دینداری – 2

موضوع: دینداری – 2
تاریخ پخش: 73/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما دنباله بحثی است که بمناسبت روز ارتش و نیروی زمینی داشتیم در تهران برای برادران ارتشی و در این سفری که بخاطر برنامه‎های تبلیغی شما آمده‎ایم مهمان برادران نیروی انتظامی ‎شدیم در خدمت دانشجوهای تربیت معلم و پرسنل نیروی انتظامی، ادامه همان بحث است. در اینجا بحثمان این بود که مسئله ایمان را بررسی می‎کردیم. موضوع ایمان و دین منتهی دنباله بحث اول مطالبی در آنجا گفتیم و حالا در اینجا چه می‎خواهیم بگوئیم
1- تعریف دین
دین یعنی چه؟ دین یعنی راهی که از خاک تا خداست. ساده‌ترین عبادت این است دین یعنی راه از خاک تا خدا. ما باید سعی کنیم در تعبیرها، آسانترین تعبیرها را بگوئیم کلمات را خیلی آسان بگوئیم مثلاً جهان بینی یعنی چه؟ جهان بینی یعنی جهان بینی الهی، یعنی این هستی بند به یک قدرتی است جهان‌بینی مادی یعنی این هستی، بند به جایی نیست. گاهی سؤالها فنی است ولی وقتی بازش می‎کنی آسان می‎شود. مثلاً می‎گویند جهان بینی مقدم بر ایدئولوژی است و یا ایدئولوژی مقدم بر جهان بینی، این چیز فنی می‎خواهد چکار کند. هر پیرزنی و هر پیرمردی، هر بچه‎ای و بزرگی، تو خانه نشسته، در را زدی اول می‎گوید: کیست؟ بعد در را باز می‎کند. کی؟ یعنی می‎خواهد بینش خودش، روشن شود، دید پیدا کند که پشت در، دوست است یا دشمن، بعد شروع به کار می‎کند. یعنی همیشه، عمل بعد از فکر است تا فکر روشن نشود دست به عمل نمی‎زند. آن فکر را می‎گویند جهان بینی، برخوردهای بعدش را می‎گویند. . .
2- دین یعنی حرکت به جلو
بنابراین اول می‎گویند آقا بیا برویم عروسی، لباس شیک بپوشیم. عزا لباس مشکی بپوشیم. پس آدم باید دیدش به بیرون، روشن بشود، تا بعد، ببینید برخوردش، چه جوری باشد. کلمات را آسان کنیم دین یعنی راهی که از خلق تا خالق راهی که خدا پیش پایمان گذاشته است. حالا در جلسه قبل گفتیم که انسان دو راه دارد، برود یا بماند. انسان مال ماندن نیست. ماندن که گندیدن است. آب هم یکجا بماند می‎گندد. باید برود، ماندن غلط است. برود، به کجا برود؟ گفتیم سه حرکت داریم. حرکت ترقی، حرکت رو به عقب، قهقرایی، به عقب برگردیم باز قهقرا مشکل است؛ عقبگرد. یکی هم حرکت دوری، عده‎ای روز به روز بهتر می‎شوند، که قرآن می‎گوید: «زِدْنی‌ عِلْماً» (طه/114) خدایا علم مرا زیاد کن، «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17) هدایت من زیاد شود. علم زیاد بشود. عده‎ای هم روز به روز عقب می‎گردند.
یک کسی به یک کسی گفت: التماس دعا، یک دعایی در حق ما کن. گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: چرا. گفت: هر چه عمرت بیشتر شود، گناهت بیشتر می‎شود، بهتر است بروی یعنی بعضی هر چه بمانند، بدتر می‎شوند. بچه بود دو تا دروغ می‎گفت، جوان شده چهار تا دروغ می‎گوید، پدربزرگ شده شانزده تا دروغ می‎گوید. بعضی روز به روز بدتر می‎شوند. بعضی روز به روز بهتر می‎شوند. بعضی‎ها هم دوری. دین یعنی انسان باید برود، آنهم «وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ» (مائده/18) یعنی مصیر، مصیر الهی، «وَ أَنَّ إِلى‌ رَبِّکَ الْمُنْتَهى‌» (نجم/42) یعنی به سوی خدا، «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» (انشقاق/6‌) ای بشر تو داری می‎روی. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/156) داریم می‎رویم پس دین یعنی خطی که ما را دارد برای ما ترسیم شده است که از چه مسیری برویم. انسان که نمی‎تواند بماند و انسان که نمی‎تواند بی‎خط باشد منتهی سه رقم خط داریم. خط سه رقم است گاهی خط را از خودمان می‎گیریم، گاهی از دیگران می‎بینیم. گاهی از خدا می‎گیریم، از کی خط بگیریم. خطی که خودمان می‎پسندیم، نه غلط است. چون علم‌مان محدود است، دائماً هم، شهوتها و غضب‌ها و طوفانها، سلیقه‎ها. ما را هی تغییر می‎دهد. دوشنبه کاری می‎کنیم، سه شنیه می‎فهمیم اشتباه کرده‎ایم. سه‎شنبه تصمیم می‎گیریم، چهارشنبه می‎فهمیم اشتباه کرده‌ایم. انسان نباید از خودش خط بگیرد. بدلائل محدودیت‎ها و غرایز. دیگران هم مثل ما هستند یعنی همان محدودیت و شهوت و غضبی که من دارم، دیگران هم دارند، نه خودم و نه دیگران. دین، یعنی آدم خطش را از خدا بگیرد.
مثال نواب صفوی شهید عزیز را تکرار می‎کنیم. نواب صفوی می‎گفت: انسان وقتی، یک کالایی را می‎خرد. مثلاً بخاری، علاءالدین، کولر، یخچال، پلوپز، زودپز، رادیو، تلویزیون. یک چیزی که می‎خری، یک دفترچه تویش است، دفترچه بخاری را، قصابها و نجارها و آخوندها، ننوشته‎اند، سازنده‎اش نوشته است. دین یعنی همینطور که بخاری را سازنده‎اش قانونش را می‎دهد. تلویزیون را سازنده‎اش، دفترچه‎اش را می‎نویسد. دارو را سازنده و دکتر داروساز نوشته است. دین یعنی زندگی من هم باید سازنده بسازد. خدا من را ساخته، پس باید، قانون من هم باید خدا بدهد این معنای دین. حالا، بعد یک مقداری در این زمینه با هم صحبت کنیم.
3- دین در قرآن
در قرآن راجع به دین تعبیراتی شده است کلمه دین در قرآن چند تا لقب دارد. یکی می‎گوید: «دینِ الْحَق» (توبه/33) در مقابل ادیان باطل، بشر اگر یک لحظه فکر کند، امکان ندارد غیر از اسلام، دین دیگری را قبول کند. آنهایی که غیر از اسلام، سراغ دین‌های دیگر رفته‎اند، نمی‎دانند، یعنی با هم مقایسه نکرده‎اند، می‎شود آدم در تورات بخواند که خدا از آسمان آمد پائین با حضرت یعقوب کشتی گرفت و یعقوب خدا را به زمین زد و خدا شصت پای یعقوب را دندان گرفت. معذرت می‎خواهم یعقوب شصت پای خدا را دندان گرفت. خوب مثلاً این دین است.
می‎شد آدم مسیحی باشد و در انجیل بخواند که حضرت عیسی با مریم رفتند عروسی شراب کم آمد، صاحبخانه آمد گفت مهمان زیاد است و شراب کم آمده است. حضرت عیسی گفت: غصه نخور، همه ظرفها را پر از آب کن، من معجزه می‎کنم برایت شراب سازی می‎کنم. اولین معجزه حضرت عیسی شراب سازی بود. اصلاً می‎شود این را دین قرار داد. می‎شود آدم خطش را از مارکس بگیرد که می‎گوید همه چیز زیربنایش اقتصاد است. اگر کسی دزدی هم می‎کند بخاطر گرسنگی دزدی می‎کند بله بعضی دزدها بخاطر گرسنگی دزدی می‎کنند، اما شاه هم که دزد بود، گرسنه‎اش بود؟ ما چقدر دزد پیدا کنیم که شکمشان سیر است ولی باز هم دزدند. دین را از چه کسی بگیریم؟ دین حق، دین ثابت، دین فطری، ارزش دین به این است که فطری باشد.
4- تعریف فطریات
فطری یعنی تبع بپسندد. اینکه می‎گویند دین فطری است علامت فطرت این است که چهار تا هر دارد. هر چیزی که چهار تا هر داشت فطری است. مثلاً می‎گویند: علاقه به کودک فطری است، چون چهار تا هر دارد، در هر زمان آدم بچه‎اش را دوست دارد، در هر مکان آدم بچه‎اش را دوست دارد، در هر سنی آدم بچه‎اش را دوست دارد. در هر رژیمی‎آدم بچه‎اش را دوست دارد و لذا می‎گویند علاقه به بچه فطری است. اما سیگار، فطرت نیست، عادت است. در هر زمان آدم سیگار نمی‎کشد، در هر مکان نمی‎کشد، در هر سنی نمی‎کشد. چیزی که همیشه باشد به آن می‎گویند فطری. خداشناسی فطری است همین است یعنی در هر زمان، در هر مکان در هر سنی، در هر رژیم. در هر رژیمی‎انسان احساس می‎کند که هستی نیاز به یک پدیدآورنده‎ای دارد. این هستی سرچشمه دارد، انسان از تو احساس می‎کند، وابسته به جایی است، حالا ماده می‎گوید: وابسته به اکسیژن، وابسته به مکان. ما می‎گوئیم ‎خیلی خوب، اکسیژن از کجا، مکان از کجا. وابسته به ماده، ماده از کجا. احساس وابستگی، در هر انسانی هست.
هر انسانی در هر زمان و مکان و هر سن و هر رژیم احساس می‎کند که یک کسی باید او را راهنمایی کند. خودش عقلش قد نمی‎دهد، در هر زمان، هر مکان، هر سن، هر رژیمی‎آدم این احساس را دارد که در مقابل گرفتن محبت باید از خودش یک تشکری داشته باشد ما در مقابل لطف خدا باید تشکر کنیم، نماز هم تشکر است.
دین باید فطری باشد. دین باید، اختیاری باشد دین حق، دین فطری، دین اختیاری «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/256) اینکه می‎گویند: اصول عقاید تقلیدی نیست، چون عقیده، از عقد است، عقد یعنی گره. می‎گویند دختر را عقدش کردند، یعنی با پسر گره زدند. عقد یعنی گره. اصول عقیده، یعنی قلبت به آن فکر گره خورده است و اگر آدم خواسته باشد قلبش و روحش گره بخورد با تقلید گره نمی‎خورد آدم باید خودش بچشد.
بله آدم با تقلید می‎گوید که فلانی گفته هوای همدان چند درجه زیر صفر است. خوب شنیدیم قبول کردیم. اما اگر خواسته باشی گره بخوری به چیزی باید خودت لمس کنی. اینکه می‎گوئید: اصول عقاید فطری است، چون عقد، عقیده، تا آدم خودش با استدلال نباشد گره نمی‎خورد. یعنی خوب، پولش داده می‎شود اما خیس نمی‎شود داغ می‎شود اما پخته نمی‎شود. دین باید آزاد باشد. بله موقتاً می‎شود یک کسی را با زور بتش را شکست که این به فکر بیفتد.
5- دین آزادی می‌آورد
آخر می‎گویند دین، اگر آزادی است، انحراف آزاد نیست. یعنی نمی‎توانی بگوئی آزاد است من هر کاری دلم می‎خواهد می‎کنم آزادی هم در و دروازه دارد. انبیاء آمده‌اند جنگ هم می‎کنند برای شرک هم جنگ می‎کنند. چون اصولاً شرک که دین نیست. آدم در مقابل سنگ بایستد گریه کند، این دین نیست خریت است. دین آزادی، توش است. امّا حماقت، یعنی اگر ما دیدیم، یک کمی‎دارد لجن می‎خورد، اشکال ندارد، دو تا سیلی بهش بزنیم. ممکن است عصبانی شود بگوید من آقا جانم دست خودم است. نه خیر جانش دست خودش نیست.
در یک فضای عمومی، مسجد، ماشین، اتاق، اتوبوس که یک کسی سیگار می‎کشد می‎توانیم بگوئیم آقا این هوا مال همه است شما دو نفر سیگاری آمده‎اید حق همه را از بین می‎برید می‎گوید: آقا آزادی است، خوب آزادی، تو آزادی سیگار بکشی. من آزاد نیستم، هوای آزاد بخورم. آزادی تو، مخالف آزادی همه است. تو آزادی سیگار بکشی من هم حق دارم هوای خوب استفاده کنم و آزادی تو مزاحم آزادی من است بی‎حجاب نمی‎تواند بگوید آقا آزادی است. می‎خواهم فوکلم بیرون باشد خوب، بابا این فوکلت که بیرون است، اسباب دردسر برای خیلی از جوانها می‎شود. ممکن است بگوئی من عقیده و حجاب نداشته باشم. خوب در عقیده آزاد هستی. اما در عمل آدم آزاد نیست. در زندگی اجتماعی، باید هیچ آزادی مضر، آزادی دیگران نباشد.
6- دیندار بودن آسان است
دین باید آسان باشد. آیاتی داریم که: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج/78) دین باید آسان باشد، بچه‎هایمان اگر خواستیم متدین بار بیایند باید آن دین آسان را به آنها معرفی کنیم و لذا به ما گفته‎اند پیشنماز باید مراعات پس نمازهای بی‎حال را بکند. ممکن است تو مردم دو نفر دوست داشته باشند آقا نمازش را طول بدهد، اما دو نفرند که دلش، جوش می‎زند اگر نود نفر دوست دارند نماز طولانی شود ولی ده نفر در نماز، دلشان جوش می‎زند، اینجا اکثریت نیست، اینجا اسلام به پیشنماز می‎گوید باید مراعات آن ده نفر را بکند. مردم را آسان بگیریم، اگر آسان گرفتیم مردم خیلی به سمت دین می‎آیند. آقا نماز شب می‎دانی چی است. آسان تعاونی، یک دو رکعتی، یک رکعتی بی قل هو الله، بله رو ساعت فقط سه تا یک دقیقه طول می‎کشد. اینها برای آدمهای لیز و فراری، اگر لیز و فراری نیست می‎گوئیم یازده رکعت بخوان بی قل هو الله. اگر عاشق است، با قل هو الله. اگر خیلی عاشق است می‎گوئیم سیصد تا العفو بخوان. هفتاد بار هم «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگو، اما ما باید یک دینی داشته باشیم مثل فرش، موکت داریم، زیلو داریم، قالی داریم. قالی هم از متری هزار تومان که جول الاغ است، تا آن قالی که صادرات خارج می‎شود، همه‎اش پشم است و همه‌اش را هم می‎بافند، منتهی باید یک جوری باشد که اگر یک کسی می‎خواهد نماز شب بخواند آن غیرت و همت زیادی را هم ندارد. خوب بالاخره اگر بنده کم حوصله هستم. اگر پولم کم است، باید ظرف نداشته باشم؟ خوب ملامین هم برای تو.
بنابراین از نماز شب سه رکعتی، بی قل هو الله داریم که یعنی شفع و وتر، یک دو رکعت، یک یک رکعت، بی قل هو الله، که سه تا حمد بدون قل هو الله می‎شود سه دقیقه نماز شب از سه دقیقه‎ای داریم تا چهل و پنج دقیقه‎ای، یعنی یک جوری اسلام گرفته است که هیچ کس هرج و سختی نداشته باشد.
7- دین جامع و کامل است
دین باید قیم باشد «دیناً قِیَماً» (انعام/161) یعنی باید همه مسائل را در نظر بگیرد. آن دینی که مسائل اقتصادی را فقط می‎گیرد. آن دینی که. . . دین باید جامع باشد. ببین، چهره دین ما نماز است در نماز شما همه چیزی می‎بینی، ورزش در نماز است، حرکت رکوع و سجود. آرایش در نماز است می‎گویند مرد عطر بزند، لباس خوب بپوشد. زن حدیث داریم سر نماز طلا به خودش آویزان کند، هر چه طلا دارد به خودش آویزان کند. نظم در نماز است، صفها منظم باشد. ادب در نماز است، پیشنماز حرف می‎زند تو ساکت باش. مسواک در نماز هست، وضو بگیری مسواک بزنی. یک رکعت نمازت هفتاد رکعت است. یاد شهدا در نماز هست، مهر کربلا. یاد قیامت در نماز هست، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) حضور در صحنه در نماز هست تا می‎گویند « قد قامت الصلوه» همه در صحنه هستند. این را می‎گویند: دین. یعنی یک چیزی، همه چیزی داشته باشد. در روزه‎اش همینطور است در حجش هم همینطور است. در جهادش هم همینطور است. یعنی دست به هر کجای دین که بزنی همه‎اش با هم است.
همان دینی که می‎گوید: به پدر و مادرت احترام کن و چهار دفعه گفته است «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83) همان دین می‎گوید: اگر پدر و مادرت خواستند، منحرفت کنند، گوش به حرفشان نده، همان دینی که می‎گوید اختیار اولاد با بچه است، همان دین اجازه داده است که اگر پدر تصمیم غلطی گرفت، اولادش حق وتو دارد. دختری آمد پهلوی حضرت گفت: آقا پدرم من را برای فلانی عقد کرده است و من نمی‎خواهم و داماد را دوست ندارم، نمی‎خواهم. حضرت فرمود: پدرت بیخود کرده است. اختیار با دختر است و دختر، باید انتخاب کند. گفت: نه می‎خواهم فقط می‎خواستم، شما این کلمه را بگوئی که پدرها، اینقدر زور نگویند من داماد را دوستش دارم، فقط آمدم بگویم می‎خواستم این را بگوئی که بهر حال اینطور هم نیست که پدر، اینقدر زور داشته باشد. پدر در حق اینکه، مدیریت کند، نصیحت کند، دید بدهد، کلاه سر دخترش نرود.
گاهی هم یک پدرهائی هستند مثلاً در بعضی از قسمتهای ایران، متأسفانه نه پدر، بلکه پسرعمو دخالت می‎کند. می‎گوید تا من هستم نمی‎گذارم دخترعمویم زن کس دیگری بشود. تو چکاره هستی، بسمه تعالی، برو گم شو، آخه اینکه اسلام به پدر حق نداده. یک قبائلی هستند، حالا معذورم اسمش را در تلویزیون بگویم، آبروریزی می‎شود هستند یک قسمتهایی که حتی دائی، عمو، همه حق، همه فضول هستند. بابا دختر یک آدم است، آدم خودش باید برای خودش تصمیم بگیرد. فقط پدر حق دارد، مادر احترام دارد اینها حسابشان جداست.
8- دین جامع نگر است
دین باید قائم با مصالح باشد. همه چیزی در اسلام هست، تفریح در اسلام هست، معنای کنار دریا این نیست که آدم گناه بکند. معنای تفریح این نیست که آدم خدا را فراموش کند. معنای مسجد این نیست که آدم گریه کند ما اصولاً مسجدمان با گریه یکی شده است من نمی‎دانم چه دینی است هر که می‎خواهد گریه کند، می‎رود مسجد. عمه‎اش مرده، مادرش مرده، ختم است، چله است، شهید است، تشییع جنازه است. اصلاً مسجد مساوی است با زاری، و دین ما همچین دینی نبوده است. اصلاً حضرت زهرا(س) عروسی‎اش در مسجد بود. دین ما با خنده یکی است، با گریه هم قاطی است. یعنی هم خنده داریم، ما دو کانال داریم. ولی فعلاً مسجدها شده است یک کاناله.
نماز جمعه، امروز خدمت، بعضی از ائمه جمعه بودم. طرح قشنگی ریخته بودند. بعضی از امام جمعه‎ها گفتند ما ستاد نماز جمعه‎مان، دبیرستانی‎ها هستند. امروز این دبیرستان میزبان است، فردا آن دانشگاه، پس فردا، آن تربیت معلم. یعنی خودم همه مسئولین فرهنگی اینطور نیست که ستاد نماز جمعه، همه یک قشر خاصی باشند. انجمن اسلامی، مبصر کلاس، امّا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مال انجمن اسلامی‎نیست. نیمه شعبان همه می‎توانند چراغانی کنند، یک جوری شده است که هیئت امناء حتماً پیر باشند. خادم حتماً غوزی باشد. مسجد حتماً گریه باشد. یک دینی درست کرده‎ایم، رویمان نمی‎شود به مردم بگوئیم این دین است. خدا سلام و صلواتش را نثار روح امام کند. امام خیلی از مشکلات را امام حل کرد. آخوند، اسلحه بلد باشد. ما الان حجه الاسلام داریم مدیر کل، کاراته است. هم نویسنده و واعظ است و هم مربی کاراته، چه اشکالی دارد، اشکال دارد، آخه همه آخوندها که مثل من بی‎عرضه نیستند. من می‎گویم بی‎عرضه. شما بگو: خواهش می‎کنم. اختیار دارید. شما می‎خندید، اینکه نشد که.
موضوع دین، دین باید ثابت باشد، دین باید با طبع انسان بسازد. دین باید اختیاری باشد. دین باید آسان باشد. دین باید همه مصالح را در نظر بگیرد نه یک گوشه. قصّه، مثل آن کور نشود که آن شاعر محترم در شعرهایش گفته است، گفته: یک عده کور می‎رفتند فیلم ببینند. گفتند بابا شما چشم ندارید، پس چی می‎بینید. گفت: دست می‎زنیم. بالاخره یک چیزی می‎گوئیم، یکی دست مالید به خرطومش، یکی دست مالید به گوشش. گفت بادبزن است. خرطومش گفت: ناودان است. پایش گفت: ستون است. هر کس. . . ، دین جمع و جور است. قرآن ما هم همینطور است. یکی به زمین می‎زند، یکی به آسمان «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ» (غاشیه/18-17) شتر، آسمان. حالا تمام ادیان، مشترکاتی دارند.
9- مشترکات ادیان
تمام ادیان، توحید داشتند قرآن می‎فرماید که تمام ادیان آمدند گفتند: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) یعنی همه شما بنده خدا باشید و همه شما از طاغوت دوری کنید. پس مبارزه با طاغوت مال همه پیغمبرهاست. دعوت «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» مال همه، تمام انبیاء آمدند گفتند: «إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» (اعراف/59) یعنی ترس از قیامت. برای همه انبیاء است. نبوت برای همه انبیاء است. نماز برای همه انبیاء است. تو قرآن داریم می‎گوید: قبل از پیغمبر ما بگوئیم اینجا حضرت پیغمبر است، بعد، قبل از او عیسی است. قبل از عیسی موسی است، قبل از موسی ابراهیم است. قبل از ابراهیم نوح است. . . . آدم است. تمام اینها نماز داشتند.
آیه قرآن؛ مثلاً «وَ أَوْصانی‌ بِالصَّلاهِ» (مریم/31) یعنی خدا وصیت کرده است ما را به نماز، این مال حضرت عیسی است یعنی حضرت عیسی هم نماز داشته است. موسی«أَقِمِ الصَّلاهَ» (طه/14)، ابراهیم «رَبِّ اجْعَلْنی‌ مُقیمَ الصَّلاهِ» (ابراهیم/40) یعنی ادیان. . . . ، روزه همه ادیان داشته است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (بقره/183) روزه بگیرید، ادیان قبلی هم روزه داشتند. حج مال ادیان قبل هم بوده است. خدا به حضرت ابراهیم می‎گوید که: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» (حج/27) یعنی حج برای مسلمانان نیست، همه انبیاء حج دارند. زکات برای همه انبیاء است «وَ أَوْصانی‌ بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ» (مریم/31). امر به معروف برای مسلمانها نیست برای همه ادیان است. لقمان به پسرش می‎گوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (لقمان/17).
پس این که ما می‎گوئیم اصول دین و فروع دین، اصول دین ما برای همه انبیاء است، فروع دین هم برای همه انبیاء است. این هم برای مشترکات. منتهی حالا اینجا تفاوت بین دین آسمانی و مکتب‌های غیرآسمانی. اینجا یک جمله‎ای را خوب است بگویم. تفاوت مکتب انبیاء با دیگران. تفاوت‎های زیادی دارد. قوانین انبیاء با قوانین بشری، چند تا فرق دارد یک قوانین بشری نظر به اعمال ظاهری دارد. کار به صفات درونی ندارد، کار به احساس باطنی ندارد و حال که بسیاری مفاسد، برای انگیزه‎هاست. قوانین بشری، اگر از شما عملی دید، جلوه می‎کند، امّا این عمل حالا با چه نیتی است، نه، ولی قوانین انبیاء کار به درون هم دارد، یعنی اگر به همه فقرا شما غذا بدهی، امّا هدفت مقدس نباشد، برای شما خدا پاداشی قرار نمی‎دهد. قوانین بشری می‎گوید: غذا رساندن به فقرا، ما می‎گوئیم غذا رساندن فقرا برای پوست کار است. امّا این غذا رساندن با چه هدفی است. هدف خیلی مهم است. ببین من یک وقت مثل زدم یک لیوان آب. گفت: یک لیوان آب را به سه نفر بدهی نمی‎خورند، یکی نمی‎خورد، قهر کرده است. دومی نمی‎خورد میل ندارد، سومی نمی‎خورد می‎گوید: چهارمی ‎تشنه‎تر است. اولی، دومی، سومی نخوردند، اما زنده باد سومی، چون آنکه نمی‎خورد، قهر کرده است، هنر نیست. آنکه نمی‎خورد میل ندارد، هنر نیست. زنده باد آن کسی که نمی‎خورد تا دیگران بخورند.
خلاصه‎اش اینکه قوانین بشری، فیزیک را می‎بیند که این سه نفر یک جور هستند، آب نخوردند. قوانین الهی درون را می‎بیند. می‎گوید: درست است نخورده‌اند باید ببینیم انگیزه‎اش چی است؟ شما با بنده با هم نشسته‎ایم باقلوا می‎آورند، شما نمی‎خوری روزه هستی، یکی نمی‎خورد، مرض قند دارد، یکی نمی‎خورد، می‎گوید اگر باقلوا را بخورم اشتهام کور می‎شود، یک دیس پلو را نمی‎توانم بخورم جلوی اشتها را می‎گیرد. سه نفر باقلوا را نخوردند، امّا انگیزه‌هایشان فرق می‎کند. مکتب انبیاء، انگیزه‎ها را، رویش حساب می‎کند: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»(تهذیب‌الأحکام، ج‌1، ص‌83) با چه نیتی!
الان شما دانشجو هستی، چرا دانشجو هستی؟ ولله، دیگه خوب اینکه چرا دانشجو هستی, چه¬کنیم دیگه، اینطوری نمی‎شود. اگر دست کسی را ببندند، پول از جیبش در بیاورند این نمی‎تواند بگوید این خمس است. خمس اینکه با دست خودت بروی، بدهی. اگر کسی را هولش دادند از بلندی، کسی نمی‎تواند بگوید پهلوان است، پهلوان آن است که خودش بپرد. انگیزه‎ها خیلی مهم است. ما آدمهایی را می‎بینیم، همه دانشجو هستند اما تفاوت فکرشان از زمین تا آسمان فرق می‎کند. دین روی انگیزه‎ها خیلی فکر می‎کند.
10- تفاوت قوانین بشری و الهی
دین برای فساد پاسبان دارد، نیروی انتظامی‎دارد. برای متجاوز، قوای مسلح دارد. اما اگر کار خوب کردی، چیزی ندارد. یعنی اگر سیلی زدی، کلانتری موجود است، نیروی انتظامی‎است. اما اگر گفتی: می‎خواستم بزنم اما نزدم. می‎گوید: نزدی خوب برو، می‎گوید: نزدم. می‎گوید: هیچی. یعنی اگر «کظم غیظ» کردی، اگر غیظت را قورت دادی. برای قورت غیظ قانونی نیست ولی برای زدن قانون هست. بگو پنجاه درصد قانون دارند، فقط برای آن چیزی که پیداست. قوانین بشری، خطای عملی را جریمه می‎کند، امّا خطای فکری جریمه ندارد. در قوانین بشری از ترس مردم خوب هستند، می‎بیند، اینجا پارک کند جریمه می‎شود. در مکتب انبیاء مردم از تو خوب می‎شوند. فرق می‎کند کسی از ترس خوب شود، یا از. . . اینها خیلی، محبت باشد، یا غضب، اینها خیلی مهم است. رضا شاه یکبار رفته بود در یک پادگان بازدید. خوب سربازها آماده باش می‎دادند که اگر رضا شاه آمد برو بگو که ما از طرف فلان. . . دیدی که چه جور حرفهای شسته رفته می‎زنند. خوب اینها را خیلی تمرین می‎دهند. از چند ماه قبل، یکی را پیدا کردند، قیافه‎اش خوب بود. گفتند: سه تا سؤال می‎کنند، می‎گویند: سن؟ بگو قربان بیست و دو. اگر گفت چقدر است در پادگان هستی؟ بگو هیجده ماه. اگر گفت من را بیشتر دوست داری یا میهن را؟ بگو هر دو. خوب این را آموزش داده بودند. تا رضا آمد جلو، این سرباز ترسید، ترسید و قاطی کرد. گفت که سن؟ گفت قریان هیجده ماه. گفت چقدر وقت است در پادگان هستی؟ گفت بیست و دو سال است. رضا شاه عصبانی شد و گفت: احمق! خودت را خر کردی یا من را؟ گفت قربان هر دو.
خوب ببینید این یک فرم است. که گاهی انسان. ما امروز همین امروز یک کسی داشتیم یک میزگردی، یکی از دوستانمان حواسش را پرت. . . ، رفت حرف بزند می‎خواست بگوید: چون وقت کم است حرفهای پراکنده‎ام را جمع و جور می‎کنم. گفت چون وقت کم است حرفهای جمع و جورم را پراکنده. . . . خوب اینطوری دیگه. خوب این یک سیستم است که بر اساس ترس است.
یک سیستم دیگه بر اساس اینکه مردم در حسینیه جماران جمع می‎شوند. فرمانده کل قوا را دوستش دارند. مکتب بشری از فرمانده کل قوا می‎ترسند، فرق است آدم از کسی بترسد، یا آدم او را دوست داشته باشد. قوانین، در مکتب دیگران، آدم را باز می‎دارند. امّا آدم را تربیت نمی‎کند، می‎گویند: نکن. می‎گوئیم: خیلی خوب. امّا مکتب انبیاء غیر از اینکه می‎گوید این کار را نکن. آدم را تربیت هم می‎کند. فرقهای زیادی هست در مکتب انبیاء، آدم خدا را رقیب می‎داند. می‎گویند رقیب است. رقیب می‎دانی چی است. رقیب از رقبه است. رقبه یعنی گردن. چرا به خدا گفته‎اند رقیب؟ می‎گویند بعنوان مراقبه، مراقب غیر از ناظر است. ناظر یعنی همینطوری نگاه می‎کند. رقیب دیدی گاهی توی ماشینی می‎روی، ماشین می‎خورد به یک جائی. آنهائی که صندلی آخر نشسته‎اند، گردنشان را همچین می‎کنند ببینند چه شد، این را می‎گویند رقیب، رقیب یعنی گردنش را می‎کشد، خوب ببیند قصه چی است؟ نمی‎گوید: خدا ناظر است. می‎گوید: خدا رقیب است. خدا رقیب است یعنی خیز می‎گیرد. «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» استفاده جنسی از آن داشتم.
11- دین محور کارهایمان باشد
دین، درباره دین، محور همه دین است. الان شما جوان هستید. می‎خواهید داماد شوید. می‎گویند محور دامادی باید دین باشد. یک آیه داریم که در انتخاب همسر، اول ایمان، بعد شکل: «وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ» (بقره/221) دین محور است. یعنی همه کارها بر اساس دین است. ازدواج می‎خواهی بکنی «وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ» امه یعنی کنیز، یعنی کنیزی که دین داشته باشد «خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ» عبد یعنی برده به مرد می‎گویند، امه یعنی کنیز، کنیزی که دین داشته باشد بهتر از آزادی است که مشرک باشد. یعنی در انتخاب این خانمی ‎که می‎خواهم با آن ازدواج کنم؛ دین دارد یا نه، دیندار است، خوب. فامیلش؛ شکلش، اخلاقیاتش، سوادش، اصل روی دین است. همه کمالات را داشته باشد، دین نداشته باشد، آینده خطرناک است، نسل هم خطرناک است.
راجع به خدمات، دو نفر به هم پز می‎دادند. آن می‎گفت: مسئول آبرسانی به حجاج در مکه من هستم. آن می‎گفت: کلید کعبه دست من است. حضرت امیر آمد برود گفت: اینها که پز نیست، یکی کلیددار کعبه و یکی مسئول آب مکه، نه آبرسانی پز مهمی‎است و نه کلید داری. من قبل از شما به اسلام، به این دین گرویده‎ام، سابقه ایمانی من از شماها بیشتر است. این دو طرف بهشان برخورد، پیرمرد همچین وزنه‎های مکه بودند، حضرت امیر هم مثل اینکه یک خورده جوانتر بود. ناراحت شدند و رفتند گفتند: یا رسول الله این پسرعموی شما، خلاصه گاهی یک چیزهائی به ما می‎پراند. چی شده، هیچی ما داشتیم می‎گفتیم زنده باد من، آن می‎گفت زنده باد من. گفته مرده باد هر دوی شما، زنده باد خودم این آیه نازل شد: «أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» (توبه/19) سقایه یعنی سقایی، سقایی حاجیها «وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» آیا سقایی، آبرسانی به مردم و کلیدداری مکه را قرار دادید «کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» هرگز آنها به حساب ایمان، دین محور است.
حتی اگر یک کسی مسجد ساخت. مسجد سنگهای مرمر و اوه چه لوسترهایی، چه سنگ‌هایی، چه برقی و چه و چه. قرآن می‎گوید: مهم نیست «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» (توبه/18) آن کسی حق تعمیر دارد که ایمان دارد. حتی داریم اگر جوانی آمد سراغ دختر شما، ایشان پایش تو جمعه و جماعت باز نیست، نه نماز جمعه می‎رود و نه نماز جماعت. می‎گوید: بایکوتش کن. چون جوانی. . . . که اگر مسلمانها به این عمل کنند، نماز جمعه‎ها و مساجد پر از جوان می‎شود، چون جوان می‎داند فردا هر کجا برود خواستگاری. می‎بینید این یکی جوانی که به مسجد می‎گوید نمی‎خواهم مسجدی‌ها هم باید بگویند نمی‎خواهمت. خوب تو نمی‎خواهی، ما هم نمی‎خواهیم دیگه، مقابله به مثل.
آن کسی که امت را بهش بی اعتنایی می‎کند. امت هم نسبت به این بی‎اعتنایی می‎کند. محور ازدواج، محور در شرکت، آقا با چه کسی شریک شویم والله با فلانی سودش زیاد است خوب دینش چی؟ دینش متزلزل است ولو ممکن است شغلش سود داشته باشد «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13) معنایش این است که محور دین است. پشت سر چه کسی نماز بخوانیم «لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ»(کافی، ج‌3، ص‌374) هر کس دینش محکمتر است. حالا دین یک آثار روحی دارد آدم متدین یک آثار روحی در خودش دارد. یک آرامشی دارد، آدمی‎که دین دارد، آرام است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) آرام است. انیس او خداست. پشتیبانش او است. اگر همه هم با آن قهر کردند می‎گوید: من خدا را دارم. آدم مؤمن یک آرامشی دارد. روی کره زمین شما، تا حالا شنیده‎اید از این به بعد هم شاید نشنوید فقط یکی بود یک، یک چیزهای بود که فقط یکی بود. فقط یکی بود، قبل آن نبوده، بعدش هم نخواهد بود.
یک آیه در قرآن داریم که می‎گوید «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) یعنی از احدی نمی‎ترسید. فقط امام را دیده‎ایم که از احدی نمی‎ترسید، بنیانگذار جمهوری اسلامی، از این به بعد ما چیزی نیستیم، خیلی می‎ترسیم، یک چاقوکش، توی تهران می‎گفت همه چاقوکش‎ها از من می‎ترسند، بعد می‎گفت: من از زنم می‎ترسم. بعد می‎گفت زنم از سوسک می‎ترسد. کیست که از کسی نترسد.
از چیزهایی که قبلاً ندیدید، از این به بعد هم نخواهید دید، این است. من با دلی آرام و قلبی مطمئن، این را قبل از امام کسی نگفته است، بعد از امام هم کسی نگفته، این آرامش از چیست؟ مردم پپسی‌شان کوکا می‎شود قهر می‎کنند. مردم رنگ ملافه‎شان عوض می‎شود عصبانی می‎شوند. یک روز آب و برق قطع شود خدایا من را مرگ بده؟ چی. . . آب قطع شده است. خوب قطع شده که قطع شده، برق قطع شده. شده که شده. یک دل بود که اگر همه مصیبت‎ها بریزد سرش، دلی آرام، مؤمن دلش آرام است. نقش ایمان، دل آرام.
فرعون به مؤمن‎ها، به کسانی که ایمان آورده بودند به موسی، ساحرها، ساحرها جمع شدند، آبرو موسی را بریزند. ولی وقتی دیدند، موسی راست می‎گوید همه ایمان آوردند. فرعون گفت: می‎کشمتان. گفتند بکش. «إِنَّا إِلى‌ رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» (اعرف/125) مؤمن دلش آرام است. زمان جنگ ما می‎رفتیم دیدن رزمنده‌ها، من در یک لحظه دیدم یک رزمنده، نگاه به ساعتش کرد. گفت ما تا بیست و پنج دقیقه وقت داریم تا برویم خط اول، یک گیم دیگه والیبال. همچین والیبال بازی می‎کرد، بیست و پنج دقیقه، دیگه هم می‎خواست برود خط اول. خط اول که رفت برگشتنش با خداست. آخر این پسر من اصلاً فکرش را نمی‎کردم این هیجده سالش است. این نمی‎داند بیست و پنج دقیقه دیگه هست یا نیست، یعنی چقدر این آرام است و آدم هست که الی آخر. . . این دل آرام، برای ایمان است از برکات ایمان انشاء الله باز هم ادامه خواهیم داد بحث را.
خدایا! هر چه به عمر ما اضافه می‎کنی، به ایمان و علم ما بیفزا.
خدایا! از ایمانهای کاملی که سبب آرامش دل است و به اولیائت دادی از آن نفس مطمئن و از آن آرامشها که در مقابل همه حوادث آرامش دارد خدایاً از آن ایمانها و از آن معرفتها و شناختها و آرامش‌ها نصیب ما هم بفرما. روح امام عزیز و شهدا را از ما راضی بدار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment