2- کار، مایه عزت فرد و جامعه
3- کار، عامل خودکفایی و استقلال کشور
4- انتخاب کار، متناسب با شرایط مرد و زن
5- کار، متناسب با شرایط زمان و مکان
6- توصیه رسول خدا به محکم کاری در امور زندگی
7- لزوم نشاط در کارهای فردی و اجتماعی
موضوع: جایگاه کار در سالام
تاریخ پخش: 07/05/95
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بینندگان عزیز پای تلویزیون بحث را زمانی میشنوند که در آستانه شهادت امام صادق(علیهالسلام) هستیم. و بیشتر دین ما از روایات امام صادق(علیهالسلام) است. چون حضرت امیر(علیهالسلام) بیست و پنج سال در خانه نشسته بود. امام حسن(علیهالسلام) نتوانست کاری کند، در زمان معاویه بود. امام حسین(علیهالسلام) را شهید کردند. حوزه علیمه نداشت. امام سجاد(علیهالسلام) باز در حصر بود. فقط لابلای دعاها و به اسم بردهداری با افرادی کار میکرد. حوزه علیمه و خطابه نداشت. تنها فرصتی که پیش آمد از امام باقر(علیهالسلام) به امام صادق(علیهالسلام) بود. این دو امام فرصت پیدا کردند. حوزهی علمیه درست کردند. و لذا دین ما بیشترش از امام صادق(علیهالسلام) و امام باقر(علیهالسلام) است. به هر حال، مفتخریم که مکتب امام صادق(علیهالسلام) را داریم و تسلیت عرض میکنیم.
1- توصیه قرآن به کار و تلاش در زمین
موضوع بحث ما، مسألهی کار است. کار در اسلام، قرآن و روایات! و حالا این حرف به اقتصاد مقاومتی میخورد. اصلش کار، کار! در قرآن چقدر گفته است که کنار ایمان کار است. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»، «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» یعنی کار خوب. «عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» در قرآن دهها بار از کار خوب ستایش شده است. قرآن راجع به کار میفرماید: اصلاً ما روز را قرار دادیم، برای اینکه به دنبال کار بروید. «وَ جَعَلْنَا النَّهارَ مَعاشاً» (نبأ/11) روز را آفریدیم، تا بروید و کار کنید. آیهی دیگری میفرماید: «فَامْشُوا فِی مَناکِبِها» (ملک/15) بجنبید و کار بکنید. از دوش زمین بالا بروید، یعنی از پستی و بلندیها استفاده کنید. آیهی دیگری میفرماید: «وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ» (مزمل/20) تعریف میکند گروهی را که در زمین جنب و جوش برای کار دارند. آیهی دیگری میفرماید: «هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها» (هود/61) خدا شما را آفرید و از شما خواست که زمین را آباد کنید.
کار برکات زیادی دارد. پس عنوان بحث ما کار است. اگر این بنر بشود، تابلو شود، در کوچه و بازار ایران زده شود، خیلی خوب است. چون ما… بعضیها کار ندارند، بعضیها کار هست حال ندارند. من خودم شنیدم از جوانی که به او گفتم: برو کار کن، گفت: کار برای تراکتور است. خوب مخ این جوان مشکل پیدا کرده است. خوب میدانید یعنی چه؟ یعنی حضرت امیر(علیهالسلام) تراکتور بود؟ امام باقر(علیهالسلام) بیل دست میگرفت، تراکتور بود. این تفکر اینکه من نباید کار بکنم، کار برای من ننگ است، این مشکل است. پیغمبر وقتی دست کارگر را میبوسد، یعنی چه؟ ما پیغمبر یکی دست زهرا را میبوسید، یکی دست کارگر را. چرا از کار بدمان میآید؟ چرا کارها را ننگ میدانیم؟ چیزهایی که من اینجا نوشتهام، چند مورد است:
2- کار، مایه عزت فرد و جامعه
1- کار باعث عزت نفس است. آدمی که کار دارد عزیز است، آدمی که بیکار است، سربار است. حدیث داریم وای به حال کسانی که در خانه سفره پهن میشود، میآیند و میخورند و وقت کار جیم میشوند. کار باعث این است که انسان سالم باشد. آدمهایی که کار میکنند، سالمتر از آدمهای بیکار هستند. آدمهای بیکار چند رقم غذا میخورند، در آخر هم مریض هستند. صبح بلند میشوند و میگوید: به نظرم امروز گرمم شده است. هندوانه میخورد. بعد میگوید: به نظرم سردم شد. چای دارچین میخورد. باز می گوید: چای دارچین خوردم گرمم شد. خیار میخورد. میگوید: خیار خوردم سردم شد، زنجبیل میخورد. میگوید: زنجبیل خوردم، گرمم شد، کاهو میخورد. ده رقم میخورد، آخرش هم مریض است. کار باعث سلامتی است.
* با کار ایام فراغت پر میشود. ایام فراغت را آدم با کار پر کند. کار باعث ابتکار است. آدمی که کار میکند، روز به روز مرتب فکرش این است که چطور بهتر باشم. الان چون در ژاپن اهل کار هستند، در یک سطل آب گوجه کاشتهاند، پنجاه کیلو گوجه برداشت کردهاند. الان ما برای پنجاه کیلو گوجه چقدر زمین را معطل میکنیم؟ چقدر آب؟ در یک سطل آب گوجه کاشتند، پنجاه کیلو گوجه برداشتند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمود: نگرانم، نگرانم، الله! الله! یعنی نگرانم، نگرانم، از اینکه در عمل به قرآن کفار از شما جلو بیفتند. یعنی آنها اهل کار باشند و شما مسلمانها بیحال باشید. غم حضرت علی (علیهالسلام) است.
3- کار، عامل خودکفایی و استقلال کشور
* کار باعث میشود استقلال و خودیابی باشد. آدم وقتی کار کرد، وضعش خوب شد، یک پولی دارد، به دیگران هم کمک میکند، قرض الحسنه میدهد. خودش را باور میکند. آدمی که کار میکند، چیزی دارد، میتواند یک چیزی هم وقف کند. برای دیگران الگو باشد. برای دیگران هم ایجاد اشتغال کند. وقتی کسی کار میکند، خودش تبلیغ عملی است.
* کار باعث میشود آدم گناه نکند. ام سلمه زن پیغمبر بود. کار میکرد. گفتند: شما زن پیغمبر هستید، زشت است که کار کنید. گفت: زن بیکار باشد، یک فتنهای میکند. البته مرد هم همینطور است. مرد هم بیکار باشد، گناه میکند. بیکاری است دیگر! ارزش کار بر کسی پوشیده نیست. زنها را هم گفتهاند که کار کنند. منتهی…
بسم الله الرحمن الرحیم. موضوع بحث ما: کار!!! یک: برکات کار! که گفتم. دو: نوع کار!
برکات کار: 1- سلامتی، 2- پرکردن ایام فراغت 3- ابتکار 4- خودکفایی 5- عزت و…
نوع کار: خواسته باشیم بگوییم همه کار بکنند، از آن طرف بعضی مشکلاتی دارند. مثلاً زن که مثل مرد نیست. زن یک مشکلاتی دارد. مثلاً زن ویار دارد. از وقتی که حامله میشود و تا وقتی که میزاید، حالاتی است که مثل مرد نیست. حاملگی خودش یک دردسر است. زایمان یک دردسر است. شیردادن یک دردسر است. و ایامی هم دارد که مشکلاتی دارد که… لازم نیست توضیح بدهم. خوب ما چه کنیم؟ کار خوب است، ولی زنها یک چنین مشکلاتی دارند. اینها را جمع کنید. سلامتی به علاوه پرکردن ایام فراغت، به علاوه ابتکار، به علاوه خودکفایی، به علاوه عزت، به علاوه… نتیجه اینکه کار خوب است. این نتیجهاش است. اینها را هم جمع کنید، ویار و حاملگی و زایمان و شیردادن و بچهداری و شوهرداری و همسرداری و… نتیجه اینکه کار سخت است.
4- انتخاب کار، متناسب با شرایط مرد و زن
اسلام آمده است و گفته است که یک کاری کنیم که هم کار گیر خانمها باشد، و هم با سختی جور دربیاید. نتیجه و جمعش این میشود. گفته است: «عَلِّمُوهُنَّ الْغَزْل» (الجعفریات، ص 97) به خانمها بافندگی یاد بدهید. چون در بافندگی تا ویار دارد، بلند میشود. من بچهی کاشان هستم. زنهای کاشان که قالی میبافتند، قالی داشت، تا بچهاش گریه میکرد، بلند میشد. غذا میخواست بپزد، بلند میشد و در آشپزخانه میرفت، برمیگشت. یعنی یک کار آزادی باشد. کار اداری نباشد که این سر ساعت هشت بیاید،… آمدی و سر ساعت هشت بچهاش گریه کرد. سر ساعت هشت… این ساعت هشتی نیست. زنهایی که به دنبال کار اداری هستند، اینها توجه کنند. خیلی کار اداری برای زن خوب نیست. بچه!!! من کار اداری دارم. نه و ربع مرخصی میگیرم و به سراغ تو میآیم. نمیشود به بچهی شیرخوار گفت: یک ساعت و ربع دیگر میآیم. مثل اینکه کسی خندهاش بگیرد، بگوییم: نخند!!! شما بیست دقیقه دیگر بخند. خوب بیست دقیقه دیگر خندهاش نمیآید. خنده و گریه ساعتی نیست که آدم به بچهاش بگوید: شما ساعت هشت گریه کن، یا مثلاً عادت ماهانه را بگوید: ببین من عادت ماهانه دارم، فعلاً برو سه شنبه بیا. اینها… ما ادای مردها را درمیآوریم. مردها ادای زنها را در میآورند. هر کسی خودش باید باشد. به ساختمان بدنش نگاه کند، چطوری است؟ هر طوری که هست هست. مثل اینهایی که میخواهند به زبان دیگری حرف بزنند. تو به زبان خودت حرف بزن. زبان هر کسی برای خودش اصل است. این که من خواسته باشم تهرانی حرف بزنم. اصفهانی خواسته باشد تبریزی حرف بزند. تبریزی خواسته باشد، شیرازی حرف بزند. چه کسی گفته است؟ قرآن گفته است هر زبانی برای خودش اصل است. هیچ زبانی درجهی یک نیست که بگوییم این زبان درجهی یک است، آن زبان درجهی دو است. «وَ مِنْ آیاتِهِ … وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ» (روم/22) آیهی قرآن است. از نشانههای قدرت خدا این است که هر کسی یک تن صدایی دارد و با یک بیانی حرف میزند. بنابراین دلیلی ندارد که من تقلید کنم. زن خواسته باشد که در کار از مرد تقلید کند. مرد خواسته باشد در کار از زن تقلید کند. به هر کسی خدا هر ذوقی داده است، ما باید تشخیص بدهیم که چه کاری برای چه کسی چه ارزشی دارد.
5- کار ، متناسب با شرایط زمان و مکان
در قمصر و بعضی جاهای دیگر گلاب گیری است. آخر در گلاب گیری، فصل گل یک ماه بیشتر نیست. گل که تمام میشود، عرق بیدمشک میگیرند. عرق بیدمشک تمام شد، عرق نعناء میگیرند. یعنی مرتب باید عوض کرد. نگاه کنیم که چه استعدادی داریم. اگر کسی استعداد نجاری… این داروینی که شما نابغهاش میدانید. نابغهای هم نیست. در دو دانشکده شکست خورد. مرحوم شهید مطهری میگفت. میگفت: داروین چون پدرش پزشک بود، اول دنبال پزشکی او را فرستاد. شکست خورد. ضمن اینکه پزشک بود، آخوند مسیحیها هم بود. یعنی کشیش بود. در رشتهی آخوندی هم شکست خورد. یعنی هم در حوزهی علمیهی مسیحیها شکست خورد، هم پزشکی. رفت به دنبال علوم طبیعی، داروین صاحب نظریه شد. حالا نظریهاش برگشته با برنگشته آن بماند. یعنی فکر میکنید که آن کسی که نابغه است، در دورشته شکست خورده است. گاهی یک جوانی در یک رشته شکست میخورد، میگوید: ما بدبخت هستیم!!! چه کسی گفت که تو بدبخت هستی؟ شغلت را عوض کن، خوشبخت میشوی. خیلی وقتها، حدیث داریم، تاجر اگر در یک رشته شکست خورد، نگوید من بدبخت هستم. شغلش را عوض کند. ما داشتیم کسی که میخواست منبری شود. خود آیت الله العظمای تبریزی. حاج شیخ جواد تبریزی! از مراجع تقلید بود. ایشان فرمود: من رفتم که منبر بروم. نمیخواستم که مرجع بشوم. دنبال منبر بودم. منتهی صدا نداشتم، منبرم خوب در نیامد. گفتم: حالا که منبرت خوب نیست، برو درست را بخوان. رفتیم درس خواندیم و مرجع تقلید شدیم. اینطوری نیست که اگر یک زمینی سیب زمینی در آن خوب نشد، این زمین بدبخت است. ممکن است چیزهای دیگر خوب بشود.
حدیث هم داریم که سرمایهتان را یک جا مصرف نکنید. اگر همهی سرمایهتان را سکه خریدید، سکه ارزان شد، سکته میکنید. همهی سرمایهتان مزرعه شود، قناتت خشکید، خودت هم خشک میشوی. و لذا روایت داریم که افرادی که پول دارند، پولشان را در چند شاخه مصرف کنند. که اگر قنات خشکید، سکه باشد، سکهها را دزد برد، قنات باشد. اگر هر دو… پولمان هم همینطور است. پولمان را در یک کیسه نگذاریم. باید انسان نوع کارش را عوض کند. مکان کارش را عوض کند، من خودم گاهی وقتها که مطالعه میکنم، یک ساعت و نیم که مطالعه کردم، دیگر خسته میشوم. ولی اگر حرف عوض بشود، کتاب عوض شود، دوباره راه میافتم. کتاب عوض بشود و حرف عوض بشود. اگر همینطور تکه تکه تنوع داشته باشد، یک وقت میبینم که پنج ساعت است که دارم حرف میزنم، یا حرف میشنوم، یا مینویسم، اما اگر مستقیم روی یک کتاب قفل کنم، بعد از یک ساعت و یک ساعت و نیم خسته میشوم.
یک جا قرآن گفته است که کار نکن، پشت سرش گفته است: نه! نه! نه! کار بکن! میگوید: روز جمعه همین که صدای نماز جمعه را شنیدی، «إِذا نُودِیَ لِلصَّلاهِ مِنْ یَوْمِ الْجُمُعَهِ» (جمعه/9) وقتی صدای نماز جمعه را شنیدی، میگوید: «فَاسْعَوْا» نمیگوید: «فَاذهَب» «فَاسْعَوْا» یعنی بدو برو! «فَاسْعَوْا إِلى ذِکْرِ اللَّه وَ ذَرُوا الْبَیْعَ» مغازه را ببند. دومرتبه میگوید: «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاهُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ» (جمعه/10) نماز تمام شد، دوباره برو و مغازه را باز کن. ما در اسلام تعطیلات نداریم. جمعه هم در اسلام تعطیل نیست. جمعه یک ساعت تعطیل است. از وقت نماز جمعه تا بعد از نماز جمعه. تعطیلی این است. ما هیچ آیه و حدیثی نداریم که پنجشنبه و جمعه را تعطیل کنید. بین التعطیلین، بین ترم، تابستان، عید! کشور ما کشوری شده است که خیلی تعطیلات دارد.
6- توصیه رسول خدا به محکم کاری در امور زندگی
در کار چند تذکر است. اول محکم کاری! حدیث داریم، پیغمبر فرمود: «فَاعْمَلْ عَمَلَ امْرِئٍ یَظُنُّ أَنْ لَنْ یَمُوتَ أَبَدًا» چنین بنایی کن که فکر کنی این خانه تا هزار سال دیگر هست و تو هم تا هزار سال دیگر هستی. نگو حالا… قبری بود پیغمبر خشتها را کنار هم میچید، و لایش را گل میمالید. گفتند: یا رسول الله! مرده است، خاک رویش بریز برود. فرمود: خدا دوست دارد هر کس هر کاری میکند، محکمکاری کند. چرا باید کارخانههای ما و کارگرهای ما جوری بسازند، که بگویند: چون این جنس ایرانی است، مرغوب نیست. البته الان یک جاهایی برعکس شده که می گویند: چون ایرانی است، مرغوب است. ما در یک جاهایی از دنیا جلوتر هستیم. ولی باید همه جا جلوتر باشیم. تا گفتند: این تولید مسلمانها است، بگویند این تولید مسلمانهاست. بعد هم گاهی وقتها فکر میکنیم که اگر کش برویم، خلاف کنیم، به نفعمان است. میوه به فلان منطقه میفرستیم، میوههای خراب را زیر میگذاریم و میوههای سالم را رو میگذاریم، میگوییم: کلاه سرش گذاشتیم. بعد میبیند که زیر میوه با روی میوه فرق میکند. دیگر معامله نمیکند. حدیث داریم که اگر کسی دلش به حال مردم بسوزد، رزقش زیاد میشود. چون اگر دلش سوخت جنس خوب میآورد، و قیمت مناسب میفروشد. همین جنس خوب و قیمت مناسب، مشتریاش زیاد میشود، وضعش خوب میشود. چنین کار بکن که فکر کنی تا ابد هستی. یعنی سرهم بندی نکن. «إِذَا عَمِلَ أَحَدُکُمْ عَمَلا فَلْیُتْقِنْ» (کافی، ج3،ص262) چرا گفتند در تقلید باید مرجع اعلم باشد؟ تو دینت را میخواهی یاد بگیری از یک شیخی یاد بگیر. میگوید: نه! شیخ نه! باسوادترین آخوندها چه کسانی هستند؟ اینکه میگوید اعلم یعنی چه؟ یعنی درجهی یک! در قرآن میگوید: اگر کار میکنید، نمرهی نوزده و نیم نه! بیست!
آیات نمره بیست این است. کار میکنی؟ در تقوا «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه» (آلعمران/102) حق تقوا! در تلاوت قرآن «یَتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ» (بقره/121) یعنی نمرهی بیست. جهاد «وَ جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِه» (حج/78) اینها آیهی قرآن است. حق تقوا، حق تلاوت قرآن یا کتاب آسمانی، حق جهاد! این حقها یعنی نمرهی بیست. میگوییم: نمرهی بیست که من نمیتوانم. میگوید واقعاً اگر نمرهی بیست نمیتوانی لااقل کم نگذار، «مَا اسْتَطَعْتُم» یعنی هر چقدر استطاعت داری. «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُم» (انفال/60) «اتَّقُوا اللَّهَ … مَا اسْتَطَعْتُم» این «مَا اسْتَطَعْتُم» یعنی… «فَاقْرَؤُا ما تَیَسَّرَ مِنَ الْقُرْآن» (مزمل/20) یعنی کم نگذارید. یعنی چه؟ یعنی هر کس کار میکند یا بیست، یا اگر هم نمرهاش بیست نیست، بگوید: آقا بیش از این نمیتوانستم. اینطور نباشد که ما بیش از این و بهتر از این بتوانیم. حضرت عباسی بهتر از این نمیشد کشور را اداره کرد؟ حضرت عباسی به این آقایی که رأی دادی، پشت سر این آقا… این کتاب را میخوانی، بهتر از این کتاب نیست که بخوانی؟ این آهنگی که گوش میدهی، حضرت عباسی بهتر از این آهنگ نداشتی؟ با این که رفیق شدی، بهتر از این نبود؟ بهترین واقعی نه بهترین سطحی!
یک کسی خندهاش گرفته بود، گفتند: چرا می خندی؟ گفت: بچهام کوچولو است، به من گفته: باباجان پول! گفتم: ندارم! تا به او گفتم: ندارم، نگاه کرد به مادرش که ننه! گداتر از این نبود که زنش شدی؟ بهتر از این نبود؟ در انتخاب همسر، در انتخاب مرجع، در انتخاب دوست، در انتخاب کتاب، هر چه انتخاب میکنیم، دقت کنید. مسألهی محکم کاری است.
مسألهی دوم کارهایمان چندمنظوره باشد. ببینید در اقتصاد مقاومتی و در هر جا، یک کاری کنیم که چندمنظوره باشد. مثلاً میخواهیم لباس بخریم. اگر لباس طوسی خریدیم، این لباس طوسی را هم میشود محرم پوشید، هم میشود در عزا پوشید، هم میشود روز خنده پوشید. طوسی است دیگر به همهی رنگها میخورد. اما اگر لباس سفید پوشیدیم، روز عاشورا نمیشود پوشید. اگر لباس سیاه پوشیدی، عید نوروز نمیشود پوشید. از اول فکر کنید که یک رنگی را انتخاب کنید که… مثلاً یک کیف میخرید. یک کیفی بخرید که هم زن بتواند دست بگیرد و هم مرد. بعضی کیفها را میگویند: نه! نه! نه! این زنانه است. نه! نه! نه! این مردانه است. ما میتوانیم از اول کیفی بخریم که… بلوز میخواهیم بخریم، یک بلوزهایی یقه کیپی بخریم که این را هم زن میتواند بپوشد و هم مرد. بلوز میخریم سفید، رویش هم یک گل سرخ است. این را دخترها باید بپوشند. یک کاری بکنید که چند منظوره باشد. لیوانی که حضرت یوسف داشت، هم با آن آب میخورد، و لذا میگوید که «جَعَلَ السِّقایَهَ» (یوسف/70) سقایه از هم سقا است. سقا یعنی کسی که آب میدهد. «جَعَلَ السِّقایَهَ فِی رَحْلِ أَخِیه» یعنی این لیوان آب خوری را در خورجین برادرها قرار داد. اسمش را سقایه گذاشته، یعنی ظرف آب! از آنجایی که میگوید: برادرها لیوان گمشده است، نمیگویند: ظرف آب خوری گم شده است. میگوید: «قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِک» (یوسف/72) «صُواعَ» صاع یعنی کیل! مثل لیتر! پیداست از این هم آب میخوردند و هم لیتر بوده است.
خود خدا کارهایش را چند منظوره کرده است. من بارها گفتهام، یک شکاف در صورت گذاشته است، ببینید چقدر از این شکاف کار میکشد. با همین شکاف سینهی مادر را میمکیم. با همین شکاف سخنرانی میکنیم. با همین شکاف اکسیژن میگیریم. با همین شکاف کربن پس میدهیم. با همین شکاف میبوسیم. با همین شکاف فوت میکنیم، با همین شکاف سوت میزنیم. حالا اگر دست مهندسهای امروز میدادیم چه میکردند؟ یک لوله کشی میکردند، برای خروج کربن. از آن طرف یک لوله فرو میکردند، ورود اکسیژن. یک دکمه برای چشیدن، مکیدن، بوسیدن، کلهی ما را پر از دودکش و لوله میکردند. این چند منظوره بودن در رنگ لباس، در ساختمان… یک ساختمانی بسازیم که… این ساختمان به چه دردی میخورد؟ اینجا درمانگاه میتواند باشد، نمازخانه میتواند باشد. سالن درست میکنیم به اسم آمفی تئاتر، کجش میکنند. میگوییم: چرا کج است؟ میگوید: آمفی تئاتر است. می گوییم: خوب صافش کن. میگوید: میخواهیم ببینیم. میگوییم: خوب سکو را بالاتر ببر. من الان نیم متر از شما بالاتر هستم، همهی شما را میبینم. حالا اگر جمعیت زیاد شد، یک متر بالاتر میروم. مثل منبرهای قدیم. یک متر بالاتر برویم. این سالن صاف باشد، میشود میز پینگ پونگ هم در آن گذاشت. میشود در آن عزاداری کرد. میشود در آن مهمانی گرفت، سفره انداخت. میشود اگر خوابگاه کم آمد بگوییم: بروید در سالن بخوابید. چرا برای سالی پنج جلسه یک سالن میلیاردی میسازیم، سالی پنج مراسم در آن برگزار میشود. نمیشود چندمنظوره باشد. ما باید نفتمان خشک بشود، در قحطی بیفتیم، همهی دنیا ما را تحریم کنند، تا بجنبیم و بیدار شویم. با این وضع موجود که نفت بفروش و پولش را بخور، حال کار نداریم. دیپلممان بیمهارت، لیسانسمان بیمهارت، مصرف زیاد، کار هیچی! یک کسی میگفت: من مسافرت را خیلی دوست دارم، گفتند: چطور؟ گفت: نمازش نصفه است، خوراکش دوبله، کار هیچی!
7- لزوم نشاط در کارهای فردی و اجتماعی
در کار باید نشاط باشد. داریم که صبح زود به دنبال کار بروید. «إذا صلیتم الصبح فانصرفتم» نماز صبح را که خواندی «فبکروا» بکر، بکرا، یعنی صبح زود به دنبال کار بروید. «فی طلب الرزق و اطلبوا الحلال» نشاط و جدیت! «فَعَلَیْکُمْ بِالْجِدِّ وَ الْاِجْتِهادِ» (نهج البلاغه/خطبه221) یعنی کاری را که میکنید، بانشاط بکنید. الان کارمندهای دولت ما، ان شاء الله من، ان شاء الله، ان شاء الله، اگر خدا بخواهد، هجده ماه دیگر بازنشسته میشوم. یعنی الان هم که آمدم زورکی آمدم. اصلاً منتظر است که بازنشسته شود. یکی از خوبیهای زن و مرد، مادر این است که مادر هیچ وقت نمیگوید: ان شاء الله بچهام بزرگ شود، بازنشسته میشوم. مادر از قبل از تولد کمک به بچهاش میکند. عشق به بچهاش میدهد. بعد از مرگش هم میآید سنگ قبر بچهاش را هم پاک میکند. یعنی هیچ وقت مادر تقاضای بازنشستگی نمیکند. ما که از دولت پول میگیریم، زورکی پول میگیریم. میگوییم: سی سال است دیگر چه خاکی بر سرمان کنیم؟ مجبور هستیم. دنبال این هستیم که… بچههای ما میگویند: اردیبهشت مردم، جهنم ما. چرا؟ چون ادریبهشت باید برای امتحانات درس بخوانیم. امروز روز خوشی است، میگوییم: چرا؟ می گوید: صبح کله پاچه خوردیم و ظهر کباب برگ! یعنی هر روزی که بخورد را میگوید: روز خوش، هر روزی را که درس بخواند میگوید: روز بد! زمستان مدرسه تعطیل میشود. بچهها میگویند: جان! معلم میگوید: آخ جان! یعنی کیف میکنیم که درس نخوانیم.
کار را باید با نشاط کرد. با عشق باید کار کرد. اصلاً بعضیها که بانشاط کار میکنند، میگوید: انگار کار نکردهام. قرآن یک قصهای دارد، سورهی از قرآن به نام بقره است. بقره یعنی گاو. یک ماجرایی هست که یک کشتهای در جاده افتاده بود. آن قبیله میگفت: آن کشته است، قبیله دیگر میگفت: این کشته است. به نزد حضرت موسی آمدند، گفتند: چه کسی کشته است. موسی گفت: خدایا! من هم نمیدانم چه کسی کشته است، تو بگو چه کسی کشته است؟ خدا گفت: یک گاوی را بکشید. گاو کشته شده را به این مرده بزنید. مرده زنده میشود، خودش میگوید: چه کسی کشته است. موسی گفت: خیلی خوب! اختلاف نکنید، یک گاوی را بکشید، بدن گاو را به مرده بزنید، خود مرده زنده میشود. حالا چرا گاو هم بکشند، این حالا خودش یک مسأله دارد. چون این ریشهی گاوپرستی که الان در هندوستان هستند، این میخواست، قداست گاو را بشکند که گاو با شتر و گوساله فرقی نمیکند. این را بکشید. آخر الان… من هندوستان بودم که یک گاو که میخوابد همهی ماشینها ترافیک میشود. باید صبر کنند تا خود این گاو بلند شود و برود تا تاکسیها بروند. بعضی ادرار گاو را میگیرند و به صورتشان میمالند. گاوپرستی است. اینکه گاو را بکشید، شاید این باشد. نمیدانم. گفت: گاوی را بکشید. اینها برای گاوکشتن بهانه گرفتند. گفتند: سن گاو چقدر باشد؟ رنگش چطور باشد؟ نر باشد یا ماده باشد؟ هی بهانه گرفتند. اینکه میگویند: بهانههای بنیاسراییل! هی گفتند: چطور باشد، چطور باشد، چطور باشد؟ قرآن آخرش میگوید: «فَذَبَحُوها» این گاو را ذبح کردند، ولی میگوید: «وَ ما کادُوا یَفْعَلُون» (بقره/71) اول میگوید: ذبح کردند بعد میگوید: «وَ ما کادُوا یَفْعَلُون» نخیر ذبح نکردند. ذبح کردند، ذبح نکردند! این یعنی چه؟ یعنی ذبح کردند، اما در کارشان نشاط نداشتند. مثل اینکه خانم به شما میگوید: پول بده! شما میگویی: بگیر!!! میگوید: برای خودت! اصلاً نمیخواهم. چون وقتی بد و بانشاط به خانم پول ندادی، او هم پس میزند. بچهات هم همینطور است. یک کاری که میکنیم، با نشاط درس بخوانیم.
البته درس بانشاط هم یک خوردهاش دست آموزش و پرورش و دانشگاه است. یعنی مطلبی که در این کتاب است مشکل من را حل کند. اگر آدم یک چیزی که عرض کنم که میخواند، مشکلش حل بشود، نشاط پیدا میکند. اما اگر یک وقتی یک چیزی را خواند… حالا این که چه؟ این چه فایدهای دارد؟ اگر علمها و کتابهای ما حرفهایی که در آن نوشتهاند، همه حرفهای کاربردی باشد، آدم نشاط دارد. اما وقتی نه فقط جهت اطلاع است، نشاط ندارد. عوامل نشاط هم… من یک کتابی نوشتهام به نام چه کنیم که مردم نشاط پیدا کنند. بیش از سی مورد هست که… اگر همه کار بکنند، نشاط پیدا میکنند. مثلاً در ماه رمضان همه روزه میگیرند، آدم برای روزه گرفتن آماده است. اما غیر از ماه رمضان که همه میخورند، این میخواهد تنهایی بلند شود و روزه بگیرد. سختش است. یعنی کار عمومی نشاط میآورد. اگر سالن کار تمیز باشد، نشاط پیدا میکنی. و لذا گفتهاند که مسجد باید تمیز باشد.
قدر کار را آدم بداند، برکات کار را بداند، نشاط در کار داشته باشد. یکی از کارهایی که نشاط آور است، این است که آدم بداند مزد کارش چقدر است. حدیث داریم که «إذا اسْتَأجَرَ أحدُکُمْ أجِیرا فَلْیُعلِمْهُ أجْرَهُ» پیغمبر فرمود: کارگر میگیری، به او بگو که شب چقدر به تو میدهم. صبح طی کنید. منتهی شب که به او میدهی، شب یک خورده اضافه به او بدهید. این یک خورده اضافه دادن کار خداست. قرآن میگوید: «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» (نور/38) درست است که به تو گفتم، ولی «وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ» یک چیزی اضافه بده. شما مثلاً گفتی فلان مبلغ، وقتی شب و غروب میخواهی بدهی، یک چیزی اضافه به او بده. به خاطر اینکه وقتی این نمیداند چقدر به او میدهی، تا شب دغدغه دارد.
به ما یک وقتی پاکت پول میدادند، مرتب میگفتم: چقدر در آن است؟ همینطور دلمان تاب و تاب میکرد، تا میرفتیم و یک جایی میشمردیم. حالا خودم که به یک کسی پول میدهم، میگویم: آقا بفرما این است. میگوید: آقا راحتم کردی، خدا پدرت را هم بیامرزد. بگویید: آقا مزدت چقدر است. از اول اعلام کنیم که چقدر است. امام رضا(علیهالسلام) دید در کارگرها یک کسی کار میکند، به رئیس کارگرها فرمود: آقا چقدر با این طی کردهای؟ گفت: نمیخواهد، این آقا بدبخت است، هر چقدر به بدهی راضی است. فرمود: مگر به تو نگفتم که طی کن؟ امام رضا(علیهالسلام) عصبانی شد، حالا اگر بدبخت است و از بدبختیاش آمده است و کار میکند، به این معنا نیست که حالا که مستضعف است، طی نکنید. طی کنید. و به او اعلام کنید که مزد تو چقدر است.
آن وقت دربارهی خطر بیکاری میگوید که: «مَنْ کَسِلَ لَمْ یُؤدِّ حَقَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» (خصال صدوق،ج2،ص620) آدم کسل حق خدا را نمیدهد، حق همسرش را نمیدهد. حدیث داریم آدمهایی که پرخواب هستند، آدمهایی که بیکار هستند، «ان الله عز وجل لیبغض عبد النوام و ان الله لیبغض عبد الفارغ» (وسائل الشیعه/ج37/ص12) یعنی خدا آدم بیکار را غضب میکند. «أَبْغَضُ الْخَلْقِ إِلَی اللَّهِ جِیفَهٌ بِاللَّیْلِ بَطَّالٌ بِالنَّهَارِ» (مستدرکالوسائل،ج6،ص340) بعضی آدمها روز چرت و پرت گو هستند، شب هم مثل لاشه افتادهاند. هیچ خاصیتی ندارند.
کار کلیدی بکنید. دربارهی آخوند خوب به ما گفتهاند که آخوند خوب آخوندی است که اگر بمیرد جایش خالی باشد. مثل مطهری، رفت دیگر مطهری نداریم. امام خمینی رفت و دیگر امام خمینی نداریم. اما گاهی وقتها آدم یک کاری میکند، سر کاری است. بود، بود، نبود، نبود. مثل اینکه بگویند: آقا شما چه کاره هستید؟ من هر عکس عطسه کرد، میگویم خیر باشد. خوب این هم شد کار؟ یک سری کارها سره کاری است. کسی را سر کار نگذارید. حتی بعضی از نماز جماعتها! گاهی وقتها یک جا چند تا نماز جماعت است. سؤال: در یک مسجد یک نماز جماعت پنج هزار نفری باشد ثوابش بیشتر است، یا پنج تا شبستان هر شبستانی هزار نفر؟ خوب نمازجماعت پنج هزار نفری ثوابش بیش از آن است که در هر شبستانی یک گروه نماز بخوانند. من ممکن است پیشنماز در یک شبستان باشم، ولی نبود من هم طوری نباشد. مثلاً بنده اگر بمیرم چه میشود؟ هیچی! مردم شبستان بغلی میروند. پس پیداست که وجودت لغو است. چون بود و نبودت یکی است. یک درسی است، اگر ما این درس را نخوانیم چه میشود؟ اگر این کار را بلد نباشیم چه میشود. وقتتان را صرف کارهای اساسی بکنید. خوب میگویند وقت تمام شد.
امامان ما کار میکردند. حالا چون در آستانه شهادت امام صادق(علیهالسلام) هستیم. یک حدیث هم از امام صادق(علیهالسلام) بگوییم. امام صادق(علیهالسلام) به کسی که نه دست داشت و نه سرمایه، دست نداشت، سرمایه هم نداشت. فرمود برو با سرت حمالی کن، ولی گدایی نکن. برو با سرت بار سنگین و باری که سر میتواند تحمل کند، با سرت حمالی کن، دست ندارد، پول هم ندارد، ولی گدایی نکن. اگر افرادی که پول در بانکها خواباندهاند، خیلی هم دلتان را به سود بانک خوش نکنید. دیشب یک چیزی تلویزیون گفت خیلی غصه خوردم. یعنی واقعاً اینها اعلام خطر است. که ما هشت هزار تا مغازهی لوازم آرایبش زنانه داریم، هشت هزار تا در تهران این را گفت. شهردار تهران گفت. ولی کتابفروشی هزار و دویست تا. یعنی برای مخ هزار و دویست فروشگاه و برای ماتیک لب، هشت هزار تا. جامعه دارد سقوط میکند. جامعه دارد سقوط میکند. آن وقت کتاب دانشمندانمان را برای نوشتن راه میاندازد، ماتیک کارخانههای خارج از کشور راه راه میاندازد. چرا نمیفهمیم؟ آرایش زن برای غیرشوهرش ممنوع است. جیب خارجی را پر میکنیم. گناه میکنیم. قیامت خودمان را میسوزانیم. سیمای جمهوری اسلامی این میشود. در جمهوری اسلامی کتابفروشی هزار و دویست تا! ماتیک فروشی هشت هزار تا! باید بنشینیم و گریه کنیم. کار کار کلیدی باشد. کار اصلی باشد. لااقل آنهایی که پدرشان کار دارد، شغل پدرشان را یاد بگیرند. بچه نجار نجاری یاد بگیرد. مکانیک مکانیکی یاد بگیرد. به هر حال شغل پدرت را یاد بگیر که اگر فردا استخدام نشدی، دستت به یک نان و آبی باشد. بیکار و افسرده و عقدهای و معتاد نشوی.
خدایا همه ما را به کار مفید مشغول بفرما. بیکاری را برای ما ننگ و کار را برای ما عزت قرار بده. به جوانهای ما که کار ندارند، همت و غیرت و توفیق مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»
1- آیه 61 سوره هود، از انسان چه میخواهد؟
1) آبادانی زمین
2) دوری از دنیا طلبی
3) آبادانی آخرت
2- قرآن، کار و تلاش را در چه زمانی تعطیل اعلام کرده است؟
1) روز جمعه
2) هنگام نماز جمعه
3) نیم روز جمعه
3- آیه 102 سوره آل عمران بر چه امری تاکید دارد؟
1) رعایت حق جهاد
2) رعایت حق قرآنی
3) رعایت حق تقوا
4- آیه 71 سوره بقره بیانگر چه امری است؟
1) بی نشاطی در انجام کار
2) سوءاستفاده در انجام کار
3) کم کاری و کم فروشی
5- آیه 22 سوره روم ، کدام ویژگی انسان ها را نشانه قدرت خدا می داند؟
1) اختلاف ادیان
2) اختلاف زبان ها
3) اختلاف مردان و زنان