حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (10) – ابراز محبت

موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه‌السلام (10) – ابراز محبت
تاریخ پخش: 10/02/1401
عناوین:
1- توصیه رسول خدا به اظهار علاقه و محبت به همسر
2- دوری از افراط و تفسیر در علاقه به همسر
3- اعتدال در انتقاد یا ستایش
4- تأکید قرآن به گذشت و بخشش در روابط همسران
5- همکاری همسران در امور خانواده
6- پاداش کار کردن در خانه و کمک به همسر
7- خاطره‌ای از درس دادن عملی امام خمینی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

این ماه رمضان بحث ما این بود که امام سجّاد یک متنی دارد، چند صفحه‌ای است، بیش از پنجاه حق را در این متن مطرح کرده: حقّ همسایه، حقّ همسر، حقّ شوهر، حقّ پسر، حقّ مادر، حقِّ، حقِّ، حقِّ، حقّ چشم، گوش، پا، یک پنجاه و خورده‌ای، پنجاه و یک حق هست، هر روزی یکی از این حق‌ها را بگوییم. حقّ خانواده را صحبت می‌کنیم، یکی از حق‌ها این است که ابراز محبّت و علاقه. این مسئله‌ی مهمی است. آدم به همسرش علاقه‌ی خودش را بگوید، من شما را دوست دارم. حدیث داریم: «اگر همسری به همسرش بگوید من شما را دوست دارم، این تا آخر عمر از دل همسر بیرون نمی‌رود.» (الکافی چاپ إسلامیه، ج ‏5، ص 569). ابراز محبّت.
1- توصیه رسول خدا به اظهار علاقه و محبت به همسر
امام صادق فرمود: «مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ ع حُبُّ النِّسَاء» (مکارم‌الأخلاق، ص 197)، علاقه به همسر از اخلاق انبیاء است.
«الْعَبْدُ کُلَّمَا ازْدَادَ فِی النِّسَاءِ حُبّاً ازْدَادَ فِی الْإِیمَانِ فَضْلاً» (مکارم‌الأخلاق، ص 197)، هر چی علاقه به همسرت داشته باشی، مقدار ایمان شما معیّن می‌شود، یعنی هر کس علاقه‌اش به همسرش بیش‌تر باشد، معلوم می‌شود ایمانش بیش‌تر است.
خب پاداش علاقه به همسر بهشت است و این علاقه‌ی همسر به همسر روی نسل نو هم اثر دارد. منتها علاقه‌ی افراطی نباشد، «ألإسْتِهْتَارُ بِالنِّسَاءِ شِیمَهُ النَّوْکَى‏» (غرر الحکم و درر الکلم، ص 71)، معنایش این است که محبّت افراطی نشانه‌ی کم‌خردی است.
– اوّل که چیزهایی که من اینجا یادداشت کردم سبب حسادت است، یک مردی که زنش را خیلی اظهار علاقه می‌کند روبه‌روی باقی‌ها، این حسادت باقی زن‌ها را تحریک می‌کند، چون باقی زن‌ها که یک همچین شوهری ندارند که تو جلسه علنی این کار را بکند، آن وقت زن‌ها به خانم شما حسود می‌شوند. این یک، حسادت.
– دوّم، تحریکات. آخر بعضی از این‌ها ازدواج نکردند، شما این کارها را می‌کنید، تحریکشان می‌کنی، مثل آدمی که پول ندارد کباب بخرد، شما هی دود کباب را تو حلق این‌ها می‌کنی. خب این تحریک کردن درست نیست.
– حیاء از بین می‌رود، چون این یک نیشگون به او می‌گیرد، او هم یک نیشگون به او می‌گیرد، او نمی‌دانم نیشگون به سینه‌اش می‌گیرد، او نیشگون به شکمش می‌گیرد. هی بیخ ندارد قصّه، بی‌حیایی پیش می‌آید.
– باز ماندن از تکالیف. شما غیر از بوسیدن و اظهار علاقه به زن وظیفه‌ی دیگر هم داری، تمام نیرویت را صرف کردی که حالا با این خانم بغلت نشسته یا پشت موتورت هست، تمام علاقه‌ات را حالا تو خیابان و کوچه و بازار نشان می‌دهی، این یعنی از تکالیف دیگر، برای کارهای دیگر هم وقت بگذار.
– توقّعات نابجا در همسر. این چهار بار که این رقمی رفتید بستنی خوردید، دفعه‌ی پنجم می‌گوید: «من را ولم کردی؟! دیگر با من قهری؟! دیگر با من اصلاً؟!» بابا طبیعی بستنی بخورید که همیشه بخورید، یک جوری رفتار کنید که همیشه باشد.
یک خاطره یادم آمد بگویم. یک روز همکاران ما، مدیران نهضت سواد‌آموزی آمدند اتاق من که: «حاج آقا تو رئیس ما هستی مثلاً، یک عیدی به ما بده، ما مدیران شما هستیم، شما رئیس ما هستی!» گفتم: «یک سؤال می‌کنم، جواب بدهید، من عیدی‌تان می‌دهم.» گفتند: «چی؟» گفتم: «اوّلاً شما مدیر هستید یا دیگران هم هستند؟» گفتند: «نه، ما نمونه هستیم، دیگران هم هستند.» گفتم: «فقط تهرانی‌ها مدیر هستند، یا تو استان‌ها هم مدیر داریم؟» گفتند: «نه، تو استان‌ها هم مدیر داریم.» گفتم: «امسال عیدی می‌خواهید یا عید نوروز، هر سال تکرار بشود؟» گفتند: «هر سال تکرار بشود.» گفتم: «اگر خواسته باشم امسال عیدی بدهم به همه، سال دیگر باید عیدی بدهم یا فقط یک سال باشد؟» گفتند: «نه، هر سال باشد.» گفتم: «پس ببینید همه‌ی مدیران دفتر مرکزی، دو، همه‌ی مدیران سراسر کشور، سه، برای هر سال به همه عیدی بدهم. خب بودجه می‌خواهد، از کجا بدهم؟!» یک وقت یک نفر است، شخصی است، آدم طوری نیست، اما باید فکر آخرش را هم کرد.
شما این رقمی با خانمت تو خیابان می‌روی، خب همیشه خانمت یک همچین لباسی خواهد داشت؟! اگر با یک لباس این قیمتی رفتی تو خیابان، دفعه‌ی بعد باید لباست قیمتی‌تر باشد وگرنه همین لباس قیمتی باعث می‌شود که بگوید: «تو به من بی‌اعتنایی کردی! حقّ من را ندادی! سال‌های قبل هم که پیراهن می‌خریدی، می‌خواستی گولم بزنی! حالا که گولم زدی، دیگر لباس آن قیمتی نمی‌خری!» هزار تا حرف پیش می‌آید.
یک جمله به شما بگویم، تلخ است ولی بشنوید. آمار فتنه و فساد و قهر و طلاق در خانواده‌های مرفّه و پولدار گاهی بیش‌تر از خانواده‌های فقیر و متوسّط است، به خاطر این‌که ماه عسل، می‌گویند ماه عسل برویم شمال، بعد ماه دیگر، سال دیگر برویم کیش، برویم قشم، برویم نمی‌دانم کجا، سال بعد می‌گویند نمی‌دانم برویم هواپیمای فلان، فلان کشور، یعنی چهار بار که با هواپیما، چهار جا رفتید یا باید ادامه بدهی یا اگر نتوانستی ادامه بدهی، هی خانمت می‌گوید: «او زمان چی بود، این زمان چی هست!» مقایسه می‌کند، زندگی‌تان به هم می‌خورد. یک بار دیگر بگویم. افراط، یعنی زیاده‌روی در محبّت، از محبّت کم نگذارید، منتها می‌گویم تو خیابان و کوچه و بازار نکنید، زیاده‌روی در محبّت امام فرمود، کدام امام؟ امیرالمؤمنین، حضرت علی علیه السلام فرمود: «زیاده‌روی در محبّت تو چشم‌ها این نشانه‌ی بی‌خردی است.» این خرد یعنی عقل، یعنی اگر تو عاقل بودی، این کار را نمی‌کردی، چون بعدش توش می‌مانی.
کادو می‌خواهی ببری، امسال یک کادوی قیمتی ببری، سال دیگر هم می‌توانی ببری؟! وقتی نمی‌توانی ببری، آن وقت می‌گویند سخت گرفته، پول‌هایش را به کس دیگر می‌دهد، گدا شده، بخیل شده. امام فرمود زیاده‌روی در علاقه حسادت یک عدّه را تحریک می‌کند، افرادی که همسر ندارند، به غصّه وادار می‌کند، آن طرف گرسنه‌اش است، شما هم روبه‌رویش کباب می‌خوری، خب غصّه می‌خورد دیگر. از تکالیف بازمی‌ماند، گناه می‌شود خیلی جاها. این مال این.
2- دوری از افراط و تفسیر در علاقه به همسر
قرآن می‌گوید اندازه دارد. یک آیه داریم برای اندازه‌گیری که هر چیزی را دوستش دارید، اندازه داشته باشید. آیه‌ی بیست و چهارم سوره‌ی عرض کنم به حضور شما که به نظرم توبه، آره، ببینید آیه چه قشنگ است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ»، پدرهایتان، «آباء»، أب یعنی پدر، اگر پدرهایتان، «وَ إِخْوانُکُمْ» برادرهایتان، «أَزْواجُکُمْ» زوجه، همسرتان، «عَشیرَتُکُمْ» فامیلتان، «أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها» ثروتتان، «تِجارَهٌ تَخْشَوْنَ» تجارت‌خانه‌تان، «مَساکِنُ تَرْضَوْنَها» مسکن‌تان، اگر هر یک از این‌ها را «أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ»، اگر این‌ها را بیش‌تر از خدا و رسول و جهاد در راه خدا دوست داشتید، « فَتَرَبَّصُوا» منتظر قهر خدا باشید تا این‌که قهر خدا به شما برسد و خدا آدم فاسق را هدایت نمی‌کند.
این چی می‌خواهد بگوید آیه؟ می‌خواهد بگوید هر چیزی اندازه دارد. من پدرم را دوست دارم، به اندازه، مادرم را دوست دارم، به اندازه، همسرم را دوست دارم. همسر یک کار خیری می‌خواهی بکنی، همسر گریه می‌کند، اگر یک کار واجب است، نباید به خاطر گریه‌ی همسر. مادر گریه می‌کند، چرا بچّه‌ام رفته طلبه شده؟ چرا بچّه‌ام رفته دانشجو شده؟ چرا بچّه‌ام پهلویم نیست؟ چرا سربازی بچّه‌ام لب مرز است؟ بالأخره کشور دشمن دارد یا نه؟ دشمن‎‌‌های ما مسلّح هستند یا نه؟ حمله کنند از مرز حمله می‌کنند، اگر لب مرز چهار تا جوان نباشند، خب دشمن می‌آید تو شهر ما، تو کوچه و محلّه و تو خانه‌ی ما می‌آید. علاقه باید کنترل بشود. سوره‌ی توبه می‌گوید مواظب باش علاقه‌ها افراطی نباشد، این آیه مال علاقه‌ی افراطی است.
یک بار دیگر آیه را می‌خوانم. من که می‌خوانم دلم می‌خواهد شما فارسی‌اش را بگویید، من عربی می‌خوانم، شما فارسی‌اش را بگو. «قُلْ»: بگو، «إِنْ کانَ آباؤُکُمْ»، «أب» پدرانتان، «أَبْناؤُکُمْ»: «إبن»، پسرها، «إِخْوانُکُمْ»: برادرها و خواهرها، «أَزْواجُکُمْ»: همسرتان، «عَشیرَتُکُمْ»: فامیلتان، «أَمْوالٌ»: ثروتتان، «تِجارَهٌ»: تجارتتان، «مَساکِنُ»: مسکن‌تان، اگر هر چیزی را بیش از خدا و رسول و جهاد دوست داشته باشید، منتظر قهر خدا باشید، یعنی علاقه‌ها باید کنترل بشود. چون من قول دادم این را برایت می‌خرم، پس دزدی کنم! ما داشتیم، یک آدم محترمی خلاف کرد، از یک انباری یک چیزی برداشت، رفت. مسئول انبار ایشان را خواست، گفت: «تو این‌کاره نیستی؟! تو دزد نیستی؟! ما شما را خیلی باشخصیّت می‌دانستیم!» زد به گریه. گفت: «من هم این‌کاره نیستیم، حالا غلط کردم، پشیمان هستم، اما یک دختر داشتم نامزد است، جهازیه‌اش جور نمی‌شود، هر شب که می‌رفتیم غذا می‌خوریم، این دختر گریه می‌کرد از بی‌جهازی. من دیگر بریدم. بلند شدم کلید انداختم به انبار، دو، سه قلم جنس برداشتم، حالا هم پس می‌دهم، غلط کردم.»
3- اعتدال در انتقاد یا ستایش
امیرالمؤمنین می‌گوید اگر تعریف یک کسی را می‌خواهی بکنی، کنترل کن خودت را. «الثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ»، جمله‌ی امیرالمؤمنین را بنویسم، [پای تخته] «الثَّنَاءُ»، «الثَّنَاءُ» یعنی حمد و ثناء، «الثَّنَاءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الِاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ»، «مَلَق» یعنی تملّق، اگر بیش از اندازه تعریف کردی، معلوم می‌شود چاپلوسی. اگر کم‌تر باشد، أقلّ باشد، یعنی خوبی‌اش را بخشی‌اش را می‌گویی، مثلاً مبلغ سنگینی پول خرج کرده، می‌گویی یک دو، سه فلسی خرج کرده. أقلّ اگر باشد، این حسد، حسادت است، «عِیٌّ أَوْ حَسَد» (نهج‌البلاغه، صبحی صالح، حکمت 347).
انتقاد، باید به اندازه باشد. بعضی وقت‌ها ما با یک کسی بد هستیم، این‌قدر به رگبارش می‌بندیم، توبیخش می‌کنیم. «ألإفراط فى الملامه یشبّ نار اللّجاجه» (غرر الحکم و درر الکلم، ص 94). دخترت، پسرت، شریکت یک کار غلطی کرد، تو خانه: «بلند شو ظرف‌ها را بشوی، تو که رفوزه شدی! بلند شو کفش‌هایت را واکس بزن، تو که در کنکور رد شدی!» یعنی یک جایی رد شده این پسر و دختر، این مادر هی نیش می‌زند، هی نیش می‌زند، پدرش، دوستانش هی سر‌به‌سرش می‌گذارند. محبّت اندازه دارد، انتقاد اندازه دارد، تشویق اندازه دارد. درس خواندن اندازه دارد. بعضی‌ها جوری درس می‌خوانند که آخرش روانی می‌شوند، مریض می‌شوند، چه کسی گفته این‌قدر درس بخوانی؟! حدیث داریم بدن شما به شما حق دارد، بدن حق دارد، حق نداری بدنت را این‌طور اذیّت کنی. وسواسی است، هوا سرد است، هی دستش را می‌کند تو آب یخ، یا شیر آب یخ، آب سرد است. بابا دو تا مشت ریختی، بس است، هی آب می‌ریزی، هی آب می‌ریزی، هم اسراف آب است، هم گناه است، اسراف گناه کبیره است، هم این پوست بدنت اذیّت می‌شود. خلاصه هم وظیفه، هم غریزه. وظیفه را انجام بده، غریزه هم آدم زنش را دوست دارد، بچّه‌اش را دوست دارد، همه‌ی این‌ها باید کنترل بشود.
4- تأکید قرآن به گذشت و بخشش در روابط همسران
حالا یک چیزی از قرآن برایتان بگویم. قرآن با مردم می‌گوید دو رقم رفتار کنید: «عفو و صفح.» اخلاق خانواده. آن چیزی که تو قرآن است این است: [پای تخته] «عَفو» یعنی ببخشش. «صَفح» همان صفحه است، صفحه‌ی کاغذ چی هست؟ ورق را برمی‌گردانی، یعنی ورق برگردان، می‌گویند فلانی ورق برگشت. عفوش کن، یعنی ببخشش، صفح هم یعنی ورق را برگردان، با مردم می‌گوید: «وَ لْیَعْفُوا» (نور/ 22): عفو کنند همدیگر را. «وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/ 22): صفحه را برگردانند. اما نسبت به خانواده یک کلمه اضافه دارد، می‌گوید که: «وَ إِنْ تَعْفُوا وَ تَصْفَحُوا وَ تَغْفِرُوا» (تغابن/ 14)، «وَ تَغْفِرُوا» مغفرت. این خیلی جالب است، مردم با هم زندگی‌شان باید براساس عفو و صفح، گذشت و اغماض باشد، خلاف دیدی، قورتش بده ولی اگر خواستی با خانم غیر از عفو و صفح، مغفرت، خانم را هم ببخشش، یا خانم، شوهر را ببخشد، شوهر، خانم را ببخشد. لطیفِ قرآن است. روابط مردم با یکدیگر عفو و صفح است، رابطه‌ی زن و شوهر عفو و صفح و مغفرت، یعنی یک چیزی اضافه. به هر حال عموم باشد.
5- همکاری همسران در امور خانواده
از مسائل دیگر کار در خانه است. تو خانه کار کردن خیلی خوب است، خیلی ثواب دارد. یک روز امیرالمؤمنین علیه السلام با فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها آمدند پهلوی پیغمبر که: «ما زن و شوهر هستیم، چه جوری کار بکنیم؟» فرمود: «کارهای بیرون خانه مال علی، امیرالمؤمنین علیه السلام، کارهای تو خانه هم مال زهرا سلام الله علیها.» بیش‌تر زن‌ها کارهای درون را. بعد هم یک مقدار اختیار داشته باشد زن که حالا پرده‌ی رنگی باشد، فرش این رقمی باشد، دیگر حالا این کاسه آنجا باشد، این کاسه آنجا باشد، می‌خواهد آشپزخانه‌اش را بچیند، هر جوری خانم می‌خواهد، انجام بدهد. یک مقداری نگو آقا: «من مرد هستم، پول مال من است، باید حتماً رنگ این باشد، حتماً باید در این‌طور باشد.» یک مقداری تا آنجایی که حرام نیست، بگذارید زن‌ها سلیقه‌ی خودشان را انجام بدهند. حرام نباشد، اسراف نباشد، تجمّل‌پرستی. یک اختیاراتی داشته باشد.
این را هم از امام باقر علیه السلام بگویم. مهمان آمد خانه‌ی امام باقر، دید اتاقش خیلی شیک است. این هی مهمان نگاه می‌کرد که چه پرده‌ای و چه فرشی و! امام باقر دید این حالش دارد به هم می‌خورد، تعادلش را از دست داده. وقتی می‌خواست برود، امام فرمود: «شما هم فردا بیایید خانه‌‌ی ما، شخص شما، باقی‌ها نه، تنهایی بیا.» فردا آمد و امام باقر علیه السلام بردش تو یک اتاق ساده. گفت: «دیروز اتاق من شیک بود، هی نگاه، نگاه می‌کردی که خانه‌ی امام باقر چرا اتاقش این‌طوری است؟! اتاق من این است، منتها من خانم دارم، خانمم از من مهریه خواست، مهریه‌اش را به او دادم، رفت این جنس‌ها را خرید، اتاقش را زیبا کرده. این حقّ مهریه‌اش بوده گرفته، اتاق را زیبا کرده، این اتاق خانمم هست، اتاق خودم ساده است.» این یعنی چه؟ یعنی امام باقر وقتی مهریه‌ی خانمش را می‌دهد، خانمش را هم آزاد می‌گذارد که، تا مادامی که به اسراف و تجمّل نکشد، آزاد باشد.
طرف می‌بُرّد زیاد که زیاد فضولی کردی. من یک وقتی چند صباحی با یک کسی هم‌اتاق شدم، دوران جوانی قبل از ازدواج. این هم‌اتاقی می‌گفت: «من یک آدم منظّمی هستم.» گفتم: «خب نظم که خوب است، ما هم قبول داریم.» یک بار ظرف‌ها را شستم، آمدم طاقچه گذاشتم. گفت: «ببین.» یادم است دستش را باز کرد، گفت: «این یک وجب است، این هم دیوار است، از این دیوار تا یک وجب، دسته گوشت‌کوب باید اینجا باشد. از اینجا یک وجب دیگر استکان‌ها باید اینجا باشد.» گفتم: «آقا من نمی‌توانم با تو هم‌اتاق باشم، من جانم درمی‌آید، باید یک سانتی‌متر دست بگیرم برای دسته‌ی گوشت‌کوب.» بگو آقا منظّم باشد، چیزها را به هم نریز، اما دیگر این قدر متّه به خشخاش نگذارید. بله.
– همکاری در منزل
داریم پیغمبر ما خودش «یَرْقَعُ ثَوْبَهُ»، لباس‌هایش را برمی‌داشت؛ «یَخْصِفُ نَعْلَهُ»، کفش‌هایش را وصله می‌زد؛ «یَحْلُبُ شَاتَه»، گوسفندش را می دوشید. (وسائل الشیعه، ج ‏5، ص 54)، پیغمبر تو خانه کار می‌کرد.
من یک وقت رفتم در خان‌ی یک عالمی، مجتهد و از خبرگان و دیدم بچّه بغلش است، سال‌های قبل. گفتم: «بچّه‌داری می‌کنی؟!» گفت: «بله، خانمم سواد ندارد، به او گفتم برو نهضت سوادآموزی باسواد شو. گفتم بچّه‌ات را هم آن ساعتی که می‌روی سر کلاس، من بچّه‌ات را نگه می‌دارم. من تشخیص دادم که یک چند ماه، روزی یک ساعت بچّه‌داری کنم، خانمم باسواد شود.» مانعی نیست، مجتهد، امام جمعه‌ی استان بود، بچّه بغلش می‌کند، بچّه‌داری می‌کند که خانمش باسواد بشود.
خب اخلاق خانواده.
6- پاداش کار کردن در خانه و کمک به همسر
اگر کسی روایت داریم، بله، کسی در خانه خدمت به خانمش بکند و کراهت نداشته باشد. آخر گاهی وقت‌ها کسی کمک می‌کند ولی نِق می‌زند، خسته‌ام شدم، اگر کمک کردید، نِق نزنید، حدیث داریم بدون کراهت باشد، خداوند اسمش را جزء شهداء می‌نویسد در دیوان شهداء اسمش را ضبط می‌کند، این کار کفّاره‌ی گناهان بزرگ می‌شود. خلاصه کار کردن تو خانه خیلی ارزش دارد، کار کردن تو خانه هم خوبی‌اش این است که کسی نمی‌فهمد. تو خانه، تو آشپزخانه کمک می‌کنی. بله، حالا کسی به من نگوید خودت تو خانه کار می‌کنی یا نه؟! من را نمی‌گذارند کار بکنم. چرا؟ برای این‌که می‌گویند تو خراب می‌کنی، هر کاری تو می‌کنی، خراب می‌کنی، بگذار خودمان بکنیم، از خیرش گذشتیم، چون من بلد نیستم، کارهای فردی باشد انجام می‌دهم، ولی شما کار به من نداشته باشید، اسلام این را می‌گوید، خوشا به حال مردی که تو خانه کمک زنش کند و زنی که کمک به مرد کند. زن‌های خوبی هم داریم، واقعاً درآمد که دارند، هی تو سر شوهرش نمی‌زند، حقوق من این‌قدر است، درآمد من این‌قدر است، ارث من این‌قدر است. زن به شوهر کمک می‌کند، شوهر به زنش کمک می‌کند.
قرآن یک آیه دارد، می‌گوید: «همه ازهمدیگر هستید.» شاعر گفته: «بنی‌آدم اعضای یکدیگرند»، قرآن می‌گوید: «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض‏» (آل‌عمران/ 195)، این آیه‌ای هست که دیگر هر بی سوادی می‌تواند حفظ کند. «بَعْضُکُمْ مِنْ بَعْض‏»، یعنی من از شما هستم، شما هم از من هستی. بعد کارهای تو خانه چه‌قدر اثر داشته. ما استادی داشتیم خدا رحمتش کند، داشت درس می داد تو اتاق، یک‌مرتبه کتاب را گذاشت زمین، بلند شد، این طرف اتاق در را بست و برگشت سر جایش. گفتند: «آقا شما به آن شاگرد می‌گفتی در را ببند!» گفت: «اسلام گفته به کسی دستور ندهید.» خب ببینید این گفتم درس این است. گاهی وقت‌ها درس نخواندن بهتر از درس خواندن است.
7- خاطره‌ای از درس دادن عملی امام خمینی
من یک خاطره یادم آمد، نمی‌دانم وقت دارم یا نه، یک دقیقه وقت دارم؟ پس تند می‌گویم. آیت الله سبحانی می‌گفت: ما درس امام خمینی می‌رفتیم مدرسه‌ی فیضیه، سالنی بود امام می‌آمد. یک حدود صد نفر با کم و زیادش آنجا درس می‌خواندند، همه هم یا مجتهد یا قریب الإجتهاد. یک روز امام خمینی وارد فیضیه شد و از کنار حیاط حوض رفت تو مَدرَس، آنجایی که محلّ درس است، سالن. تا امام خمینی وارد شد، دید یک بچّه طلبه روی زمین نشسته، صندلی نبود، همین روی فرش نشسته، دارد مطالعه می‌کند. او هم بچّه طلبه ندید امام خمینی بالای سرش است. امام یک نگاهی به این کرد، گفت: «هیچی نگویید، برگردید.» گفتند: «چرا؟!» گفت: «این بچّه مطالعه می‌کند، ما اگر وارد شویم، بچّه باید بلند بشود.» گفتند: «آقا اولویت با ما هست، چهار دلیل یک، ما صد نفر هستیم، این یک نفر؛ دو، ما درس خارج می‌خوانیم، داریم مجتهد می‌شویم، این سال اوّل طلبگی‌اش است مثلاً؛ سه، هر روز اینجا، جای ما بوده، این بیخود آمده؛ چهار، اصلاً به او بگوییم خودش بلند می‌شود.» امام خمینی فرمود: «هیچ کدام از دلیل‌های شما منطقی نبود. صد نفر هستید یا یک نفر. قرآن نگفته: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أکثرکم»، گفته: «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ» (حجرات/ 13). خدا با تقوا نگاه می‌کند، نه که چه کسی سال اوّلش است، چه کسی جمعیّتش بیش‌تر است. به او می‌گوییم بلند می‌شود، خب تو رودربایستی گیر می‌کند. چیزی که تو رودربایستی باشد، حرام است.» گفت: «نه.» گفتند: «خب می‌گویید چه کنیم؟!» گفت: «دور حوض فیضیه قدم می‌زنیم، اگر این بچّه همین‌طور بلند شد رفت، می‌رویم درس می‌دهیم.» می‌گفت: «حدود یک ساعت همین‌طور تو مدرسه‌ی فیضیه هی قدم زدیم، قدم زدیم، بچّه‌ام خبر نداشت، مطالعه کرد.» آیت الله سبحانی می‌گفت: «آن روز امام به ما درس نداد.» من گفتم: «آن روز امام به شما درس داد. درس واقعی این است، حقّ بچّه را از بین نبرید، نگویید ما مجتهد هستیم، ما نمی‌دانم صد نفر هستیم، سابقه‌ی ما بیش‌تر است، این‌ها را نگویید. حق با چه کسی است؟ این‌ها.
زن و شوهر که تو خانه کار می‌کنند این یک درس عملی می‌شود برای بچّه‌هایشان. بچّه‌ها نگاه می‌کنند، بچّه‌ها تربیت می‌شوند، یعنی آشپزخانه نیست، مکتب است، مَدرَس است که آدم یاد بگیرد چه کند.
خدایا هر حقّی هست به ما یاد بده و توفیق بده عمل کنیم؛
هر باطلی هست به ما یاد بده تا دوری کنیم؛
ما را در فهم وظیفه گرفتار تقصیر و قصور قرار نده.

«و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

امام سجادحق خانوادهدرسهایی از قرآنرساله حقوقرمضانقرائتی
Comments (0)
Add Comment