موضوع: حضرت ابوالفضل(ع)
تاریخ پخش: 71/04/18
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدلله و على الارواح التى حلت بفانئک. . .
بینندهها شب تاسوعا بحث را گوش مىدهند. شب تاسوعا همه جا سخن از ابوالفضل عباس است. من سیمایى از زندگى ابوالفضل العباس را مىگویم. در ظرف بیست و پنج دقیقه من این بحث را میگویم. چند تذکر است که مىدهم و آن یک ربع آخر را هم از برادر بزرگوارمان جناب آقاى کوثرى براى عزادارى استفاده مىکنیم.
مادر ابوالفضل(ع)ام البنین است. قبرام البنین کنار بقیع در مدینه است. «بنین» به معنى پسرها است. ام البنین به معنى مادر چند پسر است. چند تا پسر در کربلا شهید شدند. یکى از آنها ابوالفضل بود. برادرهای ابوالفضل شهید شدند.
1- داستان حنظله و پسر او
تاریخ اسلام چیزهاى عجیب و غریبى دارد. یزید بعد از ماجراى کربلا به مدینه حمله کرد. در مدینه پسر حنظله، فرمانده لشکر بود. حنظله در جنگ در خدمت پیغمبر شهید شد. بچهاش، همان بچهاى که آمیزش کرد و رفت جبهه و جنب بود و در حال جنابت شهید شد. پیغمبر فرمود: که فرشتهها غسلش دادند. ماجراى حنظله را در یک دقیقه بگویم. دامادى بود که مىخواست عروس بیاورد. جنگ شروع شد. به رسول اکرم گفت: هم شما دستور جهاد دادهاى و هم امشب، شب عروسى من است. شما به من اجازه بده که من بروم و عروسى کنم و بعد خودم را به جبهه مىرسانم. عروس را به منزل برد و به حجله رفت و عروسى کرد. دیگر نرسید که غسل کند. همانکه عروسى کرد، بعد از عروسى کردن نیاز به حمام داشت. دوید و خودش را به جبهه رساند و همان جا شهید شد. خداوند فرمود: که فرشتهها آن را غسل بدهند. آن بچهاى که درست شد، فرمانده اسلام شد و در برابر یزید ایستاد. در مدینه فرمانده شد و هشت پسر هم داشت. هشت تا پسرش شهید شدند. در یک صحنه، همه برادرهای ابوالفضل در یک جا شهید شدند. نکتهی شیرین این بود که ابوالفضل گفت: شما چند برادر زودتر به جبهه بروید. چرا؟ براى اینکه امام حسین به من گفته است که از زن و بچه حفاظت بکنم. مسئول زن و بچه هستم. مسئول آبرسانى به بچهها هستم. زن و بچه دارم. شما این مسئولیتها را ندارید. جوان عذب هستید. شما زودتر به جبهه بروید که اگر زودتر شهید شدید، محافظین زن و بچهها شهید نشده باشند. من چون باید از زن و بچه امام حسین در کربلا محفاظت کنم، نمیآیم. شما بروید. و اگر نه ابوالفضل همه برادرهایش با هم شهید شدند.
2- ازدواج حضرت علی با امالبنین و تولد حضرت ابوالفضل (ع)
ام البنین، مادر دانشمند و شجاعی بود. حضرت على وقتى مىخواست که ازدواج کند فرمود: از خانوادهاى براى من زن پیدا کنید که شجاع باشد. این خودش در انتخاب همسر یک درسى است. آدم فقط به شکل، جهازیه و سرمایه پدر زن فکر نکند. فرمود: دخترى از فامیل شجاع مىخواهم. قنداق ابوالفضل را که به امیرالمومنین دادند، امیرالمومنین دستهاى ابوالفضل را بالا کرد و بوسید. دستها را بوسید. نه تنها على بن ابیطالب بوسید، امام حسن مجتبى هم بوسید. امام حسین هم بوسید. تنها دستى که سه تا معصوم آن را بوسیدند، دست ابوالفضل بود. از وقتى که ابوالفضل به دنیا آمد، مکرر حضرت على قصه کربلا را براى آن مىگفت. نسبت ابوالفضل با امام حسین، نسبت شمس و قمر بود. همینطور که قرآن مىگوید: «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»(شمس/1) «وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها»(شمس/2) همینطور که ماه پشت سر خورشید هست و نورش از خورشید است. ابوالفضل هم اینچنین بود.
3- سه پرچمدار در راه خدا دو دست خود را دادند
ما سه تا پرچمدار داشتیم که دو دست خود را در جبهه دادند. 1- جعفر طیار؛ جعفر برادر حضرت على است. حضرت على برادرى به نام جعفر داشت که دوازده سال هجرت کرد و به حبشه رفت. بنیانگذار اسلام در آفریقا جعفر است. در جنگ موته پرچمدار بود. دستش قطع شد. پرچم را با آن دستش گرفت. آن دستش هم قطع شد.
2- مصعب؛ مصعب یک جوانى بود که پدرش خیلى پول داشت و بچه تاجر بود و خیلى هم خوشگل بود. وقتى پیغمبر به پیغمبری مبعوث شد در مکه هنوز مسلمانها چهل نفر نشده بودند که این بچه تاجر از پدر و مادر کافرش جدا شد و آمد مسلمان شد. پدرش او را از خانه بیرون کرد. لباس هایش را هم گرفت. یک پلاس به خودش پیچید و نزد پیغمبر آمد و گفت: السلام علیک یا رسول الله! پیغمبر منقلب شد. مصعب را هم پیغمبر تربیت کرد. پدر و مادرش یک وقت دیدند که سر نماز است. او را گرفتند و در خانه زندانی کردند. بعد پیغمبر(ص) ایشان را به مدینه فرستاد. اول کسى که در مدینه نماز جماعت خواند مصعب بود. بنیانگذار اسلام در مدینه مصعب بود. بنیانگذار اسلام در آفریقا جعفر بود. مصعب هم در جنگ احد پرچمدار بود. شمشیر زدند و یک دستش قطع شد. پرچم را با آن دست گرفت. اینها پرچمدارانى بودند که دو دستشان قطع شد. جعفر طیار در جنگ موته و مصعب در جنگ احد هر دو دست خود را از دست دادند. سومین نفر هم ابوالفضل(ع) بود که در جنگ کربلا هر دو دست خود را از دستن داد.
پس کسانى که هم پرچمدار بودند و هم دو دست آنها قطع شد سه نفر هستند. از مدینه مسعب آمد و گزارش داد و گفت: یا رسول الله من را به مدینه فرستادى. کلاس قرآن گذاشتم. نماز جمعه درست کردم. نماز جماعت درست کردم. دسته دسته با افراد کار مىکنم. یا رسول الله یک خبر خوشحال کننده دارم. در هر خانه در مدینه یک مسلمان درست کردم. مادرش به او یک پیغام داد. مادرش در مکه بود. مصعب آمده بود در مکه گزارش بدهد. گفت: تو از مدینه به مکه مىآیى؟ نزد پیغمبر مىروى؟ نزد مادرت نمىروى؟ فرمود: نه! مادرم کافر است. تا زمانی که کافر است نمىخواهم که شکل او را ببینم. گفت: دستم به تو برسد، زندانت مىکنم. گفت: آن روزى که مرا در زندان کردى یار نداشتم. حالا به قدرى یار دارم که اگر مرا در زندان کنى، یارهاى من بیایند و در زندان را بشکنند و مرا نجات بدهند. گذشت آن زمانى که تپق مىزدیم. در پیشانى ابوالفضل جاى سجده بود، خیلى خوش استعداد و تیز هوش بود. لقبش باب الحوائج است.
4- ماجرای یکی از شاگردان شیخ انصاری
اسم شیخ انصارى را شنیدهاید. براى اینهایى بگویم که ایشان را نمىشناسند. تمام مجتهدین تا کتاب ایشان را نخوانند مجتهد نمىشوند. ایشان شاگردى از علما دارد. این عالم در حرم ابوالفضل نشسته است، مىبیند که یک زن عرب آمد و یک بچه فلج آورد. گفت: یا ابوالفضل این را خوب کن. این زن با زبان عربی حرف زد و بچهاش خوب شد و رفت. به این آیت الله برخورد. گفت: یا ابوالفضل کار این عرب بى سواد را در پنج دقیقه راه انداختى. من آیت الله یک گرفتارى دارم. هرچه مىآیم به ما محلى نمىگذارى. حالا که اینطور است، این کار را حل کن واگرنه من دیگر اینجا نمىآیم. ناراحت شد که چرا آیت الله پشت در معطل است و آن عرب حاجتش را گرفت و رفت. از کربلا به نجف آمد. تا به نجف آمد شیخ انصارى استادش بود. فورى صدایش زد و بدون اینکه سلام و علیک کنند و با هم حرف بزنند، بدون اینکه به هم هیچ گزارشى بدهند، گفت: این پول را بگیر و مشکلت را حل کن و دیگر با ابوالفضل قهر نکن. افراد ظرفیت هایشان فرق مىکند. تو آیت الله هستى. اگر یک خرده هم طول کشید طورى نیست.
گاهى وقتها مىگویى: آقا ما این همه به جمکران رفتیم. ما این همه توسل پیدا کردیم. گاهى خوبها را نگه مىدارند و افرادى را که فرارى هستند زود رد میکنند. خلاصه ظرفیتها فرق مىکند. اگر یک وقت مشکل داده نشد، معنایش این نیست که به شما محل نگذاشتهاند. ظرفیتها فرق مىکند. شرایط فرق مىکند. حالا رابطه ابوالفضل با شیخ انصارى چیست؟ چطور این شاگرد قهر مىکند؟ ابوالفضل به این کانالها پیام مىدهد. چطور با هم ارتباط دارند؟ بى سیم معنوى دارند. این ارتباطات چه مىشود؟ ابوالفضل(ع) سى سال نزد پدرش و امام حسن(ع) بود و از علوم اینها استفاده مىکرد. «ان العباس ابن على ذق العلم ذقى» یعنى ابوالفضل علم را در دستش نرم کرده است. چون «ذق» به معناى غذا خوردن کبوتر است. یعنى غذایى که خوب قابل هضم باشد. مثل اینکه ما مىگویم: فلانى مثل موم در دست من است. یعنى علم در دست ابوالفضل مثل موم است.
5- همه شهدا به مقام ابوالفضل قبطه میخورند
مقام ابوالفضل با مقام اصحاب جداست. و لذا تمام کسانى که کتاب نوشتهاند مقام حسین ویاران و ابوالفضل را جدا قرار دادهاند. در کربلا هم یاران امام حسین در خود حرم هستند. امام حسین هست. على اکبر پایین پاى امام حسین است و کنارش هفتاد و دو تن هستند. اما قبر ابوالفضل یک خیابان دیگر است. تقریباً یک کیلومترى همدیگر هستند. یعنى حساب ابوالفضل جداست. نه بخاطر اینکه بدنش قطعه قطعه بود و نتوانستند آن را حمل کنند. برنامه این است که ابوالفضل هم براى خودش یک تشکیلاتى داشته باشد. امام زین العابدین(ع) همینطور که بدن امام حسین(ع) را دفن مىکرد، بدن ابوالفضل را هم دفن کرد. با اینکه امام را غیر از امام نباید دفن کند، اما ابوالفضل(ع) در دفن امام حسن مجتبى شرکت داشت.
امام زین العابدین مىفرماید: ابوالفضل مقامى دارد که تمام شهدا روز قیامت به آن نگاه مىکنند و به آن قبطه مىخورند. ابوالفضل مقامى دارد که «یقبطه علیها جمیع الشهداء» تمام شهدا به مقام ابوالفضل آه مىکشند. حالا این مقام ابوالفضل چه مقامى است که حتى حمزه سید الشهدا، حتى مصعب، حتى جعفر طیار، هفتاد و دو تن، تمام شهدا به مقام ابوالفضل قبطه مىخورند؟ مقام ابوالفضل از همه بالاتر است. هفده سالش بود که نقاب زد و در جنگ صفین به یارى پدرش امیرالمومنین، على(ع) رفت. یک جوان هفده ساله چنان به لشکر حمله کرد و جمعیتى را کشت که گفتند: این جوان چه کسى بود؟ بعد فهمیدند که ابوالفضل العباس بوده است. از هفده سالگى این رزمنده شجاع سینه دشمن را مىدرید. بدن مقدس امام حسن مجتبى را همینکه روى تابوت بود، تیرباران کردند. ابوالفضل شمشیر کشید. امام حسین فرمود: جلوى او را بگیرید. امام حسن گفته است: که در تشیع جنازه من خونى ریخته نشود. آب رسان بود. سقا بود. آبرسانى خیلى مهم است. مسئله آب در کربلا خیلى مهم بود. آب جیره بندى بود. ولى سه نفر از سهمیه خودشان استفاده نمىکردند. 1- ابوالفضل، 2- زینب کبرى، 3- امام حسین(ع) فرمود: ما سه نفر آب خودمان را به بچهها مىدهیم. آب جیره بندى بود ولى این سه تا بزرگوار آب را نمىخوردند. پیشنهاد آب آوردن از دو نفر شد. یک نفر خود امام حسین بود که به ابوالفضل فرمود: مقدارى آب بیاور. یکى هم بچهها بودند که گفتند: عمو جان اگر مىشود براى ما آب بیاور. پیشنهاد آب هم از بچهها بود و هم از پدر بود. ابوالفضل(ع) خیلى دلش مىخواست که به هر قیمتى که هست آب را به خیمهها برساند. ماجراى کربلا یک مسئله دیگرى است.
6- کربلای ایران با کربلا قابل قیاس نیست
ما در ایام جنگ خیلى مىگفتیم: کربلاى ایران، ولى در کربلاى ایران با تانکر آب مىبردند. در کربلاى حسین با مشک نشد که آب ببرى. بین آن کربلا و این کربلا خیلى فرق است. الان محرم است و در ایران روضه خوانها احترام دارند. آقاى کوثرى روضه خوان ما است. روضه خوان امام بود. پدر ایشان هم روضه خوان بود. خدا ایشان را رحمت کند. روضه خوان در محرم احترام دارد. ولى یک روضه خوان در کربلا بود که کتک خورد. عصر عاشورا، وقتی زینب کبرى آمد روضه بخواند، نگذاشتند روضه بخواند. اول روضه خوانى که کتک خورد، زینب کبری بود. نمىشود گفت: کربلاى ایران، با کربلا قابل قیاس نیست. در ایران با تانکر آب بردند. در کربلا با مشک هم نمىشد آب برد. در ایران روضه خوان محترم است. در کربلا روضه خوان کتک خورد. در ایران خانوادههاى شهدا محترم هستند. در کربلا خیمههای خانوادههاى شهدا را آتش زدند.
بنابراین یک وقت خیال نکنید که مثلاً ما هم مثل على اکبر هستیم. ما هم مثل ابوالفضل هستیم. ما در جبهه عزیزانى داریم که دو تا دست دادهاند. دو تا پا دادهاند. چشم دادهاند. همه آنها نور چشم جمهورى اسلامى هستند. همه آنها ولى نعمت نظام هستند. خاک پاى آنها روى سر ما است. اما حساب اینها با آنها فرق مىکند. انبیاء انفاق مىکنند.
قرآن مىگوید: «فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکُمْ عَلى بَعْضٍ» (نسا/32) انبیا هم درجه هایشان فرق مىکند. جعفر طیار برادر على(ع) است. دوازده سال هجرت کرد و به آفریقا رفت. بنیانگذار اسلام در آفریقا بود. دو دستش در جنگ قطع شد. شهید شد اما در مقابل ابوالفضل آه مىکشد. مصعب جوانى بود که در خانواده سرمایه دارى زندگی میکرد. در خانه زندان شد. به خاطر اسلام هجرت کرد. بنیانگذار اسلام در مدینه بود. اما به ابوالفضل چشم دارد. حساب ابوالفضل جداست. مسئله آبرسانى یکى از شغلهاى مهم بود. حتى حدیث داریم جایى هم که آب هست و کسى مىتواند خودش آب بخورد، باز هم اگر شما یک لیوان را آب بکنى و به او بدهی، باز این اجر دارد. آب خیلى مهم است. در حدیث داریم زنى را به جهنم مىفرستند بخاطر اینکه یک حیوانى را از تشنگى، هلاک کرد. مگر مىشود که حتى یک جوجه را تشنه گذاشت؟ من نمىدانم که اینها در کربلا چه گرگ هایى بودند؟ شاعر قشنگ مىگوید. مىگوید:
آتش بر آشیانه مرغى نمىزنند *** گیرم که خیمه، خیمه آل عبا نبود
یعنى فرض میکنیم که اینها بچههاى پیغمبر نیستند. بر فرض که اینها بچههاى زهرا نیستند. کسى نباید آشیانه یک مرغ را هم آتش بزند. حساب ابوالفضل و حساب کربلا جداست.
7- در حرم امام حسین مسافر نماز را کامل میخواند
ما با کربلا رفیق هستیم. و لذا هر کجا که مسافر هستید نمازتان دو رکعتى است. فقط اگر به کربلا رفتید، در حرم امام حسین نمازتان را چهار رکعتى بخوانید. مسافر در حرم امام حسین نمازش را چهار رکعتى بخواند. چرا؟ براى اینکه حرم حسین، خانه خودت است. همینطور که در خانه خودت نمازت را چهار رکعتى مىخوانى حرم امام حسین هم خانه خودمان است. یعنى ما با امام حسین خودمانى هستیم. قبرش خانه ماست. همانطور که در خانه نمازت چهار رکعتى است، مسافرینى هم که به کربلا مىروند، در حرم نمازشان را چهار رکعتى بخوانند. حرم امام حسین(ع)، مسجد پیغمبر، مسجد الحرام، خانه خودمان است. مکه خانه خودمان است. نه اینکه کسى نیست. «بیت عتیق» عتیق یعنى آزاد است. در حواله و قباله کسى نیست. مثل دریاى آزاد، آبهاى آزاد برای یک کشور خاصى نیست. ولى آبهاى کنار برای کشورهاى کنار است. اما آبهاى وسط دنیا برای ملک یک کشورى نیست. واتیکان در ایتالیا است. اما ملک ایتالیا نیست.
8- مقام پرچمداری
به هرحال مسئله دیگرى که ابوالفضل داشت، مسئله پرچمدارى است. پرچم مهم است. در یکى از جنگها حضرت فرمود: من پرچم را به یک چنین کسى مىدهم. خیلى مقام مىخواهد که آدم پرچمدار بشود. در یکى از جنگها وسط جبهه پیغمبر آمد و پرچم را از پرچمدار گرفت و به یک نفر دیگر داد. همان وسط جنگ عزل و نصب کرد. گفتند: یا رسول الله وسط جنگ عزل و نصب میکنی؟ چرا حالا مقامها را جابه جا مىکنى؟ چرا او را عزل کردى؟ فرمود: آن نفر دومی چند تا آیه بیشتر حفظ است. پرچم را بگیرم و به آن بدهم. پرچم حسین روى دوش ابوالفضل است. این خیلى معنا دارد. به همین خاطر وقتى که پرچم افتاد امام حسین فرمود: کمر من شکست.
بالا بردن پرچم یک مسئلهاى است. پرچم آرم است فکر است. آرم نظام است. تا باد به پرچم مىخورد معنایش این است که ما عزت داریم. پرچم حسین که افتاد کمر حسین شکست. امام حسین فرمود: ابوالفضل! تو که رفتى لشکرم متفرقه شد.
9- سفارش حضرت علی (ع) به حضرت ابوالفضل
مرحوم مقرم، از علمایى است که یک کتاب براى ابوالفضل(ع) نوشته است. علامه امینى در الغدیر از مرحوم مقرم تقدیر کرده است. ایشان مىگوید: اینکه آب نخورد، این وصیت پدرش بود. امیرالمومنین، ابوالفضل را صدا زد و گفت: بیا. گفت: پسرم وقتى در کربلا دستت به آب رسید، تا زمانی که برادرت و بچهها تشنه هستند، آب نخور. یاد تشنگى بچهها باش. ضمناً سفارش امیرالمومنین هم بود. وقتى دستش قطع شد، فرمود: «و الله ان قطعتموا یمینى انى احامى ابداً عن دینى» (بحارالانوار،ج45،ص40) به خدا دستم قطع بشود از دینم حمایت مىکنم. این پیامی است که ما یکبار دست از دین بر نداریم.
یک وقت یک چیزى ارزان مىشود. گران مىشود. فاسد مىشود. خراب مىشود. نمىخواهم بگویم که مملکت ما میزان است. نمىخواهم بگویم که مسئولین ما معصوم هستند. نمىخواهم بگویم که هیچ مسئولى هیچ غلطى و هیچ اشتباهى ندارد. ممکن است که هرکسى اشتباه و غلطى، سهوى، شکى بکند. حتى ممکن است که آدمهاى شیطانى، یک جاهایى یک شیطنتى بکنند. اما این معنایش این نیست که ما دست از دین برداریم. فرمود: اگر دستم قطع شود من از دینم دست برنمىدارم. من از رهبر دست برنمى دارم. دست از اسلام و رهبرى نباید برداشت و این شعار ابوالفضل است. من براى اینکه به روضه آقاى کوثرى برسیم، دو، سه تا تذکر مىدهم که از بیست و پنج دقیقه بیشتر نشود.
10- سعی کنید عزاداریها مخلصانه باشد
برادرها اول خدا را شکر کنید که در این مراسم عزادارى شرکت مىکنید. سعى کنید به چشمتان التماس کنید که گریه کند. چشمى که براى حسین گریه کند روز قیامت وضعش خوب است. سه تا چشم ارزش دارد. 1- چشمى که به نامحرم برسد و پیش بکشد. 2- چشمى که از خوف خدا سحرخیزى داشته باشد. 3- چشمى که در عزاى حسین اشک بریزد. در عزادارىها شرکت کنیم. دوم اینکه سعى کنید عزادارىها مخلصانه باشد. در بعضى هیئتها یک تعصباتى است. مثلاً تعصب دارند که از این قسمت بازار و خیابان و کوچه بروند. نه! از هر کجا که جا بود برو. اینطور نیست که اگر ما از داخل بازار برویم هیئت ما مهم است. تعصب نداشته باشید که ما چهل سال است که از بازار رفتهایم و حالا هم باید از بازار برویم. بازار تنگ است از داخل خیابان برو. از داخل کوچه برو. امام حسین نه در بازار است و نه در کوچه! امام حسین در قلب شماست. هرجا خالص هستى، امام حسین آنجاست.
گاهى وقتها عزادارىهاى مقدس ما به خاطر بعضى تعصبها از مقدسى مىافتد. تعصب زمانى و مکانى نداشته باشیم. بلندگوها مردم را اذیت نکند. حرام است که اگر بلندگوى شما کسى را اذیت کند. بچه هایتان را در عزادارى با خودتان ببرید. بگذارید این حسین در گوش بچه هایتان تلقین شود.
روز عاشورا خیلى خبر است. من روز عاشورا در کشورهاى مختلفى بودهام. هندوستان در روز عاشورا مراسم عجیبى دارد. تمام آنها پا برهنه راه مىروند، روز عاشورا کسى با کفش راه نمىرود. همه پا برهنه راه مىروند. جد آیت الله بروجردى، سید بحرالعلوم از مراجع تقلید بود. مىگفت: روز عاشورا امام زمان را دیدم که سر برهنه بود. روز عاشورا حسابش جداست. عاشقانه عزادارى کنید. خالصانه باشد. ترافیک به وجود نیاوریم. بلندگوى ما کسی را اذیت نکند. من تقاضا مىکنم.
11- نماز خواندن در خیابانها هنگام ظهر
یکبار دیگر هم گفتهام و باز هم مىگویم. سالهاى دیگر هم اگر زنده باشم خواهم گفت. چه اشکالى دارد که روحانیون در دستهها شرکت کنند و روز تاسوعا و عاشورا وسط خیابان هر کجا که هستند و راهبندان هم نمىشود، نماز بخوانند؟ چون اشتباه است که ما در ظهر عاشورا حسین حسین کنیم و خود امام حسین ظهر عاشورا سر نماز باشد. وضو بگیرید. آنهایى که صبح هستند، مىروند و برمى گردند و آنهایى که بعد از ظهر مىروند، نمازشان را مىخوانند و بعد عزادارى مىکنند. آخر امام حسین، سینه زن تارک الصلوه که نمىخواهد. امام حسین نمىخواهد که یک عده آدم درب و داغان بیاید. امام حسین افتخارش این است که یارانش نماز خوان باشند. نماز را عنایت کنید. جلسات ما با نماز شروع شود و با نماز تمام شود. روز عاشورا اینهایى که مىخواهند نزدیک ظهر در بازار بروند، یک نایلونى، روزنامهاى، حصیرى، یک چیزى هم در جیبشان باشد تا وقتی موقع نماز شد، همه به جاى حسین حسین، اذان بگویند و یک نماز جماعت بخوانند و دوباره حسین حسین بگویند. نماز را احیاء کنید. امام حسین در روز عاشورا نماز را احیا کرد. مىتوانست نمازش را در خانه بخواند. مخصوصاً در معرکه خواند که دو نفر هم سى تا گلوله خوردند. دو نفر جلوى امام حسین بودند که هرکدام سى گلوله خوردند. امام نمازش را پنهانی نخواند. آمد در معرکه خواند. شما نمازت را آن پشت مىخوانى و حسینت را در خیابان مىگویى. شما که حسین حسین را در خیابان مىگویى، نمازت را هم در خیابان بخوان. منتها با حفظ ترافیک و مسائل که شهر هم به هم نریزد.
امیدوارم که عزاى ما و عزادرى ما مورد قبول امام حسین(ع) واقع شود. امیدوارم که بین ما و اهل بیت جدایى نیفتد. خداوند انشاء الله همه ما را و همه کسانى که به گردن ما حق دارند و سالهای قبل گریه مىکردند و عزادارى مىکردند و الان در میان ما نیستند را با امام حسین محشور بفرماید.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»