حادثه هفت تیر، خاطراتی از شهید بهشتی

موضوع بحث: حادثه هفت تیر، خاطراتی از شهید بهشتی
تاریخ پخش: 3/4/65

بسم اللّه الّرحمن الّرحیم

1- اهمیت بهشت زهرا
در بهشت زهرا، در کنار قبر مطهر هفتاد و دو تن هستیم و چون در آستانه‌ی هفتم تیر هستیم، بد نیست که مقداری درباره‌ی این عزیزان صحبت کنیم. اصولاً زیارت شهید خیلی نقش دارد. درهیچ جای کره‌ی زمین، به اندازه‌ی بهشت زهرا شهید کنار هم نخوابیده است. یعنی از نظر عدد، زمین منحصر به فرد است. از نظر مقام بعد از کربلا و قبر مطهر امامان معصوم، مقرب ترین مکان بهشت زهراست. به بهشت زهرا به عنوان گورستان نگاه نکنید. بهشت زهرا نیروگاه است. چه بسیجی‌ها و رزمندگانی هستند که به بهشت زهرا می‌آیند و بین قبرها پخش می‌شوند و سر قبر دوست و بستگانشان می‌نشینند. یک خورده حرف می‌زند و از همان جا به جبهه برمی‌گردد. این جا نیروگاه دین است. این جا فرودگاه است. وقتی امام به ایران تشریف می‌آورند، می‌فرمایند: می‌خواهم در بهشت زهرا وارد بشوم. بهشت زهرا هم میعادگاه رزمندگان است و هم فرودگاه امام است. مقرب ترین مکان‌های روی زمین بعد از مرقد مطهرامامان، بهشت زهرا است.
در آستانه‌ی هفت تیر هستیم. این آیه را می‌خوانم «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»(اسراء/33) کسانی که مظلوم شهید بشوند، خداوند برای ولی این‌ها قدرت و سلطنت که بتواند حق شهید را بگیرد قرار می‌دهد. امام حسین(ع) مظلوم بود. «فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً»(اسراء/33) حضرت مهدی سلطنت خواهد داشت. (تفسیر عیاشى، ج‏2، ص‏290)
من خاطراتی را از مرحوم بهشتی نقل می‌کنم. البته خاطرات علمی را نمی‌گویم چون از این‌ها فقط دانشجویان وطلبه‌ها فیض می‌برند.
من از هفت هشت کتاب، دو صفحه درآوردم. این دو صفحه خاطراتی است که باید برای روستایی، شهری، دبیرستانی، دانشجو و طلبه و برای همه درس باشد.
2- شهید بهشتی مظلوم بود
اما چرا امام فرمود: که شهید بهشتی مظلوم است؟ روزی که ایشان با یارانش شهید شد، اتفاقاً روزی بود که خانواده ایشان اسباب کشی می‌کردند که از خیابان قلهک بیایند. خانه‌ی قلهک خالی بود ولی وقتی خبر شهادت را شنیدند دوباره به همان خانه‌ی قلهک رفتند و فرشی را از همسایه‌ها گرفتند و پهن کردند. در روز اول دسته دسته که مردم می‌آمدند، گریه می‌کردند و به بستگان ایشان می‌گفتند: که ما به بهشتی تهمت زدیم. آیا ایشان ما را می‌بخشد؟ گفتند: بله. ایشان در آخرین نوار خود فرمود: هرکس نسبت به من جفا و خطا کرده است، چه دانسته و چه ندانسته، همه را بخشیدم. روح بزرگی داشت. یکباره دو میلیون آدم را می‌بخشید. شما حاضر هستی که یکباره چند نفر را ببخشی؟ قرآن می‌گوید: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا»(بقره/109) فرق عفو و صفح چیست؟ عفو یعنی اینکه گناه را ببین و ببخش. صفح یعنی ندیده ببخش.
به پیغمبر ما القاب زیادی را مثل: ساحر، کاهن، مجنون، گمراه را دادند. به امیرالمؤمنین گفتند: که از مرز اطاعت حق خارج شده است. به مریم پاک نسبت زنا دادند «ما کانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا»(مریم/28) پدرت آدم بدی نبود «وَ ما کانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» مادرت هم آدم بدی نبود. کاری کردند که مریم گفت: کاش مرده بودم.
بیایید امروز از شهدای هفتم تیر یاد بگیریم. مرحوم شهید بهشتی فرمود: هرکس پشت سر من هر خطایی کرد، دانسته و ندانسته آنها را بخشیدم. این خودش برای ما یک درس است.
3- خاطراتی از شهید بهشتی
یک روز مرحوم بهشتی به کاشان آمده بود. رفتیم که پشت سر ایشان نماز بخوانیم. تا رفتیم نماز بخوانیم، دیدیم رویش را برگرداند و به آقازاده‌اش گفت: قصه‌ی اتوبوس را برای قرائتی بگو. به پسرش گفتم: بیا اول قصه‌ی اتوبوس را بگو. من الان دیگر حواسم به نماز نیست. بگو تا من آرامش پیدا کنم. گفت: مردم در یک اتوبوس سوار بودند. یکی می‌گفت: آقای بهشتی در کاخ علَم نشسته است. یکی می‌گفت: خانه‌اش یازده طبقه است. راننده اتوبوس می‌گوید: چانه نزنید. من خانه ایشان را بلد هستم. مرد آن کسی است که بنشیند و من او را در خانه‌ی ایشان ببرم. گفتیم: باشد. اتوبوس را با جمعیت در خانه‌ی ایشان می‌برند. در می‌زنند همه‌ی مردم هم دم در می‌آیند. آقا زاده در را باز می‌کند، می‌بیند که چهل پنجاه نفر دم درایستاده‌اند. می‌گوید: چه شده است؟ راننده ماجرا را تعریف می‌کند و مردم دیدند که خانه‌اش یک طبقه بیش‌تر نیست. این که می‌گویند: او خانه‌ی یازده طبقه دارد، تهمت است.
همین امروز یک کسی آمد گفت: آقا شما اخیراً در خانه‌تان حمام ساخته‌اید؟ گفتم: نه! ما پانزده سال پیش یک خانه خریده‌ایم. گفت همه می‌گویند: قرائتی خانه‌ای ساخته است که چهار صد هزار تومان، پول کاشی کاری‌های حمامش است. خلاصه بناست هرکسی را یک طوری لت و پار کنند. چقدر به محمد منتظری تهمت زدند؟ هیچ کس به اندازه‌ی محمد منتظری در دنیا آواره نبود.
4- مأمور مخابرات و خانه بهشتی
تلفن خانه‌ی مرحوم بهشتی خراب می‌شود. به مخابرات زنگ می‌زنند. می‌بینند که برای تعمیر تلفن نمی‌آیند. دوباره زنگ می‌زنند. می‌گویند: چرا نمی‌آیی؟ می‌گوید: طبق عادت می‌آیم ولی آن جا نیست. می‌گویند: پلاک شماره فلان است. می‌گوید: می‌آیم ولی نیست. خلاصه وقتی می‌آید. می‌گوید: به من گفته بودند که شما یک کاخ پانزده طبقه داری. من دنبال کاخ می‌گشتم.
خیلی تلاش کردند و نتیجه‌اش این شد که طرف داران خلق قهرمان، الان به عراق و به صدام پناهنده شدند. این‌ها کفران نعمت است.
5- روح بزرگ شهید بهشتی
یک روز در دادگستری یک آدمی قاتل بوده است. حکم اعدام او را می‌دهند. آقا که اعدام می‌شود، مادر آقای اعدامی به دادگستری می‌آید و شروع به فحش دادن به شهید مظلوم بهشتی می‌کند. می‌گویند: آقای بهشتی بیرونش کنیم؟ می‌فرمایند: چه شده است؟ می‌گویند: به تو فحش می‌دهد. می‌گوید: به من فحش می‌دهد یا کار مختل می‌شود؟ می‌گویند: نه. می‌گوید: تا مادامی که این زن به من فحش می‌دهد، کاری با او نداشته باشید، اما اگر دیدید کار اداره مختل می‌شود، بیرونش کنید. این یک مسأله‌ای است که آدم باید از آن درس بگیرد. بی‌خود نیست که امیرالمؤمنین می‌فرماید: خدا شهادت را برای اولیاء خوبش قرار می‌دهد. شهادت قسمت هرکس نمی‌شود.
6- اهمیت به نماز
یک روز ما خدمت مرحوم بهشتی بودیم. یک عده از کشورهای خارجی آمده بودند و مصاحبه می‌کردند. نماز مغرب شد. گفت: آقایان با اجازه چند دقیقه مهلت بدهید. فوری بلند شد و وسط مصاحبه‌ی خارجی نماز خواند.
7- سال تحویل و حس مسئولیت
سال تحویل شد. ایشان چند دقیقه که از سال تحویل گذشت، بلند شد و لباس‌هایش را پوشید و گفت: تعطیلی برای ما درست نیست. کار زیاد است. بلند شوید تا به کارهایمان برسیم. تقریباً پنج شش دقیقه از سال تحویل گذشت که ایشان بلندشد و سراغ کار رفت. بهشتی و یارانش از 24 ساعت، 18 ساعت را کار می‌کردند.
هفتاد و دو تن هم یک چیزی است که برای من از اسرار است. چون در احد هم هفتاد و دو تن بودند. در کربلا هفتاد و دو نفر بودند. در هفت تیر هم هفتاد و دوتن هستند. یک سری در این است.
8- حس مسئولیت در تبلیغ
تقریباً 26 سال پیش مرحوم بهشتی سی نفر از طلبه‌های فاضل را جمع می‌کند و برای این‌ها کلاس می‌گذارد و می‌گوید: هر طلبه‌ی فاضلی باید یکی از زبان‌های دنیا را بلد باشد. به مرحوم شهید باهنر می‌گوید: که باید با تبلیغ صدای اسلام را به همه دنیا برسانیم. به باهنر می‌گوید: تو به ژاپن برو. بعد باهنر برای معرفی اسلام به ژاپن می‌رود و مرحوم بهشتی به آلمان می‌رود. جالب این است که این قدر بزرگ وار هستند که در عین این که حرف ژاپن و هامبورگ است، در یک جلسه با مرحوم مطهری و آیت اللّه یزدی جمع می‌شوند و می‌گویند: بیایید امسال ماه رمضان به یک روستا و عشایری برویم. به یک جایی برویم که کسی رغبت نمی‌کند به آنجا برود. یعنی همان فکری که به فکر ژاپن و هامبورگ است، همان فکر به فکر روستای عشایر یاسوج هم هست.
این‌ها خیلی بزرگ واری است. امام می‌فرماید: من در طول بیست سال، حتی یک غیبت هم از او ندیدم. می‌فرماید: شهادت او پهلوی تهمت او چیزی نیست. او یک امت بود. امام که مبالغه نمی‌کند که بی‌خودی به او امت بگوید. در تاریخ سه نفر امت هستند. اولین نفر ابوطالب است. در تاریخ می‌خوانیم که در موردش می‌گویند که ابوطالب یک نفر بود اما یک امت بود. دومین نفر حضرت ابراهیم است. بعد از ابوطالب و ابراهیم، تعبیر سوم را از امام شنیدیم که بهشتی یک امت بود.
9- نماز شب شهید بهشتی
بهشتی در سن 16 سالگی، در اصفهان با توده‌ای‌ها درگیر شد. من از یکی از بستگان نزدیک ایشان که ازروحانیون فاضل بود شنیدم که مرحوم بهشتی، سحرها بلند می‌شود و در یک اتاق شروع به دعا کردن می‌کند. یک نفر از خانه بلند می‌شود. می‌گوید: بروم ببینم سید محمد چه چیز می‌گوید؟ می‌بیند که می‌گوید: خدایا من جوانی هستم که درس می‌خوانم. سعی می‌کنم گناه نکنم. کمکم کن که جوامع بشری از من استفاده کند. به من کمک نکن که در کنکور قبول بشوم بلکه به من کمک کن تا جوامع بشری از من استفاده کند. این دعای بهشتی در سن16 سالگی بود. ‌ای دختر و پسرهای16 ساله، تفکر این مرد را ببینید که سی سال پیش دعای نماز شبش اینگونه است و همین طور هم بود. وقتی می‌خواستند قانون خبرگان را بنویسند، ایشان تا قانون اصلی کشورهای مترقی را مطالعه کرد. گفت: باید یک قانون اساسی بنویسیم و از هرچه که قانون کشورهای دیگر دارد، استفاده کنیم و یک چیزهایی هم خودمان به آن اضافه کنیم، تا یک قانون اساسی ایده آل داشته باشیم.
وقتی از ولایت فقیه حمایت و دفاع کرد با استدلال و بیانش ولایت فقیه را تثبیت کرد. آیت اللّه بزرگ وار میرزا تهرانی به جناب آیت اللّه خزعلی گفته بود که باید لب بهشتی را ببوسیم.
در بهشت زهرا هستیم. منافقین به ما خیلی ظلم کردند. پیغمبر فرمود: از خوب‌ها و بدها وحشت ندارم ولی از منافقین وحشت دارم.
منافقین حرفه‌ای کم شده‌اند اما هنوز مویرگ‌های نفاق هست. کسی که در قالب حزب اللّهی است ولی در عمل حزب اللّهی نیست، منافق است. بین گفته و فکر و عمل فرق می‌کند.
خون این‌ها در تثبیت جمهوری اسلامی نقش داشت. وقتی هفتاد و دو تن شهید شدند تا مدت‌ها از کشورها خبر تسلیت نیامد. بعد از پنجاه روز از کشورها تسلیت گفتند. گفتند: آخر بعد از پنجاه روز که کسی تسلیت نمی‌گوید. گفتند: به ماگفته بودند که اگر این هفتاد و دو تن شهید بشوند، جمهوری اسلامی منحل می‌شود. یعنی خواب دیده بودند که با انفجار این دفتر جمهوری اسلامی منحل می‌شود.
مطهری اصول فلسفه و رئالیسم را می‌نویسد. از آن طرف هم داستان راستان را می‌نویسد. بهشتی هم همین طور بر کتاب سرمایه‌ی مارکس یک نقدی می‌نویسد و بر فلسفه‌ی هگل اشکال می‌گیرد. از آن طرف هم برای کوچکترها نماز را آسان می‌نویسد. یعنی همان فکری که فلسفه‌ی هگل را رد می‌کند و بر کتاب مارکس اشکال می‌گیرد، برای بچه‌ها هم به زبان ساده کتاب می‌نویسد. به این جامعیت می‌گویند.
بعضی از ما طلبه‌ها وقتی به منبر می‌رویم، یک مقدار از علمیت دست می‌کشیم. خدا می‌داند که چقدر به من سفارش کردند که آقای قرائتی! یک خورده علمی حرف بزن. می‌گویم: قرآن علمی نیست. حدیث علمی نیست. می‌گویند: یک خورده پیچ بده. ما هنوز مرض مالیخولیا داریم. گاهی وقت‌ها می‌گوییم: آسان بگو تا بفهمند. بعضی می‌گویند: سخت بگو تا نفهمند. گاهی مشکل گرفتن مردم را فراری می‌دهد.
یک فرهنگی می‌گفت: به من فشار آوردند که من کتاب انقلاب سفید شاه را درس بدهم. فهمیده بودند که من مذهبی هستم. به خاطر همین به زور گفتند: باید درس بدهی. می‌گفت: کتاب انقلاب سفید را چنان سخت و با دقت گفتم که وقتی بچه‌ها بیرون می‌آمدند، می‌گفتند: بر انقلاب سفید و نوشتن آن مرگ باد. اگر کسی تعلیمات دینی دبیرستان و دانشگاه را بد بنویسد، طوری که دبیرستانی و دانشگاهی از این دین منزجر بشود و یا اینکه برنامه‌ی سخنرانی و روضه خوانی را بد پیاده کند طوری که این عمل باعث فراری دادن مردم بشود، این عمل، عمل ضدانقلابی است.
یک وقتی زن‌های کاشان می‌خواستند که بچه‌ها را از شیر بگیرند. فلفل می‌مالیدند که وقتی بچه می‌خواهد شیر بخورد دهنش بسوزد. الان هم طوری شده که گویی به مسجدها و کتاب‌های دینی ما فلفل مالیده‌اند. یعنی در هر درسی قبول می‌شود ولی در تعلیمات دینی رفوزه می‌شود. کتاب‌های ما عملاً جاذبه ندارد.
ای کاش یک گروهی بودند که پیام شهدا را بیش‌تر معرفی می‌کردند. اگر بدانید روی سنگ‌های قبر چه جملاتی نوشته شده است. بزرگترین حرف‌هایشان را زدند و پیام دادند. وقتی حضرت امیر می‌گوید: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ»(خصائص‏‌الأئمه، ص‏63) در «فُزْتُ» 18 مورد وجود دارد. وقتی حضرت علی «فُزْتُ» می‌گوید، یعنی با این هجده مورد بالا رفتم.
بهشتی، باهنر، رجائی، فلاحی، فکوری، چمران، شیرودی، خضرائی، اصلاً بهشت زهرا ترکیب قشنگی دارد. در بهشت زهرا همه با هم هستند. بسیاری از مردم وقتی از خارج می‌آیند، فوّاره‌ی خون را که می‌بینند، پیچ و مهره هایشان باز می‌شود و بسیاری از حرف‌هایی که می‌زنند، پشت میزها وتلویزیون نمی‌زنند. «فَرَجَعُوا إِلى‏ أَنْفُسِهِمْ»(انبیاء/64) به آن فطرت اولیه برمی‌گردند و گفتنی‌ها را می‌گویند. ‌ای کاش آن کلمات درتلویزیون منعکس بشود. کلماتی که بعد از بیداری وجدان گفته می‌شود.
وقتی لانه‌ی جاسوسی را گرفتند، اول کسی که گفت: کارتان کار خوبی است بهشتی بود. در مجلس خبرگان همین موقعی که لیبرال‌ها می‌گفتند: این کار با قوانین و با روابط باشد. مرحوم بهشتی از پشت بلندگوی خبرگان فرمود: تسخیر لانه‌ی جاسوسی کار بسیار خوبی بوده است.
ایشان آدم خیلی متینی بود. ایشان با یک گروهی در خارج از یک قبرستانی عبور می‌کردند. یک سگ روی قبر یک نفرنشسته بود. اتفاقاً در آن قبرستان رهبر یکی از گروه‌های منکر خدا در آن جا بود.
یک نفر از همراهان می‌گوید: قبر فلانی همان است که آن سگ روی آن نشسته است. ایشان هم خیال می‌کند که همان است. می‌گوید: برویم ببینیم. بعد می‌رود می‌بیند که نه آن جا نیست. بعد می‌گوید: ما با ایشان اختلاف داریم اما حق نداریم با مرده‌ی او این چنین برخورد کنیم.
حضرت علی(ع) در جبهه دید که طرف دارانش به لشکر معاویه فحش می‌دهند، فرمود: آقا شما منطق دارید. پس چرا فحش می‌دهید؟ فحش خوب نیست.
نقش مرحوم بهشتی و باهنر باید در کتاب‌های درسی بیاید. سال هاست که بچه‌های ما کتاب‌های تعلیمات دینی را می‌خواندند ولی اسمی از بهشتی و با هنر در آن نیست.
مدیریت ایشان در خبرگان، در دستگاه‌های قضایی بسیار عالی و مقتدرانه بود. در روحانیت یک مبارز بودند. ایشان چند زبان داشتند. یک وقت مرحوم بهشتی به من تلفن کرد و گفت: آقای قرائتی! بلند شو به تهران بیا. با شما کار دارم. گفت: برای دبیران تعلیمات دینی یک سمیناری گذاشته شده است. شما این سمینار را تغذیه کنید و برای این‌ها یک دوره کلاس بگذارید. بلند شدم به تهران آمدم. به آنجا رفتم و دیدم جمعیتی از زن‌های بی‌حجاب در آنجا وجود دارند. تا این‌ها را دیدم، جا خوردم و فوری برگشتم. گفتم: این‌ها بی حجاب هستند. من هم یک آخوند هستم. گفت: آقای قرائتی! زمان شاه در تهران 73 نفر یهودی و بهایی دبیر دینی بودند. اصلاً دین را به یک سری غیر دین داده بودند، تا دین را تحقیر کنند. گفت: تازه این‌ها مسلمان هستند. ایشان منطقش این بود که اگر قرار است که هم بی سواد و هم بی‌حجاب باشد، لا اقل بی حجاب باشد.
این جا بهشت زهراست. نیروگاه امت است. در هیچ جای کره‌ی زمین به اندازه‌ی این جا شهید نیست.
پیام شهدا چیست؟ جنگ را تمام کنید. به جبهه بروید. حمله‌ی آخر را بکنید. حزب بعث باید ریشه کن بشود. ما نصف راه را رفتیم. نصف دیگر را شما بروید.
10- خاطراتی از بهشت زهرا
مسئول بهشت زهرا می‌گفت: مادر یا پدر شهیدی، سر قبر بچه‌اش آمد. صورتش را روی قبر بچه‌اش گذاشت. آه کشید و مرد و روی قبر بچه‌اش جان داد. دل‌های اینها می‌سوزد. مادر و پدر سر قبر بچه‌شان می‌روند. پدر پایش را روی قبر می‌گذارد که گل را درست کند. مادر می‌گوید: پایت را روی سینه‌ی بچه‌ام نگذار.
در اداره‌ها مردم را ناراضی نکنید. جنس گران ندهید. اگر خدا در روز قیامت به ما بگوید، من که خدا هستم از حق خودم گذشتم. تو جواب این شهدا را بده. اگر این شهیدها بیایند یقه هایتان را بگیرند، چه کار می‌کنید؟ فیض کاشانی وصیت کرده و گفته است: می‌خواهم روی قبرم باران ببارد. روی قبر شهدا را سقف نزنید. اجمالاً صحنه‌ی بهشت زهرا و سایر قبرستان‌های ایران را زیبا بکنید. به این جا نگاه مقدس بکنید. سرمایه‌ی جمهوری اسلامی این جاست.
پدر‌ها و مادرها! اگر نان حلال داشتید، برای دختر و پسرتان بیاورید. اگر نه! یک خورده زندگی را ساده بگیرید. دنبال حرام نروید. دنیا تمام می‌شود. برای چه این‌ها را جمع می‌کنید؟
پدری می‌آید که پنج شهید داده است، ولی شما در اداره یک سیلی هم برای اسلام نخوردی. کم کاری، گران فروشی، ناراضی تراشی، ظلم به امت است.
خدایا این جا مکان مقدسی است. تو را به حق آبروی همه‌ی شهدا ما را در روز قیامت، پهلوی آنها شرمنده نکن.
به آبروی شهدا، رزمندگانمان را پیروز کن. به آبروی شهدا ایرانمان را آزاد کن.
به آبروی شهدا امام عزیز را تا ظهور حضرت مهدی سلامت بدار.
شهدای ما را از ما راضی کن. جان بازان را شفا بده.
این دفعه با پای خودمان به بهشت زهرا آمدیم. شاید دفعه‌ی دیگر ما را بیاورند.
خدایا اگر عمر داریم در راه رضای تو بدهیم. «تَوَفَّنا مُسْلِمینَ»(اعراف/126) نماز جمعه از آثار خون شهداست. پس در آن شرکت کنند.
به جهاد سازندگی کمک کنید.
خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی خمینی رانگه دار.

«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»

Comments (0)
Add Comment