موضوع: دعای مکارم الاخلاق – 10، آبرو
تاریخ پخش: 79/01/25
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
«وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِی مِنْ لَفْظَهِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ أَوْ شَهَادَهِ بَاطِلٍ أَوِ اغْتِیَابِ مُؤْمِنٍ غَائِبٍ أَوْ سَبِّ حَاضِر» (صحیفهالسجادیه،ص92)
«السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک» در آستانه عاشورا بحث را گوش میدهید. از برادر عزیز جناب آقای طاهری استفاده خواهیم کرد پنج دقیقه آخر را و امابحثی که من دارم تفسیر دعای مکارم الاخلاق را میگفتیم که از ماه رمضان شروع کردیم تا رسیدیم به بحث آبرو که دراینجا امام سجاد ع از خداوند کمالاتی را میخواهد و اخلاق کریمه که یکی از آنها نگهداری آبروی مؤمن است که:
1- حفظ آبروی مؤمن از اخلاق کریمه است
«وَ مَا أَجْرَى عَلَى لِسَانِی مِنْ لَفْظَهِ فُحْشٍ أَوْ هُجْرٍ أَوْ شَتْمِ عِرْضٍ» خدایا مرا حفظ کن از این که با زبان آبروی مؤمنی را ریخته و شهادت بدهم به باطل.
مثلاً: فلانی دزدی کرده یا نه آدم خوبی هست یا نه، این گواهی به ناحق دادن است. اما مطالبی در باره آبرو. قرآن و آبرو: مثلاً در باره حضرت عیسی (ع) میفرماید: «وَجیهاً فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَه» (آل عمران/45) در دنیا و آخرت آبرو دارد. چون در باب جاری کردن حد آبروی افراد میریزد, میفرماید:
«أَرْبَعَهً مِنْکُمْ فَإِنْ شَهِدُوا» (نساء/15) چهار شاهد (لازم است تا حد اجرا شود)
حتی دستور اسلام است که اگر سه شاهد شهادت دادند و چهارمی پیدا نشد و یا حاضر نشدگواهی دهد, آن سه نفر را باید حدجاری کرد چون اینها حاضر شدند آبروی یک نفر را، گر چه این سه عادل باشند باید شلاق بخورند که یک فاسق شلاق نخورد. برای این که هنوز فسق او ثابت نشده است. گر چه ممکن است در حقیقت فاسق باشد. قرآن میفرماید: «فَلا تَفْضَحُونِ» (حجر/68) آبروی مرا نریزید.
ریختند درب خانه لوط پیامبر(دو تا مهمان خوشگل داشت) مردم منطقه فاسد و لاتهای محله گفتند این دو مهمان رابه ما بده، فرمود: آبروی مرا نریزید.
قرآن میفرماید: به ناحق آبروی یوسف را بردند با این که زلیخا عاشق یوسف شده و یوسف هم فرار کرد، زلیخا پیراهن او را از پشت گرفت و پاره شد در این هنگام صاحب خانه وارد شد و زلیخا تقصیر را به دوش یوسف گذاشته و بالاخره او را زندان کردند بعد شاه خواب دید و از علما تعبیر آن را پرسید که خواب دیدهام که 7 گاو لاغر 8 گاو چاق را میخورند و هرکدام تعبیرات نابجا و گفتند مشخص نیست ماجرا، یک نفر گفت من در زندان یک نفر را سراغ دارم که تعبیرخواب میکند شاه او را مأمور کرد تا برود و سؤال کند یوسف هم به او گفت برو به شاه بگو بالاخره ماجرای زندان مقصر من بودم یا زن تو و من عاشق شدم یا او:
«ارْجِعْ إِلى رَبِّکَ یَعْنِی إِلَى الْمَلِکِ فَسْئَلْهُ ما بالُ النِّسْوَهِ اللَّاتِی قَطَّعْن» (بحارالانوار،ج12،ص234) برگرد به نزد پروردگارت(شاه) و درباره داستانی که زنها دست هایشان را قطع کردند سؤال کن.
اینجا حضرت یوسف برای آبروی خود مایه گذاشته و فرمود: خواب را تعبیر نمیکنم تا تکلیف آن موضوع روشن شودو بی گناهی من ثابت شود.
2- ریشهی استهزاء رسیدن به دنیاست
گاهی در بعضی از موارد انسانهای حزب اللهی در میان فامیل در بعضی از مناطق گیر میکنند و اهانت میشود این نمازخوانده و آنها او یا الله میگوید و آنها لبخند، او رعایت حلال و حرام و محرم و نامحرم و آنها بی توجهی، او راتحقیر و یا مسخره میکنند. قرآن در سوره مطففین آیات آخر میفرماید: افراد دیندار باید متلکها را از طرف افراد لاابالی تحمل کنند. «إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ» (مطففین/29) مجرمین به مؤمنین میخندند. «وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ» (مطففین/30) و زمانی که به آنها مرور میکنند چشمک میزنند. «وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهینَ»(مطففین/31) زمانی که به نزد همفکران و اهل خود میروند فکاهی میگویند. «إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ» (مطففین/32) اینها گمراه هستند. اینها را بشنویم، بله، مقوا نیستیم که آب بشویم. «فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ» (مطففین/34) روز قیامت مؤمنان به کفار خواهند خندید. او امروز به تو و تو هم روزی به آنها خواهی خندید.
سؤال: ریشه استهزاء(و مسخره) چیست؟
جواب: ریشه آن رسیدن به دنیاست.
قرآن در این باره میفرماید: «زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیاهُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا»(بقره/212) به کفش و کلاهی رسیده حالا جفنگ میگوید. افرادی که بهره کمتری از دنیا داشتند میآمدند مقدار کمی خرما به جبهه کمک کنند سرمایه دارها به آنها پوزخنده زده و مسخره میکردند که در این باره هم میفرماید:
«الَّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعینَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ فِی الصَّدَقاتِ وَ الَّذینَ لا یَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم» (توبه/79) کسانی که با چشم و ابرو مؤمنان را در صدقات مسخره کرده. . . و حال آن که یافت نمیشود نزد آنها مگر آن چه زحمت کشیدهاند. «هُمَزَهٍ، لُمَزَهٍ» یعنی با چشم و ابرو مسخره میکند مثل: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/1) گاهی هم میگوید شوخی کردم، بالاخره شوخی یا جدی آبروی طرف رفت مثل این که کسی سیخ بزند طرف را کورکند بعد بگوید سیخ طلا بود، حال یا طلا یا آهن چشم طرف از بین رفت. فرق نمیکند شوخی یا جدی «آهن یا طلا» پس از خدا میخواهم که آبروی کسی را نبرم.
3- پرهیز از تحقیر افراد خصوصاً در اماکن مذهبی
اینها که میگویم مربوط به همه هست, مثلاً مهمان آمده مادرنسبت به دختر درحضور مهمانها شروع میکند از او بدگویی کردن، دختر زبانش بسته و مادر از فرصت سوء استفاده میکند و پدران آبروی فرزندان و مسجدیها آبروی یک جوان را می برند.
من بچه بودم در نماز جماعت نمیدانستم من هم حمد را خوانده و میگفت. «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ»(فاتحه/5) یادم نمیرود الان بعد از 55 سال که یک پیرمرد که مرد و خدا او را بیامرزد دست مرا گرفت و مثل گربه پرت کرد عقب، نیم قرن عمل زشت این حاج آقا.
باید مواظب باشیم اگر در هیأتها غذا میدهیم اول به بچهها و خانمها بدهیم. بچهای به من نامه نوشته بود که من تاآخر عمر فراموش نمیکنم و مسجد نمیروم، برای این که مسجد غذا میدادند به بزرگ هاو جوانها دادند بعد به ماگفتند بچهها غذا تمام شد بروید خانههایتان. من تا آخر عمر مسجد نمیروم این بی عقلی است.
مقام معظم رهبری فرمود:
من در مشهد آمدم مسجد چون امام جماعت بود چون زمان شاه هم مسجد ایشان کوچک بود ولی جان داشت جوانها هم آمدند تا این که جوانی با لباسهای سوپر دولوکس و چغور بغور، در صف نشسته بودند مردم به او گفتندشما عقبتر بنشیند، لباسهای شما جلف و درشان مسجد و صف اول نیست. و بالاخره او را بلند کردند، و من به اوگفتم بیا بنشین صف اول و اتفاقاً جای شما همین جاست، چرا رد میکنی، مگر از اول همه چیز میدانستی. یک داستان بگویم. . . حالا طول میکشد فاکتور میگیرم داستان را و آخرش را میگویم که:
قرآن میفرماید: جمعی از مذهبیهای قدیمی، مذهبیهای جدید را مسخره میکردند.
قرآن میفرماید: «کَذلِکَ کُنْتُمْ مِنْ قَبْلُ» (نساء/94) شما هم قبلاً اینچنین بودید. تحقیر نکنید.
یادم نمیرود داستان از سال هاقبل است که من تازه جوانها را جمع و پای تخته سیاه کلاس داشتم آقایی که درسهای مهمی را میداد به من رسید و مرا تحقیر کرد و یا از من سؤال کرد که شما پای تخته چند نفر مؤمن درست کردهای؟
من هم گفتم که شما با آن درسها چند نفر مؤمن درست کردهای؟ انسان هر چه میداند میگوید بخواهند گوش بدهندیا خیر.
چون در آستانه عاشورا هست در عاشورا در جلسات مذهبی خیلی تحقیر میشود. من یک جایی غیر از تهران منبر بودم و وسط منبر شخصیتهای آن منطقه وارد شدند و رئیس هیأت آمد بالای جلسه کنار منبر بچهها را بلند کرده و بزرگ ترها را به جای آنها نشاندمن هم گفتم هر کس بدون اجازه به جای دیگری بنشیندجایش دزدی است آنها بلند شده و بچهها دوباره سر جایشان نشستند و از آن موقع آنها دل میدادندحق هم همین است.
4- محفوظات علم نیست،ارزشها علم است
مطلبی از امام(خمینی ره) وارد مدرسه فیضیه شد برای درس دادن در سالنی که زیر کتابخانه و حدود صد متر است مربوط به حدود 50 سال قبل است. دید طلبه تازهای که شاید اول طلبگی اوست، و خبر از درس ایشان در این مکان نداشت، نشسته و مطالعه میکرد. امام خمینی (ره) برگشت ما گفتیم چرا؟ فرمود: او قبل از ما آمده، ما گفتیم به چنددلیل ما مقدم هستیم:
الف: ما صد نفر هستیم آن هم مثل شهیدان بهشتی و مطهری و مفتح و. . .
ب: ما قدیمی هستیم و این تازه آمده.
ج: مکان درس هر روز ماست.
د: ما به او بگوییم خودش قبول میکند که برود.
ایشان فرمودند: هیچکدام اینها دلیل قرآنی نیست و خداوند نفرموده: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم» (حجرات/13)
ممکن است صد نفر باشید و اکثر هم باشید ولی حرفتان حق نباشد اکثریت دلیل بر حق نیست و نفرموده: ان اکرمکم عند الله اسنکم: هر کس سنش بیشتر است آبرویش زیادتر است. و نفرموده: ان اکرمکم عندالله اعلمکم: هر کس علمش زیادتر است. ارزشش زیادتر است. هیچ کدام دلیل نیست. هر روز ما زودتر از ما و هر زمان او زودتر از آن اوست.
و اگر بگوییم بلند میشود این رودربایستی و گناه است. و امام(خمینی ره) یک ساعت به دورحوزه فیضیه دور زد و ما به دنبالش تا او بلند شود و او هم به مطالعه ادامه داد وآن روز ایشان به ما درس نداد. و من گفتم: اتفاقاً آن روز به شما درس داده، محفوظات علم نیست، ارزشها علم است. ممکن است مثل نوار و کامپیوتر پر از علم باشیم ولی چقدر آن در ما اثر گذاشته یا نه؟
مثل جویی سیمانی که آب را به مزرعه رد میکند ولی چیزی از آن آب در او اثر نمیکند. انسان با سواد هم ممکن است جویی سیمانی باشد و در آن اثر نکرده و اینها مهم است.
5- شهادت امیرالمؤمنین درباره ابیذر
اما در باره شهادت به نا حق و باطل:
ولی ما میگوئیم از ماست برو برای او امضا کن، بگو من امضا نمیکنم گر چه خودی باشد، این از ما نیست نباشد ولی حق میگوید.
من یک قصهای را در تلویزیون گفتهام و اجازه بدهید تکرار کنم و البته من معتقد شدهام خیلی از حرفها را باید تکرارکرد چون نسلی آمده که حرفها را نشنیده و حرفهای سالهای گذشته یادشان نیست. زیادی گوش بدهید ابوذر وارد مجلسی شد دید معاویه نشسته و همه مسئولین مملکتی از فامیل او هستند. خندهای کرد، پرسیدند چرا خندیدی؟ گفت از پیامبر(ص) شنیدم، کهای مردم هر زمان دیدید همه مسئولین از بنی امیه هستند خاک بر سرتان، اباذر یک پیرمرداز اصحاب پیامبر(ص) با این حدیث کودتا کرده و آبرویی برای مسئولین نمیگذارد. او را گرفته و گفتند: باید شاهد بر این حدیث بیاوری که شاید این حدیث را بافتی تا آبروی مارا بریزی. کمی فکر کرد وگفت شاهد من علی(ع) است چون بیشترین کسی که با آن حضرت بوده ایشان است. امیر المؤمنین علی(ع) حاضر شد واز او سؤال کردند ما باشیم میگوییم از حزب ماست بگو راست میگوید. حضرت فرمود من چنین حدیثی را ازپیامبر (ص) نشنیدهام. خیلی به صورت ظاهر بد شد. بعد حضرت فرمود: البته این حدیث را از پیامبر ص شنیدهام که: زیر این آسمان کسی راست گوتر از اباذر نیست خوب این حدیث اباذر را ازمرگ نجات داد ولی علی (ع) هم حزب بازی نکرد. که این از خودمان است و از او پشتیبانی کنیم.
قرآن درباره شهادت باطل میفرماید: «وَ أَقیمُوا الشَّهادَهَ لِلَّهِ» (طلاق/2) و میفرماید: «وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآن» (مائده/2) حتی اگر با کسی بد هستیم حق نداریم به ناحق شهادت بر علیه او بدهیم. میگوییم شما گفتی میگوید فلانی گفت چون او بد است.
حدیث: مسلمانی دزدی کرده بود دید رسوا میشود انداخت به خانه غیر مسلمانی، و افرادی را هم دید تا برای اوشهادت بدهند و پیامبر ص به ظاهر آن خواست حکم کند که آیه نازل شد که: ماجرا از این قرار است و حتی شما برعلیه یک کافر هم حکم خلاف نکنید. حق حق است.
بحث را در آستانه عاشورا میبینیم و ما هر چه داریم از محرم است به خصوص ابالفضل (ع) در میدانها معمولاً مجسمه هم میزنند، در میدانی که میان قبر امام حسین (ع) و ابالفضل (ع) یک مشکی است که دائماً آب از آن میریزد. و این خیلی خاطره انگیز است.
حرم ابالفضل(ع) یک سرداب دارد که افرادی به خصوص با واسطه و یا پول اگر بتوانند بروند قبر آن حضرت وسط و دورآن آب است.
و قبر آن حضرت کوچک است چون میگوید برای این که جسدش قطعه، قطعه بود جسدی نبود که به صورت کامل آن حضرت دفن کند. قطعات را روی هم گذاشت.
آیت الله حکیم کربلا که مشرف میشدند اول میرفتند قبر حضرت ابالفضل(ع) را زیارت میکردند از او علت را پرسیدندکه امام حسین(ع) مهمتر است. ایشان فرمود: انسان اگر بخواهد مسئولی را ببیند اول باید رئیس دفتر او را ببیند. ما سه، چهار نفر داشتیم که شیر بودند.
1 -ابوطالب برای پیامبر ببخشید، حمزه برای پیامبر ص
2 – امیرالمؤمنین علی(ع) در جبههها
3 – ابالفضل(ع)
که سینه سپر کرده و در آن شعری که منسوب به آن حضرت است فرموده:
به خدا قسم اگر دو دستم را قطع کنید دست از ولایت برنمی دارم و جدا نمیشوم
و ما هم باید مواظب باشیم که از خط امام حسین(ع) جدا نشویم (بسم الله)
ای حرمت قبله حاجات ما یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی دست علی ماه بنی هاشمی
ماه کجا، روی دل آرای تو سرو کجا قامت رعنای تو
ماه درخشندهتر از آفتاب مطلع تو جان و تن بوتراب
عم امام و اخ و ابن امام حضرت عباس(ع)
من در کربلا برای ابالفضل این شعر به ذهنم رسید:
در طواف عشق و لطف و صبر او آب میگردد به دور قبر او
پنج امامی که تو را دیدهاند دست علمگیر تو بوسیده اند
اولین امام که دست او را بوسیده علی(ع) است. . .
امام مجتبی (ع) هم بوسید اما سخت ترین بوسه و گریه و لحظه، آن لحظهای که حضرت اباعبدالله (ع) افتاد روی زمین. . . یاحسین(حاج آقای قرائتی)
السلام علیک یا اباعبدالله
خداوندا دین و دنیای ما، رهبر و دولت و نسل و ناموس، آب و خاک و عقائد و افکار ما حفظ بفرما.
خداوندا رفتار و گفتار و کردار ما سبب شادی دشمنان دین قرار نده
خداوندا رفتار و گفتار و کردار ما سبب رضایت آقا امام زمان (ع) قرار بده.
خداوندا روح انبیاء، اولیاء، پیامبر و ائمه (ع) و امام(خمینی ره)، پدران و مادران و نیاکان از ما راضی و ما راپاسدار خونها و خدمات آنها قرار بده.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»