خصوصیات عبادت

موضوع بحث: خصوصیات عبادت – 2
تاریخ: 17/03/63- رمضان 63

بسم الله الرحمن الرحیم

دومین بحث ما در فرع دین عبادات است. در جلسه‌ی قبل بحث ما ین بود که معنای عبادت چیست؟ ریشه‌ی عبادت چیست؟ ابعاد عبادت چیست؟ این‌ها را گفتیم. در این جلسه می‌خواهیم خصوصیات عبادت را بگوییم.
هدف آفرینش عبادتی با این خصوصیات است که خواهم گفت: 1 – باید آگاهانه باشد. 2 – بایدعاشقانه باشد 3 – باید عدلانه باشد 4 – خالصانه باشد 5 – خاشعانه باشد. یک عبادت خوب باید این ویژگی‌ها را داشته باشد. چه بهتر که در این ماه مقدس رمضان از خدا بخواهیم به ما اینچنین عباداتی بدهد که اگر عبادت این خصوصیات را داشت، عبادت کم هم زیاد است و اگر هم نداشت عبادت زیاد هم کم است.
1- اصل آگاهی و شناخت
اصل اول آگاهی است. افرادی هستند که ممکن است عمری عبادت کنند اما به مسائل عبادات آشنا نیستند. اگر آدم آشنا نباشد، زحماتش به هدر می‌رود. مثل اتاق تاریکی که کسی آگاه نیست کلیدش کجاست و همه‌ی دیوارهای اتاق را با دستش لمس می‌کند. او خیلی جان می‌کند ولی آخر چراغ روشن نمی‌شود. اما یک آدم آگاه یک لحظه چراغ را روشن می‌کند. این را به ما گفته‌اند که هر کس می‌خواهد کاری بکند، باید علمش را داشته باشد. مثلاً در تجارت و بازار می‌گویند «الْفِقْهَ ثُمَّ الْمَتْجَرَ»(کافى، ج‏5، ص‏150) یعنی اول برو و مسائل دادو ستد را باد بگیر. فقه بیاموز بعد به دنبال تجارت خانه برو. آن وقت، وقتی یک بازاری باید مسائل اسلامی را بلدباشد، وزیر بازرگانی باید چقدر بلد باشد؟ تا گیر در مسائل کلی مملکت. . . یا مثلاً در بقیه‌ی عبادات داریم: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع): «الْمُتَعَبِّدُ عَلَى غَیْرِ فِقْهٍ کَحِمَارِ الطَّاحُونَه»(إختصاص مفید، ص‏245) یعنی کسی که عبادت می‌کند، منتهی مسائلش را بلد نیست، اهل عبادت است منتهی مطابق فقه نیست، نمی‌داند چه می‌کند. آگاهانه نیست «کَحِمَارِ الطَّاحُونَه» امیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: مثل الاغی است که دور سنگ آسیا می‌چرخد. راه خیلی می‌رود ولی به جایی نمی‌رسد. اسلام برای مسئله‌ی آگاهی خیلی ارزش قائل است.
در مسائل قضایی یک مَثل بزنم؛ فرض کنید من به پدر شما بدهکارم یا شما بدهکار هستید. شما به پدر من بدهکار هستید بعد پدر من یا پدر شما که پول می‌خواهد، از دنیا می‌رود. شما نزد من می‌آیی و می‌گویی آقا ابوی شما از ما پولی می‌خواست بالاخره این هزار تومان را بگیر و ما را حلال کن، من هم حلال می‌کنم ولی به من نمی‌گوید چقدر بدهکار بوده است و راضی می‌شوم و خداحافظی گرمی می‌کنم و می‌رویم. آیا برای شما حلال شده است؟ حلال نیست. شما باید به من بگویی که پدر تو 10 هزار تومان از من می‌خواست. اگر من آگاه شدم به این که حقم ده هزار تومان است، بعد هزار تومان گرفتم و گفتم راضی هستم، این رضایت ارزش دارد و الا شما مرا آگاه نکنی که چقدر می‌خواهم، همینطور بگویی مرحوم پدرت چیزی از ما می‌خواست یک هزار تومان بگیر و حلال کن فایده‌ای ندارد.
شما از یک کارمند یا کارگری کار می‌کشی به او نمی‌گویی کارت چقدر ارزش دارد. او هم یک آدمی است بی‌اطلاع و نرخ را نمی‌داند چون آگاه نیست، شما همینطور صد تومان می‌دهی و به او می‌گویی خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند. خبر ندارد که چقدر از مزدش را خورده‌ای. به او بگو قیمت کار کارگر این است ارزش کار تو این است منتها من صد تومان می‌دهم. اگر ارزش کارش را فهمید و با صد تومان راضی شد، ارزش دارد و الا به یک آدم نا آگاه پنجاه تومان هم بدهی راضی می‌شود. در مسائل فقهی داریم جلوی دروازه جنس از افرادی که به شهر می‌آیند خرید. قدیم رسم بود، شاید الآن بعضی جاها هم باشد. مثلاً شهری‌های زیرک و رند جلوی دروازه و از دهاتی‌ها که تخم مرغی، مرغی، گوجه‌ای و میوه‌ای می‌آوردند، همان جا می‌خرند. یا می‌رود در باغ و مزرعه و قبل از این که میوه هایشان بار دهد، همان میوه را سر درخت می‌خرد و این کشاورز و باغ دار اصلاً نرخ را نمی‌داند چشمش به صدهزار تومان پول می‌خورد و خودش را می‌بازد و می‌گوید: من راضی هستم. به او بگو آقا قیمت در بازار و میدان بار این است. فروش این است، اگر حقش را فهمید و به کمتر راضی شد آن رضایت آگاهانه ارزش دارد و الا به یک آدم غریب جاهل بی خبر پنج تومان هم بدهی، راضی می‌شود. رضایت باید آگاهانه باشد. فقه و تجارت باید آگاهانه باشد.
عبادت هم باید آگاهانه باشد. جبهه رفتن هم باید آگاهانه باشد. همه چیز باید از روی آگاهی باشد، قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع): «رَکْعَتَانِ مِنْ عَالِمٍ خَیْرٌ مِنْ سَبْعِینَ رَکْعَهً مِنْ جَاهِلٍ»(إختصاص مفید، ص‏245) حدیث داریم: دو رکعت نماز عالم بهتر از هفتاد رکعت نماز جاهل است و قرآن می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاهَ وَ أَنْتُمْ سُکارى‏ حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُون‏»(نساء/43) در حال مستی نماز نخوانید، برای این که بدانید چه می‌گویید. آدم مست که نمی‌داند چه می‌گوید و پس یکی از اصول عبادات آگاهی است. برادران وخواهران عزیز مسائل اسلامی را یاد بگیرید. نکند عمری غسل می‌کردی و بعد بفهمی غسلت باطل بوده است.
واجب است انسان مسائل مورد نیازش را یاد بگیرد. بنابراین به احکام گوش دهید. لازم نیست هر بحثی هم شیرین باشد، بچه‌ها را روز اول که به مدرسه می‌فرستی باید با مغز بادام و مغز پسته و نخودچی و کشمش بفرستی. دیگر وقتی دانشجو شد حاضر است کارگر حمام هم بشود تا کار کند و پول در بیاورد. دیگر برای او چنین کارهایی لازم نیست. یک زمان افراد تازه از فیلم‌های فاسد زمان طاغوت مثل مراد برقی وارد جمهوری اسلامی شده بودند خوب باید در برنامه‌ها جوکی و خنده‌ای باشد مخلوط با نخودچی و کشمش، قرآن و حدیثی هم باشد. الان مردم بعضی از برنامه‌ها را کم گوش می‌دهند و می‌گویند خشک است بعد از پنج، شش سال دیگر کار به خشک وتری آن نخواهند داشت. الآن باید ما هر چه هم برنامه سنگین باشد، اگر فایده دارد، گوش کنیم.
2- اصل عشق و علاقه
عاشقانه باشد. عشق و علاقه، به کار خیلی ارزش می‌دهد. داریم «اجْعَلْ قُوَّتِی فِی طَاعَتِکَ وَ نَشَاطِی فِی عِبَادَتِکَ»(المصباح کفعمی، ص‏123) خدایا وقتی می‌خواهم عبادت کنم به من نشاط بده. امام زین العابدین(ع) وقتی ماه رمضان می‌خواهد بیاید، به استقبال می‌رود و منتظرش است و هنوز ماه رمضان تمام نشده غصه می‌خورد که چرا ماه رمضان تمام شد، عاشق است به خاطر این که کارهایش را زیر نظر خدا می‌داند. گاهی وقت‌ها شما در استخر می‌روی زیر آب و می‌گویی بشمرید و ببینید من چقدر زیر آب هستم. (البته در ماه رمضان روزه باطل است در غیر ماه رمضان می‌روی) و زیر آب می‌نشینی، او هم بیرون می‌شمرد. 20 تا که شمرد نفس شما تمام می‌شود و می‌خواهی بالا بیایی می‌بینی حالا 20 تاست دلت می‌خواهد بگوید 30 تا زیر آب داری جان می‌کنی، اما باز هم به خاطر علاقه صبر می‌کنی، برای این که خاطرت جمع است که کارت زیر نظر است. اگر انسان به این که کارش زیر نظر است معتقد باشد، آن وقت هر چه هم زحمت بکشد از روی عشق است. نمی‌خواهد فرار کند. ان شاءالله به جایی برسد که در اداره‌های ما همه عاشقانه کار کنند. طوری باشد وقتی کار هست، کار انجام بدهند و بروند از روی عشق درس بخوانند. ما کمبود عشق داریم. فقط جایی که عشق هست، من دو جا عشق دیدم. یک جا در حوزه‌ی علمیه‌ی قم دیدم که استادی دیرسر درس آمد و به طلبه‌ها گفت: معذرت می‌خواهم چون خانواده‌ام از دنیا رفت، می‌خواستم سر درس نیایم، ولی دیدم درس شما حرام می‌شود. یک پارچه روی خانواده‌ام انداختم و آمدم به شما درس بدهم. حالا می‌خواهم برای تشییع جنازه برگردم. من استاد اینطوری دیدم که تشییع جنازه خانمش را عقب انداخت برای این که درس طلبه‌ها از بین نرود. چنین عشقی به درس دادن را در حوزه‌ی قم دیدم. در جبهه هم عشق را زیاد می‌بینید، که رزمنده‌ها چطور عاشقانه می‌جنگند. بقیه‌ی جاها کمبود عشق است یعنی منتظر هستند فرار کنند. شاگرد سر کلاس نشسته است، تا زنگ را می‌زنند، آنچنان فرار می‌کند مثل این که تا به حال گیر کرده بوده است و تا رادیو می‌گوید فردا تعطیل است معلم می‌گوید جان. شاگرد می‌گوید: آخ جان یعنی نه او می‌خواهد درس بدهد، نه او می‌خواهد درس بخواند. در آموزش و پرورش ما عشق نیست در ارتش ما باید عشق بیشتر شود. مثل رزمنده‌ها و آن ارتشی‌ها که در جبهه می‌جنگند آن بسیجی‌ها که در جبهه هستند. اداره‌های ما اول نهادی بود ولی آهسته آهسته دارد اینطور می‌شود. نهادها هم کم کم دارند حالت اول را از دست می‌دهند. اول یک نفر نان خالی می‌خورد و حفاظت می‌کرد. الآن می‌گوید آقا فلانی چنان کرده و من چنین کردم خلاصه عبادت باید عاشقانه باشد «لَا تُکَرِّهُوا إِلَى أَنْفُسِکُمُ الْعِبَادَه» (کافی، ج2، ص86) در باره‌ی عاشقانه داریم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَفْضَلُ النَّاسِ مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَهَ»(کافى، ج‏2، ص‏83) حدیث است بهترین مردم کسی است که نسبت به عبادت عشق بورزد و بالاجبار عبادت نکند.
3- اصل عدالت و میانه‌روی
عبادت باید عادلانه باشد. ما در فقه و حدیث بابی داریم که درعبادت میانه روی کنید. یک زمان به سرتان نزند و زیاد و دائم نافله بخوانید و مرتب قرآن بخوانید. نه اینطور نباشد. آن قدر در این ایام ما نامه و تلفن داریم در باره‌ی این خانه هایی که نزدیک مسجد هستند و زجر می‌کشند. اول که می‌خواسته خانه بخرد به خاطر نزدیکی آن به مسجد کیف کرده است ولی بعد از بس در بلندگوها قرآن خوانده‌اند که زده شده و می‌خواهد خانه‌ی یک میلیونی را نیم میلیون بفروشد و فرار کند. این زدگی، گناهش به گردن آن قرآن خوان است و آن مسجد و متولی و خادم و آن انجمن اسلامی و نظیرشان. اگر در چیزی زیاده روی بیش از حد شد، زدگی به وجود می‌آورد.
عبادت باید عادلانه باشد. حالش را داری بخوان و الا نخوان. چقدر زیباست که انسان در عبادتش میانه رو باشد و تازه وقتی انسان می‌خواهد زیاد عبادت کند، روح عبادتش را زیاد کند نه پوستش را. ما گاهی وقت‌ها پوست یعنی ظاهر عبادتمان زیاد می‌شود. آخر مغز عبادت با پوستش فرق دارد. نماز که می‌خواهی بخوانی حال نمازت بیشتر باشد. هر کدام از ما که قدیمی هستیم، مهر نمازمان بزرگ‌تر است. اول با مهر بندانگشتی نماز می‌خواندیم بعد کم کم مهر ما بزرگ‌تر می‌شود. جانمازمان بزرگ‌تر می‌شود. یا قرآن ما دائم متفاوت می‌شود. روح عبادت باید بالاتر برود. باید مواظب باشیم تا عبادت شغل ما نشود. اینطور نباشد که مثلاً عادتمان شود که برویم دعای کمیل، باید عبادات را انتخاب کنیم. این هم که گفتم اگر حالش را داری بخوان و گر نه نخوان. نمازهای واجب نیست، در کارهای مستحبی است.
4- اصل اخلاص در عبادت
عبادت باید خالصانه باشد. اخلاص که دیگر خیلی مهم است. به یک مسجد برای چه می‌روی نماز می‌خوانی؟ چون دوست‌ها و هم کیشانت آنجا جمع هستند. من زمانی به جایی برای خواندن نماز رفتم صف چندم بودم، تا آمدم بگویم «الله اکبر» نتوانستم، مدتی دست هایم دم گوشم بود، ولی نتوانستم بگویم الله اکبر. دیدم همه‌ی آن‌هایی که جلوی من هستند تا پیش نماز، یک باند هستند، یعنی می‌خواهند یک جایی همدیگر را ببینند، خلاصه می‌خواهند یک خانه‌ی تیمی داشته باشند، ولی زشت است، سوت می‌زنند که وعده مسجد فلان جا. روی این حساب که نماز جماعت ثواب دارد و پیش نماز عادل است و خدا راضی است و نیت قرب به خداست، نمی‌آیند. وعده گاه آن‌ها مسجد است مثل این که مثلاً می‌گویند وعده قهوه خانه فلان جا و کجا و کجا وعده. اینهایی که آنجا آمده بودند اینطور بودند. انتخاب مکان خیلی مشکل است.
اجازه دهید یک مسأله بگویم: اگرانتخاب مکان کسی برای نماز خواندن به خاطر خدا نباشد، نمازش باطل است. ولو نماز برای خداست ولی انتخاب این مکان برای خدا نیست. این مکان به خاطر چیزهای دیگر بوده است. انتخاب زمان برای خدا نباشد باز نماز باطل است، یعنی مثلاً نماز را می‌خواند اما مثلاً می‌گوید: حالا اول وقت بخوانیم که این‌ها بفهمند که ما نمازمان را اول وقت می‌خوانیم.
انتخاب زمان و مکان غیر خدا باشد، باطل است. واجبات برای غیر خدا باشد، باطل است. مستحبات برای غیر خدا باشد، باطل است. اصلاً ژست برای غیر خدا باشد، باطل است. مثلاً من وقتی تنها نماز می‌خوانم یک شکل است ولی وقتی چند نفر مارا نگاه می‌کنند، ژستم فرق می‌کند. کله‌ام را کج می‌کنم، یک ابرو بر شمال شرقی می‌اندازم و یکی به جنوب غربی. این ژست خدایی نیست.
ژست غیر خدایی، واجب غیر خدایی، مستحب غیر خدایی، مکان و زمان غیر خدایی. کمی غیر خدا با آن مخلوط باشد باطل است.
5- پرهیز از شهوت و موانع تهمت
عبادت باید خالص باشد. «مَنْ شَهَرَ نَفْسَهُ بِالْعِبَادَهِ فَاتَّهِمُوهُ عَلَى دِینِهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَکْرَهُ شُهْرَهَ الْعِبَادَهِ وَ شُهْرَهَ اللِّبَاسِ»(أمالى طوسى، ص‏649) کسی که خود را به اهل عبادت بودن مشهور می‌کند «فَاتَّهِمُوهُ » حدیث داریم که خطرناک است، آدمی که خودش را مشهور می‌کند به عبادت فلانی، سعی می‌کند عبادتی را که می‌کند به همه بگوید «فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَکْرَهُ شُهْرَهَ الْعِبَادَهِ وَ شُهْرَهَ اللِّبَاسِ» خداوند بر کسی که خودش را به عبادتی مشهور می‌کند، غضب می‌کند ولذا کسی هر وقت به مسجد می‌آمد، صف اول می‌ایستاد، یک بار آمد و جا نبود و به صف آخر رفت. در نماز طوری شدید مثل این که عادی نیست. پس از قرآن تجدید نظر کرد. گفت: معلوم می‌شود نمازهایی را هم که تا به حال خوانده‌ام درست نبوده است، دل من می‌خواسته تا صف اول بایستم سعی کنیم به جایی عادت نکنیم و ضمناً یک تذکر هم بدهم، نمی‌دانم چقدر تأثیر دارد. برای خود من درس نجات بود. من طلبه که شدم از کاشان می‌خواستم به قم بیایم ودرس بخوانم، پدر پیرمردی دارم، آمد دم گاراژ، گفت پسرم، گفتم بفرما. یعنی پولت و دینت و مسافرت را مستور و مخفی بدار. به او گفته شد این که می‌گویند دینت را مستور دار برای زمانی است که تقیه باشد، الآن که تقیه نیست. عازم قم است و شهری است شیعه و آیت الله بروجردی و این دیگر مسئله‌ای نیست، گفت: نه، غرضم این است که همیشه به یک مسجد نرو و نماز بخوان. چون اگر دائماً تو مشتری فلان مسجد بودی، یک وقت نخواستی بروی به آن مسجد، فوراً می‌گویند خط‌ها دو تا شد، فلانی با فلانی بد است. آن وقت هم اگر به یک مسجد دیگر بروی همه خیره خیره نگاه می‌کنند. او به این مسجد آمده چه کند؟ طوری باش که هر مسجدی که پیش نماز خوبی دارد برو و نماز بخوان هیچ وقت تمبر یک مسجد را به پیشانیت نزن که اگر نرفتی، بگویند یا پیش نماز فاسق است یا تو فاسقی، اگر هم جای دیگر رفتی بگویند او جاسوس است. اینجا آمده تا ببیند اینجا چه خبر است؟
ببیند مردم چه می‌کنند. امتی که به نماز می‌روند خیلی راحت به نماز می‌روند، خود را به یک مکان خاصی، به لباس و زمان خاصی مقید نکنید. این قیدها ذره ذره بت می‌شوند. یعنی اول خود دوستی می‌شود و بعد خودپسندی می‌شود و بعدخودپرستی می‌شود. خودتان را مقید نکنید، یعنی زمان و مکان و شخص را مواظب باشید تا به شما رنگ نزنند، که اگرخواستی از آن‌ها بیرون بیایی، بشود.
این هم یک جمله که در انتخاب جاهای عبادت، خیلی مقید سفت و سخت نباشید، خالص باشد، آن وقت به اخلاص هم آنطوری نزدیکتر است. «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»(کهف/110) امام رضا(ع) وضو می‌گرفت، کسی گفت اجازه بده آب روی دستت بریزم. امام رضا فرمود: «وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً» یعنی آدم وقتی عبادت می‌کند، باید خالص باشد کسی کمکش نکند. این آیه را هم آنجا تلاوت فرمودند.
6- اصل تواضع و خشوع
و یکی دیگرخاشعانه باشد، یعنی همیشه خودش را نزد خدا کوچک بداند، یک وقت حساب نکند و دست هایش را تکان دهد تا ملائکه بیرون بریزند. چون دیشب من نماز شب خواندم نه خبری نیست خداوند در قرآنش بارها می‌گوید: ملائکه‌هایی داریم که میلیون، میلیون عبادت می‌کنند که تو با نمازت مغرور نشوی. خشوع و تواضع اینطور نباشد که حال ما رادر نمازمان به هم بزند. اعتدال روحمان را به هم بزند.
این‌ها خصوصیات عبادت است. حالا باز من اینجا چند حدیث هم بخوانم در باره‌ی خصوصیت عاشقانه بودن و این‌ها.
قرآن می‌فرماید: «وَ إِذا قامُوا إِلَى الصَّلاهِ قامُوا کُسالى»(نساء/142)منافقین وقتی هم نماز می‌خوانند در حال کسالت نمازمی خوانند، یعنی نمی‌خواهند نماز بخوانند. وقتی نماز می‌خوانند کسل هستند، دلیلش هم این است که می‌گوید: برونماز بخوان تا راحت شوی، حالا گیر افتاده‌ای. یکی هم می‌گوید: من که نماز را خواندم و راحت شدم. پیغمبر می‌فرماید: «جُعِلَ قُرَّهُ عَیْنِی فِی الصَّلَاهِ»(کافى، ج‏5، ص‏321) نماز نور چشم من است.
البته وقتی می‌گویی عبادت، عبادت همه‌ی کارهاست. همه‌ی کارهای ما باید آگاهی داشته باشد. یک رزمنده باید بداند چرا می‌جنگد و می‌دانند. اداری و بقیه هم همینطور. آقا چرا به فلان دانشکده رفتی؟ والا ما در همه‌ی کنکورها شرکت کردیم و حالا اینجا قبول شدیم و رفت مثل این که اگر جای دیگری هم بود فرقی نمی‌کرد. انتخاب بکند، شناخت داشته باشد. بر اساس آگاهی باشد.
7- آفات و مفاسد عبادت
مسئله‌ی دیگری که در بحث عبادت هست، آفات عبادت است. در عبادت آفاتی هست، یکی این است که می‌گوید: «وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْبِ»(صحیفه سجادیه، دعاى 20) خدایا توفیق عبادت به من بده، اما عبادتم آفت نداشته باشد. یا در قرآن داریم «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏»(بقره/264) اگر به کسی کمک می‌کنید، سر او منت نگذارید، اذیتش نکنید. گاهی عبادت‌ها خراب می‌شود با گناه خراب می‌شود. با منت خراب می‌شود. با روحیه خراب می‌شود.
خراب شدن چند نوع است، گاهی با روحیه است مثل عجب، مثل حسد، چون حدیث داریم «إِنَّ الْحَسَدَ لَیَأْکُلُ الْإِیمَانَ کَمَا تَأْکُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»(کافى، ج‏2، ص‏306) همینطور که آتش چوب را می‌خورد، حسادت عبادت‌ها را می‌خورد. پس گاهی وقت هاآدم خیلی جان می‌کند اما حسد دارد. آدم حسودی است، چون آدم حسودی است، روح حسادتش باعث می‌شود عباداتش از بین برود. گاهی عبادت با گناه از بین می‌رود. «حبط» در قرآن آیات زیادی داریم که می‌گوید: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ»(بقره/217) به خاطر فلان گناه، عبادت هایش را از بین بردیم.
پس گاهی عبادت به خاطر حالت انسان خراب می‌شود. گاهی به خاطر عمل انسان خراب می‌شود و گاهی به خاطر آزار و منت خراب می‌شود. منت می‌گذارد. من بودم که فلان. یا اذیت می‌کند. امروز کمک می‌کند، بعد سر به سرش می‌گذارد. می‌گوید یک دهان برایم بخوان، یک چایی به تو می‌دهم. افرادی هستند از نظر فکری فقیر و مستضعف هستند. می‌آیند از کسی کمک بگیرند کمی سر به سرش می‌گذارند، مسخره‌اش می‌کنند، دلقکش می‌کنند بعد چیزی هم به او می‌دهند. «لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» این‌ها آفت عبادت است: عجب و حسادت، این‌ها آفات درونی است. گناه آفت شخصی است منت واذیت آفات اجتماعی است. یعنی سه نوع آفت داریم. آفت اجتماعی، آفت درونی، آفت شخصی: گناه
8- عبادت‌های غیر خدایی
چند نوع عبادت داریم که باطل هستند، عبادت‌های باطل انگیزه‌هایی دارند. همینطور که در جلسه‌ی قبل گفتیم معنای عبادت تذلل است. تذلل و خشوع در برابر خدا جایز است و در برابر غیر خدا جایز نیست. آن وقت قرآن در این زمینه خیلی مایه گذاشته است. می‌گوید: آقا چرا نزد فلانی تواضع می‌کنی؟ یعنی نزد کسی گردن خم می‌کنند به امیدهایی. امیدهای بسیار طول و دراز. حالا این امیدها در همه هست، نمی‌دانم بگویم یا نگویم. شانزده، هفده سال پیش در کاشان یک مشت بچه‌ها را جمع کردیم، و تخته سیاه گذاشتیم تا برایشان اصول دین بگوییم. بعد مسافرت کردیم به شهری و بعد در آن جا هم کلاس گذاشتیم. می‌گشتیم در شهرها و کلاس داری می‌کردیم. کسی به من گفت: تو خیلی سیاست مداری. گفتم اتفاقاً اینطور که می‌گویی نیست. چه سیاستی است که به یک مشت بچه قرآن درس می‌دهم و قصه و اصول دین برایشان می‌گویم؟ گفت این بچه‌ها الآن، 17 ساله هستند. این‌ها 40 سال دیگر که تاجرشوند، سهم عالمشان را به تو خواهند داد. خمس مالشان را به تو خواهند داد و آدم وقتی یک موجود مالیخولیایی شد، یک موجود وهمی که شد، به امیدهایی واهی دل خوش می‌کند. می‌گویند ملا نصرالدین دامن عبایش را گرفته بودو داشت می‌رفت، گفتند چرا چنین می‌کنی؟ گفت شنیدم پرنده‌ای در هوا تخم می‌اندازد. گفت چه آرزوی درازی. گفت: خیلی هم دراز نیست به خانم گفتم آب را جوش بیاور، من آوردم. بنابراین گاهی انسان به آرزوهای دور و دراز تذلل می‌کند. بد نیست من در هفت، هشت دقیقه سیمایی از بندگی‌ها که غیر خدایی است، برایتان بگویم.
حالا سران کشورهای اسلامی چرا در مقابل آمریکا اینطور برده هستند. در مقابل شوروی و سایر ابرقدرت‌ها اینطور بندگی می‌کنند. فرد به فرد، چرا به هم می‌گویند: خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند. اصلاً بندگی غیر خدا ریشه‌هایی دارد. سه ریشه می‌تواند داشته باشد و بندگی غیر خدا یا واقعاً موهوم است و موجود نیست. اصلاً غیر خدایی نیست. آدم خیال می‌کند، مثل آن کسی که می‌خواست نماز بخواند و کسی نفهمد. وسط شب به یک مسجد خلوت رفت. مشغول نماز شب و اشک و دعا و فلان شد بعد صدایی آمد، خیال کرد کسی به مسجد آمده است. نماز شبش را با آب و تاب و حال و گریه خواند. صبح دید کسی که به مسجد آمده سگ بوده است. یعنی شب تا صبح گریه کرد برای این که بگویند چه آدم خوبی، بعد فهمید اصلاً آدمی آنجا نبوده است. گاهی واقعاً اینطوری است. قرآن در این زمینه می‌فرماید: «إِنَّما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثاناً وَ تَخْلُقُونَ إِفْکاً»(عنکبوت/17) یعنی شما در برابر یک سری چیزهایی که دروغ هستند، بندگی می‌کنید. یعنی اصلاً دروغی را خلق می‌کنید. خلاصه سر قبری گریه می‌کنید که در آن مرده نیست. به خیال این که ایشان زور دارد، کمکش می‌کنید. بعد می‌بینی بابا اصلاً او زور ندارد. قرآن می‌گوید: کسی زور ندارد. یا اصلاً نیست یا اگر هم هست، کارایی ندارد.
مثلاً شما عزت می‌خواهی، قدرت می‌خواهی، نصرت می‌خواهی، قرآن می‌فرماید: اگر توقع قدرت داری «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً»(بقره/165) عبادت فقط برای خداست. قدرت فقط از آن خداست. تمام قدرت‌ها خواستند شاه را نگه دارند. همه‌ی قدرت‌ها خواستند امام را بکوبند، نشد. همه‌ی قدرت‌ها خواستند صدای پیغمبر را خاموش کنند نشد. «أَنَّ الْقُوَّهَ لِلَّهِ جَمیعاً» بنابر این چرا نزد این و آن گردن خم می‌کنی. عزت می‌خواهی قرآن می‌فرماید: «فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمیعاً»(فاطر/10) چرا نزد دیگران خم می‌شوی؟ چرا این طور نوکری می‌کنی. عزت می‌خواهی عزت برای خداست.
رزق می‌خواهی؟ ممکن است بگویی، آقا خرجی من را می‌دهی برای رزق است. قرآن می‌فرماید: «لا یَمْلِکُونَ لَکُمْ رِزْقاً»(عنکبوت/17) کسی نمی‌تواند برای کسی رزق معین کند. بله ممکن است آدم بر حسب ظاهر ببیند که از فلانی نان می‌گیرد. فلانی به او کمک مالی می‌کند ولی باید بداند که اگر فلانی نبود، روزی او از هر جاباشد، می‌رسد. نصرت می‌خواهی؟ قرآن می‌فرماید: «ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً»(مائده/76) قرآن می‌گوید: نخیرمهم نیستند «عِبادٌ أَمْثالُکُمْ»(اعراف/194) آن‌ها هم آدم‌هایی مثل شما هستند. خان و شاه و ابرقدرت کیست؟ قرآن می‌گوید: همه جمع شوند؟ «لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً»(حج/73) همه جمع شوند نمی‌توانند یک مگس خلق کنند و اگر هم یک مگس یک چیزی بردارد و برود، همه بدانند، نمی‌توانند از او بگیرند. آقا فانتوم، اف 15، اف16 و. . . که باشد، همه‌ی اف‌ها پف می‌شود. غبار که آمد، یخبندان که شد، خیلی قدرت دارند اما با یک مه و یخبندان از کارآیی می‌افتند. دست کسی نیست. حالا بگو نه آقا ما دیدیم فلانی به ما عزت داد، پول داد، زور هم داد. یا اصلش خبری نیست، مثل آن سگ در آن مسجد، یا آن قبر بی مرده. یا از بیخ دروغ است. یا کمک نمی‌کنند اگر هم گاهی کمک بکنند، موقت است. من وقتی می‌توانم به شما یک حدیث یاد بدهم که حافظه‌ی خودم از دستم نرفته باشد. کمک موقت است و تازه در کمک‌های موقت منت هست، هوس هست، توقع هست، فندق می‌اندازد که گردو برگردد. یا کمک نمی‌کنند یا اگر کمک کردند، به چند برابر پس می‌گیرند. عمری، قرن‌هایی کشاورزهای ما در مقابل خان‌ها تسلیم بودند. ولی حالا حساب کنیم این‌ها بیشتر به خان‌ها چیزی رساندند یا خان‌ها بیشتر از این‌ها چیزی گرفتند. خان‌ها کلی از آن‌ها چیز می‌گرفتند و کمی هم از ته مانده سفره‌شان به آن‌ها می‌دادند. کشورهای اسلامی هم همینطور است. در سایه‌ی جمهوری اسلامی و انقلاب و خون شهدا، مااز بندگی غیر خدا راحت شدیم، الآن رئیس جمهور هر کشوری بیاید داخل ایران، خواسته باشد به یک بچه‌ی 5 ساله‌ی ما توهینی بکند، تمام ایران، زن‌ها از داخل خانه‌ها و بچه‌ها از مدرسه‌ها بر سرش می‌ریزند. در اثر انقلاب به جایی رسیدیم که بنده‌ی غیر خدا، دیگر نیستیم و باید منتظر حضرت مهدی(ع) باشیم که دنیا را از بندگی غیر خدا آزاد کند. دنیا غرق در بندگی غیر خداست.
همه‌ی مردم و همه‌ی سرسپردگی‌ها برای این است که عزت را می‌خواهند، از آمریکا بگیرند. می‌خواهند از ابرقدرت‌ها قدرت بگیرند. می‌خواهند روز مبادا کمکشان کند. خیال می‌کنند آن‌ها مهم هستند. امید دارند رزق به آن‌ها بدهند. به این امیدها بندگی غیر خدا می‌کنند. اگر قدیم بله قربان گوی خان‌ها بودند وحالا بله قربان گوی ابرقدرت‌ها هستند روی همین حساب است.
گاهی آدم فکر می‌کند مخ غربی وآمریکایی می‌فهمد. نه مخ آن‌ها هم مثل مخ ماست. منتهی به ما یاد ندادند و ما را مستضعف قرار دادند. آنچه داریم، در ایران نجات ما از سایه‌ی انقلاب است. انقلاب ما را به هوش آورد. انقلاب ما را از شرک بیرون آورد. ما بندگی غیر خدا می‌کردیم و الآن بنده‌ی خدا هستیم و باید این انقلاب را با این همه خون و شهادت و اسارت به دست آمده است، بشناسیم و عمل کنیم و حق رزمنده‌ها را ادا کنیم.
خدایا تو را به حق محمد و آل محمد قسمت می‌دهیم، اسیران ما را آزاد، جانبازان ما را شفا، امام عزیز ما را مؤید، ظهورامام زمان را تعجیل، رزمندگان ما را پیروز، عبادات ما را قبول و ما را به طور کلی از عبادت غیر خودت همیشه برهان. به ما توفیق بده دنیا را از عبادت غیر تو بیرون بیاوریم.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment