موضوع: حضرت سلیمان(ع)، مدیریت
تاریخ پخش: 76/11/08
بسم اللّه الّرحمن الّرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
1- اهمیت ماه رمضان و استمرار خوبیها
ماه رمضان گذشت. امام زین العابدین با ماه رمضان خداحافظی میکند. طوری که انگار یک مادری از جوانش خداحافظی میکند. انگار جوانش به جبهه میرود و دیگر او را نمیبیند. میگوید: خداحافظ ای ماهی که شب قدر در تو بود. خداحافظ ای شب قدر. خداحافظ ای ماهی که چشم ما در تو تر شد. خداحافظ ای ماهی که درهای غضب بر ما بسته شد. خداحافظ ای ماهی که درهای رحمت بر ما باز شد. یک خداحافظی عجیبی میکند. خداحافظ ای ماهی که نیامده منتظرت بودم. خداحافظ ای ماهی که نرفته دلتنگ تو شدم. خداحافظ ای ماهی که برای اولیای خدا عید بودی. خداحافظ ای ماهی که افراد نفهم میگفتند: چه موقع تمام میشود. قدر تو را ندانستند. یک عرفان و معرفت و عشقی میخواهد که برای اولیا خداست. من از شما تشکر میکنم که بیش از 18 سال است، یعنی از روزهای اول انقلاب من هر شب جمعه وقت شما را گرفتم و الآن هم هر سال ماه رمضان وقت شما را گرفتم. هرچه خوب است از خدا است. هرچه بد است از ما است. اینکه میگویم شعار نیست قرآن میگوید. میگوید: «ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّه» خوبیها از خداست. «وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ» (نساء/79) بدیها از شماست. چطور میگوییم: خوبیها از خداست و بدیها از ما است؟ مثل کرهی زمین که یک سمت آن روشن است و یک سمت آن تاریک است. هرجا که روشن است از خورشید است. هرجا تاریک است از خودش است. هرچه لطف است از خداست. هرچه بدی است از ما است. اگر در حرف من نقصی است باید از خدا عذرخواهی کنم. استغفار کنم. از شما هم عذرخواهی میکنم. ولی هرچه هم که خوب است از خداست. اینکه من حرفی میزنم یک موقع خیال نکنید من کسی هستم. من یک طلبهی بسیار ساده و عادی هستم. بلالها کتک خورد. ابوذرها کتک خورد. علمایی مثل مفیدها، حلیها، طوسیها، طبرسیها، مجلسیها، بودند. بعد مراجع بودند. مطهریها بودند. شهدا بودند. امام بود. انقلاب شد. حسین فهمیدهها بودند. جانبازان بودند. اینقدر خانوادههای شهدا اشک ریختند. اینقدر بچههای یتیم بی پدری کشیدند. زجرهایش را کشیدند و بنده در تلویزیون آمدم. آنچه خوبی است از آنهاست. اگر عیبی هست از من است.
ماه رمضان ماه تمرین بود. شما که سی روز سیگار نکشیدید، بعد هم نکشید. شما که سی روز خودت را نگه داشتی، بعد هم میشود با تقوا بود. خواهرها و برادرها بعد از ماه رمضان گناه را کنار بگذارید. سعی کنید همینطور که ماه رمضان مقداری خودمان را نگه داشتیم، بعد از ماه رمضان هم خودمان را نگه داریم. برادرها اگر این روحانی که در مسجد هست، نبود شما چه میکردید؟ اگر این طلبهها نبودند چه میکردید؟ دور چه کسی جمع میشدید؟ قدر طلبهها و روحانیت را داشته باشید. مسجدها را با شکوه نگه دارید. امام فرمود: از تانک و توپ نترسید. از خلوت شدن مساجد بترسید. اگر مسجد ما شلوغ باشد، همهی مشکلات حل میشود. یعنی چهار نفر آدم هرزه اگر بفهمند که در این مسجد 200 نفر جوان انقلابی است، همه میترسند. در مسجدی که چهار نفر پیر مرد است تا پشت دیوار مسجد هم هر نوع هرزه گری را میکنند. اما اگر بفهمند در مسجد 200 جوان انقلابی است میترسند. مسجدهای ما باید پر از جوان انقلابی باشد. اگر مسجدهای ما قوی باشد فساد کم میشود. امیدوارم که خدا قبول کند.
اما بحثی که در روز آخر میخواهم برای شما بگویم، یک آیهای هست که این آیه ساده است. بنده از این آیه نکاتی را بیرون آوردم، که در روز آخر ماه رمضان با یک آیهی دیگر آشنا شویم.
2- اصول مدیریت حضرت سلیمان
حضرت سلیمان سان میدید. همه موجودات را زیر نظر داشت. یکبار دید هدهد نیست. گفت: هدهد کجاست؟ چرا من هدهد را نمیبینم؟ باید هدهد را ببینم. باید بیاید و بگوید: چرا غایب بوده است؟ یا دلیل بیاورد یا او را ذبح میکنم. این آیه به نظر من خیلی ساده است. اما 23، درس مدیریت من از این آیه استخراج کردم. ببینید خداوند چطور قصهی مدیریت را در این آیه قرار داده است؟ یعنی درست مثل یک قطره از شیر مادر که تمام ویتامینهایی که نوزاد میخواهد، خدا تمام نیازهای بدن نوزاد را در یک قطره شیر مادر قرار داده است. 25 اصل از اصول مدیریت در یک آیهی ساده آمده است. تازه این سواد من است و من طلبهی کم سوادی هستم. حالا ببینید اگر روی قرآن کار شود چه درونش هست؟ باید دل ما بسوزد که چرا در مسجد و حسینیه و دانشگاه و مدرسهی ما قرآن کم مطرح است؟ دلمان بسوزد و یک مقدار گرایش قرآنی بیشتر شود.
آیه را بشنوید. «وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَْ فَقَالَ مَا لىِ لَا أَرَى الْهُدْهُدَام کَانَ مِنَ الْغَائبِینَ» (نمل/20) «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَاْذْبحََنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنىّ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» (نمل/21) «فَمَکَثَ غَیرَْ بَعِیدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِن سَبَإِ بِنَبَإٍ یَقِینٍ» (نمل/22) این آیه چه میگوید؟ درسهایی که از این آیه میگیریم. «وَ تَفَقَّدَ الطَّیرَْ» سلیمان از طیر تفقد کرد. چه شده است که من هدهد را نمیبینم؟ «أَمْ کَانَ مِنَ الْغَائبِینَ» بلکه او از غائبین است. چرا غائب است؟ هدهد را عذاب میدهم. چرا غائب است؟ «عَذَابًا شَدِیدًا» سخت او را شکنجه میکنم. ذبحش میکنم. سرش را میبرم. یا اینکه هدهد باید یک دلیل روشنی بیاورد که چرا غائب بوده است؟ یا برگهی مرخصی بیاورد، یا دلیل بیاورد، یا باید بگوید که چرا غائب بوده است؟
«فَمَکَثَ غَیرَْ بَعِیدٍ» مدت کمی صبر کرد، یکباره هدهد آمد. گفت: «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تحُِطْ» سلیمان تو پیغمبر هستی؟ باش! من یک چیزی میدانم که تو نمیدانی. «وَ جِئْتُکَ» برایت خبر نو آوردم. از منطقه و کشور سباء یک نباء آوردم. «نباء» خبر مهم است. از کشور و منطقهی سباء خبر یقینی آوردم. این آیه چه میگوید؟ نکاتی که از این آیه درآوردم این است.
3- تفقد از زیردستان و توجه به کارهای کوچک
1- اصل تفقد. یکی از اصول تفقد است. تفقد از زیر دست از اصول اسلامی، اخلاقی، اجتماعی، تربیتی، است. پیغمبر ما نماز که میخواند بلند میشد و صفها را نگاه میکرد. فلانی نیست؟ میگفتند: مسافرت است. میگفت: دعا کنید. خداوندا سفرش را بی خطر بفرما. به او گفتند: نبودی. پیغمبر احوالت را پرسید. وقتی فهمید مسافرت هستی در حق شما دعا کرد. این دیگر تا آخر عمر عاشق مسجد و پیشنماز میشد. بعضی از پیشنمازها همینطور به محراب میآیند نماز میخوانند و میروند. اصلاً نمیدانند چه کسی هست و چه کسی نیست؟ داریم که پیشنماز باید به مردم رو کند، و مردم را شناسایی کند. تفقد کنیم. حتی حضرت یکبار آمد نگاه کرد، دید علی(ع) نیست. در خانهی علی(ع) رفت. گفت: علی کجاست؟
2- مسائل بزرگ شما را از مسائل کوچک باز ندارد. این خیلی مهم است. سلیمان پیغمبر است و حکومت دارد، اما از یک پرنده غافل نمیشود. این خیلی مهم است. این یک درس مدیریتی است. امیرالمؤمنین به استاندار نامه مینویسد، میگوید: نگویی من استاندار هستم و همیشه کارهای بزرگ، بزرگ میکنم. یک موقع کارهای بزرگ تو را از کارهای کوچک غافل نکند. امیرالمومنین داشت میرفت دید زنی مشک آبی روی دوشش است، رفت جلو وگفت: خانم میخواهی کمکت کنم؟ نگاه کرد و حضرت را نشناخت. مشک آب را تا در خانه آورد. خانم گفت: خدای جزای خیر به شما بدهد. گناه تو گردن علی بن ابی طالب باشد. ایشان نگفت: من علی هستم. گفت: علی چه کار کرده است؟ گفت: شوهر مرا به جبهه برده و کشته شده است. من باید با چند بچه یتیم داری کنم. علی بن ابی طالب لرزید. فوری مقداری آذوقه برداشت، و به در خانه آمد و گفت: میخواهی من کمک تو کنم؟ تو بچه داری کنی و من غذا بپزم. یا تو غذا بپزی و من بچه داری کنم. بچهها روی زانویش نشستند. خرما در دهان این یتیمها میگذاشت. میگفت: از سر تقصیر علی بگذرید. خود علی هم بدنش تکه تکه شد. من هم در جبهه رفتم. خانم داشت آرد را خمیر میکرد و نان میپخت. زنی از همسایهها به خانه آمد. دید علی بچه داری میکند. به خانم گفت: ایشان را میشناسی؟ گفت: نه! جوان خوبی است. هم در مشک آب کمک کرد. هم برای ما آذوقه آورده است. هم دارد بچهها را نگه میدارد. گفت: این علی است. زن تعجب کرد و گفت: من به این مرد خیلی حرف بد زدم. یعنی هم رئیس حکومت اسلامی بود. هم یتیم را روی زانویش مینشاند. این یکی از اصول است که مسائل بزرگ شما را از مسائل کوچک غافل نکند. یک وقت ممکن است که آدم صد هزار تومان برای یک مسجد بدهد، اما حاضر نیست که یک چوب کبریت را از مسجد بردارد. هم آن صد هزار تومان را بده و هم اگر چوب کبریت و آشغال دیدی خم شو و بردار. یعنی نگو: چون من صد هزار تومان دادم دیگر اینجا را خادم جارو میکند. مسائل کوچک تو را از مسائل بزرگ باز ندارد.
4- پرهیز از قضاوت عجولانه و توجه به نظام تشکیلاتی بر پایه عدالت
3- زود قضاوت نکنیم. این هم یکی از اصول است. اینجا سلیمان نگفت: غائب است عذابش میکنم. گفت: یا باید شکنجه شود. یا یک دلیلی بیاورد. چقدر فلانی پرکار است. وقتی میگوییم: پرکار است. غیبت است. میگویید: فلانی زیاد خورد. شاید صبحانه و نهار نخورده است. یعنی یک راهی را برای کارش باز بگذارید. بی سواد است. شاید هم خطش ناخوانا است. ترسو است. شاید ماشینش مشکل دارد. یعنی زود قضاوت نکنیم.
4- حضور و غیاب لازمهی تشکیلات است. حدیث داریم پیغمبر فرمود: هر زن بارداری که بچه دار شد، فوری به من خبر بدهید. هر مسلمانی هم از دنیا رفت، فوری به من خبر بدهید. من همیشه میخواهم که آخرین آمار دستم باشد.
5- به متهم فرصت دفاع بدهید. یک نفر که متهم است که چرا غائب است فرصت بدهید دفاع کند. «أَوْ لَیَأْتِیَنىّ بِسُلْطَانٍ مُّبِینٍ» یک عذر موجه بیاورد. در قرآن «سلطان» به معنی دلیل است. یعنی دلیل روشنی بیاورد. یعنی نگویید: غائب است و مقصر است و باید به سزایش برسد. به او وقت بدهید.
6- در تشکیلات برای مأموریت حکم مأموریت و مجوز کار لازم است. در یک تشکیلاتی هرکس هرچه خواست بخرد. هرکس هرجا خواست برود نیست. کار خدا تشکیلات است. «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً» (نازعات/5) در صحیفهی سجادیه یکی از دعاها سلام به فرشتهها است. در آنجا نوزده گروه فرشته را برای تو نقل میکند. سلام به فرشتگان مأمور باران. یعنی هر کاری باید دست یک مسئولی باشد و کارها باید روی مجوز باشد. ایشان که نیست باید مجوز داشته باشد.
5- رحمت و قاطعیت و عذرپذیری و آگاهی فرا منطقهای
7- باید مدیر هم رحمت و هم قاطعیت داشته باشد. این هم از اصول مدیریت است. هم باید محبت کند، هم قاطعیت داشته باشد. محبت همین است که تفقد میکند. قاطعیت این است که میگوید: عذابش میکنم. هم تفقد میکند. هم قاطعیت دارد. یک مدیر باید هم رحمت داشته باشد و هم قاطعیت داشته باشد.
8- عذر زیر دست را بپذیرید و به زیردستان اطمینان کنید. اگر هدهد بگوید که چرا نبودم، من سلیمان حرف هدهد را قبول میکنم. یعنی اگر یک دلیلی آورد دلیل را بپذیرید و به عذر او اعتماد کنید. عذر پذیری یکی از اصول مدیریت است. اگر مدیر به کارمندهایش اعتماد نکند، بگوید: همهی این کارمندان دزد هستند. همه دروغ میگویند. وقتی میگوید: دلیل اینکه نیامدم این بود که خانمم مریض بود. بچهی من مریض بود. نگو: نه خیر! دروغ میگویی. نمیشود. عذر پذیری و اعتماد به زیر دست یک اصل است.
9- اطلاع از نقاط دیگر دنیا و کسب اطلاعات جدید، در یک تشکیلات یک حکومت اسلامی باید از باقی کشورها هم خبر داشته باشد. هدهد از یک کشور دیگر خبر آورد. خدا در این آیه میخواهد بگوید: سلیمان، با اینکه پیغمبر هستی و حکومت دست تو است، اما تو باید از باقی کشورها هم خبر داشته باشی. چون هدهد گفت: من از کشور سباء خبر آوردم. اطلاع از نقاط دیگر و کسب اطلاعات جدید یک اصل است.
6- پرهیز از سهلانگاری، تیزبینی و آداب و قضاوت و گزارش دادن
10- درتشکیلات سهل انگاری ممنوع است. هرج و مرج ممنوع است. اینکه هرکس میخواهد بیاید. هرکس میخواهد برود. حساب و کتاب دارد. یک قاشق چایخوری فتوکپی دارد. تمام کارهایش باید ثبت و ضبط شود. برای چه هدهد نیست؟ در یک تشکیلات باید هرج و مرج نباشد. سهل انگاری نباشد.
11- تیز بینی و ریز بینی، اینجا نگفت: هدهد نیست. فرمود: «ما لِیَ لا أَرَى» (نمل/20) یعنی زود هم گردن هدهد نیانداز. آخر یک موقع میگویی: قرائتی کجا هستی؟ وقتی میگوید: کجا هستی؟ این حکومتی حرف میزند. یک موقع میگوید: چه شده است که من شما را نمیبینم؟ نمیگوید: تو مقصر هستی. میگوید: کم توفیقی از من است که خدمت شما نرسیدم. «ما لِیَ لا أَرَى» چه شد که من شما را نمیبینم؟ نگفت: تو نیستی. گفت: چشم من تو را نمیبیند. این خودش یک ادب در کلام است.
12- متهم باید در دادگاه حاضر باشد و حرفش را گوش بدهید. «لَیَأْتِیَنىّ» یعنی باید متهم که هدهد است در دادگاه حاضر بشود. «لَیَأْتِیَنىّ» یعنی باید بیاید. قضاوت عجولانه نکنید. قضاوت غائبانه نکنید.
13- با هر تخلفی چنان برخورد کنید که بقیه حساب کار خودشان را بدانند. وقتی میگوید: به حساب هدهد میرسم، بقیه هم دیگر حساب کار خودشان را بکنند. میگویند: گربه را باید در حجله کشت. سلیمان میگوید: من هدهد را شکنجه میکنم. این باید طوری حرف بزند که بقیه حساب کار خودشان را بکنند. امیرالمؤمنین در جبهه فرمود: به خدا قسم معاویه را میکشم. بعد آرام فرمود: انشاءالله! یک نفر گفت: یا علی انشاءالله را آرام گفتی؟ فرمود: چون من رهبر هستم باید محکم حرف بزنم. شاید هم نشد که معاویه را بکشم. رهبر باید محکم حرف بزند ولی چون احتمال دارد که نشود باید یک انشاءالله هم بگوید. من باید به عنوان رهبر باید حرفم محکم باشد. «عَذاباً شَدیدا» یعنی باید چنان برخورد کند، تا بقیه حساب کارشان را بکنند.
14- در گزارشات سخنان تایید شده بگویید. «بِنَبَإٍ یَقِینٍ» یعنی اگر خبری را میگویید، خبرهای یقینی را بگویید. گزارشات تأیید نشده را به مسئولین مملکتی نگویید. اگر به مسئولین گزارش میدهید گزارش قطعی را بدهید. چون گاهی وقتها گزارش میدهند ممکن است توطئه باشد. ممکن است دروغ باشد.
15- گزارش دهنده باید احاطهی کامل داشته باشد. گزارش دهنده هم نمیتواند بگوید: من یک چیزی شنیدم. طبق شنیدهها، طبق گفتهها، طبق نوشتهها، عمل میکنم. نه! میگوید: «احط» یعنی من احاطه دارم. هدهد آمد و گفت: من احاطه دارم. یعنی اینطور نیست که چیزی را شنیده باشم، تسلط کامل دارم. گزارشگر در نظام حکومت الهی باید احاطه داشته باشد. به هر شنیدهای اعتماد نکند. گزارشگر تا گزارش یقینی نشده است نباید به مسئول رده بالا بگوید.
7- اختیار، اجبار و تهدید
16- برای حفظ نظام، گاهی زهر چشم گرفتن مانعی ندارد. ما در قرآن داریم میگوید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» (بقره/256) در دین اکراهی نیست. اما در قرآن یک آیه داریم میگوید: «وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّور» (بقره/63) خداوند کوه طور را از زمین کند، و بالای سر یهودیها آورد. گفت: «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ» (بقره/63) گفتند: چشم! ما داریم در دین اکراهی نیست. پس چرا اینجا خدا به جای اینکه سنگ بلند کند، کوه را بلند کرد در سرشان بزند؟ بعضی از افراد لجباز تا ترس نباشد، اینها کار نمیکنند. سیگار میکشد دودش را در حلق تو میکند و میگوید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» با این آیه که نمیشود جامعه را به هم زد. موسی زحمت کشیده فرعون را نابود کرده و یک حکومت موسوی راه انداخته است و فرعون را با چه زجری از ریشه کنده است. حالا چند نفر میآیند با انقلاب حضرت موسی دهان کج میکنند. اینجا باید کوه را بلند کرد و در سرشان زد. میدانی «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» یعنی چه؟ یعنی روز اول اکراه نیست. الآن که من سخنرانی میکنم «لا اکراه فی المسجد» خواستید بنشینید. نخواستید بروید. اما اگر کسی آمد و پای منبر من نشست و بازی در آورد من میتوانم بگویم: او را بگیرید. میگوید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» میگویم: میخواهی بیا. میخواهی نیا. ولی وقتی آمدی باید درست بنشینی. شما میخواهی در ارتش برو. میخواهی نرو. اما وقتی لباس پوشیدی از در پادگان بیرون بروی تو را میگیرند. ولذا مرتد را میکشند. کسی را که مسلمان نشود کاری ندارند. اما اگر کسی مسلمان شد و بعد از اسلام مرتد شد دیگر باید کشته شود. چون این توهین است. مثل کسی که پای منبر مینشیند و وسط منبر بلند میشود. حواس آقا را پرت میکند. یا مثلاً از پادگان فرار میکند. از اول «لا اکراه فی الدین» است. میخواهی ازدواج بکن. میخواهی نکن. اما اگر زن گرفتی و خرجی ندادی زن به دادگاه میرود و مرد را شلاق میزنند. وقتی ازدواج کردی باید بار مسئولیت را بچشی. از اول قبول نکن که خادم مسجد باشی. از اول قبول نکن که اینجا پست بدهی. اما اگر قول دادی که من خادم هستم و اینجا پست میدهم بعد اگر پستت را رها کردی باید مواخذه شوی. «لا اکراه» برای روز اول است. بعد که آدم قبول کرد مسلمان شود باید به تعهدات عمل کند.
بعضیها میگویند: ولایت فقیه چیست؟ خدا به پیغمبر میگوید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» (غاشیه/22) تو که پیغمبر هستی سیطره نداری. آن وقت یک مجتهد سیطره داشته باشد؟ میگوییم: کجا میگوید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» میگوید: بر کفار سیطره نداری. تو جبار نیستی. تو وکیل نیستی. تو سیطره نداری. یعنی با زور مردم را مومن نکن. اما اگر ایمان آورد و خلاف کرد، تو سیطره داری و باید به مجرم شلاق بزنی. دربارهی ولایت فقیه یک حرفی است که میگویند: فقیه چه ولایتی دارد؟ پیغمبر هم ولایت ندارد. خدا در قرآن به پیغمبر خود میگوید: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» تو بر مردم سیطره نداری. وقتی پیغمبر سیطره ندارد یک مجتهد سیطره دارد؟ میگوییم: «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» میگوید: پیغمبر تو نسبت به کفار سیطره نداری. خواستند دین بیاورند. نخواستند نیاورند. اما اگر دین آورد و به تعهدات عمل نکند سیطره داری. شلاق و زندان هم داری. از روز اول میتواند بگوید: من خادم مسجد نیستم. اما اگر قبول کرد و خواست برود گیر است. اگر گفت: من از خانهی شما پست میدهم. شما به مسافرت برو. اگر آمدی و دیدی خانهات را دزد برده است. شما از دست او شکایت میکنی.
سؤال: خدا که میگوید: «لا إِکْراهَ فِی الدِّین» چرا کوه طور را بلند کرد تا در سر یهودیها بزند؟ چون یک عده لجباز میخواستند انقلاب موسی را از بین ببرند.
چون وقت تمام شد و روز آخر ماه رمضان بحث را میبینند چند دعا کنم. بار دیگر از خدا تشکر میکنیم. از اساتیدمان تشکر میکنیم. از امام وشهدا تشکر میکنیم. از بینندهها تشکر میکنیم. از صدا و سیما تشکر میکنیم. از مسئولین این مجلس تشکر میکنیم. شما میدانید که حدیث داریم اگر دست بالا مقابل صورت آمد و ده مرتبه گفتند: یاالله، خدا لبیک میگوید.
خداوندا تمام کسانی که پارسال ماه رمضان آخرشان بود و الآن زیر خاک هستند تمام اموات ما را ببخش و بیامرز. آمین یعنی خدایا این دعا را مستجاب کن. خداوندا تمام کسانی را که در مسلمانی ما اثر داشتند که اگر آنها نبودند ما مسلمان نبودیم. آنها که در مسلمانی ما اثر داشتند الآن نیستند همه را با محمد و آل محمد محشور کن.
خدایا نسل ما تا آخر تاریخ بهترین مومنین و مومنات قرار بده.
دعاهای حضرت مهدی را مستجاب و ما را مشمول دعاهای ایشان قرار بده. روح امام وشهدا روح پدران و مادران و نیاکان، روح مراجع تقلید از ما راضی بدار.
در این ماه رمضان عدهای را قبول کردی و پذیرفتی، عدهای هم پذیرفته نشدند. خدایا به آبروی پذیرفته شدگان ما را از پذیرفته شدگان قرار بده. مزهی عبادات و قرآن ومعرفت را به ما بچشان.
خداوندا طاغوت ایران را شکستی، طاغوتهای جهان را بشکن. به ما رهبر عادل دادی. رهبر عادل جهان حضرت مهدی را به جهان عرضه کن. مریضهای ما را شفا بده.
خدایا به بی مسکنها مسکن خوب، به بی همسرها همسر خوب، به بی فرزندها فرزند خوب، به مقروضین پرداخت دین، باقی اسرا آزاد، خبر خوشی از مفقودالاثرها نصیب بستگان بفرما.
ایمان کامل، بدن سالم، روح پاک، نیت خالص، علم مفید، عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همهی ما مرحمت بفرما. ظهور حضرت مهدی(ع) را نزدیک و ما را از بهترین یاران و زمینه سازان حکومت منتظرانش قرار بده.
خداوندا ما را هدایت کردی، وسیلهی هدایت همهی منحرفین را فراهم بفرما. رهبر ما، امت ما، عقاید و افکار ما، نسل و ناموس ما، مرز و بوم ما، نیروهای مسلح ما، حفظ بفرما. هرچه به عمر ما اضافه میکنی، به ایمان و عقل و علم و عمل و اخلاص و عمق برکت ما بیفزا. دیر یا زود باید برویم. شاید این ماه رمضان آخرین ماه رمضان ما باشد. ما نمیدانیم تا چه زمانی زنده هستیم؟
خدایا هروقت قرار است برویم خدایا ما را ببخش و مردن را بر ما مثل گل بو کردن سکرات مرگ بر ما آسان و اول مرگ اول راحتی و روز قیامت ما را مدیون کسی قرار نده. تمام دعاهایی که در شرق و غرب عالم شد، مستجاب بفرما. در نماز عید شرکت کنید. نماز عید فطر با شکوه است. عید قربان هم نماز دارد. چرا نماز عید فطر رونق دارد و نماز عید قربان بی رونق است؟ انشاءالله روز به روز این نمازها رونق بیشتری داشته باشد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»