موضوع: دینداری – 2
تاریخ پخش: 73/02/01
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث ما دنباله بحثی است که بمناسبت روز ارتش و نیروی زمینی داشتیم در تهران برای برادران ارتشی و در این سفری که بخاطر برنامههای تبلیغی شما آمدهایم مهمان برادران نیروی انتظامی شدیم در خدمت دانشجوهای تربیت معلم و پرسنل نیروی انتظامی، ادامه همان بحث است. در اینجا بحثمان این بود که مسئله ایمان را بررسی میکردیم. موضوع ایمان و دین منتهی دنباله بحث اول مطالبی در آنجا گفتیم و حالا در اینجا چه میخواهیم بگوئیم
1- تعریف دین
دین یعنی چه؟ دین یعنی راهی که از خاک تا خداست. سادهترین عبادت این است دین یعنی راه از خاک تا خدا. ما باید سعی کنیم در تعبیرها، آسانترین تعبیرها را بگوئیم کلمات را خیلی آسان بگوئیم مثلاً جهان بینی یعنی چه؟ جهان بینی یعنی جهان بینی الهی، یعنی این هستی بند به یک قدرتی است جهانبینی مادی یعنی این هستی، بند به جایی نیست. گاهی سؤالها فنی است ولی وقتی بازش میکنی آسان میشود. مثلاً میگویند جهان بینی مقدم بر ایدئولوژی است و یا ایدئولوژی مقدم بر جهان بینی، این چیز فنی میخواهد چکار کند. هر پیرزنی و هر پیرمردی، هر بچهای و بزرگی، تو خانه نشسته، در را زدی اول میگوید: کیست؟ بعد در را باز میکند. کی؟ یعنی میخواهد بینش خودش، روشن شود، دید پیدا کند که پشت در، دوست است یا دشمن، بعد شروع به کار میکند. یعنی همیشه، عمل بعد از فکر است تا فکر روشن نشود دست به عمل نمیزند. آن فکر را میگویند جهان بینی، برخوردهای بعدش را میگویند. . .
2- دین یعنی حرکت به جلو
بنابراین اول میگویند آقا بیا برویم عروسی، لباس شیک بپوشیم. عزا لباس مشکی بپوشیم. پس آدم باید دیدش به بیرون، روشن بشود، تا بعد، ببینید برخوردش، چه جوری باشد. کلمات را آسان کنیم دین یعنی راهی که از خلق تا خالق راهی که خدا پیش پایمان گذاشته است. حالا در جلسه قبل گفتیم که انسان دو راه دارد، برود یا بماند. انسان مال ماندن نیست. ماندن که گندیدن است. آب هم یکجا بماند میگندد. باید برود، ماندن غلط است. برود، به کجا برود؟ گفتیم سه حرکت داریم. حرکت ترقی، حرکت رو به عقب، قهقرایی، به عقب برگردیم باز قهقرا مشکل است؛ عقبگرد. یکی هم حرکت دوری، عدهای روز به روز بهتر میشوند، که قرآن میگوید: «زِدْنی عِلْماً» (طه/114) خدایا علم مرا زیاد کن، «زادَهُمْ هُدىً» (محمد/17) هدایت من زیاد شود. علم زیاد بشود. عدهای هم روز به روز عقب میگردند.
یک کسی به یک کسی گفت: التماس دعا، یک دعایی در حق ما کن. گفت: خدا مرگت بدهد. گفت: چرا. گفت: هر چه عمرت بیشتر شود، گناهت بیشتر میشود، بهتر است بروی یعنی بعضی هر چه بمانند، بدتر میشوند. بچه بود دو تا دروغ میگفت، جوان شده چهار تا دروغ میگوید، پدربزرگ شده شانزده تا دروغ میگوید. بعضی روز به روز بدتر میشوند. بعضی روز به روز بهتر میشوند. بعضیها هم دوری. دین یعنی انسان باید برود، آنهم «وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ» (مائده/18) یعنی مصیر، مصیر الهی، «وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى» (نجم/42) یعنی به سوی خدا، «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» (انشقاق/6) ای بشر تو داری میروی. «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» (بقره/156) داریم میرویم پس دین یعنی خطی که ما را دارد برای ما ترسیم شده است که از چه مسیری برویم. انسان که نمیتواند بماند و انسان که نمیتواند بیخط باشد منتهی سه رقم خط داریم. خط سه رقم است گاهی خط را از خودمان میگیریم، گاهی از دیگران میبینیم. گاهی از خدا میگیریم، از کی خط بگیریم. خطی که خودمان میپسندیم، نه غلط است. چون علممان محدود است، دائماً هم، شهوتها و غضبها و طوفانها، سلیقهها. ما را هی تغییر میدهد. دوشنبه کاری میکنیم، سه شنیه میفهمیم اشتباه کردهایم. سهشنبه تصمیم میگیریم، چهارشنبه میفهمیم اشتباه کردهایم. انسان نباید از خودش خط بگیرد. بدلائل محدودیتها و غرایز. دیگران هم مثل ما هستند یعنی همان محدودیت و شهوت و غضبی که من دارم، دیگران هم دارند، نه خودم و نه دیگران. دین، یعنی آدم خطش را از خدا بگیرد.
مثال نواب صفوی شهید عزیز را تکرار میکنیم. نواب صفوی میگفت: انسان وقتی، یک کالایی را میخرد. مثلاً بخاری، علاءالدین، کولر، یخچال، پلوپز، زودپز، رادیو، تلویزیون. یک چیزی که میخری، یک دفترچه تویش است، دفترچه بخاری را، قصابها و نجارها و آخوندها، ننوشتهاند، سازندهاش نوشته است. دین یعنی همینطور که بخاری را سازندهاش قانونش را میدهد. تلویزیون را سازندهاش، دفترچهاش را مینویسد. دارو را سازنده و دکتر داروساز نوشته است. دین یعنی زندگی من هم باید سازنده بسازد. خدا من را ساخته، پس باید، قانون من هم باید خدا بدهد این معنای دین. حالا، بعد یک مقداری در این زمینه با هم صحبت کنیم.
3- دین در قرآن
در قرآن راجع به دین تعبیراتی شده است کلمه دین در قرآن چند تا لقب دارد. یکی میگوید: «دینِ الْحَق» (توبه/33) در مقابل ادیان باطل، بشر اگر یک لحظه فکر کند، امکان ندارد غیر از اسلام، دین دیگری را قبول کند. آنهایی که غیر از اسلام، سراغ دینهای دیگر رفتهاند، نمیدانند، یعنی با هم مقایسه نکردهاند، میشود آدم در تورات بخواند که خدا از آسمان آمد پائین با حضرت یعقوب کشتی گرفت و یعقوب خدا را به زمین زد و خدا شصت پای یعقوب را دندان گرفت. معذرت میخواهم یعقوب شصت پای خدا را دندان گرفت. خوب مثلاً این دین است.
میشد آدم مسیحی باشد و در انجیل بخواند که حضرت عیسی با مریم رفتند عروسی شراب کم آمد، صاحبخانه آمد گفت مهمان زیاد است و شراب کم آمده است. حضرت عیسی گفت: غصه نخور، همه ظرفها را پر از آب کن، من معجزه میکنم برایت شراب سازی میکنم. اولین معجزه حضرت عیسی شراب سازی بود. اصلاً میشود این را دین قرار داد. میشود آدم خطش را از مارکس بگیرد که میگوید همه چیز زیربنایش اقتصاد است. اگر کسی دزدی هم میکند بخاطر گرسنگی دزدی میکند بله بعضی دزدها بخاطر گرسنگی دزدی میکنند، اما شاه هم که دزد بود، گرسنهاش بود؟ ما چقدر دزد پیدا کنیم که شکمشان سیر است ولی باز هم دزدند. دین را از چه کسی بگیریم؟ دین حق، دین ثابت، دین فطری، ارزش دین به این است که فطری باشد.
4- تعریف فطریات
فطری یعنی تبع بپسندد. اینکه میگویند دین فطری است علامت فطرت این است که چهار تا هر دارد. هر چیزی که چهار تا هر داشت فطری است. مثلاً میگویند: علاقه به کودک فطری است، چون چهار تا هر دارد، در هر زمان آدم بچهاش را دوست دارد، در هر مکان آدم بچهاش را دوست دارد، در هر سنی آدم بچهاش را دوست دارد. در هر رژیمیآدم بچهاش را دوست دارد و لذا میگویند علاقه به بچه فطری است. اما سیگار، فطرت نیست، عادت است. در هر زمان آدم سیگار نمیکشد، در هر مکان نمیکشد، در هر سنی نمیکشد. چیزی که همیشه باشد به آن میگویند فطری. خداشناسی فطری است همین است یعنی در هر زمان، در هر مکان در هر سنی، در هر رژیم. در هر رژیمیانسان احساس میکند که هستی نیاز به یک پدیدآورندهای دارد. این هستی سرچشمه دارد، انسان از تو احساس میکند، وابسته به جایی است، حالا ماده میگوید: وابسته به اکسیژن، وابسته به مکان. ما میگوئیم خیلی خوب، اکسیژن از کجا، مکان از کجا. وابسته به ماده، ماده از کجا. احساس وابستگی، در هر انسانی هست.
هر انسانی در هر زمان و مکان و هر سن و هر رژیم احساس میکند که یک کسی باید او را راهنمایی کند. خودش عقلش قد نمیدهد، در هر زمان، هر مکان، هر سن، هر رژیمیآدم این احساس را دارد که در مقابل گرفتن محبت باید از خودش یک تشکری داشته باشد ما در مقابل لطف خدا باید تشکر کنیم، نماز هم تشکر است.
دین باید فطری باشد. دین باید، اختیاری باشد دین حق، دین فطری، دین اختیاری «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» (بقره/256) اینکه میگویند: اصول عقاید تقلیدی نیست، چون عقیده، از عقد است، عقد یعنی گره. میگویند دختر را عقدش کردند، یعنی با پسر گره زدند. عقد یعنی گره. اصول عقیده، یعنی قلبت به آن فکر گره خورده است و اگر آدم خواسته باشد قلبش و روحش گره بخورد با تقلید گره نمیخورد آدم باید خودش بچشد.
بله آدم با تقلید میگوید که فلانی گفته هوای همدان چند درجه زیر صفر است. خوب شنیدیم قبول کردیم. اما اگر خواسته باشی گره بخوری به چیزی باید خودت لمس کنی. اینکه میگوئید: اصول عقاید فطری است، چون عقد، عقیده، تا آدم خودش با استدلال نباشد گره نمیخورد. یعنی خوب، پولش داده میشود اما خیس نمیشود داغ میشود اما پخته نمیشود. دین باید آزاد باشد. بله موقتاً میشود یک کسی را با زور بتش را شکست که این به فکر بیفتد.
5- دین آزادی میآورد
آخر میگویند دین، اگر آزادی است، انحراف آزاد نیست. یعنی نمیتوانی بگوئی آزاد است من هر کاری دلم میخواهد میکنم آزادی هم در و دروازه دارد. انبیاء آمدهاند جنگ هم میکنند برای شرک هم جنگ میکنند. چون اصولاً شرک که دین نیست. آدم در مقابل سنگ بایستد گریه کند، این دین نیست خریت است. دین آزادی، توش است. امّا حماقت، یعنی اگر ما دیدیم، یک کمیدارد لجن میخورد، اشکال ندارد، دو تا سیلی بهش بزنیم. ممکن است عصبانی شود بگوید من آقا جانم دست خودم است. نه خیر جانش دست خودش نیست.
در یک فضای عمومی، مسجد، ماشین، اتاق، اتوبوس که یک کسی سیگار میکشد میتوانیم بگوئیم آقا این هوا مال همه است شما دو نفر سیگاری آمدهاید حق همه را از بین میبرید میگوید: آقا آزادی است، خوب آزادی، تو آزادی سیگار بکشی. من آزاد نیستم، هوای آزاد بخورم. آزادی تو، مخالف آزادی همه است. تو آزادی سیگار بکشی من هم حق دارم هوای خوب استفاده کنم و آزادی تو مزاحم آزادی من است بیحجاب نمیتواند بگوید آقا آزادی است. میخواهم فوکلم بیرون باشد خوب، بابا این فوکلت که بیرون است، اسباب دردسر برای خیلی از جوانها میشود. ممکن است بگوئی من عقیده و حجاب نداشته باشم. خوب در عقیده آزاد هستی. اما در عمل آدم آزاد نیست. در زندگی اجتماعی، باید هیچ آزادی مضر، آزادی دیگران نباشد.
6- دیندار بودن آسان است
دین باید آسان باشد. آیاتی داریم که: «وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ» (حج/78) دین باید آسان باشد، بچههایمان اگر خواستیم متدین بار بیایند باید آن دین آسان را به آنها معرفی کنیم و لذا به ما گفتهاند پیشنماز باید مراعات پس نمازهای بیحال را بکند. ممکن است تو مردم دو نفر دوست داشته باشند آقا نمازش را طول بدهد، اما دو نفرند که دلش، جوش میزند اگر نود نفر دوست دارند نماز طولانی شود ولی ده نفر در نماز، دلشان جوش میزند، اینجا اکثریت نیست، اینجا اسلام به پیشنماز میگوید باید مراعات آن ده نفر را بکند. مردم را آسان بگیریم، اگر آسان گرفتیم مردم خیلی به سمت دین میآیند. آقا نماز شب میدانی چی است. آسان تعاونی، یک دو رکعتی، یک رکعتی بی قل هو الله، بله رو ساعت فقط سه تا یک دقیقه طول میکشد. اینها برای آدمهای لیز و فراری، اگر لیز و فراری نیست میگوئیم یازده رکعت بخوان بی قل هو الله. اگر عاشق است، با قل هو الله. اگر خیلی عاشق است میگوئیم سیصد تا العفو بخوان. هفتاد بار هم «استغفر الله ربی و اتوب الیه» بگو، اما ما باید یک دینی داشته باشیم مثل فرش، موکت داریم، زیلو داریم، قالی داریم. قالی هم از متری هزار تومان که جول الاغ است، تا آن قالی که صادرات خارج میشود، همهاش پشم است و همهاش را هم میبافند، منتهی باید یک جوری باشد که اگر یک کسی میخواهد نماز شب بخواند آن غیرت و همت زیادی را هم ندارد. خوب بالاخره اگر بنده کم حوصله هستم. اگر پولم کم است، باید ظرف نداشته باشم؟ خوب ملامین هم برای تو.
بنابراین از نماز شب سه رکعتی، بی قل هو الله داریم که یعنی شفع و وتر، یک دو رکعت، یک یک رکعت، بی قل هو الله، که سه تا حمد بدون قل هو الله میشود سه دقیقه نماز شب از سه دقیقهای داریم تا چهل و پنج دقیقهای، یعنی یک جوری اسلام گرفته است که هیچ کس هرج و سختی نداشته باشد.
7- دین جامع و کامل است
دین باید قیم باشد «دیناً قِیَماً» (انعام/161) یعنی باید همه مسائل را در نظر بگیرد. آن دینی که مسائل اقتصادی را فقط میگیرد. آن دینی که. . . دین باید جامع باشد. ببین، چهره دین ما نماز است در نماز شما همه چیزی میبینی، ورزش در نماز است، حرکت رکوع و سجود. آرایش در نماز است میگویند مرد عطر بزند، لباس خوب بپوشد. زن حدیث داریم سر نماز طلا به خودش آویزان کند، هر چه طلا دارد به خودش آویزان کند. نظم در نماز است، صفها منظم باشد. ادب در نماز است، پیشنماز حرف میزند تو ساکت باش. مسواک در نماز هست، وضو بگیری مسواک بزنی. یک رکعت نمازت هفتاد رکعت است. یاد شهدا در نماز هست، مهر کربلا. یاد قیامت در نماز هست، «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) حضور در صحنه در نماز هست تا میگویند « قد قامت الصلوه» همه در صحنه هستند. این را میگویند: دین. یعنی یک چیزی، همه چیزی داشته باشد. در روزهاش همینطور است در حجش هم همینطور است. در جهادش هم همینطور است. یعنی دست به هر کجای دین که بزنی همهاش با هم است.
همان دینی که میگوید: به پدر و مادرت احترام کن و چهار دفعه گفته است «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» (بقره/83) همان دین میگوید: اگر پدر و مادرت خواستند، منحرفت کنند، گوش به حرفشان نده، همان دینی که میگوید اختیار اولاد با بچه است، همان دین اجازه داده است که اگر پدر تصمیم غلطی گرفت، اولادش حق وتو دارد. دختری آمد پهلوی حضرت گفت: آقا پدرم من را برای فلانی عقد کرده است و من نمیخواهم و داماد را دوست ندارم، نمیخواهم. حضرت فرمود: پدرت بیخود کرده است. اختیار با دختر است و دختر، باید انتخاب کند. گفت: نه میخواهم فقط میخواستم، شما این کلمه را بگوئی که پدرها، اینقدر زور نگویند من داماد را دوستش دارم، فقط آمدم بگویم میخواستم این را بگوئی که بهر حال اینطور هم نیست که پدر، اینقدر زور داشته باشد. پدر در حق اینکه، مدیریت کند، نصیحت کند، دید بدهد، کلاه سر دخترش نرود.
گاهی هم یک پدرهائی هستند مثلاً در بعضی از قسمتهای ایران، متأسفانه نه پدر، بلکه پسرعمو دخالت میکند. میگوید تا من هستم نمیگذارم دخترعمویم زن کس دیگری بشود. تو چکاره هستی، بسمه تعالی، برو گم شو، آخه اینکه اسلام به پدر حق نداده. یک قبائلی هستند، حالا معذورم اسمش را در تلویزیون بگویم، آبروریزی میشود هستند یک قسمتهایی که حتی دائی، عمو، همه حق، همه فضول هستند. بابا دختر یک آدم است، آدم خودش باید برای خودش تصمیم بگیرد. فقط پدر حق دارد، مادر احترام دارد اینها حسابشان جداست.
8- دین جامع نگر است
دین باید قائم با مصالح باشد. همه چیزی در اسلام هست، تفریح در اسلام هست، معنای کنار دریا این نیست که آدم گناه بکند. معنای تفریح این نیست که آدم خدا را فراموش کند. معنای مسجد این نیست که آدم گریه کند ما اصولاً مسجدمان با گریه یکی شده است من نمیدانم چه دینی است هر که میخواهد گریه کند، میرود مسجد. عمهاش مرده، مادرش مرده، ختم است، چله است، شهید است، تشییع جنازه است. اصلاً مسجد مساوی است با زاری، و دین ما همچین دینی نبوده است. اصلاً حضرت زهرا(س) عروسیاش در مسجد بود. دین ما با خنده یکی است، با گریه هم قاطی است. یعنی هم خنده داریم، ما دو کانال داریم. ولی فعلاً مسجدها شده است یک کاناله.
نماز جمعه، امروز خدمت، بعضی از ائمه جمعه بودم. طرح قشنگی ریخته بودند. بعضی از امام جمعهها گفتند ما ستاد نماز جمعهمان، دبیرستانیها هستند. امروز این دبیرستان میزبان است، فردا آن دانشگاه، پس فردا، آن تربیت معلم. یعنی خودم همه مسئولین فرهنگی اینطور نیست که ستاد نماز جمعه، همه یک قشر خاصی باشند. انجمن اسلامی، مبصر کلاس، امّا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مال انجمن اسلامینیست. نیمه شعبان همه میتوانند چراغانی کنند، یک جوری شده است که هیئت امناء حتماً پیر باشند. خادم حتماً غوزی باشد. مسجد حتماً گریه باشد. یک دینی درست کردهایم، رویمان نمیشود به مردم بگوئیم این دین است. خدا سلام و صلواتش را نثار روح امام کند. امام خیلی از مشکلات را امام حل کرد. آخوند، اسلحه بلد باشد. ما الان حجه الاسلام داریم مدیر کل، کاراته است. هم نویسنده و واعظ است و هم مربی کاراته، چه اشکالی دارد، اشکال دارد، آخه همه آخوندها که مثل من بیعرضه نیستند. من میگویم بیعرضه. شما بگو: خواهش میکنم. اختیار دارید. شما میخندید، اینکه نشد که.
موضوع دین، دین باید ثابت باشد، دین باید با طبع انسان بسازد. دین باید اختیاری باشد. دین باید آسان باشد. دین باید همه مصالح را در نظر بگیرد نه یک گوشه. قصّه، مثل آن کور نشود که آن شاعر محترم در شعرهایش گفته است، گفته: یک عده کور میرفتند فیلم ببینند. گفتند بابا شما چشم ندارید، پس چی میبینید. گفت: دست میزنیم. بالاخره یک چیزی میگوئیم، یکی دست مالید به خرطومش، یکی دست مالید به گوشش. گفت بادبزن است. خرطومش گفت: ناودان است. پایش گفت: ستون است. هر کس. . . ، دین جمع و جور است. قرآن ما هم همینطور است. یکی به زمین میزند، یکی به آسمان «أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ» (غاشیه/18-17) شتر، آسمان. حالا تمام ادیان، مشترکاتی دارند.
9- مشترکات ادیان
تمام ادیان، توحید داشتند قرآن میفرماید که تمام ادیان آمدند گفتند: «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) یعنی همه شما بنده خدا باشید و همه شما از طاغوت دوری کنید. پس مبارزه با طاغوت مال همه پیغمبرهاست. دعوت «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» مال همه، تمام انبیاء آمدند گفتند: «إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» (اعراف/59) یعنی ترس از قیامت. برای همه انبیاء است. نبوت برای همه انبیاء است. نماز برای همه انبیاء است. تو قرآن داریم میگوید: قبل از پیغمبر ما بگوئیم اینجا حضرت پیغمبر است، بعد، قبل از او عیسی است. قبل از عیسی موسی است، قبل از موسی ابراهیم است. قبل از ابراهیم نوح است. . . . آدم است. تمام اینها نماز داشتند.
آیه قرآن؛ مثلاً «وَ أَوْصانی بِالصَّلاهِ» (مریم/31) یعنی خدا وصیت کرده است ما را به نماز، این مال حضرت عیسی است یعنی حضرت عیسی هم نماز داشته است. موسی«أَقِمِ الصَّلاهَ» (طه/14)، ابراهیم «رَبِّ اجْعَلْنی مُقیمَ الصَّلاهِ» (ابراهیم/40) یعنی ادیان. . . . ، روزه همه ادیان داشته است. «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ» (بقره/183) روزه بگیرید، ادیان قبلی هم روزه داشتند. حج مال ادیان قبل هم بوده است. خدا به حضرت ابراهیم میگوید که: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ» (حج/27) یعنی حج برای مسلمانان نیست، همه انبیاء حج دارند. زکات برای همه انبیاء است «وَ أَوْصانی بِالصَّلاهِ وَ الزَّکاهِ» (مریم/31). امر به معروف برای مسلمانها نیست برای همه ادیان است. لقمان به پسرش میگوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ» (لقمان/17).
پس این که ما میگوئیم اصول دین و فروع دین، اصول دین ما برای همه انبیاء است، فروع دین هم برای همه انبیاء است. این هم برای مشترکات. منتهی حالا اینجا تفاوت بین دین آسمانی و مکتبهای غیرآسمانی. اینجا یک جملهای را خوب است بگویم. تفاوت مکتب انبیاء با دیگران. تفاوتهای زیادی دارد. قوانین انبیاء با قوانین بشری، چند تا فرق دارد یک قوانین بشری نظر به اعمال ظاهری دارد. کار به صفات درونی ندارد، کار به احساس باطنی ندارد و حال که بسیاری مفاسد، برای انگیزههاست. قوانین بشری، اگر از شما عملی دید، جلوه میکند، امّا این عمل حالا با چه نیتی است، نه، ولی قوانین انبیاء کار به درون هم دارد، یعنی اگر به همه فقرا شما غذا بدهی، امّا هدفت مقدس نباشد، برای شما خدا پاداشی قرار نمیدهد. قوانین بشری میگوید: غذا رساندن به فقرا، ما میگوئیم غذا رساندن فقرا برای پوست کار است. امّا این غذا رساندن با چه هدفی است. هدف خیلی مهم است. ببین من یک وقت مثل زدم یک لیوان آب. گفت: یک لیوان آب را به سه نفر بدهی نمیخورند، یکی نمیخورد، قهر کرده است. دومی نمیخورد میل ندارد، سومی نمیخورد میگوید: چهارمی تشنهتر است. اولی، دومی، سومی نخوردند، اما زنده باد سومی، چون آنکه نمیخورد، قهر کرده است، هنر نیست. آنکه نمیخورد میل ندارد، هنر نیست. زنده باد آن کسی که نمیخورد تا دیگران بخورند.
خلاصهاش اینکه قوانین بشری، فیزیک را میبیند که این سه نفر یک جور هستند، آب نخوردند. قوانین الهی درون را میبیند. میگوید: درست است نخوردهاند باید ببینیم انگیزهاش چی است؟ شما با بنده با هم نشستهایم باقلوا میآورند، شما نمیخوری روزه هستی، یکی نمیخورد، مرض قند دارد، یکی نمیخورد، میگوید اگر باقلوا را بخورم اشتهام کور میشود، یک دیس پلو را نمیتوانم بخورم جلوی اشتها را میگیرد. سه نفر باقلوا را نخوردند، امّا انگیزههایشان فرق میکند. مکتب انبیاء، انگیزهها را، رویش حساب میکند: «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیَّاتِ»(تهذیبالأحکام، ج1، ص83) با چه نیتی!
الان شما دانشجو هستی، چرا دانشجو هستی؟ ولله، دیگه خوب اینکه چرا دانشجو هستی, چه¬کنیم دیگه، اینطوری نمیشود. اگر دست کسی را ببندند، پول از جیبش در بیاورند این نمیتواند بگوید این خمس است. خمس اینکه با دست خودت بروی، بدهی. اگر کسی را هولش دادند از بلندی، کسی نمیتواند بگوید پهلوان است، پهلوان آن است که خودش بپرد. انگیزهها خیلی مهم است. ما آدمهایی را میبینیم، همه دانشجو هستند اما تفاوت فکرشان از زمین تا آسمان فرق میکند. دین روی انگیزهها خیلی فکر میکند.
10- تفاوت قوانین بشری و الهی
دین برای فساد پاسبان دارد، نیروی انتظامیدارد. برای متجاوز، قوای مسلح دارد. اما اگر کار خوب کردی، چیزی ندارد. یعنی اگر سیلی زدی، کلانتری موجود است، نیروی انتظامیاست. اما اگر گفتی: میخواستم بزنم اما نزدم. میگوید: نزدی خوب برو، میگوید: نزدم. میگوید: هیچی. یعنی اگر «کظم غیظ» کردی، اگر غیظت را قورت دادی. برای قورت غیظ قانونی نیست ولی برای زدن قانون هست. بگو پنجاه درصد قانون دارند، فقط برای آن چیزی که پیداست. قوانین بشری، خطای عملی را جریمه میکند، امّا خطای فکری جریمه ندارد. در قوانین بشری از ترس مردم خوب هستند، میبیند، اینجا پارک کند جریمه میشود. در مکتب انبیاء مردم از تو خوب میشوند. فرق میکند کسی از ترس خوب شود، یا از. . . اینها خیلی، محبت باشد، یا غضب، اینها خیلی مهم است. رضا شاه یکبار رفته بود در یک پادگان بازدید. خوب سربازها آماده باش میدادند که اگر رضا شاه آمد برو بگو که ما از طرف فلان. . . دیدی که چه جور حرفهای شسته رفته میزنند. خوب اینها را خیلی تمرین میدهند. از چند ماه قبل، یکی را پیدا کردند، قیافهاش خوب بود. گفتند: سه تا سؤال میکنند، میگویند: سن؟ بگو قربان بیست و دو. اگر گفت چقدر است در پادگان هستی؟ بگو هیجده ماه. اگر گفت من را بیشتر دوست داری یا میهن را؟ بگو هر دو. خوب این را آموزش داده بودند. تا رضا آمد جلو، این سرباز ترسید، ترسید و قاطی کرد. گفت که سن؟ گفت قریان هیجده ماه. گفت چقدر وقت است در پادگان هستی؟ گفت بیست و دو سال است. رضا شاه عصبانی شد و گفت: احمق! خودت را خر کردی یا من را؟ گفت قربان هر دو.
خوب ببینید این یک فرم است. که گاهی انسان. ما امروز همین امروز یک کسی داشتیم یک میزگردی، یکی از دوستانمان حواسش را پرت. . . ، رفت حرف بزند میخواست بگوید: چون وقت کم است حرفهای پراکندهام را جمع و جور میکنم. گفت چون وقت کم است حرفهای جمع و جورم را پراکنده. . . . خوب اینطوری دیگه. خوب این یک سیستم است که بر اساس ترس است.
یک سیستم دیگه بر اساس اینکه مردم در حسینیه جماران جمع میشوند. فرمانده کل قوا را دوستش دارند. مکتب بشری از فرمانده کل قوا میترسند، فرق است آدم از کسی بترسد، یا آدم او را دوست داشته باشد. قوانین، در مکتب دیگران، آدم را باز میدارند. امّا آدم را تربیت نمیکند، میگویند: نکن. میگوئیم: خیلی خوب. امّا مکتب انبیاء غیر از اینکه میگوید این کار را نکن. آدم را تربیت هم میکند. فرقهای زیادی هست در مکتب انبیاء، آدم خدا را رقیب میداند. میگویند رقیب است. رقیب میدانی چی است. رقیب از رقبه است. رقبه یعنی گردن. چرا به خدا گفتهاند رقیب؟ میگویند بعنوان مراقبه، مراقب غیر از ناظر است. ناظر یعنی همینطوری نگاه میکند. رقیب دیدی گاهی توی ماشینی میروی، ماشین میخورد به یک جائی. آنهائی که صندلی آخر نشستهاند، گردنشان را همچین میکنند ببینند چه شد، این را میگویند رقیب، رقیب یعنی گردنش را میکشد، خوب ببیند قصه چی است؟ نمیگوید: خدا ناظر است. میگوید: خدا رقیب است. خدا رقیب است یعنی خیز میگیرد. «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» استفاده جنسی از آن داشتم.
11- دین محور کارهایمان باشد
دین، درباره دین، محور همه دین است. الان شما جوان هستید. میخواهید داماد شوید. میگویند محور دامادی باید دین باشد. یک آیه داریم که در انتخاب همسر، اول ایمان، بعد شکل: «وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ» (بقره/221) دین محور است. یعنی همه کارها بر اساس دین است. ازدواج میخواهی بکنی «وَ لَأَمَهٌ مُؤْمِنَهٌ» امه یعنی کنیز، یعنی کنیزی که دین داشته باشد «خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَهٍ» عبد یعنی برده به مرد میگویند، امه یعنی کنیز، کنیزی که دین داشته باشد بهتر از آزادی است که مشرک باشد. یعنی در انتخاب این خانمی که میخواهم با آن ازدواج کنم؛ دین دارد یا نه، دیندار است، خوب. فامیلش؛ شکلش، اخلاقیاتش، سوادش، اصل روی دین است. همه کمالات را داشته باشد، دین نداشته باشد، آینده خطرناک است، نسل هم خطرناک است.
راجع به خدمات، دو نفر به هم پز میدادند. آن میگفت: مسئول آبرسانی به حجاج در مکه من هستم. آن میگفت: کلید کعبه دست من است. حضرت امیر آمد برود گفت: اینها که پز نیست، یکی کلیددار کعبه و یکی مسئول آب مکه، نه آبرسانی پز مهمیاست و نه کلید داری. من قبل از شما به اسلام، به این دین گرویدهام، سابقه ایمانی من از شماها بیشتر است. این دو طرف بهشان برخورد، پیرمرد همچین وزنههای مکه بودند، حضرت امیر هم مثل اینکه یک خورده جوانتر بود. ناراحت شدند و رفتند گفتند: یا رسول الله این پسرعموی شما، خلاصه گاهی یک چیزهائی به ما میپراند. چی شده، هیچی ما داشتیم میگفتیم زنده باد من، آن میگفت زنده باد من. گفته مرده باد هر دوی شما، زنده باد خودم این آیه نازل شد: «أَ جَعَلْتُمْ سِقایَهَ الْحاجِّ وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» (توبه/19) سقایه یعنی سقایی، سقایی حاجیها «وَ عِمارَهَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ» آیا سقایی، آبرسانی به مردم و کلیدداری مکه را قرار دادید «کَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ» هرگز آنها به حساب ایمان، دین محور است.
حتی اگر یک کسی مسجد ساخت. مسجد سنگهای مرمر و اوه چه لوسترهایی، چه سنگهایی، چه برقی و چه و چه. قرآن میگوید: مهم نیست «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ» (توبه/18) آن کسی حق تعمیر دارد که ایمان دارد. حتی داریم اگر جوانی آمد سراغ دختر شما، ایشان پایش تو جمعه و جماعت باز نیست، نه نماز جمعه میرود و نه نماز جماعت. میگوید: بایکوتش کن. چون جوانی. . . . که اگر مسلمانها به این عمل کنند، نماز جمعهها و مساجد پر از جوان میشود، چون جوان میداند فردا هر کجا برود خواستگاری. میبینید این یکی جوانی که به مسجد میگوید نمیخواهم مسجدیها هم باید بگویند نمیخواهمت. خوب تو نمیخواهی، ما هم نمیخواهیم دیگه، مقابله به مثل.
آن کسی که امت را بهش بی اعتنایی میکند. امت هم نسبت به این بیاعتنایی میکند. محور ازدواج، محور در شرکت، آقا با چه کسی شریک شویم والله با فلانی سودش زیاد است خوب دینش چی؟ دینش متزلزل است ولو ممکن است شغلش سود داشته باشد «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/13) معنایش این است که محور دین است. پشت سر چه کسی نماز بخوانیم «لَا تُصَلِّ إِلَّا خَلْفَ مَنْ تَثِقُ بِدِینِهِ»(کافی، ج3، ص374) هر کس دینش محکمتر است. حالا دین یک آثار روحی دارد آدم متدین یک آثار روحی در خودش دارد. یک آرامشی دارد، آدمیکه دین دارد، آرام است. «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) آرام است. انیس او خداست. پشتیبانش او است. اگر همه هم با آن قهر کردند میگوید: من خدا را دارم. آدم مؤمن یک آرامشی دارد. روی کره زمین شما، تا حالا شنیدهاید از این به بعد هم شاید نشنوید فقط یکی بود یک، یک چیزهای بود که فقط یکی بود. فقط یکی بود، قبل آن نبوده، بعدش هم نخواهد بود.
یک آیه در قرآن داریم که میگوید «وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً» (احزاب/39) یعنی از احدی نمیترسید. فقط امام را دیدهایم که از احدی نمیترسید، بنیانگذار جمهوری اسلامی، از این به بعد ما چیزی نیستیم، خیلی میترسیم، یک چاقوکش، توی تهران میگفت همه چاقوکشها از من میترسند، بعد میگفت: من از زنم میترسم. بعد میگفت زنم از سوسک میترسد. کیست که از کسی نترسد.
از چیزهایی که قبلاً ندیدید، از این به بعد هم نخواهید دید، این است. من با دلی آرام و قلبی مطمئن، این را قبل از امام کسی نگفته است، بعد از امام هم کسی نگفته، این آرامش از چیست؟ مردم پپسیشان کوکا میشود قهر میکنند. مردم رنگ ملافهشان عوض میشود عصبانی میشوند. یک روز آب و برق قطع شود خدایا من را مرگ بده؟ چی. . . آب قطع شده است. خوب قطع شده که قطع شده، برق قطع شده. شده که شده. یک دل بود که اگر همه مصیبتها بریزد سرش، دلی آرام، مؤمن دلش آرام است. نقش ایمان، دل آرام.
فرعون به مؤمنها، به کسانی که ایمان آورده بودند به موسی، ساحرها، ساحرها جمع شدند، آبرو موسی را بریزند. ولی وقتی دیدند، موسی راست میگوید همه ایمان آوردند. فرعون گفت: میکشمتان. گفتند بکش. «إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» (اعرف/125) مؤمن دلش آرام است. زمان جنگ ما میرفتیم دیدن رزمندهها، من در یک لحظه دیدم یک رزمنده، نگاه به ساعتش کرد. گفت ما تا بیست و پنج دقیقه وقت داریم تا برویم خط اول، یک گیم دیگه والیبال. همچین والیبال بازی میکرد، بیست و پنج دقیقه، دیگه هم میخواست برود خط اول. خط اول که رفت برگشتنش با خداست. آخر این پسر من اصلاً فکرش را نمیکردم این هیجده سالش است. این نمیداند بیست و پنج دقیقه دیگه هست یا نیست، یعنی چقدر این آرام است و آدم هست که الی آخر. . . این دل آرام، برای ایمان است از برکات ایمان انشاء الله باز هم ادامه خواهیم داد بحث را.
خدایا! هر چه به عمر ما اضافه میکنی، به ایمان و علم ما بیفزا.
خدایا! از ایمانهای کاملی که سبب آرامش دل است و به اولیائت دادی از آن نفس مطمئن و از آن آرامشها که در مقابل همه حوادث آرامش دارد خدایاً از آن ایمانها و از آن معرفتها و شناختها و آرامشها نصیب ما هم بفرما. روح امام عزیز و شهدا را از ما راضی بدار.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»