راه تربیت، پیروی از الگوهای قرآنی

1- خاطره‌ای از شهید مظلوم، دکتر بهشتی
2- شهداء، الگوی مبارزه با ستمگران
3- دعا برای شهادت در راه خدا
4- الگوی وفا در قرآن و اهل بیت علیهم السلام
5- حضرت ابراهیم علیه السلام، الگوی اخلاص
6- خطر رشوه به نام هدیه
7- الگوی هجرت، حیا و خدمت در قرآن

موضوع: راه تربیت، پیروی از الگوهای قرآنی

تاریخ پخش:  06/04/92

 

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

عزیزان بحث را زمانی پای تلویزیون گوش می‌دهند که شب هفت تیر است. آن فاجعه‌ای که رخ داد و 72 نفر عزیز یکجا سوختند و شهید شدند. به مردم ایران و به همه خانواده‌های عزیزشان تسلیت می‌گویم. یک چند دقیقه‌ای راجع به شهید و شخصیت اینها صحبت می‌کنم ولی بحث امروز ما بحث الگوهاست. چون خود شهید هم الگو است.

1- خاطره‌ای از شهید مظلوم، دکتر بهشتی

دکتر بهشتی، یک حق بزرگی به گردن من دارد زمان طاغوت، سالها قبل از انقلاب، یک روز به من زنگ زد. خوب من گمنام بودم. من بعد از انقلاب و تلویزیون مشهور شدم. زمان طاغوت من یک طلبه‌ی گمنامی بودم. ایشان، دکتر بهشتی استاد دانشگاه و نماینده‌ی مراجع در اروپا و دارای چند زبان و شخصیت خیلی برجسته‌ای بود. همه‌ی شخصیت‌های موجود امروز به او احترام ویژه داشتند. زنگ زد به من طلبه‌ی گمنام که می‌خواهم از تهران خانه‌ی شما بیایم و حدود یک ساعتی آنجا هستم، یک حرف خصوصی هم دارم به تو بزنم، کسی هم در خانه‌ی شما نباشد. من باشم و شما! خوب حالا جاده اتوبان است، دو ساعت است. آن زمان سه ساعت طول می‌کشید. گفتم: چیه که ایشان می‌خواهد سه ساعت بلند شود از تهران بیاید این حرف را بزند و تهران برگردد. ما خودمان را آماده کردیم. آمد و گفت: در معلمی تو موفق هستی. من کلاس‌های شما را دیدم. ولی یک خطری برای تو است، که دست از تخته سیاه و بچه‌ها و معلمی برداری، بروی دنبال شغل‌های دیگر. شغل‌های دیگر هم خوب، پول دارد. معلمی پول ندارد، چون من استخدام آموزش پرورش و دانشگاه که نبودم. ممکن است بی پولی به تو فشار بیاورد، دست از تخته سیاه و بچه‌ها برداری، بگویی: اینها که پول ندارد. بروم دنبال یک کار پولدار. من آمدم هرچه خرج تو می‌شود، بدهم، تو از نظر زندگی تأمین باش. دغدغه‌ی پول نداشته باشی و دست از تخته سیاه و بچه‌ها برنداری. قبول کردم، بعد پرسیدم: آقای دکتر بهشتی این چه پولی است شما به من می‌دهی و می‌گویی: ماه به ماه بگیر. گفت: پول سهم امام است. گفتم: سهم امام برای امام زمان است باید با احتیاط خرج کرد. من آن تقوا و احتیاط لازم را ممکن است نداشته باشم. ولی غیرت شما خیلی برای من مهم است که به قدری شما غیرت داری، چقدر چشم انداز دور را می‌بینی که هنوز انقلاب نشد، سالها قبل از انقلاب بود. شما از تهران بلند می‌شوی می‌آیی، می‌گویی: من تو را تأمین می‌کنم، فکرت از تخته سیاه بیرون نرود. همین کار را دنبال کن. هر پستی هم پیش آمد، بگو: نه، فقط معلمی. ولی من به خاطر این غیرت و همت شما قول می‌دهم تا آخر عمرم دست از معلمی برندارم. حالا سراغ ما آمدند گفتند: اینجا مشهور هستی بیا اینجا کاندیدا شو. بیا اینجا مدیر کل شو. بیا اینجا چه شو. من قول می‌دهم تا آخر عمر معلم باشم. گفت: خاطرم جمع باشد. آنوقت دست داد و از ما یک بیعتی گرفت و رفت. من هم آن پول را نگرفتم. اصلاً پول نگرفتم. ولی از همت و غیرتش خوشم آمد. یعنی یک طلبه‌ی گمنامی را وقتی می‌بیند مفید است به نظر خودش، می‌گوید: بروم این را تأمین کنم.

این 72 تن هرکدام یک چنین ویژگی‌هایی داشتند. من با چند تا از اینها که معاشر بودم خصلت‌های ویژه داشتند. 72 تن در شب هفت تیر یکجا شهید شدند. شادی روح همه این 72 نفر یک صلوات بفرستید. (صلوات حضار)

2- شهداء، الگوی مبارزه با ستمگران

پنج، شش دقیقه راجع به اصل شهادت صحبت کنم ولی بحث من بحث الگوهاست. 1- شهادت یک تولد شخصیت است. یعنی آدم یک تولد شخصی دارد که از مادر متولد می‌شود. یک تولد شخصیتی! مثلاً عاشورا روز تولد امام حسین است. تولد خودش سوم شعبان است. تولد موجی که انداخت روز عاشورا بود و شهادت طوری است که محور شد. یعنی به هرکس خواستند بگویند: فلان کار چقدر ثواب دارد؟ می‌گفتند: مثلاً اجر شهید دارد.

هرکس چیزی را برای خدا و قیامت می‌دهد، شهید خودش را داده است. تمام وجودش را، عمرش را، نفس خودش را داده است. چقدر آیه داریم برای انفاق. حدود 500 آیه در قرآن داریم که به مردم کمک کنید. حالا یا صدقه گفته، یا انفاق گفته، یا کفاره گفته، یا اطعام گفته، یا نذر گفته، یا زکات گفته، یا خمس گفته، در قالب‌‌های مختلف حدود 500 آیه که نگذارید گرسنه‌ای بماند. در سیر کردن هم مسلمانی شرطش نیست. یعنی کافر هم اگر گرسنه است به او بدهید بخورد. گزینش نکنید. «وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ» (ضحی/10) نگویید: «وَ أَمَّا السَّائِلَ المؤمن». گرسنه‌ای نباید روی کره‌ی زمین باشد، ولو غیر مسلمان. حالا انفاق که این همه آیه دارد، یک آیه‌ای داریم که کسی اگر انفاق کند مثل حبه‌ای است که بکارید، هفت تا خوشه بیرون بیاید، از هر خوشه‌ای صد تا دانه. هفت صد تا؟ هفتصد تا می‌شود. یعنی کار خیر، یکی هفتصد برابر می‌شود. تازه او مالش را داده است. شهید جانش را داده است. این خیلی مهم است.

پیغمبر دید یک کسی دعا می‌کند می‌گوید: «اللهم انی اسئلک خیر ما سُئل» یا «تسئل»، «وَ أَعْطِنِی فِیهِ أَفْضَلَ مَا تُعْطِی‏» (بحارالانوار/ج94/ص359) خدایا بهترین چیزهایی که عطا می‌کنی به دیگران، به من هم بده. پیغمبر فرمود: «ان استجیب له احریق دمک» اگر این دعایت مستجاب شود باید شهید شوی. چون شما گفتی: بهترین چیزی که به مخلوقت دادی، به من هم بده. پیغمبر فرمود: اگر این دعایت مستجاب می‌شد شهید می‌شدی. معنای‌ این چیست؟ بهترین چیزها شهادت است.

نابینا نمی‌بیند. جاهل بوعلی سینا را درک نمی‌کند. زنده‌ها هم نمی‌دانند شهادت چیه؟ «بَلْ أَحْیاءٌ» زنده هستند، «وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ» (بقره/154) یعنی ما زنده‌ها نمی‌دانیم که آنها به کجا رسیدند.

امام یک جمله‌ای دارد که شهید به وجه الله نگاه می‌کند. وجه الله یعنی چه؟ یعنی وقتی انسان شهید شد همه پرده‌ها کنار می‌رود انسان یک حقایقی را می‌بیند. قرآن می‌گوید: پیغمبرها در زمان حیاتشان خدا بر آنها تجلی می‌کند. تجلی خدا برای انبیا در حیاتشان است. تجلی خدا بر شهدا وقت شهادتشان است.

یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

مقام شهید، «إِنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْل‏… فی سبیل الله» (بحارالانوار/ج33/ص454) بهترین راه‌های… ببینید ما نیامدیم باشیم. گاهی سؤال می‌کنند اگر خدا عادل است، چرا یک زلزله‌ای آمد و جمعی رفتند؟سیلی آمد، نمی‌دانم حادثه‌ای رخ داد. به اینها می‌گویم: آقا، اول برای من روشن کن. ما آمدیم باشیم یا برویم؟ هیچ‌کس نیامده باشد. خدا به پیغمبر می‌گوید: تو هم نیستی. «إِنَّکَ مَیِّت‏» (زمر/30) تو باید بروی. پس ما نیامده‌ایم باشیم. باید برویم. منتهی حالا از این در شد یا از آن در شد. مثل ما، شما الآن در سالن آمدید. همه باید از این سالن بیرون برویم. منتهی هرکسی از یک دری می‌رود. گاهی تک تک می‌روند، گاهی دسته جمعی می‌روند. بنابر رفتن است. اینطور نیست که ما آمدیم باشیم. مثل مدرسه، مدرسه باید شاگرد برود. حالا زنگ تنفس‌اش یا ساعت یازده، یا یازده و نیم است یا دوازده، یا تک تک می‌روند، یا با هم می‌روند. منتهی حدیث داریم «إِنَّ أَکْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْل‏ فی سبیل الله»

3- دعا برای شهادت در راه خدا

یک خاطره هم از مطهری بگویم. مطهری (ره) نهج‌البلاغه می‌گفت. به این جمله رسید. «ان للجنه» باب مخصوص مجاهدین است. بهشت یک در دارد که می‌گویند: مجاهدین از این در می‌آیند. تا آقای مطهری این جمله را خواند، یک لحظه تأمل کرد و نهج‌البلاغه را زمین گذاشت. گفت: آقایان من یک دعا می‌کنم آمین بگویید. گفت: خدایا در نهج‌البلاغه داری یک در ویژه برای مجاهدین است. خدایا مرا از این در ببر. توفیق شهادت قسمت من کن. دهها سال قبل از شهادتش، مطهری برای شهادتش دعا می‌کرد.

امام زین‌العابدین دعا می‌خواند، منتهی در دعایش می‌گفت: «وَ قَتْلًا فِی سَبِیلِک‏» (بحارالانوار/ج95/ص117) می‌خواهم از در شهادت بروم. این مقام شهادت است. شهید همه گناهانش توسط شهادتش بخشیده می‌شود. الا دِین! اگر بدهکار است نه! باید بدهی‌اش را بدهد. چون دِین «الدَّیْنَ فَإِنَّهُ لَا کَفَّارَهَ لَهُ إِلَّا أَدَاؤُه‏» (بحارالانوار/ج97/ص10) کفاره‌ی بدهی، باید پول مردم را داد. پول مردم شهید ندارد. این حق‌الناس چقدر مهم است. مگر اینکه صاحبش ببخشد. تمام ائمه‌ی ما شهید شدند، «مَا مِنَّا إِلَّا مَقْتُول‏» (فقیه/ج2/ص585)

امیرالمؤمنین خیلی کمال داشت. هیچ کجا نگفت: «فُزتُ». شب هفت تیر بحث را گوش می‌دهید. کمالات علی(ع). هزار باب علم روی علی باز شد، نگفت: «فُزتُ». بت‌های کعبه را ریخت و شکست، «فُزتُ» نگفت. در جنگ خندق «لضربه علی یوم الخندق‏» (اقبال/ص467) فُزتُ نگفت. شوهر فاطمه بود، پدر امام حسن و امام حسین بود. جای پیغمبر خوابید، شبی که پیغمبر می‌خواست هجرت کند. حضرت علی خیلی کمال داشت، هیچ کجا «فُزتُ» نگفت. اما تا ضربت خورد گفت: «فزت و رب الکعبه». پیداست که مقام شهادت چیه.

امام حسین فرمود: «إِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَه» (بحارالانوار/ج44/ص192) من شهادت را سعادت می‌دانم. البته یک چیز هم هست. حالا آنهایی که شهید نشدند، می‌گویند: آقای قرائتی حالا که جنگ نیست و شهید هم نیست. ما الآن چه کنیم؟ شهدا که رفتند وظیفه‌ی ما چیه؟ یک روایت داریم امیرالمؤمنین فرمود: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَه» (نهج‌البلاغه/ص559) اگر کسی تمایل پیدا کرد، «قَدَرَ فَعَفَّ» یعنی می‌تواند یک گناهی را بکند، می‌تواند کلاه برداری کند. می‌تواند یک خلاف شرعی را بکند، میل دارد به اینکه خلاف شرع کند اما خودش را نگه داشت، می‌گوید: آن هم اجر شهید دارد. بعضی کارها شهادت نیست، ولی ثواب شهید را دارد.

«من جرح به جراح فی سبیل الله کان علیه تابع الشهداء»  افرادی که مجروح هستند حدیث داریم که پیغمبر فرمود: کسانی هم که مجروح هستند، مهر شهادت بر اینها زده می‌شود.

اگر کسی در راه خدا حرکت کرد، حتی اگر از اسب بیفتد و به قول امروزی‌ها ماشینش تصادف کند، این هم خداوند می‌گوید، روایت داریم: «فإنه شهید» (شرح نهج البلاغه/ج15/ص68) اگر سفری برای خداست، برای خدا کار می‌کند. هدفش، هدف مقدسی است. در راه تصادف می‌کند. هواپیمایش سقوط می‌کند. کشتی‌اش غرق می‌شود. ماشینش تصادف می‌کند. اصل شهید در جبهه هست. اما برای بعضی از کارها پاداش شهادت را می‌نویسند. کسی برای مالش شهید شود، شهید است. دزد به خانه می‌آید. می‌خواهد مال را ببرد. می‌زند صاحبخانه را می‌کشد، بعد مالش را می‌برد. این صاحبخانه هم که پای مالش شهید شد، او هم ثواب شهید را به او می‌دهند. کسی برای ناموسش «مَنْ قُتِلَ دُونَ عِیَالِهِ فَهُوَ شَهِیدٌ» (وسایل‌الشیعه/ج15/ص120) کسی می‌بیند به ناموسش تجاوز می‌کنند. می‌رود دفاع کند او را می‌کشند. او هم که در راه حفظ ناموسش کشته شد، شهید گفته می‌شود. کسی می‌خواهد حقش را بگیرد، می‌زنند او را می‌کشند شهید است. یعنی شهید فقط شهید جبهه نیست.

این چند جمله راجع به اهمیت شهادت به مناسبت هفت تیر و هفته‌ی قوه‌ی قضاییه. بحث امروز من بحث الگوهاست. یک صلوات بفرستید. من یک بحث مهمی دارم بگویم. (صلوات حضار)

بهترین راه تربیت این است که بگویید: مثل که باش. ببینید به خیاط بگوییم: عرض آستین، طول پیراهن، عرض و طول را می‌نویسد و می‌تواند از روی نوشته هم قیچی دست بگیرد ببرد. اما بهتر است که آن پیراهنی را که دوست داری به خیاط بدهی بگویی از روی این مدل. معمار می‌تواند روی نقشه ولی اگر یک ماکت درست کند، بگوییم: آقا ما این ماکت را می‌خواهیم. الگوها!

همه رقم الگویی داریم. تا اینجا من 28 رقم الگو نوشتم. نمی‌دانم در یک ربع می‌توانم بگویم یا نه؟ الگوی مرفهّین، افراد مرفّه هم می‌توانند آدم خوبی باشند. نمونه‌اش سلیمان، حضرت سلیمان امکانات وسیعی داشت اما می‌تواند الگو باشد. یعنی اینطور نیست که حالا هرکس پول دارد منفور است. می‌شود در پولدارها هم آدم خوب و کامل پیدا شود.

الگوی صبر که؟ ایوب.

4- الگوی وفا در قرآن و اهل بیت علیهم السلام

الگوی وفا، ابالفضل، امام حسین یک برادر داشت وفادار بود. یوسف ده تا برادر داشت، بی‌وفا بودند. برادر کیلویی نیست. طرف بگوید: چند کیلو برادر دارم. گاهی یک برادر وفادار است. گاهی پنج برادر وفادار نیستند. قرآن راجع به کمالات ابراهیم، چند کمال را در یک آیه می‌گوید. می‌گوید: «إِبْراهیمَ حَنیفا» (ابراهیم/161)، «مُسْلِما» آیات زیادی در قرآن از حضرت ابراهیم ستایش می‌کند، منتهی چند کمال را در یک آیه می‌آورد. یک آیه داریم راجع به ابراهیم فقط یک صفت دارد. می‌گوید: «وَ إِبْراهیمَ» بعد می‌گوید: «الَّذی وَفَّى» (نجم/37) تمام شد. ابراهیم کسی است که «وَفَّى» وفادار بود. یکبار دیگر بگویم. خداوند در قرآن بارها ابراهیم را ستایش کرده است. منتهی ستایش‌هایش را چند موردش را در یک آیه گذاشته است. یک کمال ابراهیم دارد که به تنهایی در یک آیه آمده است. «وَ إِبْراهیمَ الَّذی وَفَّى» الگوی وفا ابراهیم است.

الگوی تسلیم، اسماعیل است. ابراهیم به اسماعیل ده، سیزده ساله گفت: « إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک‏» (صافات/102) اسماعیل جون من مرتب خواب می‌بینم که تو را بکشم.« قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَر» (صافات/102)، «یا أَبَتِ»، أَب یعنی چه؟ «یا أَبَتِ» بابا، «افْعَلْ» یعنی انجام بده، «ما تُؤْمَر» هرچه امر داری انجام بده. گفت: بابا، آخر من صد سال حدوداً بچه‌دار نشدم. در پیری خدا به ابراهیم بچه داده است. حالا هم که بچه‌اش «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْی‏» (صافات/102) بچه‌اش ده، سیزده ساله شده و مقابلش جنب و جوشی می‌کند، می‌گوید: این بچه به جنب و جوش افتاده، ذبحش کن. پدر با بچه حرف را در میان گذاشت. بچه گفت: «یا أبت» تسلیم! خدا گفته چشم! چاقو را گذاشت، گفتند: بردار. نمی‌خواستم خون ریخته شود. می‌خواستم تو دل بکنی. می‌خواستم ببینم تو دل کندی یا نه؟ حالا که دل کندی، نه اسماعیل را نکش. می‌خواستم دل بکنی، دیدم دل کندی. الگوی تسلیم اسماعیل.

الگوی ایثار، «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعام‏» (انسان/8) امام حسن و امام حسین، دو تا کوچولو بودند، مریض شدند پیغمبر و جمعیت عیادت آمدند. پیشنهاد شد که نذر کنید اگر بچه‌ها خوب شدند روزه بگیرد. نذر کردند بچه‌ها خوب شدند، سه روز فاطمه زهرا و امیرالمؤمنین روزه گرفتند. نزدیک افطار تا رفتند غذا بخورند، در خانه را زدند. کیه؟ یتیم. شب دوم، کیه؟ مسکین. شب دوم، کیه؟ اسیر. سه شب اینها رفتند افطار کنند هر سه شب در خانه را زدند، غذای افطاری اینها را به یتیم و مسکین دادند و خودشان با آب افطار کردند. هوای داغ، سه روز روزه، ایثار.

5- حضرت ابراهیم علیه السلام، الگوی اخلاص

الگوی اخلاص، قرآن می‌گوید: ابراهیم «إِنَّ صَلاتی» صلاه یعنی نماز،‏ «وَ نُسُکی‏» باقی عبادات، «إِنَّ صَلاتی‏ وَ نُسُکی‏ وَ مَحْیایَ» زندگی‌ام، «وَ مَماتی» (انعام/162) مرگ من، می‌خواهم همه در راه خدا باشد. می‌خواهم همه کارهایم رنگ خدا باشد. کوچک و بزرگ ندارد. ‏شما از کارخانه‌ی ملامین یا چینی یک سرویس می‌خری، ته نمکدان کوچکش آرم کارخانه زده، دیس بزرگش هم آرم کارخانه زده است. یعنی هرچه از این کارخانه می‌آید باید مهر کارخانه بخورد. پرچم ایران سه رنگ است، حالا اگر روی میز اداره باشد که کوچک است، یا روی کشتی باشد که بزرگتر است. یا وسط شهر باشد که خیلی هم بلند است. پرچم باید سه رنگ باشد، کوچک و بزرگش فرقی ندارد. ابراهیم گفت: نماز من و عبادات من و زندگی من و مرگ من همه می‌خواهم آرم الهی داشته باشد. الگوی اخلاص!

الگوی عفت، زلیخا عاشق یوسف شد، همه درها را هم قفل کرد، سفت هم قفل کرد، با دست خودش هم قفل کرد. که خاطرش جمع باشد… به یوسف گفت: بیا با هم خلوت کنیم. یوسف پا به فرار گذاشت «هَیْتَ لَکَ قالَ مَعاذَ اللَّه‏» (یوسف/23) الگوی عفت، یوسف!

الگوی مبارزه با شکم، فرمانده حزب اللهی به لشگرش گفت: داریم جبهه می‌رویم. به نهر آب می‌رسید نخورید. «فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی‏» (بقره/249) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. هرکس بخورد از ما نیست. یک تنگنا، یک محاصره‌ی اقتصادی، یک تحریم، یک تحریم اقتصادی، من خودم می‌خواهم ببینم شما می‌توانید از شکم بگذرید یا نه؟ اگر خیلی تشنه بودید با مشت بخورید. اما سر به آب نگذارید. لبی تر کنید اما خودتان را سیراب نکنید. «فَمَنْ شَرِبَ» یعنی هرکس از این آب شرب کند و بخورد، «فَلَیْسَ مِنِّی‏» از ما نیست. «وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ» هرکس نخورد، «فَإِنَّهُ مِنِّی». آقا به آب رسیدند، شکمو بودند. «فَشَرِبُوا» از دَم تا دُم خوردند. «إِلاَّ قَلیلا» (بقره/249) یعنی افرادی هستند که در شهوت خودشان را نگه می‌دارند، در شکم نمی‌توانند نگه دارند. در شکم خودشان را نگه می‌دارند، در پول نمی‌توانند خودشان را نگه دارند. در سیاست نمی‌تواند خودش را نگه دارد. هرکسی یکجا می‌لغزد.

6- خطر رشوه به نام هدیه

الگوی مبارزه تطمیع، گاهی وقت‌ها یک پولی می‌فرستند، یک هدیه‌ای می‌فرستند، که تو این را بگیر. چشمهایت را ببند. شتر دیدی ندیدی! مهندس تغذیه می‌رود بازدید از دامداری، آن کسی که دامداری می‌کند می‌ترسد یک گزارش بدهد. فوری یک چک مبلغ سنگین در پاکت می‌گذارد، به این خانم مهندس، یا آقای مهندس می‌دهد که بازرس است. او می‌بیند که پول آمده، شتر دیدی، ندیدی. دیگر مسأله‌ی بهداشت را گزارش نمی‌دهد که اینجا مثلاً شیرهایش، یا ظرف‌هایش، یا تشکیلاتش بهداشتی هست یا نه؟ یعنی یک چیزی به او می‌دهند، حق السکوت، پول را می‌گیرد و ساکت می‌شود. عیب‌ها را نقل نمی‌کند. بازرس است، یک یخچالی، سکه‌ای، نیم سکه‌ای، یک چیزی به او می‌دهند دیگر هیچی نمی‌گوید. الگوی تطمیع، حضرت سلیمان است.

حضرت سلیمان سان می‌دید. از همه موجودات هم سان می‌دید. از پرنده، چرنده، انسان، جن، یکبار در پرنده‌ها گفت: هدهد نیست. عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. «ما لِیَ لا أَرَى الْهُدْهُد» (نمل/20) چه شده من هدهد را نمی‌بینم؟ باید بیاید گزارش بدهد چرا نیست. حاضر، غایب می‌کرد. گفت: برخورد انقلابی می‌کنم. «لَأَذْبَحَنَّه‏» (نمل/21) ذبحش می‌کنم، مگر اینکه استدلال بیاورد که اینجا که نیست مجوّز دارد. اگر عذر دارد، عذر موجه دارد او را می‌بخشم. عذر موجه ندارد، با او برخورد انقلابی می‌کنم. ذبحش می‌کنم. «لَأَذْبَحَنَّه‏» یعنی ذبحش می‌کنم.

هدهد آمد. گفت: کجا بودی؟ گفت: سلیمان تو پیغمبر هستی و حکومت دست تو است. من هم یک پرنده‌ی کوچک هستم. ولی یک چیزی بلد هستم که تو هم نمی‌دانی. «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِه‏» (نمل/22) گفت: چه بلدی؟ گفت: از منطقه‌ای پرواز می‌کردم، که مردم خورشید پرست بودند. پادشاه آنها هم خانمی بود تخت بزرگی هم داشت. فوری نامه نوشت و به هدهد گفت: این را با منقار بگیر و برو به آن خانم بده. نامه نوشت: «إِنَّهُ مِن سُلَیْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» (نمل/30) نامه از سلیمان است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم‏» هم هست. پیداست «بِسْمِ اللَّهِ‏» برای مسلمان‌ها نیست. قبل از اسلام هم «بِسْمِ اللَّهِ‏» بوده، «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها» (هود/41) نوح هم که سوار کشتی شد، «بِسْمِ اللَّهِ‏» گفت. خوب خانم، خانم تاجداری بود و پادشاه یک منطقه‌ای بود. گفت: یک هدیه بفرستیم، حرف نزند. «إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّه» (نمل/35) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. من یک هدیه برای سلیمان می‌فرستم دست از دعوت ندارد. دیگر مرا به دین خدا دعوت نکند. تا سلیمان دید هدیه آمده، گفت: «بَلْ أَنتُم بهَِدِیَّتِکمُ‏ْ تَفْرَحُونَ» (نمل/36) شما هستید که حق السکوت می‌گیرید و حرف نمی‌زنید. «فَمَا ءَاتَئنِ‏َ اللَّهُ خَیرٌْ مِّمَّا ءَاتَئکُم‏» (نمل/36) به من وحی می‌شود. شما مرا با یک هدیه می‌خواهید ساکت کنید. ابدا! الگوی اینکه اگر هدیه دارند، برگردانید. سلیمان!

یک شب امیرالمؤمنین در خانه بود دید در را می‌زنند. رفت در را باز کرد، دید یک نفر یک ظرف حلوا آورده است. ایشان گفت: این ظرف حلوا را آورده که فردا در مملکت جنایت می‌کند من کاری با او نداشته باشم. افرادی در کشور ما هستند، رند هستند. نگاه می‌کنند، فلان وزیر، فلان مسؤول، فلان وکیل، فلان شخصیت تاریخ تولدش کی است؟ به مناسبت سال تولدش یک دسته گلی، یک هدیه‌ای می‌برند که فردا اگر گفتند: یک چیزی را امضا کن، بگوید: چشم! برخوردشان با ما برخورد گاو است. چطور گاو را علف می‌دهند که شیرش را بدوشند.

یکبار یک کسی شب عیدی یک پولی برای من فرستاد. گفت: این را به فقرای نهضت سواد آموزی بده. اینهایی که حقوقشان کم است. ما هم در نهضت گفتیم: ببینید اینهایی که حقوقشان حداقل است، یک مبلغی به اینها بدهید شب عیدی است. قصه گذشت و بعد از مدتی دیدیم ایشان یک پول‌هایی جا به جا کرده و گرفتند او را زندان کردند. زن و بچه‌اش آمد گفت: کمک کن. گفتم: به من چه! گفت: آقا مگر ایشان برای شما پول نداد؟ فهمیدم آن پولی که فرستادند، از قبل پول فرستادند که اینجا من تلفن کنم. گفتم: من گاو که نیستم. من حجه الاسلام هستم. آن گاو است که علف می‌خورد شیر می‌دهد. من اگر خواسته باشم پول از تو بگیرم و تو را از زندان آزاد کنم، پیداست من حجه الاسلام نیستم. من گاو هستم! من گاو نیستم. گفت: پس پول‌ها چه می‌شود؟ گفتم: پس می‌دهیم. گفت: آخر آن زمان اینقدر قیمت پولها بود. گفتم: الآن دو میلیون، آن زمان دویست هزار تومان بود. گفتم: دویست هزار تومان دو میلیون شده؟ دو میلیون می‌دهم گورت را گم کن. افرادی هستند از پیش تبریک، تسلیت، برای تولد بچه، برای ازدواج دختر، ازدواج پسر، یعنی آدم‌های رندی هستند، حتی حضرت امیر به استاندار می‌گوید: یک آدم‌های خوش سلیقه، به سلام مخلصم! خدا می‌داند چقدر مشتاق دیدارت بودم!!! آدم‌هایی هستند تا به آدم می‌رسند، آقای قرائتی! من واجب العرض هستم. می‌گویم: حالا اگر مرا در کوچه نمی‌دیدی واجب کجا می‌رفت؟ تو اگر واجب العرض بودی باید تلفن مرا از جایی پیدا کنی. نگاهت به من می‌خورد واجب می‌شود. گاهی افراد تطمیع می‌شوند. قرآن برای تطمیع گفته: یاد بگیرید. سلیمان هدیه را برگرداند. حالا من یک امتحان کنم ببینم شما گوش می‌دهید یا دل می‌دهید؟ البته دل می‌دهید. الگوی صبر؟ ایوب. الگوی تسلیم؟ ابراهیم. الگوی وفا؟ ابالفضل. احسنت، احسنت! آخر شما چون خیلی مؤدب نشستید آنهایی که پای تلویزیون هستند می‌گویند: اینها چه کسی هستند نشستند؟ اینها رزمندگان ابوموسی هستند. از دبیرستانی و دانشجو و کارمند و زن و مرد و ما لب مرز آمدیم چند تا فیلم پر کنیم.

7- الگوی هجرت، حیا و خدمت در قرآن

الگوی مبارزه با تهدید، ساحرها همین که معجزه‌ی موسی را دیدند که عصا را انداخت، اژدها شد، «وَ أُلْقِیَ السَّحَرَهُ ساجِدینَ» (اعراف/120) به سجده افتادند. «قَالُواْ ءَامَنَّا» (اعراف/121) گفتند: ما ایمان آوردیم. فرعون گفت: شما را تکه تکه می‌کنم. گفتند: بکن. ما وقتی حق را فهمیدیم، که از شهادت نمی‌ترسیم.

الگوی هجرت، اصحاب کهف! چند نفر جوانمرد در یک منطقه‌ی فاسدی بودند، گفتند: ما در این منطقه آب می‌شویم. از خیر شهر بگذریم. برویم در غار، در بیابان زندگی کنیم. دینمان را حفظ کنیم، بهتر است که در شهر دین ما از بین برود. الگوی هجرت، اصحاب کهف.

الگوی حیا، دختر شعیب آمد به موسی گفت: پدرم گفته: بیا خانه.  ولی قرآن می‌گوید: «تَمْشی‏ عَلَى اسْتِحْیاء» (قصص/25) خیلی سنگین راه می‌رفت. با حیا راه می‌رفت. کرشمه و جلوه‌گری نداشت.        

الگوی عبادت، قرآن می‌گوید: «سُجَّداً وَ بُکِیًّا» (مریم/58) سجده و گریه! ‏

الگوی ازدواج، شعیب به موسی گفت: دخترم را به تو می‌دهم. آسان هم می‌گیرم. «وَ ما أُریدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک‏» (قصص/27) نمی‌خواهم به مشقت بیفتی. تالار بگیری، نگیری. پیراهن عروس چطور؟ چند نفر را دعوت کنیم؟ غذا چه باشد؟ هرجوری که برایت آسان است. «وَ ما أُریدُ» عربی‌هایش قرآن است. «وَ ما أُریدُ» من اراده نکردم، «أَنْ أَشُقَّ عَلَیْک‏» تو به مشقت بیفتی. هرطور آسان است. من نتوانستم الگوها را بگویم. خلاصه الگوی خدمت و سازندگی، ذوالقرنین. الگوی در جبهه، «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّون‏» (آل‌عمران/146)، الگوی به کارگیری دیگران «وَ الشَّیاطینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ» (ص/37) الگوی معلم و شاگرد، موسی و خضر، اینها همه الگوهاست.

خدایا، این الگوها کجا، این عکس‌هایی که ما به زیر پیراهنی بعضی‌ها می‌بینیم کجا؟ الگوی یک کسی که خواننده است. الگوی یک کسی که مثلاً یک کار یک لحظه‌ای کرده است. یادمان نرود قرآن کتاب تربیت است و برای هر کمالی یک الگو دارد. الگوی انقلاب ما شهدا است. نگاه کنیم به شهدا و ببینیم شهدا از چه راضی هستند؟ خط شهدا را برویم. خط بهشتی‌ها را برویم.

خدایا، الگوهای ما را بندگان صالح خودت قرار بده. این الگوهای انحرافی را از چشم ما دور کن. مخلصین شهدا را برای ما الگو قرار بده.

 

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

«سؤالات مسابقه»

1- بر اساس روایات، بهترین خدا به بندگانش چیست؟

1) خدمت به بندگان عطای

2) شهادت در راه خدا

3) دانش دین خدا

2- حضرت علی علیه السلام در نهج البلاغه، چه کسی را همچون مجاهد در راه خدا می‌شمرد؟

1) تارک گناه

2) تارک دنیا

3) طالب علم

3- آیه 102 سوره صافات، چه کسی را به عنوان الگوی تسلیم معرفی می‌کند؟

1) حضرت ابراهیم

2) حضرت اسماعیل

3) حضرت هاجر

4- آیه 162 سوره انعام، بر چه امری تأکید دارد؟

1) شهادت در راه خدا

2) مبارزه با نفس

3) اخلاص در راه خدا

5- قرآن، چه کسی را به عنوان الگوی خدمت و سازندگی معرفی می‌کند؟

1) حضرت سلیمان

2) ذوالقرنین

3) حضرت یوسف

Comments (0)
Add Comment