موضوع: حقوق در اسلام (3)
تاریخ پخش: 77/02/03
بسم الله الرّحمن الرّحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التّقوی»
1- حقوق در اسلام
این سومین قسمت از این بحث است. دیدگاههایی را که اسلام راجع به حق مردم، حق خدا، حق جمادات، حق نباتات دارد میگوییم.
1- سرچشمه حق: حقوق یک واقعیت است. اینطور نیست که ما بنشینیم و قرار بگذاریم که فلان چیز برای فلانی و… بلکه حقوق حقیقتی است که باید خالق آن را تعیین کند. قرآن میفرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّک» (بقره/147) سرچشمه حق خداوند است و اوست که تعیین میکند چه کسی چه حقی دارد، چون او آفریدگار است. وقتی من یک پارچهای دارم میتوانم آن را به هر کسی که میخواهم بدهم، با توجه به اینکه من یک آدم حکیمی هستم. وقتی میگوییم: خدای عادل حکیم فرموده: این مال این و… با توجه به اینکه خدا خالق است و حکیم است بنابراین سرچشمه حق اوست. اوست که میفرماید: «خَلَقَ لَکُمْ» (بقره/29)، «سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ» (جاثیه/12)، «سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ» (ابراهیم/32)، «سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ» (ابراهیم/33) همین که خداوند میفرماید: من آفریدم و در اختیار شما قرار دادم یعنی اینکه انسان حق بهره برداری از طبیعت را دارد. خداوند میفرماید: ابر و باد و مه و خورشید و فلک را من برای تو آفریدم. در قرآن کلمه «لَکُمْ» زیاد آمده است.
«وَ جَعَلْنا لَکُمْ فیها مَعایِشَ» (اعراف/10) اگر پدر برای خانه یک کیلو شیرینی خرید و به فرزندش داد، آن شیرینیها مال بچهها میشود اگر یک بچه دیگر خواست از آنها بگیرد آن بچه متجاوز را هم میشود تنبیه کرد و هم میشود از آن بچهها حمایت کرد.
2- چون پول مال بابا است. بابا شیرینی را خریده و از روی حکمت هم بین بچهها تقسیم کرده است. بچههایش را هم دوست داده، بغضی هم نسبت به بچهها ندارد. این منشأ حق میشود.
2- منشأ حقانیت
پس منشأ حق چند چیز میشود 1- چون خدا آفرید. 2- چون خدا تقسیم کرد 3- چون خدا اجازه داد. اینها ریشههای حق هستند: آفریدن، تقسیم کردن، نیاز ما حکمت و عدالت او، کسی که چیزی را میکارد محصولش مال اوست. میگوید: این حق من است، چون من آن را کاشتهام من آبیاری کردهام.
3- یک شاگرد میتواند به استاد بگوید: آقای استاد به چه دلیل شما حرف میزنید؟! آقای واعظ چه کسی گفته تو منبر بروی؟! کی گفت تو بالا باشی و من پایین؟ میگوییم: 1- دعوتم کردی. 2- مطالعه کردهام 3- تو هم به حدیث من نیاز داری، چون بنده خدا هستی و میخواهی راه خدا را یاد بگیری، خودت هم قرآن بلد نیستی. پس باید بنشینی و حرفهای مرا گوش بدهی. این سرچشمه حق میشود. دعوت حق میآورد.
به همین خاطر میگویند اگر مهمانی را دعوت کردی، اگر بد پذیرائی کنی، حق دارد غیبت بکند. اگر خودش آمد، شما هر چه داشتی به او بدهید. اگر کم و زیاد شد حق ندارد حرف مفت بزند، چون خودش آمده است. ثبت نام شما حق میآورد، در نوبت ایستادن شما حق میآورد. این مال استفاده کردن از طبیعت (تکوین) در شرع هم همینطور است.
«وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحى إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ» (یونس/15) به پیغمبر(ص) میگفتند: «أَوْ بَدِّلْهُ»! میشود قرآن را عوض کنی و قرآن دیگری بیاوری! «ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا»! قرآنی غیر آن بیاور. فرمود: «ما یَکُونُ لی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسی» من که نمیتوانم قرآن را عوض کنم «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) من که نمیتوانم از روی هوی و هوس حرف بزنم.
3- سرچشمه حق خداست
پس خداوند سرچشمه حق است هم در قانون و هم در آفرینش ِ «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ» (انعام/57) دلیلی در نهج البلاغه وجود دارد که امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِی عَلَیْکُمْ حَقّاً بِوِلَایَهِ أَمْرِکُمْ» (نهجالبلاغه/خطبه216) خدا برای من حق قرار داده است. اینجا باید یک تبصره بزنیم. آیا غیر از خدا کسی دیگر میتواند دستور بدهد؟ ولایت فقیه و مجتهد که از خودشان دستور نمیدهد میگوید من حکم خدا را این طور میفهمم مردم در دانشگاه چهار سال کارشناس میشوند. چطور امام (ره) چهل سال درس خوانده و کارشناس نشده؟ آن هم با هوشی که او داشت. مرجع تقلید کارشناس است علاوه بر این که اسلام فرموده اگر از او گناهی دیدی تقلید نکن، نه تنها تقلید نکن بلکه پشت سرش نماز هم نخوان سابقهاش هم باید خوب باشد.
بله داریم که: اگر کسی دستوری داد که ضد قرآن بود آن را انجام ندهیم «فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَطِیعُوا أَمْرَهُ فِیمَا طَابَقَ الْحَقَّ» (بحارالأنوار/ج33/ص595) گوش دهی به حرفش، از او اطاعت کنی، تا زمانی که طبق حق بود. اگر کسی ضد حق بود، هر کس بود به حرفش گوش ندهید. اینطور نیست که انسان باید خودش را به کوری و کری بزند. به همین خاطر میگوید: در انتخاب مرجع دقت کن. در انتخاب پزشک دقت کن. وقتی فهمیدی دکتر است و تخصص دارد وقتی گفت: این قرص را بخور. با آب ولرم، چشم. دو ساعت به دو ساعت، چشم. حتی وقتی یک آیت الله میرود پیش پزشک، هر چه میگوید اطاعت میکند. وقتی طرف کارشناس باشد آدم جانش را دراختیار او میگذارد. وقتی آقا میکانیک است آدم ماشینش را در اختیار او میگذارد. ما اگر بدانیم کارشناس غرض و مرضی ندارد مخلص او هستیم هر که در هر رشتهای.
اطاعت به معنای این نیست که: کر شو و کور شو. گاهی وقتها میگویند: به ما گفتهاند خط قرمز. بله ما خط قرمز داریم. گفتهاند: اینجا نباید حرکت کنی. کلمه عقل یعنی خط قرمز کلمه عَقَل یعنی مهار، میگوید شتر را عِقال کن، یعنی افسارش را به خط قرمز میخکوب کن، یعنی در زمین فلانی حق نداری بروی. در این چراگاه بچر و خارج نشو. اگر بگوییم خط قرمز نمیخواهیم یعنی مهار عقل نمیخواهیم، آن هم برای انسانی که غرق نفسانیات است. چگونه اختیارمان را به عقل بدون وهم بدهیم کدام نفس کش است که بگوید من در عموم پشیمان نشدهام. انسانی که هر لحظه پشیمان میشود، دیدش، سوادش و اطلاعاتش تغییر پیدا میکند، به یک انسان متزلل چگونه میتوان گفت: تو هر جا میخواهی برو. بنابراین باید یک خط قرمزی باشد. منتها خط قرمز را چه کسی تعیین کند؟ و یا من؟ هیچ کداممان. بلکه خدا.
4- حق حاکم بر مردم و حق مردم بر حاکم
1- دوطرفه بودن حق: امیر المؤمنین(ع) میفرماید: «فَإِذَا أَدَّتْ الرَّعِیَّهُ إِلَى الْوَالِی حَقَّهُ وَ أَدَّى الْوَالِی إِلَیْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَیْنَهُمْ وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ وَ طُمِعَ فِی بَقَاءِ الدَّوْلَهِ وَ یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ» (نهجالبلاغه/خطبه216) اگر حکومت اسلامی حق مردم را بدهد، مردم هم حق حکومت را بدهند… حکومت باید حق مردم را بدهد. گاهی وقتها تصمیمات برای مردم نیست برای خودشان است. من رفتم در یک استانی، استانی محروم که مردم در تراکتور، کود شیمیایی، زمین، برق و… مشکل داشتند. دیدم یک استخر آب گرم ساختهاند سر پوشیده! گفتم: مردم اینجا استخر آب گرم به چه دردشان میخورد؟ مردم اینجا همه کشاورز هستند، آن عرقی هم که باید در بیاید در حال کشاورزی از اینها دفع میشود، این استخرها و سوناها مال یک جاهایی است که مردم راه ندارند بروند جا ندارند قدم بزنند و بدنشان را پی گرفته، میروند تا پی هایشان آب شود. بعد میبینیم که بله چند تایی رفتهاند آنجا خودشان میخواستند بروند استخر و در آنجا استخر ساختهاند.
ادای جاهای پیشرفته را در میآورند. مثل پیر مردانی که ریشههایشان را رنگ میکنند و ادای جوانها را در میآورند. اینها ادا در آوردن است. باید دید احتیاج مردم چیست؛ طبله در زمان ما چه درسی باید بخواند؟ نیاز جامعه چیست؟ اگر مدرسین حوزه علمیه نیاز را در نظر بگیرند و به ما درس بدهند و بنده هم مخلص آنها باشم نیاز جامعه بر طرف میشود. عوض ساختن استخر سر پوشیده چند تا تراکتور بخرند و به مردم بدهند. آدم گاهی ساختمانهایی میبیند مثل ساختمان وزارت کشاورزی که زمان شاه ساخته بودند که اگر آن زمان پول این ساختمان را تراکتور میخریدند فکر میکنم به هر کشاورزی یک تراکتور میرسید. چون وزارت کشاورزی هامبورگ را دیده بودند میخواستند مثل همان را بسازند. بسیاری از کارهای ما فتوکپی و از روی نفهمی است.
امیر المؤمنین(ع) میفرماید اگر والی درد مردم را لمس کند و حق آنها را بدهد،… مردم هم باید طوری باشند که وقتی مالیات میدهند مثل این باشد که خمس میدهند، اصلاً خدا را شکر کند که دارد مالیات میدهد. این دولت برق داده و امنیت داد و آب داد و… بگوید من در سایه امنیت این قدر پول پیدا کردم. از مالیات دزدی نکند. اگر مملکت امن نبود که تو نمیتوانستی تجارت کنی.
امیرالمؤمنین میفرماید اگر اینها حق همدیگر را بدهند: «عَزَّ الْحَقُّ» عزیز میشود حق. «قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّینِ» راههای دین استوار میشود. «فَصَلَحَ بِذَلِکَ الزَّمَانُ» زمان صالح میشود. «یَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ» دشمنان مأیوس میشوند. نمیتوانند بین مردم و دولت تفرقه بیندازند.
2- سلسله مراتب: حقوق درجه دارد. بنده اگر بمیرم اولین کسانی که از من ارث میبرند پدر و مادر و فرزندانم هستند و همسرم. بعد میرسد به عمو و عمه، سلسله مراتب دارد. افراد حق دارند اما حق مرتبه دارد.
مثلاً در قرآن داریم: «أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ» (یوسف/40) اول حق خدا، بعد میفرماید: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبى وَ الْیَتامى وَ الْمَساکینِ» (بقره/83)،
بعد میفرماید: «وَ ذِی الْقُرْبى»، بعد «وَ الْیَتامى»، بعد «وَ الْمَساکینِ» و… به امام حسن(ع) فرمود: دست پدر را بشوی. بعد هم فرمود: اگر این پدر به تنهایی اینجا میآمد دست پدر را میشستم، اما چون پدر و پسر با هم آمدهاند سلسله مراتب باید حفظ شود. این سلسله مراتب مسئلهای است اسلامی. اگر رییس جمهور آمد باید رییس جمهور به استقبالش برود، اگر نخست وزیر آمد باید نخست وزیر به استفبالش برود و…
با مقام معظم رهبری آن زمان که ایشان رییس جمهور بودند رفتیم خارج، در اولین فرودگاه 21 توپ در کردند، من اول جا خوردم. پرسیدم که قضیه چیست؟ گفتند: به احترام مقامات بر طبق درجه توپ میزنند. پرسیدم اگر نخست وزیر بیاید چندتا؟ گفتند: 19 تا، و… گفتم: من اگر به تنهایی بیایم چند تا! گفتند: یک تیرکمان!
3- راههای دعوت به حق و قانون: این نیاز به بحث دارد. چگونه مردم را به حق دعوت کنیم؟ چون خیلیها به حق خودشان قانع نیستند. یعنی در خوابگاه دانشجویی یا طلبهها یا هیأتهای عزاداری (اینها خوبها هستند، بهتر از اینها کسی را نداریم) اگر بگویند: غذا را خودتان بردارید. نفر اول هر چه گوشت است بر میدارد! (بعضیها) و لذا خیلیها میگویند آقای قرائتی ما میرویم نماز بخوانیم وقتی برمیگردیم چیزی برایمان نمیماند! ما باید به جایی برسیم که اگر آشپز بالای دیگ نباشد خودمان تجاوز نکنیم. اگر پلیس سر چهار راه نباشد خودمان مراعات کنیم. کاری را از ترس انجام دادن حق نیست. ما باید از درون معتقد شویم. البته بعضیها را میگویم. البته حزب الهی هستند. اما گاهی دیده میشود که اگر بالا سر طرف نباشی خرابکاری میکند.
ما در قرآن چند تا آیه داریم درباره سرعت گرفتن. حضرت نشسته بود، هی گفتند آقا یک حرف خصوصی! آیه نازل شد: آقا پیغمبر(ص) هم خسته میشود، ولش کنید. همه کار خصوصی با پیغمبر(ص) دارند! آیه نازل شد هر که با پیغمبر کار خصوصی دارد برود صدقه بدهد. تا دیدند پولی شد گفتند: نه آقا غرض عرض سلامی بود و رفتند. آیه این است: وقتی میخواهید «تَناجَیْتُمْ» (مجادله/9) با پیغمبر در گوشی صحبت کنید (نجوی کنید) «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیْ نَجْواکُمْ صَدَقاتٍ» (مجادله/13) بروید صدقه بدهید و بعد بیایید در گوشی صحبت کنید بعد وقتی همه رفتند خدا فرمود: ای نامردا! «أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا» ترسیدید پول بدهید؟! تنها کسی که پول میداد و میآمد خصوصی صحبت میکرد علی بن ابیطالب(ع) بود. و لذا گاهی هم باید از دانشجو پول گرفت. اگر صاف یک چیزی را در اختیار کسی قرار دهیم او قدرش را نمیداند.
از امام رضا(ع) سؤالی کردند. مدتی سرش را پایین انداخت و بعد جواب دادند. طرف گفت: آقا بلد نبودی!! فرمود: اگر همان وقت جواب میدادم (بی درنگ جواب میدادم) حرفم کم بها میشد. یک مقدار باید لفتش داد. با این کار بیشتر در ذهن آدم میماند. در دنیای روحانیت میگویند: یک کمی لفت دادن طرف را تشنه میکند. «الم» (بقره/1)! بعد میفرماید: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ» (بقره/2)، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ» (تکویر/2-1) اگر همچنین شد اگر همچنین شد… بگو جونم در آمد! می گوید: ها! حالا برایت میگویم تشنه شدی!! «وَ إِذَا الْمَوْؤُدَهُ سُئِلَتْ بِأَیِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ» (تکویر/9-8)
حالا ما چه کنیم که مردم را به حق دعوت کنیم؟ چیزهایی که به عقل ناقص من رسیده این است. تا ببینم به عقل کامل شما چه رسد؟ مرحوم آیـت الله طالقانی (ره) تفسیر، میفرمود: این… به عقل ناقص من آمده بعد با مردم شوخی میکرد و میگفت! ببنم به عقل ناقص شما چه میآید حالا اینها به عقل ناقص من آمده، شما فکر کنید ممکن است عوامل دیگری هم باشد. شما که دانشجو هستید ممکن است اگر بچه مدرسهایها هم فکر کنند بهتر از من بفهمند راه فهم باز است. من خودم حدود بیست سال پیش یکی از کتابهای شهید مطهری (ره) را خواندم به نام: عوامل ملت بدبخت چیست؟ دیدم ایشان چهار عامل نوشتهاند. گفتم: آیا بیشتر از این چهار تا نیست؟ فکر کن شاید بیشتر گیرت بیاید. من فکر کردم و 12 تا عامل گیرم آمد. بعد مرحوم مطهری (ره) را به منزل دعوت کردم و گفتم: شما در فلان کتاب نوشتهاید که عوامل ملت بدبخت چهار تا است من شاگرد شاگرد شما هستم از نظر علمی، (ما شمع هستیم او خورشید بود. ) یک وقت ممکن است یک بچه از بزرگها بیشتر بداند و آنها را از بن بست نجات بدهد. نه تنها بچه بلکه حیوان هم. هدهد دو تا سفر کرد یک کشور را مسلمان نمود. به سلیمان(ع) هم گفت: من یک چیزی بلدم که تو بلد نیستی! «کَذلِکَ وَ قَدْ أَحَطْنا بِما لَدَیْهِ خُبْراً» (کهف/91).
حالا من اینها را میگویم شما هم فکر کنید که ما چه کنیم که جامعه را به سمت قانونپذیری و حقگرایی سوق دهیم. یعنی هر کسی به حق خودش قانع شود.
5- آنچه مردم را به حقگرایی هدایت میکند
1- در دیدن این باید باشد که هستی بر اساس حق است (ایمان به قانونمندی هستی) به خودمان بگوییم: کل هستی حق است تو چرا حق نباشی؟! وقتی بگوییم همه اینهایی که میآیند با جوراب میآیند آدم دیگر رویش نمیشود بیجوراب بیاید. آقا همه چشم روشنی میبرند آن وقت من دست خالی بروم! یعنی اگر انسان بداند همه اینطورند قصه برایش جا میافتد.
قرآن میفرماید: بابا! واقعاً اهل عبادت نیستید؟ «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116) هستی در حال قنوت است. آنوقت تو نمیخواهی یک قنوت به جا بیاوری؟! «یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ» (جمعه/1) هستی سبحان الله میگوید، خوش انصاف تو نمیخواهی سبحان الله بگویی؟ یعنی میخواهی وصله همرنگ هستی نباشی؟! در قرآن آیات زیادی داریم که میفرماید: کل هستی قانون دارد«وَ السَّماءَ رَفَعَها وَ وَضَعَ الْمیزانَ» (الرحمن/7) آسمان را آفرید و برافراشت و در آسمان و کرات آسمانی توازن بر قرار نمود بعد میفرماید: «أَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمیزانِ» (الرحمن/8) تو هم که ترازو داری تو طغیان نکن. در هستی توازن هست پس توازن در مغازه شما هم باشد. این خیلی دید درستی است که میفرماید: هستی درست است تو چرا عقب ماندهای؟ تو نمیخواهی کارهایت میزان باشد؟! چند وقت پیش سر نماز حواسم پرت شد، نه چند وقت پیش، من همیشه حواسم پرت است. بعد دیدم در قرآن آیهای است که میفرماید: تو که حواست پرت است! خیلی عقب هستی. صحبت از نماز حیوانات است. میفرماید: حیوانها هم نماز دارند (با غریزه و با صوت خودشان) آن چیزی که مرا خیلی به درد آورد این است که قرآن میفرماید: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ» (نور/41) این آیه برای من خیلی زور داشت. که آنها وقتی نماز میخوانند میفهمند ولی تو نفهمیدی! اینکه میگویند چوب خدا صدا ندارد یکی این است. این یک سیلی است. ممکن است برخی بگویند: مراد در اینجا از عبادت، همین غرائض و… است. نه خیر، قرآن میفرماید: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ» یک وقت میگوییم: دندانهای الاغ گواهی میدهد که او چند سال دارد. این یک گواهی طبیعی است. یا دایرههای تنه درخت گواهی میدهد که درخت چند سال دارد. اینجا میفرماید: «کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبیحَهُ» آنها میفهمند. اگر فهمیدیم که هستی قانون دارد ما هم وصله همرنگ هستی میشویم.
4- هدف بعثت حق است یا اقامه حق است. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید/25) ما انبیاء را همراه معجزه فرستادیم. کتاب و میزان را با ایشان فرستادیم. تا برای مردم عدالت را به پا دارند..
5- هدف حکومت و امامت، اقامه حق است. امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: حکومت از ترشح عطسه یک بزغاله پیش من کمتر است مگر آنکه بتوانم در سایه حکومت حقّی را…
6- تعلیم و تربیت: اگر پدر و مادر در خانه بر اساس حق زندگی کنند، فرزند هم حق پذیر میشود. فضا وقتی حق شد همه تسلیم حق میشوند. ماهی هیچگاه شنا کردن از یادش نمیرود، چون در جایی زندگی میکند که همه شنا میکنند. بچه شوفرها اتوماتیک شوفر میشوند. اگرفضای خانه فضای عدالت باشد… البته این کار تمرین میخواهد.
خدا رحمت کند شهید مظلوم بهشتی (ره) و شهید قدوسی (ره) را، یک مدرسه در قم داشتند به نام مدرسه حقانی. در کنار مدرسه یک کارتون اسکناس گذاشته بودند، یک دفتر هم کنارش گذاشته بودند. گفتند: اینها برای چیست؟ گفتند: هر طلبه که پول نیاز داشت بردارد و در این دفتر امضاء کند که من اینقدر پول برداشتم برای فلان کار. من به مرحوم شهید قدوسی(ره) گفتم: آقا شما پول را همین طور ول کردهاید؟ حسابی کتابی… گفت: طوری نیست! بعد فهمیدیم که سیاست مرحوم بهشتی و قدوسی طوری بوده که این طلبهها در زمانی که طلبه هستند یک خورده پول را ببینند تا ببینیم وقتی پول دیدند چه میکنند! پول دستش بیاید چه میکند! که ببینیم او میتواند مسئوول مملکتی باشد یا نه؟ میخواهیم فضایی درست کنیم که فضای حق پذیری باشد. پدر روبروی خانم و بچهها بایستد و بگوید: من این فریادی که کردم اشتباه کردم، معذرت میخواهم. پسر جون من بیخود این جمله را گفتم، ببخشید. بچه بفهمد که پدر شگفت: ببخشید و بچه هم میفهمد که حق چی است و نیز میگوید شما ببخشید. نه خیر، مرد از زنش عذرخواهی کند!! این دیگر مرد نیست. از بچه من عذر خواهی کنم؟! چه اشکالی دارد؟ بله از بچه عذرخواهی کن.
از بچهام اجازه بگیرم؟ بله، پیغمبر(ص) از بچه اجازه میگرفت. آبی آوردند، حضرت آب را که میل فرمود مقداری آب در ظرف باقی ماند. بچه گفت: آقا این آب را به من بده تا میل کنم. (میخواست تبرک کند. ) تا پیغمبر(ص) خواست آب را به او بدهد پیرمردی گفت: آقا آب را به من بده. پیغمبر به او فرمود: اول این بچه گفت حق با اوست، اگر اجازه داد آن را به شما میدهم. فرمود: آقا زاده اجازه میدهی این آب را به این پیرمرد بدهم؟ او گفت: نه خیر، حضرت هم آب را به او داد. این فضا فضای عدالت است. چه اشکالی دارد که استاد بگوید: این حرفی که این شاگرد به ذهن من نیامده بود حرف ایشان از حرف من بهتر است. با این کار دانشجو رشد میکند.
7- آشنایی با تاریخ: بدانیم عاقبت آنهایی که به ناحق رشد کردند چه شده است. امام کاظم(ع) میفرماید «إِنَّ الْحَرَامَ لَا یَنْمِی وَ إِنْ نَمَى لَا یُبَارَکُ لَهُ فِیهِ» (کافی/ج5/ص125) مال حرام رشد و نمو ندارد. اگر هم رشد کند برکت ندارد. پولش خیلی است اما خیری نمیسازد. این همه پول دارد اما یک آب خوش از گلویش پایین نمیرود.
قرآن میفرماید: وقتی میخواهیم برخی را بسوزانیم به آنها پول میدهیم. با پول آنها را میسوزانیم. «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا» (توبه/55) یعنی میخواهم عذابش کنم. میخواهم او را دهم پولش میدهم. ما از تاریخ باید بفهمیم که افرادی که از راه باطل پیش رفتند به کجا رسیدند؟ استکبار 43 تا رادیو راه اندازی کرد که به امام (ره) جسارت کنند (در ایام جنگ تحمیلی) و از صدام تجلیل میکردند. ولی چون باطل بودند الآن مردهی امام (ره) عزیزتر از صدام است. صدام زنده ذلیل است و امام از دنیا رفته عزیز… اینطور نیست که با رفتن عکس کسی در روزنامهها و پخش صدا از رادیو تلویزیون و… کسی عزیزتر شود.
8- تشویق کسانی که به حق عمل میکنند و سرکوب کردن کسانی که حق را تخریب میکنند: این خیلی مسئله مهمی است و وقتی کسی کار خوبی کرد او را تشویق کنیم.
شخصی به من گفت: آقای قرائتی من میخواهم یک عبا به تو بدهم. گفتم: نگاه کردی که این عبا نو نیست! گفتم: من یک عبای نو در خانه دارم. رفت و برگشت و گفت: حالا که راست گفتی میخواهم دو تا عبای نو داشته باشی. تشکر کردم از او ولی همین حرف حرف خوبی است. گاهی انسان باید از یک حرکتهایی تشکر کند. لازم نیست طرف فقیر باشد.
از طرف دیگر وقتی کسی گردن کلفتی میکند قرآن میفرماید: «فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَى الْأُخْرى فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّى تَفیءَ إِلى أَمْرِ اللَّهِ» (حجرات/9) اگر دیدید کسی گردن کلفتی میکند همگی علیه او بسیج شوید. اصلاً فلسفه عزاداری همین است. ما که ظهر عاشورا میگوییم: حسین حسین… یعنی اینکه: خیال نکنید خیلی راحت میشود سر یک امام را برید. ما 1400 سال در خیابانها نعره میکشیم. یعنی حواستان باشد. اگر این عزاداریها نبود تمام امامان را مثل امام حسین(ع) سر میبریدند. علت اینکه بنی عباس در زمان امام سجاد و امام باقر و امام صادق. امام کاظم و امام رضا(ع) آرام شد (این ائمه(ع) را با سم کشتند) یعنی یواشکی کشتند. چرا؟ چون امام حسین(ع) کشته شد مردم داد و هوار کردند. حکومتها گفتند: مثل اینکه نمیشود کشت. دیگر کشتن به راحتیها نیست. خطشان را عوض کردند و از راه سم امامان(ع) را به شهادت رساندند، اگر یک ماشین که خلاف میرود همه در مقابلش بوق بزنند او دیگر جرأت نمیکند خلاف کند. ما باید از طرفداران حق حمایت کنیم و بر سر طرفداران باطل نعره بکشیم. یک میلیارد و… مسلمان وجود دارد اگر هر کدام روزی یکبار بگویند: آمریکا نکن آمریکا نکن، آمریکا میترسد. اینجاست که حق جلوه میکند.
9-رفاقت با کسانی که طرفدار حق هستند: این هم نقش مهمی دارد.
خدا رحمت کند آیت الله قاضی را که در دزفول زندگی میکردند. پیرمردی بوده در جایی میهمان شد (این قصه را مقام معظم رهبری نقل میکردند) بشقاب برنج و دو سیخ کباب مقابل ایشان گذاشتند. ایشان گفتند: این غذا برای من زیاد است. مقداری برنج و یک سیخ کباب را در یک بشقاب دیگر ریختند. شخصی گفت: آقا لاقل کبابش را میخوردید. ایشان گفت: مگر آن کسی که میخواهد این برنج را بخورد آدم نیست؟ او هم کباب میخواهد. حضار هم گفتند: احسنت به این فکر. این چیزی نیست ولی خیلی اثر دارد. ریز است اما همین موها طناب میشود. آدم وقتی میخواهد کاری کند باید فکر زن و بچه و همسایه و مردم باشد.
10- رفتار مسئولین باید به حق باشد: وقتی جناب آقای خاتمی به اهواز مسافرت کردند اعلام میکند که یک پلاکارد هم نباشد، دیگر من خجالت میکشم که به رییس نهضت آنجا بگویم برای من یک پلاکارد و یا حتی یک مقوا بزنند که مقدم فلانی را گرامی میداریم. وقتی رییس جمهور این حرف را میزند من خجالت میکشم که به آنها بگویم برای من خیر مقدم بنویسید. خیلی اگر میخواهی احترام کنی بگو: آقای قرائتی آمده، خیر مقدم میگوییم. عمل یک نفر اثر میگذارد. یکی که به اتوبوس سوار شد همه از ماشینها پایین میآیند.
تبلیغات و قوه قضائیه نیز در این امر نقش مهمی دارند. دیگر وقت نشد اینها را بگویمم، این روشها مردم را حقگرا و قانونگذار میکند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»