موضوع: حج، آثار و برکات
تاریخ پخش: 73/02/22
بسم الله الرحمن الرحیم
ما هر سال، سالی یکی از این بحثها را، سالی تقریباً هشتاد تا بحث تلویزیونی داریم، یعنی پنجاه و دو هفته است که هفتهای یکی داریم. بیست و شش، هفت تا هم ماه رمضانها هست. تقریباً سالی هشتاد تا، یکی از این هشتاد تا را بحث حج میکنیم. به مناسبتی که فصل حج، ممکن است شما بگوئید خوشا بهحال آن کسانی که میروند به ما چه، ممکن است یک عدهای بگویند ما که پول نداریم، ما الان تو صف تخم مرغ و سیب زمینی هستم واجب الحج نیستیم. آدم با دینش آشنا شود مهم است. من هم نمیخواهم مناسک بگویم که حاجیها در مکه چه کار میکنند. میخواهم بگویم حج چیست؟ اگر به شما گفتند بالاخره یکی از واجبات حج است، برکات و آثار حج را میخواهم خدمت شما بگویم. عرض میشود که چیزهایی که یادداشت کردم اینکه برکات حج. موضوع: آثار و برکات حج.
1- اهمیت حج
اگر کسی بتواند برود مکه و نرود به دید قرآن کافر است. چون قرآن میفرماید که: «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً ِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ» (آل عمران/97) بر گردن مردم است که برای خدا بروند مکّه. «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ» هر کس مستطیع است هر که توان دارد یعنی از نظر فکری، مالی، جسمی هر کس میتواند برود. بعد میفرماید: «وَ مَنْ کَفَرَ» هر کس کافر بشود، هر کس کافر بشود یعنی هر کس حج نرود. در قرآن کافر به بتپرست نمیگویند. کسی هم که بتواند برود مکّه، نرود مکّه، قرآن کلمه «کَفَرَ» به آن گفته است. حج از واجبات مهم اسلام است. یکی از ارکان دین ما، حج است. روایات داریم «بُنِی» یعنی بنا شد «بُنِیَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ»(کافی، ج2، ص18) یعنی بنای اسلام بر پنج چیز است. یعنی سقف اسلام روی پنج تا پایه است. اگر بگوئیم اسلام سقف است پنج تا پایه دارد. نماز، زکات و روزه و حج و ولایت. اسلام بر پنج پایه استوار است. یکی از آن حج است. درباره حج داریم «جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلَامِ عَلَماً»(نهجالبلاغه، خطبه 1) حج پرچم اسلام است یعنی هر وقت میخواهند بدانند مردم با انقلاب هستند یا با انقلاب نیستند نگاه میکنند به نماز جمعه و نماز عید. هر وقت نماز جمعه و نماز عید قربان و عید فطر خلوت شد میگویند: مردم از اسلام جدا شدهاند. پرجمعیت بود یعنی همینطور که میزان الحراره، رابطه با رهبرشان در روز عید روشن میشود. رابطه مردم با اسلام هم در حج معلوم میشود، حج عَلَم است. علم یعنی پرچم. روایات داریم تا مادامی که کعبه سر جا هست.
در جواهر که یکی از مهمترین مکتب فقهی است. یک جمله قشنگی نوشته است. نوشته «الحج ریاضتٌ» حج یک ریاضت است، یعنی خودسازی است «ریاضتُ نفسانیه» یکی ریاضی نفسانی، یعنی آدم باید مبارزه با نفسش کند، خیلی چیزهایی را که دلش میخواهد، باید در حج کنار بگذارد «طاعت ریاضتُ نفسانیه»، «طاعت مالیه» از نظر مالی باید اطاعت خدا را بکند. پول خرج کند «عبادت بدنیه» بدنش در زحمت میافتد بعضی وقتها آنقدر گرما روی بعضیها اثر میگذارد که رنگشان عوض میشود «قولیه و فعلیه» یعنی هم عبادت کلامی است و هم عبادت قولی است، هم عبادت است فعلی. یعنی ذکر نیست، ذکر عبادت زبانی است شما همینطور نشستهای میگوئی سبحان الله، سبحان الله. یا قرآن میخوانی، قرآن خواندن عبادت زبانی است. در حج عبادت زبانی هست، عبادت دست و پایی هم هست «وجودیه و عدمیه» یعنی بعضی کارها را باید انجام داد، بعضی کارها را باید انجام نداد. خلاصه حج یک مجموعهای است از دین. حالا من اینجا برکاتش را میخواهم بگویم انشاء الله. یک مقداری آشنا میشویم برکات حج چند تاست:
2- برکات حج
برکات تربیتی، برکات تربیتی دارد، یعنی آثار تربیتی دارد. برکات عبادی دارد، برکات اجتماعی و اقتصادی و سیاسی دارد. برکات اقتصادی دارد و برکات فرهنگی دارد و. . . . یک مقداری راجع به حج آشنا شویم، برکات تربیتی، یک دل کندن: اصولاً اگر آدم خواسته باشد، خودش را تربیت کند باید دل بکند. چون طبق غریزه راه رفتن که حیوانها هم همینطور هستند هر وقت میخواهد شاخ میزند، هر وقت میخواهد میخورد، هر وقت میخواهد لگد میزند، اینکه زندگی حیوانی است اصلاً انسان معنایش این است گاهی آنچه را که دلش میخواهد، جلوی خودش را بگیرد، دل بکند.
در حج خیلی دل کندن است. دل کندن از، آدم در حج خیلی دل میکند از چیزهای زیادی میگذرد. یک دل کندن از وطن، دل کندن از جان، دل کندن از مال. اینجا گوشت یخی را میرود توی صف. گاهی هم گیرش نمیآید با چه قیمتی. آنجا باید گوسفند چاق و سالم را بخرد سرش را ببرد بیندازد. خیلی آدم آنجا جزغاله میشود که این گوشتها را، یک کیلویش را اینجا چشم داریم، آنجا باید گوسفند. . . ، قرآن میگوید: «لَنْ یَنالَ اللَّهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها» (حج/37) حاجی جان این گوشت و خونش به خدا نمیرسد، فقط میخواهم دل بکنی. گاهی وقتها دل کندن است. گاهی میگویند: بپر بالا، میگوید: بالا خبری است. میگوید: نه خبری نیست فقط میخواهیم پرشت خوب شود وگرنه. . . میگویم آقا برو زیر آب ببینم چقدر نفس داری. آن میرود زیر آب شما میشماری، یک دو، سه. . . . توی استخر هم چیزی نیست. لنگ ظرفی، کفشی، هیچی در استخر نیست. امّا میخواهم تو را امتحان کنم ببینم چقدر تو نفست میکِشد. دل کندن از مال، دل کندن از غرور.
آدمهایی بودهاند که هیچ وقت حاضر نبودهاند به کسی بگویند معذرت میخواهیم، ولی حالا که میخواهد برود مکّه باید به هر کس ظلم کرده است، عذرخواهی کند. از برکات حج است. آدمهائی هستند که در طول سال، اهل این نیستند که خمس و زکات بدهند. امّا میبیند اگر با مال خمس نداده برود مکّه حجش باطل است آنجا مجبور است برود خمس بدهد، زکات بدهد، دل کندن از شهوت. حتی خانمش و همسرش با آن باشد. میگویند حق نداری نگاه شهوتی حتی به خانم خودت بکنی. یعنی در ماه رمضان روز میگویند این کار را نکن، در حج هم روز و هم شب میگویند، شبانه روز، یک مدتی البته.
دل کندن از پز دادن عنوان. کسانی بودند که خیلی اهل پز بودهاند آنجا همه باید لخت شوند، لخت مادرزاد، کفن بپوشند، پارچه سفید بی نخ، هیچ کس حق ندارد هیچ جوری پز بدهد. دوخته نباید باشد، مثل کفن که دوخته نیست، لباس حج هم نباید دوخته شود، لباس احرام، لباس سفید مثل کفن ندوخته، چون اگر بگویند بدوز هر خانمی، یک گلی میدوزد، هر مردی یک رنگی انتخاب میکند. باز آنجا میشود سالن نمایش. رنگارنگ. هیچ پزی نباید باشد. اگر به زلف پز میدادیم، آنجا باید زلف را بتراشیم. اگر با لباس است، لباس را در میآوریم. آدمهایی که خیلی با ژست و پرستیژ راه میروند آنجا باید بپرند. یعنی در حج چهل متر راه است، حاجیها باید همچین کنند. . . آقا این آیت الله است، تیمسار است، خوب باشد هرکس هست، بپرند، یعنی مثل قالی که میخواهند خوب گردش را بتکانند، چوب بزنند پشتش که هر چه گرد هست. تمام آدمهای پز دار را میبرند آنجا. خداوند به آن چوبهای تربیتی میزند به کمرشان. هر چه گرد و خاک در آنهاست میریزد. حج آدم سرش را بتراشد. حاجی هست آنجا حاضر است صد هزار تومان بدهد، زلفهایش را نتراشد. میگوید آقا نمیشود ما پول بدهیم، زلفهایمان را نتراشیم؟ نه خیر، آخه زشت میشویم. زشت شو. اصلاً آمدهای اینجا که زشت شوی. یک عمری پز دادهای.
جوراب ابداً. کفش نه خیر آنجا باید پابرهنه باشی. اگر خواستی دمپایی پا کنی باید رویش را سوراخ کنی، فقط تخته باشد، با یک بند باریک. حتی دمپاییهایی که ما پا میکنیم جایز نیست. قیچی میکنند، تیغ میاندازند روش، فقط اینقدر باشد که این کفش از پای شما بیرون نیاید، یعنی به حداقل، روی پا باید پیدا باشد. انگشتر، باید در بیاوری، هر چه وسیله زینت هست باید از خودت بکنی، انگار آدم میرود توی گور، حج یک برکات تربیتی دارد. دل بکن از وطن از خانه از شهوت از قیافه و ژست، از غرور، عذرخواهی کن.
3- حکایت علیبن یقطین
امام یک کسی را مکّه دید گفت آمده این جا چکار کنی. گفت آمدهام عبادت کنم. گفتند شما که به مردم بدهکار هستی آمدهای حج چکار کنی. برو مال مردم را بده، این خیلی مهم است. یکی از وزرا، وزیر مهم بود. علی بن یقطین، عامل نفوذی امام کاظم(ع) بود. یعنی شیعه بود، طرفدار و مرید امام کاظم(ع) بود. امام کاظم(ع) فرموده بود تو بعنوان چشم ما و جاسوس ما و عامل نفوذی ما تو حکومت بنی عباس باشد، آنجا شیعهها اگر کارشان گیر کرد، مشکلاتشان را حل کن. علی بن یقطین، وزیر واجب الحج شده است میخواهد برود مکه، میآید مدینه امام راهش نمیدهد میگوید آقا من وزیر هستم یک نماینده خود شما هستم شما به وزیر اجازه نمیدهی ملاقات هم وزیرم و هم نماینده شما هستم، اصلاً عامل نفوذی شما هستم. چشم شما هستم در حکومت. سه روز آنجا ایستاد و امام راهش نداد. گفتند آقا چرا راهش نمیدهد. فرمود: این وزیر یک وقت یک چوپانی با کت پاره آمد در وزارتخانه، چون لباسهایش پاره بود و گمنام بود وقت ملاقات به آن نداد. به علی بن یقطین بگو: بیخود مکّه نرو، خدا هم به تو راه نمیدهد. مکّه هم بروی حجت قبول نیست. گفت چکار کنم. گفت: برگرد از آن چوپان عذرخواهی کن. برگشت در خانه چوپان را زد. صورتش را گذاشت روی خاک. به چوپان گفت: با پایت بمال روی صورت من، تا غرورم شکسته شود. دیگر کسی را بخاطر اینکه فقیر است پشت در نگذارم. عذرخواهی کرد از چوپان برگشت. امام کاظم(ع) در خانه را رویش باز کرد گفت: حالا حج تو قبول است.
مگر میشود که هر کس برود مکه حج است، آدم میخواهد مهمان خدا شود. حاجی یعنی مهمان خدا، حاجی یعنی مهمان رسول الله. حاجی یعنی همسفر حضرت مهدی(عج)، چون حدیث داریم، هر سال امام زمان(عج) در مکه هست و انسان در عرفات که نفس میکشد احساس میکند چند متریش حضرت مهدی(عج) است و خیلی این افتخار است.
خدا رحمت کند مطهری را. میگفت من خوشم میآید در شیراز نفس میکشم. گفتند چرا. گفت در شیراز ملاصدرا نفس کشیده است و من در شهری نفس میکشم که یک زمانی هم، ملاصدرا نفس کشیده است. آن دانشمند مهم. آدم در مکه جایی نفس میکشد که امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم نفس میکشد. همسفر امام زمان شدن و مهمان خدا شدن، .
لذا حدیث داریم که اگر میخواهید بدانید که حج شما قبول شد یا نه ببینید بعد از حج عوض شدهاید یا نه. اگر حاجی رفت و برگشت، عوض شد، عوض شدن، نشانه آن است که حج آن قبول شده است. اگر حاجیه خانم رفت و برگشت همان دروغها را بگوید، همان حرفهای زشت را بزند، همان کینههایی را که، ببخشید سرکه هفت ساله، کینه چهارده ساله، کینههای بیست ساله، اگر خصلتها، همان خصلتهاست. بعضیها، حج رفتنشان اگر اثر تربیتی ندارد، حج بعضی و حج بعضی خیلی فرق دارد. حج چیست؟ آثار تربیتی، دل کندن.
4- آثار عبادی حج
آثار عبادی. در آثار عبادی هم نکاتی است. اول مسئله طواف، در مقابل کعبه که مردم، دورش طواف میکنند، میچرخند. در آسمان هم خدا منطقهای را قرار داده است راست کعبه به نام بیت المعمور، که فرشتهها هم آنجا طواف میکنند. طواف زمینیها، مساوی است با طواف آسمانیها، در مقابل کعبه، یعنی این کعبه هست، این هم آسمان. خداوند به انسانها گفته است دور کعبه طواف کنید همانطور که به فرشتهها گفته است دور بیت المعمور طواف کنید. طواف یعنی شبیه شدن زمینیها به آسمانیها، مثل نماز جماعت، در نماز جماعت میایستیم به صف، قرآن درباره فرشتهها میگوید: فرشتهها به صف ایستادهاند، «لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ» (نبأ/38) هیچ حرف، یعنی همینطور که فرشته منظم هستند و حرف نمیزنند شما هم در نماز جماعت به صف بایست و حرف نزن. نماز جماعت، فتوکپی، نماز آسمانی هاست. کما اینکه قنوت ما، فتوکپی قنوت هستی است. قرآن درباره هستی میگوید: «کُلٌّ لَهُ قانِتُونَ» (بقره/116) یعنی کل هستی در حال قنوت است. پس قنوت شما، وقتی به شما میگویند نماز بخوان، یعنی تو هم، وصله همرنگ هستی باشد. قرآن میفرماید: «وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» (رعد/13) یعنی شما در رکوع میگویی: «سبحان ربی العظیم و بحمده» در سجده میگویی: «سبحان ربی الاعلی و بحمده» اگر شما «سبحان الله و بحمده» میگویی. قرآن میگوید: رعد هم «سبحان الله» میگوید و بحمده «وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ» هستی عبادت میکند و انسانی که عبادت نکند، این وصله ناهمرنگ هستی است. هستی عبادت میکند این انسان عبادت نمیکند. این وصله ناهمرنگ هستی است.
طواف، نماز طواف، یک رکعت نماز خواندن در مسجد الحرام، وقتی آدم مینشیند ثواب یک میلیون رکعت را دارد، خیلی مهم است. یک رکعت ثواب یک میلیون را دارد. اما غصه نخورید آنهایی که مکّه نمیروند حدیث داریم: اگر کسی بود مسجد محله نماز جماعت، اگر عدد افراد جماعت از ده تا بیشتر شد، ثوابش از میلیاردها هم بیشتر است. خداوند جوری کرده است که قوی و ضعیف هر دو برخوردار باشند و لذا در دعا داریم، عجب جمله قشنگی است: ای کسی که مساوی قرار دادی توفیق را بین ضعیف و قوی. یعنی طوری این توفیقات را تقسیم کردی که این ضعیف و قوی میتوانند هر دو به رشد برسند و لذا داریم نماز جمعه، حج فقیر است. کسی نمیتواند برود مکّه، برود نماز جمعه و خداوند ثوابی را که حاجی میدهد به کسی میدهد که رفته است نماز جمعه، هیچ کس غصه نباید بخورد.
در یکی از جنگها مسلمانها پیروز شدند. یک نفر گفت: کاش فلانی میبود، پیروزی ما را میدید، کیف میکرد. حضرت امیر(ع) فرمود همین الان هم دارد کیف میکند. گفت بابا آن مرده. گفت میدانم مرده، ولی دارد کیف میکند. تمام کسانی که اگر بودند، دلشان با ما بود، آنها هم در این اجر شریک هستند. انسان به راحتی میتواند شریک در ثواب دیگران باشد. بنده حدیثی میخوانم در تلویزیون شما پای تلویزیون نشستهای میگوئی که، خوشا به حال قرائتی حدیث بلد است توی تلویزیون میخواند، خوشا به حال آن، همین که راضی هستی من این حدیث را در تلویزیون میخوانم، اگر من خالص باشم و خدا به من ثوابی بدهد، عین همان ثواب را به شما میدهد و لذا ما هر کس کار خیر میکند اگر آهی بکشیم و آه ما صادقانه باشد، در ثواب او شریک هستیم، هیچ کس احساس کمبود نباید بکند.
عدهای میروند جبهه، عدهای میگویند کاش من هم جوان بودم میرفتم جبهه، خدا ثواب آن رزمنده را به این پیرمرد هم میدهد، عدهای افطاری میدهند، عدهای آه میکشند که ما نه پول داریم، نه خانه داریم، نه امکانات داریم. اگر آهش صادقانه باشد، تمام کسانی که دوست دارند افطاری بدهند ولی محروم هستند. به همین خاطر گاهی آدم نرسد بهتر از این است که برسد. چون اگر آدم به کاری رسید، غرور میگیردش. میگوید: من ده بار رفتهام حج، بیست بار رفتهام کربلا، چهل بار رفتهام مشهد امام رضا(ع) خیال میکند گردو است، دارد میشمارد. یکی هم آهی میکشد، میگوید ما که دستمان به جایی بند نیست. آدم اگر یک کاری را بکند، خطر غرور و عجب دارد، اما کار نکرده غرور و عجب هم ندارد. به همین خاطر حدیث داریم قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «نِیَّهُ الْمُؤْمِنِ خَیْرٌ مِنْ عَمَلِهِ»(کافی، ج2، ص84) نیت مؤمن از عمل بهتر است، چون در نیست غرور نیست در عمل غرور هست.
قصه آن پیرمرد یادتان نرود، قصهای شنیدهام از یک پیرمرد، نمیدانم توی تلویزیون گفتهام و یا نگفتهام. یک جایی گفتهام. حالا نمیدانم سخنرانی بوده، رادیو بوده و یا تلویزیون. یک جایی این را گفتهام. میگفت: بلند شد دید نیاز به غسل دارد، آب نداشت خاک خشک و پاک هم گیرش نیامد، دید آفتاب میزند با همان بدن کذایی نماز خواند، منتهی از نماز خودش بدش آمد زد توی سرش گفت: خاک توی سرت، با این نمازت، خودش، خودش را ملامت کرد. بعد گفتای خدا اگر مردی این نماز را قبول کن، بعد از مردن خوابش را دیدند. گفتند حالت چطور است. گفت: اتفاقاً خدا همان نمازم را قبول کرد. گفتند: آخه چرا؟ گفت آن نماز قالب نداشت اما قلب داشت. باقی نمازها قالب داشت، اما قلب نداشت. باقی نمازهایت لوله کشی بود، آب توش نبود. این نمازت آب داشت، لوله کشی نبود و خدا آب میخواهد، لوله کشی مهم نیست، روح عبادت همین است که بگویم من بد هستم.
حدیث داریم دو تا برادر وارد مسجد شدند یکی مسجدی یکی دور از مسجد، هر دو وارد مسجد شدند. مسجدی جهنمی شد، غیر مسجدی بهشتی. مسجدیها چون همیشه بچه محله بود، بچه مسجد بود، وقتی وارد شد، خوب دیگه خانه خودش است احساس غرور کرد، اینکه روز اولش بود آمده بود مسجد، بلد نبود کجا بنشیند نگاه میکرد به آدمها مثل اینجا، حالا رفته اینجا یک جای نویی است. همچین احساس میکرد، همچین راه دستش نبود. از خودش بدش آمد، گفت وای بر تو، تو مسلمان هستی، این قدر مسجد نیامدی که اصلش راه دستت نیست که چکار بکنی در مسجد. خودش را شرمنده کرد وقتی از در مسجد میخواستند بروند بیرون امام میفرماید آن کسی که شرمنده بود خدا دوستش داشت. آن کسی که غرور داشت، خدا دوستش نداشت و لذا حدیث داریم خداوند میداند آنهایی که ظرفیتشان کم است، خیلی توفیقشان نمیدهد، چون اگر توفیقشان بدهد یک کاری بکنند غرور میگیردشان. حالشان را میگیرد.
یکی از اساتید دانشگاه حزب اللهیتر از بقیه بود. میگفت: ایستادم نماز بخوانم، جمعیت هم از اساتید دانشگاه به من اقتداء کردند، خوب همه کت شلواری، استاد دانشگاه یکی پیش نماز، این استاد دانشگاهی که پیش نماز است میگفت, سر نماز خوب باقی اساتید گفتند: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» «رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَهً» (بقره/201) یک دعای قیمت تعاونی خواندند، من چون یک خورده حزب اللهیتر بودم، دعایی به قیمت بازار آزاد خواند. ابروها را یکی انداختم شمال شرقی، یکی را جنوب غربی و شروع کردم، الهی، الهی، آن بندگان خدا هم ایستادند. چون دیگر آنها چیزی ندارند بخوانند من هم خواندم و دیدم آن عقبیها وسط نماز میگفت یک بادی گرفت من را، یعنی غرور، دو رکعت دوم قاطی کردم که بعد از «مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ» (فاتحه/4) چی چی است؟ آقایان ایستادند تو حمد بود و یا حالا جای دیگر نمازش. میگفت به قدری رسوا شدم. گفتند زکی، پشت چه کسی اقتداء کردیم. همچین میگفت حالمان گرفته شد. میگفت فهمیدم که آنجا که خدا سیلی به من زد.
خدا یکی از برنامه هایش این است که رب است. رب یعنی چه؟ تربیت و چون خدا میخواهد تربیت کند، اصلاً برنامه خدا حالگیری است. یکی از برنامههای خدا این است که بسمه تعالی. یکی از برنامههای خدا اینکه حال را بگیرد. یک جوری خدا میکند که آدم دلش به هیچ کس خوش نشود.
یوسف لب چاه خندید. گفتند چرا میخندی، ما میخواهیم بیندازیمت توی چاه. گفت: یک روز نگاه کردم یازده تا برادر، صد و بیست کیلویی، گفتم با بودن این برادرها کسی نمیتواند بگوید بالای چشمت ابرو است. حالا میبینم همین برادرها میخواهند من را. . . . یعنی خدا حال یوسف را میگیرد. خدا حال همه را میگیرد.
امام جواد(ع) دشمنش در آستین است، خانمش. نوح دشمنش در خانهاش است پسرش. لوط دشمنش در خانهاش است، خانمش. ابولهب که عموی پیغمبر است، از مخالفین درجه یک، یک جوری خدا انجام میدهد که هیچ کس دلش به هیچ چیز خوش نباشد، خدا حال میگیرد.
برکات عبادتی، طواف، نماز، مناجات، عرفات، شب عید قربان، حاجیها همه لخت میشوند، کفن پوشیده میروند بیابان مکّه، چهار فرسخی مکّه زمینی است به نام عرفات. حاجیها شب عید قربان از صبح تا غروب باید آنجا باشند. حدیث داریم غروب که شد، یعنی شب عید قربان، اگر حاجی شک کند که آیا خدا مرا بخشید یا نبخشید شک آن گناه است، یعنی باید بگوید به حضرت عباس، خدا من را بخشید و لذا داریم ماه رمضان اگر کسی خدا او را نبخشدش دیگر امکان نیست خدا آن را ببخشد، جز اینکه خودش را بیندازد عرفات. اگر خودش را انداخت عرفات، آنجا دیگر قطعی است. برکات عبادی مثل طواف، مثل نماز، مثل شب عید قربان در عرفات، مثل زیارت، مثل توبه این هم برکات عبادی.
5- برکات اجتماعی حج
اما برکات اجتماعی، برکات اجتماعی حج چیست؟ در حج برکات اجتماعی یک, خود وحدت. امام فرمود اگر هر مسلمانی یک سطل آب بریزد سر اسرائیل، اسرائیل غرق میشود. این همه مسلمان، آدم خیلی میفهمد امامت یعنی چه؟ اینکه میگویند کسی عمری نماز بخواند اما ولایت امیرالمؤمنین را نداشته باشد، نمازش کشک است. آن روزها من یک خورده، معذرت میخواهم دیگر حالا هر چه هست بگویم، آن روزها، یک خورده زورم میرفت قبول کنم یعنی چه، آخه بعضی چیزها زور دارد قبول کردنش، یعنی آدم عمری کنار کعبه نماز بخواند هیچی، هیچی. بله هیچی، هیچی برای اینکه الان میبینم یک میلیارد و بالای یک میلیارد حاجی رو به قبله نماز میخوانند یکی دو میلیون هم مکه میروند زیر پا نفت، روی پا کعبه، ذلیل آمریکا. این بخاطر اینکه رهبرش درست نیست.
حالا آدم میفهمد یعنی چه، اگر رهبری درست نبود عمری هم آدم نماز بخواند فایده ندارد. آدم خیلی لمس میکند که نقش رهبری چیست؟ وحدت، تبادل اطلاعات، برائت. ما فکر میکنیم مرگ بر آمریکا یک چیز سادهای است. حالا بگوئیم، نگوئیم، نه آقا، اگر مرگ بر آمریکا ساده بود حاضر نمیشدند راجع به برائت این قدر عکس العمل نشان دهند، برائت خیلی مهم است، نقش برائت.
امام فرمود من در عمرم که نماز میخوانم، بعد از، امام صادق(ع) فرمود: بعد از نمازم به چهار نفر لعنت میکنم. آخر بعضیها فکر میکنند، مسجد جای عبادت است، جای مرده باد و زنده باد نیست. قدیم این فکرها را میکردند. آقا جان امام صادق(ع) فرمود: من بعد از هر نماز، برائت، تجدید پیمان با پیغمبر(ص) تبلیغاتی که در مکه میشود، جای خوبی است برای تبلیغات، یک دلیل ساده، گاهی ممکن است آدم یک نفر را عوض کند. یک دلیل ساده ممکن است یک نفر را عوض کند، فواید اقتصادیی که مکه دارد، چقدر آدم نان میخورند از حج، پروازها، ماشینها، اتوبوسها، تاکسیها، کشاورزها، دامداران. چون هر حاجی باید یک گوسفند بکشد.
گوسفندشان هم آنجا، به قیمت گران میفروشند. چون دیگر شب عیدشان است. دهها هزار مسلمانی هستند که در طول سال کار ندارند، ایام حج میآیند آنجا برای کاریابی. یک پول خوبی هم گیرشان میآید و خرجی یک سالشان را از همان یک ماه حاجیها تأمین میکنند چه افرادی خانههایشان را اجاره میدهند، حالا بگذریم بعضی از تجار مکه خیلی نامرد هستند. نامردتر از خودشان، خودشان میآیند خانهشان را به حاجیها اجاره میدهند، کرایه خانهشان را میبرند آمریکا عیاشی میکنند. بعضیهایشان هم میبرند اروپا عیاشی میکنند. دیگر آن گدا گداهایشان میروند لبنان عیاشی میکنند. ما در لبنان منطقهای را دیدیم، چه جاهای بسیار عالی، چه کاخهایی برای تجار است، مکّه، کرایهاش میدهند، کرایهاش را میبرند عیاشی.
حالا آدم میفهمد معنای این حدیث را، حدیث داریم بدترین آدمها، آنهایی هستند که دور و بر ما میپلکند یعنی گاهی آدم فکر میکند، آنهایی که نانخور هستند وضعشان از جای دیگر بدتر است. بهر حال برکات اقتصادی که هست، خرید و فروشهایی که میشود، سوغاتیهایی هست. منتهی هنوز هم برنامه ریزی نیست. این حج ما حجی که باید باشد نیست. اگر بازار مکّه و مدینه یک نمایشگاه بین المللی بود برای مسلمانها. الان نمایشگاه بین المللی اجناس اروپایی و آمریکایی است. شما یک متر قالی ایرانی را توی هیچ کدام از بازارهای صعودی پیدا نمیکنی، حتی موزائیک ایتالیا است، یعنی دلار میدهد، شن از ایتالیا میخرد، اما قالی ابریشم از ایران نمیخرد. اگر میشد این بازار بین المللی هر سال باشد. خدماتی که میکنند، پس ببینید استفادههای اقتصادی که در حج هست، استفادههای فرهنگی، چه چیزهایی که انسان میبیند چه چیزهایی که آدم میشنود. با چه آدمهایی آشنا میشود، با چه حرفهایی آشنا میشود، با چه مطالبی آشنا میشود، اینها از برکات حج است، بهمین خاطر درهمی که در رابطه با حج خرج شود چقدر مهم است و ضمناً این جمله را هم کسی به من نگفته بگویم من خودم میگویم هیچ جای دنیا مکه رفتنش ارزانتر از مکه رفتن ایران نیست. با اینکه در ایران، الان مکه رفتن خیلی سخت شده است و خیلی هم گران شده است. من نرخ پنج، شش تا کشور را دارم. منتهی آنها با دلار، سه هزار دلار، چهار هزار دلار، دو هزار و پانصد دلار. الان با همه سختیهایی که در ایران هست. آن وقت تازه حج ایرانیها حج نیست، سلطنت است. هیچ کشوری مثل ایرانیها تشکیلات پزشکیشان منظم نیست. هر روز بازرس از طرف هیئت پزشکی، مگسی روی غذا بنشیند، رئیس کاروان را جریمه میکنند. خود صعودی گفته بود، تمیزترین حاجیها، حاجیهای ایرانی هستند، غذایشان، خریدشان، گریهشان، برائتشان، حماسهشان، عشقشان، بهترین حاجیها، حاجیهای ایرانی هستند.
اصلاً اگر حاجیهای دیگر بیایند کاروان ما را ببینند، انقلابی در آنها بوجود میآید ولی به همین خاطر رده بندی کرده که این دو تا خیابانها مال ایرانیها، این دو تا خیابانها برای یمن، این خیابان نمیدانم فرض کنید برای پاکستانیها. این خیابان برای هندیها، جوری برنامه ریزی کرده است هم خیمهها، هم خیابانها، که ما میرویم مکه و میآئیم، نه هندی میآید تو کاروان ما و نه ما میرویم توی کاروان پاکستانیها، اصلاً چنان برش زده است، که ما همدیگر را نمیبینیم. خیابان ایرانیها، یک منطقه برای ایرانیهاست. فلسفه حج این است که تبادل نظر شود. اگر نفس ایرانی بخورد به هر نفسی، آن طرف را عوضش میکند، ولی برنامه ریزی طوری است که ایرانی نفسش به کسی نخورد، کسی با ایرانی تماس بگیرد، میگیرندش. ما بسیاری افراد را دیدیم که در مکّه گرفتند گفت آقا چه کار کردم. گفت: تو با ایرانی نشستی ما اصلاً نشستن با ایرانی جرم است. آمدند گفتند چه کار کنیم. گفتیم میدانید چه کار کنید، ببینید دو سه تا حاجی که نشستهاید شما پهلوی آنها ننشینید، آنها را میگیرندشان، شما بروید عقبتر بنشینید، با هم صحبت کنید. یکی تو بگو، یکی او بگوید. خودتان با همدیگر جنگ و درگیری و مباحثه کنید، آنکه جلو نشسته است حرف را از عقب میفهمد و بالاخره خودتان مثل وضوی امام حسن(ع) و امام حسین(ع) قصهاش را که دارید که، پیرمردی وضویش غلط بود، دیدند رک به آن بگویند وضویت غلط است پیرمرد ناراحت خواهد شد، اینها یک جنگ زرگری راه انداختند یک وضوی مصنوعی امام حسن(ع) کوچک بود. گفت داداش جان من وضو میگیرم، ببین وضوی من درست است. امام حسن(ع) وضو گرفت برای امام حسین(علیه السلام)، امام حسین(ع) هم وضو گرفت برای امام حسن(ع)، این دو تا کوچولو برای هم وضو گرفتند. پیرمرد آنطرف نگاه میکرد گفت جان من بقربان شما، وضوی شما درست است وضوی من غلط است.
گاهی یک حرفی را به چهار نفر بزنیم، این بود که مثل اینهایی که از جلو نمیشود به آنها آمپول زد، از عقب به آنها میزنند ما از گوش نتوانستیم حرف بزنیم، گفتیم دو متری بنشینید، خودتان با هم حرف بزنید. این از عقب حرف را بگیرد. البته این افتخار ما هست، یعنی ما مفتخر هستیم به جایی رسیدهایم، که نفس ما در دیگران منشاء اثر است و استکبار و عمالش از این نفس میترسند، ما مفتخریم درود و سلام خدا بر امام که ایرانیها را در این حد بار آورد.
اگر حاجی که اینجا منی است میمانید غذا میخورید بلند میشوید میروید اینجا عرفات، درست مثل کسی که میدهند اتو شویی، اینجا آستین است، این آستین دست چپ، دیدی کت را میدهند اتو. حاجی اینجا سرت را بتراش، اینجا برو، اونجا بیا. حاجی، یعنی حاجی میرفت و برمیگشت انگار کت را دادهاند اتوشویی. نه چیز اضافه میگرفت، نه چیزی منتقل میکرد. حج یعنی برو بگیر و برو حرفت را به دیگران بزن، اگر این داد و ستدها نباشد. حاجی برود و برگردد با کتی که میدهی اتوشویی هیچ فرقی نمیکند. حوادثی که در حج است، برای اینکه غفلت زدایی شود.
6- برکت غفلتزدایی حج
یکی از درسهای تربیتی حج، که یادم رفت بگویم همین غفلت زدایی بود. خدا برای اینکه ما را زنگ بیدارباش باشد، یک کارهایی کرده است، یکی از کارها، حرکات نماز است مثلاً میگوید: بگو «کُفُواً أَحَدٌ» (اخلاص/4) «سبحان ربی العظیم. . » نه خیر دو لا شود، خوب چرا دولا شوم، صاف میگویم، نه خیر پا شو سجده، پا شو سجده، این هی این طرف و آن طرفمان میاندازد مثل آدمی که داری حرف به آن میزنی، یک خورده حرف زد میگوئی هوی. میگوید: بله دو تا کلمه بهش میزنی، باز گوش نمیدهد، میگوئی؛ هوی، باز گوش نمیدهد، میگوئی: هوی، خدا برای اینکه، سکه بزند ما را دولا میکند، بلندمان میکند، این تغییر و تحول است، برای اینکه ما به هوش بیائیم حالا ما را ببین که چقدر خواب هستیم که هر چه هم دمرو میشویم و بلند میشویم، حالیمان نیست، یعنی رکوع ما، سجود ما، هر چه خدا میخواهد بلکه ما را با این سکه زنها یک خورده به غیرتمان بیاورد.
ما دائماً در نعمتهای الهی هستیم. منتهی میگوئی: آقا خدا رحمی کرد، چی شد. بچهام از چهار، پنج طبقه افتاد، جان سالم به در برد، خدا همیشه رحم میکند. آیه قرآن داریم: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ» (رعد/11) آیه قرآن است یعنی خداوند برای تک تک آدمها، فرشتگانی قرار داده است که او را از خطرها حفظ کنند. منتهی وقتی اجلش سرآمد، فرشتگان میگویند، خداحافظ، یک لحظه ولش میکنند این وگرنه میشود یک بچه، تو خاک، بخصوص در روستاها خاک و خل نمیدانم سوسک و موش و عقرب و میکروب، تو شهرها هم، چرخ گوشت و برق و نمیدانم گاز و خطر و پله و آسانسور و یعنی هزار تا بلا در شهر است. تو روستا نیست. هزار تا بلا در روستاست، امّا میبینی بچه، چاق و چله بزرگ شد. اینطور، مادرش که یک پستانک بیشتر در دهانش نگذاشت، بعد هم میگوید، نیفتی خیلی خوب بس است ما خیال میکنیم نقش پدر و مادر چیزی نیست.
آیه قرآن است متن قرآن است، حدیث هم نیست «لَهُ مُعَقِّباتٌ» یعنی فرشتگان دائماً پیگیر هستند. این قصه را، شب میآیند تا صبح شیفت عوض میکنند، فرشتگان، دائماً فرشتگانی هستند برای هر انسانی، که انسان را از خطر حفظ میکنند. منتهی وقتی از چهار، پنج طبقه افتاد و طوریش نشد میگوئیمها خدا رحمش کرد. مثل اینکه خدا تا حالا رحم نکرده بود.
یکی از چیزهایی که آدم را از غفلت بیرون میآورد. نعمتهای حوادث تلخ، حدیث داریم گاهی حادثه تلخ پیش میآید، که شما از غفلت بیدار شوی، مرگی، مرضی، حادثهای تلخ، عبادات پرتحرک، بدو، وایستا، لخت شو، تغییر لباس، باز برای این است.
نماز عید یک لباس دارد نماز باران یک لباس دارد، نماز جنگ یک لباس دارد، عروس یک لباس دارد، تغییر لباس برای اینکه آدم حواسش را جمع کند. تغییراتی که در سر و وضع انسان بوجود میآید. تغییر صوت، عبادتی را بلند، عبادتی را یواش، تغییر مکان، اینجا و آنجا، حوادث طبیعی، زلزله.
خداوند برای اینکه ما را از غفلت بیرون بیاورد، از طریق نعمتهای غیر مترقبه یک، حوادث تلخ دو، عبادات پرتحرک سه، تغییر حالت مثل رکوع و سجود چهار، تغییر صورت، تغییر لباس، تغییر مکان، همه این تغییرات و تنوعات، یک درس تربیتی در همهاش است. مثل نخی که در تمام دانهها هست، یک هدف کلی در همه این حوادث هست، خدا میخواهد لا به لای این فراز و نشیبها روح ما را آب دیده کند.
و در حج، حج عبادتی است بسیار پرتحرک ما در اسلام بعد از جهاد، عملی پرتحرکتر از حج نداریم، حاجیها خمس مالتان را بدهید وگرنه حدیث داریم کسی برود مکه اول کلمهای که برای حاجیها لازم است میدانی چیست؟ مثل صبح که آدم از خواب بیدار میشود اولین کلمهای که واجب است بگوئیم الله اکبر یعنی الله اکبر اولین کلمه واجب، اولین کلمه حاجی این است که بگویدلبیک، لبیک یعنی خدایا گفتی بیا، آمدم. حدیث داریم اگر کسی با مال حرام برود مکه، تا بگوید لبیک، خدا میگوید: لا لبیک آمدی میخواستم نیایی، کاش نمیآمدی. مسئله مالی را روشن کنید.
آقایانی که با هم میروید حج، تو حج به هم خدمت کنید. عدهای رفتند مکّه یکی مریض شد، یکی پا شد برایش آش درست کند، سوپ درست کند، باقیها رفتند حرم پیغمبر(ص). حضرت فرمود: آن کسی که ایستاده آشپزی میکند، ثوابش از ثواب زیارت پیغمبر کمتر نیست. غصه نخوریم، اگر بخاطر آخه گاهی وقتها اَه حیفش یک پیرزن توی ماست که حالمان را خواهدگرفت، اصلاً یک وقت میبینی حج پیرزن قبول شد، حج شما درست نشد. یک وقت میبینی حج او قبول است.
دوم, از کجا که او پیرزن، باعث برکت شما نباشد. گاهی افرادی میخواهند، بروند مکه اگر همه سوپردولوکس هستند، خوشحالند، خدا سلامت بدارد، آقای استاد محمد تقی جعفری را. میگفت ما مکرر رفتیم مکه. یک بار با فیلسوفها و دانشمندان رفتیم. یک بار هم با یک مشت مردم عوام. عوام ما را نمیشناختند. گفتند ما آخوند نداریم، میشود بیائی برای ما آخوندی کنی. گفتم باشد. میگفت: آن سالی که من با عوام رفتم برایشان مسئله و حدیث گفتم. آن سال یک لذتی از حج بردم که وقتی در حج داشتم عمل حج انجام میدادم، انگار در آسمانها بودم. خدا یک عرفان و یک حالی به من داد ولی آن سالی که با دانشمندها بودم حالم گرفته شد.
آقایان حساب نکنید چون ایشان دکتر، مهندس است، تاجر، سالم و خوش تیپ است با او به ما خوش خواهد گذشت. یک وقت ممکن است پیرزن برود و برگردد هیچ طوریش نشود و شما در هیئت پزشکی، با هشتاد تا پزشک پیش بیاید و همان جا هم بمیرد. آدم ما داشتیم کسی را که با هیئت پزشکی رفت و بین هشتاد تا پزشک مرد و برنگشت و داشتیم همه میگفتند این جان سالم بدر نخواهد برد، سالم رفت و برگشت. چیزی را قید نکنید خودتان را به خدا بسپارید.
خداوند انشاءالله همه آرزوهایتان را قسمت کند و انشاء الله ما را به معارف اسلام آشنا کند، من چون در این جلسه حج را گفتم، چون ماه ذی الحجه نیست یک جلسهای، یک شب جمعهای بحث حج باشد.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»