حسن و سوء عاقبت در قرآن

موضوع: حسن و سوء عاقبت در قرآن
تاریخ پخش: 74/11/30

بسم الله الرحمن الرحیم

1- حسن عاقبت چیست؟
بعد از شانزده هفده سال که خداوند بر ما منت گذاشت و توانستیم از طریق تلویزیون با مردم صحبت کنیم، ماه رمضان هر روز بحثی در مورد خوش عاقبتی و بدعاقبتی داشتیم. در فارسی می‎گویند: شاهنامه آخرش خوش است و می‌گویند جوجه‌ها را باید آخر پائیز شمرد. این اصطلاحات فارسی است. مشابه اینها هم در روایات هست خوشبختانه آن روزی که مردان و زنان ما حکیم بودند. ضرب المثل‌ها و تمثیل هائی که داشتند، بخشی از آنها بر خواسته از آیات وروایات است در دعاها داریم که به «اللَّهُمَّ اسْلُکْ بِیَ الطَّرِیقَهَ الْمُثْلَى، وَ اجْعَلْنِی عَلَى مِلَّتِکَ أَمُوتُ وَ أَحْیَا»(صحیفه سجادیه/ دعاى 20)، خدایا! می‌خواهیم در راه مستقیم باشیم. ما افرادی می‌بینیم در زمان خودمان از دکتر و مهندس و آیت الله، از تاجر و کارگر تا دانشجوو… که یک مرتبه رنگ عوض می‌کنند، یعنی یا تغییر موضع می‌دهند یا تغییر ایدئولوژی می‌دهند و بد عاقبت می‌شوند و بر عکس افرادی می‌بینیم که ما فکر می‌کردیم که اینها آدم‌های پرت و پلائی هستند. می‌بینی چنان درخشیدند، البته کل نظام ما دارد به سوی عزت می‌رود. ولی خب افراد همه اینطور نیستند، مثلاً ما خودمان باور نمی‌کردیم که بتوانیم هشت سال بمباران را تحمل کنیم و بتوانیم در مقابل همه بمب‌های شرق و غرب دوام بیاوریم. خودمان هم نمی‌دانستیم دنیا هم نمی‌دانست. تحلیل‌های دیگری درباره ما بود. یک وقت می‌گفتند: علت اینکه مردم امام را دوست دارند به خاطر این است که چند سالی امام را ندیده‌اند بگذارید امام بیاید مردم عطششان خاموش می‌شود اما نمی‌دانستند امام سالها در ایران می‌ماند و مردم عشقشان بیشتر می‌شود. به هر حال گاهی پیش بینی‌ها کج از آب در می‌آید.
من امروز بحث عاقبت را می‌گویم چون بحثی مفیدی هم است. من رفتم منزل آیت الله العظمی گلپایگانی سال آخر عمرشان بود، می‌گفتم که شما هشتاد، نود سال مجتهد و مرجع تقلید بودید اگر یک دعای مستجاب داشته باشید چه دعائی می‌کنید. یعنی خداوند بگوید مزد هشتاد نود سال علم و فقه و اجتهاد و تحصیل و تدریس یک دعای مستجاب است اگر خداوند بگوید یکی از دعاهای شما مستجاب است آن یک دعا را چه دعائی انتخاب می‌کنید؟ ایشان فرمودند: دعا می‌کنم خدا عاقبت همه را ختم به خیر کند,
نظیر این را به آیت الله معصومی آخوند ملا علی همدانی که از مراجع تقلید و هم دوره امام بود و مرحوم شد. من منزل ایشان رفتم و گفتم: که اگر خداوند به شما بگوید: من یک دعای شما را مستجاب می‌کنم در این سن نود سالگی، چه دعائی می‌کنید؟ او هم شبیه چنین جمله‌ای فرمود.
پدران علیم و فهمیده ما در شهر کاشان و در همه شهرها اینطوری هستند. که بهترین دعایشان این است که خدایا! عاقبت همه ما را ختم به خیر کن یا پیر زنهای ما به نوه‌هایشان می‌گویند ان شاء الله خیر ببینی، بهرحال، این عاقبت چیست؟
مردم چهار دسته هستند:
1) بعضی هایشان هم خوب زندگی می‌کنند و هم خوب می‌میرند.
2) بعضی‌ها یشان نه خوب زندگی می‌کنند و نه خوب می‌میرند.
3) بعضی هایشان خوب زندگی می‌کنند بد می‌میرند.
4) بعضی هایشان بر عکس است بد زندگی می‌کنند ولی رو سفید می‌میرند.
و برای همه اینها نمونه‌هایی را داریم. مثل زن و شوهرها، ما زن و شوهرهایی داریم که هر دو دوش به دوش هم در کار خیر می‌کنند مثل خدیجه و پیامبر اکرم(ص) و مثل فاطمه و علی (علیهما السلام)، بعضی زن و شوهرها هم دوش به دوش هم در بدجنسی شراکت دارند. شوهر قاچاقچی و زن او هم کمک قاچاقچی است. شوهر تریاکی است و زن او سیگاری، شوهر یک فحش می‌دهد و زن او دو تا فحش می‌دهند اصلاً فتوکپی هم هستند مثل ابو الهب و خانمش، قرآن می‌گوید «تَبَّتْ یَدا أَبی‌ لَهَبٍ وَ تَبَّ» (مسد/1) و بعد می‌گوید «وَ امْرَأَتُهُ حَمَّالَهَ الْحَطَبِ» (مسد/4) هم ابولهب شیطنت می‌کرد و هم زن ابولهب، اصلاً توی تاریکی جلوی پای پیغمبر(ص) خار انداخت که توی پای پیغمبر(ص) تیغ برود و او کیف کند. گاهی زن و شوهر دوش به دوش در خیر و گاهی دوش به دوش هم در شر، گاهی مرد خوب است زن بد است، مثل زن حضرت لوط(ع) مرد خوب بود و زنش بد جنس بود و گاهی مرد طاغوت است و خیانتکار ولی زنش خوب است، مثل فرعون.
یعنی همه رقم وجود دارد مثل اینکه ما همه رقم نمایشگاهی داریم مثل چرم و کلاه و کیف و ماشین آلات. فقط نمایشگاه آدمها نداشتیم، آنقدر آدمها رنگارنگ هستند، یک وقت یک بخشنامه شده بود که هر کس خودش یا خانمش زمین دارد به او زمین نمی‌دهیم. یک نفر خانمش را طلاق داد که از سازمان زمین شهری زمین بگیرد یعنی مرد آنقدر بدجنس و خبیث! ما این رقمی‌اش را هم داریم مرد اینقدر خبیث! ما یک نمایشگاه داشته باشیم. نمایشگاه آدمها، جانورند، ولی در قیافه‌های آدم ظاهر می‌شوند. آدم زنش را طلاق بدهد به خاطر اینکه یک تکه زمین بگیرد و آدمهائی داریم به خاطر اینکه یک دروغ نگوید حاضر است از همه چیزی بگذرد می‌گوید من اینجا دروغ است نمی‌گویم و لو هر چه که می‌خواهد بشود، بشود. مثل علی ابن ابیطالب(ع) به اوگفتند: اگر دروغی بگوئی دوازده سال حکومت جلو می‌افتد. گفت: دروغ نمی‌گویم در شورای شش نفری گفتند حکومت دست شما نمی‌افتد گفت: «نیفتد. دروغ نمی‌گویم.» سراغ دزدی و مکر نمی‌روم، دروغ نمی‌گویم.
2- چگونه بد عاقبت می‌شویم؟
به هر حال آدمهای مختلفی داریم: بحث حسن عاقبت را می‌گویم. ببینیم قرآن در این زمینه چه می‌فرماید؟ سوره مریم می‌فرماید «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا» (مریم/33)، «وَ السَّلامُ عَلَیَّ»، درود بر من «یَوْمَ وُلِدْتُ» روی که متولد شدم، «وَ یَوْمَ أَمُوتُ»، و روزی هم که می‌میرم خوب می‌میرم سالم می‌میرم، «وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»، و روزی هم که مبعوث می‌شوم باز هم رو سفید هستم. در قرآن داریم «وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی‌ مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی‌ مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی‌ مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصیراً» (اسراء/80)، افرادی هستند که خوش برخورد هستند و بدبدرقه. نمونه‌اش را باز در سوره روم آیه ده داریم که چطور آدم بدعاقبت می‌شود. گناه پی در پی که آدم می‌کند بد عاقبت می‌شود چطور آدم خونش کثیف میشود، چطور آدم تنگی سینه می‌گیرد، یک سیگار، دو سیگار، ده سیگار همینطور سیگار‌های پی درپی تنگی سینه می‌آورد؟ گاهی گناهان پی در پی، مو به مو، به هم تابیده می‌شود طناب می‌شود یک موقع اینکه افراد یک مرتبه بد عاقبت می‌شوند. «ثُمَّ کانَ عاقِبَهَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‌ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ» (روم/10)، قرآن می‌گوید عاقبت کسانی که «أَساؤُا السُّواى‌ أَنْ کَذَّبُوا»، علت اینکه تکذیب می‌کنند انکار می‌کنند. می‌گویند: هیچی نیست. گناه انسان را بد عاقبت می‌کند در دعای کمیل می‌گوید: «اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتِی تَهْتِکُ الْعِصَمَ» گناهی که پرده را پاره می‌کند. گناه اول آدم را ناراحت می‌کند، بعدش دوم، سوم، چهارم و بعد، از گناه کیف می‌کند اگر یک روز گناه نکند می‌گوید امروز چیزی گیرمان نماید. با گناه مأنوس است. دفعه اول که آدم سیگار می‌کشد سرفه می‌کند بعد از مدتی از سیگار لذت می‌برد.
یکی از منافقین هفده نفر را ترور کرد. قاضی می‌گفت: از او پرسیدم: نترسیدی؟ گفت: اولی را که زدم و افتاد ترسیدم و لرزیدم دومی، سومی راحت بودم یعنی گناه اولش مهم است خدا نکند انسان با گناه مانوس بشود. بعضی‌ها از کلاهبرداری کیف می‌کنند بعضی وقتها آدم یک کسی را مسخره می‌کند بعد می‌گوید: چرا من یک مسلمان را مسخره کردم؟ حالا گیرم قدش کوتاه بود، قدش بلند بود، گیرم نمره‌اش کم بود، آیا من باید او را مسخره کنم؟ ناراحت است چرا یک مؤمنی را تحقیر کرد؟ اما گاهی وقت‌ها بهترین مجلس، مجلسی است که بتواند یک نفر را مسخره کند و دست بیندازد این انسان با گناه آشنا می‌شود.
برای یوسف(ع) سه مرحله پیش آمد، یک توی چاه افتاد. دو، توی زندان افتاد، سه، رئیس حکومت شد، توی چاه یک دعا دارد، توی زندان یک دعا دارد، وقتی به حکومت رسید هم یک دعائی دارد گفت حالا که رئیس حکومت شدم خدایا! خوش عاقبتی به من بده و خوش عاقبت بمیرم: «رَبِّ قَدْ آتَیْتَنی‌ مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنی‌ مِنْ تَأْویلِ الْأَحادیثِ فاطِرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ تَوَفَّنی‌ مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنی‌ بِالصَّالِحینَ» (یوسف/101)، «تَوفَّنی مُسْلِماً» یعنی خدایا مسلمان بمیرم خوش عاقبت بمیرم توی زندان یک دعا می‌کند و توی چاه یک دعا می‌کند و وقتی حکومت بدستش می‌آید می‌گوید می‌خواهم سر سالم بمیرم، «توفّنی مُسلماً»، وفاتم بده در حالی که مسلمان باشم.
آیات زیادی داریم که با لحن ترتیل خوانده می‌شود سوره توبه آیه هفده مثلاً می‌گوید افرادی هستند خیلی کار کردند مثل آدمی که یک عمر مراعات بهداشت را می‌کند یک مرتبه یک قاشق سم می‌خورد و همه را خراب کرد. شاگرد مغازه خیلی خوب شاگردی می‌کند آب و جارو، مشتری‌ها را تحویل می‌گیرد، حساب، کتاب. خیلی امین است. بعد، می‌آید خانه سر بچه استادش را می‌بُرَد یعنی گاهی یک کار یک ربعی، زحمت چهل ساله را حبط می‌کند، سوره توبه آیه هفده: «ما کانَ لِلْمُشْرِکینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ شاهِدینَ عَلى‌ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ وَ فِی النَّارِ هُمْ خالِدُونَ» (توبه/17)، «حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» یعنی خیلی عمل خوب ولی همه را آتش زد. بد عاقبت شد.
عیسی(ع) می‌گوید: من خوش عاقبت هستم چون هم روز تولد در خط هستم. هم روز مرگ در خط هستم. کسی اگر مداوم گناه بکند بد عاقبت می‌شود. حکومت داری انسان را می‌لرزاند، به جوری که یوسف(ع) هم وقتی به حکومت رسید، گفت: از خط خارج نشوم.
افرادی هستند که اعمال زیادی دارند، ولی یک مرتبه حبط می‌شود یعنی پودر می‌شود. قرآن در این زمینه آیات زیادی دارد.
ممکن است افرادی بگویند بله ما رفتیم جنگ بی خود رفتیم، فامیلهای ما که جبهه نرفتند الان هم مشکل خانه‌شان حل شده، یخچالشان فریزر شد. جهیزیه دخترشان را جور کردند. ما چند سال جبهه بودیم، حالا آمدیم کلاهمان پس معرکه شد یعنی غصه می‌خورد که چرا جبهه رفته، البته از صد تا یکی اینطور است یا نصفه باشد. چون گاهی وقت‌ها یکی هم زیاد است چرا باید اینطور باشد؟ و بعضی‌ها دیگران تلقینشان می‌کنند ببینید اگر جبهه نمی‌رفتی اینطوری نمی‌شد، ضد انقلابها، بی تفاوتها اگر این چنین کرده بودی، رفتی مسجد مردود شدی حالا مگر چقدر رفته مسجد؟ ببین روزه می‌گیری رنگت زرد شده، حالا مگر دیگران روزه نمی‌گیرند حالا آنهایی که روزه می‌گیرند رنگشان زرد نمی‌شود؟ اصلاً منتظرند که حق را بکوبند، خداوند می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (احقاف/13)، «قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ»، گفتند خدا پروردگار من است «ثُمَّ اسْتَقامُوا»، استقامت کردند، گفتند خدا و ایستادند. آخر بعضی‌ها می‌گویند خدا و در می‌روند هستند افرادی که خیلی سخنرانی‌های خوبی می‌کنند ولی دو ماه پیش سخنرانی هایشان یک چیز دیگری بود. سال قبل چیز دیگری می‌گفتند هر روز یک چیز می‌گویند «إِنَّ الَّذینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِکَهُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتی‌ کُنْتُمْ تُوعَدُونَ» (فصلت/30) آنهایی که گفتند خدا و ایستادند «تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ» یعنی حسن عاقبت داشتند و همچنین در سوره جن داریم: «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّریقَهِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً» (جن/16) اگر استقامت کنند در راهی که میروند ما اینها را مورد لطف قرار می‌دهیم، استقامت یعنی پایداری، «اسْتَقامُوا»، پایداری، «تَوَفَّنی‌ مُسْلِماً»، یعنی مسلمان مردن، حبط نشدن، سلام «یَوْمَ وُلِدْتُ» مهم نیست «یَوْمَ أَمُوتُ» هم مهم است. چه افرادی درخشیدند و بعد غروب کردند چند تا خاطره من اینجا خدمتتان بگویم:
روایتی داریم َ قَالَ الصَّادِقُ(ع): «خَیْرَ الْأُمُورِ خَیْرُهَا عَاقِبَهً» (من‌لایحضره‌الفقیه/ج‌4/ ص‌402)، زود قضاوت نکنیم که چه کسی خوب است چه کسی بد. شاهنامه آخرش خوش است حدیث داریم: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «مِلَاکَ الْعَمَلِ خَوَاتِیمُهُ» (تفسیرالقمی/ج‌1/ص‌290) زود می‌گوئید چه کاره است، ببینید پایانش چه می‌شود. خلاصه غذا را تا شیرین است نگوئید غذای خوبی است بگذارید ببینید در دلش تا کجا کشیده می‌شود قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع): «حَقِیقَهُ السَّعَادَهِ أَنْ یُخْتَمَ الرَّجُلُ عَمَلُهُ بِالسَّعَادَهِ وَ حَقِیقَهُ الشَّقَاءِ أَنْ یُخْتَمَ الْمَرْءُ عَمَلُهُ بِالشِّقَاءِ» (معانی‌الأخبار/ص‌345)، سعادتمند کسی است که ببینیم عاقبتش چه می‌شود اگر ماشین لوکس دیدی نگو: به به! خوشا به حالش! ممکن است دو کیلومتر دیگر در دره بیفتد، زود به به و چه چه نگوئید، ببینید پایانش چه می‌شود. زود قضاوت نکنید. در این زمنیه آیات زیاد است. چطور انسان خوش عاقبت می‌شود یا بد عاقبت می‌شود؟
3- چگونه عاقبت به خیر شویم؟
امام صادق(ع) به بعضی از مردم فرمود: اگر می‌خواهید خوش عاقبت بشوید چند تا دستور به شما می‌دهم:
یک: به حلم خدا مغرور مشو، اگر گناه کردی خدا کارت ندارد، ممکن است گذاشته باشد برای امتحانات ثلث سوم. نگو خدا ما را خدا دوستمان دارد، دلیلش هم این است که ما در خط هستیم. خدا هم لطفش را کم نکرده است. ممکن است شما توی خط نباشید من توی خط نباشم خدا هم لطف خود را کم نکرده اما گذاشته باشد برای یک مرحله بعد، مثل پزشکی که می‌گوید بگذارید هرچه که می‌خواهد بخورد یعنی دیگر خوب شدنی نیست. وقتی پزشک به بیمار گفت: هر چه می‌خواهد بخورد. مریض که نباید بگوید: خب الحمدالله من دیگر خوب شدم. دکتر گفت: هر چه می‌خواهی بخور، نه آقا! اگر دکتر گفت: هرچه می‌خواهی بخور این دو معنا دارد یعنی یا خوب شدنی است و یا دیگر خوب شدنی نیست، مغرور به حلم خدا نشوید.
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): «جِدُّوا فِی قَضَاءِ حَوَائِجِ إِخْوَانِکُمُ الْمُؤْمِنِینَ» (تفسیرالإمام‌العسکری/ص‌441)، اگر کسی یک مشکلی دارد حل کنید. آنقدر پول در بانک هاست که اگر بیرون بکشد مشکلات را حل می‌کند. میلیون‌ها تومان پول در بانک دارد یک میلیونش را بیاور و به پنجاه نفر بده، بیست تا صد تومان مشکل مردم را حل کن، امام کاظم(ع) فرمود هر که می‌خواهد خوش عاقبت بشود گره مسلمان‌ها را باز کند و تا می‌توانید به مسلمان‌ها خدمت کنید.
باز روایت دیگری داریم: برای خوش عاقبت شدن تاریخ بخوانید، جهانگردی کنید، چه کسانی آمدند؟ کجا رفتند؟ اینکه می‌گویند بروید سراغ قبرستان، برای همین است. آدم می‌بیند که چقدر طلا اینجا خوابیده، چقدر پولدار اینجا خوابیده، چقدر آدم‌های مشهور اینجا خوابیده یعنی ازمستی بیائید بیرون، با خواندن تاریخ با گشتن در جهان، با ملاقات با این حوادث، این‌ها انسان را از خواب غفلت بیرون می‌آورد، افرادی داریم خوش عاقبت، افرادی داریم بد عاقبت، نمونه‌هایی از خوش عاقبتی را بگویم:
4- نمونه‌هایی از افراد خوش عاقبت
یک آدم خوش عاقبت: روزی که مسلمان‌ها مکه را فتح کردند. پیغمبر(ص) فرمود همه مشرکین را بخشیدم، فقط شخصی بود به نام عکرمه، این را گفت نمی‌بخشم به خاطر اینکه گفت ایشان خیلی کارشکنی کرد کینه توزی کرد پیغمبر (ص) فرود این را اعدامش کنید، بقیه را بخشیدم، عکرمه هم تا دید حکم اعدامش صادر شده مشرک بود از مکه فرار کرد و رفت، بعد هم کنار دریای احمر رسید و سوار کشتی شد این جا یک باد تندی آمد و دید جانش در خطر است گفت: حالا این بت‌ها که سنگ و چوب هستند ما متوسل بشویم به خدای پیغمبر(ص)، اگر کشتی نجات پیدا کرد می‌رویم خودمان را تسلیم می‌کنیم و مسلمان می‌شویم. کشتی آنها نجات پیدا کرد و عکرمه که حکم اعدامش صادر شده بود، آمد گفت: یا رسول الله! من بد کردم من را ببخش، بخشید و مسلمان شد و بعد هم رفت در یکی از جنگ‌ها شهید شد. کسی که عمری دل پیغمبر(ص) را سوزاند و پیغمبر(ص) شخصاً دستور اعدامش را داد در عین حال خوش عاقبت شد.
ما یک کافری داریم که وارد بهشت شد و نماز هم نخوانده است. کافری وارد مدینه شد مثلاً ساعت هفت صبح گفت مدینه خلوت است گفتند بله. مردم مدینه مسلمان هستند رفتند جنگ احد، گفت ماجرا چیست؟ گفتند کفار مکه هستند و جنگ است. الان هم پیغمبر(ص) و مسلمان‌ها در جنگ هستند. گفت: برویم تحقیق، احد هم پشت مدینه یک فرسخی مدینه است. آقای کافر خودش را به احد رساند نزد پیغمبر(ص) گفت: آقا حرف حساب شما چیست؟ ما حرف‌مان این است و این‌ها حرف‌شان این است. گفت: حق با شما است حالا من چه کنم؟ «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» شهادتین را گفت و ساعت نه مسلمان شد. شمشیر به دستش گرفت رفت جبهه و ساعت یازده شهید شد، بعد در تاریخ داریم، «لَمْ یُصَلِّ لِلَّهِ رَکْعَهً دَخَلَ الْجَنَّهَ غَیْرَه» (بحارالأنوار/ج20/ص55) تنها کسی که وارد بهشت شد یک رکعت نماز هم در عمرش نخواند به نماز نرسید، این وقت که آفتاب زده بود و آن وقت که ظهر نشده بود. آن وقت این را بگذار کنار کسی که چند لیتر گریه کرده است یا حجت بن الحسن! دعای ندبه زارزار گریه کردند: ‌ای امام زمان! تو چرا نمی‌آیی؟ بعد نایبش حضرت امام آمد، صدام جنایتکار به مملکت امام زمان حمله کرد مردی که چند لیتر گریه می‌کرد پایش را جبهه نگذاشت. آخر خوش انصاف! اگر امام زمان(ع) تشریف بیاورد و صدام در زمان امام زمان(ع) به کشور امام زمان(ع) حمله کند. امام زمان(ع) می‌گوید: خیلی خب، بنشینید دعای ندبه بخوانید. جلوی حمله صدام دفاع واجب است. اگر امام زمان(ع) هم بیاید دستور دفاع می‌دهد، دفاع یک مساله مرجع تقلیدی نیست. نیاز به فقه هم ندارد، دفاع نیاز به عقل هم ندارد، حیوان‌ها هم که عقل ندارند براساس غریزه حیوانی از خودشان دفاع می‌کنند اصلاً دفاع اجتهاد نمی‌خواهد، اگر حیوان سرش را بکند در آخور علف بخورد، یک الاغ دیگر برود، مزاحمش شود. لگدش می‌زند می‌گوید در آخور من است تو اینجا چکار داری؟ این یک الاغ هست، آن وقت کسی که هشت سال راجع به دفاع هیچ کاری نکرد باز دو مرتبه دستمال کاغذی دست می‌گیرد و دعای ندبه می‌خواند. آدم خنده‌اش می‌گیرد.
مسأله بدعاقبت بودن: خیلی‌ها برای امام زمان(ع) زار زدند، روسیاه درآمدند و اسمشان را گذاشته بودند یاران امام زمان(ع) دروغ می‌گویند. قرآن یک عده را می‌گوید راست می‌گویند «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» (حجرات/15)، این چند تا راست می‌گویند. یعنی بقیه دروغ می‌گویند. «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» آیه قرآن هست یعنی یک عده فقط راست می‌گویند. خیلی از دانشجوها سؤال می‌کنند آقا هدف تو چیست؟ آقا هدف ما این است که تخصص پیدا کنیم و به جامعه خدمت کنیم. خیلی مردم دوستی و اومانیستی و خلق دوستی آنها گل می‌کند بعد اگر بگویند آلمان اتریش یک خرده‌ای درآمدشان بیشتراست، آلمان نمی‌دانم کجا ین می‌دهند و کجا دلار می‌دهند، اگر بتواند فرار کند، فرار می‌کند و اگر هم فرار نکرده نتوانسته است فرار کند. خوشا به حال کسی که راست می‌گوید. این نمونه خوش عاقبت‌ها، عکرمه اعدامی، قصه ثعلبه بود که گفتم.
امیرالمومنین علی(ع) در نهج البلاغه می‌فرمایند: شیطان شش هزار سال سجده کرد بعد می‌فرماید: نمی‌دانم این سال‌ها سال‌های دنیایی هست یا سال‌های آخرتی، چون سال‌های آخرتی یک روزش پنجاه هزار سال است، قرآن می‌گوید «وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَهٍ مِمَّا تَعُدُّونَ» (حج/47)، یک روزش هزار سال است، شش هزار سال عبادت کرد که معلوم نیست سالش چه سالی است و روزش چه روزی است بعد در یک ماجرا که خداوند گفت: سجده کن گفت سجده نمی‌کنم، یعنی شش هزار سالش را از دست داد.
به امیرالمومنین(ع) گفتند: یا علی! خیلی می‌گویی «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ» (فاتحه/6) تو که راهت مستقیم است، گفت تا الان راهم مستقیم است شاید فردا راهم مستقیم نشد. هیچ دلیلی بر این نیست که آقای قرائتی سخنرانی‌اش خوب باشد ممکن است یک دقیقه دیگر یک چیزی بگویم، همه را خراب کنیم. انسان پایش روی مو است، شنیده‌اید می‌گوید: در قیامت پل صراط از مو باریک‌تر است. آن راهی که می‌گویند از مو باریک‌تر است همین راه دنیا است. واقعاً تشخیص راه دنیا از مو باریک‌تر است، خب این آقا را دوستش داری برای چیست؟ گاهی وقت‌ها آدم خیال می‌کند برای خداست.
من از حرم امام رضا(ع) بیرون آمدم درها را می‌بوسیدم در حرم که طلا بود می‌بوسیدم. آمدم توی صحن، درهای چوبی را حال نداشتم ببوسم. دیدم عجب! بعد از سی سال آخوندی، ریشم سفید شد. تازه عمامه‌ام با طلا مخلوط شد. خالص نیستم. گاهی وقت‌ها انسان دوست دارد برود به یک مسجدی به خاطر اینکه عروس‌ها به آن مسجد می‌روند. پولدارها به آن مسجد می‌روند، اساتید به آن مسجد، گاه وقت‌ها ماه رمضان می‌گوید کجا برویم؟ برای چه؟ خوب می‌خواند. برویم آنجا پلو هم هست. بیا برویم آنجا شوفاژ است. بیا برویم آنجا پارک است. گاهی وقت‌ها می‌بینی سرنوشت‌ها به پارک و پول و از این حرف‌هاست. حساب نمی‌کند که ماه رمضان تکانی بخوریم، موعظه بشویم، منقلب بشویم، به خودمان برگردیم یک چیزی یاد بگیریم، مساله یاد گرفتن، انس با خدا، عشق به خدا نیست. آنجا رفیق‌هایمان هستند. گاهی وقت‌ها مسجدهای ما هم هوس است من اسم آن شهر را نمی‌برم که آبرویش بریزد یعنی نمی‌گویم که کاشان است ولی خدا بیامرزد بعضی از هیات‌های کاشان را رئیس هیات کاشان نزد من آمد، گفت: ما یک واعظ می‌خواهیم. ضمناً خوشگل هم باشد، گفتم چرا؟ گفت اگر خوشگل باشد جمعیت بیشتر می‌آید، گفتم: ‌ای خاک بر سر! که با دین هم بازی می‌شود. علت اینکه این همه سخنرانی فایده ندارد، علت اینکه نمی‌فهمد، محله خودمان را رها کنیم برویم محل دیگر؟ وقتی می‌خواهیم قرآن سر بگیریم گریه کنیم. محله بازی، خط بازی، قبیله بازی، ما محله پائین هستیم، برویم محله بالا؟ خواهد گفت آنها آقایشان خوب نیست، آمدند محله ما، دلمان به چه خوش است، یک جا می‌رویم چون تاجرند، یک جا می‌رویم چون روشنفکر هستند، یک جا می‌رویم چون مسجدش لوکس است. این‌ها یک چیزهایی است که انسان را منحرف می‌کند، بعد یک وقت آدم می‌بیند که ماه رمضان را از دست داد، یک قدم هم برای خدا برنداشت، حسن عاقبت، پاک زندگی کردن، پاک مردن، بچگی پاک، جوانی پاک، پیری پاک، از دعاهایی که خیلی باید برای خودمان بکنیم مساله عاقبت بخیری است. شیطان شش هزار سال را عبادت کرد، نجاشی برای امیرالمومنین(ع) شعر می‌گفت. شراب خورد. ماه رمضان حضرت علی(ع) شلاقش زد. وقتی شلاق خورد رفت برای معاویه شعر گفت: یک شلاق سرنوشتش را عوض کرد.
چند تا از استاندارهای زمان حضرت علی(ع) اختلاس کردند، چاپیدند، حیف و میل کردند، اضافه بر قانون مالیات گرفتند، حضرت امیر(ع) گفت: چرا این طوری کردید؟ قهر کردند، ملحق به معاویه شدند و دفتر سیاسی تشکیل دادند باند و حزبی، و عده زیادی که لشکر فرستادند به کربلا، ورشکسته سیاسی بودند. حضرت علی(ع) این‌ها را عزل کرد. اینها رفتند کوفه دفتر سیاسی زدند نیرو گرفتند: برای کشتن پسر علی(ع) نیرو فرستادند کربلا و گفتند: ما می‌خواهیم انتقام عزل بابایش را از پسرش بگیریم، یعنی یار و نماینده حضرت علی(ع) می‌شود قاتل پسر حضرت علی(ع) برای اینکه عزلش کردند، بنده الان که توی تلویزیون هستم معلوم نیست آینده‌ام چه می‌شود؟ کافی است یک تلفن بشود از صدا وسیما، آقای قرائتی؟ بفرمائید.: شما دیگر از امشب برنامه‌یتان قطع می‌شود. برنامه‌ام را قطع کنند بعد ببینم من قرائتی هستم یا علی تهرانی؟ هیچ کسی به خودش اطمینان نداشته باشد.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment