نیازش به طور طبیعی است.
3- توجه همسران به نیازهای یکدیگر
آرایش زن و شوهر، حدیث داریم مردها طوری نکنید که وقتی زن شما از کنار مردی رفت، که بوی عطر خوبی داشت، زن بگوید خوش به حال زنها! چه شوهرهایی دارند؟ ما شوهرمان میآید دستهایش بوی پی میدهد. لبش بوی سیگار میدهد. حدیث داریم اگر مردی به خودش نرسد، زنش فاسد شد، مقصر مرد است. یعنی آرایش مرد پیشگیری از این است که زن فاسد شود. آرایش زن هم، بعضی از زنها بدترین لباس را برای شوهرشان میپوشند، هروقت میرود مهمانی و عروسی، لباس خوب میپوشد. یک مردی در کوچه داشت میدوید، گفتند: چرا میدوی؟ گفت: خانم من از مهمانی میآید. الآن لباسهایش را میکند. لباسهای کهنه میپوشد. تا لباسهایش را در نیاورده است، من هم یک نگاهی به لباسهایش کنم. (خنده حضار) میدوید میگفت: هروقت از مهمانی میآید از آن لباسهایش آشغالیاش میپوشد.
اگر مرد برای زن خودش را آرایش کند، و زن خودش را برای مرد آرایش کند، اینها جوگیری از فحشا است. جلوگیری از جرم است.
4- ناقص الخلقهها، محصول ظلم یا جهل والدین
پیشگیری از معلولیت ها، بعضی از بچههایی که ناقصالخلقه هستند، به خاطر اینکه پدرش مست بوده، شکم پر بوده، در حمام بوده، در یک شرایطی بوده که نباید آمیزش جنسی کرد. حالا اینها را در تلویزیون نمیشود گفت. ولی دامادها و عروسها، دورهاش را ببینند. در چه شرایطی بچه زال میشود، بچه نابینا میشود؟ بچه کودن میشود؟ با چه غذایی؟ در چه شرایطی؟ در چه مکانی؟ این سفارشها را باید انجام بدهیم. حالا شما میگویی، حالا پدرش یک غلطی کرد، مادرش یک غلطی کرد، بچه چرا باید تا آخر عمرش خلاف شود؟ من این را یکوقت مثل زدم، اینجا هم برای شما بگویم. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
ببینید اگر شما یک تنوری را داغ کردید، آتشی هم روشن شد، تنور داغ شد. یه چانه خمیر به نانوا دادید. یک چانه خمیر تلخ دادید. یک چانه خمیر شور دادید. یک چانه خمیر شیرین دادید، نانوا چه میکند؟ خمیر تلخ را میگیرد شروع میکند به تنور میگذارد، وقتی زد قهراً نان تلخ میگیرد. خمیر شور هم نان شور، خمیر شیرین هم نان شیرین. هر خمیری بدهی همان نان را میگیری، تمام شد و رفت. نطفهی مست بچهی چپه! (خنده حضار)
فقط شما یک سؤال میکنی من هم جوابت را میدهم. میگویی: بچه چه گناهی دارد؟ پدر و مادر خلاف کردند، بچه چرا باید بازخواست شود؟ من هم میگویم: بچه گناهی ندارد، خدا چه گناهی دارد؟ تو میخواهی خمیر شور بدهی، نان شیرین بگیری؟ اینجا دو تا بیگناه داریم، یکی بچه، یکی خدا. مقصر پدر و مادر هستند. بگو: حالا آن تقصیری کرده او باید ظلم را… تمام گناهان همینطور است. من در سر شما سنگ میزنم، مقصر من هستم ولی خوب سر شما میشکند. همهی ظلمها مقصر کس دیگر است. ظالم کس دیگر، مظلوم کس دیگر. سؤال: خدا نمیتواند این خمیر شور را شیرین کند؟ چرا خدا میتواند. نمیشود شما تخم هندوانه بکاری و خربزه برداری. خوب پس اگر اینطور است بنده سنگ در سر شما میزنم. تا سنگ زدم، بگویم: خدا نمیتوانست این سنگ را نزدیک پیشانی شما پنبه کند؟ (خنده حضار) نمیشود این استخوان شما چدن شود؟ چرا. ولی بنا نیست که من سنگ بزنم، خدا هر لحظه همهی هستی را بر هم بریزد. نگاه کند کی غلط میکند، خواهی… مثل دعای آن پسر میشود، یک پسری در جغرافی نوشته بود که مثلاً کوه هیمالیا نیشابور است. اقیانوس اطلس مراغه است. آمد و رفت در اتاق گفت: خدایا، کوه هیمالیا را نیشابور بگذار. اقیانوس اطلس را مراغه بگذار. مادرش گفت: چه میگویی؟ گفت: آخر من غلط کردم، حالا به خدا میگویم بیا درستش کن. (خنده حضار)
بنا نیست که ما غلط کنیم و خدا درستش کند. یک سری از معلولیتها بر اثر مراعات نکردن یک سری روایاتها است. شما خبر دارید، میدانید ما چند هزار روایت برای غذا داریم؟ هیچ میدانید اسم عدس در روایت آمده است. اسم لوبیا آمده است؟ اسم نخود آمده است؟ اسم کرفس آمده است؟ اسم کاهو امده است. اسم تره آمده است. اسم ترب آمده است. اسم نمک آمده است. اسم گوشت آمده است. اسم پرنده آمده است. اسم گوسفند آمده است. اسم شیر آمده است. خیلی از چیزهایی که میخوریم اسمهایش است. باید مراعات کرد، اطعمه و اشربه، منتهی از کارهایی که در جمهوری اسلامی نشده است، یکی هم این است. خیلی کار زمین مانده است.
یکی از کارهایی که ای کاش میشد، حالا هم دیر نشده است. دیر شده ولی خوب از حالا شروع کنیم. یک کسی میگفت: من پسرم نابغه است. گفت: چیه؟ گفت: هجده ساله است، تازه به پدرش میگوید: مامان. (خنده حضار) حالا یکجایی هم ما خوابمان برده است. حالا که بیدار شدیم، بسم الله! ما روایاتی که مربوط به غذا خوردن است، اینها را، بعضی از روایتها ضعیف است، کنار بگذاریم. آن روایتهایی که سندش معتبر است، همه را به دانشکدهی علوم بدهیم، غذاشناسی، راز این را کشف کنند. اینها راز دارد. اگر هفت بار کلمهی زیتون در قرآن آمده است، یکبار کلمهی انجیل، این رازی دارد. در قرآن ندارد، آب یخ بخور، آب سرد بخور. میگوید:آب یخ را به بدنت بریز. «مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ» (ص/42) پیداست آب سرد با بدن. چرا حدیث داریم لباس پنبهای بهتر از پشم است. ما الآن افتخار میکنیم پشم است! نخیر بگو: پنبه است. حدیث داریم برتری نان جو بر نان گندم، مثل برتری اهلبیت است بر باقی مردم. چقدر ما با امام صادق فرق داریم؟ همان مقداری که امام صادق بر باقی مردم ترجیح دارد، نان جو هم بر گندم ترجیح دارد. ارزش نان جو!
آقا کسی نمیخورد، من چه کار به کسی دارم؟ ما اسلاممان را میگوییم. یک سری روایات هست اینها باید بررسی شود. مثلاً در اسلام داریم در خانهسازی، در هر خانهای یک سبزی باشد. یک باغچهی کوچک، ما باغچه را از خانه حذف کردیم برج ساختیم، بعد میبینیم مردم دارند در اینها خفه میشوند، میگوییم: خوب دو کیلومتر عقبتر یک پارک بساز. مقایسه کنید استفاده از باغچهی خانه و پارک دو کیلومتری. یا ده کیلومتری! من این را در یک جایی نوشتم. حدود بیست امتیاز باغچه دارد که پارک ندارد. 20 امتیاز! البته 20 موردش گیر من آمده است. این مهم است.
برگردیم ببینیم اسلام برای پیشگیری چه گفته است. یکی از پیشگیریها برای افراد معلول سفارشاتی است که هنگام آمیزش است.
5- عدالت میان فرزندان در محبت
یکی از پیشگیریها محبت مساوی است. بچهها به هم حسود هستند. چرا؟ برای اینکه پدر و مادرها یکی را میبوسد، یکی را نمیبوسد. به یکی محبت میکند و به یکی نمیکند. این بچه عقدهای میشود. بچههای یوسف گفتند: یوسف پیش پدرمان محبوبتر از ما است. حالا که محبوبتر است باید این یوسف را سر به نیست کنیم. در چاه بیاندازیم. آنوقت دیگر پدر ما یوسف را نبیند، وقتی یوسف نبود تمام حواسش جمع ما میشود. «یَخْلُ لَکُمْ وَجْهُ أَبیکُمْ» (یوسف/9) «یَخْلُ» یعنی خالی میشود. «وَجْهُ» صورت پدر ما خالی میشود. یعنی دیگر ما جای یوسف را پر میکنیم.
پدر و مادر باید بچهها را یکطور قرار بده. اگر برای دختر دوم جهازیه میخریم، به دختر اول بگوییم: آقا هرچه برای تو میخریم، برای این هم میخریم. یعنی طوری باشد که دختر در خانه احساس نکند بابا به او داد و به ما نداد.پیشگیری از حسادت خواهر و برادر با عدالت… پدر و مادر اگر عادل باشند، حتی حدیث داریم که اگر در وصیت کسی وصیتاش عادلانه نباشد، مثلاً بگوید: به او اینقدر بدهید، به او اینقدر بدهید. این از گناهان کبیره است. پدر و مادر باید عادل باشد.
یک زنی داشت میرفت. دو تا بچه بغلش بود. یعنی این طرف و آن طرفش دو تا بچه بود. سه تا خرما داشت. یک خرما به او داد، یک خرما به او داد، آن خرمای سوم را به دقت نصف کرد که عدالت شود. نسفش را به این داد، نصفش را به او داد. حضرت امیر صحنه را که دید، فرمود: خانم تو به خاطر این روح عدالتی که داری، اهل بهشت هستی. که حتی یک خرما را با دقت نصف کردی. چه کنیم بچههای ما حسود نشوند؟ به آنها محبت کنیم. با آنها مشورت کنیم.
پیشگیری از حرف مفت، مسؤولین مملکتی به قول امروزیها میگویند: پاسخگو، هرکسی بیاید میگوید: آقا ما این کار را کردیم. این کار را کردیم، این موفقیت را داشتیم و اینجاد هم شکست خوردیم. مردم به دولت خوشبین میشوند. میگویند: ببین این آمد عذرخواهی کرد. وقتی از مردم عذرخواهی نمیکنی، بدتر میشود.
یک کسی منبر بود. اسم یک کسی را برد. مرحوم شده بود. آدمی که مرحوم شده باید گفت: «قدس سرّه». یعنی خدا او را رحمت کند. ایشان گفت: فلانی خدا عمرش را زیاد کند. به جای اینکه بگوید خدا رحمش کند، گفت: خدا عمرش را زیاد کند، بعد دید اشتباه کرده است. گفت: نخیر ایشان نمرده است. کسی که یک چنین کتابخانهای داشته باشد، نمرده است. عمرش را زیاد کند. کسی که مسجد می سازد نمرده است، بابا هرچه بیشتر گفت، بدتر شد. از اول بگو آقا اشتباه کردم. آمدم بگویم: «قدس سرهّ» گفتم: خدا عمرت را زیاد کند. اگر یکوقت یک کسی اشتباه کرد، راحت بگوید: اشتباه کردم. طوری نیست. عذرخواهی کند. جلوی خیلی از حرفها گرفته میشود.
6- پیشگیری از گسترش اختلافات خانوادگی
مسألهی دیگر راجع به اختلافات، مسألهی اختلافات هم مسألهی مهمی است. قرآن میگوید: همین که خوف دارید که زن و شوهر با هم درگیر شوند و «وَ إِنْ خِفْتُمْ» نمیگوید: «و ان وقع» این را پیشگیری میگویند. اگر نگران هستید، «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما» فوری بلند شوید قیام کنید، «فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها» (نساء/35) زن و شوهر یک گفتگوهایی دارند که آدم نگران این گفتگوها به شقاق برسد. یعنی دو تکه شوند. میگوید: فوری پیشگیری کنید، قبل از اینکه به دادگاه برسد. یک شاهد از فامیل مرد، یک شاهد از فامیل زن بیایند بنشینند کدخدا منشی حل کنند. آنوقت فایدهاش چیه؟ دادگاه خانوادگی، کدخدا منشی، 1- سرعت درونش است. دولت وقتی دادگاه خانواده میرود، میبینی باید چند ماه بدوی. دقت دارد. چون فامیل، فامیل را میشناسند. قاضی که حالات دختر و پسر را نمیداند. عروس و داماد، زن و شوهر را نمیداند. سرعت دارد، دقت دارد. هزینه ندارد. الآن تلفن میکنیم شب میآیند، فردا میآیند. سرعت دارد. دقت دارد. خرج دارد.
آبروریزی نیست، کسی نمیفهمد. وقتی زن و شوهر با هم دعوایشان است میروند دادگاه، قاضی و منشی و تلفنچی و همه میفهمند. سرعت، دقت، بدون آبروریزی، بدون خرجی. تازه با سوز است. غذایی که رستوران بپزد، که سوز نیست. او میپزد که جیبت را بگیرد. نوکر جیب تو است. ولی غذایی که مادر برای بچه میپزد، خیلی مهم است. روی سوز است.
من یک روز به آیت الله العظمی گلپایگانی، خدا رحمتش کند. گفتم: تمام طلبههای مدرسهی شما بعد از انقلاب مفید بودند. آخوند بیفایده در مدرسهی شما نبود. فلانی، فلانی، فلانی اسم بردم. گفتم: همهی اینها طلبهی مدرسهی شما هستند. به ایشان که اینها را گفتم، مثلاً آقای همین رئیس جمهورمان، آقای دکتر روحانی، امام جمعهی اصفهان. آقای اختری، آقای ری شهری، آقای محمدی گلپایگانی، آقای دری نجف آبادی، گفتم: سی، چهل طلبه در این مدرسه بودند، همه اینها بعد از انقلاب مفید بودند، بعضیهایشان هم امام جمعه شدند، نویسنده شدند. بعضیهایشان مجتهد شدند. ایشان میدانید چه گفت؟ خدا رحمتش کند. گفت: وقتی من کمک به طلبه میکنم، عین مادری که به بچهاش شیر میدهد. روی عشق این کار را میکنم. عشق خیلی مهم است.
یک کنگرهی بینالمللی پزشکی بود، از جای دیگر هم آمده بودند، بنده هم دعوت کردند، برای اینکه طب را از نظر قرآن و روایت، آیاتش را بخوانم. ما نشسته بودیم که نوبت ما شود. یک پزشکی داشت مقاله میخواند، گفت: یک پژوهش و تحقیقی کردند اگر یکی غذا میخورد، با عشق غذا بخورد، با اشتها نگاهش کنی، شما هم گرسنهات میشود. اما اگر کسی اشتها ندارد، فیلم بازی میکند غذا میخورد، شما نگاهش میکنی، گرسنهات نمیشود. یعنی اشتهای درونی اثر میگذارد.
آن خانوادهای که با هم قهر هستند، از فامیل میآیند، آن فامیل دلشان به حال این عروس و داماد میسوزد. این سوز درونی کار خودش را میکند. ولی زن و شوهر از یک شهر، قاضی از یک شهر دیگر. این سوز ندارد. چون سوز ندارد، اثر هم ندارد.
برای پیشگیری از اختلافات خانوادگی، کدخدا منشی قصه را حل کنید. برای پیشگیری از یک سری از گناهان را باید از جلو گرفت. یعنی مثلاً خلوت با اجنبیه. وقتی خلوت با اجنبیه هست، قرآن راجع به شیطان میگوید: گام به گام جلو میآید. اول نگاهش میکنیم، بعد شوخی میکنی، دست میدهی، بعد همینطور یک ذره یک ذره، تا شما را به جایی ببرد که خودش میخواهد. و لذا گفته: «خُطُوات»، «خطوه» یعنی گام. «خُطُواتِ الشَّیْطان» (بقره/168) یعنی شیطان گام به گام، ساعت اول نمیگوید: از خواب بلند شدی، برو هروئینی شو. اول میگوید: حالا یک سیگار طوری نیست. بعد میگوید: یک بست هم طوری نیست. آدم با یک بست معتاد نمیشود. یک ذره یک ذره، گام به گام! خلوت با اجنبیه گیر دارد. زن نامحرم است، نمیتوانی در خانه نماز بخوانی. در بسته باشد، نمیشود. باید در باز باشد. پیشگیری است.
7- بزرگترین آیه قرآن برای جلوگیری از اختلافات در معاملات
در معاملهی اقتصادی، بزرگترین آیهی قرآن آیهی این تنظیم اسناد تجاری است. یک صلواتی بفرستید من پیدا کنم. (صلوات حضار)
در قرآن هیچ آیهای از این بزرگتر نیست. آیه از اینجا شروع میشود، تا اینجا! هیچ جای قرآن آیهای نداریم که یک صفحه باشد. بزرگترین آیات قرآن برای پیشگیری از اختلاف در معاملات است. آخرش میگوید: «أَدْنى»، «اقسط»، «اقوم»، اینکه گفتم این را بنویسید، این را شاهد بگیرید، این کار را بکنید، حالا بد نیست برایتان بخوانم. بسم الله الرحمن الرحیم «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا» ای مؤمنین، «إِذا تَدایَنْتُمْ بِدَیْنٍ» اگر شما بدهکار هستید. «ِبدَیْنٍ» یعنی ولو دین کوچک، حتی اگر یک قاشق چایخوری بدهکار هستی، «إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى» زمانش باید معین باشد. دو ماه، سه ماهه، سی روزه، ده روزه، زمان دقیق، دین هم ریز باشد، میگوید: «فَاکْتُبُوهُ» با امر گفته بنویسید.خوب حالا من که سواد ندارم. در مکه نازل شده است. در صدر اسلام باسواد نبود. میگوید: ببین بروید یک باسواد پیدا کنید. «وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کاتِبٌ» یک کاتب پیدا کنید، او بنویسد. کاتب هم عادل باشد.«بِالْعَدْلِ» حالا به کاتب میگوییم بیا، ناز میکند. میگوییم: چرا ناز میکنی؟ میگوید: کاتب حق ندارد ناز کند. «وَ لا یَأْبَ کاتِبٌ» کاتب حق ندارد ناز کند. «کَما عَلَّمَهُ اللَّهُ» به شکرانهی اینکه خدا سوادت داده، حالا بنویس. «فَلْیَکْتُبْ» خوب حالا کاتب میخواهد بنویسد. من کاتب هستم میخواهم بنویسم. چه بنویسم؟ طلبکار میگوید: بنویس، ده میلیون! بستانکار میگوید: نخیر، ببخشید. بدهکار میگوید: نه میلیون، بستانکار میگوید: ده میلیون. چون آن کسی که بستانکار است، میخواهد بیشتر بگیرد. میگوید: نه میلیون یا ده میلیون؟ میگوید: «وَ لْیُمْلِلِ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ» هرچه بدهکار میگوید باید نوشت. چون بستانکار که میخواهد بگیرد. ببینید بدهکار چقدر قبول دارد؟ «عَلَیْهِ الْحَقُّ» آن کسی که حق علیهاش است، یعنی بدهکار است. منتهی خوب پس حالا که خدا به من بدهکار گفته هرچه تو بگویی مینویسم. پس من هم… میگوید: نه حق سوء استفاده نداری. «وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ» تقوا داشته باش. گفتیم در دیزی باز است، حیای گربه کجاست؟ گفتیم هرچه بدهکار میگوید تو بنویس. ولی تو هم سوء استفاده نکن. «وَ لْیَتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ». «وَ لا یَبْخَسْ مِنْهُ شَیْئاً» کمش نگذاری. هرچه حق است. حالا اگر «فَإِنْ کانَ الَّذی عَلَیْهِ الْحَقُّ سَفیهاً» اگر آن بدهکار خل بود، یا ضعیف بود، «أَوْ ضَعیفاً أَوْ لا یَسْتَطیعُ أَنْ یُمِلَّ» نمیتوانست حرف بزند، لال بود، «هُوَ فَلْیُمْلِلْ وَلِیُّهُ» ولیش بگوید. بگوید: آقا بنویسید که ایشان نه میلیون بدهکار است. منتهی باز «وَلِیُّهُ بِالْعَدْلِ» عدالت. خوب حالا نوشتیم، بس است. میگوید: نه! «وَ اسْتَشْهِدُوا شَهیدَیْنِ» دو تا شاهد هم از مردها بگیرید. حالا اگر دو تا مرد نبود یک مرد و دو زن. این دو زن معنایش این نیست که زن نصف مرد است. چون زن عاطفی است، و در این کارها حساس است. یکجا زن تیزهوشترین آدمها است. مثلاً یک زن برود یک جایی پنجاه نفر عروسی باشند، پنجاه رقم پیراهن پوشیدند. پنجاه تا را میآید نقل میکند. دختر فلانی رنگ لباسش این بود. پسر فلانی این بود. ولی حالا مثلاً بگو چک فلانی… میگوید: چک و سفته برو دنبال کارت! هرکسی روی یک چیزی حساس است. من خودم آیه و حدیث، نکته باشد به آسمان میپرم. اما طبع شعرم نمیگیرد. یعنی چند تا طاقچه کتاب شعر دارم. هی میخوانم روح من تحویل نمیگیرد. هرکسی یک گرایشی دارد.
مرد در مسائل اقتصادی گرایشاش قوی است. زن قوی نیست. در عوض زن یک جاهای دیگر قوی است، مرد قوی نیست. در آخر میگوید: حالا اگر به شاهد گفتیم: بیا شهادت بده، میگوید: او هم ناز نکند. کاتب ناز نکند که بنویسد، شاهد هم ناز نکند هی گواهی بدهد. بعد میآید میگوید: حالا اگر یک قاشق چایخوری بود یا اگر یک ماشین کشیتی آهن، میگوید: قاشق چایخوری و کشتی آهن یکسان است. چون بدهکار است باید بنویسی. «وَ لا تَسْئَمُوا أَنْ تَکْتُبُوهُ صَغیراً أَوْ کَبیراً» صغیر قاشق چایخوری باشد. یا کبیر، کشتی آهن باشد. مال مردم باید قشنگ سند باشد بنویسید.
خوب چرا اینقدر دقت کردیم؟ بنویسید. سواد ندارید، کاتب بگیرید. کاتب ناز نکند. کاتب چیزی را بنویسد که بدهکار میگوید. بدهکار تقوا داشته باشد. کمش نگذارد. اگر بدهکار لال است یا خل است، ولی او، ولی او عادل باشد. ولی او حق بگوید. شاهد هم بگیرید. شاهد هم ناز نکند. خوب این همه دستور برای چه است؟ میگوید: این دستورها به خاطر این است که «ذلِکُمْ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أَقْوَمُ لِلشَّهادَهِ وَ أَدْنى» (بقره/282) به خاطر محکمکاری است. برای اینکه بعد اختلاف نشود.
اگر این زن و شوهرها یک خرده همدیگر را تحمل کنند، نصف این پروندههای دادگستری حل میشود. آقا این حالا یک فحش داد. قورتش بده! نه! حالا که گفت: فلانی، بگویم: من نفهم هستم؟ بابات نفهم است. ننهات نفهم است. جد و آبادت نفهم است. همه کس و کارت نفهم است. او بلند میشود لگد میزند، او هم بلند میشود شیشه میشکند. میگوییم بابا یک مرتبه گفت: نفهم، قورتش بده! از پیغمبر یاد بگیرید. به پیغمبر گفتند: خل هستی. «إِنَّا لَنَراکَ فی سَفاهَه» (اعراف/66) تو سفیه هستی. فرمود: «لَیْسَ بىِ سَفَاهَهٌ» (اعراف/67) نه من خل نیستم. به پیغمبر گفتند: «إِنَّا لَنَراکَ فی ضَلالٍ مُبینٍ» (اعراف/60) تو منحرف هستی. فرمود: «لَیْسَ بىِ ضَلَالَه» (اعراف/61) نه من منحرف نیستم. یک خرده تحمل کنیم. آخر به خاطر یک خرده تحمل نکردن، حالا که چنین شد پس… کشتی میگیریم. انوقت قوهی قضاییه باید چه پولی خرج کند. پلیس، نیروی انتظامی، زندان، دادگاه، پرونده، آنوقت پول این را باید دولت بدهد، دولت هم مالیات میگیرد. دودش در چشم خودمان میرود.
برای پیشگیری از اختلافات اسناد تجاری را با دقت تنظیم کنیم. برای پیشگیری از اختلافات از فامیل زود بیایند قصه را حل کنند به دادگاه خانواده کشیده نشود. برای پیشگیری از غذای حرام، غذای حلال بدهیم. برای پیشگیری از جرم باید لقمهها حلال باشد. لقمهی حرام انسان را مجرم میکند. بالاترین جرم کشتن امام حسین است. روز عاشورا فرمود: شما که جمع شدید مرا بکشید، چون لقمهی حرام در شکمتان است. اگر میخواهید جرمی نشود باید لقمهها را حلال کرد. یعنی وضع اقتصادی، وضع سیاسی، وضع آموزش و پرورش، فرهنگی، اگر همه دست به دست هم شویم جرم کم میشود. وگرنه کاهش جرم و پیشگیری از جرم کار یک فرد و گروه نیست.
خدایا هرچه خلاف کردیم، جرم ما را ببخش و بیامرز. ملت و دولت ما را حمایت کن، لطف کن، که ما روز به روز جرممان کم شود. مجرمین حرفهای را که قابل نیستند نابود کن. جرمهایی که ناخودآگاه از ما سر میزند، و ما توجه نداریم که این کاری که میکنیم بند به چه آثاری هست. یک بچه فکر میکند چراغ را خاموش کرد، دوید. فکر میکند خوشمزه بود. در عروسی لامپ را خاموش کردیم، دویدیم. خوب فهمیدی چه کردی؟ چند تا بشقاب شکست، چند نفر از پله افتادند، چند تا کفش گم شد. چقدر بچه جیغ زدند. چقدر آبروی صاحبخانه ریخت؟ همهی اینها را پای ما حساب میکنند. «وَ نَکْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُم» (یس/12) آثار، ما یک گناهانی کردیم که ممکن است هزارها نفر آسیب ببینند. همینطور آب پنیر را پای درخت خیابان ریختیم. همین! می دانی این درخت چقدر خرجش شده است؟ میدانی آب پنیر شور درخت را خشک میکند. میدانی یک درخت سبز را خشک کردن، چه عوارضی دارد؟ گناهان را کم نگیریم.
خدایا خودت تقوای قوی که ما را از همهی گناهان حفظ کند، به همهی ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- توصیه قرآن، برای پیشگیری از فساد و فحشاء در جامعه چیست؟
1) اقامه نماز
2) نهی از منکر
3) ذکر و دعا
2- شیوه حضرت لوط در برخورد با مجرمان و گنهکاران چه بود؟
1) دستگیری گنهکاران
2) دعوت آنان به ازدواج
3) طرد آنان از جامعه
3- منشأ توطئه برادران یوسف برای به چاه انداختن او چه بود؟
1) احساس عدم عدالت پدر در محبت
2) به نبوت رسیدن حضرت یوسف
3) جدایی برادران و یوسف
4- برنامه اسلام برای پیشگیری از گسترش اختلافات خانوادگی چیست؟
1) جواز طلاق
2) دادگاه خانوادگی
3) حرمت طلاق
5- بزرگترین آیه قرآن، برای پیشگیری در چه اموری است؟
1) امور اقتصادی
2) امور اخلاقی
3) امور خانوادگی