حقوق – 4، حق الله

موضوع: حقوق و حق الله(4)
تاریخ پخش: 77/02/24

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

1- حق، زیباترین کلمه
سال 77 را با بحث حقوق و حق آغاز کردیم. یکی دو جلسه بعد از عید نوروز در این باره بحث کردیم. به دهه عاشورا رسیدیم که نمی‌شد غیر از امام حسین(ع) چیز دیگری گفت. الآن بر می‌گردیم به بحث حقوق.
سیمای حق، معنای حق، مصادیق و نمونه‌های حق. می‌توان گفت: «مقدس ترین لغت حق است» یعنی همان کسی هم که بر اساس ظلم کسی را می‌زند می‌گوید: نبودی حقش را بهش دادم. یعنی اسم کتک زدنش را حق می‌گذارد. دو تا دزد با هم می‌روند یک جایی را می‌چاپند، وقتی می‌خواهند تقسیم کنند مساوی تقسیم می‌کنند. یعنی وقتی هم که اصل مال دزدی است، در تقسیم اسمش را حق می‌گذارد.
کسی حاضر نیست که بگوید: من طرفدار حق نیستم. بنابراین حق مقدس ترین لغت است. همه طرفدار حق هستند حتی ستمگران. « حق جویی سرچشمه همه ارزشهاست» یعنی اگر کسی طرفدار حق باشد بسیاری از خیرات و برکاتش به همین خاطر است. برخی چیز‌ها سرچشمه چیزهای دیگر است، مثل شیر مایه‌ی پنیر، ماست، کره، خامه و… است. کسی اگر طرفدار حق باشد سرچشمه‌ی همه برکات می‌شود.
2- معنای حق
معنای حق: آنچه همه از او دم می‌زنند. ارزش حق است که کسی هم که ندارد از حق حرف می‌زند. چند مورد برای معنای حق گفته‌اند. یک معنای حق یعنی صحیح. فلان چیز حق است یعنی صحیح است، گاهی معنای حق یعنی ثابت. «حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلالَهُ» (نحل/36) یعنی این دیگر گمراهی برایش ثابت است. یعنی درست شدنی نیست، حق یعنی چیزی در جای خودش قرار گرفتن. هر چیز در جای خود، حق یعنی مقررات لازم الاجراء، حق یعنی علاقه‌ی بین موجودات. رابطه و علاقه. مثلاً می‌گوییم: شیر مادر حق بچه است. چرا گفته می‌شود حق؟ چون بین معده‌ی بچه و شیر مادر رابطه است و بین بچه و مادر علاقه است. یا مثلاً می‌گویند: وقتی شیر گاو را می‌دوشی همه‌اش را ندوش کمی هم برای گوساله نگه دار، چون حقش است. چون یک رابطه‌ای بین گوساله و گاو است. یا مثلاً می‌گویند: این عصا را به کسی بده که پایش درد می‌کند. چون بین درد پا و عصا یک رابطه‌ای است. یعنی ما از روابط حق را می‌شناسیم. درسهای مشکل را باید اول وقت برای دانش آموزان گذاشت. مثل دروس ریاضی، فیزیک و… چون آمادگی دارد. ما اگر در این ساعات بچه‌ها را مشغول ورزش و خطاطی و… بکنیم، و نزدیک ظهر که هوا گرم و شکمش گرسنه است به او ریاضی و… درس بدهیم، این برای او مضر است. این حقش نیست. یعنی این جا در جای خودش قرار نگرفته. کلمه حق یعنی چیزی در جای خودش. شما اگر بخواهی برای یک آخوند هدیه ببری و یک کراوات به او هدیه کنی می‌گویند: این دیگر چیست؟ آخوند کراوات می‌خواهد چه کار! یا مثلاً برای کسی که روی مهر سجده نمی‌کند شما برایش مهر کربلا ببری! ما اکسیژن می‌گیریم و کربن پس می‌دهیم عوض درختان کربن می‌گیرند و اکسیژن پس می‌دهند. این حق است. اگر این کار نباشد همه خفه می‌شوند.
زن و شوهر با هم حق هستند. چون یک سری قلدری می‌خواهد که کار مرد است. برود تانک و توپ و… کارهایی که جگر می‌خواهد. یک سری کارها حوصله و عاطفه و محبت می‌خواهد که کار زن است. بچه که گریه می‌کند مرد می‌گوید: بگذار گریه کند! مادر است که از خواب بیدار می‌شود و بچه را آرام می‌کند. آنجایی که خاکریز عاطفه است زن جلو می‌رود و آنجا که خاکریز خشونت است مرد جلو می‌رود. این دو با هم حقّند. نه مرد می‌تواند زن باشد و نه زن می‌تواند مرد باشد، این انگشتان ما با هم تفاوت دارند اما همه حقند. یکی باید کوچک باشد و یکی بزرگ. اگر انگشت شست هم مثل بقیه دراز بود آنوقت نمی‌شد دکمه پیراهن را بست. خیلی از کارها را همین انگشت کوچک انجام می‌دهد. اگر شما هشت انگشت بلند داشتید نمی‌توانستید خودکار بدست بگیرید.
گاهی کوک بودن حق است، اصلاً گاهی وقتها زشتی حق است. گاهی زیبائی حق است. نمی‌شود گفت چرا فلانی زیبا و من زشت هستم؟ اصلاً همین طور که هست باید باشد. یعنی گوشت کف پا باید کلفت باشد، پوست چشم باید نازک باشد و حق هم همین است. اگر همه بدن مثل پوست چشم یا مثل پوست کف پا باشد چه می‌شود؟ اینطور نیست که چون برخی چیزها با هم فرق دارند پس یکی حق دیگری را خورده.
شخصی پیش یکی از ائمه(ع) رفت و گفت: من بچه دار نمی‌شوم و آرزویم این است که چند بچه‌ی خوب داشته باشم. امام(ع) فرمودند: یک قبیله بین اعراب است که زنهایشان خیلی زشت هستند اما نسل و بچه هایشان تیزهوش می‌شوند. اگر می‌خواهی بچه‌ات آن صفات را داشته باشد باید با یکی از آن زنها ازدواج کنی. اگر درخت گردو می‌گویی میوه‌اش این است اگر خربزه می‌خواهی بوته‌اش این است. اگر می‌خواهی مرغابی باشد و در آب برود باید بالهایش چرب باشد، وگرنه فرو می‌رود. این معنای حق است.
3- مصادیق و نمونه‌هایی از حق در قرآن
خداوند در قرآن به چه چیزی حق فرموده؟ ذات مقدس خداوند حق است. خودش فرموده: من حقم. به رسولش فرموده حق. «مَوْلاهُمُ الْحَقِّ» (انعام/62)، «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» (حج/6) خداوند به خودش گفته حق، حق به معنای همه چیزش. ما همه رفتنی هستیم ولی ثابت خداست. پس خدا حق است یعنی ثابت است. خداوند به رسولش فرمود: حق.: «قَدْ جاءَکُمُ الْحَقُّ» (یونس/108) عوض اینکه بگوید: برایتان پیامبر فرستادم فرموده: برایتان حق فرستادم. رسول حق است. چون حرفهایش لازم الاجرا است. واجب است از قوانینش اطاعت کنیم، صحیح است، دین و کتاب را گفته حق. «قَوْلُهُ الْحَقُّ» (انعام/73)، «دینِ الْحَقِّ» (توبه/33) وزن در قیامت حق است «وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (اعراف/8) روز قیامت که مردم را می‌سنجند (اعمالشان را)‌ میزان حق است. در آنجا پارتی بازی نیست، آفرینش حق است. آنچه خدا آفریده حق است. نگویید: خدا چرا ما را آفرید! حالا چون شما بد هستید معنایش این نیست که کار خدا بد بوده.
نگوید: چرا خدا تیغ را آفرید؟ اگر تیغ در پای ما برود معنایش این نیست که تیغ بد است. هر چه که ضد ما بود که بد نیست. زهر مار برای ما بد است اما برای خود مار خوب است و حق است. آب دهان هر کسی برای خودش شیرین است، اما برای دیگری بد است. بنابراین آفریده‌ها حق هستند. نگویید: چرا گرما شد؟ زلزله برای چه؟ سیل برای چه؟ زلزله و سیل و… حق هستند. تمام حوادث حق هستند. منتها باید با علم و تدبیر و تجربه سعی کنیم جلوی حوادث را بگیریم. اگر پشه اذیتت می‌کند پشه بند درست کن، شما حال نداری پشه بند درست کنی و می‌گویی: مرگ بر پشه! شما برنامه خودت را تنظیم کن.
ما عقل داریم باید فکر هم بکنیم، از دیگران هم فکر بگیریم، از تجربه هم استفاده کنیم و زندگی خودمان را درست کنیم. جلوی سیل خانه نساز و گرنه سیل حق است. منتها شما برداشتید با خشت جلوی سیل خانه ساختی، این معنایش این نیست که سیل نا حق است، بلکه بنایی ما با خشت در راه سیل باطل است. بسیاری از چیزهایی که ما می‌گوییم: چرا همچین شد، کار درست است، گیر در ماست. بنزین باید بسوزاند، باید شعله بکشد. ارزش بنزین به همین است وگرنه با آب فرقی نمی‌کند. منتها شما نباید جلوی آتش بروی.
قصاص حق است. «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی‌ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ» (انعام/151) کسی کسی را کشت حقش این است که او را بکشید.
سهمیه‌های فقراء حق است. «وَ الَّذینَ فی‌ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ» (معارج/24)، «وَ‌ات ذَا الْقُرْبى‌ حَقَّهُ» (اسراء/26) قرآن به اموال فقرایی هم که در مال اغنیاء است می‌گوید: حق. چون الآن کم کم درو کردن شروع می‌شود و کشاورزان عزیز ما در حال درو کردن هستند و کسی هم نیست بحث زکات را بکند (با کمال تأسف) من سالی دو بار درباره‌ی زکات می‌گویم. حدیث داریم نه یکی و دو تا و ده تا و بیست تا و… یک دسته خدیث داریم که می‌فرماید: هر وقت سیلی خوردید معلوم می‌شود زکات نداده‌اید.
حدیثش این است: «مَا ضَاعَ مَالٌ فِی بَرٍّ وَ لَا بَحْرٍ إِلَّا بِتَرْکِ الزَّکَاهِ» (من‌لایحضره‌الفقیه/ج‌2/ص‌7) مال در خشکی و دریا تلف نمی‌شود مگر به ترک زکات، مگر اینکه طرف زکات ندهد. اگر دیدید مالی در خشکی یا دریا سوخت معلوم می‌شود… چه اشکال دارد ما بگوییم بعضی سیلی‌ها که می‌خوریم به خاطر این است که به فکر زکات نیستیم. آقا می‌دانید نفت چه شد!! می‌نشینیم عزا می‌گیریم که‌ای نفت ارزان شد! قبل از آنکه نفت ارزان شود نمی‌شد یک جلسه تشکیل بدهید و بگویید: چرا در جمهوری اسلامی بحث زکات نیست؟! 32 تا آیه دارد. چرا هیچ کس به فکرش نیست؟ تمام روایاتی که می‌گوید: زیر بنای دین 5 چیز است یکی‌اش نماز است، گفته یکی‌اش هم زکات است. اصلا نماز و زکات در قرآن مثل دو تا گوشواره با هم هستند. یک زن با یک گوشواره که عروسی نمی‌رود. نماز بی زکات قبول نمی‌شود. 32 بار کلمه برکت. یعنی زکات و برکت با هم هستند. همه‌اش می‌گوییم: می‌دانید چه شد؟ فلان چیز گران شد! فلان چیز ارزان شد! این تحلیل‌های ما فقط تحلیل اقتصادی است قرآن می‌فرماید: همه‌اش تحلیل اقتصادی نکن. تحلیل‌های همه مسئوولین و… ما یا سیاسی است یا اقتصادی!
قرآن در کنار اینها یک تحلیل‌های دیگر هم دارد. می‌فرماید: نگو «رَبِّی أَکْرَمَنِ» )فجر/15) دلار رفت بالا، دلار آمد پایین، «رَبِّی أَهانَنِ» (فجر/16) امسال بد شده، امسال خوب شده، کلّا! اینطور که تو خیال می‌کنی نیست «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ» (فجر/17) پارسال بهت دادم، به یتیم‌ها ندادی امسال ازت گرفتم. ما فکر می‌کنیم که مثلاً تقصیر فلانی است، نه آقا اینطور نیست. حضرت نوح(ع) به مردم می‌فرمود: اگر باران نمی‌آید نماز باران بخوانید. حالا شما بگو آقا «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) چه ربطی به باران دارد؟ خورشید به اقیانوس می‌تابد، بخار می‌رود بالا، بخارها متراکم می‌شوند و ابر می‌شود، ابرها توسط باد حرکت نمی‌کنند و بالاخره در اثر فعل و انفعالاتی می‌شود باران، می‌گوییم: خوب این مال فیزیک تو ست. اما من هم یک چیز دیگر می‌گویم. حرف من هم درست است، تحلیل‌های سیاسی درست است تحلیل‌های اقتصادی هم درست است، دینی که خدا و پیغمبر هم فرموده نیز درست است، می‌فرماید: به یتیم ندادی باغت را آتش زدیم.
برادران کشاورز: عنایت کنید و از هر 10-15 کیلو یک کیلو بدهید جایی نمی‌رود. خدا با یک آفت می‌تواند گندم را نابود کند و با برکت و باران می‌تواند گندم را افزایش بدهد. ما برای فقرزدایی چه کنیم. در این باره یک دسته روایت داریم که اگر مردم زکات مالشان را بدهند فقیری روی کره زمین باقی نمی‌ماند. حدیث هم داریم که اگر خدا می‌دانست که زکات فقر را بر طرف نمی‌کند مقدار زکات را بیشتر قرار می‌داد. اینکه فرموده اگر کشت آبی است هر 10 کیلو یک کیلو، اگر دیمی است هر 20 کیلو یک کیلو، می‌داند که با همین مقدار شکمها سیر می‌شوند. محور فقرزدایی زکات است. البته مالیات هست طرحهای دیگر هم هست، برنامه‌ها را بریزید ولی از زکات نباید غافل شد. شما حدوداً 20 سال است که پای تلویزیون نشسته‌اید، در این مدت چند دقیقه از رادیو و تلویزیون راجع به زکات چیزی به گوشتان خورده است؟ چند خطبه؟ چند مقاله؟ چند سطر روزنامه؟ آیا زکات جزو دین نیست؟
قرآن زکات را حق نامیده. «وَ الَّذینَ فی‌ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (معارج/25-24) مصادیق زکات هم اینهاست. حالا می‌خواهیم یک نگاه اجمالی به این حقوق داشته باشیم.
4- حق‌الله چیست؟
حقّ خدا: حق خدا را کسی نمی‌تواند ادا نماید. آیا حق خدا فقط گفتن الحمدالله است؟
در نهج البلاغه داریم: «وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ» (نهج‌البلاغه/خطبه 1) هر کس هر چی هم تلاش و کوشش کند نمی‌تواند حق خدا را به جا بیاورد. ما به سفر می‌رویم، بعد از پایان سفر می‌گوییم: الحمدلله به خیر گذشت. نه آقا جان! شما سوار ماشین بودید 4 تا لاستیک داشت هر لاستیک 45 میلیون بار تاب خورد، در هر تابش ممکن بود بترکد و ما را سر نگون کند. پس 4 تا 45 میلیون الحمدالله مال لاستیک‌ها! بیاییم سراغ فرمان و…
هر نفسی که فرو می‌رود ممد حیات است و چون بر می‌آید مفرح ذات، پس در هر نفسی دو نعمت موجود است.
از دست و زبان که برآید *** کز عهده شکرش به در‌آید
این حرف سعدی (ره) ترجمه جمله حضرت علی(ع) است، می فرماید: هیچ کس نمی‌تواند حق خدا را ادا نماید. حالا جالب این است که ما که اینهمه نعمت می‌گیریم حد اقل شکرش را به جا نمی‌آوریم! یک شکر برفی در مقابل اینهمه نعمت 2 دقیقه نماز نمی‌خوانند! خیلی وجدان خاموش می‌خواهد که آدم این همه نعمت را بگیرد و… ما برای لامپ باید پول برق بدهیم. صبح تا شب خورشید بالای سرمان روشن است اما یک الحمدالله نمی‌گوییم! این کفران نعمت است. وقتی نعمت‌ها را بگیرند آنوقت ما قدر آنها را می‌فهمیم. شما راحت نمی‌گویید الحمدالله.
قرآن می‌فرماید: این آب شیرین است من بخواهم می‌توانم تلخش کنم. «لَوْ نَشاءُ جَعَلْناهُ أُجاجاً» (واقعه/70) اینکه می‌کنی و به آب می‌رسی دست من است، می‌توانم یک کاری بکنم که هر چه بکنی به آب نرسی. «قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْراً فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ» (ملک/30) اگر صبح پا شدی و هر چه کندی به آب نرسیدی به چه کسی تلگراف می‌کنی؟ از چه کسی می‌خواهی. بله می‌گوییم: بهار شده و درختان سبز شده‌اند. خدا می‌فرماید: من خلق کرده‌ام. «لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً» (واقعه/65) اگر بخواهیم خشک نگه می‌داریم. کسی نمی‌تواند حق خدا را انجام دهد.
عایشه می‌گوید: شب از خواب پا شدم و دیدم رسول الله(ص) در حال عبادت است، یک عبادت جانانه و گریه جانانه! گفتم: یا رسول الله(ص) در عبادت داری خودکشی می‌کنی؟ فرمود: آیا من شکر خدا را هم انجام ندهم؟ کسی قادر نیست شکر خدا را به جا آورد.
و لذا در خطبه 100 حضرت امیر(ع) می‌فرماید: «وَ اسْتَعِینُوا اللَّهَ علَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقِّهِ» (نهج‌البلاغه/خطبه‌99)، «نَحْمَدُهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَى رِعَایَه حُقُوقِهِ» (نهج‌البلاغه/خطبه‌100) خدایا کمکم کن تا بتوانم حق تو را انجام دهم. آنوقتی هم که نماز می‌خوانیم باید بگویم: «بِحَوْلِ اللَّهِ وَ قُوتِهِ أَقُومُ وَ أَقْعُدُ»
پا می‌شوم و می‌نشینم اما زورش از تو است. یعنی با لطف تو و با قدرتی که تو داری من این کارها را می‌کنم و گرنه من چیزی ندارم. این لامپ که روشن است بحول و قوه برق است اگر برق قطع شود لامپ شیشه‌ای بیش نیست.
داریم که حتی فرشته‌ها هم نمی‌توانند حق خدا را بدهند. «وَ لَمْ یُطِیعُوکَ حَقَّ طَاعَتِکَ» (نهج‌البلاغه/خطبه 109) فرشته‌ها که دایماً در حال عبادتند آنها هم قادر نیستند حق خدا را بدهند. اما حق خدا چیست؟
حقّ اللّه: «حَقُّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ لَا یُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً» (توحید صدوق/ص‌28) حق خدا این است که برای خدا شریک قائل نشویم. یعنی یکتا پرستی. خدا انحصار طلب است. می‌گویند: به نام خدا و به نام خلق! خلق کیست؟ خلق از ترس پشه می‌رود در پشه بند! خلق را می‌گذارد پیش خالق؟!
منزل آیت الله العظمی بروجردی روضه بود. مرجع تقلید پیرمرد چون بیمار بودند رفته بود در اتاق و استراحت می‌کرد ولی روضه‌ها و سخنرانی‌ها را گوش می‌داد. یکی گفت: برای سلامتی امام زمان(ع) و برای سلامتی آیت الله العظمی بروجردی (ره) صلوات. تا این را گفت، آقا همینطور که خوابیده بود با عصایش به در زد! دویدند و گفتند: بفرمایید آقاجان: فرمود: کی بود این صلوات را ختم کرد؟ گفتند: آقا طوری شد؟ فرمود: بله، چرا مرا پهلوی امام زمان(ع) گذاشتید؟! من نوکر امام زمانم. چرا نوکر را پیش ارباب می‌گذارید؟ من کی هستم. حالا ما می‌گوییم: برای سلامتی امام زمان(ع) و عمه و خاله و شوفر و ترمز و دنده و… صلوات می‌فرستیم! نباید کسی را پیش امام زمان(ع) گذاشت. آن آقا حسابش جداست.
اولین حق خدا این است که کسی جز او را نپرستیم. قرآن گله می‌کند از برخی عروس دامادها! آیه‌اش این است: وقتی بچه دار نمی‌شوند می‌گویند: اگر خدا انشاءالله یک بچه به ما بدهد یک بچه خوب و… نذر و نیاز می‌کنند قرآن می‌فرماید: وقتی خانم حامله می‌شود حرفها و قولهایی به خدا می‌زنند، اما همینکه «فَمَرَّتْ بِهِ» یک چند روزی گذشت «فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفیفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَیْتَنا صالِحاً لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرینَ فَلَمَّا آتاهُما صالِحاً جَعَلا لَهُ شُرَکاءَ فیما آتاهُما فَتَعالَى اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ» (اعراف/190-189) قبل از بچه دار شدن یک حرف می‌زنند بعدش یک حرف دیگر می‌زنند. قرآن خیلی آیه دارد که شما قولتان قول نیست. «وَ مِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتانا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ فَلَمَّا آتاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ» (توبه/76-75) بعضی‌ها با خدا پیمان می‌بندند که خدایا قول می‌دهم به تو از فضلت وضع مرا خوب کنی و یک ماشین به من بدهی، هر که در راه ماند سوارش می‌کنم. قرآن می‌فرماید: همین که بهش دادیم بخل می‌کند. اصلاً برای اینکه آشنا را سوار نکند کله‌اش را می‌خواباند تا او را نبیند. بیایید به قولهایمان عمل کنیم. قرآن از آنهایی که به قولشان عمل می‌کنند تعریف می‌کند: «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‌ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ» (احزاب/23) بعضی‌ها وفا دارند. زنده باد کسانی که به عهدشان وفا می‌کنند. «وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ» (بقره/177) اصلاً کسی که قول دهد و به قولش عمل نکند دین ندارد.
حدیث داریم: «لَا دِینَ لِمَنْ لَا عَهْدَ لَهُ» (الجعفریات/ص‌36) کسی که عهد و پیمان ندارد دین ندارد. تو قول دادی چرا عمل نکردی؟ شب اول محرم قول می‌دهد که یک میلیون می‌دهد، بعد هر چه عقبش می‌روی 50 هزار تومان هم نمی‌دهد. یک آقا خوب سخنرانی کرد از منبر که پایین آمد یک نفر گفت: من واقعاً استفاده کردم، وقتی شما می‌خواهید بروید قم برای ادامه تحصیل 1-2 کیسه برنج ببرید ولی دیگر نیامد. یک روز به او گفت: آقا شما یک قولی به ما دادید!! گفت: تو روی منبر یک چیزی گفتی. من خوشم آمد من هم یک چیزی گفتم تو خوشت بیاید. حدیث داریم اگر به بچه کوچولو گفتی برایت می‌خرم باید بخری، یا قول نده و یا اگر قول می‌دهی وفا کن.
حق خداوند این است که به او شرک نورزیم یعنی کنار خدا کس دیگری را قرار ندهیم. حدیث داریم که کسی که این از دهانش بیرون بیاید، برای خدا شریک قرار داده و توحیدش لق است و اخلاص ندارد و مشرک است. « خدا سایه فلانی را از سرم کم نکند فلانی اگر نبود من بدبخت بودم! یعنی نمی‌گوید خدا می‌گوید فلانی! می‌گوید: اگر این چاه آب نبود که مرده بودیم. این دکتر اگر نبود ما مرده بودیم! بابا خدا بود منتها خدا کارهایش را از طریق وسیله… می‌کند. خدا را فراموش می‌کنیم، آدم گاهی خانه دوستان می‌رود میهمانی، بچه‌ی کوچولوی صاحب خانه می‌آید و پیش شما می‌نشیند می‌گویی: سلام آقا پسر، یک شکلات از خود پدر به این بچه می‌دهی، می‌گویی: مرا دوست داری یا بابا را؟ می‌گوید: تو را. اصلاً بابایش را فراموش می‌کند. نمی‌داند که خانه مال پدرش است، خودش مال پدرش است، شیرینی هم مال پدرش است. ما مثل بچه می‌مانیم. تا یک چیز می‌شود می‌گوییم: خدا سایه‌ات را از سر من کم نکند!
چی شد؟ یک کمکی کرد. بابا خدا هزار تا از این کمکها نموده، چرا اینگونه هستی؟ ما گاهی وقتها زود خدا را فراموش می‌کنیم. آقا تحصیل کرده و دیگر مسجد نمی‌آید! قرآن می‌فرماید: همه شما بی سواد هستید. «وَ ما أُوتیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلیلاً» (اسراء/85) یعنی علمتان قلیل و کم است. ما که چیزی بلد نیستیم. ما 100 تا 200 تا کتاب خوانده‌ایم. آیا اینها سواد است؟
دوم: این سوادی که داری هوشت از کی بود؟ حافظه‌ات از کی بود؟ درست از کی بود؟ چشمت از کی بود؟… ما آدم داریم همسن شما که فرق بین 100 تومانی و 200 تومانی را نمی‌داند، عقلش نمی‌رسد. می‌گفت: پسر دارم نابغه! گفت: چگونه است. گفت: 16 سال دارد به پدرش می‌گوید مامان! حالا خدا به تو هوش داده و درس خوانده‌ای، حالا به شکرانه این نعمت نباید مسجد بیایی؟ خدا را نباید فراموش کنیم. بابا حالا عروسی است. اشکالی ندارد که نماز قضا شود! آخوند بازی در نیاری‌ها! شب عروسی است. همین که دو تا تمبک و یک پیراهن عروسی دید فوری خدا را کنار می‌گذاریم! مثل اینکه خدا را برای وقتی گذاشته‌ایم که گیر می‌کنیم. قبر و قیامت و تابوت و… باید در عروسی نیز نماز خواند. ظهر عاشورا است، می‌گوید: نماز را اول بخوانیم دسته‌مان به هم می‌خورد! به هم بخورد مگر چه می‌شود؟ کی گفته شما یک ساعت سینه بزنید؟ 40 دقیقه سینه بزن. 20 دقیقه را نماز بخوان. اما ما می‌گوییم دسته‌مان بهم می‌خورد! یعنی یک عروسی، زن را منحرف می‌کند، دسته رییس هیأت را منحرف می‌کند و…
دومین حق خدا: «عِبَادَ اللَّهِ أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّهَا حَقُّ اللَّهِ عَلَیْکُمْ» (نهج‌البلاغه/خطبه191)
تقوا: حق خدا تقوا است. برای خدا حریم قایل شویم. کاری که خدا دوست ندارد انجام ندهیم. آقا حلقه طلا برای مرد حرام است. برادرجان! مرد نباید طلا بیندازد. آقای قرائتی! این حلقه نامزدی است! خانم ناراحت می‌شود! من می‌گویم خدا او می‌گوید: خانم! این شرک است. معنای شرک این نیست که حتماً آدم بت پرست باشد اگر گفتند: قانون خدا این است شما هم گفتید قانون سازمان ملل این است، همینکه یک چیز را در برابر خدا قرار دادی این شرک است. من می‌گویم خدا او می‌گوید خرما!
برخی خانمها خیلی خود باخته هستند، شخصی برای خواستگاری از او آمده، خانم می‌خواهد چند کلمه با داماد صحبت کند. می‌گوید: من تقاضا می‌کنم که شما آن دو ساعتی که در جلسه عروسی هستید یک کراوات بزنید! مثلاً کراوات برای شما عزت است؟ واقعاً اگر عزت است دو تا روی هم بگذارید تا من بزنم! آن داماد چقدر شل است! گفته: چشم خانم! چون قول داده رفته یک کراوات اجاره کرده، حالا می‌خواهد بزند بلد نیست، در خانه‌ها را می‌زند و می‌گوید: کی بلد است تا این را ببندد آخر خل شده‌ای؟ قاطی کرده‌ایم، وقتی می‌گویند: هنر، فوری یاد ارکست و موسیقی و خطاطی و… می‌افتیم، بله اینها هنر هستند اما هنرمند زنهای قالیباف هستند که می‌توانند اگر نفت نبود، از در آمد قالی کشور را نجات بدهند. هنرمند زنان مازندران و رشت هستند که پاهایشان در آب است و دارند برنج می‌کارند. برنج او شکم شما را سیر می‌کند. یک نفر به برنجکار و قالیباف نمی‌گوید هنرمند؟! آیا تولید برنج هنر نیست؟ تولید قالی ابریشمی هنر نیست! اما تنبور زدن هنر است. این ظلم به هنر است. اگر به آن می‌گویی هنر به این هم بگو. یک خود باختگی وجود دارد که این خود باختگی وارد دنیای آخوندها هم می‌شود، به آخوند می‌گویند: چه می‌خوانی؟ عوض اینکه بگوید مکاسب می‌گوید معادل لیسانس! خودت کم کسی هستی. این درست نیست. لیسانس علم است، مکاسب هم علم است، چون او اینطور خوانده هم باید اینطور بخوانم!
مداح‌های ما هم برخی اینطور هستند. یکی که می‌خواند بقیه هم مثل او می‌خواهد بخواند! خدا می‌داند که یک شعرهای نابی که از ته جگر گفته شده و شاعرش با وضو و با اخلاص بوده، با نماز شب، این شعر را گفته و وقتی آدم می‌خواند تمام وجودش می‌لرزد. ما دنبال یک آهنگی می‌رویم. خود باخته هستیم.
عَنْ زُرَارَهَ بْنِ أَعْیَنَ قَالَ: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) مَا حَقُّ اللَّهِ عَلَى الْعِبَادِ قَالَ أَنْ یَقُولُوا مَا یَعْلَمُونَ وَ یَقِفُوا عِنْدَ مَا لَا یَعْلَمُونَ» (کافی/ج‌1/ص‌43) حق خدا این است که بگویی آنچه را که می‌دانی و هر چه را نمی‌دانی نگو. وقتی می‌پرسند و نمی‌دانی بگو: بلد نیستم.
«وَ لَکِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِیحَهُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ» (نهج‌البلاغه/خطبه216) دلسوزی برای مردم از حقوق الهی است دلت برای مردم بسوزد. خانم پشت موتور نشسته و نزدیک است که چادرش به موتور گیر کند و بیفتد، می‌گوییم: آقا بگو که مواظب باشد و چادرش را جمع کند، می‌گوید: می‌افتد و چشمش را باز می‌کند! حق خدا این است که اگر دیدی شخصی در معرض خطر است او را آگاه کنی. حق خدا دلسوزی برای مردم است، آن هم«بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ» آخرین درجه دلسوزی برای مردم. کسی اگر دلش برای مردم نسوزد حق خدا را انجام نداده است. آخر شهری‌های ما اگر دلشان به حال جنوب شهری‌ها نمی‌سوزد که آشغال در جویها می‌ریزند و باعث ایجاد سیل در آنجا می‌شوند. معلوم می‌شود سوز ندارد. خدایا ما را آشنای به حقوق خودت و حقوق دیگران بگردان.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment