موضوع بحث: خبرگان
تاریخ: 19/07/63
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
بحث ما در بارهی خبرگان است. درسهایی از قرآن را به طرف آیات و روایاتی سوق میدهیم که مربوط به خبرگان است. شب جمعهی گذشته هم در بارهی خبرگان مطالبی گفتیم. بنا داشتیم که اگر خدا توفیق داد مطالب جدیدی بگوییم که بحمدالله موفق شدم و مقداری در بارهی خبرگان مطالعه کردم که میگویم، چیزهایی که میگویم شعاری نیست، مطالب قرآن و حدیث است که اگر شما این سخنان را بشنوید، در رأی دادن با توجه بیشتری رأی میدهید، پخته هستید، چون بعضی وقتها آدم داغ میشود ولی پخته نیست و گاهی پخته هستند ولی داغ نیستند. مثلاً گاهی آهن داغ میشود ولی پخته نمیشود و گاهی سیب زمینی پخته است، ولی داغ نیست و سرد است. شعار آدم را داغ میکند ولی بحثهای کلاسی آدم را میپزد. آن وقت خوش به حال کسی که هم داغ باشد و هم پخته باشد. داغ باشد و نپخته باشد، خوب نیست، اگر پخته باشد و داغ نباشد باز هم خوب نیست.
درمورد خبرگان این روزها بحثهایی شد که مردم را داغ کرد. بحثهایی هم شد که مردم را پخته کرد، بحث ما بحثی است که ان شاءالله شما پخته هستید، پخته ترتان میکند، نه این که به خاطر این که بحث من است، نه به خاطراین که از قرآن و حدیث برایتان مسائلی را میگویم. مسائلی خیلی خوش مزه و شنیدنی، بنا براین همه زیاد گوش بدهند.
1- پیامبر و تعیین خبرگان برای تداوم رهبری
مسئلهی خبرگان چیست؟ و ریشهی تاریخی آن چیست؟ مسئلهی خبرگان برای تعیین و تداوم خط رهبری است. خبرگان برای بررسی مسئله رهبری است.
آیا تعیین و تداوم رهبری ریشه دارد؟ بله ریشه دارد. خود پیامبر اولین کسی است که خبرگان را تعیین کرد. شاید این تیتر به نظر شما تازگی داشته باشد که یعنی چه؟ خبرگان در جمهوری اسلامی مطرح شده است به زندگی پیامبر چه کار دارد؟ اما وقتی آیهها و حدیثهای مربوط به آن را بخوانم به هم نگاه خواهید کرد که عجب یک چنین چیزهایی نیز بوده است. پس حوصله کنید.
تعیین خبرگان به بیان رسول الله(ص) برای تداوم رهبری: این تیتر بحث است که خیلی نو و جدید است. یعنی رسول اکرم(ص) خبرگانی را تعیین کرد برای تداوم رهبری، چون بعد از پیغمبر مسئلهی رهبری در دست انداز افتاد. چون اینگونه شد و یا پیامبر پیش بینی میکرد که چنین اتفاقی میافتد، پیامبر خبرگانی را تعیین کرد و فرمود بعد از رحلت من اگر در مسئلهی رهبری ماندید به این خبرگان نگاه کنید، ببینید این خبرگان چه میگویند، هر چه اینها میگویند.
خبرگان چه کسانی هستند؟ اما چون بیان رسول الله است آن را بنویسم. پیامبر هر خبرهای را برای مرحلهای از زمان تعیین کرد. فرض کنید شخص پیامبر و مراحل بعد از پیغمبر، از مرحله اول مرحله دوم مرحله سوم مرحله چهارم بعد ازپیغمبر، پیغمبر مراحل بعد از خود را در نظر گرفت و برای هر خیابانی یک چراغ زد، هر مرحله از تاریخ را در نظر گرفت و به مردم گفت، هر کجا که گم شدید، بیایید پای این چراغها و بمانید. مثل سابق که مردم به مشهد میرفتند میگفتند هرکس گم شد، بیاید سقاخانه و آن جا بماند. لامپهایی را که تعیین کرد، خبرگانی را که رسول الله تعیین کرد و فرمود درگیر و دارها ببینید این خبرهها چه خطی را تعیین میکنند. خبره اول، چراغ اول، فاطمه زهرا (س)، جالب این است که این خبرهها را خود پیغمبر تعیین فرموده است.
قال رسول الله (ص): «فَاطِمَهُ بَضْعَهٌ مِنِّی»(المناقب، ج3، ص332) فاطمه جگر گوشهی من است، رضای فاطمه، رضای خداست و غضب فاطمه غضب من و غضب من غضب خداست. یعنی ای مردم من فردا میمیرم و خط رهبری مترلزل میگردد، شما اگر گیج شدید فاطمه خبره است، ببینید فاطمه در کدام خط است و کدام خط را تأیید میکند. هر چراغی که فاطمه است، شما پای همان چراغ بایستید. پس پیغمبر برای تداوم رهبری خبره تعیین میکند و میگوید، اگر گیج شدید که رهبر کیست؟ ببینید فاطمه کجاست؟ زیرا فاطمه رضایتش رضایت من و رضایت من رضایت خداست وغضب فاطمه غضب من و غضب من غضب خداست. این حدیث از آن حدیثهایی است که همه این را نقل کردهاند.
و شاید 20 نفر از علمای اهل سنت در جلد 10 الغدیر نقل کردهاند، البته علمای شیعه نیز نقل کردهاند. من علمای سنی را شمردم. بنابر این، حدیثی است از پیامبر، حدیث نبوی است و شیعه و سنی این را قبول دارند که پیغمبر فرمود: فاطمه رضایت و غضبش ارزش دارد. فاطمهی زهرا(س) 2 یا 3 ماه پس از پیامبر بیشتر زنده نبود اگر بعد از ایشان مردم گیج شدند کجا بروند. چراغ دوم، هنوز ایشان (پیامبر) زنده هستند ولی برای بعد از خودشان خبره تعیین کردند. چراغ دوم، ابوذر
قال رسول الله: «مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَهٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ»(معانی الأخبار، ص179) آسمان بر کسی راست گوتر از ابی ذر سایه نیفکنده، بعد عبارت دیگر، روی کرهی زمین راست گوتر از ابی ذر وجود ندارد.
از این جمله چه میفهمیم؟ میفهمیم که پیغمبر دارد خبره تعیین میکند. یعنی اگر ای مردم بعد از من و شهادت دخترم، زنده باد و مرده باد راه افتاد، و نمیدانید خط رهبری چیست، ابی ذر راست میگوید، یعنی ببینید او چه میگوید. هر کس را ابی ذر تأیید کرد او رهبر درست است.
خیلی جالب است، پیغمبر برای بعد از خودش چگونه پیش بینی میکند، این را رهبر میگویند. بنابراین اگر ما میگوییم برای خبرگان رأی بدهید، یعنی این که یک رهبر لایق وکامل تمام روزنههای خطر را تا میتواند ببندد تا مردم گیج نشوند. خوب ابی ذر نیز در تبعیدگاه از دنیا رفت، بعد از ابی ذر چه؟ پیامبر برای بعد از ابی ذر نیز خبره تعیین میکند، بعد از ابی ذر جنگ صفین پیش میاید در جنگ صفین یکی از اصحاب رسول الله(ص) شهید میشود به نام عمار، پیغمبر برای 40 سال بعد از فوتش(جنگ صفین تقریباً 40 سال بعد از فوت رسول الله اتفاق میافتد) فرموده است: ای مردم اگر گیج شدید که خط رهبری به حق چیست، نگاه کنید ببینید قاتل عمار کیست؟ هر جا جنگی میان دو گروه شد هر گروه که عمار را کشت، گروه باطل است و هر گروهی که عمار جزو آن بود گروه حق است.
جملات پیغمبر را ببینید، گاهی اوقات یک حدیثی را نگاه میکند کیف نمیکند، من معتقدم که فهمیدن هر حدیثی نیز بلوغ میخواهد. گاهی یک حدیثهایی از چشم آدم میگذرد ولی آدم استفاده نمیکند. حدیثها و قال رسول اللهها بعد مزه میدهد. الان پیغمبر به عمار میگوید، گروهی که تو را میکشند ستمگر هستند. آدم آن هنگام نمیفهمد و این حدیث به تنهایی مزه نمیدهد که ای عمار گروهی که تو را میکشند ستمگر هستند، وقتی پیامبر این را فرمود، برای مردم مزه نکرد ولی 40 سال بعد مزه کرد. در جنگ صفین یک مرتبه عمار شهید شد، تا شهید شد مردم حالا متوجه شدند، حالا معنای حدیث را میفهمند که هر کس عمار را بکشد ظالم است. پس معلوم میشود که طرفدارهای علی(ع) حق هستند و طرف دیگر باطل است. یک مرتبه بعد از 40 سال عمار شهید میشود و ارتش میایستد که معلوم میشود که ما باطل هستیم، زیرا چهل سال پیش پیغمبر گفته است هر کس عمار را بکشد باطل است، پس ما باطلیم.
این حدیث بعد از 40 سال ضربه خود را زد، فوراً عمرو عاص آمد با معاویه و دیگران مشورت کردند که چه کنیم؟ ارتش دارد شکست میخورد، حدیث 40 سال قبل حالا نتیجه میدهد. عمر و عاص گفت که میگوییم تقصیر علی(ع) است که عمار را به جبهه آورد. اگر علی(ع) عمار را به جبهه نمیآورد به دست ما کشته نمیشد و عمار شهید نمیشد. عجب حدیثی است، عجب جملاتی است که بعد از چهل سال اثر میکند.
قال رسول الله(ص): «یَا عَمَّارُ تَقْتُلُکَ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ»(دعائم الإسلام، ج1، ص392) گروه یاغی و ستمگر تو را میکشد. یعنی هر که قاتل توست، آن خط، خط باطل است، فئه یعنی گروه. الله اکبر به این مقام رهبری که چگونه برای این که خط رهبری گم نشود و برای تداوم رهبر خبره تعیین میکند. «باغیه یعنی ستمگر» ای مردم! من پیغمبر هستم و میمیرم و بعد از من سر و صدا میشود، ببینید فاطمه پای پرچم چه کسی سینه میزند، ببینید ابی ذر زبانش از چه کسی حمایت میکند، ببینید عمار را چه کسی میکشد، اینها پیش بینیهای رهبری رسول الله برای تداوم رهبری است. خبرهایی است که از این خبرها میتوان فهمید که رهبر حق و باطل کیست. بعد از عمار، خوب عمار نیز که در صفین شهید شد بعد از صفین چه کنیم؟ پیامبر برای بعد از50 سال بعد از خودش چراغ راهنما میگذارد. . .
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»(إرشاد مفید، ج2، ص127) حسین از من است و من هم از حسین هستم. یعنیای مردم من این کلمه را گفتم و رفتم و پنجاه سال بعد یزید روی کار میآید، خیلی جالب است، چون پنجاه سال بعد یزید روی کار آمد.
ای مردم پنجاه سال دیگر این حدیث معنایش و مزهاش معلوم میشود. پنجاه سال دیگر که خطها کم میشود و خط یزید و امام حسین (ع) و مردم غافل میشوند«حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» خطی که ادامه خط انبیاء است، خط حسین است، حسین از من است و من از حسین هستم. حسین از من است زیرا نسل من است، من از حسین هستم زیرا شخصیت من و مکتب من از حسین است. چه میگویم؟ چیزی را که میخواهی به آن رأی بدهی، یعنی عدهای که انتخاب میشدند و خط رهبری را از انحرافات حفظ میکنند. این یک مسئله که طرح کردیم.
2- کاندید مسئولیت شدن نقص یا کمال
یک مسئله دیگر که هست این است که آیا درست است که کاندیدا تعیین کردند و آن هم از آخوندها و ملاها؟ اصولاً آخوند خوب است که خودش را میان بیندازد؟ کجای دنیا این گونه بوده است؟ در کجای تاریخ این گونه بوده است؟ آیا چه زمان این گونه بوده است که هر جا هر خبری که شود جزو کارها و کاندیداها روحانیت نیز باشد. آیا کاندیدا و معرفی روحانیت و ملاها و فقها درست است یا خیر؟
حب ریاست بد است و لذا حدیث داریم «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّس»(کافى، ج2، ص298) یعنی خدا لعنت کند، کسی را که میخواهد رئیس شود «مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»(کافى، ج2، ص298) خدا لعنت کند کسی را که خواب ریاست در فکر داشته باشد. اما گاهی همان حدیثی که(نه ریاست و نه خواب ریاست) میگوید خدا لعنت کند، هر که را میخواهد رئیس شود. میگوید: باید آنجایی که آدم احساس خطر میکند رئیس شود. شما اگر دیدید که یک راننده مست است، شما باید او را از ماشین پایین آورید وخودتان جایش بنشینید، یا راننده مست نیست، ناشی است، یا راننده عاقل است و خبر هم دارد ولی شما راهی بلدی که او بلد نیست. پس یا راننده مست است و یا ناشی است و یا راه را بلد نیست. رانندگی او خوب است و راننده پایه است ولی راه را بلد نیست، هر جوری هست آدم باید ادعا کند. قرآن را ما داریم که میآمدند، نهج البلاغه را ما داریم که علی(ع) میفرماید: حکومت برای من از آب بینی بز که در وقت عطسه بزغاله ترشح میشود کمتر ارزش دارد، همان علی(ع) میبینید در نهج البلاغه داد میزند برای کاندیدایی ریاست، داد زده است و خود را کاندیدا میکند. همان دین که میگوید اگر به فکر ریاست باشی خدا لعنت کند تو را، همان دین میگوید اگر دیدی رئیس نشوی برای دین خطر است باید رئیس شوی و واجب است، دین ما یک چنین دینی است. یک جا میگوید: اگر دیگران بهتر از تو هستند و تو رئیس شوی خدا تو را لعنت کند، یک جا میگوید: اگر دیگران خراب میکنند و تو میتوانی اصلاح کنی وساکت مینشینی، خدا لعنتت کند. خلاصه یک چنین مکتبی داریم. یک حدیث بخوانم که رئیس بشوید و یک حدیث میخوانم که رئیس نشوید. بشوید و نشوید را حدیث آن را میخوانم و این که کجا آدم رئیس بشود و نشود، این را آدم باید خیلی خودش را ساخته باشد تا گیر وسوسهها نیفتد، چون گاهی وقتها وسوسه میگوید اگر تو رئیس نشوی دنیا لق میشود. یک کسی میگفت اگر پسر من در این شهر نرود، وضع شهر به هم میریزد، من خندهام گرفت. نه آقا پسرت که هیچ، اگر خودت نیز در این منطقه نباشی وضع به هم نمیخورد، گاهی وهم آدم را برمی دارد، که اگر من نباشم چه میشود؟ هیچ طور نمیشود. اما حدیث برای کاندیداها.
آیا کاندیدا شدن کمال است یا نقص است؟ بنا شده است که ما بحثها را همه از قرآن و حدیث بگوییم. یک حدیث بخوانم اگر لایقتر از تو هست و تو خود را کاندیدا میکنی این نقص است. این حدیث را اگر یادتان باشد، 2 سال پیش گفتم ولی حال میخواهم تکرار کنم. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسی که پیشی بگیرد بر قومی و بگوید: ای مردم مرا رئیس جمهور کنید، رئیس مجلس کنید، امام جماعت کنید، جزو خبرگان شوم، امام جمعه کنید، وکیل و وزیر کنید «من تَقَدّّم عَلی قوم » کسی که پیشی بگیردبر مردم، بر ملتی «و هو یَری فیهم » و حال آن که او را میبینید در میان مردم «من هو افضل » در میان مردم از او بهترنیز هست، کسی که خودش را جلو میاندازد و میداند که در میان آنها بهتر نیز هست «فقد خان الله » به درستی که اوخیانت کرده است. «فقد» به تحقیق، «خان الله» به خدا و قانون خدا، و رسوله والمؤمنین: به رسول او و به مؤمنین خیانت کرده است. «من تقدم علی قوم» کسی که بر ملتی پیشی بگیرد و در حالی که میداند از او بهتر نیز هست، خیانت کرده است به خدا و رسول و مؤمنین. اگر بهتر از تو هست، خودت را کاندیدا کنی ریاست طلبی است، خطرناک است و. . . و. . . و اما اگر دیدی لایق هستی باید خودت را کاندیدا کنی.
3- امام علی (ع) و معرفی خود
امیرالمؤمنین موارد زیادی در نهج البلاغه از خودش تعریف میکند و میگوید من لیاقت دارم. آن جایی که آدم لیاقت دارد باید بگوید که من لیاقت دارم. مواردی که امیر المؤمنین خود را معرفی میکند و از خود تعریف میکند. 1- «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً»(نهج البلاغه، حکمت 147) به درستی که این جا، اشاره به سینهاش میکند، به درستی که در سینهی من علوم بسیاری است. امیرالمؤمنین تعریف خودش را میکند عیبی نیز ندارد.
2 – «إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَهِ»(نهج البلاغه، خطبه 187) سراج یعنی لامپ، مَثَل من بین شما مثل چراغ است، من در بین شما مثل چراغ هستم یعنی شما باید دور چراغ باشید و از نور چراغ استفاده کنید. ایشان تعریف خودشان را میکنند و عیبی ندارد.
3 – «أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَیْرِی»(نهج البلاغه، خطبه 182) آیا توقع دارید، امامی غیر از من را «أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَیْرِی» غیر از من امامی دیگر میخواهید؟ غیر از من امام لایقتری سراغ دارید؟
4 – «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»(نهج البلاغه، خطبه 189) بپرسید از من، قبل از این که مرا از دست بدهید. بعضی از رهبران میآمدند نزد آنها واز آنها سؤال میکردند و میگفتند: ما را رها کنید «أَقِیلُونِی»(نهج الحق، ص264) یعنی رهایم کنید من بلد نیستم.
امام من «سَلُونِی» گفت، امام تو «أَقِیلُونِی» یعنی امام من گفت، هر چه میخواهید بپرسید ولی امام تو «أَقِیلُونِی»(رهایم کنید) گفت «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی» سؤال کنید از من هر چه میخواهید، قبل از این که مرا از دست بدهید، پس حضرت از خودش تعریف میکند.
5 – «مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ»(نهج البلاغه، خطبه 4) «مَا شَکَکْتُ» شک نکردم در حق، چنان قاطع بودم در حق که شک نکردم، یعنی وقتی راه را فهمیدم دیگر دل و دل نکردم. آخر بعضیها در حق شک میکنند. ما اکنون میگوییم(استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی) سفت و محکم نیز میگوییم، اما اگر بگویند از دو متری بپر و بگو استقلال و آزادی وجمهوری اسلامی و میپریم، حال اگر بگویند از 4 متری بپر میگوییم و میپریم، اما اگر گفتند برو سر منار به علت بلندی شک میکنیم. امیرالمؤمنین(ع) میگوید: وقتی من گفتم اسلام، دیگر ذره ذره هم بشوم پایش میایستم. این مسلمانهایی که تا برف میآید برای رأی دادن نمیروند خوب است بگوییم مسلمانهای مقوایی، مسلمانهایی که تا یک چکش میخورند تو میروند و باید گفت: مسلمانهای حلبی، مسلمان مقوایی، حلبی، مسی، کاغذی، مسلمانهایی که یک روز مسلمان هستند و فردا تمام میشود، اینها لیوان کاغذی هستند دیدهاید که لیوانهای کاغذی را آب میخورند و بعد دور میاندازند و مچاله میکنند، والا مسلمان با برف و یخ آب نمیشود. مسلمان با ترس و تهدید آب نمیشود.
6- امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: ما در جبهه خویش و قومهای نزدیکمان را میکشتیم و هیچ ناراحت نمیشدیم. اما بنده به جمهوری اسلامی 16درجه ایمان دارم ولی اگر برادرم را بردند و سیلی زدند 1 درجه ایمانم کم میشود و 15 درجه ایمان دارم. پدرم را بردند و یک سیلی به او زدند میشود 14 درجه، خودم را گرفتند، میشود 10 درجه و بچهام را گرفتند میشود 8 درجه، این مسلمان برفکی است که با آفتاب آب میشود. ما مسلمان امیرالمؤمنینی که میفرماید «مَا شَکَکْتُ فِی الْحَقِّ مُذْ أُرِیتُهُ» از وقتی حق را فهمیدم شک نکردم، شل نشدم و شل شدن رمز سقوط است. اگر ما برای ریاست جمهوری میلیون رأی دادیم و برای خبرگان کمتر شود این میدانید چراغ سبز به منافقان و بنی صدر است. اگر فردا رأی کم بیاید چراغ سبز به طاغوت و بختیار است یعنی شاپور بختیار بیا. و ما با این شهدایی که دادیم، اینها یقهمان را میگیرند.
این شهیدها یقهات را خواهند گرفت، آقا برف بود مگر آن جایی که ما تکه تکه شدیم برف نبود؟ کردستان برف بود وما تکه تکه شدیم. سرد بود، تو یک روز سرما را تحمل نکردی، ما شبهای سرد را تا صبح سرما کشیدیم. دور بود، مگر این جایی که ما بودیم دور نبود، هیچ بهانهای پذیرفته نیست. امیرالمؤمنین میفرماید ما خویش و قومهای نزدیک را میکشتیم «مَا یَزِیدُنَا ذَلِکَ إِلَّا إِیمَاناً»(نهج البلاغه، خطبه 56)
6- «وَ إِنِّی لَعَلَى یَقِینٍ مِنْ رَبِّی»(نهج البلاغه، خطبه 22) یک جای دیگر امیرالمؤمنین میفرماید: من یقین دارم با آدمی که یقین دارد چه میگویید؟ بعضی وقتها میآمدند به علی(ع) میگفتند در کارها با ما مشورت کن، حضرت علی(ع) میفرمود: مشورت در مواردی است که آدم یقین ندارد و حق را نمیداند، من یقین دارم که راه چیست، وقتی آدم به خانهی خودش میرودکه دیگر از همسایهها مشورت نمیکند.
7- «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَى مِنِّی»(نهج البلاغه، خطبه 200) به خدا قسم معاویه سیاست مدارتر از من نیست. آخر میگفتند: معاویه سیاستش ازحضرت علی(ع) بیشتر است. منتهی من یک حسابهای شرعی میکنم که این حسابهای شرعی و دینی جلوی مرا میگیرد. توپهای ما به راحتی شهرهای عراق را میزند و الله آنها توپشان دوربردتر از ما نیست منتهی من دین جلویم را گرفته است.
یک وقتی من آمدم در تلویزیون، قطب زاده بود. در روز اول، ایشان گفت: تلویزیون باید مستقل باشد. من گفتم من را آقای مطهری فرستاده است، گفت: نه این جا جای آخوندبازی نیست و تلویزیون یک کار هنری است و جای هنر است. گفتم احتمال نمیدهی که من یک معلم هنرمندی باشم؟ گفت، گروه هنری باید تأیید کنند. گفتم گروه هنری شما کیست؟ مرا بردند در یک اتاقی و یک عده نشسته بودند و گفتند گروه هنری اینها هستند. اینها یک نگاهی به من کردند و گفتند چه میگویی؟ گفتم من یک معلم هستم و میخواهم درس بدهم. گفتند ما از نظر هنری باید امتحان کنیم. گفتم هنرمند که دیپلمه و لیسانسه ندارد، شما الان ساعت بگذارید، من حاضرم از حالا تا 2 ساعت چنان شما را با حرف حق بخندانم که نتوانید لبتان را جمع کنید. گفتند عجب، گفتم بله چنان شما را با حرف حق بخندانم، ساعت بگذارید، ساعت گذاشتند و ما شروع به حرف زدن کردیم و اینها به قدری خندیدند با حرف حسابی، هنر که لیسانس و دیپلم ندارد. هنر مثل طبع شعری میماند، یک کسی دارد و یک کسی هم ندارد. خیلی با سختی قبول کردند ولی بحمدالله قصه گذشت.
4- کاندید شدن یوسف و شرایط کاندید شدن
آیا برای مجلس خبرگان، ملاها آمدند و خودشان را کاندیدا کردهاند، زشت نیست؟ نه چون اگر واجب باشد، رئیس ملاها امیرالمؤمنین(ع) هم خود را کاندیدا میکند و رئیس ملاها از خود تعریف نیز میکند. هر کس شک دارد خطبهی و182 و کلام خطبه 97 را بخواند، اینها خطبههایی است که ده نوع و ده جا امیرالمؤمنین(ع) از خودشان تعریف کردهاند. بنابراین مانعی ندارد که وقتی انسان دید لایق است از خود تعریف کند. حالا چرا از نهج البلاغه بگوییم، از قرآن بگوییم، یوسف وقتی دید مملکت در خطر است خود را کاندیدا کرد، گفت: «اجْعَلْنی عَلى خَزائِنِ الْأَرْضِِ إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ»(یوسف/55)
من باید خزائن زمین را در دست داشته باشم، کنترل اقتصاد و بودجه مملکت و کنترل خوراک مردم باید به دست من باشد. به درستی که من یوسفم «إِنِّی حَفیظٌ عَلیمٌ» هم حافظ بر بیت المال هستم، و هم عالم بر فنون حفاظت هستم. پس یوسف پیغمبر هم، وقتی دید که هم لیاقت کاری دارد، خود را کاندیدا میکند، پس کاندیدا کردن اشکالی ندارد. اما باید این را هم گفت که اگر در میان ملاها، ملای درجه یک داریم و درجه دو تا درجه یک هست، نباید خود را کاندیدا کند. حدیث این را هم که در مورد ملاها است یادتان نرود که «من تقدم علی قوم» اگر کسی خودش را مقدم بدارد در حالی که میبیند، از او بهتر هم هست خیانت به خدا و رسول کرده است. منتهی از او بهتر فقط در علم نیست، زیرا یک نفر امکان دارد از نظر علمی از او ضعیفتر باشد ولی برد فکری او عالیتر باشد. ما عالمی را میخواهیم که بتوانیم از او فقه بگیریم و عالمی را میخواهیم که بتواند به جای امام بگوید: آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. اما اگریک عالمی از یک آدم عادی ترسید، اگر عالمی از یک تلفن تهدید ترسید، این نمیتواند رهبر شود. عالمی را که دنیا اگر به او روکند یا پشت کند قهر نکند، عالمی را که حب و بغض در او اثر نگذارد، میخواهیم. یک چنین نیروهایی! و خدا را شکر که نیروهای خوبی انتخاب شده است.
مجلس خبرگان چرا این قدر اهمیت برایش قائل هستند؟ به دلیل کاری که این مجلس میخواهد بکند، اشاره میکنم که یک مطالبی را میخواهم تکرار کنم، میخواستم بحث دیگری بکنم در بارهی اهمیت ولایت و جلسه خبرگان و این جا14 آیه نوشتهام که اینها اهمیت مسئله انتخاب رهبری است، که طول میکشد و میگذاریم برای جلسه بعد.
5- مقایسه جمهوری اسلامی با حکومت پیامبر
هفتهی گذشته گفتم که جمهوری اسلامی مثل حکومت رسول الله است. برای پیغمبر 5 طرح کشیدم، برای جمهوری اسلامی نیز 5 طرح کشیدم؛
1- طرح فحش به پیغمبر، پیغمبر ساحر است، شاعر است، کاهن، مجنون است به جمهوری اسلامی نیز گفتند: حکومت ملاها، حکومت مرتجع، شیر نفت تو جیب آخوندها، انحصار طلب و فحش به حکومت رسول الله اثر نکرد به جمهوری ما نیز اثر نکرد، یک به یک
2 – در حکومت پیغمبر قصد براندازی داشتند و لذا جمع شدند و ریختند در خانهی پیغمبر که ایشان را بکشند، آن شبی که پیغمبر هجرت کرد و علی(ع) را جای خویش خواباند، خواستند پیغمبر را بکشند، اینجا نیز قطب زاده طرح براندازی جماران و کودتای نافرجام و بمب باران جماران، آن نشد و این هم نشد.
3 – شکنجه یاران پیغمبر، بلال را شکنجه دادند، سمیه و همسر سمیه را شهید کردند، ابی ذر را تبعید کردند، در جمهوری اسلامی نیز امام جمعهها را ترور کردند. کشتند و ترور کردند، مطهریها و مفتحها را، آن شکنجهها و ترورها نشد، برادران کمیته و پاسدار را زنده زنده، تکه تکه کردند، شکنجه یاران پیغمبر حکومت ایشان را نشکست، شکنجه یاران امام هم جمهوری اسلامی را نشکست.
4 – جنگ مسلحانه با پیامبر کردند، ایشان بارها در جبهه شرکت کرد، جنگ احد، بدر، حنین، جنگ رسمی کردند، جنگها نشد، با ما هم جنگ کردستان، اعلام جنگ مسلحانه منافقین، جنگ صدام، جنگ احد وبدر و حنین کاری نکرد، جنگ کردستان و منافقین و صدام نیز کاری نکرد. هر کاری آن زمان کردند و این زمان فایده نبخشید.
5- پیغمبر را در محاصره اقتصادی گذاشتند، کسی به پیغمبر دختر ندهد و نگیرد، خرید و فروش نکنید. در جمهوری اسلامی نیز محاصره اقتصادی به وجود آمد و ما را تحریم کردند، محاصره اقتصادی پیغمبر را نکشت ومحاصره اقتصادی جمهوری اسلامی را نیز نشکسته است. فحش به فحش، ترور به ترور، شکنجه به شکنجه، جنگ به جنگ، محاصره به محاصره، یعنی همان پنج کار را که به پیغمبر کردند همان را به امام و حکومتش انجام دادند و این پنج کار موفق نشد.
6- خبرگان، کور شدن روزنه امید دشمنان
یک روزنهی امیدی برای ضد انقلاب مانده است روزنهی ضد انقلاب این بود که دشمنان نشسته بودند و میگفتند ما که هر کاری کردیم نشد، پیغمبر پسر ندارد خوب، خوب است، الحمدلله، پیر هم شده است، میمیرد و تمام میشود، خوشحال بودند و منتظر مرگ پیامبر بودند، یک دفعه دیدند که در غدیر خم دست علی(ع) بالارفت. «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ»(کافى، ج1، ص420) دشمنان که این روزنهی امیدشان بود که پیغمبر میمیرد و تمام میشود، دیدند روزنهی امیدشان گرفته شد و هنوز پیغمبر از دنیا نرفته، بعد از خودش رهبری را ترسیم کرد «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ»(مائده/3) مأیوس شدند، الآن هم ضد انقلاب، انحصار طلب، مرتجع، ترور نشد، محاصره نشد، فقط میگوید: امام پیر است. ما باید بگوییم امام زنده هست و خدا ان شاءالله ایشان را نگه میدارد و اگر هم پیر شد و پیرهست، پیری امام اثری ندارد، که مجلس خبرگان غدیر خم جمهوری اسلامی است. همان طور که غدیر خم پوزهی خیلیها را به خاک مالید، آنهایی که میخواستند پیغمبر بمیرد و حکومت ایشان متلاشی شود، همان طور که «الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ» مأیوس شدند آنهایی که خواب میدیدند، مجلس خبرگان هم ضد انقلاب را مأیوس میکند که اگر هم امام خدای نکرده نباشد امامت ایشان هست. روز رأی گیری رأی خواهیم داد، گرچه برف باشد زیرا ما مسلمان برفی نیستیم که آب شویم. اگر باران نیز بیاید رأی میدهیم چون مقوا نیستیم. مسلمان الکی و کلکی و چپکی هم نیستیم، گفتیم خدا و امام، تا آخر هم میگوییم، خط امام را قبول کردهایم و تا آخر هم قبول میکنیم. مسلمان تنوری هستیم که شخصی آمد خدمت امام که آقا انقلاب کن، گفت چه؟ گفت هزار تا یار داری، گفت تو چه؟ گفت من هم هستم. گفت برو توی تنور، تنور هم داغ، رفت لب تنور و گفت: آقا من کاری نکردم و نشست، یک نفر دیگر آمد و گفت سلام علیکم، به او فرمود سلام علیکم، برو در تنور او صاف رفت توی تنور آتش، البته خدا آتش را بر او سرد کرد. خدا همه کاری دست اوست. همان خدایی که آتش را به ابراهیم سرد کرد. بعد این مرد نشسته بود، امام فرمود: از این هزار تا چند تایشان مسلمان تنوری هستند؟ گفت مسلمان تنوری، هیچ. ولی ایران ما ثابت کرد که مسلمان تنوری است یعنی در آتش میرود. جوان در سپاه تکه تکه شده، برادرش آمده است و میگوید من جای برادرم، میخواهم جای او خالی نباشد. هر چه جوان بسیج و سپاه و رزمندگان و عشایر شهید شود، یک برادر میآید جای او. اول در خانه یک بسیجی بود حالا در خانه میبینی برادر همه بسیجی هستند. پسرش شهید شده است، پدر جایش میآید. پیرمردی را دیدم که تا پسرهایش شهید شده خود اسلحه دست گرفته و به جبهه رفته است. این امت امت تنوری است. رأی خواهد داد ورأی خوبی هم میدهد. و چشم گیر هم رأی میدهد.
7- خلاصه بحث خبرگان
حرفهایی که زدم در 1 دقیقه خلاصه کنم.
بسم الله الرحمن الرحیم
تعیین خبرگان به بیان رسول الله برای تداوم رهبری
تیتر بحث این بود. برادران خود رسول الله نیز برای بعد از خودش که رهبری تداوم پیدا کند، خبرگانی تعیین کرد. گفتیم این نقطه را فرض کنید رسول الله، ایشان جادههای بعد از خودش را در نظر گرفت، چون پیغمبر احساس میکرد که بعد از او مردم کشمکش داخلش بیفتد و خط رهبری قاطی شود و لذا در خیابانهای بعد از خودش چند تا تابلو زد و گفت هر وقت گیج شدید پای این چراغها بایستید.
1- «فاطمه بضعه منی» فاطمه جگر گوشهی من است او حق میگوید، رضای او رضای خداست و غضب او غضب خداست، بنابر اینای مردم، بعد از رحلت من پیغمبر اگر خط تو خط شد، ببینید خط فاطمه چیست؟ و طرفدار کیست؟ فاطمه به عنوان خبره تعیین شد، او چه کسی را تعیین میکند؟
2– بعد از فاطمه، ابوذر، تو راست میگویی، قال رسول الله(ص): «أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ عَلَى ذِی لَهْجَهٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَرٍّ»(علل الشرائع، ج1، ص176) ای مردم راست گوترین مردم ابی ذر است یعنی بعد از شهادت زهرا(س) اگر خط تو خط شد، ببینید ابی ذر طرفدارکیست؟
3- قال رسول الله(ص): «یَا عَمَّارُ تَقْتُلُکَ الْفِئَهُ الْبَاغِیَهُ»(دعائم الإسلام، ج1، ص392)ای عمار هر که تو را بکشد، ستمگر است. پیغمبر این سخن را فرمود و ارتش، سال بعد در صفین سقوط کرد. یک مرتبه خط به خط شده بود و نمیدانستند که حق با کیست تا عمار شهید شد فهمیدند که حق با علی است.
4- 50 سال بعد که یزید روی کار میآید و پیغمبر برای این زمان هم خبره تعیین کرده است، که اگر خط تو خط شد، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»(إرشاد مفید، ج2، ص127) نفهمیدید که یزید رهبر است یا حسین «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» پس فاطمه(س)، ابی ذر، عمار، امام حسین(ع) اینها خبرگانی هستند که پیغمبر بیان فرمود وفرمود بعد از من در مراحل تاریخی هر که گیج شد و هر کجا پای این چراغها بایستید، مثل زوارهای امام رضا(ع) که میگویند هر کجا گم شدی سقاخانه بایست. این بیان اول.
بیان دومم این بود که آیا روحانیت خود را کاندیدا کرده است؟ ملاها، فقها، زشت است یا زیبا؟ گفتیم ریاست طلبی بد است اما جایی که انسان احساس وظیفه کند، واجب هم هست. امیرالمؤمنین(ع) یک جا میفرماید، حکومت برای من از ترشحات بینی بزغاله وقت عطسه کمتر است، اما همین امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً»(نهج البلاغه، حکمت 147) این جا علم است «إِنَّمَا مَثَلِی بَیْنَکُمْ کَمَثَلِ السِّرَاجِ فِی الظُّلْمَهِ»(نهج البلاغه، خطبه 187) من مثل لامپ و چراغ هستم و باید از نور من استفاده کنید «أَ تَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَیْرِی»(نهج البلاغه، خطبه 182) غیر از من امام لایقی سراغ دارید؟ «وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِیَهُ بِأَدْهَى مِنِّی»(نهج البلاغه، خطبه 200) خدا میداند، من سیاستم از معاویه بیش تراست. «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»(نهج البلاغه، خطبه 189) هر چه میخواهید از من بپرسید، من لیاقت دارم. «إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی»(نهجالبلاغه، خطبه 137) من بصیرت دارم، من روی جنجال و جو زدگی پیش نمیروم و دید عمیق دارم، بنا بر این مواردی داریم که امیرالمؤمنین(ع) خود را کاندیدا میکند و از نهج البلاغه مهمتر قرآن که حضرت یوسف برای مسائل اقتصادی و مسئولیت آن خود را کاندیدا میکند. اگر انسان احساس وظیفه کرد باید خود را کاندیدا کند. مورد سوم این که در بارهی خبرگان یک مثلی زدم و گفتم شباهت عجیبی است بین جمهوری اسلامی و حکومت رسول الله، در حکومت رسول الله(ص) توهین وتهمت بود به رسول الله تهمت ساحر و شاعر و مجنون زدند، به جمهوری اسلامی به ملاها گفتند: انحصارطلب، مرتجع، اُمُّل، استبداد نعلین، تهمتها پیغمبر را اذیت نکرد، ما را نیز اذیت نکرد. پیامبر را محاصره اقتصادی کردند وگفتند به پیامبر کسی آب و نان ندهد، ایران را نیز محاصره اقتصادی کردند فایده نبخشید. پیامبر را ترور میخواستند بکنند، که پیامبر هجرت کرد و موفق نشدند، بمب باران جماران نیز موفق نشد. یک روزنهی امید بود که میگفتندپیغمبر پیر شده است و خلاص است اما دیدند در غدیر خم خط رهبری ترسیم شد، الآن نیز ضد انقلاب منتظر این است که امام پیر شده است ولی مجلس خبرگان اعلام میکند که ای ضد انقلاب باید امید این که ایران دیگر دستش را در دست آمریکا بگذارد به گور ببری. دیگر شتر در خواب بیند پنبه دانه.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»