دعا، شرایط استجابت دعا – 1

موضوع: دعا، شرایط استجابت دعا (1)
تاریخ پخش: 70/01/17

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الهى انطقنى باالهدى و الهمنى التقوى»

1- برکت در زندگی
امسال عید عبادت با عید طبیعت با هم قاطى شد، شاعر مى‌گوید: چمن پیاده مى‌رود، سرو سواره مى‌رود. این عید طبیعت و این عید عبادت. اگر یادتان باشد گفته‌ام که حدیث داریم لباس نو که خریدید در اول کار دو رکعت نماز بخوانید. از کارهاى خوب ما این است که با عبادت شروع مى‌شود، دوستى داشتیم در شیراز مهمانش بودم. مى‌گفتند این خانه شما خانه مبارکى است. براى اینکه مطهری‌ها، بهشتی‌ها، خیلى از شهداى عزیز در آن خانه مهمان بودند. مى‌گفتند این خانه شما، خانه بابرکتى است. گفت: آخر من وقتى مى‌خواستم کلنگ این خانه را بزنم یک مقدار تربت امام حسین(ع) برداشتم جاهاى پایه این خانه را یک مقدار تربت ریختم، و پایه این خانه به عشق امام حسین است. و اما افراد شایسته‌اى به این خانه آمده و رفته‌اند.
گاهى یک زمین برکت دارد مى‌شود حسینیه جماران. مى‌شود محل دفن و مرقد امام. گاهى هم یک زمین برکت ندارد مى‌شود یک جاى هرز. و اگر خدا بخواهد نظر کند، گاهى به یک تار عنکبوت نظر مى‌کند. در غار پیغمبر پنهان شد و تار عنکبوت محافظت کرد. تار عنکبوت که قدرت ندارد اما خداوند گاهى اراده مى‌کند که رسول اکرم و اشرف مخلوقات را با اوهن‌ البیوت حفظ کند. آدمهایى هستند که وقتى مى‌خواهند دعا کنند خوابشان مى‌گیرد. خدا به فرشته‌ها مى‌گوید به او بدهید، این آمده در خانه من پشت در خوابش برده. بدهید برود.
من از یکى از عزیزانى که در دفتر امام هستند شنیدم که یک روز یک کسى آمد گفت: من مى‌خواهم امام را ببینم. گفتیم: بابا امام که در هر ساعتى در دسترس نیست. امام برنامه دارد، ملاقاتش هم برنامه دارد. گفت: حالا من نمى‌دانستم که امام برنامه دارد. من مى‌خواهم امام را ببینم. گفتم: نمى‌شود، خیلى اصرار کرد. و من ممانعت کردم. مى‌گفت: رویش را کرد به سوى خانه امام. گفت: السلام‌علیک یا ابن رسول الله. سلام کرد و رفت. به قدرى این سلام به دل ما نشست که مزه سلام به دیوار خانه امام از مزه سلام‌هاى ما بیشتر شد. آدم نمى‌داند. این قدر آدم هست که نمى‌تواند دعا بخواند. سرش را پایین مى‌اندازد. مى‌گوید: عمرت گذشت چرا نمى‌توانى دعا بخوانى. خودش را مى‌کوبد، این خیلى ارزش دارد.
2- دعا بالاترین توفیق است
خدا به موسى گفت: موسى یک شُکرِ خوبى از من بکن. موسى گفت: من کجا و شکر تو کجا؟ من که نمى‌توانم، خدا گفت: همین را مى‌خواستم که تو بگویى من نمى‌توانم.
اصولاً وقتى یک جایى مى‌خواهید بروید یک چیزى مى‌برید. سفارش هم شده. این کار خوبى است منتها نه گران، ارزان. و باید نگاه کنیم که چه چیزى ندارد. اگر سماور برقى ندارد برایش ببرید.
1- سعى کنید چیزى ببرید که نداشته باشد. 2- دوست داشته باشد. مثلاً من الآن کراوات ندارم اما دوست هم ندارم براى من کراوات بیاورى.
در خانه خدا هم همینطور است. شب قدر یک چیزى ببرید که خدا نداشته باشد. و یک چیزى ببرید که خدا دوست داشته باشد که برایش ببرى. و آن چیزى نیست جز عجز. خدا عاجز نیست. خدا دوست دارد که بنده‌اش بیاید و بگوید خدایا من ذلت و عجزم را براى تو آورده‌ام من اقرار براى تو آورده‌ام. اشک براى تو آورده‌ام. پس این گونه طرف خدا برویم. حدیث داریم که به طرف من بیایید.
در یک آیه داریم که علامه طباطبایى در تفسیر مى‌فرماید، لطیف‌ترین آیه قرآن این است. آیه‌اى که هفت بار گفته خودم، خودم. آیه دعا. »وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنِّی فَإِنِّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی‌ وَ لْیُؤْمِنُوا بی‌ لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ« (بقره/186) اگر سؤال کردند از خودم بندگان خودم، خودم اجابت مى‌کنم. ایمان بیاورد به خودم، استجابت می‌کنم خودم.
پیغمبر در یکى از آیه‌هاى قرآن مى‌گوید »إِنْ تُعَذِّبْهُمْ« (مائده/118) اگر هم مى‌خواهى مردم را عذاب کنى، »فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ» (مائده/118) بنده خودت هستند. خدا ما را خیلى دوست دارد. بعضى‌ها مى‌گویند ما دعا کردیم، اما مستجاب نشد، عیب ندارد. همین که توفیق دادند که با خدا حرف بزنى بهترین لیاقت است.
بزرگترین تشکر از دانشمند این است که خودش دانشمند شده. مى‌گوید: آقا ما هر چه شیرجه مى‌زنیم کسى ما را تشویق نمى‌کند. مزد به ما نمى‌دهند. اصلاً خود شیرجه کیف دارد گرچه کسى بیرون استخر برایت دست نزند. همین که توفیق دادند با خدا حرف بزنى همین غنیمت است.
ما که استجابت را در کشورمان دیدیم، 1- با یا حسین که امام گفت و شما عاشورا گفتید شاه را بیرون کردیم. با یا حسین و اشک و دعاى بسیجیان در جبهه در جنگ رو سفید شدیم. با همین توسلات مملکت ما آرام‌ترین کشور روى کره زمین است. ما از دعا خیلى چیزها گرفتیم. هر کارى یک آدابى دارد. حالا ما آداب دعا را مى‌گوییم.
3- نمونه‌ای از دعای مستجاب
یکى از علماى همدان به نام آخوند ملا على همدانى هم دوره حضرت امام بود. چیزى را در بیست سال پس از ایشان شنیدم با واسطه. بعد رفتم آن جا تا از زبان خودش بشنوم. شنیده‌ام شما وارد صحن ابوالفضل شده‌اى. دیده‌اى خیلى شلوغ است، گفتى چه خبر است. گفته‌اند یک بچه سر مناره بوده، رفته کبوتر بگیرد آجر افتاده بچه پرت شده، پدر بچه دیده گفته بایست. ایستاده، نردبان گذاشته و او را گرفته‌اند. آیا شما به عنوان یک آیت الله عادل شما دیدى؟ گفت: بله. گفت: من وارد شدم: دیدم همچین صحنه‌اى است گفتیم چه کسى بود؟ رفتیم قصه را پى‌گیر شدیم تا آن پدر را پیدا کردم. گفتم آقا بگو شما چه کسى هستى؟ گفت: من شغلم حمالى است، منتها از اول عمرم تصمیم گرفتم لقمه حرام نخورم. من از اول جوانى تا حالا نه لقمه حرام خورده‌ام و نه گناه کرده‌ام. خدایى که هستى را خلق کرده یک گوشه هستى را براى دو دقیقه در اختیار ما مى‌گذارد.
اگر یک شاگردى، خوب شاگردى کند آیا کلید گاوصندوق را به او نمى‌دهى؟
این چیزى بود که با دو گوش خودم از زبان یک مرجع تقلید شنیدم. خود ایشان هم از اولیای خدا بود. من از پدر دو شهید در همدان شنیدم که مى‌گفت: عده‌اى رفتیم آن جا. دیدیم که هر چه فقیر مى‌آید از زیر تشک به آنها پول مى‌دهد. گفتیم حتماً آقا خیلى پول زیر تشک دارد. اتفاقاً آقا یک کارى داشت و بلند شد رفت بیرون ما شیطنت کردیم تشک را بلند کردیم دیدیم هیچ چیز نیست. آقا آمد روى تشک نشست و دو مرتبه به فقیرها پول داد.
آقا، در دنیا هم یک خبرهایى هست. منتها آنتن ما این خبرها را نمى‌گیرد. روح ما نمى‌گیرد.
امواج هست روح ملکوتى مى‌خواهد که این امواج را بگیرد. روح ملکوتى چطور؟ باید روح را صاف کرد. مى‌گویند شاهى تصمیم گرفته بود دو گروه هنرمند را بیاورد ببیند کدام یک هنرشان بیشتر است. یک سالن داد به اینها گفت یک گروه آن طرف سالن، یک گروه هم این طرف نقاشى کنید تا من ببینم و مقایسه کنم. یک گروه نقشه کشیدند و یک گروه دیگر فقط آن طرف را صاف کردند. مثل سنگ مرمر صیقل دادند. بعد پرده را کنار کشیدند دیدند هر چه که آن طرف با سختى کشیده‌اند عکسش افتاده روى دیوار این طرف. یعنى اگر دل آینه شود.
امام کتابهاى دانشگاهى و سیاست مدارى را نخوانده بود اما یک قلب پاک داشت که هر چه حقه بازى همه سیاست مدارهاى کره زمین مى‌کردند امام قبل از توطئه خط آنها را مى‌خواند. این معناى این است. »وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا« (عنکبوت/69) یعنى اگر تو نورانى شدى ما برق را وصل مى‌کنیم، در خانه خدا رفتن قلب پاک مى‌خواهد.
اصل دعا، آداب دعا، استجابت دعا، حسن ظن در دعا، دعاى به دیگران. دعاهاى در قرآن، انواع دعا.
اصولاً دعا یک چیز فطرى است. یعنى انسان هر کجا باشد احساس مى‌کند که کم مى‌آورد. انسان احساس کمبود مى‌کند.
4- تفاوت فطرت و عادت
فرق بین فطرت و عادت: این که مى‌گویند خداشناسى فطرى است یعنى چه؟ فطرت مثل علاقه به بچه. چون در هر زمان، در هر مکان، در هر رژیم، در هر سن، مادر بچه‌اش را دوست دارد. اما فلفل خوردن فطرى نیست، هندیها مى‌خورند اما ما نمى‌خوریم. لباس عادت است، خوراک عادت است.
پس فطرت چیست؟ فطرت احساسى است از درون که مربى و معلمى لازم ندارد در هر زمان و هر مکان هم هست. اصل دعا هم فطرى است. چون انسان از درون احساس مى‌کند بدون این که کسى به او بگوید. در هر زمان و در هر مکان و هر سن و هر رژیم. آدم احساس مى‌کند که کم مى‌آورد. حالا که احساس کمبود داریم به چه کسى متصل شویم به ابرقدرتها به شرق، به غرب؟
نه، دعا یعنى خودت را به خدا متصل کن. کشورهایى هم که دین ندارند. چنین احساسى دارند اما احساساتشان را با یک چیز دیگر جبران مى‌کنند. مثل بچه‌اى که گرسنه است اما عوض پستان، پستانک مى‌مکد.
5- آداب دعا
دعا یعنى استمداد. استمداد فطرى است. احساس وابستگى فطرى است. منتها اسلام گفته: تو احساس دارى و بنا است به یک چیزى بند بشوى پس به خدا بند شو.
حدیث داریم: «فَإِنِّی أَشْتَهِی أَنْ أَسْمَعَ صَوْتَه» (مستدرک‌الوسائل/ ج 5/ص195) گاهى دعا مستجاب نمى‌شود. در دکان نوشته بود نسیه نمى‌دهیم چون دوست داریم ما شما را ملاقات کنیم. یعنى وقتى نسیه گرفتى مى‌روى و ما دیگر تو را ملاقات نمى‌کنیم. خدا هم مى‌داند اگر ما دعا کنیم و مستجاب شود مى‌رویم که مى‌رویم. و لذا همیشه یک گوشه‌اش را نگه مى‌دارد.
دعای ما نور صفات خداست. اصولاً آدم اگر صفات خدا را مانور داد، توحیدش قوى مى‌شود. شما سه تا ورقه را در نظر بگیر، بالاى یکى بنویس گذشته‌ها. بالاى یکى بنویس اکنون، و دیگرى را بنویس آینده. دعا سه ورقه دارد. بخشى از دعا گذشته‌ها را مى‌گوید. خدا هیچ بودم » ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ ماءٍ مَهینٍ« (سجده/8) نطفه‌اى بودم »خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فی‌ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ« (زمر/6) در رحم مادر رشدم دادى.
سمیع و بصیر شنوا و گویا شدم. «وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً« (نحل/78) هیچ چیز بلد نبودم. یکسرى دعاها نعمت شمارى گذشته است. آدم که نعمتهاى گذشته را به خودش تلقین کرد. عشقش به خدا بیشتر مى‌شود.
یکى از قسمتهاى دعا این است که الآن چه نعمتهایى داریم؟ در چه شرایطى هستیم در کل کره زمین همه رهبرها فاسق و جنایتکار، و رهبر ما چه کسى است. امت ما چه جور است. دین ما چه دین خوبى است.
یک بخش از دعا خطرات آینده است. و آدم باید یاد آینده باشد. روز قیامت و حساب و کتاب. و خلاصه دعا روح رضا و تسلیم به ما مى‌دهد.
دعا یعنى با خدا زمزمه کردن. «مَن لى غَیرُک» غیر تو هیچ نیست.
در دعا امام حسین مى‌گوید «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَکَ وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک» خدایا من آمده‌ام با تو حرف بزنم. کسى که تو را پیدا کند دیگر چه چیز ندارد. و کسى که تو را ندارد چه چیز دارد. امام فقط خدا داشت هیچ چیز نداشت. شاه همه چیز داشت خدا نداشت. و لذا امام که هیچ چیز نداشت خدا دل مردم را هم به او داد.
یوسف در چاه هیچ چیز نداشت، خدا داشت. و زلیخا و عزیز مصر همه چیز داشت به غیر خدا. امام حسین یک جمله دیگر دارد و مى‌گوید: خدایا حق من این است که استحقاقش را دارم. حق تو آن چیزى است که دارى.
ماه رمضان ماه عبادت است. قدر مناجاتها را داشته باشید.
یک سال من ماه رمضان در سامرا بودم. مرحوم آیت الله بروجردى فرموده بود صد تا طلبه از نجف بروند سامرا روزها بخوابند و شبها تا صبح احیاء بگیرند که حرم حضرت عسگرى و هادى سی شب درش باز باشد. من هم رفتم. سحر که مى‌شد شیعه مناجات داشت. بندگان خدا دیگران مناجات نداشتند. این مناجات‌ها، لازم نیست عربى بخوانى. فارسى خودت بخوان.
خدایا چقدر از عمرم گذشت یک رکعت نماز با توجه نخواندم. با هر کسى حرف زدم حواسم جمع بود، با تو حرف زدم حواسم پرت شد.
خدایا به قبر نزدیک مى‌شوم ذخیره ندارم. خدایا یک روز بى گناه بر عمرم نگذشت. آن قدر حرف بزن تا اشکت در بیاید. از چیزهایى که خدا دوست دارد اشکى است که روی صورت جوانها جاری می‌شود. حدیث داریم اشک از همه زیباست اما از جوان زیباتر است.
خدایا، به آبروى کسى که در طول سال اهل عبادت بود، به آبروى امیرالمؤمنین قسمت مى‌دهم آن چه لطف و خیر و برکت معرفت شناخت، مناجات، عبادت‌هاى ناب، نصیب فردِ فرد علاقه‌مندان امیرالمؤمنین بفرما. کشور امیرالمؤمنین را حفظ بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment