دروغ – 1

موضوع بحث: دروغ – 1
تاریخ پخش: 2/8/64

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

بحث این هفته درباره‌ی مسئله‌ای است که تقریباً همه‌ی ما به آن گرفتار هستیم. بچه‌ها به آن گرفتار هستند، بزرگ‌ها به آن گرفتار هستند، زنان و مردان به آن گرفتار هستند، پول دار و بی پول به آن گرفتار هستند، مسلمان و کافر به آن گرفتار هستند، امروزی و دیروزی به آن گرفتار است. مسئله‌ی خیلی مهمی است و حالا این چه بلایی است که همه به آن گرفتار هستیم؟ به نظر شما بلایی که همه‌ی مردم به آن گرفتار هستند چیست؟ عیبی است و بلایی است که همه به آن گرفتار هستیم.
همه‌ی ما به بی سوادی گرفتار نیستیم، خلاصه در مملکت ما تقریباً بیست میلیون باسواد هم است، مسئله‌ای که همه‌ی ما همیشه به آن گرفتار هستیم. برادرمان مسئله‌ی دروغ را فرمود، و من خیال کردم که این بحث دروغ را در تلویزیون گفتم، چون گاهی بحثی را نمی‌گویم و در خیالم فکر می‌کنم که گفته‌ام، به همین دلیل می‌ترسم تکراری شود. بعد پرونده‌ها را می‌خوانم، چون برای هر بحثی که در تلویزیون دارم یک پرونده تشکیل می‌دهم. مثلاً ما حدود شش صد بحث در تلویزیون داشته‌ایم. شش صد تا از این پوشه‌ها را گرفته‌ایم و برای هر بحثی یک پرونده تشکیل داده‌ایم، پرونده‌ها را دیدم. در حرف «دال» دیدیم که بحث دروغ نیست. درباره‌ی صدق کمی صحبت کردم، اما درباره‌ی دروغ زیاد صحبت نکردم و دیدم که عجب مسئله‌ی مهمی است. حالا بحث امروز ما درباره‌ی دروغ است. خواهش می‌کنم هر زن و مردی که پای تلویزیون نشسته است، هرکاری دارد کنار بگذارد، بنشیند و گوش دهد. چون درباره‌ی گرفتاری ما، روایت و آیه و حدیث بسیار زیاد است. من همه‌ی این‌ها را به طور فشرده در چند تیتر می‌توانم بگویم، این یک بحث خوبی می‌شود.
1- مبحث دروغ
دخترهای دبیرستانی، بچه دبستانی‌ها، پدرها، مادرها، معلم‌ها، شاگردها، ببینید ما چقدر گرفتار این مشکل هستیم. گاهی افراد می‌گویند: من که دروغ نمی‌گویم و همین که می‌گوید: «من که دروغ نمی‌گویم» خودش یک دروغ است. من هیچ وقت دروغ نمی‌گویم.
چند بحث است:
1- معنای دروغ: چون گاهی وقت‌ها خودمان معنای دروغ را نمی‌دانیم و به یک نفر دروغگو می‌گوییم. خیلی چیزها دروغ است، اما نمی‌شود به هر کسی دروغ گو گفت. ممکن است من دروغ بگویم، اما شما حق ندارید به من دروغگو بگویید. یعنی ممکن است حرفم دروغ باشد، اما خودم دروغ گو نباشم.
2- سیمای دروغ و سیمای دروغگو و بعد اینکه چطور می‌شود که آدم دروغ گو می‌شود.
3- عوامل دروغ گویی که 12عامل از آیات و روایات پیدا کردیم که چطور می‌شود که آدم دروغ گو می‌شود. بعد چند تا تذکر در این باره می‌دهم. دروغ‌های مشهور را می‌گوییم و در آخر هم ده تذکر می‌دهیم. البته این بحث، بحث پنج، شش برنامه تلویزیونی است، ولی انشاءاللّه بتوانم به طور فشرده بگویم، چون مسئله‌ی پیچیده‌ای نیست. فقط جنبه‌ی تذکری دارد.
2- گفتن خلاف عقیده دروغ است
دروغ این است که انسان حرفی را خلاف عقیده‌اش و نه خلاف واقع بزند. دروغ چیست؟ دروغ کلام خلاف عقیده است. این معنای دروغ است. اگر کسی خلاف عقیده‌اش حرف بزند دروغ است. مثلاً من عقیده‌ام این است که خربزه شیرین است. می‌گویم این خربزه مثل قند می‌ماند. شما پاره می‌کنی و می‌بینی که مثل آب است، حرف من خلاف واقع است. اما خلاف عقیده‌ام نیست. من عقیده داشته‌ام که خربزه شیرین است. پس نگو آقای قرائتی تو هم دیگر دروغ گو شدی. نه آقا من عقیده‌ام این بود که این خربزه شیرین است، منتها حرف من وقتی دروغ است که خلاف عقیده‌ام باشد. اگر عقیده‌ام این است که خربزه شیرین است و بگویم که شیرین نیست یا عقیده‌ام این است که شیرین نیست بگویم شیرین است، دروغ است. اما اگر طبق عقیده‌ام حرف زدم، منتها برخلاف واقع باشد این دروغ نیست. حالا یک سؤال می‌کنم: آدم‌های منافق آمدند و گفتند: یارسول اللّه! تو رسول خدا هستی، این حرف درست است یا نه؟ این حرف درست است اما خدا می‌گوید: این‌ها دروغ می‌گویند. حرف درست است، اما خدا به این‌ها می‌گوید: «وَ اللَّهُ یَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقینَ لَکاذِبُونَ»(منافقون/1) خدا گواه است که دروغ می‌گویید. منافقین که به پیامبر می‌گویند: تو پیامبر هستی! حرفشان در واقع درست است، پس چرا خدا به آن‌ها دروغ گو می‌گوید؟ چون حرفشان خلاف عقیده‌شان است. پس اگر حرف خلاف عقیده باشد دروغ است. گاهی وقت‌ها در جامعه، حرف هم دروغ در می‌اید ولی طرف دروغ گو نیست، مثل همان خربزه که برایتان مثال زدم. عقیده من این است که این خربزه شیرین است. عقیده‌ام این است که این آدم، آدم خوبی است. اما بعد خراب در می‌آید. نباید گفت که دروغ گفتی. شما که گفتی من به ایشان ایمان دارم، پس چرا ایمان نداری؟ آن وقت عقیده‌ام این بود، و الان عقیده‌ام تغییر کرده است. پس معنای دروغ این است که انسان برخلاف عقیده‌اش حرف بزند. طبق عقیده‌ات اگر حرف بزنی اگر چه خلاف در بیاید، دروغ نیست، این معنای دروغ است.
3- سیمای دروغ
سیمای دروغ را بگویم. تمام انبیا دروغ را حرام می‌دانند. بعضی چیزها در همه‌ی دین‌ها هست. فطرت انسان هم با دروغ بد است. بچه‌ی کوچک که هنوز آلوده نشده است، فطرتش دروغ را بد می‌داند و لذا اگر هم به او دروغ بگویی، دروغ‌ها را راست جواب می‌دهد. مثلاً به بچه‌ات می‌گویی به خانه برو و بگو پدرم نیست، دم در خانه می‌رود و به مهمان می‌گوید: پدرم گفت که در خانه برو و بگو پدرم نیست. یعنی بچه اصل دروغ را نمی‌داند که دروغ یعنی چه؟ و عین واقعیت را می‌گوید. به بچه که می‌گویی: سیب می‌خواهی؟ می‌گوید: بله! پدرش می‌گوید: بگو نه! بعد می‌گوید: نه. یعنی بچه را به طور طبیعی رهایش کنی، اصلاً بچه نمی‌داند که دروغ چیست. وقتی می‌گویی پول ندارم، صدای پول از توی جیبت آمد یک نگاهی می‌کند و می‌گوید: ‌ای خائن، اینطوری دروغ می‌گویی. عیبش این است که بچه کوچک هم می‌فهمد. اگر می‌خواهی ببینی که سیمای دروغ چیست خوب گوش کن. به قدری دروغ بدسیما است که هر دروغ گویی آن قدر دست و پا می‌زند که مردم خیال کنند که او راستگو است. یک کاری بد است ولی طرف هم حاضر نیست بگوید که این کار بد است. مثلاً هیچ کس حاضر نیست که بگوید: سینما بد است. حالا بگو فیلم بد پخش می‌شود. سیمای دروغ به قدری بداست که دروغ گو هم دست و پا می‌زند. دروغ ساده ترین گناه است. هرگناهی جز دروغ یک چیزی می‌خواهد. بعضی گناه‌ها پول می‌خواهد، بعضی گناه‌ها جا می‌خواهد و عیاشی است. بعضی گناه‌ها وقت می‌خواهد. بعضی گناه‌ها فکر می‌خواهد. بعضی گناه‌ها زور می‌خواهد. بعضی گناه‌ها پست می‌خواهد. بعضی گناه‌ها حال می‌خواهد. دروغ گناهی است که هیچ شرطی ندارد. بی پول، هرکس، هر جا و در هر شرایطی می‌شود آنرا انجام داد. ساده ترین گناه دروغ است.
4- دروغ، کلید گناهان
دروغ گناه کلیدی است. گناه کلیدی یعنی چه؟ یعنی گناه مادر. یعنی دروغ گناهی است که از آن دروغ‌های دیگر هم بیرون می‌آید، چرا؟ چطور دروغ مادر گناه است؟ چون حدیث داریم که تمام گناه‌ها را یکجا جمع کنیم، کلیدش دروغ است. چطور دروغ گناه کلیدی است؟ علتش این است که با دروغ فکر منحرف می‌شود، فکر که منحرف شد، تمام اعمال منحرف می‌شود. مثلاً شخصی پهلوی من می‌آید و به دروغ می‌گوید: ایشان آدم خوبی است، در صورتی که ایشان آدم خطرناکی است. یا به دروغ می‌گوید: آدم بدی است، در صورتی که ایشان آدم خوبی است. تا گفت: خطرناک است ذهن من را نسبت به شما کور می‌کند. و ذهن من را نسبت به شما خراب می‌کند. فکر من نسبت به شما خراب می‌شود، فکر من هم که خراب شد، طرف می‌گوید: آقا می‌شود دلالی کنی که ما داماد یا عروس شویم؟ می‌گوییم: نه نمی‌شود. می‌گوید: آقا می‌شود یک وامی از صندوق‌های قرض الحسنه یا بانک به ما قرض دهی؟ می‌گوییم: نه! بفرما تا شما را برسانم، می‌گوییم: نه! من می‌ترسم سوار ماشین تو شوم، می‌شود ما امشب بیاییم منزل شما بخوابیم؟ والله من خودم امشب مهمانی هستم، یعنی دارم در می‌روم چون فکرم این است که شما آدم خطرناکی هستی. یعنی یک کلمه‌ی دروغ، فکر آدم را منحرف می‌کند، فکر که منحرف شد، تمام کارها بر اساس آن دیدی است که انسان دارد، هماهنگ می‌شود. دروغ فکر را منحرف می‌کند. وقتی فکر منحرف شد تمام کارها هم منحرف می‌شود. تصمیمات همه از مدار عوض می‌شود.
پس دروغ گناه کلیدی است زیرا:
1- سبب انحراف فکراست، با دروغ فکر انسان را عوض می‌کنیم. دیدش را کج می‌کنیم، دید که کج شد اعمال هم کج می‌شود.
2- چون دروغ سبب توجیه گناهان است. دروغ گناه کلیدی است چون آدم هر گناهی که می‌کند مثلاً دزدی می‌کند، می‌گوید چرا دزدی کردی؟ می‌گوید: وضعم چنین بود، چنان بود، مجبور شدم. بادروغ توجیه می‌کند. چرا درس نخواندی؟ چرا دیر آمدی، باز هم مدرسه‌ات دیر شد، هرچه خلاف کنی تا بهش بگویی چرا چنین کردی، یک دروغ می‌گوید. پس دروغ گناه کلیدی است، چون زمینه ساز و توجیه کننده‌ی همه‌ی گناهان است. چرا گران فروختی؟ خرج سنگین است. شاگرد دارم، کارگر دارم، بیمه هست، کرایه دکان است. فلان است. چرا بهش زدی؟ حقش است. چرا فحش خواهر دادی، آخر ظالم است، حق‌اش است. فحش می‌دهد، می‌گوید: حقش است. دروغ، گناه کلیدی است، چون سبب توجیه است. همه‌ی گناهان به سبب انحراف فکر است. چرا دروغ گناه کلیدی است؟ چون با دروغ نا اهل چه می‌شود؟ نا اهل، اهل می‌شود. آن وقت یک آدم جنایت کارِ خائن، خادم می‌شود، با دروغ خادم خائن می‌شود.
تمام کشورهایی که رهبرانشان خائن هستند همه با دروغ و وعده دادن به مردم خودشان را مطرح کردند. قول دروغ، وعده‌ی دروغ، با وعده‌ی دروغ با تبلیغات دروغ، با تملق دروغ، با دروغ، نااهل‌ها در جامعه اهل می‌شوند. وقتی نا اهل اهل شد با گواهی نامه‌ی دروغ، فلان کار را می‌کند. ما الان کشوری داریم، که پنج هزار دلار می‌گیرد، گواهی نامه‌ی دکترا می‌دهد. وقتی با دروغ گواهی نامه داد، بعد هرچه آدم می‌کشد بر اساس آن است. البته جلویش گرفته شده، و شما هم به همه‌ی دکترها بدبین نشوند. خلاصه با دروغ نا اهل، اهل می‌شود. غیر راننده، راننده می‌شود. غیر دکتر، دکتر می‌شود. با دروغ حجه الاسلام، آیت الله می‌شود. با دروغ خیلی خیانت‌ها می‌شود. وقتی با دروغ نا اهل، اهل شد آن وقت به اسم اهل، حاکم می‌شوند و هرچه بر سر مردم می‌آید به خاطر همین دروغ است. دروغ گناه کلیدی است. آقا تمام بشر که روی کره‌ی زمین به بدبختی می‌رسند به خاطر این است که پدرشان حضرت آدم در جای خوش بهشت بود و از بهشت بیرون آمد. چرا آدم را از بهشت درون زندگی بیرون کردند؟ به خاطر این که شیطان پهلویش آمد و گفت: «یا آدَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلى‏ شَجَرَهِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلى‏»(طه/120) «شجره الخلد»: می‌خواهی یک گیاهی نشان دهم که بخوری همیشه خوش باشی؟ گفت: بله! گفت: همین گندم را بخور. به دروغ گفت: این گندم سبب خوشبختی تو است. حضرت آدم هم با دروغ او، گندم را خورد و از بهشت خودش و نسلش بیرون رفت. یعنی در طول تاریخ تمام نسل‌ها، پدرشان در می‌اید و می‌میرند و زنده می‌شوند و در زندگی دردسر دارند، به خاطر این که از زندگی مرفه بیرون آمدند و رمز این که از زندگی مرفه بیرون آمدند، یک دروغ بود. با دروغ اعتبار کم می‌شود. اعتبار که کم می‌شود، سوءظن پیدا می‌شود. پیوندها گسسته می‌شود.
دروغ گناه کلیدی است. درباره‌ی این که دروغ گناه کلیدی است حدیثی برایتان بخوانم قال علی(ع): «إِنَّ الْکَذِبَ یَهْدِی إِلَى الْفُجُورِ»(أمالى صدوق، ص‏419) به درستی که دروغ، انسان را به فجور می‌کشاند. دروغ آدم را موجود خطرناک می‌کند. چون گاهی دروغ می‌گوید و می‌بیند که لو رفت. آن وقت برای این که دروغ اول را درست کند، هزار تا دروغ دیگر هم با کم و زیادش می‌گوید. برای توجیه دروغ اول، دروغ‌های بعدی را می‌گوید. امام حسن عسگری(ع) فرمود: «جُعِلَتِ الْخَبَائِثُ کُلُّهَا فِی بَیْتٍ وَ جُعِلَ مِفْتَاحُهَا الْکَذِبَ»(جامع‌‏الأخبار، ص‏148) همه‌ی خبیث‌ها در یکجا، در یک خانه و اتاقی قرار دارند که کلیدش دروغ است. «إِنَّ الْکَذِبَ یَهْدِی إِلَى الْفُجُورِ»(بحار الانوار/ ج69/ص259)
کلید تمام خبیثه، دروغ است.
دروغ گناه کلیدی است. دروغ سبب کم شدن رزق است. بعضی هاخیال می‌کنند که اگر دروغ بگویند وضع مالیشان خوب می‌شود. سؤال: آیا هرکس که بیش‌تر دروغ می‌گوید، زندگیش بهتر است؟ یعنی هرکس هر چه بیش‌تر دروغ بگوید وضع مالی‌اش بهتر است؟ اینطور نیست. حدیث است اگر به خدا ایمان داریم باید حرف اولیاء خدا را قبول کنیم که می‌فرمایند: دروغ روزی را کم می‌کند «اعْتِیَادُ الْکَذِبِ یُورِثُ الْفَقْرَ»(خصال صدوق، ج‏2، ص‏504) اگر معتاد به کذب شوی، به کذب اعتیاد پیدا کنی «اعْتِیَادُ الْکَذِبِ یُورِثُ الْفَقْرَ» اعتیاد به کذب و دروغ پیدا کنی، اگر معتاد بشوی به دروغ که دائم و تند تند دروغ بگویی، فقیر می‌شوی. چطور؟ تمام معاملات چه در بازار، چه بین کشورها، اگر تمام معاملات را دسته بندی کنیم، بیشترش نقدی یا نسیه است؟ بیشتر معاملات نسیه است. معاملات نسیه دو تا خوبی دارد، هم برای فروشنده و هم برای خریدار خوب است. فروشنده چون نسیه می‌فروشد، یک خورده قیمتش را گران‌تر می‌فروشد. صد تومان نسیه، صد و ده تومان می‌شود. برای فروشنده بهتر است چون ده تومان گران‌تر است. به طرف خریدار هم فشار نمی‌آید. برای خریدار خوب است، چون به او فشار نمی‌آید. برای فروشنده خوب است که درآمدش بیش‌تر می‌شود. آن وقت نظام معامله‌ی نسیه برای این است که من به چک و سفته‌ی شما اطمینان داشته باشم. دروغ، بی اعتبار می‌کند. بی اعتبار که شد از معاملات نسیه محروم می‌شود. دروغ گو بی اعتبار است. از معاملات نسیه دستش کوتاه است، دستش از معاملات نسیه که کوتاه شد، یک عامل است، شاید هم یک عامل معنوی باشد ما نمی‌دانیم.
در معراج السعاده حدیثی داریم. هفتاد هزار ملک بر دروغ گو لعنت می‌کنند. اگر شما بدانی یک دروغ که می‌گویی در نماز جمعه می‌آورند و همه می‌گویند: مرگ بر دروغ گو، هفتاد هزار فرشته بر دروغ گو لعنت می‌کنند و حتی گاهی ممکن است دروغ به جایی برسد که حدیث داریم خطرش و گناهش از زنا بیش‌تر می‌شود. با دروغ، یوسف که پاک است ولی با دروغ یوسف پاک کجا افتاد؟ به زندان افتاد. با دروغ به مریم که پاک بود نسبت زنا داده شد.
شاید اسم علامه حلی را شنیده باشید، از علمای بسیار مهم است، پسری به نام فخرالمحققین دارد، این پسر قبل از ده سال مجتهد بود. پسری که قبل از ده سال مجتهد است زندگی آن را هم در سفینه البحار و هم درلغت نامه دهخدا نوشته‌اند، قبل از ده سال مجتهد است. کتاب‌های علمی عجیبی نوشته است. علامه حلی وصیت می‌کند که بعد از من کتاب‌هایی که ناقص است و در دست تألیف است، همین آقازاده تکمیل کند. نویسنده‌ی این همه کتاب عمیق و علمی است، آن وقت به این عالم بزرگوار یک تهمتی زدند، که آقای صدر می‌نویسد که به خاطر دروغی که به این آیت الله العظمی زدند، فخرالمحققین عبایش را بر سر کشید و از شهر بیرون رفت و معلوم نشد کجا رفت و چقدر زندگی کرد؟ چه وقت مرد؟ و کجا خاک شد؟ یعنی با دروغ می‌شود یک آیت الله العظمی را این طور خراب و گریزان کرد. چهره‌ی عزیز دکتر بهشتی را با دروغ بسیار بد کرده بودند و الان هم چهره‌هایی را با دروغ مشوح می‌کنند. الان در جامعه‌ی ما اگر از بنده‌ی طلبه بپرسند بیش‌ترین بلا و خطرناک ترین بلا چیست؟ می‌گویم: دروغ است. خیلی دروغ زیاد است. باید مواظب باشیم. گفتند خواجه نصیرالدین طوسی کافر است، دروغ است. شورایی تشکیل شد، قرار بود که حکومت را بعد از عمر به شش نفر بدهند. امیرالمؤمنین، عثمان هم عضو شورای شش نفری بودند، حرف‌هایی رد و بدل شد. یک نفر در گوش علی گفت: اگر یک دروغ بگویی، حکومت را می‌گیری. حضرت علی(ع) گفت: دروغ نمی‌گویم. من حاضرم روش پیغمبر و روش خدا را انجام بدهم، غیر از این حرفی نمی‌زنم. گفتند: تو بگو کیست که عمل کند. تو بگو حکومت را بگیر. فرمود: حکومت را نمی‌گیرم. دوازده سال حکومت علی به خاطر این که یک دروغ نگفت عقب افتاد. حالا شیعه علی به خاطر یک بستنی، شانزده دروغ می‌گوید. دوازده سال حکومت به خاطر یک دروغ، به تأخیر افتاد. علی جان دروغ بگو، بعد که حکومت را گرفتی، اگر خواستی، عمل کن و اگر نخواستی عمل نکن.
5- دروغ بدتر از رباست
یک کسی یک جایی رفت، ایستاد و گفت: این جا وسط زمین است. گفتند: از کجا؟ گفت: حالا ما می‌گوییم کسی هست برود متر کند. ولی امیرالمؤمنین یک دروغ هم نگفت. حدیث داریم «أَرْبَى الرِّبَا الْکَذِبُ»(بحارالانوار/ ج 21/ ص 210) ربای کذب از هر ربایی بیش‌تر است. راستش را بخواهید من نمی‌فهمیدم این حدیث یعنی چه؟ اگر پای تلویزیون دانشمندانی هستند و معنایی به ذهنشان رسید، برای من هم بفرستید. «أَرْبَى الرِّبَا الْکَذِبُ» شاید معنایش این باشد که: آدم رباخوار چه می‌کند؟ ده هزار تومان می‌دهد، کم کم یازده هزار تومان می‌گیرد آن هزارتومانش ربا است، حرام است. می‌گوید من ده هزار تومان به شما وام می‌دهم به شرط آن که یازده هزار تومان بگیرم. می‌گویند: از این ربا بدتر دروغ است. چون رباخوار یک ده هزار تومانی دارد، می‌دهد و یک تومان روی آن می‌آید، دروغ گو هیچ در بساط ندارد، از هیچ، هست درست می‌کند. رباخوار از ده هزار تومان هزار تومان بیرون می‌کشد. دروغ گو ازهیچ، هست بیرون می‌کشد. شاید معنایش این باشد. «أَرْبَى الرِّبَا الْکَذِبُ»(بحارالانوار/ ج 21/ ص 210)
پیغمبر فرمود: به شما بگویم که بزرگ‌ترین گناهان کبیره چیست؟ فرمود: شرک، عاق والدین، دروغ و قول زور است. به پیغمبر گفتند: می‌شود مؤمن ترسو و بخیل شود؟ فرمود: بله مؤمن ترسو داریم، مؤمن بخیل هم داریم. گفتند: مؤمن دروغ گو؟ فرمود: نه مؤمن دروغ نمی‌گوید. دروغ انسان را از حقیقت خالی می‌کند. وقتی انسان بی حقیقت شد، دیگر در وجود بی حقیقت، حقیقت جایگزین نمی‌شود. خدا حق است و حق در وجود بی حقیقت جا نمی‌گیرد و هرکس دروغ گو شد، دیگر خدا در آن نفوذ ندارد. ممکن است که زباناً بگوید: خدا هست و چقدر ما دروغ می‌گوییم.
شخصی خدمت پیغمبر آمد و گفت: من همه رقم آلودگی‌ها را دارم که معتادم و نمی‌توانم دست بردارم، چه کار کنم؟ همه‌ی کارها خراب است. می‌خواهم عوض شوم و یک انقلاب درونی و خودسازی کنم، چه کنم؟ پیغمبر فرمود: فعلاً دروغ نگویید. گفت: این که کاری ندارد، خوب دروغ نمی‌گویم. قول داد که دروغ نگوید. بعد آمد و دست به هر کاری زد دید در آن دروغ هست، یعنی دروغ گناهی است که در همه‌ی دیگ‌های گناه یک پا شریک است. خلاصه‌اش چون به پیغمبر قول داده بود دروغ نگفت و بعد ذره ذره از همه‌ی آلودگی‌ها پاک شد و پیغمبرفرمود: اگر کسی تصمیم بگیرد دروغ نگوید من برای او بهشت را و هم درجات اعلی بهشت را و هم درجات متوسط بهشت را ضمانت می‌کنم، البته اگر دروغ نگوید. پیامبر ضامن است که شما بهشت بروید و عجب قرارداد خوبی است، اگر تصمیم بگیریم که دروغ نگوییم هیچ طوری نمی‌شود. آقا راستش را بگوییم گوش نمی‌دهند، خوب گوش ندهند. بیائید یک مدتی راست بگوییم، هیچ طوری نمی‌شود.
سیمای دروغ را گفتیم. اما دروغ گو و اینکه دروغ گو کیست؟
سیمای دروغ گو: گول عبادتش را نخورید. حدیث داریم اگر دیدید یک کسی خیلی نماز می‌خواند و روزه می‌گیرد «لَا تَغْتَرُّوا» مغرور نشوید «لَا تَغْتَرُّوا بِصَلَاتِهِمْ وَ لَا بِصِیَامِهِمْ فَإِنَّ الرَّجُلَ رُبَّمَا لَهِجَ بِالصَّلَاهِ وَ الصَّوْمِ حَتَّى لَوْ تَرَکَهُ اسْتَوْحَشَ وَ لَکِنِ اخْتَبِرُوهُمْ عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ»(کافى، ج‏2، ص‏104) گول نماز و روزه‌ی آدم را نخورید. گاهی ممکن است که به نماز و روزه عادت کرده باشد که اگر نخواند ناراحت باشد. پس چه کنیم که ببینیم چه کسی خوب است و چه کسی بد است. «عِنْدَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَهِ» به نماز و روزه‌اش خیلی اطمینان نکنید، نگاه کنید و ببینید حرف که می‌زند راست می‌گوید یا نه؟ امانت که به او دادی، خیانت می‌کند یا نه؟ دروغ گو به قدری درونش پوشیده است که ظاهر نماز و روزه هم نمی‌تواند او را بپوشاند. امیرالمؤمنین می‌فرماید: «لا خیر فی علم الکذابین»(غررالحکم، ص‏220) معلم اگر دروغ می‌گوید، نمی‌خواهد نزدش درس بخوانید. استاد اگر دروغ بگوید فایده ندارد. «لا خیر فی علم الکذابین» در علم آدم کذاب خیر نیست. آدم بی سواد باشد، شرف دارد بر این که استادش دروغ گو باشد. دروغ گو چون لو می‌رود و آبرویش می‌رود، دیگر پرده‌ی حیائش پاره می‌شود. حدیث داریم «لا حیاء لکذاب»(غررالحکم، ص‏221) چون آدم دروغ می‌گوید گاهی هم لو می‌رود که دروغ گفته است، می‌گوید: خوب حالا که دیگر آبرویم ریخت، پس بگذار هر کاری بکنیم. حالا که به ما دزد گفتند پس چرا آفتابه بدزدیم؟ برویم فلان چیز را بدزدیم. «لا حیاء لکذاب» دروغ گو چون خودش خلاف می‌گوید، هرکس را نگاه می‌کند، خیال می‌کند که آن‌ها هم خلاف می‌کنند یعنی به جامعه هم بد بین است. دروغ گو به جامعه بدبین است چون خودش خلاف می‌گوید، همه را خلاف گو می‌بیند.
دروغ گو بی حیاست، چون گاهی دروغش لو می‌رود و آبرویش می‌ریزد. می‌گوید حالا که آبروی من ریخت پس بگذار بیشتر بریزد. دروغ گو را در جامعه مسخره‌اش می‌کنند چون گاهی دروغ می‌گوید می‌گویند: خوب یکی دیگر بگو ببینیم. یک کسی بود حدیث دروغی جعل می‌کرد به جایی رسید که یک کسی اشکنه می‌خورد، گفت: آقا درباره‌ی اشکنه حدیث نازل نشده است؟ گفت: چرا، فوری سر خوردن اشکنه یک حدیث دروغی گفت. یعنی گاهی وقت‌ها که می‌فهمند کسی دروغگو است، در هر کاری دستش می‌اندازند. دروغ گو چون خلاف حقیقت حرف می‌زند در ذهنش نمی‌ماند، تطبیق نمی‌کند، یک چیزی را می‌سازد و می‌گوید. بعد یک حرف دیگری به او می‌زنند، یک چیزی می‌گوید که به حرف اولش نمی‌خورد، لو می‌رود و لذا در بین ایرانی‌ها یک مثل هم هست، می‌گویند: آدم دروغ گو کم حافظه است. این کم حافظه حدیث هم هست، یعنی این ضرب المثل‌ها از حدیث‌ها بیرون آمده است.
علامه طباطبایی یک بیانی دارد و این جا می‌گوید: آدم دروغ گو می‌تواند، یک جا را خفه کند، اما آثارش را که نمی‌تواند خفه کند. چون در این عالم چیزها تک تک نیست و همه‌ی چیزها به هم بند است. آدم دروغ گو می‌تواند شبانه دروغ بگوید که بنده گندم کاشته‌ام. صبر می‌کنم وقتی دانه‌هایش بیرون آمد، معلوم می‌شود که گندم نیست، جو است. چون بالاخره این گندم آثاری هم دارد. شتر گفت: حمام بودم. گفتند: اگر حمام بودی پس این همه پهن چیست که به پاهایت است؟ آدمی که از حمام بیرون می‌آید، حمام یک آثاری دارد. آقا مشتاق دیدار، خیلی دلم تنگ شما شده بود، ‌ای دروغ گو! تو دو سال است یک تلفن به ما نکردی. یک نامه پنج ریالی برای من نفرستادی. چطور چنین می‌گویی؟ اگر خیلی اشتیاق داشتی یک تلفن می‌زدی. آخر دروغ یک آثاری دارد. علامه طباطبایی می‌فرماید: در این عالم هر چیزی لوازمی دارد که اگر با دروغ یک گوشه‌اش را خفه کنی، لوازمش تو را لو می‌دهد. بنابراین دروغ گو موفق نیست.
قرآن می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدی مَنْ هُوَ کاذِبٌ»(زمر/3) یعنی خدا کاذب را هدایت نمی‌کند، یعنی کاذب به هدفش نمی‌رسد. یک چیزی می‌گوید و لوازمش او را لو می‌دهد. «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»(بقره/72) قرآن می‌گوید: هرچه را پرده بپوشانی من لو می‌دهم «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» ماه اول این انقلاب خیلی‌ها گفتند: ما انقلابی هستیم. هر روزی که می‌گذرد یک عده‌ای لو می‌روند. چقدر آدم در خط امام بودند؟ خط باریک است. روز به روز باریک‌تر هم می‌شود. هرچه می‌گویند خط امام، در هر امتحانی یک عده معلوم می‌شوند که راست نیستند.
دروغ آدم را از نماز شب باز می‌دارد. حدیث داریم «إِنَّ الرَّجُلَ لَیَکْذِبُ الْکَذِبَهَ فَیُحْرَمُ بِهَا صَلَاهَ اللَّیْلِ فَإِذَا حُرِمَ صَلَاهَ اللَّیْلِ حُرِمَ بِهَا الرِّزْقَ»(تهذیب‌‏الأحکام، ج‏2، ص‏122) گاهی آدم دروغ می‌گوید: خدا به خاطر همین دروغ توفیق عبادت سحر را از او می‌گیرد. دروغ گو پهلوی وجدانش شرمنده است. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: «کفاک موبخا على الکذب علمک بأنک کاذب»(غررالحکم، ص‏221) همین بدبختی برای تو بس است که می‌دانی که دروغ می‌گویی، دروغ گو می‌داند دروغ می‌گوید. یه کسی که خیابان یک طرفه را از آن طرف می‌اید گرچه گاز می‌دهد، می‌گوید رفتیم اما از همان وقتی که پشت فرمان نشسته است یک هیجانی دارد که اگر فشار خونش را ببیند مخصوصا فشارخون آدم سالم، چون دارد می‌فهمد که خلاف می‌کند، متجاوز می‌داند که دارد خلاف می‌کند و لذا قرآن عزیز چند تا آیه دارد یک چیزی می‌گوید و بعد می‌گوید: «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(بقره/22) خودتان هم می‌دانید «وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ» یعنی خودتان هم می‌دانید. «کفاک موبخا على الکذب علمک بأنک کاذب» اگر کسی وجدان اخلاقی داشته باشد، همین بس است که می‌دانی دروغ می‌گویی. آن شاعر می‌گوید: خدا جان، فرض می‌کنم که گناه من را بخشیدی، زان شرم که دیدی که چه کردم چه کنم؟ حالا فرض می‌کنم که من را بخشیدی، بگو آقا من تو را بخشیدم، تو را جهنم هم نمی‌برم، اما باید خجالت بکشم که دیدی من چه کردم. دروغ گو لو می‌رود.
6- خدا زود رسوا می‌کند
حالا من در این جا یک قصه هم برایتان بگویم، عرض کنم که حدود یکی دو سال پیش ما داشتیم از قم به تهران می‌آمدیم، دم پلیس راه پیاده شدیم که وضو بگیریم، بچه‌های کمیته بودند. گفتند: بیایید نماز جماعت بخوانیم. گفتیم: این بچه‌ها در بیابان هستند این جا برای آنها نمازی بخوانیم. رفتیم در اتاق نماز و خواندیم. یک اتوبوس در ترمینال تهران مسافر سوار می‌کند. وقتی یک زن و شوهر سوار می‌شوند، این زن و شوهر باهم هستند، حالا زن و شوهر یا غیر زن و شوهر من کاری به خصوصیاتش ندارم یک زن ومرد سوار اتوبوس می‌شوند، در ماشین، این‌ها با هم یک برخوردهایی می‌کنند. صندلی‌های بغل به این‌ها بدبین می‌شوند. کم کم شوفر می‌فهمد، همه می‌فهمند، چه کار کنیم؟ او را بزنیم، می‌گویند: صبرکن پلیس راه نزدیک است. آقا ما در اتاق نماز بودیم ما از قم می‌آمدیم، آن‌ها از تهران به قم می‌رفتند، دم پلیس راه این زن ومرد را پیاده می‌کنند که شما چه کسانی هستید، رابطه‌تان چیست؟ تحقیقاتی بکنند، بعد یک مرتبه این زن می‌گوید: که بنده خیلی زن خوبی هستم، بروید من به شما جواب نمی‌دهم. می‌گویند: آقا نه شما باید جواب دهید شما چه کسی هستید؟ یک مرتبه ایشان می‌گوید: که من دختر خاله‌ی آقای قرائتی هستم. حالا دروغ هم شانس می‌خواهد این بدبخت، شانس نیاورد. من هم در عمرم هیچ وقت در این پلیس راه نمی‌رفتم، حالا تصادفاً رفتیم، گفتیم: خیلی خوب، باشد. این به حسابی گفت که ما یک تیری می‌اندازیم. همان که گفت ما می‌گویم این جا وسط زمین است چه کسی برود متر کند؟ قرائتی در این بیابان کجا بود؟ گفتند: بایست. گفتند: بایستیم تا قرائتی از تلویزیون بیاید، گفتند: نه، قرائتی همین جاست. آقا نمازمان تمام شد، گفتند: آقای قرائتی بیا، ایشان با شما چه نسبتی دارد؟ من گفتم: هیچ نسبتی نداریم، گفت: ایشان مدعی است که دختر خاله‌ی شماست. گفتم: شما دختر خاله‌ی بنده هستی؟ آقا به قدری خجالت کشید که حاضر بود زمین دهان باز کند. گفت: آقامن نمی‌دانستم که خدا این قدر زود لو می‌دهد. گاهی انسان با دروغ سقوط می‌کند.
در ثانی شخص متخلف تفاوتی نمی‌کند. قرائتی غلط می‌کند که خلاف بکند. اگر امام جمعه و قاضی شهر هم خلاف کرد، باید شلاق بخورد، این حکومت اسلامی است. اگریک وقتی بنده خلاف کردم به خاطر لباسم، احترامم نادیده گرفتند، هنوز معلوم می‌شود که ما نه شرقی و نه غربی و نه اسلامی هستیم. باید این طوری شعار بدهیم: نه شرقی، نه غربی، به سوی جمهوری اسلامی. چون اگر جمهوری اسلامی بشود هیچ کس در خلاف تفاوت نمی‌کند. وقتی امام عزیز می‌فرماید: اگر از من هم نامه آوردند، شما نامه را به دیوار بزنید. آن وقت پارتی بازی، خلاف نوبت، آهن می‌گیریم، جهازیه می‌گیریم، بیش از کوپن می‌گیریم و هزاران مورد دیگر. خلاف چیست؟ هر کس خلاف کرد باید متنبه بشود. ما اگر به آن جا رسیدیم مسلمان هستیم و اگر نه در ادعای جمهوری اسلامی هم دچار دروغ شدیم.
خدا به حق محمّد و آل محمّد توفیق بدهد همین طور که روز به روز وضع مملکتمان به سوی قوانین اسلام می‌رود، اخلاقمان هم هر روز یک قدم به سوی خدا نزدیک بشود.
7- عوامل دروغگویی
اما عوامل دروغ گویی: درغگویی 12 عامل دارد. (دروغ‌های مشهور) یک کم درباره‌ی دروغ‌های مشهور بگویم. یک سؤال: آیا حتماً دروغ با زبان است؟ نه یک وقت آدم با بوق دروغ می‌گوید، آژیر می‌زنند بعد معلوم می‌شود خبری نیست. دروغ است، چراغ روشن می‌کند که مریض داریم مسئله خطرناک است. اما هیچ طور نیست. گاهی آدم با سر و ابرو و چشمش دروغ می‌گوید. اگر با سر هم خلاف بگویی دروغ است. یعنی نگو دروغ نگفتم، با حرکت دست و لب و چشم و ابرو هم که خلاف حقیقت بگویی، دروغ است. گاهی دکور سازی دروغ است. یک دروغ از خودم بگویم. چون آخر اگر من از خودم نگویم به مردم برمی‌خورد. شما خانه‌ی بنده می‌آیی من یک کتاب خانه‌ای درست کرده‌ام که حضرت عباسی اهل مطالعه نیستم، اما شما می‌گویی چقدر کتاب دارد، قرائتی خیلی باسواد است. گاهی بنده با دکورها و قفسه‌های خانه‌ام دروغ می‌گویم، یعنی عالم نمایی می‌کنم. گاهی وقت‌ها یک نفر در اتاق نشسته و سرش را پایین انداخته است و هیچ چیزی نمی‌گوید که بگویند: عجب! ایشان دارد خودسازی می‌کند. گاهی با قیافه، گاهی با دکورسازی، گاهی نامه‌ی قلابی، کلاه گیس سر می‌گذارد، تدریس می‌کند. پشت مغازه می‌نویسد جنس تمام شد با این که در انبارش جنس فراوان است. غذا تمام شد با این که غذا هنوز هست. دفترچه‌ی بسیج را می‌برد. اعلام می‌کند که فلان چیز را با دفترچه می‌دهیم، مثلاً جاروهایش در دکان مانده است و می‌نویسد جارو را فقط با دفترچه می‌دهیم. همه می‌گویند: لابد جارو هم پیدا نمی‌شود، فوری می‌روند و جارو می‌گیرند.
باغ دارها، میدان دارها، بقال‌ها، میوه‌های روی صندوق و میوه‌های زیرصندوق دروغ عملی است. گاهی وقت‌ها مداح یا روضه خوان برای این که مردم زیاد گریه کنند دروغ می‌گوید، رزمنده به مادرش نامه می‌نویسد، ‌ای مادر کاش همین الان یک خمپاره می‌آمد و جگر را تکه تکه می‌کرد، سر را می‌برید، چنان این را شورش می‌دهد که وقتی مادر نامه را می‌خواند، از حال می‌رود. گاهی انسان در روضه خوانی ممکن است دروغ بگوید. گاهی برای این که بخنداند دروغ می‌گوید. جنس را خریده دوهزار تومان، می‌گوید سه هزار تومان خریده‌ام. خرید جنس را دروغ می‌گوید. ما یک بازاری دیدیم که هنوز هم مریدش هستم. این بازاری با شاگردش قرارداد بست و گفت: تو شاگرد من هستی. در کار دو شرط وجود دارد. در یکی از آنها تو در سود مغازه‌ام سهیم هستی. اما در مورد دوم تو را از مغازه بیرون می‌کنم. تو را وقتی بیرون می‌کنم که اگر مشتری آمد و گفت: جنس چند است، اگر من دروغ گفتم، باید روبروی مشتری توی صورتم تف بیندازی. و اگر دروغ گفتم و تو آب دهان نیانداختی بیرونت می‌کنم و. . . ما یک چنین بازاری‌هایی هم سراغ داریم. خرید جنس را دروغ می‌گوییم. دروغ‌های معمولی، تملق‌های دروغ و. . .
شخصی پهلوی یکی از شاهان آمد و شروع به گریه کردن کرد. او را پهلوی اعلی حضرت بردند و گفتند: چه اتفاقی برای تو افتاده است؟ چرا این چنین هستی؟ گفت: من دیشب خواب دیدم پدر بزرگوارتان به چشم من دست مالید و من شفا پیدا کردم. حالا من افتخار می‌کنم در زمان کسی زندگی می‌کنم که پدرش در خواب کور را شفا می‌دهد. گفت: خیلی خوب، پدر من خر دزد بوده است، حالا از قضا و قدر آمدم و شاه شده‌ام. تو که حالا می‌بینی من شاه شدم، برای خوشایند کردن من اینطور دروغ می‌گویی، پس بگذار من چشمانت را در بیاورم و جناب پدرم بیاید و یک بار دیگر شفایت بدهد. آخر تملق تا کجا؟ حتی اگر ساواکی‌ها به شاه راست می‌گفتند: شاه هم سقوط نمی‌کرد. گفتند: اعلی حضرتا تمام مردم طرفدار تو هستند، فقط امام خمینی با چند تا از این بنیادگراها هستند، که با تو مخالفند. به شاه دروغ گفتند. دروغ باعث می‌شود که حتی ظلم هم از بین برود، اگرخواسته باشد ظلم هم بماند باید راستش را بگویند. آقا دارند مردم با تو برمی‌گردند، یعنی در هر نظامی، چه طاغوتی، چه یاقوتی، دروغ بساط را خراب می‌کند و لذا در حدیث داریم خاک بریز در دهان کسی که دروغ می‌گوید.
در حدیث دیگری داریم کسی که تملق می‌گوید، کسی که بیش از اندازه ستایش کند، متملق است. «زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ»(فاطر/8) قرآن می‌گوید: طرف خیال می‌کند بله قربان گویی در کارهایش درست است. در خانه گرسنه است می‌گوید: سیر هستم. به دختر می‌گوید: عاشق هستم، درخانه سر سفره می‌گوید: سیرهستم، از زن‌ها می‌پرسی که چند سالت است؟ معمولاً سن خودشان را کم می‌گویند. به مردها می‌گویی چقدر سواد داری؟ می‌گوید: دیپلمه هستم. با این که سال دیگر دیپلمه خواهد شد. فوق لیسانس هستم. یعنی مرد سوادش را بالا می‌برد، زن سنش را کم می‌کند، در ایمان دروغ گو هستیم. قرآن می‌گوید که عده‌ای آمدند و گفتند: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا»(حجرات/14) آمدند گفتند: که یا رسول الله «آمَنَّا» ما ایمان داریم. خدا فرمود: دروغ نگویید، هنوز مؤمن نشدید. گاهی آدم در ایمانش دروغ می‌گوید. مثلاً چنان نعره می‌زند که یا حجه بن الحسن العسگری، من منتظر امام زمان هستم ولی در واقع. . . چقدر آدم‌هایی داشتیم که هی اشک می‌ریختند و به ظاهر در انتظار حضرت مهدی(عج) بودند، اما حالا که نائب اوآمد، پایشان را کنار کشیدند و با انقلاب همراهی نکردند، اینها دروغ می‌گویند. کسی که می‌گوید: العطش، العطش من پارچ آب می‌خواهم. وقتی یک لیوان دادند نباید یک لیوان را پس بدهد. اگر راست می‌گویی تشنه‌ات است، اگر خودش نیست، نایب او که هست. تمام احکام پیاده نشده است. کم کم دارد بعضی از احکام روز به روز بیش‌تر پیاده می‌شود. دکتر دروغ می‌گوید، مرض را تشخیص نداده است و نسخه می‌نویسد. نسخه‌ی دکتر با این که مرض را تشخیص نداده است، یک دروغ است. شهادت دروغ، دروغ است.
عده‌ای خدمت امام رضا(ع) آمدند. دم در گفتند: چه کسانی هستید؟ گفتند: ما یک گروه از شیعیان امام رضا هستیم، راهشان نداد. دوباره آمدند امام رضا این‌ها را راه نداد. آخر ناراحت شدند و بعد فهمیدند. گفتند: آخر گناه ما چیست؟ گفتند: برای این که شما می‌گویید ما شیعه هستیم. کسی که می‌گوید من شیعه هستم اما در خط طاغوت است او شیعه نیست.
قَالَ الصَّادِقُ(ع): «کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ مِنْ شِیعَتِنَا وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُرْوَهِ غَیْرِنَا»(صفات‌‏الشیعه، ص‏3) حدیث داریم دروغ می‌گوید کسی که میگوید من شیعه هستم و در خط دیگری است. «وَ هُوَ مُتَمَسِّکٌ بِعُرْوَهِ غَیْرِنَا»
در تشیع، در اشک ریختن و در همه امور ما دروغ می‌گوییم. ما در دروغ خیلی مشکل داریم. انکار حق دروغ است. تحریف دروغ است.
ما دو سه روز پیش که کتاب بحارالانوار را مطالعه می‌کریم، دیدیم که در لابلای حرف‌های مجلسی صفاتی از مرحوم نوری قاطی کرده‌اند با این که مرحوم نوری دویست سال بعد از مجلسی بوده است، یعنی حرف‌ها را تحریف می‌کنند. قاطی کردن حرف‌ها تحریف است. یکی از دوستان می‌خواست دو تا آیه را به هم بزند گفت: «کُلُوا وَ اشْرَبُوا» (اعراف/31) بعد در ادامه از آیه‌ای دیگر گفت: «مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه» (انفال/60) بابا «کُلُوا وَ اشْرَبُوا» یعنی بخور بعد «وَ لا تُسْرِفُوا» کم بخور، آن که هر چه زور داری انجام بدهد مال جبهه است. این هرچه زورداری را وصل کرده بود به «کُلُوا وَ اشْرَبُوا» گفته بود «کُلُوا وَ اشْرَبُوا… مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّه» بخورید و بیاشامید تا آنجا که می‌توانید. یعنی آیه‌ها را به هم می‌زدند، آن یکی هم می‌گفت «الدنیا مزرعه الاخره» (بحار الانوار/ج67/ص225) گاهی وقت‌ها تحریف می‌شود. تحریف یا به این است که چیزی را اضافه می‌کنند و یا چیزی را کم می‌کنند و یا چیزی را قاطی می‌کنند یک رقم تحریف است. ما در کتاب هایمان تحریف است.
شما حساب کن کتابی نوشته شده است تحت عنوان «الاخبارالدخیله». یعنی حدیث‌هایی که دروغی آمده و با حدیث‌های راست قاطی شده است، در آن آورده شده است. ائمه‌ی ما، بزرگواران معصوم ما فرمودند: بعد از ما دروغ گو زیاد خواهد شد. سماره، چهارصد هزار درهم گرفت و دو حدیث دروغی ساخت. یکی علیه مولا امیرالمؤمنین و یکی به نفع ابن ملجم مرادی. با دروغ حدیث سازی و حدیث تراشی می‌کنند و به خاطر همین است که علم درایه و علم رجال در حوزه‌ی علمیه وجود دارد. یعنی اگر کسی بخواهد یک حدیثی را نقد کند باید دقت کند که این حدیث را چه کسی نقل کرده است و از چه منبعی است.
اگر یک روزی یک کسی از من سؤال کند که منفورترین کلمه نزد تو چیست؟ می‌گویم: کلمه‌ی سازمان ملل است. این کلمه، بسیار کلمه‌ی منفوری است. چون اسم طرفدار حقوق بشر بر روی آن است و این همه به حقوق بشر تجاوز می‌شود و این‌ها هیچ غلطی نمی‌کنند. این کلمه طرفدار حقوق دموکراسی، آزادی و. . . همگی دروغ است.
رهبر عزیز انقلاب یک زمانی یک بیانی داشتند که بعضی از کلمات معنای خودش را از دست داده است، مجاهد، فدایی، آرمان فلسطین، سران کشورهای اسلامی، غیرمتعهدها، عدم مداخله در امور یکدیگر، اینها هم از دروغ‌های بین المللی است. یعنی هم در خانه دروغ می‌گوییم، هم در بازار دروغ می‌گوییم و همه جا دروغ می‌گوییم. روی میز نشسته و پرونده‌های اداری را می‌آورد، این طرف و آن طرفش پرونده‌ها را پخش می‌کند که هر کس وارد اتاق می‌شود بگوید: ایشان چقدر پر کار است. با اینکه هر وقت تلفن می‌کنی ایشان در جلسه هستند. یعنی آدم همیشه در جلسه است؟ خلاصه‌اش آقا داریم یک طور دیگر می‌شویم. مواظب باشیم دروغ در حال زیاد شدن است. هرکسی گرفتار یک نوع دروغ است.
اشاره می‌کنند که زمان رو به پایان است. ما به بودجه نیاز داریم. به امید روزی که ما اگر به مجلس می‌گوییم، بودجه می‌خواهیم، راستش را بگوییم. نهضت سوادآموزی این قدر بودجه می‌خواهد. شورای مرکزی نهضت دورهم می‌نشینیم و می‌گوییم: می‌دانی یا نه، مجلس یک خورده‌اش را کم خواهد کرد، بعد سازمان برنامه و بودجه هم یک خورده‌اش را کم خواهد کرد، بعد در روز علنی هم یک خورده‌اش کم خواهد شد. پس ما از اول مثل بازاری‌ها، صد تومان را صدو پنجاه تومان می‌گوییم، تا مشتری چانه زد، همان صد تومان خودمان بماند. حراجی‌ها هم همین طور هستند. حراجی صد تومان را صد و بیست تومان می‌کند. آن وقت چراغ روشن می‌کند که ارزانش کردیم، آن وقت همان صد تومان می‌فروشد. همه‌ی ما خراب هستیم.
8- سخنانی که دروغ نیست
چرا دروغ می‌گوییم؟ اگر روزی صد تومان خرجت است یا روزی پانصد تومان، راستش را بگو. زن رفته پلو بپزد، خراب شده است و شوروا شده است. می‌گوید: من امروز دیدم که سرفه کردی دلم به حالت سوخت برات شوروا پختم. رفتی پلو بپزی خراب شد، خوب راستش را بگو. خوب البته حالا در خانه و این‌ها طوری نیست که زن و شوهر به هم یک وعده‌هایی بدهند، چون گاهی هم زن شوهر به هم وعده می‌دهند و نمی‌توانند وفا کنند. یک حدیثی داریم که زندگی داخلی را به خاطر تنگ نظری به هم نزنید. حالا زن به شوهرش یک دروغ گفت، یا مرد به زنش دروغ گفت، این دروغ‌ها به خاطر این که زندگی گرم شود زیاد طوری نیست. مثلاً مبالغه دروغ طوری نیست. آقا من صد دفعه آمدم خانه شما و در خانه نبودید. آقا دروغ گفتی. نه این جا صد دفعه معلوم است که مبالغه است. مبالغه دروغ نیست. اگر یک کسی می‌خواهد حرفی بزند، لبش اشتباه می‌کند دروغ نیست. مثلاً می‌گویم آقا برای چه این قدر در چای شکر ریختی؟ می‌گوید: این هم یک دروغ من در آن خاک قند ریخته بودم، این دروغ نیست. من که می‌گویم چقدر شکر ریختی، فرضم این است که بگویم چقدر شیرین است، حالا شکر یا خاک قند یا هرچیز دیگر، یعنی مبالغه دروغ نیست. دو ساعت است معطلم کردی. صد دفعه گفتم، گوش ندادی. از روی عقیده حرف زدن، گرچه خلاف در بیاید دروغ نیست. به من می‌گویی ظهر شده است؟ من به ساعتم نگاه می‌کنم می‌گویم: بله. شما می‌گویی الله اکبر، بعد از نماز معلوم می‌شود که ساعت من جلو بوده است. می‌گویی دروغ گو. بابا من ساعتم جلو بود، نمی‌دانستم. اگر یکی نداند یک چیزی را بگوید دروغ نیست. مبالغه دروغ نیست. در خانواده و برای این که دو نفر را آشتی دهند اگر دروغ بگویم طوری نیست. آقا پشت سر من چه گفت؟ می‌گوید: هیچ چیز! اگر بگوییم پشت سر شما گفت فلانی خیلی آدم فلانی است، خوب جنگ می‌شود. گاهی اگر راستش را بگویی آن جا فتنه می‌شود. در اصل نباید دروغ گفت، اما اگر آدم در جنگ دروغ بگوید، طوری نیست. اسیر را می‌گیرند و می‌گویند آقا حمله‌ی ایرانی‌ها چه وقت است؟ خوب دروغ بگوید طوری نیست. چون در جنگ با دشمن، هر کجا که در اثر دروغ، جانی حفظ می‌شود، مالی حفظ می‌شود، آبرویی حفظ می‌شود، فتنه‌ای خوابیده می‌شود، دروغ جایز است. اما هر کجا به خاطر دروغ من پز داده می‌شوم، جایز نیست. من پول دار می‌شوم جایز نیست. خوب من که می‌خواستم یک شبه تمامش کنم، اما خیلی حرف دیگر داریم، پس هفته‌ی دیگر هم درباره‌ی دروغ صحبت خواهیم کرد.
دوازده عامل داریم که آدم دروغ می‌گوید، البته من این دوازده مورد را بلد هستم، شاید کس دیگر چیز دیگری بلد باشد. به امید روزی که پدر به بچه، بچه به پدر، زن به شوهر، شوهر به زن، همه به هم راست بگوییم و اگر خدا حاضر است در محضر خدا دروغ نگوییم. گاهی انسان می‌گوید: خدا می‌داند، خدا شاهد است. خدا می‌گوید: تو که دروغ می‌گویی، از من ضعیف‌تر پیدا نکردی بگویی، خدا شاهد است. عالم محضر خداست درمحضر خدا دروغ نگوییم.
خواهرها و برادرهایی که این شب جمعه پای تلویزیون‌ها بودند از همین شب جمعه برای رضای خدا و برای رضای روح شهدا، تصمیم بگیریم که از این هفته تا هفته دیگر دروغ نگوییم. اگر از ما بپرسند که در طول عمر چه کردی؟ بگویی بنده شصت و سه سالم است، یا بنده هفتاد و چهار سالم است، سی و دو سالم است، در این سی و دو سال یک هفته دروغ نگفتم. راست بگوییم و بعد ببینیم چه شد، اگر ضرر کردیم، هفته‌ی دیگر دوباره همدیگر را می‌بینیم.
نمازجمعه یادتان نرود. خدایا! رزمندگان ما را پیروز، رهبر عزیز انقلاب را مؤید و منصور بدار. خدایا توطئه‌ها راخنثی و توطئه گران را نابود بگردان. خدایا تو را به حق آبروی آن کسانی که در در قرآن فرمودی: «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات/15) خدایا به آن‌هایی که در قرآن گفتی که صادق هستند، آن‌ها راست می‌گویند، بقیه دیگر دروغ می‌گویند، خدایا به آبروی راست گویانی که در قرآنت تعریفشان را کردی، به ما تصمیم و ایمان بده که از این به بعد دروغ نگوییم. اگر یک وقت غفلت کردیم دروغی گفتیم، خدایا تصمیم می‌گیریم که جبران کنیم.
خدایا از اینکه ما در خط قرآن و در خط امام هستیم، راست گویمان قرار بده. در این که ما مسلمان هستیم، شیعه هستیم راست گویمان قرار بده. در این که ما حزب اللهی هستیم، راستگویمان قرار بده.
حزب اللهی دروغ می‌گوید؟ حزب اللهی غیبت می‌کند؟ حزب اللهی غیبت می‌شنود؟ حزب اللهی نمازش غلط است؟ حزب اللهی این طور بچه داری می‌کند؟
خدایا ما در لقب‌هایی که به خودمان دادیم، انقلابی، یار امام، حزب اللهی، شیعه‌ی علی، خدایا در این لقب‌های بزرگ ما را راست گو قرار بده. قرارمان این باشد از همین امشب تصمیم بگیریم که به هر قیمتی که شده دروغ نگوییم.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی(عج)خمینی را نگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment