حضرت زینب سلام الله علیها

موضوع: حضرت زینب(س)
تاریخ پخش: 70/05/17

بسم الله الرحمن الرحیم

1- عمر با برکت
بعد از عاشورای 70 در خدمت عزیزان جانباز و عزیزانی که در مدرسه سازی خدمت می‌کنند هستیم. جانبازانی که سلامتشان را به اسلام دادند و کسانی که الآن در مدرسه سازی عمرشان را می‌دهند.
من اهل تملق می‌خواهم نباشم. حالا نمی‌گویم نیستم چون کسی که بگوید من اهل تملق هستم یا نیستم، آدم باید خیلی دقیق باشد تا این حرف را بزند به یک کسی گفتند شما عادلید؟ گفت: می‌خواهم عادل باشم حالا اگر یک وقت گناهی کردم از دستم در رفته من می‌خواهم تملق نگویم و می‌خواهم راستش را بگویم و می‌خواهم رودربایستی با کسی نداشته باشم. می‌خواهم اینطور باشم اما حالا اینطور هستم یا نیستم خدا می‌داند. می‌خواهم تملق نکنم اما هیچ عبادتی بالاتر از مدرسه سازی نیست. مدرسه سازی شاید اینکه مسجد سازی اینقدر ثواب دارد در حدی که پیغمبر هم گل کشی می‌کرد چون مسجد، مدرسه بود اگر می‌گفتند یا رسول الله اینجا مسلمانها فقط نماز بخوانند و بروند شاید این قدر ثواب نداشت چون مسجد در صدر اسلام پادگان نظامی بود از مسجد به جبهه می‌رفتند. دادگستری بود، مشکلاتشان را در مسجد پهلوی امام جماعت، قاضی می‌آوردند. و چه قدر هم خوب است که این کار بشود. حالا باز خانم گفت: تو چه کاره‌ای؟
من هیچ کاره‌ام ولی این پیشنهاد را دارم.
بسیاری از مشکلات را دادگستری بفرستد پهلوی آخوند محل حل می‌کند زودتر، ارزانتر، سریعتر بی دردسرتر حل می‌شود تا بروند پرونده درست کنند و چه بشود و چه بشود، دنیا را آب برده.
امیرالمومنین می‌نشست در مسجد قضاوت می‌کرد یعنی مسجد دادگستری هم بود هم پادگان. کمک‌های مردمی در مسجد، تعلیم و تربیت در مسجد بود، کلاس‌های درس در مسجد بود، و شاید این قدر که ثواب برای مسجد سازی گفتند شاید علتش این است که بخشی از مسجد، مدرسه هم هست بهرحال دستتان درد نکند. اگر بنا است عمر آدم مصرف شود که وقتی پیر شد از او پرسیدند چه کردی؟ نگوید آقا والله من… خیلی‌ها هستند در پیری اگر بگویند چه کردی؟ جواب ندارند بگویند. یعنی کل زندگی اشان به هدر می‌رود.
به آن آقا گفتم: سه تا دعای مستجاب داری. چون برای خدا خیلی کار کردی سه تا از دعاهایت مستجاب می‌شود. حالا هر دعایی می‌خواهی بکن. این آدم نمی‌دانم بگویم بی چی می‌توانم بگویم بی، که شامل بی همه چیز بشود. این آدم بی برگشت گفت زنم به قدری زیبا شود که روی کره زمین خوشگلتر از زن من نباشد. دعایش مستجاب شد زنش خیلی زیبا شد. دردسر شد دید مردم در کوچه صف کشیدند خانم آقا را ببینند. زندگی برایش تلخ شد. گفت دعای دوم زنم زشت ترین زن دنیا شود چون خسته شده بود. زنش بسیار زشت شد دید زندگی برایش خودش سخت شد. گفت مثل اولش شود یعنی سه تا دعا داشت ولی هدر داد بسیاری از مردم عمرشان را در راهی خرج می‌کنند که لحظه مرگ احساس پوچی می‌کنند.
اما کسی که بچه را تربیت کند معلم، دبیر، استاد دانشگاه، منبری یعنی هر کسی که کار آموزشی و پرورشی بکند هیچ وقت غصه نخواهد خورد چه کردی؟ 20 هزار نفر را با سواد کردم. چه کردی؟ حدیث برای مردم خواندم. چه کردی؟ کتاب نوشتم بنابراین قداست کارتان دارد. گرچه شما که بخصوص مهندس هستید و در مدرسه سازی هستید پایتان را از آموزش و پرورش بیرون بگذارید چند برابر آموزش و پرورش پولتان می‌دهند ولی بگویید مگر اصول دین ما پول است. بنده هم اگر عوض دبیرستان که سخنرانی می‌کنم بروم در بازار سخنرانی کنم خدا می‌داند هر ساعت چقدر پول می‌دهند. سر منبری کلی پول به من می‌دهند من محرم و صفر خدا می‌داند می‌توانم چقدر در آمد داشته باشم اما حضرت عباسی یک فلز درآمد ندارم. ولی دلم خوش است که برای بچه‌ها اصول دین می‌گویم. یعنی گاهی کار ارزش دارد. قداست کار را با محاسبه که آقا فلانی و فلانی هر دو مهندس هستند او رفته چقدر دارد من در آموزش و پرورش اسیرم. همه کارها با متر پول.
پول لازم است ولی خط کش را پول قرار ندهید. امیدوارم که خدا به همه شما توفیق دهد. و این کار را هم منتظر آموزش و پرورش نباشید که او بسازد. آموزش و پرورش خیلی زور زده پارسال 14 هزار کلاس ساخته باید 20 هزار تا بسازد یعنی همیشه با زاد و ولدی که زنها می‌کنند با مدرسه سازی آموزش و پرورش مثل دوچرخه دنبال بی‌ ام وِ اصلاً نمی‌رسد. یعنی تا می‌رود هزار تا اتاق بسازد زنها 20 هزار تا می‌زایند. این است که یا باید جلوی زاد و ولد را گرفت یا باید مدرسه سازی را توسعه داد.
به من گفتند بگو در تلویزیون زاد و ولد کم شود. گفتم خودتان بگویید به من ربطی ندارد. من نمی‌گویم ولی این را می‌گویم که بابا مدرسه سازی را کمک کنید. امیدوارم که خداوند به همه شما توفیق دهد و ما حرکتمان طوری شود که پهلوی شهدا و این جانبازان عزیز شرمنده نشویم.
بحثی که امروز دارم یک بحث بسیار شیرین است و شنیدنی و مفید همه دخترهای خانه و زنها فتیله چراغ را پایین بکشند بچه‌شان را آرام کنند این بحث را زنها و مردها گوش دهند.
2- ماجرای به دنیا آمدن زینب و نامگذاری ایشان
زندگی زینب کبری(س)، چون بعد از کربلا باید روضه حضرت زینب کبری(س) را خواند. که زینب کبری که بود.
اول زینب کبری سنش چه قدر بود؟ یک سال کمتر از امام حسین(ع) یعنی امام حسین 57 سالش بود زینب کبری 56 سال چه وقت از دنیا رفت؟ یکسال بعد از کربلا یعنی زینب کبری بیشتر از یکسال بعد از امام حسین(ع) عمر نکرد اما حالا چه کرد؟ زینب یعنی چه؟
زینب را معنا می‌کنند دو تا معنا برایش کردند. یکی درخت زیبا. یکی یعنی زینت پدر. یعنی زین و أب. زین العابدین یعنی زینت عبادت کنندگان. زینب یعنی زین و أب یعنی نور چشم بابا. و کلمه زینب را امیرالمؤمنین خیلی دوست داشت و لذا اسم همه دخترهایش را زینب گذاشت زینب کبری، زینب صغری، زینب وسطی مثل علی اکبر، علی اصغر حالا…
معنای زینب یعنی زینت پدر. لقبش می‌گفتند: عقیله بنی هاشم. عقیله از عقل است. عقل و عقیله، عقیله بنی هاشم یعنی متفکر بنی هاشم، خردمند، متفکر و دانشمند.
ایشان وقتی به دنیا آمد، چهار سال بعد رسول اکرم(ص) از دنیا رفت. 4 ساله بود که پیغمبر از دنیا رفت. یکی دو ماه که گذشت در خانه بود دید که مادرش زهرا پشت در سیلی و لگد و تازیانه خورد. مظلومیت و شهادت مادرش را دید. بابایش امیرالمؤمنین را به زور برای بیعت به مسجد بردند را دید، شهادت امام حسن را دید یک تاریخ عجیبی دارد. حالا…
ایشان وقتی به دنیا آمد پیامبر مسافرت بود. گفتند اسمش را چه بگذاریم فرمود: صبر کنید پیامبر بیاید پیامبر که آمد گرچه اسم دختر را معمولا مادر می‌گذارد، «وَ إِنِّی سَمَّیْتُها مَرْیَمَ» (آل‌عمران/36) مادر مریم گفت من که مادر مریم هستم اسمش را… حالا این اسم گذاری باید از روی عشق و محبت و مشورت باشد.
خیلی هم تلاش نکنید اسمها چی باشد گاهی وقتها خانواده‌ها سر اسم گذاری با هم یک و دو می‌کنند گفتند: صبر کنید رسول اکرم(ص) بیاید. پیامبر از مسافرت آمد گفتند: آقا امیرالمؤمنین بچه دار شده فاطمه زهرا دختر دار شده. اسمش را چه بگذاریم گفتند: زینب بگذارید. بعد امیرالمؤمنین در خانه نبود. فاطمه زهرا که بچه دار شد. امام حسین کوچولو بود دوید به بابایش بگوید بابا، مامان بچه دار شده آمد بیرون خانه سراغ بابا علی بابا جان مامان بچه دار شده، من خواهر دار شدم. تا گفتند: خواهر دار شدم علی بن ابیطالب گریه‌اش گرفت امام حسین کوچولو بود گفت: آقا چرا گریه می‌کنی؟ آمدم گفتم مامان بچه دار شده فرمود: من می‌دانم که این زینب چه تاریخی دارد. یعنی از روز اول اسم حضرت زینب با حزن مخلوط بود. یک مرتبه هم سلمان آمد خانه امیرالمؤمنین تبریک بگوید، که خدا به شما دختر داده تبریک عرض می‌کنم تا آمد تبریک بگوید امیرالمؤمنین گریه‌اش گرفت گفت: بله این دختر خانم سرنوشت عجیبی دارد. بعد از آن سرنوشتش را گفت از رسول خدا شنیدم. و رسول خدا از جبرئیل شنیده و رسول خدا برای سرنوشت حضرت زینب(س) چقدر… ماجرای حضرت زینب به این صورت است.
3- نبوغ و حافظه حضرت زینب در کودکی
دختر کوچولو بود می‌دانید که فاطمه زهرا یک سخنرانی راجع به غصب حقش کرد. فدک مزرعه‌ای بود در آمد داشت خیلی هم درآمد داشت این پشتوانه مالی خط فکری علی بن ابیطالب(ع) بود نظیر خمس
خمس مال این نیست که بدهند به سید‌های فقیر. امام(ره) می‌فرمود که: خمس یکی از بازاری‌ها برای فقرای سید کافی است. خمس مال پشتوانه مالی تفکر است، یعنی فکر شیعه باید برای تبلیغش پول خرج شود. فکر علی بن ابیطالب خرج دارد. نشر فرهنگ علی خرج دارد. و فدک در آمدش مال این بود که خرج این کار بکنند.
الآن در سعودی یک حرکتی انجام دادند که اگر ایران هم یاد گیرد خوب است. سعودی زیر مسجد را پاساژ می‌کند رویش را مسجد می‌کند. آنوقت خرج مسجد از مغازه‌های زیر مسجد در می‌آید. ما نه، مسجد را می‌سازیم کف خیابان آنوقت می‌گوییم بده به رضای خدا، نفت نداریم، کاشی نداریم، نمی‌دانم… یعنی مسجد را می‌گذاریم پایین، دوره گردی می‌کنیم برای پول. سعودی مسجد را می‌گذارد بالا و از مغازه‌های زیرش پول در می‌آورد و این سیاست خوبی است. مسجدها را چهار تا پله بروند بالا. 20 تا 30 تا مغازه خیلی درآمد دارد. و دیگر هیچ نیازی نیست. اردو، کتابخانه، آزمایشگاه و همه کارهای فرهنگی در مسجد باشد، در این صورت مسجد می‌تواند تامین باشد. فدک مزرعه‌ای پرخرج و پر در آمدی بود. مال تفکر امیرالمؤمنین بود. این را برای اینکه علی بن ابیطالب زور نداشته باشد حرفش، فدک را گرفتند. فاطمه زهرا(س) سخنرانی کرد تنها کسی که سخنرانی حضرت زهرا را برای ما نقل کرده این دختر کوچولو بوده، یعنی به قدری نبوغ داشت که توانست در چهار سالگی با یک بار سخنرانی مادرش تمام خطبه را حفظ کند. (رشد فکری)
یکی از امامان و رهبران مهم اهل سنت احمد حنبل است که ایشان در مسندش می‌گوید: کربلا 50 سال قبل از واقعه مطرح بود. چون یک حادثه مهم را باید از زمانهای قبل زمزمه‌اش کرد یک مرتبه نمی‌شود کارهای مهم را باید از چند سال قبل پی ریزی کرد.
مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای، امسال از طریق پست تصویری، از طرف دبیرخانه ائمه جمعه، به ائمه جمعه سفارش شد که روحانیون روز عاشورا با هیئتها در خیابان راه بیفتند.
4- پیام نماز ظهر عاشورا
ظهر عاشورا که شد هر جا که هستند نماز بخوانند به چه دلیل؟ به دلیل حرفی که هفته گذشته زدم.
امام حسین(ع) روز دوم محرم وارد کربلا شد. دهم شهید شد دوم تا دهم هشت روز مسافر هشت روزه نمازش شکسته است دو رکعت است و امام حسین(ع) دو رکعت را می‌توانست در خیمه بخواند. مخصوصا آمد در معرکه خواند در معرکه دو نفر جلویش ایستادند، امام حسین(ع) نماز خواند و 30 تا تیر خوردند من دو رکعت نماز را شمردم 34 تا کلمه دارد دو رکعت نماز 34 کلمه دارد یعنی در این 34 کلمه 30 تا تیر خورد. چرا امام حسین نمازش را در خیمه نخواند؟
مگر آقا از صبح تا ظهر عاشورا چند بار نیامد خیمه، یک بار هم می‌توانست در خیمه الله اکبر بگوید و نماز بخواند اما مخصوصا علنی خواند تا نماز را از یواشکی خواندن بیرون بیاورد وسط خیابان…
خوب امسال بسیاری از شهرها و روستاها، عالم و روحانی که با آنها بوده، وسط خیابان نماز خواندند و بعضی‌ها هم که نشده نماز بخوانند اذان گفتند. و اگر خواسته باشیم سال دیگر عاشورا، همه مسلمانها هر کجا هستند بروند نماز، به یاد نماز امام حسین، این یکسال برنامه ریزی می‌خواهد یک سال باید گفت، همه مداح‌ها را باید دید همه رؤسای هیئت‌ها را باید دید. باید راجع به نماز صحبت کرد آنقدر باید گفت و گفت و گفت تا بعد از چند سال برسیم به جایی که همینطور که «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاهُ» که می‌گویند، شهر مکه تعطیل می‌شود و می‌روند نماز «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاهُ» که گفتند حرم حضرت معصومه تعطیل شود بروند سر نماز حرم امام رضا(ع) تعطیل شود تا می‌گویند «قَدْ قَامَتِ الصَّلَاهُ» همه دست از امام رضا(ع) بکشند، بگویند الله اکبر بروند سر خدا. السلام علیکم. دوباره بگویند السلام علیک یا امام رضا(ع) یعنی وقت نماز حرم دیگر کسی مشغول زیارت نباشد.
یک حرکتی را باید یک مدتی گفت. ماجرای کربلا چون خیلی مهم بود از 50 سال قبل امام احمد حنبل می‌گوید زمزمه‌اش بود. بسیار خوب.
5- زندگانی حضرت زینب
اما شخصیت زینب کبری، برایتان چند خاطره بگویم.
زینب کبری، شوهرش عبدالله است. عبدالله فرزند جفعر طیار است جفعر طیار برادر حضرت علی(ع) است. یک خورده از جعفر طیار بگویم، یک خورده از عبدالله بگویم، یک خورده از زینب بگویم. یک خورده از بچه‌های زینب کبری بگویم در مورد اینها صحبت کنم.
6- جعفر طیار و پشتکار در کار
جعفر طیار چند تا اولین داشت:
1- اولین مسلمانی که هجرت به حبشه کرد قبل از آن که پیامبر با مسلمانها به مدینه هجرت کنند اول یک هجرت کردند به حبشه و جزو اولین مهاجرین اولی جعفر طیار بود. چند سال در حبشه بود؟ پس اول مسلمانی که به آفریقا رفت جعفر طیار بود پس یک کلمه می‌توانیم بگوییم: تمام مسلمانهایی که الآن در آفریقا مسلمانند از صدقه سر جعفر طیار است. این را می‌گویند هجرت با برکت. 12 سال آنجا بود. اولین کودک مسلمانی که در آفریقا به دنیا آمد عبدالله بود. عبدالله پسر جعفر. جعفر طیار پدر عبدالله به حبشه رفت در آفریقا و خدا به او عبدالله داد. پس اولین کودک مسلمان در آفریقا عبدالله بود و 12 سال بعد آمد. روزی که آمد روز فتح خیبر بود. پیامبر تا جعفر را دید 12 سال ندیده بود او را گرفت و بوسید گفت نمی‌دانم بیشتر از فتح خیبر خوشحالم یا از ملاقات تو. یعنی دیدن صورت جعفر به اندازه فتح خیبر برای رسول الله ارزش داشت. حالا که آمد نباید بگویی آقا ما 30 سال سنوات، حالا وقت استراحت است. آخه بعضی‌ها هستند می‌گویند الآن ساعت اداری تمام شده برو برگرد آقا جان او از شهرستان آمده امضا کن برو، وقت اداری تمام شده. ‌ای بی انصاف. برو فردا بیا. جعفر طیار نگفت آقا 12 سال هجرت کردم بس است دیگر بس نیست اصلا در اسلام کلمه بس نداریم. از جنایات این است که آدم بگوید بس است. هیچ وقت هیچ کس بسش نیست امام حسین به بچه‌های مسلم گفت: آقا زاده‌ها بابایتان مسلم شهید شد شما دیگر بروید فرمود: بابایمان حق خودش شهید شد. ما هم باید با تو باشیم. ما تو را رها نمی‌کنیم. قرآن می‌گوید: «فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (انشراح/7) وقتی فراغ شدی نگو من فارغ شدم. یک کار نو شروع کن.
البته حالا از وقتی گرانی هست و پول دولت به جایی نمی‌رسد مجبورا این کار تعطیل می‌شود بروند دنبال کار دیگر این نه از این که عشق به کار دارد گیج زندگی است ولی اسلام این طور نخواسته اسلام می‌خواهد ما به خاطر عشق به نظم برویم در صف، نه از ترس فحش مردم آخه ما می‌خواهیم در صف در رویم ولی می‌بینیم مردم داد می‌زنند. از ترس مردم می‌رویم… این طوری است.
انتخاب ارزش است. خوشا به حال کسی که هر چند شکمش سیر است باز هم برود سراغ کار
حضرت به یک کسی گفت چرا سراغ کار نمی‌روی؟ گفت پیر شدم. آنقدر هم دارم که بخورم. دو سه سال آخر عمر. گفت: تو یا خل هستی یا داری خل می‌شوی. گفت آقا پیر شدم یک چند میلیونی هم دارم تا آخر عمر. فرمود: ولو شکمت سیر است ولی باید کار کنی. اگر هم شکمت سیر است کار کن. اگر شکمت گرسنه باشد و کار کنی که هنر نیست. می‌گویند اگر یک فقیر گفت بده به او دادن که هنر نیست این مزد آبرو است. او یک کیلو آبرو ریخته شما نیم کیلو به او پول دادی. هنر این است که قبل از آنکه بگوید گرسنه‌ام به او پول بدهی. نگذار پدر و مادرت بگوید بی پولم. نگذار پسرت بگوید آقا جان پول. همین که می‌بینی پسرت 17 – 18 سالش است پیداست بعضی وقتها نیاز به حمام دارد گاهی 5 تومان در کیسه‌اش بگذار برو. 10 تومان در کیسه‌اش بگذار برو ببخشید حالا که پول آب حمام بیشتر شده 20 تومان 30 تومان. بهر حال همین که می‌بینی پسرت بزرگ است نگذار او بگوید آخر من گاهی وقتها قیمت دستم نیست گاهی وقتها یک چیزی را زیاد قیمت می‌کنم و گاهی وقتها یک چیزیها را کم قیمت می‌کنم. بعد هم تلفن می‌کنند که، معلوم می‌شود نرخ دستت نیست.
می گویند زمان شاه یک آقا بالای منبر گفت: جوان چرا عرق می‌خوری مثلا یکی 10 تومان گفت: آقا یکی 20 تومان است پای شما ارزان حساب کردند. او می‌خواست شوخی کند با آقا. حالا… ارزان یا گران.
جعفر طیار که بود؟ 12 سال مهاجر بود. نگفت بس است ما به اندازه کافی به انقلاب کمک کردیم. ما جبهه‌مان را رفتیم، بس است، بس است یعنی چه؟ 12 سال در یک قاره تنهایی با چند تا مسلمان، ولی وقتی آمد گفت می‌خواهم بروم جبهه. الله اکبر.
حالا یک خبری هم به شما بگویم
امسال افرادی که 10 سال اسیر بودند عده‌ای از آنها آمدند مکه، چون نمی‌دانستیم راهپیمایی اعلام برائت می‌شود، ممکن است بریزند ما را بزنند و بکشند، مثل دو سه سال پیش و ممکن است موفق شویم برای اینکه شک داشتیم می‌شود یا نمی‌شود آنها که 10 سال اسیر بودند گفتند: ما خط اول. سه تا دایره درست کرده بودند دایره اول که نزدیکترین دایره به دشمن بود آنها بودند که اگر زدند اول آنها کتک را… گفتند چون ما 10 سال در زندانهای صدام کتک خوردیم بدنمان به کتک آشنا است اینها این رقم آدمها… صف اول آنهایی بودند که 10 سال اسیر بودند. صف دوم، صف سوم یعنی چند تا حلقه حفاظتی از نظر مدیریت برنامه ریزی شده بود.
جعفر طیار گفت: من 12 سال مهاجر بودم حالا می‌خواهم بروم جبهه. رفت جبهه جنگ موقع دو تا دستش را داد.
بد نیست یک چیزی به شما بگویم:
سه نفر داریم دو تا دستشان را در راه اسلام دادند. اولین کس جعفر طیار بود. برادر حضرت علی. دومین آن مثعب یک جوان بود رفت در مدینه اول کسی که مسلمانهای مدینه را پایه ریزی کرد بنیانگذار اسلام در مدینه مثعب بود یک جوان بود یکی هم جعفر طیار بنیانگذار اسلام در آفریقا بنیانگذار اسلام در مدینه یکی هم ابوالفضل العباس(ع) و جالب اینکه این سه نفر هر سه پرچمدار بودند پس سه نفر در تاریخ اسلام دو تا دستشان را دادند هر سه هم بنیانگذار و پرچمدار بودند.
جعفر طیار وقتی شهید شد رسول اکرم(ص) آمد منزل خانمش، خانم خیلی گریه کرد. گفت خداوند دو تا بال در بهشت به او بدهد. تسلیت به او گفت. بعد رسول اکرم رفت برای جعفر سخنرانی کرد. بچه جعفر را هم برد روی پله‌های منبر نشاند. از این معلوم می‌شود که شخصیتهای مملکتی باید برای شهدا منبر بروند چون شخصیتی مهمتر از رسول اکرم نبود که برای جعفر طیار منبر رفت. آخه ما گاهی وقتها فکر می‌کنیم که منبر باید از این طبقه 12 و 8 و 9 باشد. اصلا هیچ مانعی ندارد یک آیت الله، یک عالمی منبر برود. این درست نیست که ملا کسی باشد و روضه خوان کس دیگر. زنده باد کسی که هم روضه خوان باشد و هم ملا.
نمونه داریم بله شهید آیت الله صدر، در نجف درس خارج می‌داد از طلبه‌های بسیار با سواد شاگردش بودند روز شهادت هم روضه می‌خواند. خوشا به حال آیت اللهی که روضه خوان هم باشد. البته ممکن است بعضی‌ها هم نتوانند. ولی اگر کسی می‌تواند یک وقت کسی نگوید که آقا در ‌شأن من نیست. رسول اکرم رفت روضه خوانی برای جعفر طیار.
7- خصوصیات عبدالله شوهر حضرت زینب
عبدالله که بود؟
از نظر مالی عبدالله وضعش خیلی خوب بود خیلی پولدار بود اما خرج هم می‌کرد و لذا می‌گویند سخاوتمندترین مردم، عبدالله بود. دریای سخاوت اسمش را گذاشتند. خیلی پول داشت خیلی هم به فقرا می‌داد.
خوب حالا عبدالله آمد خواستگاری زینب جالب اینکه خود عبدالله آمد خواستگاری.
حالا معمولا زشت است که یک جوان برود خانه پدر زن و بگوید من آمدم خواستگاری با دسته بیل بیرونش می‌کنند. چه می‌گویی؟ خجالت بکش.
نه اینها نیست خود عبدالله آمد خواستگاری اسلام خیلی خوب دینی است. اصلا ما داریم که قرآن می‌گوید: خود پدر زن گفت به جوان که بیا یکی از دخترهایم را به تو بدهم.
حضرت موسی جوانی بود آمد خانه پیغمبر شعیب. شعیب پیغمبر بود، پیرمرد بود و دو تا هم دختر داشت حضرت موسی هم جوان بود و هنوز پیغمبر نشده بود حضرت شعیب به موسی گفت:
«إِنِّی أُریدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَى ابْنَتَیَّ هاتَیْنِ» (قصص/27) من این دو تا دختر را دارم یکی را می‌خواهم به عقد شما درآورم. از این آیه معلوم می‌شود که نمی‌شود گفت آقا: اول دختر بزرگ اگر دختر کوچک برود دختر بزرگ می‌ماند. ایشان نگفت موسی بیا دختر بزرگ را به تو بدهم فرمود: دو تا دختر دارم هر کدام را می‌خواهی.
چون گاهی وقتها آدم می‌رود دختر بزرگ را نگه دارد دختر کوچک رسیده مفاسدی در کار است این طور نیست که اگر کسی رنگش یک خورده زشت باشد کمال نداشته باشد.
یک کسی آمد پهلوی امام گفت: آقا من بچه دار نمی‌شوم. خیلی بچه می‌خواهم. فرمود: خانمت خوشگل است گفت: کمی. گفت: یک پسر خوشگل می‌خواهم. گفت: اگر پسر خوشگل می‌خواهی. یک قبیله دخترهایشان بسیار زشت است. فرمود اگر حوصله کنی با دخترهای آن قبیله ازدواج کنی بچه‌هایشان خوب است هم از نظر فکری هم از نظر شکل چون گاهی خدا برای یکی چیزی کم می‌گذارد ولی عوضش در مورد چیز دیگر زیاد می‌گذارد. «قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِیلَ فَاقَتِهَا» (نهج‌البلاغه/خطبه 91) در نهج البلاغه داریم «وَ مَادُّ الْقَامَهِ قَصِیرُ الْهمه» (نهج‌البلاغه/خطبه 234) قد بلند است همت کوتاه «طَلِیقُ اللِّسَانِ حَدِیدُ الْجَنَانِ » (نهج‌البلاغه/خطبه 234) یعنی خداوند همه چیز را به همه نمی‌دهد ما در ایران حدود 60 تا نابینا داریم که همه قرآن را حفظ هستند. یعنی خدا چشم را گرفته هوش زیاد داده.
یک بار سمیناری بود در قم نابینا‌های حافظ قرآن را دعوت کرده بودند ما رفتیم دیدیم. گفت اینها همه نابینا هستند و قرآن را حفظ هستند.
عبدالله خیلی سرمایه دار بود حالا خودش خواستگاری آمد به نظر شما اگر یک بچه پولدار آمد خواستگاری باید با او چه کرد؟ آقا جان درست است دارد ولی شما نباید وقتی به پولدار رسیدی مرز را از بین ببری.
زینب کبری فرمود: مهریه‌ام، مهریه مادرم
علی بن ابیطالب جز زره هیچی نداشت. علی بن ابیطالب کاملا بی پول بود، عبدالله کاملا پر پول بود اما معیار اسلامی گفت مهریه‌ام، مهریه مادرم زهرا(س) 480 درهم نقره یعنی امروز شاید 20 هزار تومان شود با قیمت گرانی مهریه بسیار سبک.
دارد از او بگیر. نه. داری برو بده به فقرا. ولی در صیغه عقد یک قرار داد بسته‌اند. زینب کبری گفت: من یک شرط دارم. شرط این است که وقتی عقد می‌خوانید. بعضی‌ها شرط می‌گذارند مثلا تا دو سال دیگر دانشگاهش چه شود، کنکورش چه شود، تا دو سال دیگر سربازیش چه شود به شرط اینکه خانه خرید به اسم خانم کند. فرمود یک شرط دارم: من همسر تو می‌شوم به شرط اینکه در مسافرتها من با حسین باشم من را از حسین جدا نکن. یک شرط حضرت زینب کبری(س) در عروسیش و آن هم آینکه از حسین جدا نباشد.
8- زندگینامه حضرت زینب
زینب کبری خیلی عجیب بود. گاهی که می‌خواست برود زیارت، زیارت پیامبر(ص)، امیرالمؤمنین می‌گفت صبر کن. آقا جان صبر کن. حسین خواهرت می‌خواهد برود حرم لباسهایت را بپوش. اسکورتش کن. حسن لباسهایت را بپوش اسکورتش کن. این بانو با دو تا اسکورت می‌رفت یکی امام حسین و یکی امام حسن. بعد به یک نفر می‌گفت: زود برو به خادم مسجد بگو چراغها را خاموش کند که یک وقت چراغ روشن نباشد و مردم شکل زینب را ببینند.
جوانهای ایران نمی‌دانم پای تلویزیون هستید یا نیستید خواهرتان را اسکورت کنید. خواهرتان بی حجاب می‌آید و جوانهای لات از صورت خواهر شما کام می‌گیرند نگذارید خواهر شما مثل حلوای شکری در کنار خیابان هر کسی رد می‌شود انگشت بزند. جوان باید غیرت داشته باشد. خواهر شما وقتی بی حجاب می‌اید بی غیرتی باباست بی غیرتی داداش است تو داداشی
زینب کبری وقتی می‌خواهد برود حرم جدش، امام حسن و امام حسین حفاظتش می‌کردند.
نگذار خواهرت تنها رود اگر راهش دور است. او را برسان. آقا خودش با تاکسی می‌رود کجا می‌روی؟ خودت او را برسان. آقا کارم دیر می‌شود. دیر می‌شود چیست؟ دیر شود عفت مهم است کار را می‌خواهی چه کنی، عفت مهم است.
روایاتی داریم زینب کبری زیبا بود. آخ ما فکر می‌کنیم یک زن داغدیده حتما باید یک زن کج و کوری است نه. کاخ یزید را تکان می‌دهد اما زیبا هم هست سرمایه را می‌بیند اما مهریه‌اش را کم می‌کند اینها کمال است، که آدم پول ببیند دهنش آب نیفتد زیبا باشد اما با دو برادرش برود حرم تا کسی به او نگاه نکند. از اینها باید درس گرفت. حیف، حیف که همیشه گفتیم زینب کبری‌ای ننه قریب… ‌ای وای قریب…
زینب کبری درس تفسیر می‌گفت. کلاس درس داشت در کوفه. امیرالمؤمنین می‌آید پای درسش می‌نشست. کنار می‌نشست و می‌گفت می‌خواهم ببینم زینب کبری چگونه به دخترها درس می‌دهد. ضمناً یک چیز سیاسی بگویم: در کل تاریخ تا آنجایی که ما سراغ داریم دو تا زن نماینده شخصی امام بودند یکی زینب کبری و دیگری ، جده امام زمان. همسر امام دهم.
امامان دو تا نماینده دارند. یکی نماینده خصوصی که می‌گوید شخص شما نمایند من هستید یک نماینده عمومی که امام زمان فرموده‌اند تا زمانی که من غائب هستم به فقیه عادل مراجعه کنید اما فقیه عادل کیست؟ روی کسی دست نگذاشته است. یک نماینده عمومی داریم. یک نماینده خصوصی.
در تاریخ دو تا زن داریم که نماینده خصوصی امام معصوم هستند. یکی زینب کبری، نماینده خصوصی امام حسین(ع) بود. امام حسین فرمود: تو نماینده من باش اگر بعد از آن که مرا شهید کردند، بدانند امام سجاد، امام است می‌آیند و او را می‌کشند. بنابراین حرفها را تو نقل و انتقال بده یعنی محور علمی زینب کبری بود.
اصلا به شما بگویم اگر زینب کبری نبود امامت نبود چطور؟ دو جا ریختند امام سجاد را بکشند یکی کربلا، یکی شام. تا رفتند امام زین العابدین را بکشند حضرت زینب دوید امام را بغل گرفت. گفت: من با ایشان با هم هستیم اگر می‌خواهید بکشید اول مرا بکشید. دو جا جلوی قتل امام سجاد را گرفت. و اگر امام سجاد کشته می‌شد، نسل امامت… زن بود اما نسل امامت را حفظ کرد. یک چیزی بگویم برایتان مهم است:
امام حسین(ع) به زینب کبری گفت: زینب جان. من شهید می‌شوم چند ساعت دیگر دلم می‌خواهد در سحر‌ها در نماز شب به امام حسین دعا کنی. چون زینب کبری در عمرش نماز شب را ترک نکرد من هیچ وقت به بچه‌هایم نمی‌گویم نماز شب بخوانید. اما پریشب که رفتم بخوابم چون غروب عاشورا بود یعنی شب یازدهم بود به بچه‌هایم گفتم حتما امشب را نماز شب بخوانید. چون حضرت زینب با اینکه این همه داغ دید ولی نماز شبش را خواند ولی رفت بایستد، زانویش لرزید، نشست یعنی پایش تاب نداشت. نشست. چقدر به نماز اهمیت می‌دادند. دختر خانمها زنده باد آن خانه‌ای که تا می‌گوید الله اکبر، الله اکبر بلند شود نماز بخواند.
اگر آقازاده‌ای پهلوی من باشد من به او بگویم پسر جان فرض کنید من بابای تو هستم و او پسر من و یا دختر فرق نمی‌کند. اگر من به اولادم بگویم بچه جان بلند شو نماز بخوان او هم می‌شنود پشت پا می‌اندازد آقا جان پاشو نماز بخوان. ببخشید معذرت می‌خواهم نه نگفتم اگر من هی صدایش بزنم و بگویم پسر جان، دختر جان، آقازاده، عزیزم اگر هی صدایش بزنم او سرش را بالا نکند هر کسی ببیند می‌گوید عجب بچه بی ادبی است اینقدر بابایش صدایش کرد و او می‌شنوید ولی جواب نداد. همه مردم می‌گویند چه قدر بچه بی ادبی است بابایش صدا می‌کرد می‌فهمید جواب نمی‌داد.
حالا شما بازاری. بلند گو می‌گوید «حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ». اصلا سرت را بلند نمی‌کنی قصاب. «حَیَّ عَلَى الصَّلَاهِ» خوب چاقو را بگذار زمین. ترازو دار «حَیَّ عَلَى خَیْرِ الْعَمَلِ» چه قدر زشت است خدا روزی چند بار صدایمان بزند اصلا تکان نخوریم. خدا رحمت کند همه اموات ما را.
پدر پیری داشتیم مرحوم شد. در کل عمرش تا اذان را می‌گفتند، دکانش را می‌بست. نخ فروش بود در بازار کاشان. مادر من نمی‌گفت محسن پاشو مدرسه‌ات دیر شد. می‌گفت: محسن پاشو نمازت قضا شد.
ما اول می‌گوییم پا شو چایی سرد شد. پاشو نان داغ است. پا شو حلیم یخ می‌کند. از حلیم و چای شیرین و پنیر و… تازه می‌گوید پاشو مدرسه‌ات دیر شد. عشق به تحصیل نداریم. وقتی امتحانات شروع می‌شود بچه‌ها درس می‌خوانند. پس عشق به درس نیست از زور چای شیرین بیدار می‌شویم و از زور امتحان درس می‌خوانیم. اینها عیب است.
زینب کبری تفسیر می‌گفت. دو تا زن نماینده امام بود: یکی زینب. دوم همسر امام دهم. نماینده خصوصی بودند زینب کبری یک سخنرانی عجیبی کرد.
9- حضرت زینب در کربلا و بعد از آن
زینب کبری در کربلا، صبح که شد، دو تا بچه هایش را آورده بود کربلا یعنی زینب کبری دو تا بچه هایش که همان بچه‌های عبدالله بود را آورد کربلا. آورد صبح پهلوی امام حسین(ع) گفت: برادر جان من این دو تا بچه‌ها را آوردم امروز قربانی تو کنم. وقتی دو تا بچه‌هایش شهید شدند از خیمه بیرون نیامد. اما علی اکبر که شهید شد آمد بیرون اینها همه ش مهم است حضرت زینب یک جا نگفت من مادر دو شهید هستم. ولی همه‌اش می‌گفت برادرم حسین. اینها خیلی مهم است. عقد شرط می‌کند که من همسر تو می‌شوم با مهریه کم به شرط اینکه از حسین جدا نباشم.
بعد وقتی می‌خواست سخنرانی کند چنان به رگبار بست. در کاخ یزید. گفت: یزید «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‌ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ» (روم/10).
پایان کسانی که پشت سر هم گناه می‌کنند این است که کفر بورزند و تو از بس پشت سر هم گناه کردی کافر هستی.
یزید خوش هستی! «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی‌ لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ» (آل‌عمران/178).
خیال نکن که آنها که خوش هستند خدا دوستشان دارد خدا گذاشته برای روزی که به حسابشان برسد «یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ» (اللهوف/ص‌181) یزید یادت هست بابایت و جدت اسیر بود جدم شما را از اسارت آزاد کرد. «بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً» (کهف/50) وای به حالت‌ای ستمگر. (سخنرانی)
ماجرای کربلا آدم از آن چه می‌فهمد؟
یک چیز تازه به شما بگویم یعنی برای بچه‌ها تازه است نه برای قدیمیها یعنی برای بعضی‌ها تازه است و برای خیلی‌ها هم تازه نیست.
امام حسین(ع) عاشورا شهید شد. ابن زیاد را هم عاشورا کشتند. یعنی یکی دو سال بعد مردم روز عاشورا ریختند ابن زیاد را کشتند و لیکن یکی با عزت و ابن زیاد را با ذلت.
یزید وقتی دید خیلی دسته گل به آب داده فکر می‌کرد چه کند خواست کارهای جنایتش را با پول حل کند. آخه آدمهایی هستند نماز می‌خوانند، رشوه می‌گیرد، گرانفروشی می‌کند، روز عاشورا هم سیاه می‌پوشد و به هیئت یکصد هزار تومان می‌دهد و همه جنایاتش را می‌خواهد با این یکصد هزار تومان ماست مالی کند. بابا جان یزید وقتی دید خیلی خراب کرده هدایای زیادی فرستاد. وقتی هدایا را فرستاد مدینه، حضرت زینب کبری قبول نکرد فرمود بدهید به فقراء من قبول نمی‌کنم. برادرم را کشتید حالا برای من هدیه می‌فرستید.
جالب اینکه حضرت زینب در مدینه شروع کرد به سخنرانی. توجه. توجه. توجه!مردم بلند شوید یزید را خلع کنید. یزید را از حکومت سرنگون کنید. ای بابا! این همه داغ دیده این هم زجر و گرسنگی و تشنگی و اسارت تازه حال آمده، پرچم قیام دست گرفته. مردم بلند شوید حکومت را سرنگون کنید.
فرماندار نوشت به اعلی حضرت. آقا! شما چی چی؟ ما رفتیم امام حسین را کشتیم و ایشان را اسیر کردیم ایشان حالا تازه آمده، تازه نفس… گفت ایشان را تبعید کنید حضرت زینب را تبعید کردند به مصر. اینکه بعضی‌ها می‌گویند قبر حضرت زینب مصر است برای همین جهت است.
10- زینب حافظ حریم ولایت
حافظ امامت، دوبار خواستند امام سجاد را بکشند حضرت زینب گفت مرا بکشید.
چنان سخنرانی کرد یک جمله‌ای هست که حالا من اینجا نوشته‌اش را پیدا نکردم. چقدر بزرگ حالا مثلا می‌گویند چقدر خودش را باخته بود. آدم وقتی خودش را می‌بازد اصلا نمی‌تواند حرف بزند.
زینب کبری آمد گفت خدایا این قلیل را از ما قبول کن. دست کرد زیر بدن امام حسین و گفت: «ربنا تقبل منا هذا القلیل» خدایا حسین کم است، قبول کن.
به قدری ایمانش زیاد است که شهادت امام حسین پهلویش مهم نیست.
به یزید گفت: یزید! شامی! «أستصغر قدرک» (بلاغات‌النساء/ص‌35)، اوه… اوه… اوه… خیلی مهم است «أستصغر قدرک»… «أستصغر» یعنی کوچک حقیر من خیلی تو را قدرت تو را کوچک… بسیار آدم پستی هستی… خیلی پست!
تفسیر که می‌گوید. پدرش می‌گوید آفرین به این معلم. نماز شب می‌خواند در عمرش عرفانش جوری است نه زینب کبری حتی سکینه. سکینه دختر سه ساله نبود دختر بزرگی بود از دختر امام حسین. یک کسی آمد پهلوی امام حسین خواستگاری گفت: من می‌خواهم داماد تو شوم. گفت من یکی از دخترهایم می‌تواند شوهر داری کند. اما سکینه نمی‌تواند. برای اینکه سکینه غرق در خدا است. من اینجا نوشته‌ام سکینه غرق در خداست. عرفان اوج گرفته اصلا در این دنیا نیست.
حرف می‌زند به شامی که مثل صدام امروز. قلدر، سفاک، می‌گوید: «أستصغر قدرک» خیلی پهلوی من کم هستی.
به خدا می‌گوید: خدایا تو آنقدر بزرگ هستی که حسین پهلوی تو کم است.
به طاغوت می‌گوید: تو بسیار کم هستی.
پول دار می‌بیند می‌گوید: مهریه سبک. هدیه می‌بیند، بر می‌گرداند.
11- مجلس یادبود بچه‌های زینب
زینب کبری وقتی وارد شهر شد برای دو تا بچه‌ها یک مجلس فاتحه گرفت. خوب عبدالله دم در ایستاده بود. مردم می‌آمدند تسلیت بگویند خوب دو تا بچه‌های حضرت زینب و عبدالله در کربلا شهید شده بودند. یک نفر گفت که: نباید بگذاری، نباید بگذاری بچه‌هایت بروند کربلا شهید بشوند (به عبدالله گفت) مثل بعضی‌ها که به خانواده‌های شهدا می‌گویند نباید بگذارید بچه‌هایتان بروند جبهه الآن اگر پسرت را جبهه نفرستاده بودی دامادش کرده بودی. خوب دامادش می‌کردی یکی از دخترهای ایران را به او می‌دادی. الآن خدا حورالعین را به او داده. به حضرت عباس حورالعین خوشگلتر از دختر ما جان می‌کندی باید می‌رفتی صف آهن. می‌دانی که سیمان هم گران شده: دیگر سیمان و آجر و… پدرت در می‌آمد تا یک اتاق بسازی حالا خدا بهشت به او داده. آنچه شما با جان کندن می‌خواستی به او بدهی جوان شما را خدا تحویل گرفت و بهترش را خداوند به او داد.
و لیکن اینها می‌خواستند نیش بزنند دو تا آدم ضد انقلاب آمدند در یک جلسه فاتحه به پدر شهید گفتند: نباید بگذاری بچه هایت بروند. تا گفتند نباید بگذاری عبدالله شوهر زینب تخته کفش را برداشت در جلسه فاتحه زد تو سر آنها. این معنایش این است که به خانواده انقلابی اگر کسی نیش زد باید همان وسط خیابان حالشان را گرفت. من افتخار می‌کنم که رفته‌اند حالا تو که هستی صد تا لیتر آب با دو تا کامیون برنج هم خوردی بعدش می‌خواهی چه کنی. تو که هستی چه کار کردی.
خیلی شجاع. از نظر علمی، عبادت، عزت، مدیریت، کرامت.
خواهران همانطور که حضرت زینب(س) پاسدار خون امام حسین(ع) شد. شما هم باید پاسدار خون شهدا باشید. شهدا رفتند یک نظام اسلامی برای ما آوردند. این نظام اسلامی را هر کدام یک گوشه‌اش را خراب نکنید. ممکن است من که مسئول مملکتی هستم با ساختن یک ساختمان، یک ماشین و… و… و… و خیلی کارها…
ماشین من یک عده را بدبین می‌کند. عروسی ما یک عده را بدبین می‌کند. رشوه شما یک عده را، کم کاری شما یک عده را… همینطور یک نظام مقدس را دادند به ما مثل یک ماشینی که به ما بدهند هر کسی بردارد یک آجر به این ماشین بزند این ماشین را بکنند…
مثل زینب باشید زینب کبری قیام امام حسین را مطرح کرد صدای مظلومیت را به دنیا رساند و انقلاب را صادر کرد. ما هم باید در خط زینب باشیم. با بی‌حجابی، با گرانفروشی و با… و با… و با… انقلاب را از بین نبریم. که شهدا ما را نخواهند بخشید. روز قیامت یقه ما را خواهند گرفت خواهند گفت: با خون ما چه کردید؟
خدایا ترا به حق محمد و آل محمد شناختن ما را نسبت به خودت و قرآنت و اولیائت روز به روز بیشتر و توفیف عمل پیروی به همه ما عنایت بفرما…
رهبر ما، امت ما، کشور ما، ناموس ما، نسل ما، دین ما حفظ بفرما.
دستهایی که نا آگاهانه ضرر می‌زنند آگاهی و تقوی مرحمت و دستگاه‌هایی که آگاهانه ضرر می‌زنند قطع بفرما.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment