موضوع: حقوق، حق اجتماع (9)
تاریخ پخش: 77/04/25
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
1- حقوق
بحث در هفته ای پخش میشود که هفتهی نیروهای انتظامی است. در محضر مبارک برادرانی هستیم که در نیروی انتظامی خدمت میکنند و همچنین در خدمت برادرانی روحانی هستیم که در عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی خدمت میکنند. موضوع بحثمان «حقوق اجتماع » ا ست، یکی از حقوق اجتماعی، مسئلهی امنیت ا ست. ما چهار رقم امنیت داریم:
1- امنیت اجتماعی
2- امنیت فکری
3- امنیت مالی
4- امنیت جسمی (بدنی)،
هریک از اینها ممکن است چند شاخه هم بشوند. اسلام به مسئلهی امنیت، خیلی عنایت دارد؛ آدم وقتی یک آیه ای را بررسی میکند میبیند که چقدر بار دارد. اگر از من و شما بپرسند که: بهترین آیه درمورد اهمیت علم چیست؟
آیه: «هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ» (زمر/9) آیا آنان که میدانند با آنان که نمیدانند برابرند؟! یا میگوییم: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ» (فاطر/28). ما اینها را بلد بودیم. اما من یک آیه ای پیدا کردم که از همه آیات قرآن (درمورد علم) سَر است (به نظر من) و آن این که: یکی از پیغمبرها به نام حضرت عُزیر(ع) از جایی میگذشت، یک قریهی مخروبهای دید. گفت: خدایا! این قریهی مخروبه که مردمش همگی مردهاند، چطور بعد از مردن، اینها را دوباره زنده میکنی؟! قرآن میفرماید: «أَوْ کَالَّذی مَرَّ عَلى قَرْیَهٍ وَ هِیَ خاوِیَهٌ عَلى عُرُوشِها قالَ أَنَّى یُحْیی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عامٍ ثُمَّ بَعَثَهُ قالَ کَمْ لَبِثْتَ قالَ لَبِثْتُ یَوْماً أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ قالَ بَلْ لَبِثْتَ مِائَهَ عامٍ فَانْظُرْ إِلى طَعامِکَ وَ شَرابِکَ لَمْ یَتَسَنَّهْ وَ انْظُرْ إِلى حِمارِکَ وَ لِنَجْعَلَکَ آیَهً لِلنَّاسِ وَ انْظُرْ إِلَى الْعِظامِ کَیْفَ نُنْشِزُها ثُمَّ نَکْسُوها لَحْماً فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلى کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ» (بقره/259) «مَرَّ عَلى قَرْیَهٍ» از کنار دهی عبور کرد که سقفش ریخته بود، پایهها و ستون هایش هم ریخته بود، گفت: خدایا چطور این مرده ها را زنده میکنی؟! خدا میفرماید: میخواهی بفهمی؟! بسم الله «فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَهَ عامٍ» (ای پیغمبر! اگر میخواهی بفهمی که من چطور مرده ها را زنده میکنم باید صد سال بمیری. خداوند در همانجا آن پیغمبر را مرگش داد. اُلاغی را هم که او سوارش بود، مرگش داد. مقداری هم غذا همراه او بود. قرآن میفرماید: «ثُمَّ بَعَثَهُ» بعد از صد سال آن پیغمبر را مبعوث کرد. او با خودش گفت: به نظرم یک نیم روزی یک، یک روزی خواب بودم. فرمود: نه خیر، صد سال پیش تو مردی. حالا نگاه کن به اُلاغت، آن اُلاغی که قطعه قطعه شده، یک مرتبه اُلاغ درست شد و شروع کرد به أر أر کردن. بعد فرمود: حالا به غذایت نگاه کن! (معمولاً غذا بعد از نصف روز یا یک روز از بین میرود.) ببین! غذایی که مال صد سال پیش است، سالم ا ست! پس من خدایی هستم که اگر بخواهم میتوانم غذایی را که یک روزه خراب میشود، صد سال نگه دارم. و اُلاغی که یک همچنین استخوانهای درشتی دارد، استخوانهای سفتش را پوک میکنم؛ من دیدم که این آیه برای این خوب ا ست: برای فهمیدن یک مطلب، ارزش دارد که انسان، صد سال بمیرد.
یا مثلاً راجع به «اختلاف» تا مسئلهی «وحدت» پیش میآید میگویند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آلعمران/103) این قبول ا ست. اما آیا فقط همین را داریم؟ یک آیه برای وحدت داریم که خیلی مهم ا ست. حضرت موسی رفت سی روز مناجات کند، سی روزش تمام شد و تمدید شد برای چهل روز، برگشت و دید هنرمندی (مجسمه سازی) گوسالهای ساخته، درون گوساله را جوری ساخته که با حرکت باد، از آن صدا بلند میشود و مردم دور گوساله جمع شدهاند و گوساله پرست شدهاند! از کوه طور که برگشت عصبانی شد وقتی دید همه زحمت هایش از بین رفته. زلفهای برادرش را گرفت (پیداست که پیغمبر زلف داشته است «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخیهِ یَجُرُّهُ إِلَیْهِ» (اعراف/150) اینکه میگویند: کشید، پیداست زُلف داشته است). زلفهای برادرش را کشید و گفت: چرا گذاشتی مردم گوساله پرست شدند؟! تو برادر من و قائم مقام من بودی چرا گذاشتی مردم منحرف شوند. گفت: «إِنِّی خَشیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنی إِسْرائیلَ» (طه/94) (آیهی وحدت): من ترسیدم که برگردی بگویی بین بنی اسرائیل تفرقه انداختی!! من خواستم جلوی آنها را بگیرم، بعد دیدم کشمکش میشود، دعوا میشود، تو خواهی گفت امت واحده را اختلاف انداختی؟ من هم دیدم یک عده گوساله پرست شوند بهتر از این است که خداپرست باشند و وحدتشان از بین برود. این آیه خیلی برای وحدت خوب است.
2- امنیت در آیات قرآن
قربان قرآن بروم. کسی که با قرآن آشنا شود لازم نیست هیچ کتابی را مطالعه کند. من الان حدود 20 سال است که در تلویزیونم، 98 درصد مطالعهام قرآن است. هرچه میخواهید در قرآن آمده است. راجع به امنیت: میفرماید اگر کسی امنیت را به هم بزند (گرچه با ارعاب) باز هم مفسد فی الارض است: «إِنَّما جَزاءُ الَّذینَ یُحارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً أَنْ یُقَتَّلُوا أَوْ یُصَلَّبُوا أَوْ تُقَطَّعَ أَیْدیهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلافٍ أَوْ یُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ ذلِکَ لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی الْآخِرَهِ عَذابٌ عَظیمٌ» (مائده/33) کیفر کسی که با خدا محاربه میکند… آنوقت در فقه داریم: حتی اگر کسی چاقو بگیرد بالا ولی نکشد، همین چاقو و کُلت و… نشان دادن، همین که با نشان دادن اسلحه کسی را بترساند، او هم مفسد فی الارض است. مفسد فی الارض هم درجه دارد و احکامی دارد (چهار تا کیفر برایش آمده است: «أَنْ یُقَتَّلُوا» اعدام، «یُصَلَّبُوا» دار آویختن، نفی بلد، تبعید و…)
مسئلهی امنیت مسئلهی مهمی است و همه نیروهایی که به نحوی مسؤول امنیت هستند (ارتش و سپاه و بسیج و…) اینها در همه عبادتها شریک هستند. یعنی اگر هجده میلیون بچه درس میخواند برای این است که مملکت امن است. اگر ناامنی باشد هیچ مادری اجازه نمیدهد بچه اش مدرسه برود. اگر مردم میخوابند، اگر کار میکنند، اگر درس میخوانند و… همه اینها در سایهی امنیت است. بنابراین هرکس امنیت را به وجود آورد در همه اجرها شریک است. اگر شغل را اینگونه حساب کنیم دلمان خوش میشود. و گرنه اگر بگوییم: ما حقوق مختصری داریم. مثل حقوق سایرین، حقوق کم است. نمیدانم بگویم یا نه. الان بازار هم چنان تقّ و لق شده که آنها هم هجده شان گرو نوزده شان است! الان همه با هم غصه میخوریم. یک وقت بازاری ها به اداره ها روی می آورند و یک وقت هم ادارهایها روی می آورند به کار آزاد الان معلوم نیست کی به کی بند شود چون همه وضعشان ناجور است. انشاءالله که خوب میشود. یک بچهای گریه میکرد، یکی از دوستانمان از آنجا میگذشت دید آن بچه گریه میکند، گفت: چی میخواهی؟ گفت: میخواهم زنگ خانه را بزنم، دستم نمیرسد. گفت بچه جان! غصه ندارد که، من زنگ را میزنم. گفت: نه، میخواهم خودم بزنم! او میگفت: دیدم بچه خیلی ناراحت است، گفتم عیبی ندارد، بغلش کردم و گفتم: خودت زنگ را بزن. آن بچه زنگ را زد و گفت: حالا بیا با هم فرار کنیم؛ اگر یک جوان از یک بلندی بیفتد میگوید: آخ سرم، آخ کمرم! و… اگر یک پیری از بلندی بیفتد میگوید: آخ همه بدنم!! الان همه اینگونه هستند. از حقوق طلبههای قم گرفته (که حقوق بالاترین طلبه های قم 35 تومان است) تا معلمین و نیروی انتظامی و… خوبی به این است که همه با هم باشیم. البته یک مقدار هم فقر، فقر تلفیقی است. یعنی مثلاً فرض کنید که میگوید: وای! چه خاکی بر سرم کنم؟ گفتم: مادر چِته؟! گفت: نتوانستم برای دخترم کمد بخرم! گفتم: خوب لباس هایش را تا کند در یک پارچهی سفید تا وضعش بهتر شود و بخرد. فکر میکنند نداشتن کمد فقر واقعی است! نه آقا فقر خیالی است. ما یک سری فقر واقعی داریم که الحمدلله در ایران کم است! یک سری هم فقر خیالی داریم که همه فقیرند. آن کسی هم که 10 میلیون جهیزیه میدهد بازهم حرص میخورد! حالا مثلاً یک عدد از بشقاب ها شکست! حالا مگر آیهی وحدت داریم که بشقاب باید شش عدد باشد؟!
3- امنیت اجتماعی
راجع به امنیت اجتماعی، اسلام خیلی برنامه دارد. یک نامه ای است در نهج البلاغه که آنرا برایتان میخوانم. این نامه مال پلیس است. اگر قوهی قضاییه به شما گفت: برو فلانی را دستگیر کن. میفرماید: حق نداری کسی را بترسانی. نهج البلاغه در نامهی 25 به مأمور جلب زکات میفرماید: «انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِهِ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْیَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِیَّهِ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَکَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَیْرِ أَنْ تُخِیفَهُ أَوْ تُرْعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا آتَاکَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّهٍ فَإِنْ کَانَتْ لَهُ مَاشِیَهٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَکْثَرَهَا لَهُ» (نهجالبلاغه/نامه25)؛ تو که میروی زکات بگیری، با تقوی حرکت کن. «وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً» هیچ مسلمانی را نترسان. آیا میشود کسی را زد؟ اگر زن و مردی زناکار بودند اسلام میگوید: حق داری (اگر جرمشان ثابت شد) شلاقشان بزنی، اما حق نداری بگویی: «خاک بر سرت کنم»؛ به تو چه؟! جرم کرده تو شلاقش بزن، بقیه مسایل به تو ربطی ندارد.
با کمال تأسف، ما وقتی یک کاری انجام میدهیم، اگر گفتند: کلاه بیاور، میرویم و« سَر» هم می آوریم! ما با کمال تأسف اینگونه هستیم! این چیزها در جمهوری اسلامی هم هست! مجرم را اگر میخواهید بزنید، خب بزنید! اما نروید درِ دکّانِِ پدرش بزنید. غیر از اینکه مجرم را شلّاق میزند، پدرش هم در بازار سقوط میکند! اینکه درِ دکان پدرش میزند این در کجای آیه وحدت آمده است؟ وقتی میخواهد بزند این شلاق را دور سرش میگرداند و کیف میکند! این کار از کجا آمده؟! وقتی میزند میخندد! این خندیدنش از کجاست؟ اینها هم کارهای اضافی هستند. ما باید غصه بخوریم که چرا او مبتلا شده است؛ کسی را نباید ترساند. حدیث داریم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «مَنْ نَظَرَ إِلَى مُؤْمِنٍ نَظْرَهً لِیُخِیفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّه» (کافی/ج2/ص368) اگر کسی مؤمنی را بترساند، خدا او را روز قیامت میترساند؛ آقا! حیوان را نمیشود ترساند. حدیث داریم: روبروی یک گوسفند، گوسفند دیگری را سر نبُر. به همان مقدار شعوری که دارد، موقع نگاه کردن، زجر میکشد. فقه ما میگوید: اگر گوسفندی را با شیشه بکشی گوشتش حرام میشود. باید با آهن باشد. برای اینکه شیشه او را زجر کش میکند.
حدیث داریم: اگر دیدید یک مرغی خواب است، بگذارید بیدار شود و بعد سر او را ببرید. سراغ مرغ خوابیده نروید. علت اینکه میگویند گوسفند را ذبح کنید این است که گوسفند راحتتر جان میدهد. دو تا رگ دارد، یک نای و یک مری؛ این چهار تا را میبریم. و جان میدهد. اما میگویند: شتر را نحر کنید. چرا؟ برای اینکه اگر میگفتند، شتر را هم مثل گوسفند بکشید، هم پدر قصاب در میآمد وهم پدر شتر. گردن شتر مثل درخت است مگر میشود آن را برید؟ و لذا در گردنش گودی دارد که نزدیک قلبش است. گفتهاند: سیخچه را بزن به گودی، زود این سیخچه به قلب میخورد، خون بیرون میآید و شتر به راحتی جان میدهد؛ «وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَیْهِ کَارِهاً» اگر کراهت دارد که به سرزمینش وارد شوی، وارد نشو. البته این مسایل برای آدمهای عادی است. یک وقت یک مجرم است، حساب یک مجرم فرق میکند. ما گاهی مسلمان را هم باید بکشیم.
در اسلام داریم: اگر با کفار دارید میجنگید، کفار هم به یک مشت مسلمان مزدور پول داده اند و آنها را در صف اول قرار داده اند. تا اگر گروه مسلمان حمله کردند نتوانند مسلمان را بکشند و به این ترتیب پیروز شوند. اسلام میگوید: این صفِ مسلمانها را هم درو کن تا دستت به کفار برسد. جایی که یک مسلمان برای کفار سپر شده حسابش جداست؛ «وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَکْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِی مَالِهِ» بیش از حق خدا، حق نداری از کسی بگیری. «فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَیِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِم» وقتی وارد یک قبیله ای شدی در خانهی کسی نخواب. چون خانهی هرکس که بخوابی، فردا که از مردم زکات میخواهی، خواهند گفت: دیشب خانهی فلانی بوده، او پرش کرده! برو توی یک هتلی، مسافرخانه ای، چشمهی آبی و… یعنی از جاهای عمومی استفاده کن. این سفارش برای ما آخوندها هم هست. بنده اگر در مغازهی یک تاجر نشستم، خواهند گفت: قرائتی طرفدار سرمایه دارهاست! تنها جایی که آخوند بنشیند مشکلی ندارد، مغازهی کتاب فروشی است. هر جای دیگر برود یک حرفی به او میزنند. جاهایی که آدم متهم میشود نباید پا بگذارد. به ما سفارش کردهاند: البته این را نمیگویم که نشستن در دکّان تاجر گناه و تاجر آدم بدی است، ولی بالاخره ترکشش شما را هم میگیرد. حداقل یک توقعی بالا میرود.
بعد میفرماید: ای مأمور من، تو که میروی زکات جمع کنی «ثُمَّ امْضِ إِلَیْهِمْ بِالسَّکِینَهِ وَ الْوَقَارِ» خیلی با آرامش برو. یادم نمیرود، وقتی که یک نفر را میخواهند بگیرند، با ماشین دنبال او میکنند وقتی میایستند، هر چهار در ماشین با هم باز میشوند. طرف جا میخورد! علامت مؤمن این است: «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً» (فرقان/63) آرام راه برود. اگر مریض است طوری نیست. اگر زن زائو میبردید عجله دارد، اما برای چلوکباب که این همه عجله لازم نیست. باید حرکت، آرام باشد.
در نهج البلاغه داریم: آرام برو، «حَتَّى تَقُومَ بَیْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَیْهِمْ» سپس بایست و به آنها سلام کن. «وَ لَا تُخْدِجِ التَّحِیَّهَ لَهُمْ» بخل نکن، احوالپرسی کن. گپ بگیر. ما برخی وقتها میگوییم: اگر احوالپرسی کنیم لوس میشوند! من تیمسارم، سرلشکرم، آیهی الله هستم! پهلوی یک سرباز صفر که نمیشود غذا خورد! هرکس یک شأنی دارد. اینها شأنهای خیالی هستند. امام رضا(ع) بلد نبود که با بردههایش غذا میخورد! امام رضا(ع) با بردههایش غذا میخورد! مردم به این مسایل حساس هستند. با اخویم رفتیم یک شهری تا از یک مغازه چیزی بخریم. اخوی من کت و شلواری بود، رفتیم آنطرف خیابان ایستاد. میگفت: مردم ایستاده بودند و به هم میگفتند: قرائتی آمده آنطرف خیابان چیزی بخرد. بایستیم و ببینیم که در ماشین را خودش باز میکند یا پاسدارش؟! اگر پاسدارش در را برایش باز کرد پیداست او هم شاه شده، منتها شاه عمامه به سر! بله، یک وقت طرف پیر است، باید زیر کتفش را هم گرفت. تو که جوانی، خودت در را باز کن. یک وقت آدم، خیلی سرش شلوغ است، باید تلفن چی داشته باشد، اما کسی که در روز دو تا تلفن به او میشود، تلفن چی نمیخواهد. برای یک بار مردن که هرکس برای خودش یک تابوت نمیخواهد. برای نیم کیلو آرد که کسی نانوایی باز نمیکند.
اداهای زمان شاه را در نیاوریم؛ یک قالی برای امام (ره) آوردند و گفتند: بافنده اش گفته: آن را امام (ره) برای نماز زیرش پهن کند و نمازهایش را روی آن بخواند. حاجی عیسی (خادم بیت امام (ره)) میگفت: قالی را انداختیم زیر امام (ره)، امام (ره) آمد نماز بخواند، گفت: جمعش کنید؛ یک جای دیگر گفته بودند: آدم همینطوری شاه میشود. اول در را برایش باز میکنند، بعد برایش احترام میگذارند. بطوری که اگر یک روز خلاف آن اجرا شود ناراحت میشود. پیغمبر اسلام(ص) روز فتح مکه سوار الاغ بی پالان بودند. یکی گفت: آقا! در شأن شما نیست! حضرت فرمود: این الاغ خیلی قوی است، بیا توهم سوار شو! از آرزوهای من این است که بتوانم در تهران سوار موتور شوم. البته گاهی سوار میشوم (خیلی کم) ولی زجر میکشم، چون من با یک موتور ارزان قیمت میتوانم مشکلم را حل کنم. اگر موتور سواری و دوچرخه سواری باب شود هم در بنزین صرفه جویی میشود وهم در وقت و هم از آ لودگی هوا کم میشود. ترافیک هم کم میشود. اگر دوچرخه سواری باشد لازم نیست تربیت بدنی زمین درست کند، هرکس پا میزند و ورزش طبیعی میکند؛ «ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللَّهِ أَرْسَلَنِی إِلَیْکُمْ وَلِیُّ اللَّهِ وَ خَلِیفَتُهُ لآِخُذَ مِنْکُمْ حَقَّ اللَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ» من نمایندهی ولی خدا هستم، آمده ام حق خدا را بگیرم. (همه، رنگ الهی است.) اگر حق خدا باشد، طرف با اخلاص میدهد. وقتی به یک آیهی الله پول میدهند دستش را هم میبوسند. چون میدانند که او نمایندهی رسول خداست و اضافه هم نمیگیرد. و لذا خودش حساب میکند بدون اینکه کسی بالای سرش باشد، خودش خمس و زکاتش را حساب میکند، بعد هم آن را به آیهی الله میدهد، دستش را هم میبوسد. چون ایمان دارد. اما اگر ایمان برود و قانون بیاید، طبق قانون هرچه بتواند دفترها را بالا و پایین میکند، رنگ وبا رنگ میکند. دفتری که نشان ادارهی دارایی میدهد یک دفتر است، دفترِ واقعیاش یک دفتر دیگر است. کتاب چاپ میکند 20 هزار تا و برای اینکه مالیات ندهد مینویسد: تیراژ 5 هزار تا! هزار و یک رقم کلک میزند! نباید اینطور باشد. باید حساب کنیم این حق خداست، این هم ولی خداست، این هم نظام الهی است. اگر نظام الهی شد، همه به هم با برادری نگاه میکنیم. بعد میفرماید: «فَهَلْ لِلَّهِ فِی أَمْوَالِکُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِیِّهِ» از آنها بپرس: شما زکات دارید؟ «فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا» اگر گفت: ندارم، نگو که دروغ میگویی. اطمینان کن به حرفش. از او بازپرسی نکن (آقا! ایشون کیست؟ او همسرم است. آن یکی کیست؟ آن پسر عموی من است.) این کار معنا ندارد. آیا لازم است تجسس کنی؟! اگر یکی گفت: این همسرم است ولش کن. میگوید ممکن است همسرش نباشد؛ نه خیر ممکن است همسرش باشد و تو اشتباه میکنی. یک چیزی به شما بگویم: اگر 5 مجرم از زیر دست ما در برود خدا راضیتر است که پنج تا آدم بیگناه را احتیاطاً اذیت کنیم. احتیاطاً چند نفر را بگیریم تا پنج تا مجرم را شناسایی کنیم!!؟
از مقام معظم رهبری سؤال کنید که کدام بهتر است. بگویید: آقا! اگر ما طبق آیهی وحدت عمل کنیم، ممکن است (با حسن نیت) پنج تا خلافکار از زیر دستمان در روند، اما ما احتیاطاً همه را الّاف میکنیم! با این احتیاط ها کلی مردم اذیت میشوند. بله یک مسایلی که مربوط به اصل نظام است، (صدها هزار شهید و جانباز و اسیر) به یک نفر اجازه داده نمیشود هر کاری دلش خواست بکند. یک چیزهایی مثل نظام، ولایت فقیه، انقلاب، استقلال، آزادی و… اینها اصول کلی هستند. اما اگر یک جوانی با خانمی صحبت میکرد، اگر گفت: همسرم است، ولش کنید. نگویید: شناسنامه ات را ببینم! آیا ما مأموریم این کار را بکنیم؟ من چند تا از کارهای شما را مینویسم که خیلی سنگین هستند (گرچه خیلی هم ثواب دارند).
4- چند نمونه از حقوق اجتماعی
امر به معروف: شما بهتر از ما میتوانید این کار را بکنید. تمام کارهای شما معروف است. (آقا آهسته! آقا اینطور نکن، گردش به چپ نکن؛) تمام این دستورهایی که میدهید ثواب دارد. اینطور نیست که فقط قانون باشد. تمام کارهایی که شما برای حل مشکل مردم میکنید (حتی وقتی که میگویید: از این طرف برو) ثواب و صدقه هستند. حدیث داریم: اگر شخصی در جاده بایستد و شخصی از او راه را بپرسد و او هم نشان دهد، همین راهنمایی شما ثواب صدقه دارد. (ارشاد گمراه): همین که یک نفر را به محل میرسانید. تمام این کارها ثواب دارد؛ (آبروی مردم) دست شماست، مواظب آبروی مردم هم باشید (احترام به شخصیت دیگران)، (افشا گری): آیا اگر شما چیزی فهمیدید لازم است همه را با خبر کنید؟
یکی از گناهان بزرگ روزنامهها این است که یک مسئلهی جزیی را در روزنامه مینویسند! خدا میداند در روز قیامت برای این نویسندهها چه خبر خواهد بود! اگر یک جا یک حادثهای رخ داد (یک کار زشت و فحشاء)
«إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَهُ» (نور/19) لازم است همه بدانند؟! آیا میشود کسی را استیضاح کرد؟ میشود هر چیزی را در روزنامه نوشت؟
ادب: از برکات جمهوری اسلامی رشد زیاد ادب است. در زمان شاه در پادگان حرف های خیلی بدی بعضی ها میزدند. بیت المال…
مسئلهی بهداشت خیلی مهم است. علی ابن ابی طالب(ع) در جبهه تشنهاش شد، اشاره کرد آب بیاورند. آب آوردند، تا خواست بخورد برگرداند. گفتند: آقا! چرا نخوردید؟ فرمود: این ظرف تَرَک دارد، چیزی که ترک دارد لا به لایش چرک میرود و بیرون نمیآید و آب را آلوده میکند. گفتند: آقا! اینجا میدان جنگ است! فرمود: علی در میدان جنگ هم کاری خلاف بهداشت نمیکند. (تشخیص هویت): در قرآن راجع به جرم شناسی آیه داریم. میدانید چه آیهای است؟ زلیخا عاشق یوسف(ع) شد و درها را بست. یوسف(ع) فرار کرد. زلیخا پیراهن یوسف(ع) را گرفت و پاره شد. لبِ در آقا دید! گفت: به به! چشم مرا دور دیدهاید؟! داریم: «وَ إِنْ کانَ قَمیصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَ هُوَ مِنَ الصَّادِقینَ» (یوسف/27) ببین پیراهنش از کجا پاره شده؟ اگر پیراهنش از عقب پاره شده، معلوم میشود که یوسف(ع) داشته فرار میکرده و زلیخا پیراهنش را پاره کرده. اگر پیراهنش از جلو پاره شده…؛ این آیهی جرم شناسی است.
خشونت: خشونت بجا و خشونت نابجا.
منافقین: ما دو رقم منافق داریم: منافق بی آزار و منافقِ موذی. منافق بی آزار را وِل کنید. «وَ یَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» (توبه/61) منافقین میآمدند میگفتند: پیغمبر(ص) سراپا گوش است! آدمِ ساده لوحی است، هرچه بگویی قبول میکند!! «قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَکُمْ» بگو: من گوش هستم، گوش برای شما بهتر است. کاری به آنها نداشته باش. ولی یکجا میفرماید: «وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ» (توبه/73) خیلی با آنها خشن باش. یعنی منافقین هم درجه بندی دارند. خلاصه اینکه هر چیزی یک کدی دارد. با هرکس باید یک جوری رفتار کرد.
میگویند: یک نخست وزیری بود، یک برادری در روستا داشت، آن زمان مثل الان نبود که روستا به شهر وصل باشد. ممکن بود که یک روستایی به عمرش شهر را ندیده بود. برادر نخست وزیر هوس کرد به شهر بیاید. نخست وزیر هم هرچه تلاش کرد جلو او را بگیرد نتوانست. گفت: من باید بیایم آنجا را ببینم. بالاخره از روستا حرکت کرد و به شهر رسید. شاه هم آمد دیدن برادر نخست وزیر و یک سیب به او داد. برادر نخست وزیر هم آن سیب را با دم و پوست خورد! نخست وزیر خیلی ناراحت شد و گفت: گفتم نیا آبروی مرا بردی! گفت: مگر چی شده؟! گفت: وقتی شاه به تو سیب را داد چرا آن را خوردی؟! گفت: باید چه میکردم؟! گفت: آدم خم میشود، میگیرد، بو میکند، بر پیشانیاش میگذارد و در جیبش میگذارد. گفت: باید، یک بار دیگر، در بازدید روم، شاه یک قاشق عسل به او داد. قاشق را گرفت و بو کرد و بر پیشانیاش گذاشت، بعد هم در جیبش گذاشت!! باز خراب کرد.
حتی تحصیل کرده های ما هم گاهی قاطی میکنند. چند وقت پیش دیدم عده ای میگویند: وای اگر… حکم جهادم دهد! حکم جهاد برای چی؟! من و تو دوتا برادریم، هر کدام یک جوری فکر میکنیم، آیا باید همدیگر را بکشیم؟! آیا من یا تو آمریکایی هستیم؟! اینها ادا درآوردن است. ما در مقابل سلام میگوییم: « وای اگر خمینی حکم جهادم دهد. »
من میگویم: این روزنامه حق نوشته، تو میگویی: آن روزنامه حق نوشته. این که دعوا ندارد. دوتا طرفدار روزنامه که حکم جهاد نمیخواهد. حتی گاهی از خودی هم سیلی خوردیم نباید چیزی بگوییم، چون خودی است. یک آیه در این مورد داریم: حضرت آدم(ع) دو پسر داشت به نامه ای هابیل و قابیل. قابیل به هابیل گفت: تو را میکشم! هابیل گفت: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمینَ» (مائده/28) اگر دستت را بلند کنی تا مرا بکشی، من تو را نمیکشم؛ یعنی اگر طرف خودی است او را تحمل کنیم. حالا ما از کجا بفهمیم که طرف خودی است یا بیگانه؟ یک خط کش در قرآن است، میفرماید: طبق این خط کش متر کنید. هرکس طبق این خط کش بود خودی است. هرس میخواهد در خبرگان، مجلس، و هر گروهی وارد شود، وارد شود، اما باید طبق این باشد. «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ» (توبه/50) اینها بیگانه اند، بیگانه چه کسی است؟ علامت بیگانه این است که اگر به شما خیری رسید ناراحت شود. خیر چیست؟ سلامتی امام(ره)، سلامت رهبر، بالا بودن قیمت نفت (خیر اقتصادی)، باران بوقت، پیروزی رزمنده ها، اختراع و اکتشاف دانشجویان، تسخیر لانهی جاسوسی،… اگر تمام خطوط سیاسی جمع شوند، میفهمیم که هیچکدام از آنها از موارد فوق ناراحت نمیشوند. اگر بگویم: رهبر سلامت است، خواهند گفت: الحمدلله، قیمت نفت بالا رفته، خواهند گفت: الحمدلله. چون همه خودی هستند. این ملاک ماست. الان اگر اقتصاد ما خوب باشد آمریکا ناراحت میشود. اگر قوای مسلح ما اسلحهی جدیدی بسازند، آنها ناراحت میشوند. اگر ما در مسابقات فوتبال برنده شویم، آمریکا ناراحت میشود. اگر در مسابقات فیزیک و شیمی و ریاضی و… برنده شویم، ناراحت میشوند. همه کسانی که با بالا رفتن پرچم ایران شاد میشوند خودی هستند. با کسی برخورد کنید که راضی نباشد به جمهوری اسلامی خیری برسد.
خودی ها هم درجه بندی دارند. در مسجد چند رقم آدم پشت سر آقا نماز میخوانند. یک کسی فقط می آید نماز میخواند و میرود. (او را قبول دارد در حد اقتدا کردن به او) این خودی است. یکی نماز میخواند، خمسش را هم میدهد. این خودیتر است. یکی علاوه بر خمس واجب، افطاری هم میدهد. این هم خودیتر است. یکی هم اگر برف بیاید، میرود و به حاج آقا میگوید: آقا! اگر شما پسر ندارید من حاضر هستم برف های خانهی شما را پارو کنم. کمک هم میکند. مقدار ارادتها فرق میکند. اما همه آنها پشت سر آقا نماز میخوانند. همین مقدار بس است که آقا را موثق و عادل میدانند. ما باید به قیمت تعاونی حساب کنیم تا همه مشتری شوند. نگوییم که: چون این آقا دست آقا را بنویسید پیداست که مخالف است! نه آقا! او دست آقا را بنویسد ولی او را دوست دارد. مگر هر کسی به شما عیدی نداد شما را دوست ندارد! اگر کسی مرا قبول نداشت نباید بگویم: مرگ بر ضد ولایت فقیه. او تو را قبول ندارد، دیگری را قبول دارد. پس او بی دین نیست. باید مواظب باشیم که عقربک آمریکا کجاست؟ با خلوت شدن نماز جمعه آمریکا خوشحال میشود. اگر بگویند: نماز جمعهی جمهوری اسلامی خلوت شده! کسی که شاد میشود خودی نیست، آن کسی که خودی است میگوید: متأسفیم، ای کاش اینطور نمیشد. و او ممکن است خودش هم نماز جمعه نرود. کسی هم که به هر دلیلی نمیآید ولی از خلوت شدن نماز جمعه ناراحت میشود، خودی است. چون غصه میخورد. کسی که از خلوتی نماز جمعه شاد میشود او خودی نیست.
عزیزان سعی کنیم معیارها و ملاکها را بشناسیم. تحت عنوان حماسه، تحت عنوان انقلاب و قاطعیت، کارهایی نکنیم که خلاف قانون باشد؛
مسألهی رشوه: ممکن است اسم رشوه را عوض کنند و بگویند: هدیه. اگر اسمش شد هدیه حرام نیست؟! شخصی به من تعریف میکرد: میخواستم از رئیس بانکی وام بگیرم. رفتم تاریخ تولّد او را پیدا کردم. روز تولّد او یک کادو برای او بردم. بالاخره با این کار توانستم از او وام بگیرم. این همه آدم متولّد شده، چطور شده تولّد او را میدانی و برایش کادو میبری؟! اینجا یک کاسه ای زیر نیم کاسه است. این رشوه است.
زندان: آیا ما حق داریم زندانی را تحقیر کنیم؟ زندانی هم حقوقی دارد.
ما یک جلسه راجع به حقوق زندان صحبت خواهیم کرد.
عفت عمومی: چه عکسی؟ چه فیلمی؟
غیرت دینی: ما با این چیزها سروکار داریم. یک نامه ای پریروز دست من رسید، خیلی نامهی شیرینی است. (من گفته ام اگر میشود این را فیلم کنید.) ما از بچّه ها خواستیم: اولین نمازی که خواندید برای ما بنویسید. یا اگر خاطرهی جالبی در مورد نماز دارد برای ما بنویسید.
یک دختر 13-14 سالهای یک خاطره برای ما فرستاده است: یک بار با پدر و مادرم (با اتوبوس) به مسافرت میرفتیم. من از داخل ماشین، بیرون را نگاه میکردم. دیدم خورشید غروب میکند، یک دفعه یادم افتاد که نماز نخواندهام! به پدرم گفتم: من نماز نخوانده ام! پدرم گفت: دیگر نمیشود، اینجا اتوبوس است! گفتم: نمیشود همینجا نمازم را نشسته بخوانم. گفت: چرا، میشود. گفتم: وضو ندارم. پدرم گفت: من یک شیشه آب دارم، یک سطلی هم زیر صندلی آویزان است. همینجا وضو بگیر. به من کمک کرد تا وضو بگیرم. شاگرد شوفر این ماجرا را دید. به راننده گفت: این دختر کوچولو وسط اتوبوس دارد وضو میگیرد ببین! راننده هم از داخل آینه دید. ماشین را کنار کشید و گفت: من به احترام این دختر کوچولو میایستم تا او نمازش را بخواند (رانندهی خوبی بود.) دختر کوچولو پیاده شد. 3-4 تا از بزرگترها هم گفتند: ما هم نماز نخواندیم! آنها هم آمدند پایین و نماز خواندند. این دختر کوچولو امام است. کلمهی «امام» یعنی رهبر، کسی که بتواند دیگران را راه بیاندازد، اتوبوس را نگه میدارد (منتها باید همه هماهنگ باشند. شاگرد شوفر و شوفر هم حزب الهی باشند. مسخره نکنند. نگویند که: هُی، داره جانماز آب میکشه! برو بشین!) از کسی هم نباید خجالت کشید. نگوید: اگر من بگویم نماز نخوانده ام، خواهند گفت: این مرد 120 کیلویی هم نماز نخوانده است! بله نماز نخوانده ام. خجالت که ندارد. نگویید: خواهند گفت: از فلانی یاد گرفته! خب مگر چی میشود کار خوب را آدم از دیگران یاد بگیرد! اینکه حسادت نیست، غبطه است.
اگر تو یک کار خوبی کردی من هم یاد میگیرم. بچّه که انسان است، به ما گفته اند: اگر حیوانات هم کار خوبی انجام دادند، یاد بگیرید. به ما گفته اند: سحرخیزی را از خروس یاد بگیرید، وفا را از سگ یاد بگیرید. به ما گفته اند: زود آشتی کردن را از بچّه یاد بگیرید. بچّه ها دعوا میکنند بعد از ده دقیقه هم آشتی میکنند، ولی پدر و مادرها کینه های چندساله دارند! زود گریه کردن را از بچّه یاد بگیرید. عاطفه را از زن یاد بگیرید. (از مادر) هرکه هر کار خوبی کرد معیار بگیریم. پیش بینی کردن را از مورچه یاد بگیرید که از تابستان برای زمستانش ذخیره میکند. در آموزش، ما هم شرقی هستیم هم غربی. این که گفتهاند: نه شرقی، نه غربی، در مسایل سیاسی است.
(راز داری)، (دقّت)، (محکم کاری) و… اینها مسایل مهمّی هستند. (امنیت فکری)، (ایجاد سوء ظن)، (درج بعضی از چیزهایی که آرامش جامعه را به هم میزند.)، (بعضی از مقالهها)، (بعضی از تیترها)، (بعضی از خبرها)، (امنیت مالی)، (مسئلهی سرقت و احکام سرقت)، (امنیت بدنی): چاقو کشی و… اسلام برای همه اینها برنامه دارد. اینکه باید امنیت فکری باشد آیا به این معناست که هر کسی بخواهد هر مقالهای، هر روزنامه ای، هر کتابی و… بخواند. قرآن فرمود: شما با دو شرط هر کتابی که میخواهی بخوان. هر روزنامه و مجلّهای را میخواهی بخوان. چهارچوب دارد. چهار چوبش این است: «وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى فَبَشِّرْ عِبادِ» (زمر/17).
1- مسئلهی آمریکا و… روشن شود. گاهی بعضی ها به اسم آزادی، میخواهند ما را به آمریکا بفروشند. مثل بعضی از لیبرالها. «وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ»
2- دل به خدا داشته باشیم. بعد از این شرط است که میفرماید: «الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18) یعنی آیهای که میفرماید، همه حرفها را گوش بده و بهترینش را انتخاب کن، بعد از 2 تا چهارچوب است.
1- جدایی از طاغوت
2- وصل به خدا. من به این آیه توجه نمیکردم. (امروز صبح فهمیدم.) من این آیه را میدانستم: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (زمر/18-17) بشارت بده به بندگانی که همه حرفها را میشنوند و بهترین آنها را اطاعت و تبعیت میکنند. این یعنی هر مقاله ای را بخوانی و خویش را انتخاب کنی. اما فهمیدم که این دو شرط دارد. پس به اینها بشارت بده. «فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» کسی است که قدرت تشخیص احسن را داشته باشد. بعضیها چه میدانند که احسن چیست! کسی که چشم دارد میفهمد که چه کسی خوشگل و چه کسی زشت است. کسی که چشم ندارد از کجا میخواهد بفهمد؟
این را خوب گوش کنید: این حدیث را شنیده اید که نقل شده: روزهای آخر عمر شریف پیغمبر اسلام بود. حضرت، مردم را در مسجد جمع کرد و فرمود: من آخر عمرم است. هر که از من طلبی دارد بگوید تا به او بدهم. یک نفر گفت: در یک ماجرا چوبت خطا رفت و به من خورد. من یک چوب از شما خورده ام، (بی گناه) حضرت هم فرمود: بروید آن چوب را بیاورید تا او قصاص کند؛ این حدیث را هم شنیده ایم. افراد عادی هم میگویند: چه پیغمبر خوبی، قربانش بروم. با اینکه رهبر بود حاضر بود اگر اشتباهی کرده جبران کند. آیا واقعاً این حدیث است؟ آیا این حدیث مشکلی ندارد؟ این حدیث باید کارشناسی شود. من دو، سه تا گیر دارم، یکی اینکه: اگر دست پیغمبر خطا کرده، از کجا معلوم که زبانش خطا نکرده؟! از کجا معلوم فکرش خطا نکرده؟! ما میگویم: پیغمبر معصوم است. خطا در او راه ندارد. چه دستش، چه فکرش و چه زبانش هیچ کدام خطا نمیکنند. این حدیث با اصول و عقاید ما نمیسازد. دوم: از نظر فقهی، آیا زدن از روی خطا، قصاص دارد؟! زدن خطایی که قصاص ندارد. پس این حدیث هم گیر فقهی دارد و هم گیر اعتقادی. منتها شما که گوش میدهید ممکن است کلی هم پای این حدیث گریه کنید! اینطور نیست که هرکه هر مقاله ای نوشت و شما هم خواندید فکر کنید درست میگوید! و لذا قرآن انتقاد میکند. میفرماید: بعضی از مردم چرا اینگونه اند؟! «وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً» (نساء/83) بعضی مردم تا یک چیزی میشنوند قبول میکنند! اینطور نیست: «رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ» اگر به خدا و رسول برگردانند، کسی که اهل استنباط است آنرا میفهمد. این یعنی: خیلی از خبرها را باید کارشناسی کرد. در این چهارچوب هر کتابی و هر مقاله ای که خواستید بخوانید و با هرکه خواستید رفیق شوید: 1- دوری از طاغوت 2-نزدیکی به خدا 3- قدرت انتخاب احسن. خدایا روح امام (ره) و شهدا را شاد فرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»