دینداری – 1

موضوع: دینداری – 1
تاریخ پخش: 73/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

در آستانه بیست و نهم فروردین، روز ارتش جمهوری اسلامی‎ایران هستیم. به یاد بود شهدای عزیز، نیروها مسلح و نیروهای ارتش، جملاتی را می‎خواهیم خدمتتان عرض کنیم. از اول انقلاب کلمه‎ای مطرح شد به نام ارتش مکتبی، که در سالهای قبل به همین مناسبت، مشخصات ارتش مکتب را گفتم یادداشتها را هم هنوز دارم. امسال می‎خواهم، اصل مکتب و دین را بگویم، چون ده‌ها هزار محصل راهنمایی، دبیرستانی، دختر و پسر پای تلویزیون می‎نشینند و این بحثها را می‎نویسند و امتحان می‎دهند یک خورده کلاسیک‌تر می‎خواهم بگویم که روز ارتش است و بحث، بحث مکتب و دین است. جوری بگویم که، بچه دوازده ساله خوب بفهمد، باباش و پدربزرگش هم مطلب را خوب بگیرند. بنابراین بحث ما این است که دین و نقش دین، تیترهایش را می‎نویسم ولی فکر می‎کنم یک جلسه تمام نشود دو جلسه باشد حالا هر چه شد.
1- نیاز به دین
بحث ما این است که نقش دین و نیاز به دین این یک مسئله است، بعد اساس دین، مسئله سوم، آثار دین، بعد آثار بی‎ایمانی. بعد تمام دین آسمانی، تفاوت ادیان آسمانی با قوانین بشری. دین مورد قبول چی است. دین پذیرفته شده و مشخصاتش، معیارهای دین، بازی گرفتن دین، به بازی گرفتن دین، حمایت دین و یا یاوران دین. این موضوع‌هایی است که می‎خواهیم صحبت کنیم. اما اول انسان سه تا نیاز دارد. بحث را جوری می‎گویم که قابل، بعضی بحث‎های آبگوشتی است، پای دیگ باید سر کشید. بعضی بحث‎ها صادراتی است مثل مغز بادام، قابل صدور هم هست. جوری می‎گوییم که هر کسی بتواند نقل کند.
2- انواع نیازهای انسان
انسان سه تا نیاز دارد، نیاز بشر سه چیز است، یک نیاز شخصی دارد، یک نیاز اجتماعی دارد، یک نیاز عالی دارد. نیاز شخصی یعنی اگر تنها هم روی کره زمین بودی، نیاز را داریم. یعنی اگر یک نفر هم باشد روی کره زمین، تنها هم که باشد، نیاز به غذا دارد، نیاز به مسکن دارد، نیاز به لباس دارد، نیاز به همسر دارد، نیاز به مرکب دارد، یعنی یکی هم باشد گرسنه‎اش می‎شود، خوابش می‎گیرد، سرما می‎خورد، گرما می‎خورد. یک سری نیازها شخصی است. یعنی کار به دیگران ندارد، یک سری نیازها اجتماعی است، یعنی یکی نمی‎خواهد و اما جامعه نیاز دارد، مثلاً جامعه نیاز به قانون دارد. یک نفر قانون نمی‎خواهد، ماشین که زیاد شد نیاز به راهنمایی، رانندگی دارد، یک نفر رئیس نمی‎خواهد اما جامعه رهبر می‎خواهد چه خوب، چه بد، جامعه‎ای بدون رهبر نمی‎شود.
امیرالمؤمنین می‎فرماید: اگر هم بد باشد، جامعه رهبر می‎خواهد، شد زندگی اجتماعی. یک نیاز عالی دارد و آن مسئله شناخت است. شناخت و معرفت. آدم بودن ما به نیاز شخصی نیست چون حیوانها هم این نیاز را دارند یعنی هر حیوانی غذا می‎خورد جایی می‎خوابد آمیزش جنسی دارد. آدم بودن ما به خوراک و پوشاک و مسکن نیست آدم بودن ما به قانون و رئیس هم نیست چون زندگی مورچگان هم یک قانونی دارد، زنبور عسل زندگیش، تشکیلات و مقررات دارد، ملکه دارند پس شرف ما، نه به خوراک و پوشاک است و شرف ما به قانون رئیس و رهبری هم نیست شرف ما به آن معرفتهایی است که داریم به شناخت است. آدم بودن ما به آن خاطر است وگرنه ما با حیوانها در نیاز شخصی شریک هستیم با زنبور عسل هم در یک سری مسائل شریک هستیم انسان بودن ما به این معرفتهاست مثلاًشناخت سرچشمه، این هستی سرنخش کجاست، شناخت آخر کار، آخر کار چی می‎شود. وظیفه چیست؟ حق چیست؟ باطل چیست؟ خوب بحث اولم تمام شد نقش دین چیست، نقش دین، دین است که دین به انسان، مسائل نیاز عالی را حل می‎کند همینطور که نانوا، نان درست می‎کند. بنا، مسکن, کار دین. . ,
3- نقش دین در زندگی
انسان سه نیاز دارد. نیاز شخصی نیاز اجتماعی، نیاز عالی و دین مسئول تأمین، نیاز عالی است. نمی‎شود گفت آقا من نمی‎خواهم دین داشته باشم نمی‎خواهی دین داشته باشی، یعنی آقا خلاص، من نمی‎خواهم ببینم سرچشمه هستی چیست؟ آخر چیست؟ وظیفه چیست؟ نمی‎خواهی، خلاص، پس می‎خواهی چی بشوی، اصول دین، سه تاست: خوراک، پوشاک، مسکن. ما هم می‎گوییم زنده باد الاغ، الاغ، الاغ. چون الاغ از ما بیشتر می‎خورد، راحتتر می‎خورد پوست کندن و سرخ کردن و ظرفشویی، مسمومیت غذایی هم ندارد. نمی‎شود گفت من نمی‎خواهم دین داشته باشم آن کسی هم که دین ندارد، یک دینی دارد، آدم بی دین در کره زمین وجود ندارد، منتها هر کسی یک دینی دارد. اعتقاد هست اما اعتقاد به ماده، اعتقاد به ماوراء ماده مثل اینکه ظرف خالی نداریم، حالا این ظرف یا نفت یا گازوئیل، یا آب، یا هواست. یعنی نمی‎شود چیزی باشد انسانی باشد و این دلش وابسته و بند به جایی نباشد حالا یا بند به حق و یا بند به. . . بچه‎ای نداریم نمکد.
هر کودکی و نوزادی می‎مکد منتها یا پستان مادر، یا پستانک. نداریم کسی را نخورد، منتها یا غذای سالم می‎خورد یا غذای فاسد. پس نمی‎شود گفت: این معده، غذا نمی‎خواهد این نوزاد، نیاز به مکیدن ندارد انسان وابسته است منتها انبیاء آمده‎اند بگویند وابسته به چی؟ خوب نقش دین، بعد که آمدیم نقش دین را گفتیم ارتش مکتبی یعنی ارتشی که تعهدات دارد. تعهد به چه چیزی، به حق یا باطل. به عادل یا فاسق نمی‎شود فرمانده کل قوا نداشته باشیم. منتها فرمانده کل قوا، رضا شاه پهلوی، یا حضرت امام یکی عالم است، یکی جاهل. یکی عادل یکی فاسق، یعنی نمی‎شود تشکیلات نباشد منتها بحث این است کدام.
حالا با یک بیان فنی‎تر می‎گویم آن بیان یک خورده روانتر بود حالا یک خورده غلیظ‎تر بگویم سنگین‎تر، انسان دو راه دارد برود یا بماند. بماند که راکد است می‎گندد. برود به کجا برود با چه وسیله‌ای رود با چه راهنمایی و دین تامین کننده این سه مسئله است می‎گوید انسان باید برود. قرآن بخوانم «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى‌ رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ» (انشقاق/6) تو باید بروی، سه تا رفتن داریم، رفتن به جلو «زِدْنی‌ عِلْماً» (طه/114) «زادَهُمْ» (محمد/17) روز به روز بهتر شود. رفتن به عقب «آمَنُوا ثُمَّ کَفَرُوا» (نساء/137) «ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ» (بقره/51) خداپرست است، گوساله پرست می‎شود. پارسال تجدید شده، امسال رفوزه می‎شود پس یک عده روز به روز بهتر می‎شوند نماز می‎خواند، انسان کاهل نماز می‎شود. کاهل بود تارک می‎شود. عده‎ای روز به روز بهتر می‎شوند، عده‎ای هم روز به روز بدتر می‎شوند. عده‎ای هم در حدیث داریم ما برویم یا بمانیم ماندن و رکود، درست نیست، رفتن، به کجا برویم، با چه وسیله‎ای برویم. با حقه بازی، با حق، با باطل.
به امیرالمؤمنین گفتند در شورای شش نفری، یک دروغ بگو، حکومت را بگیر. گفت نمی‎گیرم. اصلا می‎خواهم حکومت نداشته باشم به امیرالمؤمنین گفتند کمی ‎با معاویه کوتاه بیا. فرمود: آیا شما از من انتظار دارید که من با الاغ دزدی بروم مکه به قول من، یعنی با باطل حقم را. . . ، روضه دروغ بخوانم که مردم خیلی گریه کنند. یعنی با دروغ، آخه یک کسی، یک روضه دروغ خواند پای منبر و ایستاد یک چیزهایی سرهم کرد، دروغ است. گفت: آخه اینها را نگویم مردم گریه نمی‎کنند با دروغ من مردم گریه می‎کنند. با الاغ دزدی من بروم مکه. به کجا برویم، به کجا می‎رویم با چه وسیله‎ای حق یا باطل. یک کلمه دروغ اگر امیرالمؤمنین می‎گفت. گفتند بگو آقا من به سیره پیغمبر عمل می‎کنم و خط آنهایی که قبلاً بوده‎اند فرموده به سیره پیغمبر. گفتند بگو کی به کی است. گفت من دروغ نمی‎گویم بیست و پنج سال در خانه می‎نشینم مثل آدمی‎که خار در چشمش است و استخوان در گلویش، بیست و پنج سال می‎سوزم، اما دروغ نمی‎گویم. خوب با چه راهنمایی؟
دو تا ائمه داریم در قرآن، ائمه یعنی امامها. در قرآن دو تا ائمه داریم: یک «أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/73) «أَئِمَّهً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ» (قصص/41) یعنی رهبرانی که ما را به آتش می‎کشانند. رهبرانی که «یَهْدُونَ بِأَمْرِنا» ما را به نور می‎کشانند که اسمشان را گذاشته‎ایم امام نور و امام نار.
4- نمونه‌ای از نقش ایمان
بحثم چیست؟ ارتش مکتبی، مکتب یعنی دین، دین چی است؟ دین یعنی به انسان می‎گوید باید بروی و سر نخ را نشان می‎دهد به کجا و با چه وسیله‎ای با چه راهنمایی؟ این معنای دین است.
حالا نقش ایمان یکی از بزرگان می‎گفت: در ماشین نشسته بودم، در زمان شاه دو سه نفر هم از این سوپردولوکس‌ها پشت سرم نشسته بودند، ما هم آخوند بودیم، هی مسخره می‎کردند، هی متلک می‎گفتند به این آخوند. این آخوندها حرفشان چیست. می‎گفت: جواب بدهیم جواب ندهیم. زمان طاغوت هم بود و ما هم متلک‎ها را تحویل گرفتیم و هیچی نگفتیم. اتوبوس یک جا ایستاد برای استراحت، قهوه خانه‎ای، رستورانی، چیزی بود. اینها که پیاده می‎شدند، یکی از اینها یک زنبیل پرتقال دستش بود وقتی رفت پیاده شود زنبیلش پاره شد پرتقالها پخش شد. مسافرهای گرسنه و تشنه، یکی یک‎دانه پرتقال برداشتند من آمدم گفتم آقایان حرام است، حرام است شما شخصیت داری، حیفی لب به حرام بگذاری. می‎گفت: یکی یکی پرتقالها را برگرداندند. آقا پرتقالها را در ظرف کرده آمدم به این آقایی که متلک گفته بود گفتم: نقش آخوند این است یادت است تو ماشین متلک می‎گفتی که اینها چه کاره‎اند من این کاره هستم، گاهی وقتها هیچ چیزی جواب نمی‎دهد.
ما الان چهار تا ابر داریم یک ابرقلدر، بنام صدام. ابردلار، قارون‌های خلیج، چند نفر هستند. ابرتکنولوژی، غرب. ابرایمان, امام. کدام اینها آرامش دارند. یعنی شما الان یک مصاحبه تلویزیونی بکن با آقای صدام، ببخشید گفتم: آقا، آدم یک وقت اشتباه می‎کند من یکبار گفتم یزید (ع) در سخنرانی‌هایم و بعد آمدم پائین به من گفتند، گفتم خوب اشتباه کردم حالا اشتباه کردم یعنی آدم یک مصاحبه کند با صدام بگوید آرام هستی؟ می‎گوید نه نه شما این همه نفت و دلار و. . . ، آرام هستی؟ به رئیس جمهورهای آمریکا، اروپا آرام هستی؟ یک امام داشتیم دوازده بهمن که در هواپیما نشست بیاید با اینکه حکومت تحت بختیار بود و پیش بینی می‎شد که هواپیما، سرنگون شود گفتند چه احساسی داری؟ فرمود: هیچی در وصیتنامه‎اش هم نوشته است با دلی آرام دارم می‎روم. دلی آرام نه تو سینه صدام است، نه تو سینه دیگران است. یعنی «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ» (رعد/28) قلدری، دلار و تکنولوژی آرامش بخش نیست. این دین، همین است. نقش دین چی است «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ».
5- اساس و پایه دین چیست؟
نظام دین می‎فرماید: «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نِظَامُ الدِّینِ»(أمالی طوسی، ص‌296) در آستانه بیست و نهم فروردین هستیم روز ارتش است، نظام ارتش باید بر اساس صحبت باشد نمی‎گویم ترس نباشد ترس باشد برای بعضی. اما حرکتها روی ترس نباشد ولی واقعاً من این را قبلاً گفتم. باز هم تکرار می‎کنم چون هی سربازها عوض می‎شوند، افرادی بازنشسته می‎شوند و افراد نویی می‎آیند. حالا بعضی چیزها، هم تکرارش اشکال ندارد یعنی واقعاً در زمان شاه اگر بر اساس ترس ما وارد یک جا می‎شدیم و کار می‎کردیم در جمهوری اسلامی ‎هم اگر ترس باشد آن وقت الان با زمان شاه چه فرقی دارد می‎گوید: «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نِظَامُ الدِّینِ» اساس دین محبت است. عشق به امام جبهه را پر می‎کرد و یا تبصره و آئین نامه زور عشق چی است، زور تبصره چی است؟
یک نجاری که عشق دارد به آقا، وقتی در می‎سازد برای آقا، چوبی می‎سازد که گلوله توش نمی‎رود یک نجاری که طبق مزایده و مناقصه، اضافه حقوقی و بازنشستگی و جمع بندی و هماهنگی و ذی حسابی و آفتابه لگن هفت دست است. آخرش هم دری ساخت یک مشت به آن بزنی با پایه بلند می‎شود. عشق نباشد، صدها از این تبصره‎ها زور ندارد چاه باید خودش آب داشته باشد، چاه خشک را با سطل نمی‎شود آبش کرد. نظام باید بر اساس محبت باشد یعنی من شما را دوست داشته باشم شما من را دوستم داشته باشید به معنای واقعی دوست داشته باشیم اگر یک زمانی ارتش ما اساسش محبت بود ارتش مکتبی است. از هم ترسیدیم، حراست، حفاظت، اطلاعات، عقیدتی، سیاسی اینکه دین نشد. این که مکتبی نشد که، من باید، واقعاً احساس کنم که شما ولی نعمت من هستی، چون مملکت امن نباشد بنده در تلویزیون نمی‎توانم حدیث بخوانم ارتش و سپاه است که مملکت را امن کرده است و نیروهای انتظامی ‎من باید بدانم که اگر در تلویزیون حدیث می‎خوانم، صدقه سر امنیت است چون قرآن می‎گوید: «منْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی‌» (نور/55) بعد می‎گوید: «یَعْبُدُونَنی‌» یعنی تا امنیت نباشد، عبادت نیست من باید بدانم شما ولی نعمت من هستی و شما هم باید بدانی، بالاخره ما ده، بیست سال رفتیم درس خوانده‎ایم، یک حدیثی برای شما بگوئیم. پیام پیغمبر را برای شما می‎گوئیم، آیه قرآن را برای شما می‎گوئیم شما هم بعنوان یک طلبه من را دوست داشته باشی من هم بعنوان اینکه شما حافظ امنیت هستی شما را دوست داشته باشم اگر نظام محبت بود اسلامی ‎است «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ نِظَامُ الدِّینِ» این یک حدیث. بعد می‎فرماید: «نظام الدین خصلتان إنصافک من نفسک و مواساه إخوانک»(غررالحکم، ص‌417) ما برادرها، یک جور باشیم، غذا با هم بخوریم، اگر غذایی که در پادگانها به سربازها داده می‎شود اگر خودمان هم از همان غذا بخوریم آن وقت می‎دانیم که این آشپزها چه جور می‎پزند. لا اقل گاهی، و اگر اینها هماهنگی هم نشود فایده‎ای ندارد. آشپز، آب پیاز بده به سرباز، نه لپه، نه پوست، نه مزه، هیچی، هیچی نان خمیر، آب پیاز، یک غذای عجیب و غریب، بعداً من طلبه می‎روم بعنوان عقیدتی سیاسی.
اما بحث امروز، عدالت اجتماعی، اصلاً آشپز می‎تواند حدیث من را از بین ببرد، یعنی حدیث من بند است به غذای آن. قرآن وقتی می‎خواهد بگوید عبادت کن می‎گوید اول به شکمشان برس «فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ الَّذی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/3-4) به سربازها بگو نماز را درست کنند، چرا؟ برای اینکه «أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ» ببینید تا اطعام نباشد «فَلْیَعْبُدُوا» نیست باید اینها به هم بند است همه دین بهم بند است ما یک تقسیمی‎کرده‎ایم از قدیم، این تقسیم غلط است. گفته‎ایم دین سه شاخه دارد: اصول دین، فروع دین، اخلاقیات. در قرآن اینطور نیست. در قرآن اینها بهم بند است. می‎گوید: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ»(الجعفریات، ص‌36)، «لا عهد لمن لا وفاء له»(غررالحکم، ص‌253) کسی به عهدش وفا نکند دین ندارد. نه نمی‎شود گفت دین، دین است. حالا این هم یک پیمانی بود زیرش زد. اگر به اخلاق عمل نکنید، اصلا دین ندارید. اصل دین و نظام دین محبت است. آخر دین، آدم وقتی دین داشت امیدوار است برویم سراغ جمله بعد آثار ایمان، پس نقش دین، معلوم شد چی است نقش دین این شد که تأمین کننده نیاز عالی، اساس دین چی شد؟ محبت. اساس دین «حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْتِ»
6- آثار دین در زندگی
آثار دین: 1- دلگرمی‎آدمی‎که دین دارد، دلگرم است می‎داند که «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّهٍ خَیْراً یَرَهُ»(زلزال/7) ذره‎ای کارهایم هدر نمی‎رود، مردم بدانند، ندانند، فیلمبرداری بشود، نشود، هر چه می‎خواهد بشود. خدا که می‎داند آدم دلگرم است اما اگر دین نباشد این همه زحمت کشیدیم کسی نفهمید، کسی از ما قدردانی نکرد. یک کیلو کار کردیم، نیم کیلو قدردانی کردند. آدمی‎که دین دارد دلگرم است چون کارش را به خدا می‎فروشد عزت دارد کسی که بنده خدا شد بنده طاغوت نمی‎شود.
یاران پیغمبر(ص) در کاخ‌های شاهنشاه پیدا نمی‎شدند. هر چه می‎گفتند آقا. . . . ببوس. می‎گفت: من می‎گویم «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى وَ بِحَمْدِهِ» سری که برای خدا خم شد برای غیرخدا خم نمی‎شود. عزت دارد «وَ لِلَّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» (منافقون/8) آدمی‎که بند به خداست، احساس غرور می‎کند. آقا ببینید یک کسی اگر پاسدار امام باشد. یک کسی هم پاسدار من باشد. پاسدار امام احساس غرور می‎کند می‎گوید من حتمی ‎هر چه به امام نزدیکتر باشد غرورش. . . می‎گوید الان اگر بوعلی سینا اینجا نشسته باشد، هر کس به آن نزدیکتر نشسته باشد می‎گوید من در فلان جلسه‎ای کنار خود بوعلی سینا نشسته بودم. هر چی نزدیکتر باشیم به مقام. . . . کسی که بنده خدا شد، احساس غرور می‎کند. احساس عزت می‎کند، آرامش دارد می‎داند کارهایش را ارزان نفروخته است. بر عکس، اگر غلطی کرد می‎گوید خدا غفور است، می‎بخشد. مأیوس نمی‎شود. احساس پوچی نمی‎کند، احساس تنهایی نمی‎کند.
«بِذِکْرِکَ عَاشَ قَلْبِی»(مصباح‌المتهجد، ص‌590) در مناجات داریم، اصلاً یاد تو دل مرا گرم دارد. صد و شصت و پنج تا موشک، زمان جنگ افتاد دزفول، مردم دزفول بخاطر اینکه دین داشتند روانی نشدند یکی از موشکها می‎افتاد دانشکده روانشناسی جایی که دین نداشته باشند. اساتید دانشگاهش روانی می‎شدند. چی می‎گویم صد و شصت و پنج تا موشک افتاد تو شهر دیندارها، شهر دیندارها روانی نشدند؛ یکی از آنها می‎افتاد شهر بی‎دینها ولو آن موشک می‎افتاد در دانشکده روانشناسی اساتید دانشگاهش روانی می‎شدند. نقش دین این است.
حدیث داریم مؤمن وقتی می‎خواهد بمیرد انگار گل بو می‎کند، انگار از این خانه می‎رود خانه دیگر، درست مثل کسی که سپرده دارد، چک بانکی آن هم توی جیبش است و در هر شهری وارد شود، خاطرش جمع است، احساس غربت نمی‎کند. اصولاً علتی که ما از مرگ می‎ترسیم راننده‌ها چرا می‎ترسند ما پنج رقم راننده ترسو داریم. یک بنزین ندارد. دو راه دراز است. سه جاده را بلد نیست. چهار آنجا وارد شود کسی را ندارد. پنج قاچاق حمل کرده است. یک مؤمن می‎گوید: «آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ»(نهج‌البلاغه، حکمت 77) اگر مسافت نزدیک است ما و قیامت یک نفس فاصله داریم. قیامت نزدیک است قاچاق حمل نکرده‎ایم گناهی حمل نکرده‎ایم. حق الناس بر گردنمان نیست که قاچاق حمل کرده باشیم به لطف خدا ایمان داشته باشیم، قاچاق هم نداشته باشیم. نقش ایمان، خیلی نقش مهمی‎است.
اما آثار بی‎دینی، آثار بی‎دینی هم دیگه همان‌هاست. دلهره، اضطراب، تقلب، پس شما نگوئید که پس چرا بعضی متدینین تقلب می‎کنند، آنها دینشان، دین نیست. ببین آقا نماز ما نماز نیست. این که ما می‎خوانیم نباید گفت: نماز می‎خوانیم، باید گفت: رو به قبله می‎ایستیم. نماز اگر نماز باشد. «تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» (عنکبوت/45) است اگر دیدیم نماز ما، کسی را از فحشاء و منکر باز نداشت، در حرف خدا شک نکنیم. «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً» (نساء/122) خدا راست می‎گوید، خدا قول داده است «وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ» (حج/47) وعده خداست، نقش نماز است. اگر دیدیم نماز ما، ما را نساخت، و لذا داریم اگر می‎خواهید، بدانید که خدا نماز شما را قبول کرد یا نه نگاه کنید که چقدر نماز شما روی شما اثر گذاشته است اگر نماز نماز باشد «تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ» حدیث داریم: «َ «إِنَّ صَاحِبَ الدِّینِ فَکَّرَ فَغَلَبَتْهُ السَّکِینَهُ وَ اسْتَکَانَ فَتَوَاضَعَ وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنَى»(أمالی مفید، ص‌52) صاحب دین فکر می‎کند، آرامش دارد. «وَ اسْتَکَانَ فَتَوَاضَعَ» آرامش دارد. «وَ قَنِعَ فَاسْتَغْنَى» وقتی ندارد می‎گوید خدا نخواست خدا به ما بچه نداد، ناراحت نیستیم، خدا نساخت. خدا بچه‎های ما را، همه را پسر قرار داده است، الحمد الله همه را دختر قرار داده است الحمدالله رزق ما این بوده تسلیم است. اگر خودش کوتاهی نکرده باشد چون ضربه‎هایی که آدم می‎بیند دو جاست گاهی خودش مقصر است خوب «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَهٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ» (شورى/30)
تو پادگانها حالا چون شما برادرها از ارتش هستید یک مثال بزنم تو پادگان سه رقم سرباز را اذیت می‎کنند یک سربازی که تخلف کرده است برای اینکه ادبش کنند می‎گویند: یا الله این کار را بکن می‎خواهند ادبش کنند دو- یک سربازی را می‎خواهند آموزشش بدهند برای آموزش می‎گویند برخیز بدو و از کوه. . . نمی‎دانم چکار من و برای آموزش و آزمایش، رشد، یک سرباز هم می‎آید پهلوی افسر درجه دار. . . من خواهرم هفته دیگر عروس می‎شود می‎شه شما به من یک هفته مرخصی بدهی. می‎گوید: اگر می‎خواهی مرخصی به تو بدهم برای هفته دیگر پس این هفته که هستی دوبله کار کن، شیفتی نباشد، یعنی یک خورده اضافه وایستا. مثل اینکه ما الان کارمند دولت را، رئیسش می‎گوید: دو ساعت اضافه‌تر وایستا تا یک کمکی بهش بکند. حالا هم گاهی وقتها اضافه کاری نیست. الکی است همین الکی در اداره، بپلکد که این کارتش، دو ساعت اضافه بزند پس گاهی وقتها برای اضافه حقوق است. اضافه حقوق یا درجه. پس سه رقم سرباز را در پادگانها در فشار قرار می‎دهند، سربازی که می‎خواهند تنبیهش کنند سربازی را که می‎خواهند رشدش بدهند، سربازی را که می‎خواهند اضافه.
حدیث این است قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ وَ لِلْأَوْلِیَاءِ کَرَامَهٌ»(بحارالأنوار، ج‌78، ص‌198) حدیث داریم: سختی‎ها برای آدم ظالم، ادب است. می‎خواهیم گوشمالیش بدهیم. «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» حدیث داریم سختی‎ها برای مؤمن وسیله رشد است. «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ» خوب امام حسین آدم بدی نبود که خدا بخواهد ادبش کند. دیگه امامها که رشد خودشان را کرده‎اند امامها را هی خدا می‎خواهد درجه‌شان را اضافه کند سختی بیشتر است: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ» حدیث است «وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ» «وَ لِلْأَنْبِیَاءِ دَرَجَهٌ» سه رقم سرباز را در فشار قرار می‎دهد.
7- مشخصات دینداری
خوب نقش دین و نقش بی‎دینی، دین مشخصاتی دارد. اصولاً هر کس می‎خواهد مقدار دینش را ببیند حدیث داریم اما اینجا نشسته‎ایم نمی‎دانیم چقدر دین داریم چون در سرازیری آدم نمی‎فهمد چه ماشینی سالم است. چون در سرازیری هر بشکه‎ای هم بنز و هم بی‌ام و می‎شود. سرازیری است. راننده را در سر بالایی و در گردنه‎ها امتحان می‎کنند. حدیث داریم که هرکسی می‎خواهد ببیند چقدر دین دارد، ببیند به کجا که رسیده گناه می‎کند اگر یک سکه دیدیم ما دروغ گفتیم، قیمت ما یک سکه است. اگر نه بخاطر یک سکه امضاء نمی‎کنیم، خلاف نمی‎کنیم اما اگر حواله یک پیکان باشد سازمان زمین‌های شهری خیلی خوب، خوب ایشان هم قیمتش یک پیکان است. اگر نه با یک پیکان هم، خلاف نمی‎کنیم، اما اگر یک خانه‌ای‎ باشد، قرعه کشی مثلاً.
حدیث داریم، هر کس می‎خواهد بداند چقدر دین دارد، ببیند کجا می‎افتد. آدم هست با یک بستنی، قیمتش یک بستنی است. ممکن است لیسانس هم باشد اما اگر یک بستنی به او بدهند دروغ می‎گوید. دروغ شاخدار، یک معجونی، آب هویجی، پول حمامش بدهی، آدم هست که با یک مهمانی مختصر هر چه می‎خواهی برایت می‎گوید آدم هست نه نرخ امیرالمؤمنین چند است. امیرالمؤمنین فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِیتُ الْأَقَالِیمَ السَّبْعَهَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاکِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِیَ اللَّهَ فِی نَمْلَهٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِیرَهٍ مَا فَعَلْتُهُ»(نهج‌البلاغه، خطبه 224) قسم اگر هستی را بدهند به علی که یک ذره ظلم کند، «وَ اللَّهِ» قسم ظلم نمی‎کنم، یعنی نرخ من از هستی بیشتر است. مقدار دین، به مقدار سقوط ما است. هر کجا که سقوط کردیم دین ما همان مقدار است. حالا خودتان حساب کنید کجا خلاف کردید گاهی وقتها آدم مثلاً فرض کنید که سر یک چیز جزئی راحت آخر. . . . حالا دین وقتی کامل می‎شود که رهبری قوی باشد. قرآن یکجا داریم «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» (مائده/3) آن زمانی که مسئله رهبری قوی باشد اصلاً دینی که رهبری نداشته باشد، هیچی.
8- جایگاه ولایت در دین
آقا الان مشکلات جهان اسلام چیست؟ جهان اسلام ‎چی چی ندارد؟ امروز یک زیر پاش نفت است روی پاش هم کعبه، زیر نفت، رو کعبه میلیونها و صدها میلیون بالای یک میلیارد آدم، روزی پنج بار، رو به کعبه می‎ایستد، یعنی دلها به آنجاست. زیر پا نفت، روی پا کعبه، همه دلها هم دارد جمعیت هم یک میلیارد باز می‎بینی زبان است، خار است ترسو است گیر توی چی است. نماز نیست، یک نمازهایی می‎خواند، به، آدم حظ می‎کند گیر کجاست. گیر در رهبریش است. الان آنچه به سر اسلام می‎آید یا آنچه ابرقدرتها، اسلام را می‎کوبند ما خودمان در ایران، ایران امروز، با ایران دیروز فرقش چی است. نمازها و مساجد که فرقی نکرده است. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ» (فاتحه/5) رکوع، سجود، مهر کربلا، غسل جمعه، حنا، سدر. نمی‎دانم قبرستان، عزا، عزاداری امام حسین(ع)، سینه زدن، زنجیر زدن، اینها فرق نکرده است. زمان شاه هم اینها بود چی باعث شد که قدیم آمریکا از ما حساب نمی‎برد، الان روی ما حساب می‎کند؟ فقط رهبری است. فرقش، رژیم به رژیم، رهبری است. رهبر که عوض شد. آدمها هم عوض می‎شوند. فکرها هم عوض می‎شود، پس دین به شرطی کامل است که نظام،
در یک پادگان ما یک فرمانده داریم بخاطر آن سوزی که دارد همه بچه‌های پادگان، نمازشان درست می‎شود، می‎روند بیرون، اصلاً پادگان نیست که کلاس است، بیسواد می‎آید، باسواد می‎رود، چون سوز دارد. طرح «حی علی الصلاه»، باید بگوید: خیلی خوب، ابلاغ شده دیگه، آن سوز مهم است آن چیزی که اثر می‎کند سوز است.
خدا به موسی می‎گوید: موسی می‎دانی چرا تو را پیغمبر کرده‎ام. می‎گوید: نه. می‎گوید: در تو، یک سوزی بود، که در دیگران نبود. ما الان یک فرماندهی داریم، فرمانده کل قوا، مقام معظم رهبری، ایشان ببینید، یک خاطره از سوز، قطار داشت می‎رفت، ایشان فرمود: دیدم اگر درست بایستد به نماز نمی‎رسم، همینکه یک خورده شل کرد، ولی در حال حرکت بود. شیشه را کشیدم پایین، از پنجره، خودم را پرت کردم که، زمان شاه نماز بخوانم آدم هست تو جلسه نشسته است، می‎بیند نماز قضا می‎شود، می‎گوید: می‎دانی من زشت است بلند شوم، بروم حالا نگاهم خواهند کرد. همین که چهار نفر نگاهش کنند شل می‎شود. آقا نگاهت کنند بنده نماز نخوانده‎ام می‎روم نماز بخوانم. خلاص.
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ» در غدیر خم چرا این آیه نازل شد. دین، چون بحثمان، بحث دین است. نقش دین، نیاز به دین، اساس دین، آثار دین، دین کامل، دین وقتی کامل است که رهبری درست باشد. پادگان خوب پادگانی است که فرمانده‎اش. . . .
ما مدیر عامل کارخانه داشتیم آمد به کارگر دید که همیشه انگشت می‎زده، وقت گرفتن حقوق، این دفعه امضاء کرده. گفته: بیا ببینم چطور امضاء کردی. گفته من رفتم نهضت سوادآموزی، خواندن و نوشتن یاد گرفته‎ام، امضاء کردم. فرمود: آفرین می‎می‎خواهم انگشترم را بدهم به شما. مدیر عامل کارخانه انگشترش را در آورده، دست او کرده. خوب این انگشتر آئین نامه ندارد، بخش نامه هم نداشته، این عشق مدیر عامل بود که این کارگر روی خودش هم کار بکند. همیشه فکر تولید نیست. فکر این که من وقتی از این آدمها کار تولید می‎کنند، مدیر عامل خوبی است. مدیر عامل کارخانه، آن مدیر عاملی خوب است که غیر از اینکه، از این پدرها برای تولید کار شود، برای بچه‎های اینها هم کار بکند.
الان اول فروردین است یک ماه دیگه آموزش و پرورش تعطیل می‎شود یا دوماه دیگه تقریباً شد. میلیونها بچه یکی دو میلیون این بچه‎ها، بچه‎های کارگرها هستند. چند تا مدیر عامل کارخانه، شما سراغ دارید که بنشیند با معاون‌هایش برنامه‎ریزی کند، ما امسال یک مقداری از سود کارخانه را بگذاریم، برای پر کردن ایام فراغت، بچه‎های کارگرها، اصلاً فکرش این است که فردا پیش وزیر صنایع، وزیر، مدیر کل کجا بگوید: آقا طبق فلان، پارسال اینقدر ضرر داشت و امسال اینقدر سود دارد، سود داشته باشد ولو اصلاً به نماز. . .
من رفتم در کارخانه‎ای که حدود دو هزار تا کارگر داشت به مدیر عاملش گفتم در این دو ساله، پایت را گذاشته‎ای نمازخانه. گفت: من نماز می‎خوانم. گفتم بله من می‎شناسم شما را، شما نماز می‎خوانی، اصلاً رفته‎ای توی نماز خانه. گفت: ولله نه. گفتم: پس دیگه نگو اقتصاد چی شد و سود و ضرر. تو خودت را باخته‎ای، ولو سود رفته است بالا. مثل کسی که با دستش میخ می‎کوبد، میخ را می‎کوبد اما دست خودش پاره می‎شود شما دو سال است در نمازخانه نرفته‎ای اما ضرر کارخانه را جلوگیری کرده‎ای، خودت ضرر کرده‎ای. قرآن بخوانم: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً» (کهف/103)، «قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ» (زمر/15) خسارت کارخانه، آن است که خود رئیس کارخانه، رشد نکرده، مدیر عامل رشد نکرده است. کارگرها رشد نکرده‎اند.
باید مشهد مشهدی باشد و آستان قدس باید جوری باشد که هر زواری که با نمره چهارده وارد مشهد می‎شود چند روزی که در مشهد بود، وقتی می‎خواهد برود باید با نمره پانزده برگردد. البته خود امام رضا این کار را می‎کند. خود امام رضا، بدلیل معجزاتی که می‎کند گاهی فکر مردم برود بالا، اما در و دیوار مشهد چی شما از فرودگاه مشهد تا قبر مطهر تابلوهای جاروبرقی را، و پلوپز و پژو را بیش از تابلوهای کلمات امام رضا می‎شناسید. یعنی اینطوری بیشتر به مسائل مادی رسیده‌ایم. باغچه و گلکاری و فواره و نان و برق و جدول و بنشینید فکر کنیم، کاری بکنیم که هرکس با نمره چهارده وارد مشهد شد با نمره پانزده برود.
مدیر عامل می‎گوید: بنشینید فکری بکنیم که این بچه‎های کارگرهای ما اینجا بودند بیایند اینجا. ما داشته‎ایم که بچه ایرانی که در دنیا در ریاضی نفر اول شده است، وزیر آموزش و پرورش می‎گفت: در دنیا در بعضی از بحث‎ها و در بعضی از شاخه‎ها نفر اول شده است بچه ایرانی منتهی برای مسابقات بین المللی کت و شلوار نو نداشته است. بچه کارگر، مغز در دنیا یک می‎شود ولی کت و شلوارش نو نیست. باید زد توی سر این مدیر عامل که توانست تولید را بالا ببرد. امّا افکار نابغه بچه‎های کارگر را کشف نکرد.
تو پادگانها چه بچه‎های نابغه‎ای هست. خوشا بحال آن تشکیلاتی که برود این بچه‎های نابغه را در پادگان‌ها کشف کند و برای اینها، یک برنامه بگذارد.
ببینید ماشینی که ما سوار می‎شویم، سه تا کار، رویش می‎شود، اول معدنش را کشف می‎کنیم بعد استخراج می‎کنیم بعد ذوب می‎کنیم بعد قطعه‎سازی می‎کنیم بعد مونتاژ می‎کنیم می‎شود ماشین.
تو پادگانها نیروها را کشف کنیم استخراج کنیم، ذوب کنیم تکی رویش کار کنیم بهم مونتاژ کنیم. یعنی آن کاری که روی آهن می‎شود روی جوانها بکنیم یک جوانهای با استعدادی در پادگانها هستند. یک بچه‎های نابغه‎ای در بچه‎های کارگرها هستند. اگر ما همه مسلح باشیم، تیراندازی ما خوب باشد امّا رشد فرهنگی نداریم.
رفته مشهد، زیارت امام رضا(ع) الحمد الله سالم رفتیم، سالم آمدیم. ایستگاه، فرودگاه، اتوبان، چی چی، همه خوب اما بالاخره نفهمیدیم امام رضا(ع) چه کسی بود. معرفت ما زیاد نشد، باخته‎ایم. هفته‎ای یک کتاب باید مطالعه کنیم وگرنه باخته‎ایم مرحوم مطهری، پنجاه و دو تا کتاب دارد. سال هم پنجاه و دو هفته است. اگر تصمیم بگیرم، هفته‎ای یک کتاب را مطالعه کنیم. سال دیگه همه کتابها را مطالعه کرده‎ایم. سالگرد مطهری به این نیست که ما چهار تا موزیک و فیلم و اینها بگذاریم. اگرچه، باید از اینها، ایشان خیلی تجلیل کرد. اما تجلیل بهتر از مطهری این است که تصمیم بگیریم فکر مطهری را دریابیم، با آن آشنا شویم.
بهر حال من باز این روز را به شما تبریک می‎گویم ارتش ما ارتشی است که توی پادگانش نماز برقرار می‎شود قرآن خوانده می‎شود آموزش نظامی‎ داده می‎شود پیشرفت‌های صنعتی و فنی که داشته‎اید، شیرین کاری‌هایی که داشته‎اید، شهدایی که داده‎اید. آنها را مردم فراموش نمی‎کنند. الان فرمانده ارتش عزیز است. اگر یک زمانی فرمانده یک ارتش، فرمانده یک پادگانی بیاید، به مردم بگوید: مردم من فرمانده پادگان هستم، مشکل ما این است، مردم آستین بالا می‎زنند کمکش کنند. محبوب فرمانده کل قوا هستید، محبوب مردم هستید. دوستتان دارند، همین که محبوب هستید، بهترین امتیاز است فرق می‎کند، یک سرهنگ و تیمسار زمان شاه، وقتی نگاهش می‎کردند می‎ترسیدند، دوستش نداشتند. الان دوستتان دارند، محبوبیت یک ارزش است. خدا، دوستتان دارد، قرآن هم اعلام کرده است «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‌ سَبیلِهِ صَفًّا» (صف/4) اعلام کرده، بگو دوستتان دارم، وقتی خدا دوستتان دارد، اولیاء خدا هم دوستتان دارند منتها خوشا بحال کسی که دو روزش مثل هم نباشد دو روزمان مثل هم نباشد. از زمین پادگان به نفع سبزی، از درخت پادگان به نفع میوه، از بچه‎های پادگان به نفع رشد فکر و فرهنگی. بیش از اینکه هستیم، می‎توانیم کار بکنیم.
اگر به کسی بگویند چقدر می‎دوی. می‎گوید دو کیلومتر. یک گرگ دنبالش کند، سی کیلومتر می‎دود، یعنی پیداست، بیست و هشت کیلومتر دیگه توان دویدن دارد. ما از زمین ایران، استفاده خوب نکردیم. از آب ایران، از خاک ایران، از مغز ایرانی استفاده نکرده‎ایم. مغز ایران، چند روز پیش، چند وقت پیش اینجا یک مسابقات ریاضی بین المللی بود پنج نفر از مهمترین ریاضی‎دانان دنیا وارد ایران شدند، چند وقت قبل، کلماتی گفتند راجع به فکر ایرانی، ما فکر ایرانی داشتیم و داریم. ایرانی در دنیا از استعداد بالایی برخوردار است. منتهی به فکر نیستیم. فکر نان و آب هستیم،
بهر حال خدا انشاء الله، کشور ما را، امت ما را، ارتش و سپاه و نیروهای انتظامی‎ما را، نسل ما را، ناموس ما را، رهبر ما را، دین ما را، مرزها را، عقاید ما را حفظ بفرماید.
خدایا روح همه شهدا و شهدای ارتش، روحشان را و روح امام عزیز را از ما راضی بفرما. به ما توفیق بده در کارخانه‌ها، آموزش و پرورش، دانشگاه، پادگانها به ما توفیق بده استعدادهای لایق را کشف کنیم، استخراج کنیم، بسازیم ما را در کشف و استخراج و سازندگی فرد و جامعه و کشور ما را مقصر قرار مده.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment