حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (6)

موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیه السلام (6)
تاریخ پخش: 05/02/1401
عناوین:
1- حسن معاشرت میان اعضای خانواده
2- خانه‌های بهشتی و جهنمی در دنیا
3- توسعه در زندگی براساس عقل و تدبیر
4- حضور رسول خدا در تشییع جنازه سعد بن معاذ
5- بیان خطر بداخلاقی در خانه، در هنگام دفن جنازه
6- حفظ مکتب، مهم‌تر از حفظ اشخاص و مسئولان
7- قضاوت منصفانه، بیان کمالات در کنار دیدن ضعف‌ها

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

سر سفره‌ی قرآن و حدیث هستیم، موضوعمان را دنبال می‌کنیم. یک نامه‌ی حقوقی دارد امام زین العابدین که حقوق افراد را معیّن کرده، حقّ همسر، حقّ فرزند، حقّ کارگر، حقّ کارفرما، حقّ چشم، حقّ گوش، حقّ، حقوق پنجاه و چند تا هست.
این حقوق را داریم بیان می‌کنیم، رسیدیم به حقّ همسر، در حقّ همسر هستیم، ده، بیست دقیقه حقّ همسر.
سفارش شده به حُسن معاشرت، «بِحُسنِ العِشرَه» (عیون الحکم و المواعظ، لیثی، ص 187). رفتارتان خوب باشد، «حُسنِ العِشرَه»، عشرت یعنی معاشرت، یعنی رفت و آمد، رفت و آمدتان حُسن، حسُن هم یعنی نیکو، یعنی برخوردهایتان نیکو باشد. بعضی آدم‌ها هستند اصلاً ژستشان مثل این‌که عصا قورت دادند، یعنی اگر کسی عصا بخورد، همچینی می‌شود کلّه‌اش، چون چوب عصا سرش همچین است، انگار عصا قورت داده، یعنی نه سرش را بالا می‌گیرد، نه سرش را پایین می‌کند، با یک کیلو عسل نمی‌شود خوردش.
1- حسن معاشرت میان اعضای خانواده
می‌گوید یک خورده شاد باشید توی خانه. شادی و خوشرفتاری هم سبب ماندگاری است، می‌گوید: «تَدوم»، «تَدوم» یعنی دوام دارد، «تَدُومُ الْمَوَدَّهُ.» (عیون الحکم و المواعظ، لیثی، ص 187)، اگر خوش‌برخورد بودید، محبّتتان هم ماندگار است و هم زیاد می‌شود.
معاشرت نه با همسر، با همه‌ی مردم. «حُسْنُ الصُّحْبَهِ یَزِیدَ فِی مَحَبَّهِ الْقُلُوبِ.» (عیون الحکم و المواعظ، لیثی، ص 228)، قلوب یعنی نه قلب خانم، قلب همه‌ی مردم. شما با افرادی می‌توانی رفت و آمدت را زیاد کنی. اخلاق خوب در اقتصاد هم مؤثر است. یک کاسب و یک فروشنده که خوش‌اخلاق باشد، مردم بیش‌تر دورش جمع می‌شوند، بیش‌تر از او خرید می‌کنند.
قرآن به پیغمبر می‌گوید: «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم‏» (قلم/ 4)، این «خُلُق» چی هست؟ «خُلق» با «خُلُق» فرقش چیست؟ «خُلُق» یعنی خُلقی که تو بدن شما ثابت شده باشد. آخر گاهی وقت‌ها یک کسی یک حادثه‌ای رخ می‌دهد، یک پلویی می‌دهد. فرض کنید یک کسی‌اش مرده، چهلم گرفته، هفتم گرفته، فاتحه گرفته، یک پلویی هم به افراد می‌دهد. این سخاوت جزء ذاتش نرفته، پدرش مرده مجبور شده پلو داده. «خُلُق» یعنی خوبی‌ها جزء ذاتش است، یعنی واقعاً این کاره هست، ذاتش صبور است، ذاتش خوش‌اخلاق است، «إِنَّکَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظیم‏»، نمی‌گوید: «إِنَّکَ لَعَلى خُلقٍ عَظیم». فرق بین خُلُق و خُلق این است.
گاهی آدم در خانه بداخلاق می‌شود، خسته می‌شود، گرانی است، قرض است، بیماری است، به هر حال یک تلخی پیش می‌آید، قرآن راهش چی هست؟ دیروز هم اشاره کردم، در بحث‌های قبل، حالا دیروز، امروز، هر جا بود، قرآن می‌گوید هر وقت عصبانی شدی از خانمت یا خانم از شوهرت عصبانی شدی، فقط یاد این بیفت که «أَفْضى‏ بَعْضُکُمْ إِلى‏ بَعْض‏» (نساء/ 21)، یاد شیرینی‌ها بیفت، خلقت را تنگ نکن.
خانم حالا سبزی پاک کرده، آورده سر سفره، حالا یک گوشه از این سبزی گل است، مرد گله می‌کند خانم ببین این گل است. خب همه سبزی که گل نبود، یک مقدار گل به این دانه سبزی چسبیده بود، تو حال خانم را می‌گیری، می‌گویی: «نه، این هم سبزی پاک کردنش!» هر وقت ناراحت شدید، ببینید این خانم کمالاتش. ممکن است سوادش، بیانش، تقوایش، حجابش، درسش، رسیدگی‌اش، صرفه‌جویی‌اش، ممکن است هزار تا کمال داشته باشد، حالا یک نقطه‌ضعف هم دارد.
امیرالمؤمنین می‌فرماید: «فَوَ الله» الله اکبر! قسم می‌خورد، «فوالله ما أغضبتها، و لا أکرهتها»، به خدا قسم زهرا را به چیزی وادار نکردم که بدش بیاید، کراهت داشته باشد یا عصبانی بشود، و الله قسم من زهرا را عصبانی نکردم، والله قسم چیزی که اسباب دردسر باشد، در خانه برای زهرا قرار ندادم.
پیامبر فرمود: «أَقْرَبُکُمْ مِنِّی مَجْلِساً یَوْمَ الْقِیَامَهِ أَحْسَنُکُمْ خُلُقاً وَ خَیْرُکُمْ لِأَهْلِهِ.» (عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج ‏2، ص 38)، پیغمبر فرمود: «در قیامت کسانی در کنار من هستند که نسبت به خانمشان خوش‌اخلاق باشند.» حالا این حرف‌هایی که می‌زنیم، این‌هایی که پای تلویزیون نشسته‌اند بعضی‌هایشان، خانم به مردش می‌گوید: «ببین، ببین آقای قرائتی چه می‌گوید!»، آنجایی هم که از زن می‌گوییم، می‌گوید: «ببین، ببین قرائتی چی می‌گوید.»، بعد هم می‌گویند: «آقا خودت عمل کردی؟!»
خیلی‌ها تا حالا زنگ زدند به خانمم گفته‌اند: «این آقای قرائتی حرف‌هایی که می‌زند، تو خانه هم عمل می‌کند؟!» حالا او آبروداری می‌کند می‌گوید مقداری. فَرَبَّکُم أعلَمُ. پیغمبر فرمود: «نزدیک ترین افراد در قیامت به من آن کسی است که با خانمش خوش‌اخلاق باشد و من از همه‌ی شما خوش‌اخلاق‌ترم.»
«مَنْ حَسُنَ بِرُّهُ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ مُدَّ فِی عُمُرِه‏» (إرشاد القلوب إلى الصواب، دیلمی، ج‏1 ، ص 134)، اگر کسی نسبت به خانمش خوش‌رفتار باشد، عمر طولانی دارد.
2- خانه‌های بهشتی و جهنمی در دنیا
یک کسی پرسید این مراجع تقلید همه صد ساله‌اند، ماشاءالله ماشاءالله عمرشان خوب است، خب این‌ها درگیری خانواده ندارند. ما تو خانه‌هایمان، بعضی خانه‌ها که اصلش جهنّم است، قرآن راجع به جهنّم می‌گوید که: «این به او فحش می‌دهد، او به او فحش می‌دهد.» آیه‌اش را هم بخوانم: «کُلَّما دَخَلَتْ أُمَّهٌ لَعَنَتْ أُخْتَها» (اعراف/ 38)، هر گروهی وارد جهنّم می‌شوند، او می‌گوید او بود، او می‌گوید او بود. فضای بهشت چی هست؟ به هم درود می‌فرستند: «إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً» (واقعه/ 26) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، بهشتی‌ها به هم درود می‌فرستند، جهنّمی‌ها به هم فحش می‌دهند. حالا اگر تو یک خانه به هم فحش دادند، این خانه، خانه‌ی جهنّمی است، اگر تو یک خانه همه با هم مهربان بودند، این خانه، خانه‌ی بهشتی است.
در قیامت خیلی خبر است. یک گفتگویی هست در قیامت افراد با هم دارند، می‌گوید که: «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنین‏» (سبأ/ 31)، اگر تو نبودی، من ایمان آورده بودم، تو نگذاشتی؟! می‌گوید: «أَ نَحْنُ صَدَدْناکُمْ عَنِ الْهُدى‏» (سبأ/ 32)، من جلوی ایمان تو را گرفتم؟! به شیطان می‌گویند: «مرگ بر تو! تو نگذاشتی ما هدایت شویم، تو من را وسوسه کردی!» می‌گوید که: «من شما را مجبور نکردم، من وسوسه کردم، بغلت نکردم بگذارمت تو جلسه، «لَوْ لا أَنْتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنین‏»، اگر تو نبودی، ایمان می‌آوردیم. می‌گوید: نخیر، «بَلْ لَمْ تَکُونُوا مُؤْمِنینَ» (صافات/ 29)، خودتان ایمان نداشتید. شیطان می‌گوید که: «لا تَلُومُونی» (ابراهیم/ 22)، عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است، «لا تَلُومُونی»، من را ملامت نکنید، هی نگو شیطان، شیطان، شیطان، «لا تَلُومُونی»، «لُومُوا أَنْفُسَکُم‏» (ابراهیم/ 22)، خودت را ملامت کن، بزن تو سر خودت! «إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُم‏» (ابراهیم/ 22)، نقش من همین دعوت بود، «فَاسْتَجَبْتُمْ» (ابراهیم/ 22)، من دعوت کردم، تو هم استجابت کردی، آمدی، خب من دعوت کردم نباید بیایی. گاهی وقت‌ها توجیه نکنیم، یک جا، دو جا می‌شود توجیه کرد، تمام انحراف‌ها را که نمی‌شود توجیه کرد.

3- توسعه در زندگی براساس عقل و تدبیر

روایت داریم تو خانه سه تا چیز لازم است، ببینید اگر دارید خوش به حالتان:
1- «مُعَاشَرَهٌ جَمِیلَهٌ» (تحف العقول، ص 322): گفتگوهای شیرین، بامحبّت، با‌مهربانی. گفتگوهای زن و شوهر گفتگوهای جمیل، زیبا.
2- «وَ سَعَهٌ بِتَقْدِیرٍ» (تحف العقول، ص 322)، توسعه بدهید زندگی‌تان را، منتها عاقلانه، نه که حالا هر چی پول دارید، پتو بخرید، هر چی پول دارید نمی‌دانم، توسعه بدهید به زندگی‌تان آن مقداری که خدا به شما داده، اما توسعه‌ی به تقدیر یعنی اندازه‌گیری کنید. گاهی وقت‌ها یک مهمانی می‌خواهید بکنید، پنج رقم مربّا، پنج رقم شیرینی، پنج قم خورشت، توسعه بدهید ولی اندازه‌گیری کنید.
3- «وَ غَیْرَهٌ بِتَحَصُّنٍ» (تحف العقول، ص 322)، یک خورده هم غیرت داشته باشید، در هر خانه سه تا چیز لازم است: یکی گفتگوی شیرین «مُعَاشَرَهٌ جَمِیلَهٌ»، یکی توسعه‌ی همراه با تدبیر «وَ سَعَهٌ بِتَقْدِیرٍ»، یکی غیرتی که انسان ناموسش حراج نشود «وَ غَیْرَهٌ بِتَحَصُّنٍ»
یک حدیثی است راجع به اخلاق خانواده، یک حدیث معروف است، البته ممکن است شبهه‌ای هم داخلش باشد، من سعی می‌کنم، خدا کمکم کند ان‌شاءالله هم حدیث را بگویم، هم نقاط ابهامی اگر پیدا شد، جواب بدهم.
4- حضور رسول خدا در تشییع جنازه سعد بن معاذ
شخصی بود از یاران پیغمبر به نام سعد بن معاذ، ایشان وقتی مرد، فرشته‌ها از آسمان آمدند تشییع جنازه. پیغمبر که توجّه پیدا کرد فرشته‌ها آمدند، پیغمبر هم پابرهنه رفت، عبایش را هم گذاشت کنار، بدون عبا، پابرهنه رفت تشییع جنازه. رسیدند به قبرستان، خود پیغمبر رفت تو قبر، بدن سعد بن معاذ را گرفت، دفن کرد. تشییع جنازه‌ی عجیبی شد و خیلی تجلیل شد از سعد. مادر سعد هم صحنه را دید، گفت: «بهشت بر تو گوارا باد.» پیغمبر فرمود: «بهشت؟! از کجا فهمیدی پسرت بهشتی است؟!» گفت: «ملائکه آمدند تشییع جنازه، پیغمبر رفت تو قبر، پیغمبر پابرهنه آمد تشییع جنازه. این حتماً بهشتی است!» فرمود: «نه، یک نقطه ضعفی هم داشت، تو خانه اخلاقش خوب نبود و چون اخلاقش خوب نبود، الآن فشار قبر دارد، این فشار قبر به خاطر آن بداخلاقی تو خانه‌اش است.» این نقش زن که تو خانه بداخلاقی بکنیم فشار قبر این.
مادر هم همین‌طور است، حالا زن و مادر فرقی نمی‎کند، مادر هم همین‌طور است. جوانی مریض شد. پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلّم آمد عیادت. دید بله، یک جوانی است، مریض است و دارد از دنیا می‌رود. گفت: «بگو لا إله إلّا الله.» نگفت. هر چه گفت بگو لا إله. هر چی پیغمبر گفت لا إله إلّا الله بگو، نگفت. پیغمبر ناراحت شد که این مسلمان است، لا إله إلّا الله نمی‌گوید، زبانش قفل شده. پیغمبر یک توجّهی کرد، گفت: «مادرش اینجاست؟» مادر آنجا بود، گفت: «آره، من مادرش هستم.» گفت: «راضی نیستی؟!» گفت که: «بله، راضی نیستم از پسرم.» گفت: «چون تو مادری راضی نیستی، زبانش قفل شده، من پیغمبرم آمدم خانه‌ی شما عیادت، به خاطر عیادت من او را ببخش.» مادر گفت: «پسرم اذیّتم کرد، ولی پیغمبر هستی، چشم. او را بخشیدم.» تا گفت او را بخشیدم، پیغمبر گفت: «بگو لا إله إلّا الله»، گفت: «لا إله إلّا الله». (بحار الأنوار، ج ‏71، ص 75) یعنی ناراحتی مادر زبان را قفل می‌کند. چه زمانی؟ لحظه‌ی حسّاس. ناراحتی با همسر چه می‌کند؟ حتّی اگر فرشته‌ها بیایند تشییع جنازه، حتّی اگر پیغمبر تو را دفن کند، پیغمبر پابرهنه بیاید تشییع جنازه، بداخلاق باشی، حساب بداخلاقی‌ات جداست. این را می‌گویند آثار وضعی. یعنی بعضی کارها راه فرار ندارد، مثلاً اگر کسی شراب بخورد، مست می‌شود، حالا بگوییم بابا ایشان نفهمید، این آیت الله بود، این فکر کرد آب است، دستت را به برق بگذاری، برق تو را می‌گیرد، من نمی‌دانستم، بدانی یا ندانی برق تو را می‌گیرد، بدانی یا ندانی این شراب مست می‌کند. حالا بگو: آقا من نمی‌دانستم. بله، نمی‌دانستی ولی آثار وضعی خودش را دارد.
این حدیث، حدیث مهم تکان‌دهنده‌ای است. از این حدیث یک نکاتی را من خدمتتان بگویم که این‌ها را امروز صبح نوشتم. اللهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد
5- بیان خطر بداخلاقی در خانه، در هنگام دفن جنازه
1- اوّل این‌که از هر فرصتی استفاده کنید. پیغمبر اینجا مراسم است، سخنرانی که نیست، موعظه که نیست، آمده تشییع جنازه ولی از همین تشییع جنازه استفاده می‌کند که ای مردم تو خانه با خانم‌هایتان بداخلاقی نکنید. از هر فرصتی استفاده کنید. پیغمبر خیلی این کارها را می‌کرد. یک بار مردم از جبهه برمی‌گشتند، خوشحال بودند، پیغمبر فرمود که، رسیدند به یک بیابان کویری که سبزی و درخت نبود. حضرت فرمود: «اصحاب شما رفتید جنگ و پیروز شدید، حالا داریم برمی‌گردیم، بروید یک خورده هیزم جمع کنید.» گفتند: «آقا اینجا کویر است، هیزم نیست.» گفت: «بروید هر چی گیرتان آمد، جمع کنید.» گفتند: «خب چشم.» هر کسی از یاران پیغمبر یک سمتی رفت و یک مقدار کمی چوب پیدا کردند و آمدند. فرمود: «بریزید روی هم.» چوب‌ها را ریختند روی هم. فرمود: «دیدید چه‌طور چوب جمع شد! شما گفتید نیست، شما فکر می‌کنید گناه نکردید، همین که رفتید جبهه رزمنده هستید، آدم خوبی هستید. هر کدامتان یک عیب‌هایی دارید، عیب‌هایتان را که کشف کنید، می‌بینید کلّی عیب دارید، منتها توجّه ندارید. می‌گفتید اینجا چوب نیست، دیدید جمع شد؟! می‌گویید ما گناهی نکردیم، دیدید چه‌قدر گناه کردید!» (الکافی، چاپ إسلامیه، ج‏2 ، ص 288) ببینند چه‌قدر لطیف است!
– اوّلاً ایّام فراغت را استفاده کرد، در بیابان، خسته شدند، کلاس عملی نشان داد، کارگاهی بود، جلوی غرور آن‌ها را گرفت که اگر پیروز شدید، فکر نکنید مشکلی ندارید، پیروز شدید، ولی باز هم مشکلات نهانی دارید. استفاده از فرصت، پیغمبر آمده تشییع جنازه، آیین همسرداری را در تشییع جنازه می‌گوید. این خیلی مهم است. از هر فرصتی استفاده کنید.
– دوّم این‌که زود قضاوت نکنید. مادر سعد گفت: «خوشا به حالت، بهشت مبارکت باشد.» پیغمبر فرمود: «زورد قضاوت کردی، شما می‌دانی مثلاً ایشان دیگر باقی کارش هم صاف و صوف است؟!» زود قضاوت نکنیم.
– مسئله‌ی سوّم حفظ مکتب از حفظ افراد مهم‌تر است. اینجا ممکن است یک عدّه هم که خبر نداشتند، فهمیدند که سعد تو خانه بداخلاق بوده، خب این اشکال ندارد پیغمبر یکی از یارانش را خراب کند؟! پیغمبر فرمود این تو خانه بداخلاق بوده، آن‌هایی که هم نمی‌دانستند، فهمیدند. آیا این‌که سعد بد اخلاق بود، پیغمبر اینجا چه کند، یا باید شخص ایشان را حفظ کند، هیچی نگوید، نگوید سعد تو خانه بداخلاق بوده یا باید دین را حفظ کند؟ دین می‌گوید بداخلاقی اسباب فشار قبر می‌شود، گرچه یک نفر هم این وسط، ببینید این، ما همیشه مصلحت کل را باید ببینیم، نه مصلحت فرد را.
آیا انسان آفریده شد؟ خلقت انسان کمال است. انسان نیاز به کشاورزی و میوه دارد، کمال است. در آبیاری یک جوی آبی که می‌رود، می‌رود تو لانه‌ی یک مورچه، لانه‌اش خراب می‌شود. حالا اگر مورچه بیاید بیرون بگوید: «مرگ بر آسمان با بارشش! مرگ بر زمین با جاذبه‌ای که این باران را کشید پایین! مرگ بر انسان! مرگ بر کشاورزی! مرگ بر ….» می‌گوییم: «چته؟!» می‌گوید: «لانه‌ی من را برد.» ما نباید انسان و نیاز انسان به محصولات کشاورزی همه را نادیده بگیریم که یک لانه، یک مورچه رفته داخلش، یعنی در قضاوت‌ها باید کل را ببینیم، نه موردی.
6- حفظ مکتب، مهم‌تر از حفظ اشخاص و مسئولان
شبیه این کارها را حضرت امیر هم می‌کرد. عثمان بن حنیف نماینده‌ی امیرالمؤمنین بود تو یک منطقه‌ای. گزارش آمد که این نماینده‌ی امام در یک سفره‌ای شرکت کرده، پولدارها بودند، فقراء نبودند. حضرت امیر یک نامه‌ی توبیخی نوشت: «شنیدم یک همچین جایی رفتی. این جلسه‌ای که پولدارها هستند و فقراء نیستند، چرا شرکت می‌کنی؟!» خب عثمان بن حنیف هم آبرویش رفت دیگر، یعنی همه‌ی دنیا فهمیدند که ایشان با پولدارها هست، غذا می‌خورد. امیرالمؤمنین آبروی این را بریزد یا نریزد؟! امیرالمؤمنین باید دینش را حفظ کند، دین مردم را حفظ کند، ولو حالا این وسط یک نفر هم.
نقل شد که، شنیدم یک روز به امام گفتند که: «شما از اعضای دفتر راضی هستی؟» این‌هایی که تو دفتر امام خمینی کار می‌کنند. از امام پرسیدند: «شما از این‌ها راضی هستی؟» فرمود: «هر کجا تشخیص بدهم که صلاح نیست، با کسی رودربایستی ندارم، می‌گویم فردا نیاید.» نباید بگوییم حالا، بعضی از مشکلات مملکت این است که یک آدم‌ها را دلسوزی می‌کنیم، می‌گویم بابا این نمی‌دانم یا خانواده‌ی شهید است، یا سیّد است، یا حافظ قرآن است، یا نمی‌دانم فقیر است، یا عیالوار است، یک پستی به او می‌دهیم، به خاطر این‌که به او نان بدهیم، می‌رویم نان به او برسانیم، نان جامعه قطع می‌شود، چون این بلد نیست اداره کند. نباید بگوییم: «آقا بیکاری، بیا سوار ماشین شو، من را ببر.» خب بابا رانندگی بلد نیست، سوار ماشینت می‌کند، ماشینت را می‌اندازد تو درّه، چپه می‌کند ماشین را. رحم نباید کرد در انتخاب، اگر لیاقت ندارد.
پیغمبر ما یک بار به ابی‌ذر گفت: «ابی‌ذر تو آدم خوبی هستی، اما به درد مدیریت نمی‌خوری هان!» عبارتش را هم بخوانم، «إِنِّی أَرَاکَ ضَعِیفاً» (أمالی، طوسی، ص 384)، هر کس کامپیوتر دارد، می‌تواند پیدا کند. «إِنِّی أَرَاکَ»، ای ابی‌ذر من تو را ضعیف می‌بینم، «فَلَا تُؤَمَّرَنَّ عَلَى اثْنَیْن‏» (أمالی، طوسی، ص 384)، تو مدیریت دو نفر را هم نمی‌توانی انجام دهی، دو نفر را نمی‌توانی مدیریت کنی ولی سلمان فارسی نه، استاندار مدائن شد، یعنی سلمان و ابی‌ذر هر دو از یاران پیغمبرند. پیغمبر به ابی‌ذر گفت تو مدیریت نداری، ولی به سلمان گفت تو مدیریت داری. این یک جایی باید حقّش را گفت.
قرآن یک آیه دارد می‌گوید یک جاهایی نباید رحم داشته باشید، باید بی‌رحم باشید، اگر یک خلافکاری را دارند شلّاقش می‌زنند، غصّه‌ات نشود، آخ، آخ، آخ، آخ، «لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَهٌ» (نور/ 2)، به مجرم شلّاق می‌زنی، غصّه‌ات نشود، اینجا جای رحم نیست.
در نماز بگو: « بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏»، دو مرتبه قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ، باز الرَّحْمنِ الرَّحیمِ‏. تو نماز هر چی می‌خواهی رحم بکن، تو رکوع نمازت انگشترت را به فقیر بده، درآمدت را بیست درصدش را به فقیر بده اما اینجا که باید حکم خدا پیاده بشود.
خدا رحمت کند آیت الله عظمای گلپایگانی را، شنیدم پیغام داده به امام خمینی، اوّل انقلاب، اگر می‌خواهید جمهوری اسلامی سفت بگیرد، یک قاضی را هم بخوابانید، شلّاقش بزنید، قاضی‌ای که با علم و عمد خلاف کرده و حق را زیر پا گذاشته، یک دو تا هم شلّاق به آن قاضی بزنید. مردم بگویند: «اِه، پس قاضی هم اخراج شد! قاضی هم تسویه حساب شد! قاضی هم از پستش عزل شد!» حالا می‌گویند هان این درست است.
یک بار حضرت یک خلافکاری را آوردند که بنا بود شلّاق بخورد. حضرت شلّاق را داد به قنبر گفت: «بزن» حالا قنبر یا کسی دیگر. همین‌طور که می‌زد، حضرت گفت: «چند تا زدی؟» گفت: «مثلاً فلان عدد.» گفت: «من گفتم چند تا بزن؟» گفت: «شما این عدد را گفتی، ولی من سه تا اضافه زدم.» گفت: «بده شلّاق را.» شلاق را گرفت، قنبر را خواباند. آن سه تایی که قنبر را گرفت.
ما باورمان بیاید که عجب! قاضی هم عزل می‌شود! سردار و نمی‌دانم سرتیپ هم توبیخ می‌شوند! امام جمعه هم پایین و بالا می‌شود! هر کس هم. اصل مکتب است، ما نمی‌توانیم بگوییم که نه، حرفی از سعد بن معاذ نزن، تو خانه بداخلاق بوده، حالا فشار قبر دارد، این را نگو آبرویش حفظ می‌شود، بابا برویم حفظ کنیم این بالأخره اخلاق خانوادگی را پیغمبر باید بگوید یا نگوید، نمونه‌اش را باید بگوید یا نگوید. نباید نماینده‌ی امام مرفّه باشد و زندگی‌اش با اشراف باشد، این را پیغمبر بگوید یا نگوید. خواسته باشد بگوید نه، عثمان بن حنیف حالا رفت یک سیخ کباب خورد، کوفتش شد این کبابی که خورد، یک سیخ کباب با پولدارها خورد، هزار و چهارصد سال هست، آبرویش رفت که ایشان شکمو هست. گاهی وقت‌ها یک کسی خراب می‌شود، مثل همان مورچه، مورچه تو آب افتاده اما یک کشاورزی راه افتاد، یک کسی خراب می‌شود اما مردم فهمیدند زن‌داری مهم است، یک کسی خراب می‌شود، مردم گفتند نماینده‌ی امام نباید زندگی‌اش اشرافی باشد. این‌ها مسائلی است که.
7- قضاوت منصفانه، بیان کمالات در کنار دیدن ضعف‌ها
گاهی هم نباید آدم به خاطر کمالات، عیب‌ها را نادیده بگیرد. این هم مهم است. یکی از برکات این حدیث این است. گاهی وقت‌ها یک کمال را می‌بینیم این خانم نماز شبش ترک نمی‌شود. بله، نماز شبش ترک نمی‌شود اما این خانم کودتاچی است، اگر پسرش به او بگوید: من با عروس رفتیم بیرون بستنی خوردیم، کودتا می‌کند در خانه. این بازی‌ها چیه؟! فلان. بابا حالا جوان است، داماد شده، با عروس هم رفتند یک بستنی خوردند. می‌ترسد به مادرش بگوید ولی مادرش چادرش سیاه است، تو همه روضه‌ها می‌رود.
گاهی وقت‌ها یک کمالی را می‌بینیم. یک کسی مثلاً کمالاتی دارد اما عیب‌هایی هم دارد، زود قضاوت نکنید و نباید به خاطر کمالات عیب‌های دیگران را به او نگویید، ممکن است عیب داشته باشد. در یک جلسه‌ای بودم. علامه طباطبایی بود، آمده بودند دیدنش. ما هم طلبه‌ی جوانی بودیم، رفتیم دیدنش. یک نفر گفت: «آقا، شما خبر دارید که علیه المیزان.» المیزان بهترین تفسیر ما هست در زمان ما، یعنی از بهترین تفسیرهاست، «شما خبر دارید یک کسی علیه المیزان دارد این را می‌نویسد؟!» گفت: «خب قلم است آزاد است، آن هم دانشمند است، مطالعه کند، حرفی خلاف کشف کرد، بنویسد، او هم بنویسد، ما هم جوابش را اگر داشتیم، می‌دهیم.»
یعنی اگر یک کمالی از کسی دیدید، فکر نکنید این که این کمال را دارد، همه‌ی کارهایش خوب است. مثلاً ورزشکار است، در ورزش مدال آورده، اما نمازش را سهل‌انگاری می‌کند. مسجدی است ولی برخوردش با بچّه‌هایش خوب نیست، برخوردش با خانمش خوب نیست. اینجا سعد بن معاذ این‌قدر عزیز بود که فرشته‌ها آمدند تشییع جنازه، پیغمبر پابرهنه رفت تو قبر اما مواظب باشید اگر یک کسی خوب است، به خاطر خوبی‌هایش، بدی‌هایش را نادیده نگیرید. بدی را به او تذکّر بدهید. به او بگویید تو این خوبی را داری، این خوبی را داری ولی این نقص را هم داری. خب این هم مال این.
خدایا تو را به حقّ محمّد و آل محمّد یادمان بده وظیفه‌مان چه چیزی هست، این دعا بعد از امام جواد است، خدا قسمت کند کاظمین، زیارت امام جواد و امام کاظم علیهما السلام، بعد از زیارت امام جواد این دعا هست: «اللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ اَرِنِى الْحَقَّ حَقّاً فَاَتَّبِعَهُ وَ الْباطِلَ باطِلاً فَاَجْتَنِبَهُ وَ لا تَجْعَلْهُ عَلَىَّ مُتَشابِهاً فَاَتَّبِعَ هَواى» یعنی خدایا یادم بده حق چه چیزی هست، توفیق بده عمل کنم، یادم بده باطل چه چیزی هست، توفیق بده دوری کنم، در فهم حق و باطل من را به خودم واگذار نکن، سردرگم نشود که نفهمم چه کنم، یک عمری یک راه را بروم، بعد بفهمم که عجب، راه من غلط است، تشخیص من. «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ» (اعراف/ 30)، خیال می‌کردم راهم درست است، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ» (کهف/ 104)، خیال ‌کردم کارم درست است، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلى‏ شَیْ‏ء» (مجادله/ 18)، خیال کردم شخصیتی هستم، همه‌ی کارهایم روی فرم است. شخصیت بودم، مشهور بودم، دیدم مردم عیب من را نمی‌گفتند. چون عیب من را نمی‌گفتند، من هم خیال کردم آدم خوبی هستم. حالا که پرده رفت کنار، عیب من را گفتند، فهمیدم نه، من هم بسیار آدم متوسّطی هستم.
کم‌تر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن.

«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

امام سجادحق خانوادهدرسهایی از قرآنرساله حقوقرمضانقرائتی
Comments (0)
Add Comment