موضوع: راه خود یا راه خدا؟
تاریخ پخش: 18/07/98
1- دین و آیین، در زندگی همه انسانها
2- راه خود و دیگران، همراه با خطا و پشیمانی
3- آفات و آسیبهای نظام قانونگذاری بشری
4- پیروی از اکثریت، در مسایل اجتماعی، نه اعتقادی
5- سفارش اسلام، تبعیت از امامان معصوم علیهمالسلام
6- قوانین الهی، فطری است و پایدار
7- هستی برای بشر، و بشر برای بندگی خدا
8- حمایت زبانی، همراه با تسلیمبودن عملی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چون چهل سال در تلویزیون حرفهایی زدیم، دوستان گفتند که آن نسلی که قبلها بودند، مرد شدند، خانم شدند، خانهدار شدند، بعضیهایشان پدربزرگ شدند. نسل نو را باید شما یک دور اصول عقاید بگویید که ما پذیرفتیم. یکی دو تا بحث شد، این بحث سوم به نظرم که اصلاً لازم است ما دین داشته باشیم؟ مردم زندگی کنند، چه کار دارید اصرار دارید که مردم حتماً دین داشته باشند؟ دین چرا؟ یک بخش را گفتیم، یک بخش دوم ماند. دلیل دین، فلسفهی دین، چرایی دین؟
ببینید در جلسه قبل گفتم: انسان بی دین نمیشود.
1- دین و آیین، در زندگی همه انسانها
دین یعنی راه، بالآخره هرکسی با یک کسی دوست است و با کسی قهر است، یک غذایی میخورد و یک غذایی نمیخورد. یک فکری دارد و یک فکری مخالفش است. تمام افکار و باورهای انسان دین انسان است. بت پرستها هم دین دارند. خداوند به بتپرستها میگوید: «لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِىَ دِین» (کافرون/6) یعنی شما هم که بت پرست هستید، دین دارید منتهی دینتان بت است. ما نمیتوانیم بی خط باشیم. منتهی راهمان را از کجا بگیریم؟ اینجا سه تا راه بیشتر نداریم. موضوع اول اینکه [پای تخته مینویسند] دین برای چه؟ این سؤال است. پاسخ: دین همان باورها و عملهاست. باورش آمده این مجسمه سنگی، این بت مفید است. یک کسی میگوید: نه این غلط است. بدون راه نمیشود. کدام راه برویم؟ کدام باور. [پای تخته] سه راه داریم. 1- بگوییم: راه خودم. هرچه خودم دوست دارم، همان را انجام میدهم. من کار به هیچی ندارم. یکی بگوییم: راه دیگران. حالا دیگران باز چند رقم هستند. دیگران نیاکان باشد. من ببینم آباء و اجداد ما چطور بودند، این نیاکان است. یا دین غرب، ببینیم غربیها سبک زندگیمان، عقاید ما غربی باشد. یا شرقی باشد. یا مسئولین باشد. ببینیم بزرگان ما چه میگویند ما همان راه بزرگان را برویم.
2- راه خود و دیگران، همراه با خطا و پشیمانی
راه سوم، راه خداست. روی این سه کلمه، دو سه کلمه حرف بزنم. این درست است بگوییم: من نیاز به پیغمبر و دین ندارم. هرچه خودم خوشم میآید انجام میدهم. این راه درست نیست. چرا؟ برای اینکه هر انسانی صدها هزارها بار پشیمان شده و پشیمانی یعنی راهی که رفتم، غلط کردم. انسان که پشیمان میشود، یعنی چه؟ یعنی انتخاب من درست نیست. این همه آمار طلاق برای چیست؟ آمار طلاق یعنی در انتخاب اشتباه کردم. اگر فرض کنید شش میلیارد جمعیت روی کره زمین است و هر آدمی صد بار پشیمان شده باشد، شش میلیارد ضرب در صد میشود ششصد میلیارد بار پشیمانی، یک پشیمانی کافی است برای اینکه عقل ما ناقص است. تا چه رسد به صد بار و تا چه رسد به ششصد هزار بار. راه خودمان غلط است که انتخاب کنیم به دلیل اینکه ما عقلمان کم است. سوادمان کم است. خبر از آینده نداریم. عمق چیزها را شناخت نداریم. راه خود غلط به دلیل پشیمانی. 2- راه دیگران؛ این را شما فکر کنید. بگوییم: آقا ببینیم نیاکان به بت پرستان میگفتند: چرا بت میپرستید؟ میگفتند: «إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا» (زخرف/22) پدران ما بت میپرستیدند، ما هم بت میپرستیم. یا ببینیم «الناس على دین ملوکهم» پادشاهان و رئیس جمهورها و مسئولین چه میکنند، یا بگوییم غربیها و شرقیها چه میکنند؟ از دیگران بگیریم. دیگران چه باشد؟ محیط باشد، خانواده باشد. فامیل باشد. راه دیگران هم غلط است. چرا؟ سی ثانیه دیگر میخواهم بگویم. شما در این سی ثانیه فکر کنید.
کسی هست بگوید؟ راه دیگران هم غلط است. چون همینطور که من پشیمان میشوم، دیگران هم پشیمان میشوند. با هم بگویید. پشیمان میشود… به همان دلیلی که میگویم راه خودم نه، چون پشیمان میشوم. من بگویم: شما چه میگویی؟ خوب شما هم پشیمان میشوی. شما ببینی من چه میگویم، خوب من هم پشیمان میشوم. چون پشیمانی در کار است، نه راه خود، نه راه دیگران. دین یعنی راه خدا. چون خدا خلق کرده، او میداند چه ساخته است. قرآن یک آیه دارد، میگوید: «أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیر» (ملک/14) او که خلق کرده میداند چه ساخته است و قانون من هم باید او بدهد. علاوه بر تجربه، میگویند: قانون آمریکا، تا حالا 25 بار قانون اساسیاش عوض شده است، آنوقت من ببینم آمریکاییها چه میگویند؟ خودشان 25 بار غلط کردند. غلطی بوده که خودشان اقرار کردند و الا دائماً غلط میکنند.
اسمش از ذهنم پرید ولی این را دیدم در کتابی که در فلان کشور 119 بار قانون اساسیاش عوض شده است. حالا چرا نرویم در کشورهای دنیا، نیروی انتظامی صبح میگوید: خیابان یک طرفه، فردا میگوید: دو طرفه، بعضی از میدانها را چند بار هی تغییر نام میدهند. یک روز میگویند: میدان چه، یک روز میگویند: میدان چه. گوشهای از خیابان را باز میکنند میگویند: اینجا برای دوچرخه سوارها، بعد پاک میکنند، میگویند: نه، ماشین سوارها. خانههایی که خراب میکنند و میسازند یعنی چه؟ یعنی این نقشه برای بیست سال پیش است و امروز به درد نمیخورد. شرایط عوض میشود. زمانی که ایران بمباران شد، مهندسین ایران میگفتند: هرکس میخواهد خانه بسازد باید یک چیز هم بسازد… سنگر، پناهگاه بسازد. چرا؟ برای اینکه محیط جنگ است و فکر آدم عوض میشود.
به هر حال حرف تمام… انسان بی راه نمیشود. انسان باید یک راهی را برود. باید بعضی جاها بگوید: بله و بعضی جاها بگوید: نه، بعضی جاها برود و بعضی جاها نرود. رفتار و کردار هرکسی دینش است. پس انسان بی راه نمیشود. راه هم سه راه بیشتر نداریم. یا راه خودم نه، چون پشیمان میشوم. یا راه دیگران آن هم نه، چون آنها هم پشیمان میشوند. راه راه خداست. این دلیل دین ماست و روانترین استدلال است.
3- آفات و آسیبهای نظام قانونگذاری بشری
قوانین بشر مشکلاتی دارد. اول اینکه متغیر است. آفات، یعنی آسیبهای قانونهای بشری. سازمان ملل چه کرده؟ الآن یک چیز دیگری هم که هر نفس کشی این قصه را میفهمد. حق وتو یعنی چه؟ حق وتو یعنی اینکه اگر همه دنیا گفتند: بله، من تنهایی میگویم: نخیر! این بدترین نوع زور و قلدری است. همه بگویید من همه را وتو میکنم. تا وتو روی کره زمین هست، عدالت نیست. تمام… تازه این دموکراسی که میگویند بخاطر مصلحت روزگار ما میگوییم دموکراسی وگرنه چه کسی گفت: اگر 51 نفر گفتند: الف، 49 نفر گفتند: ب، بگوییم: زنده باد الف، چرا؟ برای اینکه یک رأی بیشتر آورد. حالا اگر کسی یک رأی بیشتر آورد یعنی کارهایش درست است؟ مگر ایران به بنی صدر رأی یازده میلیونی نداد بعد فهمیدند اشتباه کردند؟ مگر یازده میلیون اشتباه نکردند؟ همان آدمهایی که تک تکشان پشیمان میشوند با هم ممکن است… بگویید… با هم پشیمان شوند. همینطور که آدم تنهایی گم میشود ممکن است با هم، هم گم شود.
مکه دیدم یک کسی گریه میکند. گفتم: چته؟ گفت: گم شدم. گفتم: خوشا به حالت، تو تنهایی گم شدی، ما با کاروان همه با هم گم شدیم. (خنده حضار) این خندید… همینطور که تک تک اشتباه میکنند، ممکن است جمع هم اشتباه کنند. حق وتو یعنی عدالت بی عدالت، یعنی زور. منتهی سیستم حکومت، یک راهی را باید برویم. پنج راه داریم، این پنج راه، این همه پرسی بهترینش است، نه اینکه بی عیب باشد، بهترین است. نه بی عیب است. راههایی که حکومت تعیین میکنند، راه تشکیل حکومت، [پای تخته مینویسند] 1- کودتا، 2- جانشینی، 3- اکثریت، 4- اقلیت، 5- هیچکدام.
کودتا درست است؟ نه، کودتا یعنی یک جمعی بیایند یک عده را بگیرند و ببندند و بکشند و حکومت را دست بگیرند. کودتا دلیل بر حقانیت نیست. رضاشاه کودتا کرد. یعنی حق است؟ صدام کودتا کرد؟ یعنی حق است. کودتا دلیل بر حقانیت نیست. پس کودتا برود. جانشینی هم زور است. چه کسی گفت: اگر خاندان آل سعود حاکم شدند وقتی مردند باید پسرش حاکم شود؟ رضاشاه رفت باید پسر رضاشاه، پسر رضاشاه باید پسر پسرش، چه کسی گفت اگر من پیشنماز هستم، وقتی مردم باید پسرم پیشنماز باشد. ممکن است مردم مرا قبول داشته باشند، پسرم را قبول نداشته باشند. این جانشینی هم تحمیل است. پس کودتا زور است. جانشینی تحمیل است.
4- پیروی از اکثریت، در مسایل اجتماعی، نه اعتقادی
اکثریت مثل قرعه است. اکثریت آدم را از بن بست بیرون میآورد. چون نمیدانیم این باشد یا آن، میگوییم: رأی بدهید هرکس بیشتر شد. مثل قرعه، قرعه یک موتور است، دو نفر میگویند تقاضا میکنند. میگوییم: حالا قرعه بکشید. موتور را نمیشود نصف کرد. قرعه میکشیم، ممکن است قرعه حق نباشد. ممکن است این قرعه به نام کسی بیاید که نه تا موتور دیگر هم دارد. هیچ دلیل بر این نیست که اگر قرعه به نام این آمد حق این است. قرعه نشانه حقانیت نیست.
قرعه مثل استخاره است. یک کسی گفت: آقای قرائتی ما استخاره کنیم خوب است؟ گفتم: نه، استخاره یعنی از تردید بیرون بیا. یا این یا آن، معنایش این نیست که اگر خوب آمد حتماً این ازدواج موفق است و حتماً این تجارت هم سود خواهد کرد. استخاره یعنی از بن بست بیرون بیا. مثل قرعه است. قرعه یعنی از بن بست بیرون بیا. اکثریت یعنی از بن بست بیرون بیا. ولی اکثریت نشان حقانیت نیست. اگر 49 نفر گفتند: ب و 51 نفر گفتند: الف، بگوییم: حق با الف است. نه یک چنین دلیلی نیست. اقلیت هم زور است که بگوییم: یک پارلمانی و مجلسی بیاید و یک نفر را تعیین کند. اسلام چه میگوید؟ دین میگوید و اسلام میگوید، من به شما اینطور میگویم. رهبر شما چه کسی باشد؟ دستتان را در دست چه کسی بگذارید؟ 1- اول میگوید: نه، این یکی نه، مفسد، نه. چرا؟ قرآن میگوید: «لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ» (اعراف/142) از مفسد پیروی نکن. پس مفسدین کنار بروند.
مسرف، ولخرج آن هم نه. «أَمْرَ الْمُسْرِفِینَ» (شعرا/151) مسرف، مفسد، هیچکدام. غافل، نه! «لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا» (کهقف/28) از کسی که قلبش از یاد خدا غافل است، نه. «کُلَّ حَلَّاف» یک مشت گفتند: گوش به حرف این نده. جاهل، نه! «سَبِیلَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ» (یونس/89) «لا یعلمون» یعنی جاهل است، نه. هواپرست نه، «و لا تتبّع اهوائهم» اینهایی که دنبال هوا و هوس فکر میکنند، نه. شما ببینید صدام هم عراق را چقدر ضربه زد، هم ایران و هم کویت، سه کشور را به هم ریخت بخاطر اینکه به هوس افتاد که قهرمان عرب شود. سردار قادسیه و قهرمان عرب! چون هوس کرد سردار شود، گفت: بگیرید، بزنید، هرکاری میکنید بکنید که من باید سردار باشم. مثل یک جنایتکار دنیا را به هم میریزد. هواپرست نه، ظالم نه، مفسد نه، مسرف نه، «ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ» (مائده/77) سابقهاش خراب است، قبلاً منحرف بوده، نه.
5- سفارش اسلام، تبعیت از امامان معصوم علیهمالسلام
ما اینها را گفتیم، پس چه کسی آره. باید یک کسی باشد معصوم، اسلام میگوید: دین میگوید: دستتان را در دست معصوم بگذارید. معصوم کیست؟ گناه نمیکند و فکرش هم نمیکند. مگر میشود؟ بله، خود شما هم که اینجا نشستید، در بعضی کارها معصوم هستید. چطور؟ یعنی گناه در عمرتان نکردید، فکرش هم نکردید. یکی از گناهان این است که آدم بالای منار برود و خودش را پرت کند. در عمرتان نکردید و فکرش هم نکردید. آب لجن در جوب خیابان را بخورد. نه خوردم و نه فکرش را کردم. با بنزین خودمان را بسوزانیم. نه کردیم و نه فکرش را کردیم. چرا؟ برای اینکه میدانیم آتش زدن با بنزین چقدر بد است. آب لجن چقدر بد است. از منار پرت شود چقدر فاصله زیاد است و بد است. هرجا را بدانیم بد است نمیکنیم، آن گناهانی که میکنیم نمیدانیم چقدر بد است. یک صلوات بفرستید (صلوات حضار)
هر گناهی میکنیم بدیاش را نمیدانیم. مثلاً نمیدانیم ربا چقدر است. هی رو بانک، رو بانک، در خیابان میبینی که… گاهی چهل خیابان میروی یک کتابفروشی نیست. ولی در یک خیابان گاهی چهل بانک است. بعد سرمان به سنگ میخورد و برمیگردیم. رهبرمان چه کسی باشد؟ دین بگوید. چطور بندگی کنیم؟ دین بگوید چطور بندگی کنیم. اگر انسان را به حال خودش وا بگذارند، همان چوپانی میشود که خدایا کجایی سرت را شانه کنم و چه و چه… چه غذایی بخوریم؟ قرآن گفته: «کلوا، کلوا» هفت هشت تا «کلوا» است یعنی این غذا را بخور. «لا تأکلوا، لا تأکلوا» این غذا را نخور. سبک زندگی همین است، چه بخوریم، چه نخوریم؟ با چه کسی باشیم؟ «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ» (توبه/119) با چه کسی نباشیم؟ «لا تَکُنْ کَصاحِبِ الْحُوتِ» (قلم/49) با این آدم باش، با این آدم نباش. با این رفیق باش، با این رفیق نباش. همسر که باشد؟ این رقم آدم سراغ شما آمد، همسر خوبی است. با این صفات همسر بدی است. با چه کسی رفیق شویم؟ این رقم آدم خوب است، با چه کسی رفیق شویم؟ با کسی رفیق شو که نماز میخواند. چون اگر رفیق شما نماز نمیخواند یعنی لطف خدا را نادیده میگیرد. برای خدا تشکر نمیکند، کسی که برای خدا تشکر نکند، برای تو هم تشکر نخواهد کرد. به پدر و مادرش خدمت میکند یا نه؟ کسی که خدمات بابا و ننه را نادیده گرفت، تو هم رفیق شوی و به او خدمت کنی، کسی که خدمات پدر و مادر را نادیده گرفت، خدمات تو را هم نادیده خواهد گرفت. رفیقهای قبلی، کسی که رفیقهای قبلیاش را رها کرد، تو هم رفیقش شوی، ولت خواهد کرد.
در انتخاب همسر، در ریز و درشت، قانون باید قانون خدا باشد. قانونهای دیگر متغیر است. محدود است. همراه با عوارض است. ممکن است یک دین یک جایی و یک قانون یک جایی مفید باشد، اما عقبهاش، صابون لباس را پاک میکند اما در عوض استحکام لباس کم میشود. بعضی از قرصها درد دندان را کم میکند، درد گوش پیدا می کند. برای گوش خوب است، برای چشم خوب نیست. انسان چون علمش محدود است یک جایی را توجه میکند و یک جایی را غفلت میکند. دین باید از طرف خدا باشد. دین برای چیست؟ ما قانون میخواهیم، قانون بشری هم ضعیف است. کودتایش نه، جانشینیاش نه، این کسی که ما را ساخته باید قانون ما را بدهد.
خدا رحمت کند نواب صفوی را، بیان از ایشان است. میگفت: همینطور که هر کالایی که میخرید، مهندس قانون میدهد که این را ساخته، شما هم باید قانونتان را مهندسی بدهد که شما را ساخته است. حالا…
6- قوانین الهی، فطری است و پایدار
قوانین الهی، فطری است. دین کهنه میشود، ابدا. شما یک مسأله دینی بگو که کهنه شده است. دستور به تعقل کهنه شده؟ دستور به مشورت کهنه شده؟ استفاده از طیبات کهنه شده؟ بندگی خدا کهنه شده؟ تحصیل کهنه شده؟ حقوق کهنه شده؟ منتهی دست ما از اسلام خالی است. حالا یک ذره یک ذره من، دارد چشمهایم باز میشود. شصت سال است آخوند هستم. پانزده سالگی طلبه شدم الآن 75 سال دارم. بعد از شصت سال در حوزه و مطالعه و قرآن و تفسیر، حالا فهمیدم اصلاً نفهمیدیم دین چیست. رفتیم وزارت اطلاعات سخنرانی کنیم برای پرسنلش، گفتم: شما اطلاعات در قرآن کار کردید؟ به هم نگاه کردند. گفتم: من یک دور قرآن را به قصد اطلاعات میخوانم. از اول قرآن شروع کردم با نگاه اطلاعاتی. سیصد، چهارصد آیه و حدیث گیرمان آمد. نوشتیم دادیم به اداره اطلاعات و وزرای قبل و حال… دیروز از آنجا آمدند و گفتند: ما این را چاپ میکنیم. من که اطلاعاتی نیستم. من سیکل هم ندارم. من هشت کلاس هم نخواندم، من شش کلاس خواندم. الآن پنج شش کتاب ما در دانشگاه تدریس میشود. دو هزار و ششصد نکته حقوقی در قرآن پیدا کردیم. حقوق کیفری، جزایی، حقوق بین الملل، حقوق زن و حقوق چه و چه… دست ما از اسلام خالی است. در عوض چیزهایی که باید بدانیم، نمیدانیم.
به امید روزی که در آموزش و پرورش و دانشگاه و حوزه یک انقلابی شود، خاک باغچه را عوض کرد. هر علمی مفید است روی چشم و هر علمی فایده ندارد، کنار بگذاریم. بچههای نسل نو را کلهشان را پر میکنیم از اطلاعات بی خاصیت، بعد دیپلم و لیسانس است ولی هیچی بلد نیست. آموزش و پرورش خوب است، خاکش را باید عوض کرد. باغچه خوب است. خاک باغچه میوههایش همین است که هست. وزیر آموزش و پرورش یکوقت در تلویزیون آمد و گفت: دیپلمه را روز درختکاری بردیم درخت بکارد، دیپلمه بیل را از این طرف دست میگرفت. گفتیم: پسر، بیل از این طرف است. این دیپلم ماست.
آقای دکتر رهبر رئیس دانشگاه تهران آزاد، یک مدتی رئیس دانشگاه تهران بود و یک مدتی رئیس دانشگاه آزاد بود. ایشان میگفت: از فوق لیسانس کشاورزی پرسیدیم: برق چغندر بزرگتر است یا برگ شبدر؟ گفت: نمیدانم. فوق لیسانس کشاورزی، این مدرکها ارزش ندارد. یک کودتایی باید در این کتابهای درسی شود. خیلی اطلاعاتی میخوانیم که هیچ فایدهای ندارد. هر درسی میخوانید بچهها بلند شوید به استاد بگویید: فایده درس چیست؟ جهت اطلاع، من نمیخواهم اطلاع بدهم، کوه هیمالیا چند متر است؟ بگو بوعلی سینا چند کیلو است. مگر هرچه آدم بداند خوب است؟ یک شعار غلطی در ایران آمده که این شعار صد در صد غلط است. میگویند: انسان هرچه را بداند، چه… بهتر از این است که نداند. خوب نخیر غلط است. شما عیبهای مرا بدانی بهتر است؟ پای حرفهای من نمینشینی. من عیب شما را بدانم بهتر است؟ اصلاً دعوت شما نمیآیم. این یعنی چه… قرآن میگوید: خیلی از چیزها را بدانی مضر است. «وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُم و لا یَنفعُهم» (بقره/102) یاد میگیرد ولی ضرر، بنابراین قوانین بشری کافی نیست. قانون باید قانون خدا باشد. بشر درونش مانده است. این هم منتظر ناجی و منجی هستیم بخاطر اینکه حدیث داریم هر دو سه روزی یک کسی رئیس میشود و میگوید: من مشکل را حل میکنم. میآید مثل وزنه بردارها بلند میکند، میبیند نمیتواند زمین میاندازد. یک ده نفر میآیند وسط راه زمین میاندازند. باید همه اینهایی که کلهشان، در فکرشان این است که ما مملکت را اصلاح میکنیم. اصولگرا و اصلاح طلب و شرقی و غربی، هرکسی با هر سلیقهای دو سه روز رئیس شود، ببینیم چه کرد. بعد میبینیم هیچکدام هیچ کاری نکردند.
البته هیچ کدام هیچ کاری نه، کاری که در چشم بزند. مشکل حل نکردند. نه چیزی ارزان شد. نه نرخ دلار کم شد. نه سکه کم شد و نه و نه و نه… حدیث داریم قبل از ظهور امام زمان هرکسی ادعا دارد دو سه روز رئیس میشود، نمیتواند کار کند، بعد مردم منتظر امام زمان میشوند. میگویند: خوب پس اینها نتوانستند، برویم فکر بالاتر کنیم. قله هدف ما این است که دین خدا را از وحی بگیریم.
7- هستی برای بشر، و بشر برای بندگی خدا
اصلاً اگر رهبری ما درست نباشد، کل هستی خراب میشود. یک خرده به من دقت کنید. کل هستی خراب میشود. 1- هستی برای کیست؟ برای ماست. «خلق لکم، سخر لکم» ابر و باد و مه و خورشید برای ماست. خورشید را خدا برای ما آفریده است. دریا و اقیانوس برای ماست. نهنگهای دریا برای ماست. چون در دریا کلی ماهی میمیرند و نهنگها ماهیهای مرده را میخورند. اگر نخورند ماهی مردهها آب دریا را بدبو میکنند، آب دریا بد بو شود تنفس برای ما مشکل میشود. هستی برای ماست. اکسیژن برای ماست. یک کسی میگفت: ما نماز میخوانیم، خدا به نماز ما نیاز دارد؟ گفتم: خدا به تو نیاز دارد؟ خلق خدا هم به تو نیاز ندارد. تو به زنبور عسل نیاز داری، زنبور عسل به تو چه نیازی دارد؟ تو نیاز به اکسیژن داری، اکسیژن چه نیازی به تو دارد؟ تو به جنگل نیاز داری، جنگلها چه نیازی به تو دارند؟ نه که خدا به ما نیاز ندارد، خلق خدا هم نیاز ندارد.
خدا هستی را برای بشر و بشر را برای عبادت آفریده است. عبادت نه نماز، یعنی کار الهی، تحصیل، مشورت، تفریح، آئین همسرداری، هستی برای بشر است و بشر برای عبادت است. این بشری که خدا آفریده و هستی را معطل این بشر قرار داده آنوقت دستشان را در دست آدم نا اهل بگذاریم. ظلم به بشریت است. انسان نیاز به دین دارد. اگر بگویید: چرا کشورهای دیندار عقب مانده هستند؟ جواب این است که اولاً کشورهای بی دین هم خیلیهایشان عقب ماندند. من در کشورهای کمونیستی رفتم، چندتایشان، صف طولانی چهار بانده یعنی چهار نفر پشت رد هم، نه یکی یکی، چهار تا چهار تا برای خرید گوشت یخی، استخوان یخی گوشت خوک، اینطور نیست که حالا هرکس کمونیست است وضعش خوب باشد. دوم اینکه اسم اسلام دارند، خود اسلام که نیست. اگر یک کشوری میگوید: آقا این کشور نماز میخواند پس چرا عقب افتاده است؟ این پوست نماز است. پوست تخمه را بکاری که سبز نمیشود. مغزش هم بکاری سبز نمیشود. باید پوست را با مغز با هم بکاری سبز شود. ظاهر و باطن،
8- حمایت زبانی، همراه با تسلیمبودن عملی
خدا وقتی میخواهد بگوید: صلوات ختم کن، نمیگوید: مردم صلوات… میگوید: «صلوا علیه و سلموا» کنار صلوا میگوید: سلموا، «صلوا» یعنی با زبان، صلوات بفرست. «سلموا» یعنی در عمل هم تسلیم باش. خیلیها عکس امام خمینی را میزنند ولی کارشان ضد امام است.
لباس سیاه میپوشد و عزاداری هم برای امام حسین میکند اما نسبت به نماز کاهل است. «صلوا» هست و «سلموا» نیست. پنجاه درصد است. به کسی گفتند: شنا بلدی؟ گفت: پنجاه درصد. گفت: چه میکنی؟ گفت: شیرجه میروم بیرون نمیآیم. گفت: خوب هیچی! (خنده حضار) «صلوا و سلموا» این کشورهایی که میبینی، مثلاً سعودی کجایش به اسلام میخورد؟ اگر کسی غیرت داشته باشد باید بخاطر این جمله که میگوید: آل سعود گاو شیرده هستند باید از غصه سکته کند. این بی غیرتها ککشان نگزید که کسی بیاید، نفتشان را ببرد، دلارشان را ببرد، اسلحههایشان را بفروشد و بعد هم بگوید: گاو، یک جو غیرت… یک قطره خون امام خمینی را اگر ما میریختیم در اقیانوس اطلس، آب اقیانوس اطلس را آمپول میکردیم و به همه بی غیرتها میزدیم همه با غیرت میشدند. (خنده حضار) اینقدر آدم بی غیرت باشد. دستمان را از دست معصوم برداریم، دستمان را از دست مجتهد عادل برداریم همینهایی میشود که شدند.
خدایا، هرچه به عمر ما اضافه میکنی، بر عقل و علم و ایمان و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا. من از این برنامه 28 ساله که از یک مدرسه شروع شد و بعد به یک منطقه کشیده شد و بعد به تهران کشیده شد، بعد از تهران به ایران کشیده شد و حالا چند میلیون علی التناوب مشتری دارد آن هم مشتری نسل نو، ارزانترین کار… یک خاطره برای ارزانترین کار بگویم. از خودم خندهام گرفت. یکبار مکه بودم کنار کعبه خیلی دعا کردم. دعایم تمام شد گفتیم: بالا برویم. رفتیم یک مقدار که پله رفتم تا بیرون بروم، گفتم: یک دعا نکردم. دعا نکردم کارهایت ارزان باشد. دومرتبه برگشتم دم کعبه، خندهام از اینجاست که فکر کردم خدا آنجاست!!! (خنده حضار) رفتم، فکر کردم دعا نکردم برگشتم کنار کعبه، وقتی برگشتم گفتم: مگر خدا آنجاست؟ گفتم: حالا روی عوامی… گفتم: خدایا یک دعای دیگر دارم، یادم رفته بودم دعا کنم. این کار من ارزان باشد. یعنی یک برنامهای که رایگان و ارزان، این فرهنگی بی مسأله، بی حاشیه، بعضی دیگر هم افرادی را کلاسهایی میگذارند بعد معلوم میشود کلاس نبود، ستاد انتخاباتی بود. هیچ… یک کدخدا هم از این چهل سال درس تلویزیون بیرون نمیآید. هیچ تعصبی من ندارم. در مورد فرد یا راجع به… دانه دانه حرفهای آدمها را میشنوم، خوب بود قبول میکنم و خوب نبود قبول نمیکنم. خودم هم یک عقلی دارم. نمیگذارم موج مرا بگیرد. شما مواظب باشید موج زده نباشید. همینطور میگویند: زنده باد. همینطور میگویند: مرده باد. کارهایتان را روی دقت انجام بدهید. به هر حال کاری است از صفر شروع شد، الآن درخت تنومندی شده و از مؤسسین و همکاران و دست اندر کاران و شما عزیزانی که برنده در این جوایز هستید، من هم هیچ نقشی ندارم. فقط بحثم را در تلویزیون میگویم. دیگر قبلش چه میشود و بعدش چه میشود من نقشی ندارم. باید از خداوند که این سفره را برای ما باز کرد و ما را سر سفره قرآن نشاند، و تشکر کنم از شما و قبل از شما از شهدایی که این چراغها را برای ما سبز کردند و درها را برای ما باز کردند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
«سؤالات مسابقه»
1- در انتخاب راه زندگی، کدام راه گرفتار خطا و پشیمانی است؟
1) راه خود
2) راه دیگران
3) هر دو مورد
2- بتپرستان، برای توجیه کار خود، آن را به چه کسانی مُنتسب میکردند؟
1) نیاکان
2) دانشمندان
3) حاکمان
3- در انتخاب حاکمان جامعه، کدام راه معقولتر است؟
1) نظام موروثی
2) رأی اکثریت
3) نظر اقلیت
4- آیه 119 سوره توبه، دوستی با چه کسانی را توصیه میکند؟
1) باسوادان
2) راستگویان
3) نمازگزاران
5- آیه 102 سوره بقره، از فراگیری چه علومی مذمّت میکند؟
1) علوم بیفایده
2) دانستنیهای زیانآور
3) هر دو مورد