خدمت به محرومان در قرآن (1)

1- نقش انفاق در رشد انسان
2- تداوم و استمرار رسیدگی به نیازمندان
3- دوری از تعصبات قومی و زبانی در امر دین
4- لطف الهی در افزایش پاداش نیکوکاران
5- انفاق در زمان حیات، نه وقف و وصیت
6- آفات انفاق به محرومان
7- گذشت از نیش زبان نیازمندان
8- خطر نفاق در انفاق

موضوع: خدمت به محرومان در قرآن (1)

تاریخ پخش: 21/04/93

بسم الله الرحمن الرحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»

بحث امشب ما راجع به انفاق، پول خرج کردن است. اصولاً کمک به فقرا در همه جای دین هست. اینقدر کمک به فقرا مهم است که حتی در نماز فقیری آمد، حضرت علی انگشترش را به فقیر داد. یعنی نماز هم مانع کمک به فقرا نیست. در روزه هست، می‌گوید: اگر کسی روزه خورد باید به شصت فقیر غذا بدهد. یعنی شکم فقرا را سیر کردن به روزه گره خورده است. در حج هم هست. عید قربان واجب است که حاجی‌ها گوسفند بکشند، بعد از آن گوسفند «وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَر» (حج/36) بخشی از این گوسفند را باید به فقیر بدهی. نماز، روزه، حج، خود زکات هم «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراء» (توبه/60) زکات برای فقرا است. خمس هم بخشی برای فقرا است.

امر به معروف و نهی از منکر هم، مهمترین معروف‌ها رحم به فقرا است. چون همانطور که می‌گوید: «وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ» (عصر/3) آیه دیگر می‌گوید: «ِوَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَهِ» (بلد/17) صدها آیه در قرآن راجع به کمک فقرا است. بعضی در کلمه زکات است. بعضی در کلمه انفاق است. بعضی در کلمه صدقه است. بعضی در کلمه اعطی است. بعضی در کلمه ایتاء است. بعضی در کلمه کفاره است. بعضی در کلمه نذر است. یعنی کانال‌های مختلفی دارد. ولی جمعاً چند صد آیه راجع به توجه به فقرا و حل مشکل طبقاتی است.

1- نقش انفاق در رشد انسان

در قرآن اینها پخش است. بعضی از جاهای قرآن آیات انفاق متمرکز شده است. یعنی برجسته است. در سوره بقره از آیه 261، ده بیست آیه مربوط به انفاق است. یک آیه می‌گوید: چه بده، آیه دیگر می‌گوید: به چه کسی بده. یک آیه می‌گوید: چطور بده. انفاق چه تشویقی دارد. چه توبیخی دارد. من فکر کردم که امشب این آیات را بخوانم. این آیات را شما می‌فهمید. اگر شما عربی را با دقت گوش بدهید، می‌بینی خیلی کلمه‌هایش همان است که در فارسی می‌گوییم. اولین آیه می‌فرماید: «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّهٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی‏ کُلِّ سُنْبُلَهٍ مِائَهُ حَبَّهٍ وَ اللَّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ» (بقره/261) نمی‌گوید: پولی که خرج می‌کنی مثل دانه‌ای است که می‌کاری، یک مثل می‌زند دانه را بکار، یک حبه، یک دانه جو بکار، هفت خوشه بیرون می‌دهد. از هر خوشه هم صد دانه بیرون می‌آید، هفتصد تا می‌شود. اول ما باور نمی‌کردیم. ولی یکجا مهمانی رفتم. دیدم از یک گیاه هفت خوشه بیرون آمده، و از هر خوشه صد دانه بیرون آمده است. این را با چشم‌های خودم دیدم. البته همه اینطور نیست. بعضی دانه‌ها اینطور است.

نمی‌گوید: مثل انفاق شما مثل حبه است. می‌گوید: مثل خودتان، یعنی خودت دانه هستی. خودت هفتصد برابر می‌شوی. آخر گاهی وقت‌ها ما یک چیزی را کج معنا می‌کنیم. یک شعر است همه ایرانی‌ها می‌خوانیم.

شکر نعمت، نعمتت افزون کند

قرآن این را نمی‌گوید. نمی‌گوید: «لئن شکرتم لازیدن نعمتکم» می‌گوید: «لازیدنکم» شکر نعمت خودت را بزرگ می‌کند. نمی‌گوید: صد تومان داری، الحمدلله بگویی، دویست تومان می‌شود. می‌گوید: وقتی صد تومان دادی، خودت بخاطر این الحمدلله با خدا گره می‌خوری. با خدا گره خوردی، بزرگ می‌شوی. می‌گوید: مثل خودت مثل دانه است. نه پولی که خرج می‌کنی مثل دانه است. خودت دانه می‌شوی. یک دانه چطور هفت خوشه و هر خوشه صد دانه می‌دهد. چطور یک دانه هفتصد دانه می‌شود. آدمی هم که انفاق کند هفتصد برابر می‌شود. منتهی هر دانه‌ای نه! دانه سالم، زمین سالم، آبیاری درست، حراست و حفاظت درست. نه هر پولی هفتصد برابر می‌شود.                      

حدیث داریم «مِدَادُ الْعُلَمَاءِ افضل من دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ» (بحارالانوار/ج2/ص14) قلم عالم از خون شهید بیشتر است. نه هر عالمی هر چیزی بنویسد. آن «مداد العلما» که  اعلامیه‌های امام خمینی بود و مملکت را تکان می‌داد. آن «مداد العلماء» است. وگرنه بنده هم صبح تا شب مقاله بنویسم. این مقاله من مثل خون شهید است؟ اینکه می‌گوید: انفاق شما مثل دانه‌ای است که بکاری، هفت تا خوشه دربیاید، هر خوشه‌ای صد تا شود، دانه سالم، زمین سالم، مال حلال، نیت خالص  باشد هفتصد برابر می‌شود. بهترین راه حل اختلافات طبقاتی انفاق است. کما اینکه بهترین راه برای ایجاد طبقات هم ربا است. ربا باعث می‌شود روز به روز پولدار بیشتر شود، فقیر هم بیشتر می‌شود.

2- تداوم و استمرار رسیدگی به نیازمندان

قرآن می‌گوید: «مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ» یعنی کارش خرج کردن باشد، نه اینکه پدرش مرده، مادرش مرده، مجبور است به مردم سور بدهد. یا چون نذر کرده گیر افتاده، می‌گوید: چون نذر کردم باید بدهم. «یُنفقون» فعل مضارع است، به قوول ما طلبه‌ها فعل مضارع برای استمرار است. یعنی اگر این کاره بودی. یکوقت یک کسی سحری خورده، می‌گوید: نه دقیقه به صبح است، بخوابیم خواب ما سنگین می‌شود. صرف نمی‌کند! چه کنیم؟ نماز شب بخوانیم. این نماز شب برای چاله پر کردن است. اخبار رادیو را دیدید. گاه یازده ثانیه مانده به شروع خبر، آهنگ می‌گذارد. می‌گوید: تق تق تق… این نماز شب ما تق تق است. آن چیزی که اختیار باشد. «ینفقون» یعنی همیشه این کارش باشد. گاهی فایده ندارد.

مسأله دیگر که در این آیه هست، این است که در راه خدا باشد. فقط قصد قربت کنیم. بعضی از علما می‌گویند: اگر سیدی را دیدید، دلت سوخت، خمس بدهی قبول نیست. چون برای سوز دلت دادی. من یکبار کنار رودخانه‌ای رفتم. آب مثل بلور یخ بود. یک مشت به صورتم زدم دیدم هوا داغ و آب سرد است. خواستم وضو بگیرم، دیدم باطل است. این وضو برای خنک شدن است. یک خرده آب به صورتم ریختم، کمی که خنک شدم. بعد به قصد وضو، آب ریختم.

امیرالمؤمنین مهمان بود، خانه آمد یک چیزی خورد. حضرت زهرا فرمود: چرا می‌خوری؟ شما مهمان هستی. گفت: مهمان هستم، ولی چون گرسنه هستم نگرانم برای خاطر غذا مهمانی بروم. یک چیزی می‌خورم که گرسنه نباشم. به خاطر دعوت یک مؤمن مهمانی بروم، نه به خاطر گرسنگی.

به یک نفر گفتند: روضه بیا. گفت: من شام خوردم. اول یک چیزی بخور که برای خدا روضه بروی. فی سبیل الله یعنی برای خدا باشد.

3- دوری از تعصبات قومی و زبانی در امر دین

بعضی‌ها در تقلید عنایت دارند تقلید همشهری‌شان را کنند. طوری نیست ممکن است همشهری‌شان اعلم باشد. منتهی نه به خاطر اینکه همشهری است، به خاطر اینکه اعلم است. یکوقت می‌گوید: چون من کاشانی هستم بروم ببینم کدام مرجع کاشانی است. چون من قزوینی هستم، ببینم کدام مراجع قزوینی هستند. سعی کنیم در تقلید، در اقتدا، پیشنماز اینجا کیه؟

من یکبار رفتم پشت سر آقایی نماز بخوانم، آن آقا عادل بود. ولی نگاه کردم از صف اول تا آخر همه همشهری خودش هستند. هشهری ‌گری را در تقلید و دین مراعات نکنید. وطن پرستی مثل بت پرستی شرک است. وطن دوستی خوب است. آدم وطنش را دوست داشته باشد. اما نه به هوای اینکه بپرستد. اگر همشهری من است من تقلیدش می‌کنم. خمس را می‌دهم به آقایی که همشهری من است. در هیأتی می‌روم که همشهری‌ها هستند. بعضی‌ها مسجدالحرام هم که می‌روند، جایی می‌روند که همشهری‌ها همدیگر را ببیند. اینجا قهوه خانه قنبر نیست. ببین کجا بهتر می‌شود عبادت کرد.

یکی از امتیازات اسلام این است که مثال‌هایش طبیعی است. مثلاً وقتی می‌گویی: آب کر، نمی‌گوید: چند کیلو. کیلو از کجا بیاورم. کی نماز بخوانم؟ می‌گوید: طلوع، غروب! کی نماز ظهر بخوانم؟ خورشید از وسط روز رد شد، صورتم را چقدر بشویم؟ نمی‌گوید: چند سانت در چند سانت. می‌گوید: بین انگشت شصت و وسطی! عرض صورت، طولش از موی پیشانی تا چانه. ضراع از آرنج تا انگشت، فاصله در نماز جماعت، به اندازه خوابیدن یک گوسفند، نمی‌گوید: 68 سانت! یعنی معیارهای اسلامی همه طبیعی است. کیلو و متر و سانتی‌متر و گرم نیست که شهر به شهر فرق کند. مثل‌های قرآن طبیعی است، تاریخ مصرف ندارد. می‌گوید: یک دانه را بکار، هفت خوشه شود. در هر خوشه‌ای صد دانه است. این مثل تا آخر تاریخ کهنه نمی‌شود.

4- لطف الهی در افزایش پاداش نیکوکاران

بعد می‌گوید: «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ» من که گفتم هفتصد تا، نه اینکه آخرش هفتصد تا باشد. جایی داریم که می‌گوید: انتها ندارد. «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِیَ لَهُمْ» (سجده/17) احدی خبر ندارد که چقدر ثواب دارد. آنهایی که خودشان را از رختخواب برای نماز شب می‌کنند. در قرآن چند پاداش است. یک پاداش داریم «ضِعف» مثل ضعف نوشته می‌شود. ضِعف به معنی دو برابر است. جای دیگر اضعاف می‌گوید، چند برابر است. یک جا می‌گوید: «عشر» ده برابر. یکجا می‌گوید: هفتصد برابر. یکجای دیگر می‌گوید: «وَ اللَّهُ یُضاعِفُ» بیش از هفتصد تا. یکجا می‌گوید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» هیچکس نمی‌داند چند تا. اجرهای خدا محدودیت ندارد.

حالا اگر کسی مالش را بدهد تا هفتصد برابر شود، شهدا چه مقامی دارند که جانشان را دادند؟ کسی اگر مالش را بدهد، هفتصد برابر می‌شود. کسی اگر جانش را به خدا بدهد، چه؟

کسی دعا می‌کرد، گفت: خدایا، «اعطنی خیر ما تسأل» یعنی بهترین چیزی که از تو سؤال می‌شود، همان را به ما بده. بهترین چیزهایی که از تو خواستند، همان را به من بده. حضرت تا دعایش را شنید، فرمود: اگر این دعا مستجاب شود، شهید می‌شوی. چون بهتر از شهادت مقامی نیست.

5- انفاق در زمان حیات، نه وقف و وصیت

آیه بعد را دیشب به مناسبتی گفتیم و رفتیم. «الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّیْلِ وَ النَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِیَهً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/274) پول که می‌دهی، اذیت نکن و منت هم نگذار. اسلام فقط نمی‌خواهد شکم سیر شود. می‌خواهد ما رشد کنیم.

شخصی وصیت کرد که انبار خرما را بعد از مرگش به فقرا بدهند. حضرت فرمود: اگر یک خرما را با دست خودش می‌داد، بهتر بود که بعد از مرگش بدهد. چون یک انبار خرما از نظر فکر اقتصادی، شکم‌های زیادی را سیر می کند. اما طرف سخی نیست چون مرده است. اما اگر یک خرما را دهان فقیری می‌گذاشت، خودش هم رشد می‌کرد. یعنی عاطفه، انسانیت، سخاوت، نجات از بخل، حس برادری و برابری‌اش، انفاق اسلام فقط پر کردن شکم نیست، مثل باک بنزین است. می‌خواهد تو رشد کنی. لذا گفته اگر غرور تو را گرفت، منت گذاشتی و توقع داشتی، روح شما از بخل پاک نشده، بلکه به منت آلوده شده است. خودت را با کمک بزرگ کردی. پولی که خرج می‌کنی می‌خواهی خودت را در جامعه مطرح کنی. با پول شکم او را سیر می‌‌کنی ولی خودت هم بزرگ می‌کنی. دیگران را تحقیر می‌کنی. نظر مردم را به خودت جلب می‌کنی. اگر انفاق هست، برای این است که هم شکم سیر شود هم تو رشد کنی.

حالا یک سؤال: خدا اینقدر چیز به ما داده است، منت گذاشته که حالا ما اینقدر به فقیر منت بگذاریم؟ خدا چقدر به ما نعمت داد، منت نمی‌گذارد. شما یک کمک می‌کنی، منت می‌گذاری.  حدیث داریم پیغمبر فرمود: در قیامت خدا به کسانی که منت می‌گذارند، نگاه لطف نمی‌کند. شروع خوب کافی نیست، پایان خوب کافی است. بعضی‌ها کارشان را خوب شروع می‌کنند. به فقرا کمک می‌کنند اما بد عاقبت می‌شوند. منت می‌گذارد. شروع خوب بود، پایانش بد است.

6- آفات انفاق به محرومان

یک چیزی برای شما بگویم. کارهای ما یا اولش خراب است، یا اولش خوب است، وسطش خراب می‌شود. یا اول خوب است، وسط خوب است، آخرش خراب می‌شود. چطور؟ کارهایی که اولش خوب است، برای خدا شروع می‌کنیم. ولی وسطش غرور ما را می‌گیرد. یا اولش برای خداست، وسطش هم برای خداست، آخرش یک گناه می کنیم، آتش می‌گیرد.

یکبار حضرت فرمود: هرکسی «لا اله الا الله» و «الله اکبر» بگوید، یک درخت به درخت‌های بهشت او اضافه می‌شود. یکی از اصحاب گفت: پس بهشت ما خیلی درخت دارد. چون خیلی «سبحان الله» گفتیم. فرمود: بله، گاهی هم آتش می‌فرستید و همه می‌سوزد. در مثنوی یک شعر است، می‌گوید: یک موشی در این انبار است، که هرچه انبار می‌کنیم هیچی نمی‌ماند. کجای استخر سوراخ است، که هرچه آب می‌کنیم، آب نیست. غرور، خودنمایی، تحقیر دیگران، منت، آزار، صدقه را آتش می‌زند. کمک‌ها را از بین می‌برد.

حالا یک زمانی ضعیف بوده شما کمکش کردی. حالا الحمدلله لیسانس شده است. می‌گوید: برو بابا! این بچه بود درس‌هایش را من یاد می‌دادم. این بلد نبود شیر را ماست کند، من آشپزی یاد او دادم. این بلد نبود یک کیسه ماست چرخ کند. من یادش دادم حالا پیراهن عروس می‌دوزد. من خیاطی یادش دادم. این حرف‌های مرا می‌زند. حرف‌های خودش نیست. غرور کار را خراب می کند. منت کار را خراب می کند. خودنمایی کار را خراب می‌کند، خودنمایی کار را خراب می کند. اسلام حافظ شخصیت محرومان و فقرا است. فقیر شکمش گرسنه است، شخصیتش سر جایش است. شما حق نداری بر فقیر منت بگذاری. شخصیت فقیر محترم است.

یکبار فقیری وار جلسه شد، نابینا بود. گفت: یا محمد، یا محمد! پیغمبر را صدا می‌زد. یک نفر در جلسه نشسته بود، خودش را عبوس کرد. اخم کرد. چیزی نگفت، فقط عبوس کرد. خداوند با ده آیه این عبوس کننده را به رگبار بست که چه حقی داشتی عبوس کردی؟ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ‏، عَبَسَ وَ تَوَلىَّ» (عبس/1) عبوس کرد، پشت کرد؟ «أَن جَاءَهُ الْأَعْمَى» یک آدم نابینا آمد عبوس کردی؟ چه حقی داشتی؟ «وَ مَا یُدْرِیکَ لَعَلَّهُ یَزَّکىَّ» (عبس/3) تو چه می‌دانی، شاید این نابینا اهل تزکیه باشد، حرف‌های تو در او اثر کند. «أَوْ یَذَّکَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکْرَى» (عبس/4) شاید همین اعمای فقیر متذکر شود و رشد کند. «أَمَّا مَنِ اسْتَغْنىَ‏» (عبس/5) اما آن کسی که پول دارد. «فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى‏» (عبس/6) تو متصدی او می‌شوی؟ به پولدار توجه کردی؟ به فقیر و نابینا عبوس کردی؟ «وَ مَا عَلَیْکَ أَلَّا یَزَّکىَ‏» ربطی به تو ندارد چه کسی رشد کند، چه کسی نکند. تو کارت را بکن. «وَ أَمَّا مَن جَاءَکَ یَسْعَى» این نابینایی که با زحمت و تلاش خودش را به مجلس رسانده است، «وَ هُوَ یخَْشىَ‏» خشیت و خوف الهی در دل دارد، «فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى» تو از او روی برمی‌گردانی؟ «کلاََّ» این کار غلط است. شوخی ندارد. مبادا کسی را به خاطر اینکه فقیر است به او بی‌اعتنایی کنیم. فقیر شکمش گرسنه است، شخصیتش جایی نرفته است. از این معلوم می‌شود اعمال انسان در یکدیگر اثر دارد. عمل خوب می‌تواند عمل بد را از بین ببرد، عمل بد هم می‌تواند عمل خوب را از بین ببرد. مثل سرکه و شکر است. هم شکر می‌تواند سرکه را شیرین کند، هم سرکه می‌تواند شکر را ترش کند.

گفتند: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات‏» (هود/114) قرآن می‌گوید: گناه کردی سریع مسجد برو و نماز بخوان. بگو ما گناه کردیم. خاک بر سرت تو که گناه کردی، دیگر نمی‌خواهد مسجد بروی. روزه بگیری، برو باقی کارهایت را درست کن. تو این غلط‌ها را می‌کنی مسجد بروی. نمی‌خواهد بروی! این حرف شیطان است. شیطان اول وادار به گناهت می‌کند. بعد می‌گوید: حالا که خلاف کردی، نماز هم نخوان. اسلام می‌گوید: حالا که گناه کردی، سریع نماز بخوان. «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئات‏»

از آن طرف هم داریم عمل بد، خوبی‌ها را از بین می‌برد. «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم‏» (آل‌عمران/22) این آیه خیلی در قرآن آمده است. یعنی ببینید عمل خوب می‌تواند عمل بد را از بین ببرد، عمل بد هم می‌تواند عمل خوب را از بین ببرد.

خداوند آینده کسانی را که کمک می‌کنند، تضمین کرده است. گفته: «وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره/62) این آیه در مورد افرادی است، از جمله کسانی که به فقرا کمک می‌کنند.  آدم‌هایی که به فقرا کمک می‌کنند، آینده‌شان تضمین می‌شود.

7- گذشت از نیش زبان نیازمندان

حالا اگر فقیر آمد و پول نداشتیم. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَهٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَهٍ یَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلیمٌ» (بقره/263) اگر به فقیر پول ندادی، با او خوب حرف بزن. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» بعضی از تفسیرها معنا کردند، یعنی راهنمایی‌اش کن. یادش بدهیم شما می‌توانی از این راه پول پیدا کنی. «قَوْلٌ مَعْرُوفٌ» راهنمایی‌اش کن به راهی که برایش پولساز باشد. یا نه به احترام، بگو ندارم. خدا انشاءالله به شما مرحمت کند. خدا انشاءالله صبر به تو بدهد. با فقیری که  پول ندارد خوب حرف بزنید.

«وَ مَغْفِرَهٌ» یعنی چه؟ گاهی فقیرها نیش می‌زنند. تو که این همه داری بده. می‌خواهی پولها را در گور ببری؟ گاو صندوق گوشتی! بعضی فقیرها دریده حرف می‌ز‍نند. هم می‌گوید پول بده و هم فحش می‌دهد. می‌گوید: این فقیرها را ببخش. اگر فقیری به خاطر فقر در تنگنا است و فحش می‌دهد، می‌گوید: هیچی نگو.فقر به او فشار آورده است.

در قرآن آیه‌ای داریم که نزد پیغمبر می آمدند و نیش می‌زدند. پیغمبر به چه کسانی زکات می‌دهد؟ معلوم نیست به چه کسانی می‌دهد. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ» (توبه/58) «یلمزُ» همان «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ» (همزه/1) است. لمزه همین «یَلمِزُ» است. «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ » یعنی وای بر کسی که نیش می‌زند. «وَ مِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدَقاتِ» یعنی پیغمبر می‌آیند به تو نیش می‌زنند. می‌گویند: زکات‌ها کجا رفت؟ پولها کجا رفت؟ قرآن می‌گوید: این بخاطر این است که به او ندادی. «فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا» اگر یک سکه کف دستش بگذاری راضی است. چون به خودش ندادی، می‌گوید: معلوم نیست پولها کجا رفت. بردند، خوردند! می‌گوییم بیا ببینیم. خبر داری؟ می‌گوید: بله. می‌گوییم: چرا دادگاه نمی‌روی؟

یکبار جایی منبر بودم، یک نفر بلند شد، گفت: آخوندها همه شمال شهر تهران رفتند. می‌دانستید؟ گفتم: بلند شو بایست. گفتم: آخوندهایی که جنوب شهر بودند، شمال شهر رفتند بشمار؟ هرکس را شمردی یک مبلغی به تو می‌دهم. گفتم: اینها خانه‌شان تجریش بوده است. اینها از زمان شاه آنجا بودند. تجریش شهر مسلمان است، آنجا هم آخوند داشته است، مسجدهای زیادی داشته است. شما بگو آخوندی که از جنوب شهر رفته است؟ این برج‌هایی که در تهران است، بگو: چند تا برای آخوندها است؟ یکی بلند شود بگوید: فلان برج برای آخوندها است؟ البته آخوند داریم که خلاف کرده است. اما اینطور نیست که می‌گویند. من خودم اینقدر برج‌هایی در ایران دارم که خبر ندارم! برج چیزی نیست. من چند تا زن دارم که خودم هم نمی‌شناسم.

پلیس جلوی خانمی را گرفته، می‌گوید: چرا خلاف می‌روی؟ می‌گوید: به شما ربطی ندارد، من خانم آقای قرائتی هستم! گفتم: آقا او را بگیرید. من کسی نیستم. یک کسی گفت: من خانم امام زمان هستم. گفتم: حتماً او را بگیرید. چون امام زمان غیرت دارد، اجازه نمی‌دهد زنش در زندان باشد. بگیرید و زندانش کنید، آنوقت شوهر با غیرتش می‌آید نجاتش بدهد، امام زمان هم لو می‌رود. بی‌خود دنبال امام زمان نگردیم!

بی‌خود لب را تکان ندهیم، هرچه می‌خواهیم بگوییم. اگر سند داری دادگاه برو. اگر سند نداری سکوت کن. اگر می‌گویند، خوب بگویند. در سایت‌ها نوشته است! مگر هرچه در سایت‌ها نوشتند درست است؟ سایت یعنی دیوار کوچه! هم می‌شود نوشت زنده باد، هم می‌شود نوشت مرده باد! اگر چیزی در سایت آمد معنایش این نیست که حرف حقی است. ممکن است حق باشد. من نمی‌گویم نبردند و نخوردند. افرادی بردند و خوردند.

امام فرمود: به بهشتی‌هایی که سالم هستند، فحش می‌دهند. به آنهایی که بردند و خوردند، کسی چیزی نمی‌گوید. سعی می‌کنند آدم مفید مؤثر کیست، به همان می‌گویند: بردند و خوردند. همینطور یک چیزی می‌گویند. سیزده نحس است! دروغ است. حضرت علی سیزده رجب به دنیا آمده است. از شب سیزده رجب و رمضان و چهارده و پانزده یک دعای مخصوص دارد. چه کسی گفت: سیزده نحس است. حضرت علی سیزده رجب است.

عطسه کردی صبر کن. دروغ است. حدیث داریم عطسه کردی عجله کن. اگر سائلی آمد، راهنمایی‌اش کن. اگر این سائل به خاطر فقر نیش زد، قورت بده. آبروی فقیر با ارزش‌تر از شکم اوست. اگر قرار است شکمش را سیر کنی و منت بگذاری، یا گرسنه باشد آبرویش را حفظ کنی، آبروی فقر از شکم فقیر مهمتر است. این یک نکته است.

8- خطر نفاق در انفاق

می‌گوید: کسانی که برای خودنمایی انفاق می‌کنند، یک مثلی می‌زنند. مثل این افراد مثل کیست؟ «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ» (بقره/264) مثل این آدم‌ها مثل صفوان است. صفوان سنگ سفت است. یعنی یک سنگ سفت را بگذار، یک خرده خاک نرم روی آن بریز. دانه را زیر این خاک بکار. یک رگبار بزند خاک و دانه شسته می‌شود، سنگ می‌ماند.

یکوقت مقام معظم رهبری، به رئیس جمهور آمریکا فرمود: دست آهنی در دستکش مخملی! قرآن همین را می‌گوید. می‌گوید: زمین سنگ است. اما روی آن یک خرده خاک نرم گذاشته، دانه را خاک کرده است. می‌گوید: اینهایی که برای خودنمایی انفاق می‌کنند، مثلشان مثل کسانی است که کشاورزی روی زمین سخت می‌کند. یک رگبار می‌آید شسته می‌شود، پیداست که ایشان ریاکار بوده است. کسی که ریش مصنوعی می‌گذارد، تا عطسه می‌کند ریش او می‌افتد. نمی‌شود چیزها را مصنوعی درست کرد، لو می‌رود!

ناصرالدین شاه یک خلافی کرده بود علما ناراحت بودند، گفتند: ماه رمضان دیگر نمی‌رویم. چون ناصرالدین شاه یک شب به علمای تهران افطار می‌داد. گفتند: حالا که این خلاف را کرده است، دیگر هیچ‌کس امسال نمی‌رود. دربار دید بد شد. همه آخوندها علیه شاه  شدند. گفت: خیلی خوب ما یک افطاری مصنوعی درست می‌کنیم، یک گزارش تهیه می‌کنیم. چوب خط می‌گذاریم. آماری می‌دهیم. یک مشت طلبه مصنوعی درست کرد، دنبال آیت الله مصنوعی می‌گذشت. یک خربزه فروش بود، سرچشمه تهران هیکلش علمایی بود، ریش‌های سفید خوبی هم داشت. گفتند: درامد تو چقدر است؟ گفت: فلان قدر. گفتند: دو برابر می‌دهیم پیش ما بیا. از پشت ترازو رفتند یک لباس قشنگ و یک عمامه قشنگ تهیه کردند. گفتند: هیچی نگو. فقط بیا برو، ما می‌خواهیم یک عکس بگیریم. خربزه فروش لباس آخوند را پوشید و آمد افطار کرد و گزارش دادند به ناصر الدین شاه که آقا امشب هم مراسم برگزار شد و روحانیون آمدند افطار کردند. ناصر الدین شاه آمد گفت: بگو بایستند من کارشان دارم. گفتند: آقا اینها بعد از افطار منبر دارند. گفت: یک دقیقه! ناصرالدین در جلسه نشست و خربزه خورد و گفت: این خربزه‌ها شیرین نیست. معذرت می‌خواهم نتوانستم خربزه شیرین برای شما تهیه کنم! یک مرتبه خربزه فروش گفت: دکان خودم بیایید! (خنده حضار) گفت: شما خربزه فروش هستید؟ گفت: بله به من یک مبلغی دادند، گفتند: تو بیا اینجا بنشین خربزه بخور و برو و هیچی هم نگو. بابا خربزه فروش نمی‌تواند آیت الله شود!!!

کسی که برای خودنمایی انفاق می‌کند، مثل کسی است که در خاک سفت کشاورزی می‌کند. «فَأَصابَهُ وابِلٌ» رگبار می‌آید، «فَتَرَکَهُ صَلْداً» رگبار که آمد خاک و دانه را می‌شوید، پایین می‌رود، سنگ سفت می‌ماند. «لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ» تمام کشت او از بین می‌رود. ظاهر عمل این است ولی باطن آن… دست آهنی با دست‌کش مخملی…

قرآن منت‌گذار و کافر و ریاکار را کنار هم گذاشته است. این خیلی بد است. کسی که کافر باشد، یا کسی که مؤمن باشد، منت بگذارد، با کسی که خودنمایی کند، خیلی‌ها پول خرج می‌کنند، ولی… می‌گویند وقت تمام شد…

خدایا یاد ما بده چطور پول درآوریم و چطور خرج کنیم. یادمان بده چطور فکر کنیم، بگوییم و عمل کنیم. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن. توفیقی است، برای همیشه و همه نیست. ماه خدا در خانه ولی خدا، سر سفره قرآن هستیم. خدایا هرچه به عمر ما اضافه می کنی، بر ایمان و عمل و عمق و اخلاص ما بیفزا.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment