حقوق – 20، حقوق متقابل معلم و شاگرد

موضوع: حقوق، حقوق متقابل معلم و شاگرد (20)
تاریخ پخش: 77/07/30

بسم الله الرّحمن الرّحیم

«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»

1- نقش و جایگاه امام باقر در دین
موضوعی را که در سال 77 شروع کرده‌‌ایم مسأله حقوق بود هر هفته‌‌ای حق یک چیزی را می‌‌گفتیم. ما چون حدود 20 میلیون دانش آموز داریم حدود یک میلیون آموزش و پرورش داریم حدود یک میلیون دانشجو داریم، طلبه داریم، مسجد داریم، اصولا گفت و شنود تعلیم و تربیتی داریم و از طرفی هم روز تولد امام باقر(ع) بحث می‌‌شود که آن حضرت بنیانگذار حوزه علمیه است، می‌‌خواهم حق سخن و حق مجلس و کلاس و حق معلم و استاد صحبت کنم. بیست و چند میلیون نفر با این حرفها مستقیماً سر و کار دارند. برای بقیه هم دانستن این مطالب مفید است. به هر حال چون بینندگان عزیز این برنامه را در اوایل ماه رجب و تولد امام باقر(ع) بحث را گوش می‌‌دهند عید را به ایشان تبریک می‌‌گویم. امام باقر(ع) اولین کسی بود که رسما حوزه علمیه تشکیل داد. چون حضرت امیر(ع) را که نگذاشتند حکومتش را درست انجام بدهد. ناله‌‌هایی بود در چاه و خطبه‌‌ها و فریادهایی بود در…. بعد هم امام حسین(ع) مظلومانه شهید شد. بعد امام حسین(ع) که وضع ایشان را همه می‌‌دانید شهید شد.
امام سجاد هم در زمانش به طوری خفقان بود که خلیفه لای قرآن را باز کرد، آیه این بود: « ما پدر ظالمین را در می‌‌آوریم» به قرآن گفت: با منی! بعد گفت: من پدر تو را در می‌‌آورم!! قرآن را زمین گذاشت و به ارتشش گفت: قرآن را تیر باران کنید!!! این وضع امامان ما بود.
خون مقدس امام حسین(ع) باعث شد یک ذره یک ذره ولوله‌‌هایی بیفتد، افرادی ناراحت شدند و توابین درست شد که توبه کردند و گفتند: چرا ما رفتیم کربلا و امام حسین(ع) را کشتیم؟ این چه غلطی بود که پسر زهرا سلام الله علیها را به شهادت رساندیم؟ یک ذره یک ذره زمزمه‌‌های مرگ بر بنی امیه… و خلاصه اینکه نظام بنی امیه سقوط کرد. در زمان سقوط نظام بنی امیه و روی کار آمدن بنی عباس فرصتی پیش آمد که مردم کاری به اهل بیت(ع) نداشتند آنهایی هم کار داشتند و امام حسین(ع) را شهید کرده بودند با افکار عمومی مواجه شدند و گفتند: ما نباید دیگر کاری داشته باشیم. یک فرصتی پیش آمد که امام باقر و امام صادق علیهما السلام حوزه علمیه تشکیل دادند. و اکثر روایت‌‌های ما یاد می‌‌گویند: قال الباقر(ع)… یا می‌‌گویند: «مکتب جعفری» چون بیشتر احادیث ما از امام جعفر صادق(ع) است. دین و معارف ما بیشتر از این دو امام عزیز است. باز به امام کاظم(ع) که رسید بنی عباس آن حضرت را به زندان انداخت! امام رضا(ع) را به مرو بردند امام جواد(ع) را در 25 سالگی شهید کردند. امام هادی(ع) را زندانی کردند و آن منطقه را محاصره کردند. امام عسگری را در پادگان جا دادند. یعنی بین خفقان بنی امیه و خفقان بنی عباس یک چند سالی فرصت تنفس پیدا شد و در آن مدت، حوزه علمیه درست شد.
پس بحث ما: آداب و حقوق سخن و نامه، مجلس و کلاس معلم و استاد و مربی و والدین.
2- آداب و شرایط تعلیم و تبلیغ
1- کارها را با نام خدا شروع کنیم. «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ» (علق/1) یعنی به کارها رنگ الهی بدهید. «بِسْمِ اللَّهِ» یعنی: خدایا دوستت دارم. آدم کسی را که خیلی دوستش دارد خیلی هم از او یاد می‌‌کند. «بِسْمِ اللَّهِ» یعنی: پناه می‌‌برم به خدا به تو توکل می‌‌کنم از تو استمداد میکنم (باء) «بِسْمِ اللَّهِ» یعنی: از تو کمک میخواهم، به تو پناه می‌‌برم به تو توکل می‌‌کنم. یادم نرفته. بی نهایت کوچک بند به بی نهایت بزرگ شده. پس: آغاز با نام خدا.
2- روان و ساده بگوییم. این یک ارزش است. وقتی به موسی(ع) گفتند پیغمبر شدی گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لی‌ صَدْری وَ یَسِّرْ لی‌ أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‌ یَفْقَهُوا قَوْلی‌» (طه/28-25) خدایا… بیانم را نرم کن. بیان نرم خیلی خوب است. حرف پیچ و تاب نداشته باشد. سخن گوش‌‌خراش نباشد. در برخی مساجد، صدای بلندگو خیلی گوش‌‌خراش است.
3- موضوع در آغاز، مشخص باشد. از اول بگوید که در چه موردی می‌‌خواهد صحبت کند چون گاهی وقتها معلوم نیست در مورد چه موضوعی صحبت می‌‌شود در تلویزیون هم همینطور است. گاهی یک میز گردهایی تشکیل می‌‌دهند 40-30 دقیقه صحبت می‌‌کنند و معلوم نیست که چه می‌‌خواهند بگویند! معلوم نیست موضوع پیاز است؟ باید موضوع روشن باشد. نامه هم همینطور است. البته اخیراً در اداره‌‌ها رسم شده که موضوع نامه را می‌‌نویسند. افرادی خیلی تلاش کرده‌‌اند که مرا ببینند وقتی مرا دیده‌‌اند گفته‌‌اند، می‌‌شود از مقام معظم رهبری برای ما وقت بگیری؟ گفتم: نه من کاره‌‌ای نیستم ایشان هم وقتشان خیلی مهم است. حالا فرض کنید که من می‌‌خواهم حرف شما را به ایشان برسانم، چی می‌‌خواهی بگویی؟ بعد می‌‌بینم یک چیزی می‌‌گوید که ربطی به ایشان ندارد کار را از اهلش بپرسیم موضوع باید روشن باشد.
4- پیام طبق روز باشد. بعضی حرفها طبق روز نیست. یک آقایی به من می‌‌گفت: من در مسجد سخنرانی می‌‌کنم ولی جوانها نمی‌‌آیند. گفتم: من با لباس مبدل می‌‌آیم تا ببینم منبرت چه اشکالی دارد. من نزد ایشان درس می‌‌خواندم. ایشان 30سال پیش مجتهد بود. من ناشناس به مسجد ایشان رفتم. دیدم این آقا می‌‌گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» جوانها! اگر دختر شما رفت خانه همسایه و یک کاسه آب از حوض خانه همسایه دزدید. بعد هم در حوض خانه شما ریخت و آب حوض خانه با آب دزدی مخلوط شد، دیگر از آب آن حوض نمی‌‌شود وضو گرفت. من گفتم: اگر من هم جوان بودم دیگر مسجد تو نمی‌‌آمدم. اول اینکه: خانه‌‌های اینجا حوض ندارد. دوم: مردم این منطقه نماز نمی‌‌خوانند! سوم: کسی که نماز می‌‌خواند از شیر وضو می‌‌گیرد چهارم: دخترهای اینجا آب دزد نیستند. حرفهایت طبق روز نیست. تو مال زمان ناصر الدین شاه هستی. و لذا باید توضیح المسایل مراجع تقلید طبق روز باشد. الآن الحمدلله این کار شده. 50 تا مسأله برای پسران 13 ساله در یک جزوه در می‌‌آورند. 50 تا مسأله برای کارمندان دولت. 70 تا مسأله برای بازار. یک مرتبه یک توضیح المسایل زیر بغل طرف می‌‌گذارد با 7000 مسأله!! من که اینقدر نمی‌‌خواهم مثل این است که شخصی مریض شود و 8 گونی دارو به او بدهند در حالی‌‌که با دو تا قرص آکسار خوب می‌‌شود.
باید حرفها طبق روز باشد روان باشد. باید حرفها مورد نیاز باشد. اگر مردم ببینند این معلم انصاف دارد و خیلی قشنگ می‌‌گوید: آقایان! من این را بلد نیستم وقتی دو دفعه گفت بلد نیستم، من می‌‌فهمم آنجایی هم که جواب می‌‌دهد پس درست می‌‌گوید. لابد بلد است که می‌‌گوید.
در انتقاد نباید کار یکنفر را به جمع نسبت بدهیم. بعضی می‌‌گویند: آقا این اداره ای‌‌ها را می‌‌بینی! بازاریها را می‌‌بینی! بازاریها را می‌‌بینی! به همه آنها فحش می‌‌دهد! آخوندها را می‌‌بینی! بابا جان! یک آخوند بد است، یک بازاری بد است، یک کارمند هم بد است، یک دانشجو بد است یک دختری بد است. وقتی یک نفر بد است چرا شما به حساب همه می‌‌گذارید؟! انصاف چیز مهمی است. در یکی از جنگها رییس جمهور آن کشور آمد جلوی مردم و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم» ما جنگیدیم و شکست خوردیم. مقصر من بودم. این هم استعفای من! مردم از او خوششان آمد و به صداقت او تحسین گفتند. کف زدند و گفتند: باید یکبار دیگر رییس جمهور شوی. بعضی‌‌ها شکست می‌‌خوردند و می‌‌گویند. نه خیر…
3- دسته‌‌بندی مطالب و استفاده از مطالب قابل فهم
5- مسایل دسته بندی شود. حرف باید یکجوری باشد که وقتی آدم آن را گرفت باید بتواند نقل کند. بعضی وقتی آدم پای درس و سخنرانی آنان می‌‌نشینید، نمی‌‌توانید آن سخنان را به کسی نقل کند. مقاله را می‌‌خواند و آن خوشش می‌‌آید. اما نمی‌‌تواند آن را نقل کند. مثل آبکش که توی آب، پر است. وقتی بالا می‌‌کشی چیزی در آن نیست. یک کسی از من پرسید: نظر شما راجع به سخنرانی فلانی چیست؟ گفتم: من از سخنرانی او خوشم می‌‌آید. اما نمی‌‌دانم چه چیزش را نقل کنم. مثل آبگوشت که پای دیگ خوشمزه است ولی صادراتی نیست! بحث باید مغز بادامی باشد که هم بشود آن را خورد و هم بشود صادر کرد. حرفها باید دسته بندی باشد. من امیدوارم که مربی‌‌ها، معلمین، 60-50 هزار خانم معلمی که تقریباً ما داریم، دانشجوها و هر کس می‌‌خواهد با مردمحرف بزند در این اصول دقت کند. منبرها و…
6- از کلمات آشنا استفاده شود. مثلا یکی از کلمات آشنا این است: استفاده اختصاصی ممنوع این کلمه آشنا است. بعد سؤال می‌‌کنند حضرت علی(ع) امام بود و می‌‌دانست شهیدش می‌‌کنند، چرا رفت مسجد امام حسین(ع) که می‌‌دانست شهید می‌‌شود چرا رفت کربلا؟ اصلا چرا امام حسین(ع) نفرین نکرد تا یزیدان نابود شوند؟ چرا امام حسین(ع) دعا نکرد از زیر خیمه‌‌ها آب بجوشد؟ چرا اینها معجزه نکردند؟ چرا دعا و نفرین نکردند؟ چرا از علم غیبشان استفاده نکردند؟ می‌‌گوییم: معجزه مثل تفنگ است. دعا مثل مسلسل است و علم غیب مثل باتوم. نیروی مسلح تفنگ و مسلسل و باتوم را می‌‌دهد ولی می‌‌گوید: استفاده اختصاصی ممنوع! اگر در خانه با خانم و بچه‌‌ات دعوایت شد حق نداری از آن استفاده کنی‌‌! پس می‌‌شود رییس بانک پول داشته باشد و حق استفاده اختصاصی از آن نداشته باشد فرماندار و استاندار، صدها ماشین داشته باشند و حق نداشته باشد از آن‌‌ها استفاده اختصاص بکند. خداوند معجزه و علم غیب را به امام می‌‌دهد و می‌‌گوید: استفاده اختصاصی ممنوع! رییس بانک هم اگر پول می‌‌خواهد، از بغل دستیش قرض کند و سراغ گاوصندوق‌‌های بزرگ نرود. پس می‌‌شود که خدا چیزی را به کسی بدهد اما بگوید: استفاده نکن. چرا؟ برای اینکه اگر تو استفاده بکنی و با دعا و نفرین، مشکلاتت را حل کنی به مردم نمی‌‌توانی بگویی: بروید جبهه! می‌‌گویند: چطور خودت جبهه نرفتی؟ تا رفتی جبهه نفرین کردی و با نفرین مشکلت را حل کردی، حالا من بروم گلوله بخورم؟ اگر گلوله خوب بود چرا خودت نخوری؟ باید اینها زتدگیشان عادی باشد تا برای ما الگو باشند. اگر خود‌‌شان مشکلاتشان را حل کنند نمی‌‌توانند برای ما الگو باشند این جمله: استفاده اختصاصی ممنوع » از کلمات آشنا است. یعنی طرف تا آخر عمرش این حرف را با تمام وجود می‌‌گیرد. سعی کنیم از کلمات آشنا استفاده کنیم. بعضی خوششان می‌‌آید که یک لقبی بوجود بیاورند. من کتاب نوشته بودم. روی جلدش نوشتم. « اصول عقاید» گفتند: نه! اصول عقاید قدیمی است! بنویس: مبانی ایدئولوژی! اتفاقاً تو اشتباه می‌‌کنی آدم باید وقتی حرف می‌‌زند، از کلماتی استفاده کند که آشنا باشد. ساده ترین کلماتی که همه بفهمند.
7- بحثی که مورد شاهد است نوشته شود. ما داریم بعضی معلمین را که همه حرفها را روی تخته می‌‌نویسند! کل کتاب را پای تخته می‌‌نویسد و بلکه باید یک کلمه بیشتر ننویسد و آنهم سر فصلها را.
4- توجه به فضای آموزش و نیازهای آموزشی
8- کلاس باید روشن باشد. رنگ لباس باید روشن باشد.. اگر بخشنامه‌‌ای است که لباس خانم مشکی باشد یا قهوه‌‌ای باشد و یا سرمه‌‌ای، این بخشنامه‌‌ها درست نیست. بچه‌‌ها که چهار ساعت به این خانم معلم نگاه می‌‌کنند وحشتشان می‌‌گیرد! رنگ لباس باید روشن باشد. حجاب کامل باشد ولی رنگ روشن باشد. البته این غیر خیابان است. در خیابان آدمهای مریض هم هستند که اگر رنگ روشن باشد ممکن است تحریک شوند حساب خیابان جداست. اما وقتی این شاگرد معصوم می‌‌خواهد به شما نگاه کند، خوب دختر نه ساله می‌‌خواهد به خانم معلمش نگاه کند، یازده ساعت سیاه می‌‌بیند! این درست نیست. رنگ لباس باید روشن باشد. اما چون در خیابان چشمهای هرزه هم هست. هر با غیرتی اجازه نمی‌‌دهد که به دخترش با چشم هرزه نگاه کنند و لذا به دخترش می‌‌گوید: دختر جان! تو خانه شیک بپوش، در مدرسه و دبیرستان هم راحت باش. اما در خیابان به دلیل اینکه بعضی چشم‌‌ها پاک نیست خودت را حفظ کن. بعضی از مردم دست از زنان پیغمبر هم بر نمی‌‌داشتند با اینکه زنان پیغمبر خیلی هایشان پیر بودند و داغ دیده! خدا در قرآن می‌‌فرماید: «یا نِساءَ النَّبِیِّ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذی فی‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً» (احزاب/32‌‌) ای خانم‌‌ها! یک جوری حرف نزنید که: «فَیَطْمَعَ الَّذی فی‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ» کسی که ریگی در کفشش است طمع کند، پیداست اینقدر چشم ناپاک هست که از پیرزن داغدیده هم دست بر نمی‌‌دارد. حالا تو که دختر و سوپر دولوکسی! بنابراین وقتی به زن پیغمبر که پیر است و داغدیده می‌‌گوید: این رقمی باشد برای اینکه مریض‌‌ها نگاه بد نکنند. پس حساب خیابان جداست. ولی کلاس باید روشن باشد، بی سر و صدا باشد و در آن راحت باشند. باید امن باشد.
9- نیازهای جانبی در نظر گرفته شود. یک وقتی یک جایی بودم. مدیر کل آموزش و پرورش آنجا گفت: ما در منطقه خودمان (یک عدد عجیبی گفت) در روستاها مدرسه داریم و دستشویی ندارد! بچه‌‌ها ادرارشان را نگه می‌‌دارند و ظهر می‌‌روند خانه. حدیث داریم: اگر کفش قاضی تنگ است قضاوت نکند، ممکن است فشاری که بر پایش می‌‌آید در قضاوتش اثر بگذارد. آرامش مسأله مهمی است. می‌‌گویند: زنی که طلاقش می‌‌دهی و حامله است باید تا زایمان خرجش را بدهی تا او از نظر اقتصادی آرامش داشته باشد. این که می‌‌گویند: زنها سعی کنند بیشتر در خانه بمانند به خاطر این است که آرامش فضای خانه از خیابان بیشتر است. چون زن یا کار دارد یا حامله است یا بچه شیر می‌‌دهد. وقت ضرورت بیرون بیاید. هر چه آمد و رفت زن کمتر باشد آرامشش بیشتر خواهد بود. بله یک جاهایی هم باید زن حضور داشته باشد و واجب هم است که حضور داشته باشد اما الکی در خیابان‌‌ها پرسه نزند. آرامش مسأله مهمی است.
10- کسی را از جای بلند نکنیم. مثلا گاهی وقتها می‌‌گوییم: بچه پاشو برو آنجاو بی جهت کسی را از جایش بلند نکنیم، حتی اگر یک دختر نه ساله در مسجد نشسته باشد فرض کنید بالاترین زنان کشور وارد مسجد بشود اگر بچه را بلند کردند و مهم ترین زنان کشور اگر در آنجا نماز خواند نماز این خانم باطل است. چون جایش دزدی است. کسی را نمی‌‌شود از جایش بلند کرد
11- مکان معلم باید بلند باشد.
5- توجه به مخاطبان و چگونگی حرکات معلم و حضور و غیاب
12- سن افراد را باید در نظر گرفت. خیلی وقتها واعظ می‌‌رود بالای منبر و برای بزرگها صحبت می‌‌کند و بچه‌‌هایی که پای منبر نشسته‌‌اند می‌‌بینند که واعظ اصلا به آنها توجهی ندارد! و نه چیزی به آنها می‌‌گوید. اینجاست که دیگر به مسجد نمی‌‌آید. باید مواظب باشیم که به همه یکجور نگاه کنیم. در کاشان می‌‌گفتند: شاه نشین، به اندازه نیم متر (دو تا قالیچه) مثلا ده متر این را بالاتر درست میکردند. مسجد باید یک گوشه‌‌اش (قسمت آخرش) یک سکّو داشته باشد. اول اینکه یک عده پاهایش درد می‌‌کند. می‌‌آیند و پاهایشان را آویزان می‌‌کنند. یک عده پیرند و می‌‌خواهند لم بدهند می‌‌روند آن بغل می‌‌نشینند و لم می‌‌دهند.
13- در آموزش، حرکات باید مناسب باشد. کسی قصه حضرت یوسف(ع) را تعریف می‌‌کرد و می‌‌گفت: وقتی یوسف وارد چاه شد… (دستش را بالا می‌‌برد) و وقتی پیامبر اسلام(ص) به معراج رفت (دستش را پایین می‌‌آورد) یعنی دقیقاً کارش عکس بود. تن صدا باید با متن بخورد. عربهای مصری وقتی قرآن می‌‌خوانند، قصه‌‌ای در قرآن هست که در آن موسی(ع) به دو تا دختر گفت: چرا آمدید چوپانی؟ گفتند: پدرمان حضرت شعیب(ع) پیر است، در خانه نشسته و زمین گیر است. کسی نیست و ما چوپانی می‌‌کنیم. وقتی قاریان می‌‌خواهند بگویند: پدرپیری داریم، با این لحن می‌‌خوانند: «وَ أَبُونا شَیْخٌ کَبیرٌ» (قصص/23) پدری داریم پیر شده سنش بالاست… یعنی با لحن زیبا و موزون می‌‌خوانند اگر پدرشان پیر است باید قیافه و صوت این را نشان دهد. اینها مهم است. باید حرکات با کلمات مناسب داشته باشد. خودمونی صحبت کنیم. یعنی وقتی حرف می‌‌زنیم باید همه فهم باشد.
14- حساسیت در حضور و غیاب: وقتی پیغمبر نماز می‌‌خواند بعد از نماز یک نگاه به صف‌‌ها می‌‌انداخت و با چشمانش حضور و غیاب می‌‌کرد. می‌‌فرمود: فلانی نیست! می‌‌گفتند: به مسافرت رفته، می‌‌فرمود: خداوندا سفرش را بی خطر کن. وقتی آن شخص از سفر بر می‌‌گشت به او می‌‌گفتند: نبودی ببینی که پیغمبر حالت را پرسیده و ترا دعا کرد. او هم کیف می‌‌کرد. وقتی شخصی مریض بود پیغمبر می‌‌فرمود: برویم به عیادتش. بنده اگر پیش نماز باشم می‌‌آیم نماز بخوانیم کاری ندارم که مردم مرده‌‌اند یا زنده!! کسی زایید یا مرد به من چه؟ خلوتی مساجد اکثراً به خاطر روحانی و هیات امناء و خادم است. مساجد هم که شلوغ است به همین خاطر است. اینها مهم است. بالاخره من که امام جماعت هستم باید بدانم که در این منطقه شاگرد اول کیست باید او را بشناسم و به او تبریک بگویم. شخصی عروس شد یک کتاب (آیین همسرداری) به او بفرستم. زنی بچه دار شد یک کتاب کودک آقای فلسفی برایش بفرستم. می‌‌گویند: «آقا پول نداریم پول پیدا می‌‌شود. سلیقه نداریم. می‌‌شود این کار را هم کرد که یک کاغذ به او بفرستیم و بگویم: قدم نور رسیده مبارک، خواستم یک کتاب بفرستم پول نداشتم. او هم بفهمد که تو او را دوست داری ولی پول نداری. یک کسی از من طلب داشت. رفتم گفتم: سلام علیکم شما از من طلب داری؟ می‌‌فهمم ولی پول ندارم. گفت: همین که می‌‌دانی من راحت می‌‌شوم. همین که آدم یادش است برای طرف مرهم است. اقرار چیز مهمی است باید سعی کنیم کلاسهایمان و مساجدمان شاد باشد. شاد اینکه در آن دایره و تمبک باشد. من می‌‌توانم در یک کلاس 50 بار مردم را بخنداند بدون تمبک. می‌‌شود طبیعی شاد بود. آن شادی‌‌ها شادی‌‌های مصنوعی بود. مثل گرمکهایی که با شکر شیرینش می‌‌کنند.
6- احترام به بزرگان و انگیزه دادن
15- احترام به بزرگان: خیلی مهم است در این منطقه نباید شهداء فراموش شود. باید عکس‌‌های شهداء درجاهایی نصب شود. بزرگان منطقه فراموش نشوند. یک کسی بیاید کاشان، سخنرانی کند و اسم فیض کاشانی را ببرد و از او تجلیل کند اسم محتشم را ببرد و از او تجلیل کند. اسم علمای کاشان را ببرد و از آنها تجلیل کند.
16- انگیزه را بالا ببریم. من یک چیزی در تلویزیون دیدم و خیلی حالم گرفته شد. مصاحبه‌‌ای بود با دانشجوها که: آقا این رشته‌‌ای که می‌‌خوانی برای چه میخوانی. گفت: همینطور… البته بعضی گفتند: که رشته‌‌مان را دوست داریم. ولی 40-30 تا جوان گفتند: ما الکی آمدیم دانشگاه! این که می‌‌شود انتخاب الکی! باید گوینده انگیزه افراد را بالا ببرد. مثلا شما می‌‌خواهید تعلیمات دینی بگویید. این جوان می‌‌گوید: حالا نمی‌‌شود تعلیمات دینی نباشد.؟ باید گفت: آقا زاده! توجه کن انسان سه نیاز دارد: یک نیاز شخصی نیاز اجتماعی، نیاز عالی. نیاز شخصی مثل خوراک، پوشاک، مسکن، هر کس خوراک می‌‌خواهد، آب می‌‌خواهد، لباس می‌‌خواهد فرقی هم نمی‌‌کند دیگران هم باشند یا نه این نیاز، نیاز شخصی است. آدم دیگر باشند یا نباشند بالاخره هر کسی مسکن می‌‌خواهد. یعنی کار به جامعه ندارد. یک نیاز اجتماعی هم دارد. اگر یک نفر تنها باشد این نیاز معنا ندارد. اما اگر افراد زیادی باشند این نیاز، نیاز مهمی است. جامعه قانون می‌‌خواهد بی قانون هرج و مرج پیش می‌‌آید. جامعه رهبر می‌‌خواهد. بی رهبر هرج و مرج پیش می‌‌آید. و یک نیاز عالی است. نیاز عالی یعنی بعد از آنکه خوراک و پوشاک و مسکنت درست شد. قانون و رهبر و ریاست جمهوری و مقررات اداری درست شد بالاخره ما باید بدانیم که سر نخ کجاست. اصلا این کاروان هستی به کجا می‌‌رود؟ شناخت سرچشمه این سرچشمه هستی کجاست؟
پس: شناخت پایان کار هم مهم است. از کجا آمده‌‌ام، آمدنم بهر چه بود؟ به کجا می‌‌روم آخر؟ حرف حق کدام است؟ کدامیک از اینها درست می‌‌گویند؟ شناخت راه، راه حق کدام است؟ مطلب حق کدام است؟ چگونه این راه را برویم؟ دین یعنی چه؟ دین یعنی چیزی که ما را به شناخت عالی می‌‌رساند. همین طور که نانوایی به ما نان می‌‌دهد، سازمان آب و به ما آب می‌‌دهد، بنا به ما خانه می‌‌دهد، غیر از نانوا و بنا و غیر از اینکه در انتخابات، رهبری و ریاست جمهوری و نمایندگی و مقرراتمان را وضع می‌‌کنیم ما بعد از رسیدن به زندگی می‌‌خواهیم ببینیم سر نخ کجاست؟ بالاخره هدف ما چه بود؟ پس کلاس تعلیمات دینی برای پیدا کردن این شناخت است. ما باید روز اول این را بگوییم. بچه می‌‌گوید: نمی‌‌شود تعلیمات دینی نباشد؟ نمی‌‌شود مسجد نیاییم؟ بابا همانطور که دکان نانوایی می‌‌روی باید مسجد هم بروی. تو که به مشکلات مادی خودت می‌‌رسی مشکلات معنوی مهمتر است. الآن اکثر بیمارهای دنیا بیماری‌‌های روانی هستند. از نگرانی‌‌های ساده گرفته تا شک‌‌های بالا. و آن چیزی که انسان را آرام می‌‌کند… انسان تقوا می‌‌خواهد، دین می‌‌خواهد. انسان رابطه با خدا می‌‌خواهد. انسان پناه می‌‌خواهد. انس می‌‌خواهد. یعنی باید انگیزه را بالا ببریم.
7- تناسب مخاطبان دروس و استاد و تکرار خلاصه درس
17- تناسب رنگ لباس با ایام. این مهم است که معلم تناسب رنگ لباسها را رعایت کند. در کلاس دخترها فرق می‌‌کند. ما مواردی داریم که مثلا یک کسی در کلاس دخترها جوک می‌‌گفته و می‌‌خندیده، برایش حرف در آورده‌‌اند! و ما داریم: وقتی طرف بنزینی است تو گوگرد را به او نزدیک نکن. کلاس دخترها با کلاس پسرها فرق می‌‌کند. باز استاد فرق می‌‌کند با استاد. یک وقت کلاس کلاس دخترهاست و استاد سنش زیاد است. در اینها باید دقت شود. اگر لازم شد که فرض کنید مرد به زن درسی بدهد (پزشکی، صنعت… ) باید توجه کنیم که اگر این آقا جوان است باید همسر داشته باشد. سنها باید ملاحظه شود. اگر این دقتها صورت نگیرد مشکل پیدا خواهیم کرد. حتی در خانه‌‌ای که پیغمبر مثل یوسف(ع) است اگر یوسف هم پاک باشد زلیخا پیدا می‌‌شود. ما در پیشنمازی دقت می‌‌کنیم، قیافه پیشنماز را نگاه می‌‌کنیم و بر اساس قیافه‌‌اش می‌‌گوییم که کجا نماز بخواند.
18- خلاصه درس باید تکرار شود. چون بعضی‌‌ها ده دقیقه دیر می‌‌آیند. می‌‌گویند: چی شد؟ لذا من گاهی در تلویزیون می‌‌گوییم که: آقایون که دیر پیچ تلویزیون را باز کرده‌‌اند… یک کسی گفت: مثل اینکه تلویزیون شما پیچی است! گفتم: نه این یک اصطلاح است. یعنی گاهی یک کسی دیر می‌‌اید، گاهی تلفن زنگ می‌‌زند و طرف می‌‌رودسراغ تلفن و عقب می‌‌ماند و… گاهی یک لحظه خوابش می‌‌برد، حواسش پرت می‌‌شود. باید استاد چند دفعه خلاصه درس را تکرار کند.
8- تشویق و تنبیه به اندازه و مناسب
19- تشویق و تنبیه باید با هم باشد. تشویق باید بیشتر باشد. آخرین درجه رشد را هیچوقت به شاگرد نگویید. همچین میگوییم آفرین که بچه خیال می‌‌کند به آخرین درجه رسیده است. تجلیلی که می‌‌کنید به اندازه باشد. قرآن می‌‌فرماید: اگر این کار را کردید، اگر این کار را کردید، اگر این کار را کردید… آخرش می‌‌فرماید: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (بقره/189) امید است رستگار شوی! بله یکجاهایی فرموده: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ» (مومنون/1) مؤمنون حتما رستگارند. یعنی: آنهایی که به عهد و پیمان و امانت عمل می‌‌کنند. نباید طوری طرف را تشویق کنیم که فکر کند به آخرین درجه تکامل رسیده است. درتبلیغات هم همینطور است. حالا مثلا این آقا انقلابی است، آیا می‌‌شود گفت: اسوه مجاهدین! آقا نگو، درست است که ایشان انقلابی است، زندان هم رفته، ما هم مخلص او هستیم. اسوه‌‌ی تقوا! یک خرده در تبلیغات یک کسی را خیلی پایین و یکی را خیلی بالا نبریم. وقتی فیلم پخش می‌‌شود انتخابات خبرگان رهبری است. شرکت در انتخابات لازم است. واجب است. کسی نیست که در مملکت ما نداند. این انتخابات قدرت نظام است. یعنی وقتی رییس جمهور می‌‌رود در نیویورک صحبت کند وقتی 30 میلیون پای صندوق آمده بودند وقتی 22 میلیون طرفدار دارد حرفش را سفت می‌‌زند. سوزن وقتی دید نخ زیاد دارد حسابی می‌‌دوزد اما اگر دید نخی ندارد کجا برود! یعنی قدرت ما به این است که مردم با هم باشند. این است که نگاه می‌‌کنند و اگر انتخابات خبرگان کمتر از ریاست جمهوری باشد می‌‌گویند: بله، مردم دیگر زده شده‌‌اند! آنها دنبال این هستند که یک چیزی بگیرند و نخ را طناب کنند و کاه را کوه کنند. ما هم ممکن است هزار و یک مشکل با هم داشته باشیم خود شما ممکن است از من ده تا اشکال داشته باشی، بنده هم ممکن است از شما دو تا اشکال داشته باشم. اما به کوری چشم دشمنان، ما باید همیشه و در هر انتخاباتی آمار رأی دهنده‌‌ها بالا برود. بالاخره باید حال دشمن خارجی را بگیریم. خودمان یک کاری خواهیم کرد. یک مشکلاتی هست بهترین از اینها ما سراغ نداریم. ضمناً من یکی، دو بار این را گفته‌‌ام. اجازه بدهید تکرار کنم. بعضی‌‌ها می‌‌گویند چطور شد. او چنین شد؟ فلانی چنین شد؟ اول این را به شما بگویم: در یک ماشینی که آدم می‌‌خواهد سوار شود دو تا چیز را در نظر می‌‌گیرد: یکی راننده درست است یا نه. یکی موتور سالم است یا نه. اگر ماشین و راننده سالم است سوار می‌‌شوید. اما حالا اگر نشستید و راننده دهانش بوی پیاز داد یکی هم پوست تخمه می‌‌ریزد! یکی هم دارد سیگار می‌‌کشد! ممکن است در اتوبوس از مسافرها ناراحت شوید اما اگر پیاده شوی ماشین‌‌های دیگر یا موتورشان خراب است یا راننده‌‌اش مست است. لااقل جمهوری اسلامی (ماشین ما) سالم است. راننده‌‌اش هم رییس جمهور است، رهبر است، امام است. راننده هایش خوب هستند. موتورش هم سالم است. حالا برخی مسافرها هم اذیت می‌‌کنند. شما به خاطر ضعف‌‌های مسافرین از ماشین پیاده نشوید. چون راننده ماشین دیگر صدام است راننده‌‌اش طالبان است. راننده‌‌اش کلینتون است. سوار کدام ماشین می‌‌خواهی بشوی؟ اصلا ماشین دیگری وجود ندارد. سفت بچسبیم و ماشین خودمان را نگه داریم. البته باید تکلیف پوسته پرتقال و… را باید روشن کرد. یعنی باید رو به جایی برود که عیوبش کم شود. منتها اگر شما از یکی ناراحت شدید معنایش این نیست که بگویید: حالا که فلانی پروانه ساختمانمان را… فلانی امضا نداد… ثبت نام بچه‌‌ام اینطور شد و… یارانه فلان چیز کم شد. یعنی به خاطر یارانه و تخم مرغ و پنیر و ثبت نام و… به خاطر پوست پرتغال و پوست تخمه از ماشین پیاده نشوید. ماشین را باید سفت نگه داریم. بهترین ماشین‌‌ها ماشین جمهوری اسلامی است. بهترین راننده‌‌ها هم همین راننده‌‌هایی است که ما داریم البته نمی‌‌خواهم بگویم همه خوبند، بنده هم به اندازه‌‌ای که شما اشکال دارید ممکن است آن اشکال‌‌ها را من هم داشته باشم. منتها یکی لوله‌‌اش تنگ است و هسته انار درونش گیر می‌‌کند. یکی روحش تنگ است و زود قهر می‌‌کند. با کی قهر می‌‌کنیم؟ به کدام ماشین می‌‌خواهیم سوار شویم؟ از امام بهتر چه کسی است؟ از مقام معظم رهبری چه کسی بهتر است؟ از وزرای ما بهتر کیست؟ بله یک کسی ممکن است در جایی خلافی هم بکند خوب در یک کشور 60 میلیون چنین چیزهایی اتفاق می‌‌افتد. شما وقتی یکی دو کامیون اثاث جابجا می‌‌کنی چند تا استکان می‌‌شکنی، در خبرگان شرکت کنید و با این کار چشم دشمنان را کور کنید. سعی هم کنیم عیبهایشان روز به روز کمتر شود. من واقعاً یک چیزهایی را می‌‌بینم که خدا می‌‌داند لذت می‌‌برم. البته یک چیزهایی هم می‌‌بینم که غصه می‌‌خورم غصه‌‌ها را که می‌‌نویسی و لذتها را که می‌‌نویسی می‌‌بینی کمالات بیشتر است. هر انسان مؤمنی شب عاشورا هیات می‌‌رود اما وقتی می‌‌پرسی: شما از این هیات صد درصد راضی هستی می‌‌گوید: نه 1- با کفش آمدند روی فرش 2- میخ کوبید و دیوار را سوراخ کرد 3- بلند گوی هیأت مردم را اذیت کرد 4-راه بندان ایجاد کرد در خیابان. ممکن است به این هیات 20 تا هم اشکال بگیری، اما به خاطر این اشکالها امام حسین(ع) را رها نمی‌‌کنی. هیچوقت گیر ندهید به یک سری چیزهایی که ریز است که آن ریزها هم نباید باشد.
9- تسلط بر مطالب، توجه به ظاهر و شرایط مناسب
20- استاد بر حرفش تسلط داشته باشد. یعنی بیش از آنچه می‌‌گوید حرف داشته باشد. یک استادی درس می‌‌داد و هی عبارت را باز می‌‌کرد و می‌‌گفت: کرامت، شرافت، عزت، فتوت، غیرت… شاگردش گفت: آقا حرف کم دارد آب قاطیش می‌‌کند! مردم می‌‌فهمند حرف کم داری مثلا می‌‌خواهد بگوید: ‌‌ای مردم! می‌‌گوید: کارگر، کشاورز، روستایی، دانشگاهی، ارتشی،… ‌‌ای مردم که اینقدر آب ندارد! مردم می‌‌فهمند که مطلب ندارد و دارد آب قاطیش می‌‌کند. باید آدم حرفش بیش از مطلبی باشد که می‌‌گوید. وقتی هم که حرف می‌‌زند کم حرف بزند. اشکالی ندارد. باید برای موقعهای مختلف حرفها عوض شود. مثلا موقع امتحان زود و کم حرف بزنیم. تابستان یک جوری حرف بزنیم و… دم افطار چگونه بگوییم. فیلمهای قبل از افطار باید با فیلم‌‌های بعد از افطار فرق کند. قبل از افطار، شکم گرسنه و تن خسته دارد می‌‌افتد. حالا یک نفر بیاید در تلویزیون و بحث جبر و اختیار بکند! یک بحث عمیق فلسفی
21- لباس، مرتب و منظم باشد. پیغمبر وقتی صحبت می‌‌کرد عمامه ‌‌اش را درست می‌‌کرد. گاهی استاد با یک قیافه‌‌ای سرکلاس می‌‌رود که حواس بچه‌‌ها پرت می‌‌شود! خانم معلم یک ساعت شیک دست گرفته و می‌‌نویسد! تا می‌‌خواهد بنویسد بچه‌‌ها می‌‌گویند: به به! عجب ساعتی! یکی می‌‌گوید: می‌‌خواهد پز بدهد! یکی می‌‌گوید: عروس شده و نامزدش برایش آورده! یکی می‌‌گوید:… شما وقتی می‌‌خواهی درس بدهی باید کاری کنی که دانش آموز فقط فکر درس باشد بنده الآن که دارم صحبت کنم عمامه‌‌اش شل شود شما دیگر درس را نمی‌‌فهمید! ما یک استاد داشتیم که وقتی سرش را تکان می‌‌داد عمامه‌‌اش شل می‌‌شد! ما درس را نمی‌‌فهمیدیم. و لذا ریش، سبیل، فکل، ساعت، کفش، قیافه، لباس باید هیچ چیزی که حواس طرف را پرت می‌‌کند در انسان وجود نداشته باشد.
22- آن زمانی که حرف خوب می‌‌زنیم حرف بزنیم. این مهم است. اگر بچه نمره بیست گرفت اگر شما زیر نمره بیستش تذکری به او بدهی اثر می‌‌گذارد. آن شبی که برایش کفش می‌‌خری حرفت اثر می‌‌گذارد آن شبی که درپادگان به سربازها پلو و مرغ بدهند. حرفها اثر می‌‌گذارد. به سربازها غذای درست نمی‌‌دهند بعد هم آخوند عقیدتی سیاسی می‌‌آید و می‌‌گوید: بسم الله الرحمن ارحیم بحث امروز عدالت است! او هم می‌‌گوید: خواهش می‌‌کنم ولم کن، غذای خوب خوردی، آب پیاز به من داده‌‌ای و درباره عدالت صحبت می‌‌کنی؟ آن وقتی که عیدی می‌‌دهی، نمره 20 می‌‌دهی، یعنی آدم باید هر حرفی را به جایش گفت: این مسأله مهمی است. اگر خواستیم حاشیه برویم. گاهی وقتها اینقدر حاشیه نرویم که حرف اصلی فراموش شود.
10- کاربردی بودن مطالب استفاده از تمثیل و وسایل کمک آموزشی
23- حرفها کاربردی باشد. بسیاری از حرفها کاربردی نیست من یکی انتقادی کردم به مسؤولین صدا و سیما (پریروز جلسه‌‌ای بود که از همه شبکه‌‌ها بودند) گفتم پای تلویزیون نشسته بودم. یک گاو صندوق انداختند توی آب، و گفتند: بروید باز کنید. اصلا از روزی که استخر ساخته شده و گاو صندوق ساخته شده، هیچ گاو صندوقی در استخر گیر نکرده. شما می‌‌توانید یک سوژه کاربردی بکار بگیرید. یعنی ضمن اینکه یک سابقه اجرا شده یک مشکل مردم هم حل شود. در طول تاریخ جنی همچین فکری به ذهنش نیامده است. من خیلی از این فیلمها را می‌‌بینم که کاربردی است. یعنی یک صحنه‌‌ای نشان می‌‌دهد که آموزشی است. ما اگر این کار را بکنیم کلی صرفه جویی کرده‌‌ایم و… سعی کنیم کلمات کتابها، فیلمها و… کاربردی باشد. من گفته‌‌ام: آقایونی که رساله دکترا می‌‌نویسند می‌‌توانند ضمن اینکه از مدرک دفاع می‌‌کنند. همین رساله طوری باشد که کاربردی باشد و چاپ شود و مردم استفاده کنند. متأسفانه سمینارهای ما هم همینطور است. کنگره شیخ مفید در قم گرفتیم. اصلا مردم نفهمیدند که شیخ مفید کی بود؟ خودمان دور هم نشستیم و از او تعریف کردیم. می‌‌شود از این کنگره‌‌ها استفاده میلیونی کرد. (میلیونها نفر را جذب کرد. ) می‌‌شود در کنگره شیخ مفید کاری کرد همه بچه‌‌ها بفهمند که عجب عالمی داشتیم. مجلسی کی بود. مفید کی بود، حلی کی بود؟ متأسفانه صد میلیون صد میلیون خرج می‌‌شود هیچ کاربرد هم ندارد. مثل منارهایی که می‌‌سازیم و اذان گویی ندارد!
24- از مثال زنده استفاده کند.
25- باید معلم و شاگرد به هم حسن ظن داشته باشند.
26- آموزش نباید فقط با سخنرانی باشند. یکروز از امام باقر(ع) خواستند که: پیامبر چگونه وضو گرفت. حضرت فرمود: تشت بیاورید. بعد هم وضو گرفت. بعد هم فرمود: وضوی پیغمبر اینگونه بود از این معلم می‌‌شد که آموزش نباید فقط سخنرانی باشد. باید سمعی و بصری باشد. نمایشی و تئاتری باشد.
27- در کلاس، مردم باید طرف را دوست داشته باشند یعنی نسبت به این آقایی که صحبت می‌‌کند نباید مسأله داشته باشند. یک گروه آمدند خانه امام باقر(ع) و هی نگاه کردند. اتاق قشنگی بود. بعد رفتند و در این فکر بودند که چرا امام باقر(ع) همچین اتاقی دارد؟ امام این را فهمید. فردا آنها را دعوت کرد و به یک اتاق دیگر برد. دیدند که این ساده است. امام فرمود: آن اتاق، اتاق خانم بود. مهرش را داده‌‌ام. او هم اتاقش را شیک کرده است. نباید بین آقا و مردم سوء ظن باشد. و اگر عیبی هم هست با کمال شهامت اقرار کنند اقرار به اشتباه بزرگتریم کمال است. ولی باید محبت وجود داشته باشد

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment