موضوع: حقوق خانواده در رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام (3)
تاریخ پخش: 29/01/1401
عناوین:
1- راه حل قرآن برای اختلافات خانوادگی
2- بروز اختلاف میان زن و شوهر، امری طبیعی
3- علاج واقعه، پیش از وقوع
4- اقدام برای اصلاح و آشتی، وظیفه عمومی
5- داوری براساس حق و عدل و بی طرفی
6- توفیقات الهی، در گرو نیت و انگیزه پاک
7- امتیازات دادگاه خانوادگی بر دادگاههای قانونی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
موضوع بحثمان در رمضان 1401 این بود: امام زین العابدین یک متنی دارند چند صفحهای، راجع به حقوق؛ حقّ فرزند، حقّ پدر، مادر، حقّ شریک، حقّ شاگرد، حقّ چشم، دست، پا. ما هر روز یکی از این حقوق را میگوییم. حقّ همسر را داشتیم میگفتیم. در این جلسه بیست و پنج دقیقه تقریباً، یا بیست دقیقه، کمتر و بیشتر میخواهم یکی از آیات قرآن را تفسیر کنم که مربوط به حقّ زن و شوهر است. آیه را مینویسم. آقایان تحصیل کرده را تقاضا میکنم یک خورده دقّت کنید.
1- راه حل قرآن برای اختلافات خانوادگی
زن و شوهرها تو حقّ خانواده گاهی با هم اختلافنظر دارند، زود میروند دادگاه خانواده، از بیرون جایی دیگر میروند شکایت میکنند. قرآن میگوید: نه، این کار، کار غلط است، اختلافات را از درون حل کنید، نه توسّط دادگاه خانواده و امثال اینها. آیه هم در سورهی نساء است، جزء چهارم، پنجم و سورهی نساء، آیهی 35. این آیه را من مکرّر گفتم، الآن هم برای شما میگویم، فقط دل بدهید تا لذّت قرآن را بچشید.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
هر حرف این یک نکته دارد. موضوع ما چیست؟ [پای تخته] دادگاه خانواده در قرآن
«وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَیْنِهِما فَابْعَثُوا حَکَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَکَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما …» (نساء/ 35)
این آیه ده، پانزده تا کلمه بیشتر ندارد، کلمهی «إن»، «خِفْتُمْ»، «شِقاق»، ده، پانزده تا کلمه هست، به هم چسبیده شده یک آیه، هر کلمه یک نکته دارد. مثلاً میگوید و اگر. حالا ترجمه کنم برای عزیزانی که بحث را گوش میدهند. میگوید: اگر بین عروس و داماد، زن و شوهر شقاق واقع شد، یک چیزی که، اختلاف نظر پیدا شد، برویم دادگاه خانواده؟ به چه کسی بگوییم؟ قهر کنیم؟ طلاق بگیریم؟ پیشنهاد طلاق بدهیم؟ میگوید اگر یک همچین واقع شد، یک داور از فامیل خانم، یک داور از فامیل آقا بیایند کدخدامنشی، درونگروهی، تو فامیل قصّه را حل کنند، دادگاه خانواده این است. حالا چه جوری بیان شده؟ گفته: «إن»، «إن» یعنی اگر. ما در قرآن سه رقم اگر داریم:
1- اگرهایی که حتماً میشود. اینجا را بیشتر با «إذا» میگویند، «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ» (تکویر/ 1)، اگر خورشید گرفته شد، خب خورشید گرفته میشود، چون وعدهی خداست قبل از قیامت. اگرهایی که میشود، میشود «إذا».
2- اگرهایی که نمیشود که این را ما در فارسی میگوییم: «حالا اگر»، اگر یعنی نمیشود این کار. اگر فلانی به فلان مقام رسید، ما یقین داریم نمیرسد، مردم به او رأی نمیدهند به خاطر فلان حرکاتش. اگرهایی که حتماً میشود، «إذا». اگرهایی که حتماً نمیشود «لَو». «لَوْ کانَ فیهِما آلِهَهٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا» (انبیاء/ 22)، «لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ» (آلعمران/ 159)، به پیغمبر میگوید اگر تو بداخلاق بودی، مردم فرار میکردند، خب پیغمبر بداخلاق نمیشود. جایی که نمیشود. ببینید ما سه تا. اگر صبح شد، من میآیم. خب فردا صبح میشود، یعنی هر روز صبح میشود دیگر. اینجا میگویند «إذا». اگرهایی که نمیشود، اگر عمّهی من مرد بود، عمو میشد. حالا کدام عمّه مرد شده که عمو شما بشود؟! پس اگرهایی که میشود، حتماً «إذا»، اگرهایی که نمیشود «لَو».
2- بروز اختلاف میان زن و شوهر، امری طبیعی
3- اگرهایی که شاید شد، شاید نشد، میگوید «إن»، اینجا میگوید: «و إن خِفْتُمْ»، یعنی اختلاف عروس و داماد پیش میآید، محال نیست. اگر میگفت: «و إذا خِفْتُمْ»، اگر میگفت: «إذا خِفْتُمْ»، یعنی تو همهی خانهها دعواست، این طور نیست، خیلی خانهها دعوا نیست. اگر میگفت «لَو خِفْتُمْ»، یعنی تو هیچ خانهای دعوا نیست، اینطور هم نیست، تو خیلی خانهها دعوا هست. میگوید: «و إن خِفْتُمْ»، پنجاه، پنجاه است. بنابراین عروس و دامادها تو همهی خانهها این حرفها هست، باید از کنارش عبور کرد. این خودش مشکل را حل میکند. چون گاهی وقتها آدم فکر میکند، نه، ایشان به من جسارت کرده، روبهروی مادرش به من توهین کرده، او روبهروی پدرش چه کرده، سر یک کلمهای که ایشان مشکل دارد، میگوید: «ما توافق زندگی نداریم!»
پس این آیات قرآن برای چه کسی گفته؟! «وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ» (آلعمران/ 134)، غیظت را قورتش بده، عصبانی شدی، تحمّل کن. به چه کسی گفته تحمّل کن؟ به ما گفته، قرآن ما هست، در قرآن گفته باید عصبانی شدی، خودت را نگه داری. یک کلمه گفته، میخواهی طلاق بگیری، به خاطر یک برخورد؟! من گفتم: این را بخر، نخرید. یا قول داد، عمل نکرد، گفته بود خانه میخرم، نخرید، گفته بود رهن میکنم، نشد رفته اجاره، گفته فلان منطقه خانه میگیرم، رفته منطقهی فقرا خانه گرفته. بابا میخواسته بشود، نشده، حالا باید زندگی را به هم زد به خاطر آجر، به خاطر سنگ و خشت؟! فلانی عروسی ما نیامد، ما دیگر با اینها قطع رابطه میکنیم! حالا اگر یک کسی نیم ساعت عروسی شما نیامد، یک ساعت عروسی شما نیامد، باید فاصله قیچی بشود برای همیشه؟! متأسفانه، باید عادت کنیم دنیا تلخی و شیرینی دارد. گفته «إن»، کلمهی «إن» یعنی مشکلات هست، وحشت نکن.
یک وقت تو دانشگاه بودم، یک خانمی آمد گفت که: «من عقد شدم با یکی از این دکترها، خودم هم دکتر هستم و بعد از مدّتی ایشان میخواهد من را طلاق بدهد، شما بیا واسطه شو.» گفتم که: «اوّل که من را قبولم دارند که حالا اگر که یک حرفی بزنم گوش بدهند، یا نه، ممکن است که اصلاً قبول نداشته باشند، هیچی. دوّم مشکلشان چه چیزی هست، باید با هم بیایید، شما یک خانم تنهایی آمدی، با شوهرتان بیایید، حرفهایتان را بزنید، من اگر عقلم رسید و دیدم کسی گوش به حرفم میدهد، هر چیزی بلد بودم از قرآن و حدیث برایتان میگویم.» وقت گذاشتم و عروس و داماد آمدند و عروس دکتر، داماد هم دکتر. گفتم: «آقا مشکل شما چیه؟» گفت: «به من اعتماد ندارد.» گفتم: «اعتماد ندارد، مثلاً چه کرده؟» گفت: «من داشتم با او حرف میزدم، گفت راست میگویی؟! این راست میگویی یعنی چه؟! یعنی شاید هم دروغ بگویی! پس زنی که به شوهرش میگوید شاید دروغ بگویی، به درد همسری نمیخورد!» گفتم: «بابا این سؤال کرده راست میگویی، مبالغه نمیکنی، بلف نمیزنی، خالیبندی نداری. این راست میگویی علامت این نیست که من به تو اعتماد ندارم، آدمهایی هم که به هم صد در صد اطمینان دارند، از هم میپرسند: تو را به خدا؟! راستش را میگویی؟! میگویند فلانی چند قلو زاییده. راست میگویی؟! فلانی قرعه به نامش افتاده. راست میگویی؟! این کلمهی «راست میگویی» عرف است. من دیدم دو تا دکتر هستند اما مهارت زندگی، بندگان خدا ندیدند. اصلاً کلمهی دروغ را نمیدانند، آخر دروغ معنایش این است که بخواهی دروغ بگویی، دروغ بگویی. مثلاً من هندوانه میخرم، میگویم هندوانه شیرین است، یا خربزه میگویم شیرین است. هندوانه را میبرم، میبینم شیرین نیست. آقا حجتالإسلام دروغ گفت، گفت: خربزه شیرین است، پس ما دیگر پشت سر این نماز نمیخوانیم! بابا شیرینی حدس است، حدس که دروغ نیست. این مال کلمهی «إن».
3- علاج واقعه، پیش از وقوع
«خِفْتُمْ» یعنی، «خِفْتُمْ» یعنی خوف دارید، ما هم در فارسی میگوییم فلانی خوف این را دارد، یعنی میترسد. اگر نگران بودید، اگر خوف دارید که عروس و داماد با هم قهر کنند، زود اقدام کنید آشتیشان بدهید، نگذارید جر بخورد، زود درزش را بگیرید. این کلمهی«خِفْتُمْ» باز بار دارد. نگفته اگر شکافی واقع شد، دخالت کنید. میگوید اگر خوف هم دارید. یک وقت میگویم اگر خانه خراب شد، بروید ایزوگام کنید، یک وقت میگویم اگر نگرانید که ممکن است خراب بشود، باز هم ایزوگام کنید، یعنی علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد ولی کلمهی «خِفْت» گفته، نگفته: «وَقَعَ». نگفته اگر عروس و داماد خلافی واقع شد، واقع نشده. اگر پیشبینی میکنی که اینها این رقمی که زندگی میکنند، به بنبست خواهند رسید، علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد، «خِفْتُمْ».
بعد هم گفته: «خِفْتُمْ»، کلمهی «تُمْ» یعنی امّت، نمیگوید: «خافَ الحاکِم، خافَ الوالِدَین»، نمیگوید پدر و مادر ترسیدند، یا حکومت ترسید. کلمهی «خِفْتُمْ» یعنی امّت، مردم عادی میترسند از این، یعنی این برخوردها عاقبت ندارد، بدعاقبت است، «خِفْتُمْ».
«شِقاق» گفته، «شِقاق» یکی که دو تا میشود میگویند شقّهی گوشت. مثلاً چرا به گوشت میگویند شقّه؟ چون گوشت یکی بود، شقّه شد. شَقُّالقمر، ماه یکی بود، دو تا شد. نمیگفت: «إِنْ خِفْتُمْ إختِلافَ بَیْنِهِما»، میگوید: «شِقاق» یعنی عروس و داماد یکی هستند، چرا دو تا شدند؟ و گرنه میگفت: «و إِنْ خِفْتُمْ إختِلافَ بَیْنِهِما»، اگر نگران هستید که بین عروس و داماد اختلاف بیفتد، بحث اختلاف نیست، «شِقاق»، یعنی اینها یکیاند، «شِقاق» یعنی یکی بودید شما، چرا دو تا شدید؟!
«بَیْنِهِما» یعنی نگذارید فتنه، او به مادرش بگوید، او هم به مادرش بگوید، فتنه از دو نفر برود سراغ فامیلها و دو تا قبیله و دو تا شهر و دو تا منطقه. «إِنْ خِفْتُمْ إختِلافَ بَیْنِهِما»، «بَیْنِهِما» یعنی بین عروس و داماد زود جمعش کنید، یعنی تا میبینید نگران هستید که این زندگی تلخ خواهد شد، به طلاق کشیده خواهد شد، «بَیْنِهِما»، نگذارید «بَیْنِهِما»، بین قَومِهِما، قَبیلَتِهِما، عَشیرَتِهِما. «بَیْنِهِما»، تا بین دو نفر است، حلّش کنید. دو تا نخ را میشود گره زد، اما اگر نخها طناب شد، دیگر دو تا طناب مشکل است گره زدنش.
4- اقدام برای اصلاح و آشتی، وظیفه عمومی
«فَابْعَثُوا» (نساء/ 35)، کلمهی «فَـ» یعنی فوری. اگر احساس کردید که اختلاف است، فوری، نگو: «حالا به ما چه؟! به ما چه؟! یک وقت همدیگر را میبوسیدند، حالا به هم تو گوش هم سیلی زدند!» بیغیرت خیلی بد است. «فاء» یعنی عجله کن. اگر کسی دو نفری را که با هم قهرند، اینها را آشتیشان بدهد، از همهی نمازها و روزههای مستحبّی ثوابش بیشتر است.
ما هستند در ماه رمضان افرادی که یک ختم قرآن میکنند، بیشتر، کمتر، همهی دعاها را میخوانند، چه نمازهایی میخوانند اما حاضر نیستند تو فامیل دو نفری را که با هم قهر هستند، اینها را یک جوری اینها را آشتی بدهند.
«فَابْعَثُوا»، «بَعَثَ» یعنی برانگیخت. میگویند مَبعث پیغمبر، یعنی پیغمبر برانگیخته شد برای نبوّت. «فَابْعَثُوا» تو قرآن هست، «فَابْعَثُوا»، برانگیزید، یعنی افرادی هستند، میگویند: به ما چه؟! سرت درد میکند، سرت که درد نمیکند، دستمالش نمیبندند. به ما چه؟! فضولیه، دخالت در امور مردم است. میگوید بعضیها بی خیال هستند. ده نفر هم تو فامیلشان با هم قهر باشند، این بیخیال است. «بَعَثَ» یعنی برو تحریکش کن، تو مسلمانی، ماه رمضان است، کار خیر بکن، کار خیر که همهاش صلوات نیست و نماز، دو تا فامیلت قهرند، برو آشتیشان بده.
حتّی با پول خودت. دو نفر دعوا میکردند، مفضّل آمد برود. دید اینها دعوا میکنند. ایستاد دید موضوع چی هست؟ سر پول است. گفت: «آقا چهقدر؟ ماجرا سر چند است؟» گفتند: «سر این قدر.» آقا پول را داد، گفت: «بروید آشتی کنید.» بعد مفضّل به این آقا گفت: «فکر نکنی مال خودم بود، امام صادق علیه السلام یک پولی به من داده، گفته اگر دیدید بین شیعیان ما اختلافی است سر پول، این پول را از جیب من بده، آنها را آشتیشان بده. این کار را بکن.» (الکافی، چاپ إسلامیه، ج 2، ص 209)
5- داوری براساس حق و عدل و بی طرفی
هر جا دیدید با یک مبلغ پول حل میشود، پول را بدهید، نگذارید بین دو نفر اختلاف بیفتد.» «فَابْعَثُوا»، «فاء» یعنی فوری، «بَعَثَ» یعنی برانگیزید.
«حَکَم»، نگفته: «فَابْعَثُوا رَجُلاً مِنْ أَهْلِهِ وَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِها»، نگفته یک مرد از این فامیل، یک مرد از آن فامیل، ممکن است دو تا مرد بیایند ولی خاصیتی نداشته باشند، «فَابْعَثُوا نَفَراً مِنْ أَهْلِهِ وَ نَفَراً مِنْ أَهْلِها» یکی باشد، لازم نیست یک تیمی از عروس بیایند، تیمی از، نمیخواهد، یکی باشد، منتها حَکَم باشد، حَکَم، میگویند فلانی داور است، داور باید عاقل باشد، عادل باشد، بیطرف باشد. اینطور نباشد که خب من فامیل داماد هستم، بروم یکی از آنهایی را بیاورم که طرفداریام را بکند.
بعد هم میگوید داورهایی که حق، دنبال اصلاح باشند، «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً» (نساء/ 35)، آیه قرآن است. یعنی هدفشان اصلاح باشد، نه که چون من نمایندهی عروس هستم، به نفع عروس حرف بزنم، او هم بگوید من نمایندهی داماد هستم، به نفع داماد حرف بزنم، نه، اینجا بِکِش بِکِش نیست، او میکشید و من میکشیدم. اینجا بیاییم ببینیم ماجرا چه چیزی هست. «یُریدا إِصْلاحاً» ارادهی من اصلاح باشد، نه طرفداری از فامیل، «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً».
6- توفیقات الهی، در گرو نیت و انگیزه پاک
«یُوَفِّقِ اللَّهُ» (نساء/ 35). خیلیها میپرسند چه کنیم خدا توفیقمان بدهد؟ خدا گفته راه توفیق این است که نیّتت خوب باشد. «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً یُوَفِّقِ اللَّهُ» (نساء/ 35)، اگر هدفت اصلاح باشد، خدا توفیقت میدهد، اگر هدف اصلاح باشد، خدا توفیق میدهد، یعنی خداوند براساس نیّت تو، اگر نیّتت خوب باشد، خدا در نیّت تو، در حرفهای تو اثر میگذارد، اینها با هم آشتی میکنند. اما اگر نیّتت این نیست، میخواهی بگویی: چون من روانشناس هستم، چون من آیت اللهام، چون من دکترم، چون من رئیس قبیله هستم، چون من پولدار قبیله و فامیل هستم. اگر براساس ریش سفید و پول و مقام و پست، اگر بر اینها باشد، میخواهی پزی بدهی، یک ریشی تکان بدهی، حرفهایت اثر ندارد، اما اگر بیکلک بودی، صاف حرف زدی، هر چی هم ساده بگویی، در حرفهای ساده اثر دارد.
یک وقت من تو خانه نشسته بودم. نوهی من رفته بود روضه آمد. تازه حرف میزد، میتوانست حرف بزند، گفت: «آقا جان، علی اصغر را میشناسی؟» من دیدم روضه بوده، گفتم: «بله.» گفتم: «تو میشناسی؟» گفت: «آره، آقا میگفت علی اصغر بچّه کوچولو بود، تشنهاش بود، بابایش به مردم گفت آب به او بدهید، آب ندادند، تیر زدند، اینجایش بریده شد، مرد.» مدّتی من پای این حرف گریه کردم. ریتم داشت؟ شعر داشت؟ قافیه داشت؟ صاف بود، حرف صاف دل را سوراخ میکند، حرف پیچدار، پیچ دارد، فرو نمیرود. «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً» یعنی هدفتان اصلاح باشد. نه، پیشنهاد من باید عملی بشود، اگر عملی نشد، من دیگر نیستم! آخر بعضیها وارد آشتیکنان میشوند، اوّل پیشنهاد میدهند، بعد هم میگویند: «اگر طبق این پیشنهاد عمل کردید، من هستم، و گرنه نیستم.» پس آمدی پیشنهاد خودت را به کرسی بنشانی!
«یُریدا إِصْلاحاً»، «یُریدُ» کلمهی اراده یعنی قصد جدّی. آخر بعضیها میگویند: «حالا میرویم، یک شامی میخوریم، یک حرفی میزنیم، آشتی کردند، کردند، نکردند، نکردند، شد، شد، نشد، نشد.» نه، میگوید: «یُرید»، «یُرید» یعنی اراده، اراده در لغت عرب یعنی قصد جدّی، اگر قصد جدّی کنی، خدا هم اثر میگذارد روی حرفت. «إِنْ یُریدا إِصْلاحاً».
«یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُما» (نساء/ 35)، «یُوَفِّقِ اللَّهُ» یعنی توفیق خدا مربوط به قصد تو است، اگر قصدت پاک باشد، خدا کمک میکند.
حالا یک بار دیگر میگویم برای افرادی که پای تلویزیون بخواهند یک بار دیگر بشنوند، چون آیه مهم است، همه آیهها مهم است، گاهی آدم متوجّه نیست. «إن» داریم، نگفته: «إذا»، نگفته: «لَو»، گفته: «إن»، مسائل خانوادگی پیش میآید، نگران نباشید، پنجاه، پنجاه است، وگرنه میگفت: «إذا»، یا «لَو».
«إِنْ خِفْتُمْ»، «خِفْتُمْ» یعنی نگذارید اختلاف بشود، بعد قیام کنید، وقتی جر خورد، دیگر نمیشود بست، تا درز میگیرد، تا زاویه پیدا میکند، همین که خوف دارید.
«خِفْتُمْ»، «تُمْ» یعنی همهی امّت مسئول هستند، وگرنه میگفت: «خافَ الحاکِم، خافَ الوالِدَین» ، یعنی اگر امّت، مردم ترسیدند که این زندگی عروس و داماد عاقبت ندارد، «خِفْتُمْ».
«شِقاقَ» یعنی شما یکی بودید، چرا دو تا شدید؟! نمیگوید: «إِنْ خِفْتُمْ إختِلاف»، میگوید: «شِقاقَ»، یعنی یکی بودید شما، اصلاً عروس و داماد یکی هستند، چرا دو تا شدید؟! «شِقاقَ».
«بَیْنِهِما»، نه بین قوم و عشیرهتان، بین دو نفرحل کنید، بین دو نفر زود حل میشود، بین عشیره و فامیل که شد، از «بَیْنِهِما» رفت «بین قَومِهِما»، دیگر حل نمیشود.
«فَابْعَثُوا»، «فاء» یعنی فوری قیام کنید. «بَعَثَ» یعنی برانگیزید. افرادی ممکن است بیغیرت باشند، بیتفاوت باشند، برو اینها را تحریک کن، «بَعَثَ» تحریکش کن.
«حَکَم» باشند، نه هر آدمی، آدمی عادل باشد، عاقل باشد، تجربه داشته باشد، محبوبیت داشته باشد، که حرفش اثر داشته باشد، کارشناس باشد، «حَکَماً».
7- امتیازات دادگاه خانوادگی بر دادگاههای قانونی
«مِنْ أَهْلِهِ» باز حرفهایی، « مِنْ أَهْلِهِ» را نگفتم، اگر زن و مردی با هم دعوایشان شد، فامیل آمدند، فامیل پنج تا امتیاز دارد:
1- فامیل پول نمیگیرد؛
2- سریع اقدام میکند. شما صبح دعوا کنید، شب میشود جلسهی فامیلی دعوت کرد، نشد وسط هفته میگوییم جمعه، پنج شنبه. پس فامیل پول نمیگیرد، مجّانی است، فامیل فوری است، هم مجّانی، هم فوری. فامیل مسائل را میداند، چون تو فامیل است، ریشهی حرف چی هست. گاهی وقتها ریشهی حرف چیز دیگری هست، این اختلاف سر یک جایی دیگر است، سر فلان قصّه، سر فلان مسئله پیش آمده، یک کینه از آنجا پیدا شده. فامیل ریشهی کارها را میداند، فامیل دلسوز است، غریبه، دادگاه خانواده بیرون یک تابلو زده دادگاه خانواده، او هم مدیر کل و نمیدانم یک مشت کارمند و اینها، پرسنل و اینها. اینها تشریفات ندارد، خرج ندارد.
دادگاه خانواده در یک سطر با امتیازاتی که دارد. من این را بردم پهلوی یکی از رؤسای دانشکدهی حقوق، این آیه را برایش نوشتم و گفتم: «دادگاه خانوادهی ما این است، شما که دکتری هستی و رئیس، استاد تمام دانشگاه هستی، دکتر فارغالتحصیل غرب هم هستی و رشتهات هم رشتهی حقوقی است، این دادگاه خانواده. میگفت: «آقا یک چیزهایی تو قرآن است که تو دادگاه خانوادهی دنیا نیست. نیست به رک بگویم نیست!» الآن هم رئیس دانشکدهی حقوق است هان. ولی گفت: «اینها نیست تو!» ما نرفتیم سراغ قرآن. به امید روزی که ایران پر از جلسات قرآن بشود و لذا حدیث داریم حضرت مهدی علیه السلام که ظهور میکند میگوید: «خیمهی قرآن بزنید.» (ر.ک به: الإرشاد، ج2، ص 386) خیمه، یعنی با سادهترین چیز دور هم جمع بشوید، خیمهی قرآن بزنید. باید بیاید زمانی که کلمه به کلمهی قرآن را، این کلمه چه چیزی میخواهد بگوید، این کلمه چه چیزی میخواهد بگوید، این کلمه چه چیزی میخواهد بگوید. طول هم نکشد، فوقش از پنج دقیقه تا ده دقیقه، فوقش حالا اگر طرف خیلی عاشق است، نیم ساعت، بیست دقیقه، براساس حوصلهی مردم برنامهریزی کنیم. ما مزهی قرآن را نچشیدیم، نه ما قرآن را به نسل نو چشاندیم. نچشیدند، نچشیدیم، نچشاندیم. بیخود نیست که پیغمبر به ما فرمود: «فتنهها رو به شما زیاد میشود، هر وقت فتنهها زیاد شد، به قرآن بچسبید.» (الکافی، چاپ إسلامیه، ج 2، ص 599) قرآن یک آیه داریم تو قرآن میگوید: «آیاتٌ لِلسَّائِلین» (یوسف/ 7)، آیه قرآن بود که خواندم. «آیاتٌ لِلسَّائِلین» یعنی هر سؤالی داری، قرآن جوابش را میدهد. نرفتیم سراغ قرآن. علم را تو کتابهای دیگران تخصّص. دانشمندانمان هم بسیاریشان کتابهای دیگران را ترجمه کردند، نمیگویم ترجمه نکنید، سراغ دیگران نرویم، حرف همه را گوش بدهیم ولی به قرآن خودمان بیمهری نکنیم.
خدایا هر جا ما کمش گذاشتیم، غفلت کردیم، گذشتهی ما را بیامرز و ما را قرآنی و اهل بیتی قرار بده.
«و السلام علیکم و رحمه الله برکاته»