موضوع: حفظ نیت و کارهای نیک از آفتها و آسیبها
تاریخ پخش: 22/12/1402
عناوین:
1- خطر ریا، عجب و حبط عمل
2- مراقبت در برابر توطئههای دشمنان
3- تلاش و جدّیت در انجام کارهای نیک
4- مشارکت در ظلم دیگران، با رضایت به کار آنها
5- حرکت به سمت جلو، یا عقبگرد و عقبنشینی
6- صلح حدیبیه، با گذشت پیامبر از عنوان خود
7- برخورد کریمانه با افراد جاهل و بدزبان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
تولید چیزی ممکن است ساده باشد، ولی حفظش مشکل است. یک قالی را آدم چند روزه، چند هفته، چند ماه میبافد، امّا حفظ قالی باید صدها سال مواظب باشد که این قالی پاره نشود، سوخته نشود، آتشسوزی نشود. افرادی در رمضان عبادت میکنند، امّا بعدش یک گناهی میکنند، عبادتشان از بین میرود. یک بار پیغمبر صلّی الله علیه و آله فرمود: «هر سُبْحَانَ اللَّه و ذکر خدا که میگویید، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه میگویید، یک درخت، به درختهای بهشت به شما اضافه میشود.» یک نفر از اصحاب گفت: «پس باغ ما خیلی درخت داریم، چون من خیلی سُبْحَانَ اللَّه، لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه گفتم»، فرمود: «بله، امّا شما گاهی هم یک آتش میفرستی، آن درختهایی را که ساختی، آتش میزند.» (الأمالی، صدوق، المجلس الثامن و الثمانون، ح 16، ص 607 و 608) کسی بتواند عمل خوبش را تا قیامت ببرد.
1- خطر ریا، عجب و حبط عمل
کارهایی که ما میکنیم یا اوّلش خراب است بعضیها؛ یا اوّلش خوب است، وسطش خراب میشود؛ یا اوّلش خوب است، وسطش هم خوب است، آخرش یک کاری میکنیم خراب بشود، همهاش هم در قرآن آمده. آنهایی که اوّلش خراب است، برای ریا هست، برای خودنمایی هست، میخواهد خودش را نشان بدهد. وقتی کار ریایی باشد، شما برای خدا که نبود، برو برای هر که کار کردی، مزدت را از او بگیر. میخواهی هم ریاکاری کنی، برای خودش ریا کن، بگو: «خدایا من برای تو این کار را میکنم، مردم را کارشان ندارم، برای تو این کار را میکنم.» اگر ریا باشد، غیر خدا باشد، کار باطل میشود. اگر شما در این نمازی که میخوانی، یک «اللَّهُ أَکْبَر» واجبش را برای غیر خدا بگویی، نمازت باطل است، ولو یک «اللَّهُ أَکْبَر» برای غیر خدا بگویی، یک «اللَّهُ أَکْبَر»، مثل طناب چاه، یک جایش را، هر جایش را پاره کنی، سطل در چاه میافتد، نباید بگویی: «آقا، من فلان جایش را …»، یک تیغ به طناب بکشید، طناب پاره میشود.
بعضی کارها را نه، برای خدا شروع میکنیم، وسط کار ما را غرور میگیرد، ما بودیم که این کار را کردیم، ما بودیم که …، غرور خیلی مهم هست. حدیث داریم: «سَیِّئَهٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَهٍ تُعْجِبُک»، آدم گناه بکند که خودش را بد بداند، بهتر از عبادتی هست که خودش را خوب بداند. (نهج البلاغه، حکمت 46). شما نمیدانید، فلان کار را دارم، فلان کمال را، چند تا فقیر را جهاز دادم، چند تا خانه را ساختم، چند تا قرآن حفظ کردم، یعنی هی این طرف و آن طرف نقل میکند، نقل نکن، نگو. مدرکم فلان هست، در فوتبال بازیام، در ورزشم چنینم. اگر کاری بکنیم برای اینکه مردم ببینند، برای خدا نیست. اگر اوّلش برای خداست، وسطش ما را غرور بگیرد، باز از بین میرود. گاهی اوّلش خداست، وسطش هم خداست، آخرش حبط میشود، در قرآن چند تا آیه داریم، میگوید: «حَبِطَتْ أَعْمالُهُم» (بقره/ 217، آل عمران/ 22، مائده/ 53، اعراف/ 147، توبه/ 17 و 69)، «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَهِ» (انعام/ 160، نمل/ 89، قصص/ 84)، آیهی قرآن هست، یعنی حسنهات را تا قیامت بیاوری. تو حسنه و کار نیک خیلی کردی، یا اوّلش خراب بوده، یا وسطش، یا آخرش، کسی اگر بتواند حسنه را انجام بدهد تا آخرش …
به یکی از بزرگان گفتند: «میخواهیم برای تو مراسم تجلیل بگذاریم، بزرگداشت»، گفت: «صبر کنم من بمیرم، بعدش»، گفتند: «چرا؟!»، گفت: «تا من زنده هستم، شیطان هم زنده هست، ممکن است دم آخر گولم بزند، یک گناهی بکنم. مردم بگویند اِه! این آقا بود که برایش مراسم تجلیل گذاشتند؟! خودش هم پوچ درآمد، بدعاقبت شد. بگذارید اگر من سالم مُردم، بیمسئله مُردم، شما هم برای من فاتحه بخوانید، برای من دعا کنید، چون انسان نمیداند.»
گاهی در دقیقهی آخر. بنده خدایی را میشناسم، مدّتی هم وزیر بود. سیگار که میکشید، میخواست کم سیگار بکشد، یک سیگار را سه قسمت میکرد. یعنی سیگار را روی دستش میگذاشت، یک سانت، دو سانت برش میزد، یعنی سه بار میخواست این را بِکُشَد. من به او گفتم که: «شما سیگار را روی دستت میگذاری، تیغ میکشی، تیغ دستت را نبرّد»، تا گفتم، گفت: «تا حالا که نبرّدیم»، تا گفت نبرّدیم، خون سر کرد، یعنی همان ثانیهی آخر. آدم نمیداند چه میشود.
خیلیها انقلابیاند مردّد میشوند، مردّدند ضدّ انقلاب میشوند، یک زمانی با مسجد رفیقاند قهر میکنند، مواظب چشمشان هستند، بعد چشمشان را از دست میدهند، هر جا میخواهند نگاه میکنند، هر چی میخواهند میگویند. عبادات را در ماه رمضان و غیر ماه رمضان، سعی کنید خرابش نکنید. محور کارتان قرآن باشد و روایات.
2- مراقبت در برابر توطئههای دشمنان
ما مزهی قرآن را نچشیدیم، همین آیهای که در جلسهی قبل هم گفتیم (قصص/ 20)، یک نفر در دربار فرعون بود، همین که شنید برنامه ریختند که موسی را بکشند، به دو آمد، به موسی گفت: «در رو، مشورت شده، تصویب شده تو را بکشند، از این منطقه در رو». همین یک جمله هست: «جاءَ»، آمد؛ «رَجُلٌ»، یک مردی؛ «یَسْعى»، به دو آمد؛ ای موسی «إِنَّ الْمَلَأَ»، جمعیت؛ «یَأْتَمِرُونَ»، یعنی مشورت کردند تو را بکشند. حالا ببین چند تا نکته از این درمیآید. «وَ جاءَ» یعنی یک جایی که لازم هست، اقدام کن، نگو: «آقا به بنده ابلاغ نشده»، ابلاغ نشده یعنی چه؟! خطر هست، مأموریت هم به شما ندادند، شما خودت باید … یعنی همه جا منتظر دعوت نباشید. یک جایی که یک خطری احساس میشود، بلند بشوید فریاد بزنید. «وَ جاءَ»: آمد؛ «رَجُلٌ»؛ گفت: «إِنَّ الْمَلَأَ». این معلوم میشود که در مجلس شورای آنها بوده، یعنی عامل نفوذی، این معلوم میشود که مانعی ندارد طرفداران حق، حزباللهیها، عامل نفوذی در جاهای مختلف داشته باشند، حضرت موسی عامل نفوذی داشت. دید در جلسه برای کشتن موسی توطئه میکنند. «یَسْعى» یعنی بدو، کار را به عقب نینداز.
میگویند پدری به خانه آمد. به زن و بچّهاش گفت که: رفتم لباس خریدم، این لباس من، شلوارش بلند هست، زیر پایم میرود، یک ده سانت، چند سانت از این شلوار قطع کنید»، زن گفت: «من صبح تا حالا گرفتار خانه و زندگی و آشپزی بودم، دیگر طاقت ندارم، باشد فردا»، به دخترش گفت، گفت: «من فردا امتحان دارم، درس دارم، وقت ندارم»، به پسرش گفت، گفت: «من خیاطی بلد نیستم.» خودش بلند شد یک خورده پاچهاش را قیچی کرد. زن هم که رفت خوابید، گفت: «حالا شوهرم هست، میخواهد برود عروسی لباس خریده، از من توقّع داشته شلوارش را کوتاه کنم. چرا گوش به حرفش ندادیم؟!» زن هم از خواب بیدار شد، یک دو، سه سانت هم زن قیچی کرد. دختر هم به غیرتش برخورد، نمیدانست مادرش قیچی کرده، این هم بلند شد قیچی کرد. خودش هم بلند شد. یکمرتبه دید این شلوار، شلوارک شده، یعنی همه قیچی کردند خواست پدر را، ولی دیگر خارج از وقت بود. یک کاری را باید به دو انجام داد، باشه فردا.
داریم اگر سر نماز هستی، طلبکار میگوید: «پول من را بده، من از این تأخیر راضی نیستم»، اسلام اجازه داده نمازت را بشکن، برو پول این را به او بده، برگرد دومرتبه بگو «اللَّهُ أَکْبَر»، از نو. «اگر کسی دارد پول مردم را بدهد، ولی نمیدهد، هر شبی که میخوابد گناه دزد را پای او مینویسند.» پول در بانک داری، خب بده، میگوید: «حالا باشه بعد». هر شبی که میخوابد، با اینکه پول دارد بدهد و میتواند بدهد، ولی نمیدهد، هر شبی که میخوابد، همان مبلغی که بدهکار هست، حساب دزد را پایش مینویسند. کار را باید به وقتش کرد.
3- تلاش و جدّیت در انجام کارهای نیک
نماز میخواند، ولی میگذارد تنگ غروب میخواند. اصل در نماز، نماز اوّل وقت است، حالا یک وقت اجازه دادند که اگر اوّل وقت نشد، وقت دوّم، وقت سوّم. «یَسْعى»، میگوید مردی آمد به دو، دویدن مهم است. «سَعی» یعنی جدّی، با عشق باشد، کلمهی «سَعی» مال عشق است، میگویند سعی کن، یعنی دل بده، عاشقانه، یعنی کار را عاشقانه انجام بده. الآن بچّههای ما درس میخوانند، ولی عشق درس هم دارند؟ اگر یک روز مدرسه بگوید: «امروز به مناسبت فلان حادثه، مدرسه تعطیل است.» همه بچّهها میگویند: «جون!»، بچّهها میگویند: «آخ جون!». درس میخواند، نمره هم میگیرد، مدرک هم میگیرد، امّا دوست ندارد.
یک پولی خرج میکند با عشق. توقّع نداشته باشد که من این مأموریت را انجام دادم، یک چیزی هم به ما بده، چی میگویند مشتلق را؟ یک اسمی هم دارد، مشتلق میگویند؟ خبر خوش بده پول بگیر؟ «مشتلق»، مژدگانی، همین که شما گفتید. گاهی وقتها میگوید: «مثلاً من دویدم، خبر قتل او را به تو دادم، یک هدیهای به من بده، خبر مهمّی برایت آوردم موسی، تو را میخواستند بکشند، نجاتت دادم»، مزد نمیخواهد.
کاری که میکنید برای خدا بکنید. خدا یعنی چه؟ یعنی پول نگیریم؟ چرا، برای پول کار نکن. بنده میآیم اینجا از اکسیژن استفاده میکنم، شما همهتان الآن از اکسیژن استفاده میکنید، امّا هیچ کدام برای اکسیژن در سالن نیامدید. پول بگیرید، امّا برای پول کار نکنید، طی نکنید، توقّع اضافه نداشته باشید.
کارهایی که نمیتوانید بکنید، با یک الحمدلله شریک شوید، بنده در تلویزیون رفتم، شما نرفتی، مینشینی، میگویی: «آقا، چی شد قرائتی در تلویزیون رفت چند سال؟ چرا ما در تلویزیون نمیرویم؟»، بحثم خوب بود، یا بد بود؟ اگر خوب بود، بگو «الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»، هر کار خیری که شنیدی گفتی الحمدلله، آن کار خیر را پای شما هم مینویسند. یعنی شما هر شب که میخوابی، میتوانی با یک کلمهی الحمدلله، در همهی خوبیها شریک شوی، چون حدیث داریم کسی که کار بکند و کسی که خوشحال باشد و کسی که کمک کند، همه در اجر شریکند.
یک شراب را وقتی پیغمبر میخواهد بگوید خدا شراب را لعنت کند، میگوید خدا به ده نفر لعنت کند، لعنت خدا بر آن کشاورزی که انگور و کشمش و خرما را تولید میکند برای شراب، شراب تولید میکند. خدا فروشنده را لعنت کند، خدا خریدار را لعنت کند، خدا دلّال را لعنت کند، خدا نوشندهی شراب را لعنت کند، خدا لعنت کند … به ده گروه، اینها همه شریک میشوند. (الکافی، ج 6 ، أَبْوَابُ الْأَنْبِذَه، باب النوادر، ح 4، ص 429)
4- مشارکت در ظلم دیگران، با رضایت به کار آنها
امام کاظم علیه السلام به یکی از یارانش فرمود: «تو همه خوبیای داری، جز یک بدی هم داری»، گفت: «چیه؟»، فرمود: «شترهایت را برای مکّه، به هارون الرّشید اجاره میدهی»، گفت: «آقا، من برای مکّه دادم، برای جنگ که ندادم! شترها، در راه مکّه بوده!»، فرمود: «دوست داری هارون الرّشید طاغوت، زنده بماند، کرایهی شما را بدهد؟»، گفت: «بله، این مقداردوست دارم»، فرمود: «همین مقداری که خوشت میآید که طاغوت زنده بماند، کرایهی تو را بدهد، همین گیر تو هست.» (وسائل الشیعه، ج17، ح 22305، ص 182 و 183)
راضی نباشیم به فعلی (13:09). حدیث داریم: «کسی که ظلم کند، کسی که کمک ظالم کند، کسی که بشنود و خوشحال بشود، هر سه در ستم شریکند» (الکافی، ج 2، کتاب الإیمان و الکفر، باب الظلم، ح 16، ص 333). در کربلا عدّهای مثل یاران امام حسین علیه السلام، کمک به امام حسین کردند. یک عدّهای مثل یاران یزید کمک به یزید کردند. ما میتوانیم با نیّت در امر خیر، ما دستمان نمیرسد … حدیث داریم اگر کسی یک خیری را ببیند، بگوید: «کاش من هم یک خانهی بزرگ داشتم افطاری میدادم، کاش من هم پول داشتم وام میدادم، ای خدا، ای کاش من میداشتم کمک میکردم»، حدیث داریم اگر این کاش را که ایشان میگوید، اگر راست بگوید، ثواب وام دادن را به این هم میدهیم. میگویند آن آقا فلان مبلغ، چند میلیون به فلانی وام داد، تو نداشتی. او ثواب دارد، تو هم که راضی هستی برای اینها … گاهی وقتها میگوییم: «چرا وام گرفته؟ از کی وام گرفته؟ برای کی وام گرفته؟ چرا وام گرفته؟ چرا به او داد؟ چرا به ما نداد؟»، چانه نزنید، خیر دیدید، بگویید الحمدلله.
نیّت خیر، ما با نیّت خیلی میتوانیم رشد کنیم. امام سجّاد در مکارم الأخلاق میگوید: خدایا نیّت مرا، «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ بَلِّغْ بِإِیمَانِی أَکْمَلَ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْ یَقِینِی أَفْضَلَ الْیَقِینِ وَ انْتَهِ بِنِیَّتِی إِلَى أَحْسَنِ النِّیَّاتِ»، نیّت من را برسان به اینکه بهترین نیّت باشد. ما با نیّت خوب میتوانیم در همهی خیرها شریک باشیم و لذا راه برای رشد باز است، هیچ کس نباید غصّه بخورد.
راههای مختلف داریم: یک، خود کار را انجام دهیم. این زور میخواهد، پول میخواهد، توفیق میخواهد. تو نداری؟ راضی باشیم، شریک باشیم، دعایش کنیم، بگوییم: «خدایا، ایشان که این کار خیر را میکند، کمکش کن، کمکش کن.» ما پولمان کم است، زورمان کم است، ولی نیّتمان که کم نیست. حدیث داریم کسی که یک کار خیری میکند، افرادی به او نگاه بکنند، بگویند ای کاش ما هم این امکانات و این خانه و این تالار و رستوران و برنج و روغن و امکانات را، این امکاناتی که ایشان دارد، کاش من هم میداشتم، من هم افطاری میدادم، ثواب افطاری آن آقا را به شما هم میدهند، «وَ یَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (شوری/ 26).
5- حرکت به سمت جلو، یا عقبگرد و عقبنشینی
ما همیشه میتوانیم در راه رشد باشیم. سه تا حرکت داریم: بعضی حرکتها به جلو هست، بعضی حرکتها به عقب است، بعضی حرکتها هم دوری هست. سه تایش در قرآن آمده حرکت به جلو آیهاش این هست: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا» (نساء/ 136)، «آمَنُوا آمِنُوا»، ای کسانی که ایمان دارید، «آمِنُوا»، یک قدم بروید عمیقتر بشوید، روز به روز ایمانتان قویتر بشود. «زِدْنی عِلْماً» (طه/ 114)،سوادم بیشتر بشود، خودم رشدم باشد، حرکت به جلو باشد، روز به روز بهتر باشم.
بعضیها حرکتشان رو به عقب هست. یعنی دروغ نمیگفت، حالا راحت دروغ میگوید. این اهل رشوه نبود، اهل پارتی نبود، اهل اختلاس نبود، این حرکت به عقب کرد.
بعضیها هم هی دور خودشان میچرخند، «کَحِمارِ الطّاحُونَهِ» (الإختصاص، ص 245). «حِمارِ الطّاحُونَهِ»، قدیم شتر را، سنگ سنگینی به شتر میبستند، این شتر دور آسیاب میگشت، تا این گندم را خورد کند مثلاً. این شتر راه میرفت، ولی خیال میکرد راه میرود، ولی سر جای اوّلش میآمد.
به امام سجّاد گفتند: «خیلی عبادت میکنی!»، فرمود: «من؟! پس علی را ببینی چه میگویی!»، یعنی امام سجّاد هم به حضرت علی علیه السلام نگاه میکرد. به علی علیه السلام میگفتند: «خیلی مقام داری!»، میگفت: «من؟! بندهای از بندههای محمّد هستم»، اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم، دائماً رو به جلو برویم.
امام سجّاد میگوید خدایا اگر عمر من به درد میخورد، طول عمرم بده، «وَ عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَهً فِی طَاعَتِکَ»، اگر عمرم به درد میخورد، عمرم را طولانی کن. امّا اگر «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ»، اگر عمرم چراگاه شیطان است، برای خدا نیست، همهاش عمرم تلف میشود، به هدر میرود، جانم را بگیر. (صحیفهی سجّادیه، دعای بیستم، دعای مکارم الإخلاق)
افرادی روزبه روز بهتر میشوند. قرآن اوّل صابرین را تعریف میکند، میگوید: «وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ» (بقره/ 155)، به افراد صابر، صبور بشارت بده. بعد میگوید صابر کم است، «لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ» (ابراهیم/ 5، لقمان/ 31، سبأ/ 19، شوری/ 33)، اوّل میگوید صابر، بعد میگوید نه، صبّار. صبّار یعنی خیلی حوصله کند. اوّل میگوید کمی حوصله کن، بعد میگوید خیلی حوصله کن، یعنی قدم به قدم برو جلوتر.
قانع نشویم، قرآن میگوید که یعقوب به پسرهایش گفت: «شما دنبال یوسف میروید، از یک در وارد نشوید، از چند در وارد شوید» (یوسف/ 67). ممکن است این جوان گوش به حرف من ندهد، از لباس من بدش بیاید. یک خاطره هست برایتان بگویم، احتمالاً هم دارد در این چهل، پنجاه سال گذشته گفته باشم، ولی حالا خاطرهی خوبی هست. یکی از وزرای محترم که مرحوم شد، وکیل بود، وزیر بود، آدم متدیّنی هم بود، من از ایشان شنیدم. میگفت: در یک کشتی، یک روحانی نشسته بود، یک کت شلواری هم بغلش. این روحانی دید خب این رفیق کت شلواری ام هست، گفت: «حال شما خوب است؟»، جواب نداد. گفت: «آقا، حال شما خوب است؟»، کر هست؟ «آقا حال شما خوب است؟»، گفت: «آقا شیخ با من حرف نزن، من از نژاد آخوند بدم میآید، از عمّامهی تو بدم میآید.» عمّامهاش را برداشت، در دریا انداخت. گفت: «من نخواستم عمّامهات را در دریا بیندازی»، گفت: «شما گفتی بدت میآید، عمّامه پارچه هست، میروم یکی دیگر میخرم، امّا شما یک انسانی، سفر ما هم سه روز در راه هستیم در کشتی، میخواهیم با هم گفتوگو کنیم، بدت میآید کنار میگذارم.» یخ این آب شد، گفت: «ببخشید». بعد میگفت گفتوگو که باز شد، دیدیم عجب آخوند باسوادی هست، خیلی این آخوند باسواد بود، این کت شلواری آدم معمولی بود، ولی آخوند دانشمندی بود، گفت هر چی سؤال و گفتوگو بیشتر میشد، این بیشتر مرید این آخوند میشد. تا به مقصد رسیدیم. کت شلواریه به آخونده گفت که: «من سه تا کار میخواهم برایت بکنم: یک، رانندهات در این کشور بشوم، هم رانندهات باشم، هم میزبانت باشم، هم مترجمت باشم، جایی میروی من ترجمه میکنم.» میگفت گفت: «آقا، من هتلم رزرو کردم»، گفت: «نه، پس بدهید، باید با من بیایید.» میگفت سه روز چه پذیراییای کرد و چه ترجمهای و چه رانندگی. بعد سه روز که آمدیم سوار کشتی شویم، یک کارتن هم به ما هدیه داد. کارتن هدیه را باز کردیم، دیدیم یک توپ پارچه عمّامهای هست. یعنی گفت از یک عمّامه دل کندیم، در دریا انداختیم، یک توپ، چند تا عمّامهای فرستاد. یک شعری هست میگوید که: «تو نیکی میکن و در دجله انداز»، خودم شیرجه میروم درش میآرم، «که ایزد در بیابانت دهد باز».
6- صلح حدیبیه، با گذشت پیامبر از عنوان خود
چیزی حروم نمیشود، برای خدا هم همینطور است. گاهی وقتها یک چیزی را، برای خدا. یک خاطره بگویم. پیغمبر ما بعد از آن که مکّه تحت فشار قرار گرفت، هجرت کرد به مدینه، بعد از چند سالی میخواست به مکّه بیاید، یک عمل عمرهای انجام بدهد. مردم مکّه، هنوز مکّه دست بتپرستها بود، آمدند بیرون شهر، گفتند: «مکّه دست ما هست، اجازه نمیدهیم شما بیاید عمره انجام بدهید.» گفتوگوها تند شد و نزدیک درگیری شد و حضرت فرمود: «نه، درگیری نه، صلح میکنیم.» قرارداد. گفتند: «بنویسید، قرارداد بین محمّد رسول الله، (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم) و مردم مکّه»، گفت: «ما قبول نداریم رسول الله را، اصلاً اگر محمّد رسول الله را قبول داشتیم که باهاش مخالفت نمیکردیم، ما آمدیم جلوی شما را گرفتیم، میگوییم پیغمبر اسلام و مسلمانها نباید به مکّه بیایند، یعنی چه؟ یعنی ما شما را قبول نداریم»، گفتند: «رسول الله را پاک کنید همینطور قرارداد بین محمّد و مردم مکّه، محمّد رسول الله نه، رسول الله را قبول نداریم.» مسلمانها مقاومت کردند، گفتند: «نه، باید باشد»، آنها گفتند: «باشه ما جنگ میکنیم.» پیغمبر فرمود: «آقا، دست من را روی کلمهی رسول الله بگذارید»، پیغمبر سواد نداشت، دست پیغمبر را گذاشتند، گفتند: «رسول الله این کلمه هست»، خود پیغمبر رسول الله را پاک کرد. رسول الله را که پاک کرد، جنگ تمام شد، اینها قرارداد بستند و رفتند عمل عمره انجام بدهند، کار نداریم. بعد از این ماجرا میدانید آیهی چی نازل شد؟ آیه این هست: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ» (فتح/ 29)، (اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم). پیامش چیه؟ یعنی اگر خودت را ندیدی، جایش پر میشود. حالا اگر این صلحنامه میبود، رسول الله را پاک نمیکرد، جنگ میشد، کلمهی رسول الله محو میشد. گاهی وقتها آدم باید بگوید: «اسم من را پاک کن، من گذشتم. به من ظلم کرد، بخشیدمش. نفرین کرد، دعایش میکنم.»
7- برخورد کریمانه با افراد جاهل و بدزبان
به امام گفتند: «فلانی که سالها شاگرد شما بوده، در ایام جنگ، رفته بغداد، کمک صدّام میکند»، فرمود: «دعایش میکنم خدا نجاتش بدهد.» او فحش میدهد، شما … قرآن میگوید علامت مؤمن این است که: «إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً» (فرقان/ 72)، «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (فرقان/ 63)، از کنار حرف چرت و پرت با کرامت رد میشود، به افراد ناآگاه هم سلام میکند. قرآن این هست، «مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»، «خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً»، با جاهل سلام میکند.
جوان دانشجو بود، گفتم: «چرا داماد نمیشوی؟»، گفت: «پول ندارم»، گفتم: «اگر داماد شدی، بالأخره جای دختر عوض میشود، دختر خانهی بابایش بود، حالا میآید خانهی شوهرش، روزیاش که قطع نمیشود که. این عقیدهی تو معنایش این هست که اگر یکی باشم، خدا قادر هست رزق من را بدهد، امّا دو تا شدم، خدا قادر نیست، معنایش این هست که در قدرت خدا شک داری؟» تکان خورد، گفت: «راست میگویی» بعد ازدواج کرد و بچّهدار شد. یک روز با بچّه او را دیدم. گفتم: «الحمدلله بچّهات هست؟»، گفتم: «چند تا بچّه داری؟»، گفت: «یکی»، گفتم: «چرا یکی؟»، گفت: «دیگر پول پوشاک ندارم بدهم، خرجی و شیر خشک ندارم بدهم»، گفتم: «این حرفت هم معنا دارد، یعنی خدایا اگر یک بچّه داشتم، تو قدرت داری، دو تا بچّه داری، اگر خدا خواسته باشد پولت را بگیرد، با همان یک بچّه همهاش مریض میشود، پول ده تا چند را خرج همین یک بچّه میکنی. هی خوب میشود، این نسخه مفید است، آن نسخه ضرر داشت. یعنی خدا گاهی وقتها با یک بچّه حال پدر و مادر را میگیرد، به اندازهی چند تا بچّه خرج یک بچّه میکند.» آنجا که خدا گفته بندهی خدا باشیم، به خدا واگذار کنیم.
خدایا هر چه به عمر ما میافزایی، به ایمان و علم و عمل و اخلاص و عمق و برکت کار ما بیفزا.
گذشتهی لغزشهای ما را ببخش و بیامرز.
یک آیه در قرآن داریم، خدا سیّئه را حسنه میکند، آیهاش هم این هست: «یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/ 70)، یعنی خدا سیّئه را حسنه میکند. پرسیدند: «چه جوری؟»، گفتم: «مثل زمین، زمین آب لجن را هُش میکشد، چند متریاش آب زلال بیرون میدهد. زباله را میگیرد، زلال میدهد، یعنی زمین هم سیّئات را تبدیل به حسنه میکند که مخلوق خداست، خدا که همه کاری میتواند بکند.»
خدایا لغزشهای ما را تبدیل به صلاح قرار بده.
از اینکه صدایم گرفته هست، معذرت میخواهم و از اینکه شما را دیدم خوشحالم. خدا همهتان را حفظ کند.
«و السّلام علیکم و رحمه الله و برکاته»