2- پاداش نیکوکاران، سنت ثابت الهی
3- حضور حضرت موسی علیه السلام در صحنه جامعه
4- دفاع حضرت موسی علیه السلام از مظلوم
5- دو پیامبر در شرایط متفاوت؛ حضرت سلیمان و حضرت ایوب
6- استغفار و آمرزش طلبی، سیره پیامبران الهی
7- خاطره ای از سفر حج در مسجد الحرام
موضوع: حضور پیامبران در میان مردم
تاریخ پخش: 07/04/94
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
سوره قصص و قصه موسی را می گفتیم. از بچه گی اش رد شدیم. امشب به نبوتش می رسیم. آیه 14. قرآن تقریبا 268 قصه دارد. و قصه هایش پر از نکته است. حالا این آیه 14 را بشنوید. از این هم که چند دقیقه دیر آمدم معذرت می خواهم. کسی ما را امشب مهمانی برد، گفت بیست دقیقه راه است. بعد دیدیم چهل دقیقه راه بود. ریشمان سفید شده است، هنوز هم کلاه سرمان می رود. از تأخیرم عذرخواهی می کنم… «وَلَمَّا بَلَغَ…» «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا ۚ وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» (قصص/14) همین که موسی به بلوغ رسید. «بَلَغَ أَشُدَّهُ» «أَشُدَّ» شدت است، یعنی نیرومند شد. «وَاسْتَوَى» یعنی خلقت و اعتدالش کامل شد. زمانی بود که می شد پیغمبر شود.
ما چند رقم بلوغ داریم. یک بلوغ جنسی داریم. که آدم به تکلیف می رسد. یک بلوغ سیاسی داریم. که فکرش در مسایل سیاسی کار می کند. یک بلوغ اقتصادی داریم که پولش بدهی بلد است کجا خرج کند. همه ی اینها هم با هم نیست. ممکن است کسی بلوغ سنی رسیده باشد، اما معامله نتواند کند، بلوغ اقتصادی نداشته باشد. مخش به درد اقتصاد می خورد، بلوغ سیاسی نداشته باشد. یک موضع گیری هایی می کند که به ضرر کشورش و دینش و نظامش است. هر چیزی بلوغ می خواهد. بلوغ سیاسی، بلوغ جنسی، بلوغ اقتصادی… بلوغ نبوت بلوغی است که نیرومند باشد و کمال اعتدال در خلقت را داشته باشد.
1- پیامبران، کامل ترین انسان های زمان خود
«وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ…» همین که حضرت موسی به آن بلوغ رسید، «آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا» حکم به معنای فهم درست است. علم هم یعنی آگاهی. علم دادیم، حکمت هم دادیم. «وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» این «کَذَٰلِکَ» یعنی اگر کسی به کسی کمک می کند روی پارتی بازی نیست، روی پدر و پسری نیست، لیاقت دارد. تو هم اگر محسن بودی، آن چیزی که به او دادیم به تو هم می دادیم. در باز است. الطاف خدا در انحصار کسی نیست. شما نگو آقا بنده برای مهمانی یک نفر، افطاری یک نفر هم گیر دارم. فلانی می تواند هزار نفر را به راحتی افطاری دهد. شما به مقدار توانت، اگر هزار ریال داری، یک ریال دادی، یک هزارم! او هم هزار میلیون دارد، یعنی یک میلیارد دارد، یک میلیون داده است، ثواب شما دو تا یکی است. خدا نگاه نمی کند چه کسی یک ریال داد، چه کسی یک میلیون داد. خدا نگاه می کند نسبت انفاق به سرمایه اش چقدر است. آن کسی که یک ریال داده است، هزار ریال داشته که یک ریال داده است. پس یک هزارم داده است. هر کسی یک… نسبت خودش است. یک کسی یک استکان دارد، یک استکان آب می آورد. یک کسی یک پارچ دارد، یک کسی یک کوزه دارد، یک کسی یک دیگ دارد. ولی هر کس هر کاری می تواند بکند، آن کسی که یک استکان دارد، استکان را کم نگذارد. آن کسی هم که پارچ دارد، پارچ را کم نگذارد. هر کسی در جایگاه خودش آن مقدار وظیفه ای را که دارد کم نگذارد، ثواب هایشان یک طور است. «وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» خوب!
2- پاداش نیکوکاران، سنت ثابت الهی
خدا وعده داده بود. به مادر موسی! بچه ات را شیر بده، بینداز در دریا، «إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیْکِ» (قصص/7) قول دادم، دیدید برگرداند. «وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ» (قصص/7) دیدی؟ «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَىٰ آتَیْنَاهُ حُکْمًا وَعِلْمًا» گفت: برمی گردانیم. برگرداند. گفت: پیغمبرش می کنیم، پیغمبر شد! خوب! «وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» یعنی پاداش نیکوکاران منحصر به آخرت نیست. اینطور نیست که هر کس که کار خیر و شر می کند، در آخرت است. در همین دنیا هم جزا می بیند. در همین دنیا هم خدا پاداش خوبان را می دهد. قرآن یک آیه دارد می گوید: «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا» (مریم/96) از آن آیه آسان ها است. فارس ها هم معنایش را می فهمند. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» یعنی کسی که ایمان دارد. «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم درست است. هم ایمانش درست است، هم کارش درست است. می گوید: «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا» این محبوبیت پیدا می کند. مردم دوستش دارند. روی موکت هم بنشیند، روی نمد هم بنشیند، مردم هم دوستش دارند. اگر دیدیم مردم کسی را دوست ندارند، یا «آمَنُوا» لق است. یا «عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» لق است. اگر کسی ایمان داشته باشد، عملش هم درست باشد، خدا قول داده است که من محبوبیت به او می دهم. «سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَـٰنُ وُدًّا» اگر دیدیم وُدّ ما محبت ما کم شد، یا ایمان ما لق شده، یا عملکرده ما خوب نبوده است.
خوب «وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ» موسی از آب گرفته شد، خواست او را بکشد، زنش مانع شد، گفت: ما بچه دار نمی شویم، «عَسَىٰ أَن یَنفَعَنَا» (قصص/9) شاید به درد ما بخورد. حالا هم که بچه دار نمی شویم، این جای بچه ما باشد. فرعون بچه را گرفت، بچه گریه می کرد، هر دایه ای آمد، سینه دایه را نمکید. خواهر موسی که ناظر جریان بود، و از اول دنبال رودخانه به امر مادرش حرکت کرده بود، آمد جلو و گفت: من یک خانواده ای سراغ دارم که این را تحت تکفل می گیرند. «هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ» (قصص/12) شما را راهنمایی کنم به یک خانواده ای که سینه او را بمکد؟ نه سینه اش را بمکد و شیرش، بلکه تمام کارهایش را تحت تکفل بگیرد؟ بله! رفت و مادر آمد و سینه مادر را مکید. فرعون گفت: تو بیا در خانه ما! نگفت من مادرش هستم. خیلی مهم است. معمولاً زن را یک چیزی به او بگویی صد جا نقل می کند. بیست سال این زن در خانه بود و مادرش بود و به احدی نگفت که من این را زاییدم. بعد هم کم کم بزرگ شد و پیغمبر شد. خوب!
3- حضور حضرت موسی علیه السلام در صحنه جامعه
حالا برویم سراغ آیه ی بعد. «وَدَخَلَ الْمَدِینَهَ…» «وَدَخَلَ الْمَدِینَهَ عَلَىٰ حِینِ غَفْلَهٍ مِّنْ أَهْلِهَا» (قصص/15) حضرت موسی وارد شهر شد. «عَلَىٰ حِینِ غَفْلَهٍ مِّنْ أَهْلِهَا» ولی مردم غافل بودند. پیداست ناشناس بود. از این معلوم می شود، مسئولین مملکتی باید گاهی ناشناس و با لباس مبدل در جامعه بروند. ببینند مردم به هم چه می گویند؟ راجع به اوضاع چه می گویند.
سه رقم بازرسی در اسلام داریم. یکی امت! امت باید اخبار را به مسئولین بدهد. و لذا در نهج البلاغه داریم «بلغنی انک» یعنی گزارش مردمی! مثل این شماره ای که هست، 115، 118، صد و چی! آقا یک تلفن می کنیم، آقا بنده یک چنین صحنه ای را یک چنین جایی دیدم. نباید یک چیزی را شنیدیم بگوییم به ما ربطی ندارد. اگر دیدید مواد مخدر حمل و نقل می شود، نباید بگوییم به من چه! به من ابلاغ نشده است. کار من نیست کار پلیس است. می دانی مواد مخدر چند نفر را نابود می کند؟ هر کس هستی و هر کجا هستی، باید تلفن کنی. همه ما کارمند وزارت اطلاعات هستیم در آنجایی که ضربه به نسل ما، ناموس ما، مرز ما، آبروی ما، انقلاب ما، دین ما، هر کجا ضربه می خوریم، همه مان کارمند وزارت اطلاعات هستیم. هر کجا دیدیم یک کاری خلاف بهداشت است. من یک وقتی رد می شدم دیدم یک کله پاچه ای، تمام استخوان های کله پاچه را در جوب ریخت. ترمز کردم و گفتم چرا ریختی؟ گفت: مگر شما کارمند شهرداری هستی؟ گفتم: بله! آخر تو این استخوان ها را در جوب می ریزی، آب می آید و لجن می آید و آب از سر جوب رد می شود و خیابان کثیف می شود و چرا این کار را کردی؟ آب شور پنیر را پای درخت می ریزد. خوب بابا، آب نمک پای درخت خشک می شود، چرا این کار را کردی؟ آنجایی که می بینیم کار خلاف شهردار است، همه شهردار هستیم. آنجایی که می بینیم کار بر ضرر نظام است، همه مأمور اطلاعات هستیم. آنجایی که می بینیم یک گناه می شود، همه آخوند هستیم. آنجایی که می شود… همه بازرس هستیم. این که می گویم دلیلش این است. «بلغنی انک» گزارش مردم به من رسیده است. یعنی مردم به حضرت علی گزارش می دادند. این یک مورد! که این ها پولی نیستند، مفت هر کس هر خبری دارد، خبر مهمی خبر می دهد. بعضی ها را می گوید: پولشان بده. این پول را بگیر. برو ببین وضع قرائتی چطوری است. می آید در اداره نضهت سوادآموزی مثلاً بررسی می کند. این جمله اش این است. «و ابعث العیون» یعنی پول بده، عده ای را مأمور کن. خود مأمورها هم ممکن است رشوه بگیرند. می گوید یک مأمور ویژه هم بر مأمورها داشته باشید. «عینی بالمغرب» عینی یعنی بازرس ویژه. حضرت امیر در نهج البلاغه، سه تا بازرس دارد. بازرس های مجانی مردمی میلیونی، به قول شهید رجایی، سی و پنج میلیونی آن زمانی که بود. حالا باید بگوییم هفتاد و هفت میلیونی. یک بازرس مردمی مجانی است. یک بازرس ویژه که پول می گیرد و تمام وقتش را صرف بازرسی می کند. یک بازرس ویژه دارد که این بازرس بر باقی بازرس ها بازرس است. «عینی بالمغرب».
4- دفاع حضرت موسی علیه السلام از مظلوم
گاهی هم خود موسی ناشناس با یک لباس مبدل می رود در مردم. «وَدَخَلَ الْمَدِینَهَ» ظاهراً این از آنجاست که وارد شهر شد. «عَلَىٰ حِینِ غَفْلَهٍ مِّنْ أَهْلِهَا» ولی مردم غافل بودند که این او است. این پیغمبر است. «فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلَانِ هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ» (قصص/15) دید دو نفر با هم دعوا می کنند. «هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ» این جزء شیعیان موسی است. «وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ» آن جزء دشمنان موسی است. یک خودی و یک غیر خودی با هم گلاویز هستند. «فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَى الَّذِی مِنْ عَدُوِّهِ» این که شیعه بود گفت: یا موسی! کمک! کمک! تا گفت کمک! «فَوَکَزَهُ مُوسَىٰ فَقَضَىٰ عَلَیْهِ» موسی چنان به این دشمن مشت زد، «فَقَضَىٰ عَلَیْهِ» طرف مرد. حالا چه می گویند؟ کاراته می گویند. چطوری موسی مشتت را جمع کرد، به کجایش زد، که با یک مشت کسی بمیرد، این پیداست که پیغمبرها زور هم داشتند. زور خوب است، ظلم بد است. منتها در طول تاریخ هر کس زور داشته، ظلم هم کرده است. یک الّا می گویم برای آدم های خوب! که زور دارند و ظلم هم نمی کنند. ولی بدنه مردم هر که زور داشته باشد، ظلم می کند. زور خوب است. بی حالی بد است. چند تا اعوذ داریم. اولینش این است. «اعوذ بک من الکسل» خدایا پناه می برم به تو از بی حالی. صبح از پشت بام پایین بیاندازیش، غروب می افتد. یعنی در سرازیری هم حال افتادن ندارد. صبح قلقلکش می دهی غروب می خندد. حضرت ابراهیم یک تبر به دست گرفت و همه بت ها را شکست. من یادم نمی رود این میدان شهداء این مجسمه شاه را می خواستند بشکنند. با چه زحمتی شکستند. حضرت علی زور داشت. پیغمبر زور داشت. اصحاب امام حسین(ع) حتی حبیب بن مظاهر، چون اسدی بود، حبیب بن مظاهر اسدی، این قوم بنی اسد هم همان اسدی هستند. حبیب بن مظاهر اسدی، قوم بنی اسد! این ها فامیل بودند. به امام حسین شب عاشورا گفت: من این نزدیکی ها یک فامیل دارم، قبیله ی من است، می روم و یک عده را به کمکت می آورم. رفت و یک عده را آورد. لشکر بنی امیه که کربلا را محاصره کرده بودند، نگذاشتند این ها وارد شوند. این ها برگشتند. حبیب آمد و گفت حسین جان! نتوانستم برایت یار جمع کنم. من پیرمرد تنهایی جواب همه شان را می دهم. تا توان دارم. ابروهایش هم روی چشمم افتاده بود، ابروهایش را بالا برد. با یک پارچه سفت بست که ابرویش جلوی چشمش را نگیرد. یاران امام حسین(ع) همه شان زور داشتند. امام زمان(ع) مشتری وارفته نمی خواهد. مشتری وارسته می خواهد. زور خوب است. ظلم بد است. پول خوب است. از راه بد بد است.
5- دو پیامبر در شرایط متفاوت؛ حضرت سلیمان و حضرت ایوب
یک بار در دانشگاه تهران بودم، یکی از این دانشجوها پرسید، آقای قرائتی تو طرفدار سرمایه دارها هستی یا مستضعفین؟ گفتم: من طرفدار هیچکس نیستم. من طرفدار قرآن هستم و حدیث! هر کس راهش درست است، درست است. ما دو تا پیغمبر داریم یکی پولدار پولدار و یکی فقیر فقیر! سلیمان پولدار پولدار برد. برجی داشت از بلور! که وقتی از آن خانم پادشاه دعوت کرد، این خانم وارد برج شد، فکر کرد این حوض آب است. پاچه هایش را بالا کشید. خندیدند و گفتند که این آب نیست. بلور است. کاخ بلوری داشت. همان سوره صاد که سلیمان را با وضع خوب می گوید. قصه ایوب را می گوید با وضع داغون داغون داغون! یعنی دوتا پیغمبر هر دو در سوره صاد هستند. این صفحه سلیمان است. صفحه روبرویش ایوب. یکی از آن ها داراترین آدم ها و یکی از آن ها داغون ترین آدم ها. اما قرآن به هر دو «نعم العبد» می گوید. «نِعْمَ الْعَبْدُ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ» (ص/30) هر دو درست هستند. چرا؟ برای اینکه ببینیم از کجا آورده است. پول که بد نیست. از کجا آورده است. ممکن است کسی صد تومان داشته باشد و دزدی باشد و یک کسی صد میلیون داشته باشد و دزدی نباشد. اختلاس کرده، کم فروشی کرده، حق و ناحق کرده است، پارتی بازی گرفته، رشوه گرفته است، درآمدهای حرام معین است. بعضی درآمدها هم حرام نیست ولی نمی تواند در تلویزیون بگوید. امام رضا(ع) فرمود همه شما کارهایی که می کنید، باید بتوانید در نماز جمعه بگویید. اگر در نماز جمعه گفتی که این درآمدم از کجاست، خجالت نکشیدی، پیداست راهت درست است. اگر خجالت کشیدی پیداست که یک مشکلی داری.
موسی ناشناس وارد شد. این خودش یک درس است که گاهی آدم باید با لباس مبدل و ناشناس برود و ببیند که مردم چه به هم می گویند. ناشناس وارد شد. دو نفر با هم دعوا داشتند. یکی طرفدار موسی و یکی مخالف! طرفدار کمک خواست! «فَوَکَزَهُ…» موسی مشت زد. «فَقَضَى» طرف مرد. «قَالَ هَـٰذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ» (قصص/15) گفت این دعوای شما از عمل شیطان بود که او شما را گمراه کرده است. حالا! این مشت زدن موسی چه توجیهی دارد؟ اول اینکه موسی قصد کشتن نداشت. این قتل قتل عمدی نبود. اینطور شد. مثل یک کسی که دوشاخ تلفن را در برق می زند. موسی قصد کشتن نداشت. علاوه بر اینکه طرف کافر بود و در مقابل موسی بود. خیلی خوب! از این که می گوید: «هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ» پیداست موسی قبل از نبوتش، هنوز پیغمبر نشده بود، ولی قبل از نبوتش پیداست باندی داشت و حزبی داشت، نیروگیری کرده بود. که این از ما هست و او از ما نیست. یعنی پیداست که یک حزبی داشت. خوب! غیرت! جوانمردی! مظلوم نوایی! ظلم ستیزی! این ها باعث شد که این مشت را زد. بعد گفت خدایا! ما را ببخش. این کار شد و حالا مشکلاتی هم باید داشته باشیم و باید دنبال کنیم و رد شویم قصه را تا ببینیم حضرت موسی چه کرد؟
6- استغفار و آمرزش طلبی، سیره پیامبران الهی
«قَالَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» (قصص/16) تا گناه کردید زود استغفار کنید. یک آیه داریم قرآن می گوید: «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ» (هود/114) کارهای خوب کارهای بد را از بین می برد. بعضی از جوان ها می گویند: می دانی! تو که فلان غلط را کردی، دیگر نمی خواهد نماز بخوانی! برو باقی کارهایت را درست کن! همین که گول می خورد و یک گناهی می کند. بعد می گوید: تو با این گناهت می خواهی حرم بروی؟ نمی خواهد حرم بروی! قرآن نمی خواهد بخوانی، تو دیگر کثیف شده ای، دست به قرآن نزن! اصلاً شیطان همین را می خواهد. هر وقت گناه کردید، حتماً مسجد بروید. حتما حرم بروید. «إِنَّ الْحَسَنَاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئَاتِ» حدیث داریم خداوند گناه را یکی می نویسد و عبادت را چند تا می نویسد. حدیث داریم خداوند گناه را تا چند ساعتی به فرشته ها می گوید ننویسید. صبر کنید شاید در همین چند ساعت عذرخواهی کرد. نگویید من وقتی پیرشوم توبه خواهم کرد. از کجا معلوم است شما پیر شوی؟ در قرآن چهارده مرتبه گفته است. «بغتهً» یعنی ناگهان انسان می میرد. شما یک نوشته به من بده که شما هشتاد سال زنده هستی. بنویس و امضاء کن که من قطعاً هشتاد سال زنده هستم. من هم زیرش می نویسم که اکنون که هشتاد سال زنده هستی، هفتاد و پنج سال برو هر کیفی می خواهی بکن. آن پنج سال آخرت را خوب شو! چه کسی جرأت دارد بگوید؟ اصلاً ما سال دیگر هستیم؟ اصلاً فردا شب هستیم؟ از امام صادق(ع) پرسیدند، بعضی مرده ها چشمشان باز است، بعضی چشماشان بسته! چرا؟ فرمود: آن که باز است، فرصت نکرده ببندد. آن کسی هم که بسته است، فرصت نکرده باز کند. تا خلاف کردیم، زود برویم مسجد، زود جبران کنیم، زود عذرخواهی کنیم، نگذاریم کهنه شود. رسوب کند. فوری گفت: «ظَلَمْتُ نَفْسِی» به خودم ظلم کردم.
در دعا کلمه «رب» زورش بیش از «یا الله» است. حدیث داریم اگر کسی ده مرتبه بگوید: «یا رب»، «یا رب»، «یا رب» خداوند می گوید: لبیک! تقریباً همه… اکثر دعاهای قرآن با کلمه رب شروع می شود. بعد از کلمه الله هیچ کلمه ای در قرآن به اندازه رب نیست. «رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی» من را ببخش! «فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» برویم آیه ی بعد. «قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ» (قصص/17) خدایا به شکرانه ای که، به خاطر نعمت هایی که به من دادی، حالا که به من نعمت دادی، من هیچ وقت یار مجرمین نمی شوم.
7- خاطره ای از سفر حج در مسجد الحرام
من اینجا یک خاطره ای دارم از مسجدالحرام مکه! برایتان بگویم. خوب این سعودی ها و وهابی ها و اینها با انقلاب ما و با خیلی چیزهای مخالف هستند. ایام حج هم که می شود این آخوندهای وهابی و ساواکی هایشان مشترکاً با نیروهای مسلح، مشترکاً دائما مواظب ایرانی ها هستند. چند سالی در حج بعد از انقلاب من مسئول تبلیغات بودم. افرادی که زبان اردو و انگلیسی، فرانسه و یک زبان خارجه بلد هستند اینها را در یک کاروان ویژه می گفتیم بروید و با حاجی ها بحث کنید. مشکلاتشان را می آمدند و هر چه بلد بودیم جواب می دادیم و هر چه بلد نبودیم جواب پیدا می کردیم. شدیم رئیس تبلیغات زبان دان ها. من خودم هم دکترای زبان کاشانی دارم. ولی خوب اطلاعات اسلامی که داریم به آن ها کمک می کرد. یک بار یکی از این ها آمد و گفت: شما چرا در مسجد الحرام بحث سیاسی می کنید؟ اینجا مسجد الحرام است، و جای عبادت و طواف است. شما بحث می کنید که قیمت نفت چند است. قیمت نفت چه کار به حج عمره و طواف و نماز دارد؟ گفتم اتفاقاً قیمت نفت در قرآن است. گفت: بله! گفتم: در سوره ی حمد است. گفت: بله! گفتم: بنشین تا برایت بگویم. در سوره ی حمد می گویی: «صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» ترجمه اش این است: راه کسانی که به ایشان «أَنْعَمْتَ» نعمت دادی. خدایا من را ببر در راه کسانی که به ایشان لطف کردی. پس اینجا یک «أَنْعَمْتَ» داریم. در سوره ی قصص هم که امشب شنیدید می گوید: «رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَیَّ»، «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ»، «أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» می گوید کسی که «أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» شد، «فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ» نباید یاور مجرمین باشد. کسی که «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» هست یعنی مورد لطف خداست، نباید یاور مجرمین باشد. شما نرخ نفت را پایین می آورید، یاور آمریکا هستید. هر وقت مسلمان ها می خواهند نرخ نفت را بالا ببرند، شما نفتتان را بیش تر استخراج می کنید، با قیمت نازل هم می فروشید تا همیشه بازار را به نفع آمریکا بشکنید. پس شما «ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ» هستید. و قرآن می گوید: کسی که «أَنْعَمْتَ عَلَیَّ» شد. «فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیرًا لِّلْمُجْرِمِینَ» نباید یاور مجرمین باشد. شما با این قراردادهای نفتی که می بندید یاور مجرمین و یاور آمریکا هستید. تو اگر «أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ» هستید، نباید سیاست هایتان در راستای اهداف آمریکا باشد. یک خورده نگاه کرد و رفت که رفت که رفت که رفت که رفت! به لطف خدا، به لطف خدا، به لطف خدا، به لطف خدا، به لطف خدا، باسوادترین علمای وهابی، پهلوی یک طلبه ساده ما، هفت دقیقه قدرت جواب ندارند. هفت دقیقه! از روی ساعت. دستشان خالی است. مثلاً تا می گوییم: یا حسین! مشرک! بگو یا الله! اصلاً در قرآن داریم… نمی دانم اینها قرآن هم بلد نیستند بدبخت ها. در قرآن داریم که خدا، موسی به خدا می گوید: خودت شریک برای من قرار بده. وقتی به موسی گفتند: پیغمبری! گفت: «هَارُونَ أَخِی» (طه/30) این عربی هایی که می خوانم قرآن است. «هَارُونَ أَخِی» هارون برادرم است. «وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی» (طه/32) او را شریکش کن. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی» (طه/31) کمکم کند. خدا هم می گوید: خیلی خوب! «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ» (قصص/35) موسی گفت خدایا من می خواهم بروم تبلیغ تنها هستم. فرعون قلدر است. تنهایی نمی توانم. خودت یک شریک بفرست. بهترین شریک هم داداشم است. گفت باشد. «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ» اینجا خدا، حضرت موسی از خدا شرک می خواهد. و خدا می گوید باشد این شرک را تو می دهم. نه مثل اینکه نگرفتید. یک بار دیگر! اینها می گویند: هر چه و هر کس غیر از یا الله باشد شرک است. فقط بگویید یاالله یاالله! یا محمد و یا علی و یا ابالفضل و یا زهرا و این ها همه شرک است. فقط باید بگویید یاالله! این بزرگ ترین حرف این هاست. از ایم حرف مهم تر وهابی ها ندارند. جواب ما! می گوییم: قرآن به موسی می گوید برو پهلوی فرعون! موسی می گوید من با فرعون نمی توانم بروم. شریک می خواهم. داداشم را شریک من کن، خدا هم گفت: چشم! من داداشت را «سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ» داداشت را به کمکت می فرستم. اگر استمداد از غیر از خدا شرک است، چرا اینجا حضرت موسی از غیر خدا استمداد می خواهد؟ می گوید هارون هم بیاید به من کمک کند؟ و چرا خدا این استمداد را جواب مثبت می دهد؟ یک نفر جواب بدهد.
بگویم یک بار دیگر؟ طوری نیست خجالت نکشید. آن هایی که می گویند یک بار دیگر بگو دست بلند کنند. بدون رودربایستی. پنج شش نفر می گویند. پس الحمد لله همه فهمیدند. حالا یک بار دیگر بگوییم. کی به کی است. یک بار دیگر!
اینها می گویند جز یا الله اسم هر کس را صدا بزنید شرک است. یا حسین یا فاطمه یا موسی بن جعفر یا امام رضا… غیر از یا الله هر چه بگویید شرک است. بزرگ ترین حرف این ها است. پاسخ ما چیست؟ پاسخ ما این است. خدا به فرعون گفت: «اذْهَبْ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ» (طه/24) گفت: من تنهایی احساس ضعف می کنم. شریک بفرست. مثل نخ باریک نه! نخ دولا! یک نفر دیگر باشد، دو نفری برویم. دو نفر کیست؟ می گوید: هارون! داداشم! اخی! هارون داداشم بیاید و کمکم کند. «اشْدُدْ بِهِ أَزْرِی»، «وَأَشْرِکْهُ فِی أَمْرِی»، عربی هایی که می خوانم قرآن است. هارون شریک من بشود، بازویم به بازوی او محکم شود، کمرم سفت شود و قدرتم زیاد شود. نخم دولا شود. هارون را بفرست کمکم کند. نگفت: خدا نگفت این حرف ها را نزن! شرک است. اگر خدا وهابی بود چنین می کرد، می گفت: شرک است. موسی تو هم مشرک شدی! تو فقط باید بگویی یا الله! این حرف ها چیست. خدا در قرآن می گوید: «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ…» «وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» (الشعراء: ٨٠) مریض شدم «فَهُوَ یَشْفِینِ» خدا شفا می دهد. اما جای دیگر قرآن می گوید: «فِیهِ شِفَاءٌ لِّلنَّاسِ» (النحل/۶٩) عسل هم شفاست. خدا شفا می دهد. عسل هم شفا می دهد. یعنی خداوند شفا را در عسل گذاشته است. «فَهُوَ یَشْفِینِ» یعنی شفا کار خداست. اما «فِیهِ شِفَاءٌ» عسل هم شفا می دهد. خوب وقت تمام شد.
خوب تا کجا آمدیم؟ بسم الله الرحمن الرحیم. بحث امشب در این نیم ساعت!
یک: چند رقم بلوغ داریم. بلوغ جنسی، بلوغ سیاسی، بلوغ اقتصادی، بلوغ اجتماعی! پیغمبر شدن هم یک شرایطی می خواهد. «بَلَغَ أَشُدَّهُ» این یک! دو: خدا به مادر موسی گفت: بچه ات را بیانداز برش می گردانم. وفا کرد. پیغمبرش می کنم، وفا کرد. این هم یک مورد. «وَکَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ» یعنی هر کس خط انبیاء را برود، خداوند لطفی را که به انبیاء کرده است، به او هم می کند. این هم یک مورد. حضرت موسی حزب داشت. «هَـٰذَا مِن شِیعَتِهِ وَهَـٰذَا مِنْ عَدُوِّهِ» معلوم می شود شیعه داشت و مخالف داشت. ناشناس وارد منطقه شد. سه رقم بازرس داریم، بازرس میلیونی و مجانی. بازرس کارمندی. بازرس ویژه! گاهی هم خود انسان با لباس مبدل در یک منطقه ای می رود او را نشناسند، خودش از نزدیک صحنه را ببیند. موسی به طور ناشناس که هیچ کس نفهمد، آمد در بین مردم. دید دو نفر درگیر هستند. دوست و دشمن! دوست کمک خواست. موسی زد و طرف را کشت. از این کار ناراحت شد. از خدا عذرخواهی کرد. اما چون کافر بود و عمدی نبود، خلاف عصمت نشد. خوب بعد! آخر بحثمان هم اشاره کردیم که کمک خواستن از غیرخدا شرک نیست. ما اولیاء خدا را که کمک می خواهیم چون این ها را می گوییم: «یا وجیها عند الله اشفع لنا عند الله» شما نزد خدا آبرو دارید، چون نزد خدا آبرو دارید در حق ما دعا کنید. این شرک نیست و متن قرآن است. حالا کسی قرآن را نمی فهمد، ما چه خاکی بر سرمان کنیم؟
خدایا گول خورده ها را نجات بده! جنایتکاران مغرض عمدی را که مثل دم سگ، هر طوری سگ می خواهد، دمش را حرکت می دهد. افرادی هستند مثل دم سگ، هر طوری آمریکا می خواهد طبق همان حرف می زنند. طبق همان موضع گیری می کنند، هر طوری اسراییل راضی است، همانطور سیاستگذاری می کنند. خدایا شرّ همه اشرار از سر مسلمین برطرف بفرما.