موضوع: حضرت ابراهیم(ع) و امام حسین(ع)
تاریخ پخش: 71/04/11
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدلله و على الارواح اللتى حلت بفنائک. . . ،
1- نمایشگاه کربلا و مکه آزمایش امام حسین و حضرت ابراهیم
در آستانه محرم هفتاد و یک هستیم و جلسه ما راجع به مقایسهاى بین کربلا و مکه است. موضوع بحث ما حضرت ابراهیم است. بگوییم: مکه و کربلا، یا بگوییم: حضرت ابراهیم و امام حسین(ع)؟ محصلینی که درس میخوانند را در آزمایشگاه میبرند تا در آزمایشگاه آنچه را که خواندهاند عملی کنند. آنچه را که گفته بودند و ما ساختیم، در نمایشگاه نمونهاش را نشان میدهند. همینطور که اخیراً در همه دنیا نمایشگاههاى زیادى براى محصولات، براى ابتکارات، براى اختراعات مىگذارند، یک نمایشگاههایى را هم خدا گذاشته است. براى نمایشگاه انسانها، کربلا یک نمایشگاه است. مکه هم یک نمایشگاهى است و به ما هم گفته است که حتماً در این دو تا نمایشگاه یک فیضى بکنید. در این نمایشگاه نگاهى هم به آدمهای نمونه بکنید. آدمهای نمونه در عزت و نمونه در خباثت. نمونههاى خوبى و نمونههاى بدى. هر دو نمونه هایش را ببینید. کربلا یک نمایشگاهى براى دیدن انسانها است.
2- آزمایش حضرت ابراهیم
خدا انشاء الله هر کسى را که به مکه نرفته است قسمتش کند. ما در مکه چیزهایى را مىبینیم. خدا به حضرت ابراهیم گفت: بچهات را وسط کوههاى داغ مکه بگذار. مىخواهم تو را امتحان کنم. در قصه امام حسین و حضرت ابراهیم مسائلى بود که یکی مسئله آزمایش بود. در سوره صافات داریم که حضرت ابراهیم مأمور شد که بچهاش را ذبح کند. به بچهاش اسماعیل گفت: «إِنِّی أَرى فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُک»(صافات/102) من مأمور شدهام که گردنت را در راه خدا ذبح کنم. اسماعیل گفت: «یا أَبَتِ» پدر جان «افْعَلْ» انجام بده. «ما تُؤْمَر» هرچه که خدا به تو مىگوید، معطل نکن. اگر خدا فرموده است که من ذبح بشوم. من حاضر هستم که ذبح بشوم. شیطان آمد وسوسه کند. اول به هاجر گفت: پسرت را مىکشد. گفت: حضرت ابراهیم هر کارى که بکند درست است. او پیغمبر است. چون شیطان گاهى وقتها از راه زن مىآید. حریف نشد و به سراغ اسماعیل رفت. پدرت مىخواهد تو را بکشد. پیغمبر(ع) هر کارى بکند پیغمبر است. من ولایت او را پذیرفتهام. علاوه بر اینکه پدرم است، ولى من است. پیغمبر من است.
به سراغ ابراهیم آمد. گفت: ابراهیم آدم بچهاش را نمىکشد. خدا صد سال به تو بچه نداده بود. چقدر گریه و زارى و آه و ناله کردى تا خدا به تو بچه داد؟ هرچه شیطان آمد که وسوسه کند، ابراهیم سنگ برداشت و به آن پرتاب کرد. همه حاجىهایی که به مکه مىروند، روز عید قربان یک جایی است، سنگ برمى دارند و پرتاب مىکنند. هفت تاسنگ کوچک، مثل سنگ هایى که به نان سنگک چسبیده است و این تقلید از آن کار است. این پایه سنگى با این سنگ کوچک من درد نمىآید.
یک وقتى شاه یک جایى رفته بود. دانشجوها به ماشین ضد گلولهاش گوجه پرتاب مىکردند. خود مردم مىدانند. دانشجو مىداند. شاه هم مىداند که ماشین ضد گلوله با گوجه دردش نمىآید. مسئله این نیست که دردش بیاید، مسئله تنفر است. یک تخم مرغ که به کسی پرتاب مىکنند هیچ اتفاقی نمیافتد. در تاریخ سر کسی با تخم مرغ نشکسته است. اما همین ماشین مىگفت که من از تو بدم آمد.
3- دین ما دین برائت و دین ولایت است
این رمز برائت است و ما دینمان، دین برائت و دین ولایت است. حتى سنگها، ما در مکه دو تا سنگ مىبینیم. یک سنگ مىبینیم که سنگ کعبه است و به آن سنگ ولایت مىگویند. آن را مىبوسیم و دورش مىگردیم. رو به آن نماز مىخوانیم. یک سنگ هم هست که سنگ برائت است. سنگ تنفر است. یک فرسخى مکه، یعنى دو، سه کیلومترى مکه یک پایه است که یک متر در یک متر است. ستونى است که همه مىروند و به آن سنگ مىزنند. یک سنگ را مىبوسیم که سنگ ولایت است. به یک سنگ هم سنگ مىزنیم که سنگ برائت است. دین ما دین ولایت و دین برائت است. در عاشورا باید بگوییم: سلام بر حسین! لعنت بر یزید! در دین باید بگوییم: «لااله الا الله» برائت و ولایت است. «لااله» قبول ندارم هیچ چیز را، مرگ بر همه خدایان «الاالله» الله را قبول دارم. نسبت به الله تسلیم هستم و نسبت به خدایان دیگر تسلیم نیستم. «لا اله» من دیگران را قبول ندارم. «الا الله» خدا را قبول دارم. در «لا اله الاالله» برائت است. ولایت است. در تشهد «اشهد ان لا اله» برائت است. «السلام علیک ایها النبى» ولایت است. «السلام علینا و على عبدالله الصالحین» ولایت است. «غَیْرِ الْمَغْضُوب» (فاتحه/7) برائت است. «وَ لاَ الضَّالِّین» (فاتحه/7) مرگ بر مغضوبین، مرگ بر ضالین. من نمیخواهم جزء غضب شدهها باشم. نمىخواهم جزء گمراهها باشم. خدایان دیگر را قبول ندارم. در عاشورا، کسى که خون حسین در بدنش است نمىتواند بى تفاوت باشد. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. آدم وقتى مىخواهد ببیند که موتورش کار مىکند یا نه، همینکه حرف منطقى مىزند، پیداست که عقلش کار مىکند.
4- کنترل عقل و کنترل عاطفه
تا مرد سخن نگفته باشد *** عیب و هنرش نهفته باشد
«فَلَمَّا کَلَّمَهُ قالَ إِنَّکَ الْیَوْمَ لَدَیْنا مَکینٌ أَمینٌ» (یوسف/54) وقتى حضرت یوسف حرف زد، دیدند که عجب مغزى دارد. چون نحوه حرف زدن نشان دهنده این است که چقدر مغز کار مىکند. پس دو تا کنتور در بدن ما است. کنترل عقل و کنترل عاطفه، کنترل عقل را از کجا مىفهمیم که کار مىکند و یا از کار افتاده است؟ از زبان میفهمیم. همینکه خوب حرف مىزند، پیداست که مغزش مىکشد و همینکه چرت و پرت مىگوید، پیداست نامیزان است. موتور عقل را از بیان مىفهمیم. موتور عاطفه را از چشم میفهمیم. اگر مظلومیت را برایش گفتى، اشکش در آمد، غصه خورد و قیافهاش در هم رفت، پیداست که موتور عاطفهاش خوب کار مىکند.
اما اگر هرچه به آن گفتى، همینطور سیخ ایستاده و نگاه مىکند، این پیداست که موتور عاطفهاش از کار افتاده است. در انسان دو تا موتور است. موتور عقل و موتور عاطفه. عقربک عقل زبان است. عقربک عاطفه، چشم است. اگر زبان نامیزان بود، پیداست که عقل نامیزان است و اگر چشم خشک بود، عاطفه کمبود دارد. عاطفه میزانش به هم خورده است. عاشورا خیلى مهم است. حدیث داریم که امام کاظم، امام هفتم(ع) اول عاشورا دیگر نمىخندید. مىفرمود: ماه محرم رسید. تنها مولودى که روز تولدش روضه خوانى شروع شد، امام حسین بود. فاطمه زهرا(س) بچه دار شد. این حدیث را از ماما مىگویم. مامایى که ماماى امام حسین بود. مىگفت: ما بچه را از زهرا تحویل گرفتیم. قنداق کردیم و پیغمبر آمد و به او دادیم. تا او را به پیغمبر دادیم، پیغمبر یک مرتبه سوخت و رویش را آنطرف کرد و گریه کرد. گفتیم: چه شد؟ گفت: تا من به حسین نگاه کردم، جبرئیل خبر داد که همین را مىکشند. منتها دیدند که الان گریه کنند، زهرا خواهد فهمید و چون ایشان تازه از وضع حمل آزاد شده است، نخواستند که دلش بسوزد. برای هیچ مولودى از روز اول تولدش، روضه خوانى شروع نشد و حتى قبل از تولد امام حسین(ع) روضه حسین را براى حضرت آدم خوانده بودند. مسئله امام حسین(ع) مسئله مهمى است.
5- مقایسهای بین امام حسین و حضرت ابراهیم
حالا من یک مقایسه بین امام حسین(ع) و ابراهیم(ع) بکنم. البته معناى مقایسه این نیست که امام حسین بالاتر از ابراهیم است. به من چه که بالاتر هست و یا بالاتر نیست؟ نمىدانم که چه کسى بالاتر است. در میان انبیاء اختلاف زیاد است. «فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْض»(اسراء/21) قرآن مىگوید: انبیاء درجه بندى دارند. بین امام و پیغمبر فرق است. یک چیزهایى را هم ما حس کردهایم. ما محسوسات خودمان را که یقین نیست مىگوییم. اما در عین حال ممکن است که مقام حضرت ابراهیم از امام حسین بالاتر باشد. من از این بحثم نمىخواهم بگویم که امام حسین بالاتر است یا حضرت ابراهیم بالاتر است؟ در حق من نیست و درشان من نیست. نمیتوانم بگویم. اما فقط یک مقایسه دارم مىکنم. حالا از این مقایسه آدم چه مىفهمد؟
پسر ابراهیم گفت: «یا ابت» این آیه قرآن است. اسماعیل گفت: «یا ابت» پدرجان «افعل» (صافات/102) هر آنچه خدا مىگوید انجام بده. امام حسین به على اکبر گفت: ما در این راه شهید مىشویم. فرمود: اگر ما بر حق هستیم از مرگ چه باک است؟ پسر سیزده ساله امام حسن مجتبى(ع) کربلا بود. حضرت قاسم از عمویش امام حسین پرسید: عموجان اگر ما را بکشند، چه میشود؟ فرمود: که مرگ از عسل شیرینتر است. اگر بناست که حکومت دست یزید باشد، مرگ از عسل شیرینتر است. مرگ از عسل شیرینتر است. وقتى حضرت ابراهیم، اسماعیل را خواباند، چاقو را به گردنش گذاشت. خطاب آمد که چاقو را بردار. من نمىخواستم که خون آن ریخته شود. مىخواستم که تو دل از بچهات بکنى. چون دل کندن مهم است. خون ریختن مهم نیست. آنکس که به جبهه مىرود براى اینکه در عملیات شرکت کند، ولو اینکه تیر هم به آن نخورد و شهید هم نشود، ثواب شهید را دارد. چون قرآن نمىگوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» خدا از ما عمل نمىخواهد «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»(نجم/39) سعى مىخواهد. سعى خودت را بکن. حالا کار شد، شد. نشد، نشد. بهتر این است که شما سعى خودت را بکنى.
من لیوان را آب مىکنم تا به لب شما برسانم. منتها وقتى آوردم شما مىگویى: تشنهام نیست. خیلى خوب شما تشنهات نیست، نخور. اما من ثواب سقایی خودم را دارم. «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى» نمىگوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عمل» نمىگوید: «وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما عطى» همین که ابراهیم، اسماعیل را خواباند و چاقو را گذاشت، گفت: نکش. نمىخواهم که خونش ریخته شود. مىخواهم که تو دل از بچهات بکنى. دل کندن مهم است. من یک وقتى به یک کسى یک پولى دادم. گفت: که چه پولى است؟ گفتم: من وضع مالیم خوب است و تو وضع مالیت خوب نیست. حالا من مىخواهم این پنج هزار تومان را به شما بدهم. ایشان پول را از ما گرفت. فعلاً ایشان از نمایندگان مجلس است. پول را گرفت و پس داد. گفتم: چرا پس دادى؟ این قصه هم براى بیست سال پیش است. یک وقت نگویید: حکومت اسلامى شده و شما پولها را بین خودتان تقسیم مىکنید. قبل از حکومت اسلامى من یک پولى داشتم و آن نداشت. من پنج تومان به آن دادم. از من گرفت و به من پس داد. گفت: نمىگیرم. گفتم: خوب اگر نمىگیرى چرا گرفتى؟ خوب مىخواستى از اول بگویى که نمىخواهم. گفت: گرفتم که تو دل از پنج هزار تومان بکنى. به تو پس دادم چون بنا دارم که پول از کسى قبول نکنم. گفتم: خیلى خوب! دو تا درس به تو دادم. یک کسى گز که مىخورد اول پستهاش را با چاقو در مىآورد و مىخورد و بعد گز را میخورد. گفتیم: چرا چنین مىکنى؟ گفت: مىخواهم دو بار کیف کنم. یکبار براى پستهاش و یک یکبار براى گز آن! گفت: گرفتم که تو دل بکنى. پس دادم چون من مىخواهم پول از کسى قبول نکنم.
خدا در قرآن از ابراهیم خیلی تعریف مىکند. مىگوید: ابراهیم یک نفر بود اما یک امت بود. «وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ» (بقره/135) ابراهیم مشرک نبود. شرک در ابراهیم راه ندارد. یک نفر بود اما یک امت بود. بتها را شکست. حسین بت بنى امیه را شکست. ابراهیم یک بچه را در راه خدا خواباند و امام حسین همه ذریهاش را در راه خدا داد. باز نمىخواهم بگویم که امام حسین بالاتر است یا ابراهیم بالاتر است؟ به من ربطى ندارد که چه کسى بالاتر است؟ به همه حاجىها مىگوید: به مکه بروید و قربانگاه ابراهیم را ببینید. ببینید که چطور در راه خدا بچهاش را خواباند؟ امام حسین همه بچه هایش را در راه خدا خواباند. یک مقایسه کنیم. قرآن مىگوید: «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) «أَسْلَما» یعنى اینکه هر دو تسلیم شدند. ابراهیم تسلیم شد. اسماعیل هم تسلیم شد. یعنى پدر و پسر تسلیم شدند. هر دو تسلیم شدند. در کربلا امام حسین تسلیم بود. تسلیم خدا بود. تسلیم یزید نشد. به یزید گفت: سر مىدهم. اما تن به ذلت نمیدهم.
نمىخواهم بگویم که مشکلات مملکتى کم است. ما هم خبر از نرخ گوشت و تخم مرغ داریم. اما یک چیزى هست. امام حسین روز عاشورا چه داشت؟ از ایران که بیرون مىرویم اصول دین سه تا است؟ خوراک، پوشاک، مسکن. از ایران که بیرون مىروى، به تمام مردم دنیا که بگویی: اصول دین چند تا است؟ مىگوید: خوراک، پوشاک، مسکن. امام حسین هیچ کدام را نداشت. خوراک نداشت. حتى آب براى على اصغر نداشت. پوشاک نداشت. چون جبهاش را هم کندند. مسکن نداشت. چون خیمه هایش را هم آتش زدند. چه داشت؟ عزت داشت. گفت: هیچ چیز ندارم. سر به نى مىدهم اما تن به ذلت نمىدهم. «فَلَمَّا أَسْلَما» تسلیم شدند.
مقام ابراهیم طورى است که خدا روضهاش را مىخواند. روضه خوان ابراهیم چه کسى است؟ خدا روضه خوان ابراهیم است. در قرآن خیلى آیه داریم که خدا از ابراهیم تجلیل مىکند. گفتند: روضه خوانى در قرآن است. گفتم: بله! «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ»(آل عمران/146) خدا دارد از انبیایى که در راه خدا شهید شدند و از خودشان هم ضعف و سستى نشان ندادند، تعریف میکند. «قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ»(بروج/4) قرآن روضه مىخواند. اصحاب اخدود! یک گروه آمدند و مومنون را در یک دره ریختند. سوزاندن و لب دره نشستند و نگاه کردند. «وَ هُمْ عَلى ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ»(بروج/7) نشسته بودند و تماشا مىکردند و سوختن مومنین را مىدیدند. اول روضه خوان خود خداست. انبیاء و پیشینیانى که در راه خدا ایثار کردند، خدا دارد از آنها تجلیل مىکند و ما باید تجلیل کنیم.
6- تجلیل سلمان از امام حسین (ع)
فیلمى را در هندوستان دیدم. چند ماه پیش، رهبر بت پرستها در روز عاشورا آمد و گفت: من مىخواهم سینه بزنم. بعد دید که همه عزادارهاى امام حسین و شیعیان پابرهنه هستند. ایشان هم کفش هایش را درآورد. حالا تقریباً بیست، سى نفر هم اسکورت داشت. پابرهنه شد. گفت: من مىخواهم پرچم امام حسین را هم پیش بگیرم. پرچم را گرفت. ایمان به خدا ندارد. ایمان به پیغمبر هم ندارد. ایمان به على بن ابیطالب هم ندارد. اما امام حسین را قهرمان آزادى مىداند. مىگوید: من به عنوان مرد نمونه هستى به امام حسین احترام مىگذارم. من خودم فیلمش را دیدم.
گاندى، رهبر هند مىگوید: ما آزادیمان را از امام حسین داریم. اصلاً علتى که کشورهاى اسلامى دیگر ذلیل هستند و ما آزاد شدیم این بود که ما امام خمینی را داشتیم. امام، اجداد ما، نیاکان ما و مکتب ما، ما را پاى روضه تربیت کرده بود که باید خون داد و از زیر بار ذلت بیرون آمد. یعنى ما حسین داریم ولى کشورهاى دیگر حسین ندارند.
ما در چهار مکان میتوانیم نمازمان را درست بخوانیم. مسافر نمازش شکسته است. اما در چهار مکان نمازش درست است. 1- خانه توحید 2- مرکز نبوت 3- مرکز ولایت 4- مرکز شهادت. یک مسئله از توضیح المسائل بگویم. قانون مسافر است که نمازهاى چهار رکعتى را دو رکعت بخواند. اما چهار مکان است که نماز مسافر کامل است. شما مسافر هم که هستى مىتوانى نمازت را چهار رکعتى بخوانى. 1- مسجد الحرام، مکه و کعبه نماز کامل است. 2- مرکز نبوت؛ کنار قبر پیغمبر نماز کامل است. 3- مرکز ولایت؛ در مسجد کوفه نماز کامل است. 4- مرکز شهادت؛ در قبر امام حسین(ع) نماز کامل است. چرا در قبر امام حسین مىتوانیم نمازمان را درست بخوانیم؟ چون قبر امام حسین خانه همه ما هست. مسجد خانه همه ما هست. مسجد الحرام برای کسى نیست.
7- کعبه قبله و کربلا سجدهگاه
امام حسین کیست؟ هر کارى که براى ابراهیم پیش آمد، بسیارى از آن و یا مشابه آن و مهمتر از آن براى امام حسین پیش آمد. ابراهیم به عمویش مىگفت: چرا بت پرستى مىکنید؟ «یا ابت» چرا بت مىپرستى؟ امام حسین در روز عاشورا بارها فرمود: «یا قوم» اى مردم، اى قوم من! هر دو نهى از منکر مىکردند. ابراهیم زن و بچهاش را در بیابان آورد. امام حسین هم زن و بچهاش را در بیابان آورد. اما در بیابان مکه آب نبود. در بیابان کربلا آب بود و به آنها ندادند. هر دو زن و بچه خودشان را در بیابان آوردند. کعبه قبله ماست. کربلا سجده گاه ماست. در مکه یک کودک به نام اسماعیل بود. باز باید دعا کنند. خدا انشاءالله حج را قسمت همه بکند. در مکه دو تا کار است. پنج تا کار است که به آن عمره میگویند. سیزده تا کار است که به آن حج میگویند. عمره و حج پهلوى هم است. کارهایش هم مشابه است. مثل اذان و اقامه است. اذان و اقامه هم پهلوى هم است و مثل هم است. منتها تفاوتهایی هم دارد. مثلاً اذان چهارتا الله اکبر دارد. قد قامت الصلوه ندارد. اقامه قد قامت الصلوه دارد. چهار تا الله اکبر دارد. یک تفاوتهایی هم دارد اما اذان و اقامه کنار هم و مشابه هم هستند. عمره و حج کنار هم و مشابه هم هستند.
یکى از اعمال عمره و یکى از اعمال حج سعى صفا و مروه است. صفا و مروه یک خیابانى است که تقریباً حدود چهارصد متر طول دارد. به این بزرگى هم نیست. هر حاجى هفت بار باید بین این دو تا کوه بیاید و برود. یعنى هر حاجی هفت بار این چهارصد متر را باید برود. چرا؟ براى اینکه وقتى حضرت ابراهیم به فرمان خدا همسرش را در مکه گذاشت، گفت: خدایا اینجا یک مشت کوه است. حتی یک پرنده، یک درخت نیست. هیچ موجودى اینجا نیست. فقط چند تا کوه است. نمىدانم این هم دلیل چیست؟ گاهى آدم دلیل چیزى را نمىداند. ولى اگر خدا گفت باید که انجام دهد. بچه را اینجا گذاشت. اسماعیل را گذاشت. ابراهیم گفت: خداحافظ و رفت. یک زن جوان و یک بچه کوچک را در بین چند کوه داغ تنها گذاشت. بچه تشنه شد. اسماعیل را گذاشت و دوید روی کوه صفا رفت. هرچه نگاه کرد درخت و پرندهاى را ندید. آثارى از آب ندید. دوید و نزد کودکش آمد. نگاه کرد و دید بچه دست و پا مىزند. دلش آرام نگرفت. باز به طرف کوه صفا رفت. هاجر هفت بار این راه را دوید. کودک دست و پا مىزد. الان هم حدود چهل متر است. این چهل متر مقابل آنجایى بود که بچه بود. این چهل متر را چراغ سبز روشن کردهاند. آنجا هاجر به خاطر کودکش امان نداشت. الآن حاجىها به اینجا که مىرسند امان ندارند. براى اینکه مادر آن طفل آنجا بی تاب بود. یعنى از بس که مىدید بچهاش دارد از عطش دست و پا مىزند، این مادر هم دست و پا مىزد. اینجا آرام مىرفت، اینجا دست و پا مىزد. الان، چند هزار سال است که میلیونها حاجى وقتی به اینجا مىروند، مىدوند و بی تابی میکنند. چرا؟ براى اینکه یک کودک تشنهاى اینجا دست و پا زد.
حالا کربلا چه شد؟ بعد از آنکه مادر هفت مرتبه فاصلهی این دو کوه صفا و مروه را طى کرد، دید که از زیر انگشتان کودک آب میجوشد. آب که جوشید، اسم این آب را زمزم مىگذارند. آب زمزم همان آبى است که از کنار این بچهی کوچک جوشید و بیرون آمد. جالب این است که قرآن یک آیه قشنگى دارد. مىگوید: «إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَهَ مِنْ شَعائِرِ اللَّه»(بقره/185) صفا و مروه از شعائر خداست. هر حاجى که به آنجا مىرود، باید این برنامه را هفت مرتبه اجرا کند. بعد مىگوید: که خدا شاکر است. یعنى اى هاجر اگر یک زمانى سوختى ما شکر مىکنیم. یعنى به حاجىها مىگوییم: که بیایند و کارهای تو را انجام بدهند. نام تو و حرکت تو را در تاریخ زنده نگه مىداریم. اینکه مىگوید: خدا شاکر است. سعى صفا و مروه چه کار به شاکرى خدا دارد؟ یعنى این با زنده نگه داشتن و مراسم است. حرفم تمام شد.
8- خداوند به زوارهای کربلا قبل از زوار مکه لطف میکند
اگر قرار باشد که همه حاجىها بروند و به خاطر یک کودک تشنه و یک مادر مضطرب، آنجا هروله کنند، هروله یعنى دست و پا بزنند. کربلا چه؟ کودک نبود؟ بود. اضطراب نبود؟ بود. مادر هیجانى نبود؟ بود. منتها آنجا هروله شد، آب جوشید. آنجا هروله شد و خون جوشید. ولى اگر مکه مهم باشد، کربلا از مکه مهمتر است. یک چیزى را هم برایتان بگویم. یک شب جلوتر از شب عید قربان، شب عرفه است. خداوند به زوارهاى کربلا، قبل از زوارهاى مکه لطف مىکند. یعنى اول به زوارهاى امام حسین نگاه مىکند و بعد به زوارهاى مکه توجه مىکند. از این هم مىشود یک چیز هایى را فهمید. قرآن درباره ابراهیم مىگوید: «وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ»(بقره/127) «یَرْفَعُ» یعنى بالا مىبرد. «یَرْفَعُ إِبْراهیمُ الْقَواعِدَ» حضرت ابراهیم پایهها را در مکه بالا برد. آیه قرآن است. در مکه ابراهیم سنگ را بالا برد. پایه را بالا برد. در کربلا امام حسین چه چیزى را بالا برد؟ على اصغر را بالا برد. اگر بالا بردن پایه مهم است، به روى دست گرفتن على اصغر هم مهم است. ما باید به مکه احترام بگذاریم. باید به کربلا هم احترام بگذاریم.
9- شباهتهای مکه و کربلا
آنهایى که رابطه آنها با اهل بیت کمرنگ است، باختند. قرآن مىگوید: «فَاذْکُرُوا اللَّهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرام»(بقره/198) شب معشرالحرام ذکر خدا را بکنید. عصر تاسوعا که قرار شد جنگ شود، امام حسین گفت: جنگ را فردا در عاشورا بیاندازید. براى اینکه امشب شب عاشور است و من مىخواهم «انى احب الصلوه» (اللهوف، ص89) نماز بخوانم. اگر شب مشعر الحرام، شب عبادت است. شب عاشورا هم شب عبادت است. حاجىها وقتى مىخواهند برگردند یک طواف به نام طواف نساء دارند. یا به قول اهل سنت طواف وداع دارند. یعنى طواف آخر مىکنند و اگر حاجى آن طواف را نکند، زنش به آن حرام است و یا شوهرش به آن حرام است. طواف نساء یا طواف وداع مىگویند. در مکه چیزى به نام طواف وداع داریم. طواف وداع طواف خداحافظى است. امام حسین هم یک وداع داشت. شما چه چیز در مکه مىبینى که در کربلا نمىبینى. در مکه منا است. در کربلا هم قربانگاه است. در مکه کودک تشنه است. در کربلا هم کودک تشنه است. در مکه زن مضطرب است. در کربلا هم زنان مضطرب هستند. در مکه سنگ را بالا بردند که کعبه را بسازند. در کربلا هم امام حسین على اصغر را بالا برد. در مکه آزمایش شد. در کربلا هم آزمایش شد. در مکه زن در بیابان زندگى کرد، در کربلا هم زن و بچه در بیابان زندگى کردند. در مکه نماز دو رکعتى، چهار رکعتى خوانده مىشود. در کربلا هم نماز دو رکعتى، چهاررکعتى خوانده مىشود. در مکه شب عید قربان، در مشعر شب عبادت است. در کربلا هم امام حسین شب عاشورا فرمود: «انى احب الصلاه» بیایم بین کربلا و مکه و بین ابراهیم و امام حسین مقایسه کنیم.
در قرآن حدود صدها آیه براى ابراهیم و مکه آمده است. صدها آیه در قرآن، از ابراهیم و اسماعیل و کارهاى ابراهیم و مکه و حج آمده است. اگر آیات زیادى را راجع به تجلیل ابراهیم و مکه هست، ما باید که حساب کربلا را هم بکنیم. منتها زمان ابراهیم قبل از نزول قرآن بوده است. اما برای امام حسین، بعد از نزول قرآن این حرکتها شده است. اگر قرآن بعد از ماجراى کربلا مىبود، حتماً آیاتى راجع به کربلا هم نازل مىشد. اگر از ایثار هاجر و اسماعیل و ابراهیم و وادى خشک و تشنگى و ذبح آیاتی در قرآن نازل شد، اگر حوادث مکه آیات دارد. حوادث کربلا از حوادث مکه چیزى کم ندارد. باز یک بار دیگر بگویم، نمىخواهم بگویم که امام حسین از ابراهیم بزرگتر است. بالاتر است. من نمىدانم اما آن مقدارى که عقلم مىرسد. به یک کسى گفتند: معقول خواندى؟ گفت: معقول نخواندم اما عقل دارم. آن مقدارى که مقایسه مىکنیم، مىبینیم حوادثى که در مکه واقع شد، تندتر آن و سختر آن و دلسوزتر آن در کربلا واقع شد. به همین خاطر باید که کربلا را مهم دانست.
به عزادارى احترام بگذارید. رؤساى هیئت بازى در نیاوردند. رییس هیئتى نزد من آمد و گفت: آقاى قرائتى تو را به خدا بیا و براى ما روضه بخوان. من مىخواستم که یک تحقیقى بکنم. گفتم: چرا از ما دعوت مىکنى؟ مىگفت: ما نشستهایم سوال کردهایم که اگر شل زرد بدهیم، بیست هزار تومان تمام مىشود و پانصد نفر مىآیند. اگر چلوکباب بدهیم چهل هزار نفر تمام مىشود. یک خورده بیشتر مىشود. اگر تو بیایى هم از شل زرد ارزانتر هستى و هم حسینیه پر مىشود. ببینید رئیس هیئت وقتى دعوت مىکند، اصلاً کارى به امام حسین ندارد. مىخواهد که حسینیهاش پر بشود. حساب مىکند که از حجت الاسلام و شل زرد و چلوکباب، کدام یک حسینیهاش را پر میکند؟
نمىشود گفت: اینها برای امام حسین است. اینها بازی درآوردن است. یعنى مىخواهم که حسینیهام پر شود. کار ندارم که خوب است یا بد است؟ یک سرى کارها چه دلیلى دارد. من نمىگویم: علامت باشد یا نباشد. اما حالا اگر علامت هست، نمىخواهد این مقدار به علامت توجه بکنى. باید در عاشورا به نماز توجه شود. من خودم در یک هیئت رفتم و گفتم و گوش ندادند. به رئیس هیئت گفتم: من مىخواهم با عمامه در هیئت شما سینه بزنم. گفت: افتخار ماست، بفرمایید. گفتم: به یک شرط که ظهر عاشورا به هر کجا که رسیدیم وسط خیابان بایستیم و نماز بخوانیم. گفت: آقا دسته ما به هم مىخورد. نماز برایش مهم نیست. دسته مهم است. گاهى هیئت بت مىشود.
10- ظهر عاشورا نماز را احیا کنیم
ظهر عاشورا هر کجا هستیم نماز بخوانیم. وضو بگیریم. حسین، حسین کنیم، تا اذان گفت همه با هم اذان بگوییم. وسط بازار، وسط خیابان، نماز ظهر بخوانیم و دوباره حسین، حسین کنیم. نماز عصر را هم در خانه بخوانیم. چه مانعى دارد که ظهر عاشورا، کل ایران نماز در خیابانها نماز بخوانند؟ امام حسین مىگوید: دست شما درد نکند. خود امام حسین ظهر عاشوا سر نماز بود. شما هم سر نماز باشید. چه مانعى دارد که آخوندها هم در هیئتها شرکت کنند؟ متأسفانه کارها تقسیم شده است. سینه زدنش برای یک عده شده است.
سخنرانى آن هم برای یک عده شده است. اصلاً مثل این است که دوغش یک سمت و کرهاش هم یک سمت باشد. امام جمعه هر شهر در هیئت برود و عزاداری کند. علماى شهر هم بروند و سینه بزنند. ظهر عاشورا عالم و باقى مردم با هم نماز بخوانند و بعد هم با هم سینه بزنند. نماز برای علما شده است. سینه زدن برای گروه دیگر شده است. شب عاشورا نماز را احیا کنیم. فرمود: «انى احب الصلاه» من نماز را دوست دارم. ترافیک نباشد. شعرهاى ما واقعیت داشته باشد. آهنگ غلط روى شعر نگذاریم. نگوییم: که اگر فلان قدر بدهى من مىآیم و مىخوانم. مىگویند: فلانى طى مىکند که برای خواندن این مقدار را میگیرد. یعنى آن مقدارى که پول گیرت مىآید از عزتت کم مىشود. از عزتمان کم مىشود و بر جیبمان اضافه مىشود. آنهایى که جیبشان پر است، خیال نکنند جیبشان پر است. از عزتشان کم شد و بر جیبشان اضافه شد. شعر واقعیت دار بخوانیم.
بلندگوى ما مزاحم نباشد. اسرافى که مىکنیم، بریز و بپاش هایى که مىکنیم. اگر دیگى براى امام حسین بار میگذاریم، براى خدا بار بگذاریم. نه اینکه آقا حالا که آنها این غذا را پختند پس ما هم این غذا را مىپزیم. حالا که آنها دو تا شیپور زدند ما چهارتا شیپور مىزنیم. گاهى وقتها پز دادن است. گاهی وقتها پُز میدادند که ما فلان ساعت به بازار میرویم. مىگفتند: مهمترین هیئت آن است که اول به بازار برود و یا آخر به بازار برود. اینها مهم نیست. هرچه اخلاص بیشتر باشد، امام زمان بیشتر نظر دارد. کربلا زود عزادارى مىکنند و روز عاشورا به استقبال یک هیئت که از چهارفرسخى به نام تویریک میآید، مىروند. این هیئت از چهارفرسخى کربلا مىآید. همه به استقبالش مىروند. ما گفتیم: چرا این هیئت اینقدر مهم است که همه هیئتها مىروند و در این هیئت عزادارى مىکنند؟ گفتند: امام زمان(ع) را در این هیئت دیدهاند.
خدا به ما یک توفیقى داد و ما چهار عاشورا در کربلا بودیم. من در این هیئت رفتم که سینه بزنم و ببینم که این چه چیزی است که امام زمان در آن بوده است؟ ما دیدیم این هیئت فقط چیزى که دارد، بوق و شیپور است. یعنى خالص است. هر چه که سادهتر باشد به اخلاص نزدیکتر است. شعر خوب، قیمت را طى نکردن، بلندگو بیرون نبردن، مواظب حلال و حرام بودن همه شرایطی است که یک هیئت خالص باشد. با این شرایط امام حسین(ع) عزادارى ما را قبول میکند. اگر کسى یک قطره اشک براى امام حسین بریزد، خدا مىداند که چقدر اجر دارد. دل زهرا شاد مىشود. رضایت خدا در این است.
خدایا به ما فهم عاشورا، فرهنگ عاشورا، عشق عاشورا، معرفت امام و کربلا و عاشورا، حرکت در راه کربلا و عاشورا به همه ما مرحمت بفرما و ما را از بهترین عزاداران قرار بده. عزادارى ما را از ریا، خود نمایى، مزاحمت مردم، ایجاد ترافیک، گفتن اشعار خلاف و کلمات خلاف دور بدار. عزادارى ما را از هر آلودگى حفظ بفرما. برای ما در دنیا زیارت حسین(ع) و در قیامت شفاعتش را مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»