موضوع: حقّ کارگر در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (2)
تاریخ پخش: 23/01/1401
عناوین:
1- رعایت عدالت در حق کارگر
2- توجه به عاقبت کارها در برنامهریزی امور
3- تفاوت استعدادها، لازمه زندگی اجتماعی
4- تفاوت حقوق و درجات، متناسب با تلاش و کوشش
5- آفتها و آسیبهای نظام کارگری
6- کسب روزی حلال و دوری از لقمه حرام
7- هجرت به مناطق محروم، برای خدمت به مردم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
چند هفته هست که به ماه رمضان هم حالا وارد شدیم، نامهی امام سجّاد را تفسیر میکنیم، امام زینالعابدین علیه السلام. آخر ما امام زینالعابدین را به امام بیمار کربلا میشناسیم، امام خطیب. آن وقت امام درست است کربلا مریض شد، خطبه خواند، دعا خواند، اما اینها دینامیت بود. «لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلى جَبَلٍ»، اگر قرآن را بر کوه نازل میکردیم، «لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَهِ اللَّه» (حشر/ 21): اگر قرآن بر کوه نازل میشد، تکّه تکّه میشد.
آیات قرآن گاهی یک کلمه هست، کوه را سوراخ میکند. دعاهای امام سجّاد همینطور است، کلمات اهل بیت همینطور هستند، چون این کلمات از غیب است: «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى» (نجم/ 3 و 4)، پیغمبر جز از وحی صحبت نمیکند. روایت داریم آنچه امام صادق میگوید، همان چیزی است که امام باقر گفته پدرش، آنچه از امام باقر شنیدید، همان است که امام سجّاد تا میرسد به خدا. یعنی کلمات اهل بیت را برایش جایگاه حساب کنید.
1- رعایت عدالت در حق کارگر
رسالهای دارد ایشان بیش از پنجاه حق، پنجاه و چند تا هست، به نظرم. یکی از حقوق، حقّ کارگر است که داشتیم میگفتیم. حقّ کارگر در غذا خوردن، در نامگذاری، در تقسیم کار. فاطمهی زهرا سلام الله علیها کار را با کنیزش تقسیم میکرد، میگفت: «یک روز تو کار کن، یک روز من کار میکنم.» فاطمه خانم بود، دختر پیغمبر بود، فضّه کنیزی بود، اما گفت کارها تقسیم بشود. اصلاً اینها نیست. یک گوشهای از دنیا، تو یک روستایی، تو یک مسجدی، ادارهای، وزارتخانهای، پادگانی، تو یکی از این جاها سرباز عدالت را ببیند، عاشق اسلام میشود. دانشجو عدالت را تو دانشگاه ببیند، عاشق میشود. بسیاری از گرفتاریهای مردم و ناراحتیها این است که عدالت را نمیبینند. سخنش را میشنوند از امثال بنده، ولی خودش نیست.
یک جایی مهمانی بود. صاحبخانه آمد سر سفره، گفت: «آقایان تهدیگ آورند برای شما؟ تهدیگ برنج؟» یکی از مهمانها گفت: «صدایش آمد، ولی خودش نیامد، صدای تهدیگ را ما شنیدیم، ولی خودش را ندیدیم.» حالا صدای عدالت هست، خود حضرت هم فرمود، فرمود: «عدالت بیانش آسان است، عملش سخت است.» حالا.
حقّ کارگر چی هست؟ حقّ کارگر این است که کارفرمایش همه را با یک چشم ببیند.
زن خلافکاری را بردند شلّاق بزنند. عمر دستور داد، شلّاق بزنید. امیرالمؤمنین تو راه رسید، گفت: «کجایش میبرید؟» گفت: «آقا این خلافکار است، میبریم شلّاقش بزنیم.» فرمود: «خودش را شلّاق میزنید، بچّه تو شکمش چه گناهی کرده؟ این زن حامله هست، باید مراعات بچّه را هم بکنید.» یعنی حتّی زنِ زناکارِ فاسد را میخواهی تنبیهش کنی، باید مواظبِ.
2- توجه به عاقبت کارها در برنامهریزی امور
عاقبت کارها را هم باید دید. خیلی وقتها یک کاری را ما نگاه میکنیم، عاقبش را نمیبینیم. یک کتابی را دادند به آیت الله عظمای بروجردی، خواند و دید کتاب خوبی است، یک چیزی هم نوشت که این، تعریف کرد از این کتاب، تجلیل کرد از این نویسنده و کتاب. بعد آن زمان، قصّه مال پنجاه، شصت سال پیش با کم و زیادش هست، یک مجّلهی بسیار مفیدی داشت قم، به نام مکتب اسلام. به آقای بروجردی گفتند: «این مجلّه را هم ببینید.» مجّله را دید. گفت: «مجلّه هم، مجلّهی خوبی هست.» گفتند: «یک چیزی هم بنویسید که مجلّه، مجلّهی خوبی هست.» گفت: «مجلّه را نمینویسم خوب است.» گفتند: «شما فلان کتاب را نوشتی، کتاب خوبی است، خب بنویسید مجلّه هم، مجلّهی خوبی است.» گفت: «نمینویسم!» ماندند طلبهها ، فضلا! گفتند: «آقا چرا؟» گفت: «کتاب را از اوّل تا آخرش خواندم، نوشتم خوب است. این مجله را، این مجلّه مقاله خوب است، مقالهی بعد را نمیدانم چی چاپ خواهد شد. من چیزی را که نمیدانم شمارهای بعد چه چیزی چاپ میشود، من نمیتوانم این را تعریف کنم، چون اگر از مجلّه تعریف کنم، همهی شمارههایش تعریف میشود، و من این شمارهاش را پسندیدم، شمارههای بعدش را خبر ندارم.»
ببینید اینها یک مدیریتهایی هست که نمیدانم تو کتاب مدیریت این چیزها هست یا نیست. هزاران نکتهی مدیریتی تو کارهای اجتماعی است، تو کارهای خیلی عادی است.
حالا. کارفرما باید مواظب کارگرش باشد در خوراک، در پوشاک، در حتّی صدا زدن.
حالا استخدام داریم یا نه؟
3- تفاوت استعدادها، لازمه زندگی اجتماعی
قرآن یک آیه داریم، میفرماید: «وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ» (زخرف/ 32)، افراد را بعضیها را برتری دادیم. یکی طبع شعر دارد، یکی هنرمند است، یکی در بنّایی است، یکی در مکانیکی است، یکی در خیّاطی است. هر کسی خدا یک ذوقی داده و یک هنری دارد. قرآن میگوید: «رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ»، چرا؟ برای اینکه اینها همدیگر را استخدام کنند. اگر همهی مردم مثل چوب کبریت، مثل قالب صابون یکجور باشند، کسی زیر بار کسی نمیرود، تو چه کسی هستی، که به من میگویی؟ او باید بگوید من کارشناس این رشته هستم، او هم بگوید من کارشناس هستم و همه به هم نیاز داشته باشند. اگر همه کارشناس، هر کسی در یک رشته کارشناس بود و به هم نیاز داشتند، اینها جمع میشوند، جامعه تشکیل میدهند و بسیاری از رشد افراد این است که تو جامعه باشند.
انسان یک بوتهی سبز نیست، یک بوته تو بیابان خودش سبز میشود، خودش هم خشک میشود، کاری به بغلدستیاش ندارد. انسان موجودی است که اجتماعی، یعنی تنهایی نمیتواند زندگی کند و جامعه وقتی تشکیل میشود که به هم نیاز داشته باشند. وقتی به هم نیاز داشتند، دور هم جمع میشوند، این برای او مکانیکی میکند، او برای او کفّاشی میکند. پس باید تفاوت باشد.
فرق است بین تفاوت و تبعیض. این را بارها احتمالاً گفته باشم. ببینید تبعیض بد است. تبعیض یعنی چه؟ تبعیض یعنی چند تا استکان میآورند تو سینی، میگویند چایی کن، من همینطور که چایی میریزم، تو یکی چایی نمیریزم، باقیها را چایی میریزم. این را میگویند تبعیض. چون همهی استکانها را چایی ریختی، این یکی را نریختی. این را میگویند تبعیض، این کار بدی است. اما اگر همهی استکانها را آوردند، یک استکان را این صاحب استکانها، یک استکان را دمر گذاشته، این آقایی که چایی میریزد، تو استکانهایی که درش باز است رو به آسمان، چایی میریزد، این استکانی که دمر است، خب چایی نمیریزد. نباید بگویی: «آقا چرا استکان من را چاییاش نکردی؟» میگوید: «خب دمر گذاشتی!» استکانی که دمر است، چاییاش نمیکنند که.
گاهی وقتها یک کسانی صاف هستند، خدا یک چیزهایی به آنها میدهد. یک افرادی هستند چپه هستند، اصلاً فکرش بد است، زبانش بد است، نیّتش بد است، اینها مهم است. پس تفاوت یعنی چون یک استکان صاف است، یکی دمر، این استکانها تفاوت دارد، به یکی چایی میدهیم، به یکی نمیدهیم، این تفاوت طوری نیست. اما تبعیض یعنی چه؟ تبعیض یعنی با اینکه همه صاف است، این به یکی نداد، روی غرض نداد، تبعیض بد است، ولی تفاوت لازم است.
دکتر میآید تو بیمارستان، به یکی میگوید: «کباب بخور»، به یکی میگوید: «سوپ بخور.» به یکی میگوید: «اصلاً غذا نخور.» نسخههای مختلف میدهد برای بیمارهای مختلف، ولی نمیگویند: «دکتر فاسق است»، دکتر عادل است، دکتر حکیم است. معنای عدالت این نیست که همه را یکجور نمره هفده بدهیم، به همه سرم بزنیم که تو جلسه قبل هم گفتم.
خب استخدام نیاز جامعه است.
شرایط استخدام
4- تفاوت حقوق و درجات، متناسب با تلاش و کوشش
کارفرما باید بین افراد خوب و بد فرق بگذارد، تشویقی بکند برای افرادی. امیرالمؤمنین به استاندار میفرماید: «لَا یَکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِیءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَهٍ سَوَاء» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 53). خوب و بد یکجور نباشد. هر کسی، او که بهتر است تشویق بشود. به یکی باید گفت: «سرگرد»، به یکی باید گفت: «سرهنگ»، به یکی باید گفت: «سرتیپ». سابقهشان، تخصّصشان، هجرتشان، فرماندهیشان در مراکز مختلف نظامی. درجه هم باید تدریجی باشد. حدیث داریم حضرت ابراهیم اوّلین درجهای که گرفت، شد عبدالله، بندهی خدا. بعد رشد کرد، عبدالله شد نبیالله. بعد رشد کرد، شد رسولالله. بعد رشد کرد، شد خلیلالله. بعد رشد کرد، خدا به او گفت: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» (بقره/ 124): تو رهبر شدی برای همهی مردم، در همهی تاریخ. یعنی عبدالله، نبی الله، رسولالله، خلیلالله، بعد رهبری همهی بشریت در طول تاریخ.
امام صادق علیه السلام یک کارگری داشت، فرستاد دنبال کاری. کارگر رفت کار را انجام داد، یا نداد، وقتی برگشت، نیامد گزارش بدهد به امام صادق، رفت خانهشان خوابید. امام هم منتظر گزارش بود، دید نیامد. امام بلند شد رفت خانهاش، محلّش. دید خوابیده. حالا ببین کارگر و کارفرما را. امام وقتی دید کارگر خوابیده، بالا سرش نشست، یک بادبزنی هم داشت، بادش را داد، که این گرمش نشود. این کارگر یک مدّتی که شد، از خواب بیدار شد. دید اِه، امام صادق بالای سرش دارد بادش را میدهد. گفت: «آقا ببخشید.» امام صادق فرمود: «یا روز بخواب، شب کار کن، یا شب بخواب، روز کار کن. تو خوابت زیاد شده.» یعنی وقتی به کارگرش میخواهد بگوید خوابش زیاد شده، مینشیند، داد نمیزند، بادش را میدهد، او بلند میشود شرمنده میشود، بعد میگوید تقسیم کار. یک ساعتی تعیین کن، بگو: «آقا من این ساعت کار میکنم.» ساعتت را روشن کن که کمکاری نکنی.
امام رضا علیه السلام دید که تو کارگرها یک سیاهپوستی دارد کار میکند. به رئیس این کارگرها گفت: «آقا بیا، این کارگر سیاه را چندش میدهی؟» گفت: «این فقیر است، هر چی به او بدهی، راضی است.» امام عصبانی شد، فرمود: «تو از فقر ایشان سوءاستفاده میکنی، تو باید با او طی کنی.» بعد امام فرمود: «ثلاث»، اگر سه برابر مزدش را به او بدهی، ولی با او طی نکنی، باز هم میگوید من حقّم بیشتر بود. مثلاً باید فرض کنید صد تومان بدهی، ولی به او نمیدهی صد تومان، میگویی حالا شب به او یک چیزی خواهیم داد، این در طول روز که کار میکند، هی میگوید استاده چهقدر به من خواهد داد؟ تو دلش دغدغه دارد، یعنی آرامش روانی، روحی ندارد، دلگرم به کار نیست. شب هم که صد تومانش دادی، اگر هم به جای صد تومان که طی کردی، سیصد تومانش هم بدهی، باز میگوید حق من بیش از این است. اما اگر صد تومان دادی، منتها وقتی میخواهی بدهی، صد یک تومان بدهی، صد و ده تومان بدهی، صد و بیست تومان بدهی، طی کن، ولی بعد یک کمی اضافه کن.
کارگر و کارفرما
5- آفتها و آسیبهای نظام کارگری
امیرالمؤمنین میفرماید که: نمیتوانند اینها کارفرما باشند. چه کسانی؟
«الْبَخِیلُ»، آدم بخیل، چون یک؛
دوم چی؟ «وَ لَا الْجَاهِلُ»، آدم جاهل هم نباید باشد. جاهل معنایش باسواد نیست، یعنی شعور داشته باشد، چون بعضیها مدرک علمیشان بالاست، اما باز جاهل هستند؛
«وَ لَا الْمُرْتَشِی»، «مُرتَشی» یعنی کسی که رشوه میگیرد. کارفرما نباید اهل رشوه باشد؛
«وَ لَا الْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّهِ»، باید دستورات اولیای خدا را کنار نگذارد؛
«وَ لَا الْجَافِی»، جفاکار نباید باشد. (دعائم الإسلام، ج 2، ص 531)
تو این حدیث هم این گروهها میگویند در کارفرمایی معیوبند: جاهل، جفاکار، رشوهگیر.
– تجربه باید داشته باشد.
امیرالمؤمنین میفرماید: «أَهْلَ التَّجْرِبَه» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 53)، کسی را استخدام کن که تجربه داشته باشد؛
«وَ الْحَیَاءِ» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 53)، حیا داشته باشد، تو روی کارگر، کارفرما نایستد، کارفرما تو روی او نایستد؛
«مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَه» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 53)، از خانوادههای شریف باشد. خانوادهی شریف یعنی خانوادهای که ادب دارد، اخلاق دارد، محترم است.
در روایت داریم: «مَنْ غَشَّ غُش» (الکافی، چاپ إسلامیه، ج 5، ص 160)، کلک زدی، بهت کلک میزنند. و خدا جبران میکند، اگر یک کارگری و کارفرمایی به حق رفتار کند، اسم خدا جبّار است، جبّار است، یعنی جبران میکند. اگر یک خیری انجام دادید، نگویید کاش که این خیر را انجام نمیدادم.
تلویزیون جوان سربازی را آورد که مقداری طلا از یک مسافر افتاده بود، این برداشت و رفت صاحبش را پیدا کرد، به او داد. با او مصاحبه کردند. گفت: «پدرم نان حرام به من نداده.» لقمهی حرام خیلی کار میکند. امام حسین روز عاشورا هر چی صحبت کرد، هیچ کس گوش نداد. آخرش فرمود: «شکمتان از حرام پر شده.» (بحارالأنوار، ج 45، ص 8)
6- کسب روزی حلال و دوری از لقمه حرام
«مالُ الحَرام یُبینُ فِی الذُّریَّه»: حدیث داریم مال حرام روی نسلهای بعد هم اثر دارد.
کارگر سعی کند، خلاف نکند. حالا قرار گذاشته مثلاً این چاه پنج متر باشد، سر چهار متری در چاه را نبندد، بگوید: «آقا چاه را هم ساختیم، چاه را حفّاری کردیم.»
لقمهی حرام، اگر شما رزقت نباشد، با حرامخوری هم رزقت زیاد نمیشود. خیلیها هستند به هر جا میرسند، ناخنک میزنند، حق و باطل، حرام و حلال را قاطی میکنند، اینها فکر میکنند خوشروزیاند، ولی قرآن میفرماید: «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ» (زخرف/ 32)، این که خواندم قرآن بود، «نَحْنُ»: ما، «قَسَمْنا»: تقسیم میکنیم، بین اینها معیشت را. یعنی اگر رزقت کم باشد، ممکن است پول زیادی هم دستت بیاید، ولی رزقت کم است، پول تو دستت آتش میگیرد.
چند شب پیش یک جایی بودیم، یک کسی میگفت مادرم یک دعا به من کرد، آن دعا الآن مستجاب شد. گفتند: «چی؟» گفت: «بچّه بودم یک کاری کردم، مادرم گفت: «پسر جون خدا انشاءالله به جاییت برساند که ده میلیون پهلویت هیچی نباشد.» من حالا ده میلیون بردم بازار، هیچی به من ندادند. او گفت: [خندهی استاد] «دعای مادرم بود.»
گاهی وقتها آدم دارد ولی خیر نمیبیند. گاهی وقتها انسان چند تا جوان پسر دارد، از بچّههایش خیر نمیبیند. یک غریبه میآید، به ایشان خیر میرساند. «نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ» (زخرف/ 32)، داشتن دلیل بر این نیست که رزق من هم باشد. گاهی آدم دارد، اما رزقش نیست، دارد، نمیتواند بخورد. پس دارایی معنایش رزق نیست، افراد زیادی مِلک دارند، اما از گلویشان پایین نمیرود. بیایید تو این ماه رمضان و غیر ماه رمضان یک کاری کنیم، این برای ابدیّت ما باشد. نگاه کنیم چه کاری میتوانیم بکنیم. با پول است، با تلفن است، با شرکت است، با سفارش است، با تحصیل است، چه کاری میتوانیم بکنیم. هر کاری میتوانیم بکنیم، بکنیم که حسرت نخوریم. کارفرما باید مواظب باشد.
امیرالمؤمنین فرمود که یکی از شرایط کارفرما، کارگر این است که: «وَ أَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ»، طمع نداشته باشد، یعنی ناخنک به مال مردم نزند، طمع نداشته باشد، «وَ أَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَافاً وَ أَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ الْأُمُورِ» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 53)، یعنی کارها را عاقبتش را هم ببیند.
گاهی وقتها یک کاری امروز خوب است، ولی بد عاقبت است. میگوید کسی را استخدام کنید، که وقتی یک کاری را میخواهد بکند، عواقبش را هم ببیند.
7- هجرت به مناطق محروم، برای خدمت به مردم
افرادی که اهل سفر نیستند، هجرت نمیکنند، مثلاً کلّی آخوند است، بلند نمیشود برود از نجف و قم و مشهد برود یک شهر دیگر. کلّی دکتر است تو یک ساختمان، آپارتمان، هر کدام یک اتاقکی، دو تا اتاق است، کمتر و بیشتر، همین دکترها، بسیاری از دکترها یک جا جمع میشوند، آخوندها یک جا جمع میشوند، قرآن یک آیه داریم برای آنهایی که میتوانند هجرت کنند و واجب است هجرت کنند، ولی هجرت نمیکنند. بگذار من این آیه را بنویسم.
بسم الله الرحمن الرحیم
این آیه، آیهی خیلی مهمی است، خیلیها باید روی این آیه فکر کنند.
[پای تخته] کسانی که «آمَنُوا» یعنی ایمان دارند، ولی «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» هجرت نمیکنند. سواد دارد، ولی بلند نمیشود از منطقهاش برود یک جای دیگر. کسانی که «آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا»، «ما لَکُمْ» حق ندارید شما. «مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» کسانی که ایمان دارند ولی هجرت نمیکنند، «ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ» (انفال/ 72) حق ندارید شما ولایت داشته باشید، هیچی.
ولایت سه تا معنا میتواند داشته باشد:
1- محبّت، حق ندارید ولایت داشته باشید، یعنی حق ندارید اینها را دوست داشته باشید. اینها را دوستشان نداشته باشید؛
2- یا ولایت یعنی حکومت. کسانی که اهل هجرت نیستند، پُست حکومتی به آنها ندهید؛
3- یا میشود ولایت به معنای کمک.
پزشکها باید یک طرحی را بگذرانند، باید بروند یک منطقه، خب این یک کار خوبی است. نباید یک جایی باشد که وفور نعمت باشد، یک جا نباشد. جمهوری اسلامی برای تقسیم پنیر و کره و کود شیمیایی که نیست که، باید همه چیز تقسیم بشود. بگویند آقای قرائتی حواست را جمع کن، اگر میخواهی در تهران زندگی کنی، سالی بیست روز، سالی سی روز باید بروی در یک جاهای پرتی، جایی که روحانی ندارد.
حالا. کارفرما.
– سر زدن، بازرسی
ما سه رقم بازرس داریم تو اسلام، این را هم بگویم برایتان. یکی میگوید که بازرس عمومی. یعنی همهی مردم خلاف دیدند گزارش بدهند. خدا رحمت کند شهید رجائی را، آن زمان اوّل انقلاب سی و پنج میلیون جمعیت داشت، میگفت: «سی و پنج میلیون بازرس است.» اینکه همه مردم، خلاف دیدی نگو به من چه، خلاف دیدی به مسئولش گزارش بدهید. این بازرس عمومی، همهی ملت باید بازرس باشند. امر به معروف و نهی از منکر یعنی همهی ملّت بازرس هستند، به خوبیها سفارش میکنند، از بدیها جلوگیری میکنند.
یک بازرس داریم که نه، عمومی نیست، پول میگیرد، کارمندِ وزارتِ اطّلاعات است، «وَ ابْعَثِ الْعُیُون» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 53) ، «وَ ابْعَثِ الْعُیُون» یعنی افرادی را بکار برای این کار، معیّن کن با حقوق و مزایا.
بعضی وقتها هم بازرس خصوصی است که رئیسجمهوری، رهبری، کسی یک بازرس ویژه میفرستد، میگوید: «برو اوضاع را ببین، بیا به ما بگو.» این را میگوید: «عَینی»، «عَینی» یعنی بازرس ویژه.
پس «عُیون» داریم، یعنی بازرس حقوقبگیر. «عَینی» داریم، یعنی بازرس ویژه، یکی «بَلَغَنِی» (نهجالبلاغه، صبحی صالح، نامهی 63، 70 و 71)، «بَلَغَنِی» هم داریم تو کلمات، یعنی به من گزارش دادند. سه تا کلمه تو روایت هست: «بَلَغَنِی، عُیُون، عَینی».
«بَلَغَنی»، گزارش مردمی. «عُیُون» یعنی بازرسِ کارمندِ وزارتِ اطّلاعات. «عَینی»: یعنی بازرس ویژه.
خدایا یادمان بده وظیفهمان چی هست، توفیق بده عمل کنیم. یادمان بده، وظیفهمان چی نیست، توفیق بده، دوری کنیم. ما را در فهم وظیفه سردرگم نکن. آن چه در ماه رمضان و غیر ماه رمضان برای خوبها مقدّر میکنی، به آبروی همان آدمهای خوب، همهی آنها را برای همهی ما مقدّر بفرما.
«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»