خدمت خالصانه به اقشار مختلف جامعه

1- خدمت فکری و علمی به جامعه
2- خدمات علمی به دانش‌آموزان و دانشجویان
3- خدمت خالصانه به نیازمندان و محرومان
4- حفظ آبروی نیازمندان در انفاق
5- خدمات ذوالقرنین در جهت عمران و سازندگی
6- خدمت حضرت موسی به دختران شعیب
7- کار برای خدا، نه برای دنیا

موضوع: خدمات خالصانه به اقشار مختلف جامعه

تاریخ پخش: 15/04/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

ماه خدا، در خانه ولی خدا و سر سفره قرآن خدا هستیم. بحث ما چند جلسه راجع به این بود که قرآن چیست؟ ما که نمی‌فهمیم چیست ولی امیدواریم در سایه قرآن، یک نسیمی از قرآن بچشیم. یکی از نیازهایی که جامعه دارد، خدمت به همدیگر است. خدمت همسر به همسر، همسایه به همسایه، خدمت مردم به حکومت و خدمت حکومت به مردم، انواع خدمات، فکری، علمی، خدمات عمرانی، خدمات مالی، خدمات سیاسی، خدمات اجتماعی، خدمات زبانی، خدمات قلمی، همه اینها آیه دارد. گاهی انسان واقعاً خودش را می‌بازد که خدایا تو چه  برای ما فرستادی؟ قرآن چه کتابی است؟

برای اینکه خدا انشاءالله مزه این را به ما بچشاند، به خدمت به یکدیگر یک نگاهی می‌کنیم. اگر بفهمیم این خدمت چقدر ارزش دارد، دیگر نمی‌گوییم: مگر من نوکرت هستم؟ چشمت کور خودت بلند شو! دنده‌ات نرم خودت بلند شو! مگر من نوکر تو هستم؟ می‌خواهم راجع به خدمت صحبت کنم.

1- خدمت فکری و علمی به جامعه

بزرگترین خدمت، خدمت فکری است. چون خدمت به شکم، آب و نان و دانه در حیوان‌ها هم هست. چیزی که ما داریم و حیوان‌ها ندارند و ارزش ما به آن است، فکر است. کسی به کسی کمک فکری کند. خدمات فکری چیست؟ مشورت بدهد. البته براساس چیزی که خدا گفته است. نه مشورت با مشاوره‌ای که کتاب‌های غربی‌ها را خواندند. خانم پیش مشاور رفته، گفته: من سه بچه دارم. با شوهرم مسأله دارم. گفته: طلاق بگیر. یک آقای دیگر پیش مشاور رفته، راجع به مسأله خانوادگی گفته: شما قبل از این ازدواج می‌کردی، با این دختری رفیق می‌شدی. انگار اینجا آمریکا است. چیزی در مخ بعضی جز کتاب‌های غربی نیست. می‌دانند غرب چقدر بیمار است.

خدا بعضی از دانشمندان را رحمت کند. در این زمینه کتاب نوشتند، بیماری‌های غرب! غرب مریض است. غیر از مسأله تکنولوژی همه چیزش مریض است. خدمات فکری، مشاوره آن هم طبق چهارچوبی که خالق قرار داده است. با چه کسی مشورت کنیم؟ امین باشد. بینش او قیامتی هم باشد و فقط دنیا را نبیند. تاریخ آینده را هم ببیند. حقوق بشر را هم ببیند. خصلت‌های درونی هم ببیند. چون گاهی مشورت می‌کنی مثل یک داروهایی که یک عضو را خوب می‌کند، برای عضو دیگر خطر دارد. دکتر خوب دکتری است که اگر برای چشم دارو می‌دهد، ضرری به گوش نزند. داروش گوش ضرری به قلب، داروی قلب ضرری به کلیه، داروی کلیه ضرری به اعصاب، اگر ما پیش مشاور رفتیم به ما مشورت داد و مشکل امروز ما را حل کرد، اما فردا یک مشکل دیگر را به وجود آورد. کمک فکری و مشورت، با چه کسی؟ کمک علمی.

2- خدمات علمی به دانش‌آموزان و دانشجویان

دانشجویان یک کوچه و منطقه جمع شوند و بگویند: ما دانشجو هستیم، به شکرانه اینکه دانشگاه رفتیم، موفق شدیم بیاییم بچه‌های راهنمایی و دبیرستانی را در منطقه و کوچه جمع کنیم. یک کلاس کمکی برای اینها بگذاریم. یکی فیزیکش ضعیف است. شیمی‌اش ضعیف است. دینی‌اش ضعیف است. هر بچه‌ای در هر رشته‌ای ضعیف است، ما دانشجوهای محله کمک علمی کنیم. بیاییم کاری کنیم. هرکس هرچه اطلاعات دارد در یک سی‌دی بگذارد و بدون قفل در اختیار دیگران بگذارد. نمی‌شود؟ من سوادی ندارم. طلبه عادی هستم. اما چند هزار سخنرانی‌ام را در یک سی‌دی کردم و بدون کلید و قفل در اختیار دهها هزار طلبه گذاشتم. الآن در پاکستان و هندوستان یک طلبه بخواهد راجع به شب قدر مطالعه کند، سی‌دی مرا ببیند، در این 34 سال در تلویزیون ایران برای شب قدر چه گفتم؟ حرف‌های مرا می‌گیرد، یک حرف‌هایی هم خودش دارد، روی آن می‌گذارد برای شب قدر یک بحث می‌شود. تمام اساتید دانشگاه و تمام علما بیایند، عصاره‌ی تجربه‌هایشان را در یک سی‌دی کنند، بدون قفل در اختیار هم بگذارند. این کمک علمی است.

انسان در ماشین نشسته حرف گوش می‌دهد. قبل از خواب شبی یک ربع یک سی‌دی می‌بیند، گوش می‌دهد. اینها کارهای خوبی است. الآن که دنیای کامپیوتر و سی‌دی زیاد است، دیگر آدم می‌تواند سر سفره شام بخورد، و این برخورد را داشته باشد.

خیلی‌ها می‌خواهند با تفسیر آشنا شوند. نه کتاب تفسیر دارند، گران است. نه مفسر در منطقه و روستایشان است. می‌خواهند با خدا آشنا شوند. تمام قرآن در یک سی‌دی تفسیر شده است. اینهایی که در راه و نیمه راه هستند، خیلی‌ها بخشی از عمرشان در ماشین هستند. از بین خانه تا محل کار، از خانه که بیرون می‌آید روشن کند، روزی یک آیه تا محل کار یاد گیرد. می‌بیند یک سال و نیم گذشت یک دور تفسیر دید. زن و شوهرها قرار بگذارند سر سفره تا می‌خواهند بسم الله بگویند، یک بحث تفسیر تصویری هست، در تلویزیون بگذارند، تفسیر قطره‌ای، مثل آبیاری قطره‌ای است. آیه با ترجمه خوانده می‌شود، بنده هم آنجا می‌آیم و پنج دقیقه تفسیر می‌گویم. قفل هم ندارد، هرکس می‌خواهد تکثیر کند. شما می‌توانی یک سال موقع شام خوردن با خانم و بچه‌ها این را تماشا کنی و قدم به قدم با قرآن آشنا شوی. من سواد ندارم، با سوادها بهتر این کار را می‌کنند. من گفتم این کار را از باب نمونه بکنم.

شعرا بیایند، هر شاعری بهترین شعرش را در یک سی‌دی کند، دو هزار شعر درجه یک از بین ده‌ها هزار شعر، هزار تا را بپسندید. وزارت ارشاد بیاید یک طنزی درست کند، خنده‌های حلال، نه خنده‌هایی که به همدیگر بخندیم. یکی ترک باشد، کاشانی باشد، قزوینی باشد. رشتی باشد. به هم خندیدن هنر نیست. با هم خندیدن هنر است. شعرهای زیبا، خنده‌های حلال را در یک سی‌دی کنیم. کسی خلقش تنگ است. حوصله هیچ چیزی را ندارد. فقط می‌خواهد بخندد. پنج دقیقه خنده‌های حکیمانه! به همدیگر کمک کنیم. چرا شاعر شعرش در کله‌اش است؟ عالم علمش در علمش است. یک سی‌ دی پول یک آدامس است. دیگر با این امکانات ما باید خیلی باسواد باشیم. امکانات زیاد است.

3- خدمت خالصانه به نیازمندان و محرومان

کمک عملی، قرآن یک قصه نقل می‌کند. می‌گوید: موسی و خضر وارد یک روستا شدند. «اسْتَطْعَما» از مردم روستا طلب طعام کردند. «فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا أَتَیا أَهْلَ قَرْیَهٍ اسْتَطْعَما أَهْلَها» (کهف/77) موسی و خضر وارد یک قریه شدند. «اسْتَطْعَما أَهْلَها» از اهل قریه طلب طعام کردند. گفتند: ما هردو پیغمبر هستیم، یک تکه نان به ما بدهید. «فَأَبَوْا أَنْ یُضَیِّفُوهُما» مردم روستا به این دو پیغمبر یک تکه نان ندادند. این دو پیغمبر راه می‌رفتند، دیدند دیواری در حال کج شدن است. خضر گفت: بیا دیوار را بسازیم. گفت: به! مفت! مردمی که یک تکه نان به ما ندادند، حالا کارگری مفت کنیم؟ «قالَ لَوْ شِئْتَ لاَتَّخَذْتَ عَلَیْهِ أَجْراً» اگر می‌خواستی اجر می‌گرفتی. پول بدهید بنایی کنم. گفت: نه، مفت! اینجا موسی تحمل نکرد. گفت: تا تأمین اعتبار نشوم، دست به عملگی نمی‌زنم. اول بودجه معلوم شود. موسی کنار رفت و خود خضر تنهایی دیوار را ساخت. یعنی چه؟ آنهایی که نظر پول هستند کار کنند، اینها موسوی هستند. اینهایی که کار مفید را انجام می‌دهند، چه پول باشد چه نباشد، اینها خضری هستند. موساها باید عقب خضرها بدوند.

من بارها گفتم، کسی گوش نداده است. باز هم می‌گویم. چوب سفت را آدم می‌زند تا بشکند. اگر دیدی یک چوبی سفت است، نه تبر را دور می‌اندازید، نه چوب را. اگر دیدی سر سفره در نوشابه باز نمی‌شود، نه سفره را جمع می‌کنی و نه نوشابه را دور می‌ریزی. می‌گویید: دست به دست بگردانید، شاید به دست کسی باز شد.

چند میلیون خانم عروس شدند، پیراهن عروسی‌شان در کمد آویزان است. چند میلیون جوان هم می‌خواهد داماد شود، سر خرید پیراهن عروس عزا گرفته است. شما یکبار عروس شدید و تمام شد رفت. همه پیراهن‌های عروس را به یک سازمانی بدهند، منتهی اینجا رندی پیدا نشود، پیراهن‌ها را بگیرد و به هوای فقرا بفروشد. چون این وسط دزد هم پیدا می‌شود. در زلزله هم دزد پیدا می‌شود. ما در زکات آدم دروغگو پیدا کردیم. دولت یک قانونی گذاشت که هر منطقه‌ای زکات دادند، همان مقدار هم دولت روی آن می‌گذارد. خرج همان روستا می‌کنند. مثلاً در یک روستایی پنجاه میلیون زکات جمع شده است. پول را به حساب بریزند، پنجاه میلیون هم روی آن بگذارند، صد میلیون را خرج پروژه‌های روستا کنند. این مصوبه شد، یک مرتبه دیدیم از بعضی روستاها دروغگو پیدا شد. الکی می‌آمد می‌گفت: این پنجاه میلیون زکات است. دروغ می‌گفت: زکات است. پنجاه میلیون هم دولت می‌گرفت، صد میلیون می‌شد. آنوقت حسینیه می‌ساخت. به دروغ می‌گفت: زکات است که از دولت بگیرد. ما هرجا راه حقی را باز کردیم، کنارش یک راه باطلی هم سبز شد. مواظب رندها باشید.

چند وقت پیش یک کسی آمد گفت: قابلمه‌هایتان را بدهید، غذای نذری است. از در خانه‌ها قابلمه‌ها را جمع کرد و رفت. 100 تا قابلمه خالی شد. مردم ضمن اینکه خوب هستند، یک آدم‌های خیلی رذل هم پیدا می‌شود. بالاخره هر کیسه برنجی دو سه تا شن دارد. دخترهایی که در فامیل می‌خواهند عروس شوند، تلفن کنند آقا من پیراهن عروس دارم به شما می‌دهم. خودتان به عروس‌هایی که می‌شناسید بدهید.

4- حفظ آبروی نیازمندان در انفاق

در هر خانه‌ای حداقل از بیست کیلو تا بیست تن، چیز زیاد است. الآن منزل ما سوار زغالی است. برای بچگی است. بعد سماور نفتی آمد. بعد سماور گازی آمد، بعد سماور برقی آمد. اگر مثل ما باشید که خیلی چیز زیادی دارید. اینقدر چیز زیاد هست، دو سه هزار قطار جنس زیاد است. کتاب زیادی، داروی زیادی، لباس زیادی، نه اینکه لباس کهنه باشد. قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: چیزی به فقیر می‌دهید، فرض کن خودت فقیر هستی، حاضر بودی این را بپوشی؟ «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَیِّباتِ ما کَسَبْتُمْ وَ مِمَّا أَخْرَجْنا لَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ لا تَیَمَّمُوا الْخَبیثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ» (بقره/267)، «وَ لَسْتُمْ بِآخِذیهِ» اگر خودت فقیر بودی، این را نمی‌گرفتی. «إِلاَّ أَنْ تُغْمِضُوا فیهِ» الا اینکه اغماض کنی. پیراهنی را به فقیر بدهید که اگر خودت هم فقیر بودی، به تو می‌دادند، می‌پوشیدی. یعنی چیزی به کسی بدهید، که اگر همان را به ما بدهند، ما هم قبول می‌کردیم. چیزی ندهید که اگر به شما بدهند، به تو بربخورد. خوب او هم انسان است به او برمی‌خورد. کمک جنسی و عملی،

کمک مسکن، چقدر آدم داریم اتاق خالی دارد، یا زیر زمین، یا پشت بام، می‌شود آدم یک اتاق به کسی بدهد.  به حضرت موسی و هارون می‌گوید: شما مشکل مسکن را حل کردید. «أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً» (یونس/87) موسی و هارون شما برای مردم خانه درست کردید، حضرت امیر می‌فرماید: خدا را شکر می‌کنم که برای هر مسلمانی یک اتاق درست کرده‌ام. این مسکن مهر ریشه دارد و ریشه‌اش امیرالمؤمنین است. سفارش کرد اتاق‌هایتان را چوبی نسازید. چون ممکن است دشمن بیاید چوب را آتش بزند و اتاق‌های شما بسوزد. محکم کاری، آبرسانی، الحمدلله در سایه جمهوری اسلامی آبرسانی و برق رسانی و گاز رسانی انجام شد.

5- خدمات ذوالقرنین در جهت عمران و سازندگی

کمک عمرانی، خدا در قرآن راجع به ذوالقرنین می‌گوید: ذوالقرنین یک رهبری بود، یک حاکم خدایی بود، «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‏ءٍ سَبَباً» (کهف/84) یعنی همه امکانات را به ذوالقرنین دادیم. حکومت حق، حکومت ذوالقرنین است. ذوالقرنین نگفت، حالا که امکانات داریم بنشیند. «فَأَتْبَعَ سَبَبًا» (کهف/85) از این امکانات خوب استفاده کرد. یک حرکت به مشرق کرد، یک حرکت به مغرب کرد، اینها در قرآن است. « مَغْرِبَ الشَّمْس‏» یعنی سفر به غرب، سفر به شرق، در یکی از سفرها یک جمعیتی دید، که اینها عوام عوام بودند. هیچ تمدن نداشتند. دور ذوالقرنین جمع شدند، گفتند: یا ذوالقرنین، «قَالُواْ یَاذَا الْقَرْنَینْ‏ِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فىِ الْأَرْضِ» (کهف/94) ای ذوالقرنین، یک مشت هرزه و لات و متجاوز و ستمگر به نام یأجوج و مأجوج هستند. اینها می‌ریزند زندگی ما را تاراج می‌کنند. شما یک سدی بساز که اینها نتوانند سمت ما بیایند. پولت را هم می‌دهیم. «فَهَلْ نجَْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلىَ أَن تجَْعَلَ بَیْنَنَا وَ بَیْنَهُمْ سَدًّا» اجازه بده ما خرجی تو را بدهیم، یک سدی بسازیم بین ما و آنها که آنها به ما حمله نکنند. ایشان گفت: نه، پول نمی‌گیرم، شما کمک بدنی به من بکنید، نیروی انسانی و کارگری کنید، من خودم سدی می‌سازم. آلیاژ این سد مس و سرب است. مس و سرب را آب می‌کنیم، یک سدی ‌ساختیم که چند قرن میخ در آن نرفته است. یک سطر قرآن تعریف ذوالقرنین را می‌کند، که ایشان به مردم مجانی کمک کرد. یک صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

6- خدمت حضرت موسی به دختران شعیب

یک چیز شیرینی برایتان بگویم. زیادی دل بدهید، لذت می‌برید. دولت ما الآن به روستاها آبرسانی می‌کند. ولی در قرآن یک آیه داریم که حضرت موسی تحت تعقیب فرعون بود، بنا بود او را بگیرند و بکشند. تا مطلع شد از منطقه حکومت فرعون به منطقه دیگر به نام مدین رفت. قبل از آنکه وارد شهر شود، یک چشمه آب بود، چوپان‌ها دور چشمه آب آمده بودند، گوسفند و بزغاله‌هایشان را آب بدهند. نگاه کرد و دید یک گوشه دو دختر هستند. حالا جوانی که خودش تحت تعقیب است و فراری است، کنار دخترها رفت. گفت: خانم‌ها چرا اینجا ایستادی؟ گفتند: ما پدر پیری داریم. نمی‌تواند چوپانی کند. چون چوپانی هم کار خطرناکی است. دو نفری آمدیم. دو دختر با هم چوپانی می‌کنیم. حالا هم آمدیم بزغاله‌ها را آب بدهیم، سر چشمه شلوغ است، کنار ایستادیم مردها کنار بروند، ما بزغاله‌هایمان را آب بدهیم، تن ما به تنه مردها نخورد. یعنی زن کار کند، اما اختلاط با مرد نباشد. موسایی که خودش تحت تعقیب است و فرار کرده و گرسنه و تشنه است، گفت: می‌خواهید گوسفندهای شما را آب بدهم؟ گوسفندها را از این دو دختر گرفت، رفت آب داد و دخترها خانه رفتند. پدرشان گفت: زود آمدید؟ گفت: والله کنار ایستاده بودیم. یک جوانی آمد گفت: چرا کنار ایستادید؟ قصه را گفتیم، گوسفندهای ما را آب داد، زود خانه آمدیم. اگر صبر می‌کردیم مردها بروند، طول می‌کشید. این پیرمرد شعیب بود. گفت: بروید بگویید: بیاید. یکی از دخترها خیلی با حیا «فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی‏ عَلَى اسْتِحْیاءٍ» (قصص/25) این دختر با حیا راه می‌رفت و کرشمه نداشت. با جورابش، با کفش، با لباسش، دل ببرد. سنگین بود. آمد گفت: «قالَتْ إِنَّ أَبی‏ یَدْعُوکَ»، اینها را متوجه می‌شوید. «أب» یعنی پدر، پدرم تو را دعوت کرده به خانه بیایی. «لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا» تو سقایی کردی، برای بزغاله‌های ما آب آوردی، پدرم می‌خواهد پول سقایی تو را بدهد. موسی هم عقب دختر رفت. اتفاقاً موسی وقتی بزغاله‌ها را آب داد، دیگر خسته شده بود و پای درختی رفت. به سایه رفت. گفت: «فَقالَ رَبِّ إِنِّی» خدایا من، «لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ» هر خیری که نازل کنی، فقیر هستم. یعنی چیزی می‌خواهی بدهی، الآن وقتش است. چون جوان بود، هوا داغ بود، دویده بود، ترسیده بود، حالا چوپانی مفت کرده بود، تشنه و گرسنه و خسته بود. زیر سایه رفت و گفت: خدایا هرچه می‌رسانی برسان. امام صادق می‌فرماید: موسی گرسنه بود، رویش نشد بگوید: نان می‌خواهم. گفت: هرچه می‌رسانی، برسان. دختر آمد گفت: پدرم تو را دعوت کرده و می‌خواهد مزد سقایی تو را بدهد. موسی هم دنبال دختر به خانه رفت. پیرمرد حضرت شعیب پیغمبر بود. قصه را گفت. گفت: تو پنج مشکل داری، من این مشکلها را حل می‌کنم. جانداری، خانه من بیا. مسکن تو حل است. زن نداری؟ یکی از دخترانم را به تو می‌دهم. مهریه نداری، به جای مهریه چوپانی کن. استاد نداری، خودم شعیب پیغمبر هستم. معلم تو هستم. شغل نداری، چوپانی کن. زن نداری، دختر من، خانه می‌خواهی، خانه خودم بیا. معلم می‌خواهی، خودم. همه مشکلاتش را حل کرد. این جوان‌ها می‌گویند: ای کاش یک شعیبی پیدا می‌شد… (خنده حضار)

7- کار برای خدا، نه برای دنیا

اگر شما هم برای خدا کار کنید، خدا درها را باز می‌کند. خدا قول داده است، این قرآن است. گفته اگر یک قدم برای من بردارید، همه درها را باز می‌کنم. ما مشکلمان این است که برای خدا قدم برنمی‌داریم. هرکاری بخواهیم بکنییم، محاسبه می‌کنیم. قدیم بعضی از مرده شورها را تهمت می‌زدند، شاید هم راست می‌گویند. می‌گویند: وقتی می‌گویند: مرده را بشوی. محاسبه می‌کنند. اگر چاق است، کیلویی می‌شوید. اگر بلند است، متری می‌شوید. اگر بچه است، عددی می‌شوید. یعنی حساب می‌کنیم چه نفعی دارد؟ نان دارد یا نه؟ موسی نگفت: دختر خوشگل است! ممکن است یک تاکسی ترمز کند چون مسافر خوشگل است. پیر زن هرچه دستش را بلند کند، ترمز نمی‌کند. (خنده حضار)

موسی نگفت: چون دختر خوشگل است. موسی نگاه به دختر نکرد، گفتند: آقاجون این امین است. از کجا فهمیدی امین است؟ گفت: به ما نگاه نکرد. موسی برای زیبایی نبود. موسی وامدار نبود. نگفت: پدر دختر یک وامی به ما داده، حالا کمکش کنیم. شرط نکرد که من بزغاله را آب می‌دهم، بروید نان برای من بیاورید. شرط نگذاشت. دوربین نبود که بگوید: چون دوربین تلویزیون است، اصلاً گاهی وقت‌ها افراد به خاطر دوربین تلویزیون کار می‌کنند.

یک کسی قنوت می‌خواند، تا دید دوربین جلویش آمد، وسط قنوتش اینطور کرد. (خنده حضار)

دوربین نبود، پول نبود، اضافه کار نبود، پیش شرط نبود، شناخت نبود، دختر را نشناخت. هوا داغ بود. شکم گرسنه بود. دست تنها بود. تحت تعقیب بود. بیخود یکباره درها باز نمی‌شود. من یکوقت شمردم که این آب دادن به بزغاله‌ها بیست خصوصیت داشت که آب دادن ما به همه خانه‌های جمهوری اسلامی این شرط‌ها را  ندارد. الکی نیست. اینکه می‌گویند: در قرآن بخوان و تدبر کن، پس موسی بزغاله‌ها را آب داد و زیر سایه‌ای رفت و گفت: خدایا، هرچه می‌دهی بده، حسابی وا رفتم. تشنه و گرسنه تحت تعقیب فرعون هستم. دختری آمد گفت: پدرم گفته: به خانه بیا. با من چه کار دارد؟ مزد سقایی‌ات را می‌دهد. آمد قصه را نقل کرد، گفت: همه مشکلات تو حل شد. مسکن تو، ازدواج تو، شغل تو، تربیت تو، همه چیز حل شد. این می‌خواهد بگوید: جوان‌ها بیایید با خدا معامله کنید. تو هم اگر ناشناس، بدون دوربین، بدون پول، بدون پیش شرط، بدون وام داشتن، اگر یک قدمی خالصانه برداری، درهایی را که روی موسی باز کردیم، روی تو هم باز می‌کنیم. خدمت خالصانه!

خدمت قلمی، در قرآن بزرگترین سوره‌ها سوره‌ی بقره است. در سوره بقره بزرگترین آیه‌ها مربوط به داد و ستد و کتابت است. اگر کسی با کسی معامله می‌کند، بنویسد. فروشنده، خریدار، نسیه است، مبلغ چقدر است، زمان چه وقت است، چه وقت پرداخت می‌شود. تنظیم اسناد تجاری، بزرگترین آیات برای حقوق است. این جواب تو دهانی است به کسانی که می‌گویند: دین از سیاست جداست. بزرگترین آیات قرآن، آیات حقوقی است. بزرگترین نامه‌های امیرالمؤمنین نامه سیاسی است. سکولارها می‌گویند: دین یک رابطه قلبی با خداست. با کمک سیاست و حقوق و مدیریت را برای ما بگذارید. شما نمازتان را بخوانید.

چه فکر سکولار، چه فکر وهابیت، چه هر حرفی مشابه این است حدود 500 آیه سیاسی در قرآن داریم. کسی که می‌گوید: دین از سیاست جداست، یعنی 500 آیه را کنار بگذاریم. بعضی از مسجدها می‌گویند: ما سیاسی نیستیم. فقط نماز می‌خوانیم می‌رویم. این آقایان هم باید تکلیفشان را روشن کنند. آیات سیاسی را آتش می‌زنیم؟ منکر هستیم؟ رد می‌کنیم؟ برخورد ما با آیات سیاسی چیست؟ یک مسجدی رفتم دیدم مرگ بر آمریکا نمی‌گویند. گفتم: چرا؟ گفتند: اینجا مسجد سیاسی نیست. مسجد عبادی است. گفتم: مرگ بر آمریکا در قرآن است. گفتند: کجای قرآن… نصفش را من می‌گویم، نصفش را همه با هم بگویند. «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّار» یعنی  مسلمان باید نسبت به کفار خشن باشد. آمریکا که هواپیما و کشتی ما را می‌زند، هشت سال ما را از طریق صدام بمباران می‌کند، مرگ بر آمریکا نگوییم؟ «رُحَماءُ بَیْنَهُم‏» (فتح/29)

سید حسن نصراللهی که اسرائیل جایزه میلیارد دلاری تعیین می‌کند که هرکس سید حسن نصر الله را ترور کند، این سید شیعه باید هر شبی سه بار جایش را عوض کند که یک خواب راحت ندارد. در مقابل اسرائیل یک تنه ایستاده است. درود بر رزمندگان اسلام نگوییم. مرگ بر آمریکا نگوییم؟ مسجد سیاسی نیست! اگر بنا بود مسجد سیاسی نباشد، فقط رکوع و سجود کنید، پس خدا نعوذ بالله حرف بیخود زده است. قرآن می‌گوید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» نسبت به کفار و متجاوز محکم باش. «رُحَماءُ بَیْنَهُم‏» نسبت به خودتان رحم داشته باشید. بعد می‌گوید: «تَراهُمْ رُکَّعاً سُجَّدا» (فتح/29) رکوع و سجود هم هست. اما «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ» هم هست. ما باید کمک کنیم. بزرگترین آیات قرآن حقوقی است. بزرگترین نامه‌های امیرالمؤمنین در نهج‌البلاغه سیاسی است. صدها آیه سیاسی داریم، مگر می‌شود دین از سیاست جدا باشد؟ این همه «لا تطع، و لا تطیعوا» در قرآن است، یعنی چه؟ یعنی به حرف این گروه‌ها گوش ندهید. این همه می‌گوید: «اطیعوا» از این آدم‌ها اطاعت کن، از اینها اطاعت نکن. اینها آیات سیاسی است. زنده باد به چه کسی بگوییم؟ مرده باد به چه کسی بگوییم؟ عقب چه کسی برویم، عقب چه کسی نرویم؟ اینها همه سیاسی است. دین ما دین حبّ و بغض است. شما مکه می‌روی دو سنگ سیاه است. یک سنگ سیاه کعبه است، می‌بوسید، چند کیلومتری آن در منا یک سنگ سیاه است، سنگش می‌زنید. یک منطقه دو سنگ دارد، یکی بوسیدنی است. یکی سنگ زدنی است. در نماز می‌گوییم: «انعمت علیهم» زنده باد. «مغضوبین» مرده باد. «ضالین» مرده باد. مگر می‌شود بگوییم: دین از سیاست جداست. بله بعضی‌ها سیاست بازی می‌کنند، خرید و فروش سیاسی می‌کنند. معامله می‌کنند، شیر را در پستان تقسیم می‌کنند. چه کسی معاون اول باشد. چه کسی معاون دوم باشد. چه کسی وزیر باشد. چه کسی استاندار باشد؟ اگر روی سیاست بازی و باند بازی بود، نامردی است. اما اصل سیاست به معنای تدبیر درست، متن قرآن است.

بحثمان چه بود، جمع کنم. کمک فکری، کمک علمی، کمک عملی، کمک مسکن، کمک عمرانی، کمک قلمی، در کمک قلمی ماندیم. باقی بحث جلسه بعد باشد.

خدایا ما را نسبت به مؤمنین خادم و مخلص قرار بده. خادم مخلص نمونه‌اش موسی است. دخترها را کمک کرد، بدون اینکه او را بشناسد. نه شکل است، نه پول است، نه اضافه کار است، نه دوربین است. خدایا همه مشکلاتت را حل کن. خدایا به ما اخلاص بده و همه مشکلات ما را حل بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment